lundi 22 juillet 2013

جمال صفری: زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق، قسمت هشتاد و یکم

26 خرداد، بمناسبت صد و سیُ و یکمین

سالگرد تولّد دکترمحمّد مصدّق 


 «نطق تاریخی دکتر مصدق در جلسۀ تغییر سلطنت»


« آقایان همه تحصیل کرده و ‏‏درس خوانده و دارای دیپلم هستند، ایشان پادشاه مملکت میشوند آنهم پادشاه مسئول! هیچ کس چنین ‏‏حرفی‎ نمی تواند بزند و اگر سیر قهقرائی بکنیم و بگوییم: پادشاه است، رئیس الوزراء ، حاکم همه چیز‏‏است، این ارتجاع و استبداد صرف است! ما میگوئیم که سلاطین قاجاریه بد بوده اند، مخالف آزادی بوده اند، مرتجع بوده اند، خوب حال آقای ‏‏رئیس الوزراء پادشاه شد اگر مسئول شد که ما سیر قهقرائی میکنیم.  امروز مملکت ما بعد از بیست سال و این همه خونریزیها میخواهد سیر قهقرائی بکند و مثل زنگبار ‏‏بشود که گمان نمیکنم در زنگبارهم اینطور باشد که یک شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملکت ‏‏باشد!»

« دکتر محمد مصدق »



« یا بواسطۀ تمایل مجلس یک رئیس الوزرائی را بکار بگمارد. خوب اگر ماقائل شویم که آقای رئیس ‏‏الوزرا [سردار سپه رضا خان ] پادشاه بشوند، آنوقت در کارهای مملکت هم دخالت کنند و همین آثاری که امروزازایشان ‏‏ترشّح میکند درزمان سلطنت هم ترشّح خواهد کرد، شاه هستند، رئیس الوزراءهستند، فرماندۀ کلّ قوا ‏‏هستند.  بنده اگر سرم را ببرند تکّه تکّه ام بکنند و و آقای سید یعقوب هزار فحش بمن بدهد زیر بار این ‏‏حرفها نمی روم، بعد ازبیست سال خونریزی! آقای آقا سید یعقوب! شما مشروطه خواه بودید، آزادی خواه بودید، بنده خودم شما را در این مملکت دیدم که پای منبر میرفتید و مردم را دعوت به آزادی ‏‏می کردید. حالا عقیدۀ شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد، هم رئیس الوزراء ‏‏باشد، هم حاکم ؟ اگر اینطور باشد که ارتجاع صرف است استبداد صرف است،پس چرا خون شهداء راه آزادی را بیخود ریختند ؟؟چرا مردم را بکشتن دادید؟‎ ‎میخواستید از روز اوّل بیائید بگوئید که ما دروغ گفتیم و مشروطه نمیخواستیم یک ملّتی است جاهل ‏‏و باید با چماق آدم شود!.‎» 



« دکتر محمد مصدق »



◀حسین مکّی در تاریخ بیست سالۀ ایران  می نویسد :  قبل از اینکه  به جلسۀ  تاریخی  نهم آبان 1304 (جلسۀ تغییرسلطنت)  و نطق  دکتر مصدّق السلطنه پرداخته شود لازم است از نظر توضیح  مطلب  مقدّمتاً دو سه موضوع  را بیان  نموده،سپس  به اصل  نطق جواب آن پرداخت ، برای کشف حقیقت لازم شد  که در این مورد مصاحبه ای  با آقای دکتر مصدّق به عمل آید  و مقدّمات  جلسه و حقیقت  آن روشن شود.

 طبق تحقیقاتی که به عمل  آمده جریان  امر به این ترتیب بوده است: 

1 –  صبح نهم آبان ماه 1304 خورشیدی  مستوفی الممالک  که یکی از رجال  شریف و خوش نام ایران  به شمار می رود به دکتر مصدّق  تلفون کرده بود که  خبر دارید امروز مجلس هست یا خیر؟

   دکتر مصدّق در پاسخ اظهارداشته بود: « خبر ندارم » سپس مرحوم مزبورازایشان  خواهش کرده  بود که به منزل مشارالیه رفته تبادل نظر نمایند.

بلافاصله دکتر مصدّق با ایشان ملاقات نمود ومذاکرات به ترتیبی  که ذیلاً بیان  می شود جریان  یافت:

مستوفی الممالک پرسیده  بود از مادّۀ  واحده  که برای تغییرسلطنت احمد شاه  تهیه شده خبر دارید یا نه؟

خیر ، خبر ندارم.

مجدّداً اظهار نموده بود که « در منزل سردارسپه مادّۀ واحده ای تهیه شده و نمایندگان رایک  به یک  به آنجا  برده اند که آنرا امضاء  نمایند، آقای  میرزا حسین خان علاء  را هم که  برده اند امتناع  نموده  و امضاء نکرده است. سپس اظهارداشت که دیشب هم درمنزل آقای مؤتمن الملک  بودم و با آقای مشیر الدوله و آقای مؤتمن الملک دراین باب مشورت کردیم که  آیا  با این وضع  امروز به مجلس  برویم یا نه ؟ آقایان صلاح ندانستند که امروز درمجلس حاضرشویم ، چون من دراین مسئله تردید  دارم  خواستم  در این مورد  با جنابعالی هم مشورت  بکنم  که آیا  به مجلس  برویم  یا نه ؟»  

دکترمصدّق درجواب اظهار می دارد  که « بتوپ چی و سربازهر ساله  مواجب  می دهند  که یک روز  بکاربیاید و ازمملکتش دفاع کند ، به وکیل  هم دو سال مواجب  می دهند  برای اینکه  یک روز بکار مملکت به خورد واز قانون اساسی دفاع بکند، اگرما امروز به مجلس نرویم  به وظیفۀ نمایندگی  خود رفتار نکرده ایم...»

مستوفی الممالک رأی دکتر مصدّق را پسندیده وموافق شد و به میرزا حسین خان علاء هم تلفون  کردند و به منزل ایشان آمده به اتّفاق به مجلس رفتند.

 درمجلس به اطاقی که سید حسن مدرّس‏ و شاهزاده سلیمان میرزا بودند وارد شدند و مبهوت جریان و اوضاع آمد و رفت نمایندگان که حاکی از یک خبر و حادثۀ غیر منتظر وغیر مترقّبه ای بود گشتند، در این اثنا به مستوفی  الممالک اطّلاع  دادند  که قائم مقام الملک ( حاج آقا رضا رفیع ) در خارج  اطاق با جنابعالی کارلازم  دارد.  میرزا حسنخان مستوفی پس ازملاقات با ایشان مجدّداً به اطاق آمده  و به دکتر  مصدّق گفته بود که « چون با جنابعالی به مجلس آمده ام و بایستی با شما  هم خارج شوم حالا  هم با شما مشورت می کنم که سردارسپه مرا خواسته است آیا  صلاح می دانید  که بروم یا  نه؟» 

 دکترمصدّق درپاسخ اظهار می دارد«  البتّه تشریف ببرید وشاید کاری بکنید این طرحی که برای تغییر  سلطنت تهیه شده امروز مطرح نشود.»

هنوزمستوفی به دراطاق نرسیده بود که دکترمصدّق ازمستوفی الممالک خواهش کرد چون ممکنست  استعفای اوّلیۀ جنابعالی را درمجلس علنی مطرح نکنند ، مجدداً استعفای دیگری مرقوم فرمائید تا آقای علاء در موقع  رسمیت یافتن مجلس  آنرا ارائه دهند بلکه مطابق نظامنامۀ داخلی بواسطۀ نبودن رئیس و انتخاب رئیس جدید مجلس نتواند وارد دردستور و شور در طرح مادّۀ واحده  که تهیه کرده اند  بشود.

 مستوفی الممالک استعفا نامۀ دیگری نوشت و به آقای علاء داده ،به منزل سردار سپه رفتند.

توضیح  اینکه هیئت رئیسۀ مجلس سالی دو مرتبه  تجدید انتخاب می شوند، یکی 14 فروردین و دیگر 14 مهرماه ، در انتخابات 14 مهرماه  آقای مؤتمن الملک که هوای کاررا پس دیده  بود و گویا  از جریان خطرناک  پس پرده  تا اندازه ای آگاه  بود، از قبول ریاست امتناع  نمود ومجلس شورای ملّی چنین در نظر گرفت که اگرمرحوم مستوفی به ریاست انتخاب شود چون مشارالیه درکار ریاست دخالت نخواهد کرد و تدیّن هم به نیابت ریاست  انتخاب می شود بنا براین جلسۀ نهم آبان را بدون دغدغۀ خطر اداره  خواهد  کرد  واز این بابت دیگر نگرانی نخواهد بود.

  زمانی که زنگ جلسۀ رسمی زده شد، مخالفین مادّۀ واحده بدون تشریک مساعی با یکدیگر وارد جلسه گردیدند،  ولی برعکس موافقین قبلاً صف آرائی کرده برای هر یک ازمخالفت کنندگان اشخاصی را معیّن کرده بودند که جواب بدهند. مثلاً برای جواب  دکتر مصدّق  داورو در مقابل  تقی زاده ، سید یعقوب انوارو درمقابل جناب میرزا حسین خان  علاء ،  یاسائی !

2 – قبل از تشکیل جلسه، تیمور تاش  وزیر فوائد عامۀ  و فروغی  وزیر خارجه  نمایندگان را برای تشکیل جلسه از دو دری که آنوقت داخل می شدند به محلّ خود وارد و مواظب بودند که دیگر  نمایندگان  از جلسه خارج نشود.

مشهوراست که برای  وارد کردن محمّد ولیخان اسدی چون از ورود به جلسه خود داری داشت ،  تیمورتاش به او گفته  بود شما عیال دارید؟ اولاد دارید؟  علاقه  دارید  یا ندارید .  گفته بود ندارم.  تیمور تاش پرسید آیا علم ( شوکت الملک حاکم وقت بیرجند) را هم ندارید؟ اسدی در جواب، دارم. تیمورتاش  می گوید اگر حضرت اشرف ( سردار سپه)  علم را دار بزند که چرا اسدی را انتخاب  کردی شما چه خواهید  کرد؟  گفته  بود علم را دارم ، ووارد  مجلس  می شوم ! این  بود که اسدی  هم وارد مجلس شد.

3 – نکتۀ  دیگر قابل  ذکر اینستکه  به وکلائی که مادّۀ  واحده را  امضا کرده  بودند اطمینان  داده  شده بود که دورۀ آینده هم انتخاب خواهند شد. بنابراین کسانی که مادّۀ واحده را امضا کرده بودند غیراز شاهزاده سلیمان میرزا  که در تهران انتخابات آزاد بود وانتخاب نشد در دورۀ  ششم همگی انتخاب  شدند. ( 1) 



 ◀  صورت مشروح مجلس مورخه شنبه نهم آبان ماه  1304 





جلسۀ دویست و یازدهم مجلس سه ربع ساعت قبل از ظهر به ریاست آقای تدیّن نایب رئیس تشکیل گردید



نایب رئیس - صورت مجلس تصویب شد قبل ازورود در دستور، سه فقره خبر از کمیسیون عرایض و مرخصی تقدیم مجلس شده است که یکی یکی بعرض مجلس میرسد 

خبر اوّل راجع بمرخصی شاهزاده محمّد هاشم میرزا است که از تاریخ حرکت کمیسیون هم تصویب کرده است



مدرّس‏ -  اخطار قانونی دارم.

نایب رئیس - راجع بچه چیز ؟راجع بخبر کمیسیونست ؟

مدرّس‏-  اجازه بدهید تا عرض کنم راجع بچه چیز است یک مسئله مقدّم بر این هاست اخطار قانونی دارم اجازه میدهید عرض کنم.

نایب رئیس - بعد از این ممکنست اجازه بگیرید صحبت بفرمایید. 

مدرّس‏ - در جلسۀ رسمی اخطار قانونی مقدّم است .

نایب رئیس-  مقصودتان اخطار نظام نامه است ؟

مدرّس‏-  بلی مگر نظامنامه قانون نیست ؟ باید استعفای رئیس را بخواند.

نایب رئیس-  آقای داور (اجازه).

داور-  البته اخطار یکه حضرت آقای مدرّس‏ فرمودند ایشان حق داشتند والبته هروکیلی میتواند هر مادّه از نظامنامه را اخطار کند ولی معمول مجلس و سابقه بر این بوده است که هر وقت یکصد با یک رأی زیادی بیک رئیس رأی دادند بمحض اینکه استعفا داد، نمی باید استعفانامه را قرائت کنند(!) ما میشنویم اقای مستوفی استعفا دادند، همانطورکه راجع به آقا میرزا حسینعلی پیرنیا چندین روز مجلس عمل کرد واستعفای ایشان را قرائت نکرد. همانطورهم درمورد آقای مستوفی تصوّرمیکنم هیچ اجباری برای ما نیست که آن استعفا را قرائت کنیم. باید اقدام کنیم بلکه ایشان را متقاعد کنیم، وقتی که  بکلی مایوس شدیم آنوقت استعفانامه را قرائت کنیم. 

نایب رئیس-  آقای مدرّس‏ (اجازه). 

مدرّس‏ -  ما اقدام کردیم و ایشان متقاعد نشدند و امروز هم مجدّداً نوشتند که من استعفا کرده ام چرا پریروزاستعفای مرا قرائت نکردید و نوشته اش هم پیش آقای علائی است.  پنج روز دنبال کردیم و ایشان قبول نکردند لهذا بمقتضای نظامنامه قبل ازهمه چیز باید استعفا را بخوانند که رئیس را معیّن کنند و اگر معیّن کردند آنوقت جلسه رسمیت پیدا کند.(!) 

نایب رئیس - بنده ناچارم در مقابل اخطارنظامنامۀ آقای مدرّس‏ توضیحاتی بدهم،  پریروز قبل از ظهر مراسله از طرف آقای مستوفی توسّط آقای ارباب کیخسرو به بنده رسیده و چون پریروز موقع پیدا نشد بعرض آقایان برسانم صریح است ازامتناع از قبول ریاست نه استعفا(!!)، بنابراین مشمول مادّۀ یازدهم نظامنامه نمی شود که بطور الزام و فوریت اینموضوع در مجلس قرائت شود وبعد رئیس انتخاب شود.مادّۀ یازدهم بعرض آقایان میرسد.



مادّه ۱۱ – اگر رئیس قبل از انقضاء مدّت ریاست استعفا یا فوت  نمود مسن ترین نایب رئیس مجلس را منعقد و استعفانامه را قرائت یا فوت را اعلام کرد مجلس را ختم میکند و در ظرف سه روز در تحت ریاست همان نایب رئیس مجدّداً مجلس منعقد و بطوریکه در مادّۀ هشتم ذکر شد رئیس انتخاب میشود.

نایب رئیس –این مادّۀ یازدهم دائر است بصورتی که رئیس اشتغال بخدمت حاصل کرده باشد مراسلۀ آقای مستوفی هم قرائت میشود.

داور- اجازه میفرمائید

نایب رئیس – اجازه بدهید قرائت شود تا مسئله حل شود (بشرح ذیل قرائت شد).



 ◀  مراسلۀ مستوفی

هفتم آبانماه  ۱۳۰۴  

مقام مقدّس مجلس شورای ملّی

پس ازتشکّر از حسن ظن که نماینده گان محترم نسبت به بنده ابراز داشته اند تصدیع میدهد که بعلل چندی درجواب تلفن آقای نایب رئیس، امتناع خود را از مقام ریاست عرض کرده ام،  چون از قرار معلوم رسمی تلقّی نفرموده اند این است که کتباً هم بعرض میرسانم .

نایب رئیس – بعقیدۀ بنده شامل مادّۀ یازدهم نیست و فوریت را ایجاب نمی کند.

بعضی از نمایندگان – صحیح است!

مدرّس‏ – ورقۀ امروز را بدهید بخوانند.

نایب رئیس –ورقۀ امروز هم همین است (بمضمون ذیل قرائت شد)



    بازهم مراسلۀ مستوفی



روز سه شنبه اینجانب امتناع و استعفای خود را ازمقام ریاست بآقای نایب رئیس داده ام و نمیدانم چه شده است که تا بحال قرائت نشده است

 (حسن)

نایب رئیس –این اخبار از اینست که قبلاً مراسله به بنده نوشته شده است عین مراسله هم همانست (!)

نایب رئیس - آقای مدرّس‏ (اجازه). 

مدرّس‏ - بنده خواهش دارم فرمول استعفا رابفرمایید، چون بعد از این محل ابتلاء می شود. «استعفا طلب» عفو، یعنی اینکه برمن تحمیل کرده اند من طلب عفومیکنم ، این معنی استعفا است. هم ورقۀ اوّل استعفا بوده و هم ورقۀ دوّم مینویسد: که من استعفای خودم را دادم چرا نخواندید ومن ازآقایان تقاضا میکنم مطالب را بیک صورتی درآوریم که مردم لااقل بدانند که ما میخواهیم یک صورت قانونی درست کنید، استعفا یعنی طلب عفو، هم پریروزی استعفا بوده است هم امروز می گوید: اینکه مرا رئیس کرده اید، من طلب عفومیکنم. نظامنامه هم می گوید: استعفای رئیس را باید درجلسۀ اوّل خوانده، بعد رئیس را معیّن کرد تا مجلس قانونی شود .شما میخواهید قانونی نشود، نشود! 

نایب رئیس – آقای آقا سید یعقوب (اجازه).

آقا سید یعقوب – فرمایشی که آقای مدرّس‏ فرمودند در واقع مسئلۀ علمی است(!) چنانچه در کاغذی هم که آقای پیر نیا نوشته بودند، در جلسۀ خصوصی عرض کردم که این مسئله مسئلۀ علمی(!) است و هر یک از ماها از این عبارت نظامنامه یک چیز میفهمیم وعبارت نظامنامه این است که : «آن کس که اشتغال داشته باشد بعمل»، عبارت این است رئیس که مشغول بعمل است و در عمل داخل شده اگر در ضمن عمل خواست استعفا بدهد ولی این مورد از اوّل عدم دخول است(!) نه اینکه داخل شده و استعفا کرده است یا فوت کرده است. مادۀ نظامنامه مصرح این معنی است و خود آیت الله آقای مدرّس‏ میدانند یک مملکتی در حال انقلاب و بحران(!) است ما نمیتوانیم به واسطۀ یک کلمه که صریح است در معنی، ما میخواهیم این عبارت نظامنامه را از این معنی صحیحش(!) بر گردانیم. مملکت را در حال انقلاب و اضطراب بیندازیم. با اینکه اوّل تکلیف ما این است که عبارت نظامنامه هر چه باشد منطبق بکنیم که جلوی انقلابات و بحران را بگیریم!  من از آقای مدرّس‏ سئوال میکنم از انقضای مدّت معنایش این نیست که مشغول باشد و در حال استعفا فوت کند یا استعفا بدهد؟ این خود عدم قبول است نه داخل شدن و استعفا. .. این عبارت صریح است و دست هر کس بدهیم خواهیم دید معنایش همین است(!) یا اینکه قرینه هم ما داریم که باید عبارت را اینطور معنی بکنیم.  مجلس هم رسمی است و اوّل تکلیف ما خاتمه دادن به بحرانها و انقلابات است.  چنانکه در غالب مسائل مقدّم آقای مدرّس‏ بوده اند، بنده استدعا میکنم که این عبارت صریح اله لا له دو واضح المعنی را بر همان معنای خود بدانند مجلس هم رسمی است و قانونی است و بهترین جلسات امروز است و سعادت هم در این است این بود عرایض بنده. 

جمعی از نمایندگان-مذاکرات کافی است.

مدرّس‏ –رای بگیرید.

نایب رئیس- به چه ؟

مدرّس‏- با اینکه مذاکرات کافی است یا نه ؟

نایب رئیس – رأی میگیریم بکفایت مذاکرات آقایانی که مذاکرات را کافی می دانند قیام فرمایند (جمع کثیری قیام نمودند).

نایب رئیس – تصویب شد (پیشنهادات از طرف آقای مدرّس‏ بشرح ذیل قرائت شد)

پیشنهاد می کنم که نظر باین که مطلب مهم در کار است استعفای رئیس خوانده شود بعد از رسمیت وارد دستور شویم.

 ◀  نطق سید حسن مدرّس‏



مدرّس‏- بنده که همه آقایان می دانند ده بیست روز بود ناخوش بودم ، لیکن هر روز که حالم جا می آمد، این کاغذها و تلگرافات که آمده بود شبانه روز... یکمرتبه بحکم طبیب نگاه میکردم. هی میدیدیم از اطراف تلگراف می آید، اطّلاع کامل از وقایع نداشتم، حالا همان طور که آقای آقا سید یعقوب میفرمایند لابد آقایانیکه بیرون هستند میدانند که واقعۀ مهمّی هست؟! بنده که کاملاً واقعۀ مهمّی نمی دانم! حالا نظربه اینکه می فرمایند واقعۀ مهم است، پس باید مجلس هم کامل العیار باشد.  ما که از اینجا در نمی رویم! ما که وقایع مهمّه در این شانزده سال خیلی دیده ایم، اینهم یک واقعه بواسطۀ اینکه مجلس از هر جهتی بی عیب باشد، استعفای رئیس را حالا می خوانیم، عصرآقایان می آیند، بنده هم کسالت دارم می آیم در خدمت آقایان مجدداً رئیس را معیّن می کنیم،  آنوقت وارد هر مسئلۀ مهم که میخواهید به شوید .

مسئلۀ مهم خیلی این مجلس دیده است ، این هم یکی!... و الان تا عصر هم نه مملکت ایران خراب میشود نه مسئلۀ مهم جایش عیب میکند و این وکلاء هم بنده قول میدهم هیچکدام از طهران بیرون نروند و تشریف داشته باشند. اگر این تقاضای من مشروع است بشنوید والّا از بنده گفتن است شما میخواهید بشنوید نمیخواهید نشنوید.  استعفای رئیس را حالا  می خوانند،  عصر هم می آئیم خدمت آقایان و رآی میدهیم بکسیکه صلاح می دانید.  رئیس را که معیّن کردیم، آنوقت مسئلۀ مهم را عنوان میکنیم یا از این مسئلۀ مهم که آقای آقا سید یعقوب که «چکیدۀ انقلاب مشروطه» هستند میفرمایند هیچ بار از میدان در نرفته ایم که حالا از میدان در برویم?

حالا نباید عصر باشد .حالا دیگر می پسندید،  نمی پسندید، خود دانید!

نایب رئیس – آقای داور (اجازه).

داور- بنده میخواستم تمنا کنم از خود آقای مدرّس‏ که این مسئله را اینقدر تکرار نفرمایند(که مجلس بی عیب باشد) و اگراستعفای رئیس خوانده نشود مجلس عیب دارد.  البتّه یکوقت مسائلی از نقطه نظر احساسات است در این صورت ممکن است تصوّر شود که بودن فلان شخص و نخواندن فلان کاغذ یک عیبی دارد. یکوقت از نقطه نظر یک اصول قانونی است….

مدرّس‏ –قانونی است .

داور- بنده تصوّر میکنم هیچ دلیل قانونی نمیتوانند آقای مدرّس‏ ذکر بفرمایند برای اینکه اگر مجلس چنانکه تا بحال عمل کرده و بمحض اینکه استعفای رئیس رسیده است نخوانده است این مرتبه هم ممکن است همانطور عمل کند و اگر ایشان هنوز نتوانسته اند آقای مستوفی را متقاعد کنند ما هنوز مایوس نشده ایم که نتوانیم ایشانرا متقاعد کنیم. 

بنابراین دیگردراین خصوص بیشتراز این اصرار نفرمایند. حالا اگرواقعاً مقصود این است که این تعبیرشود که استعفا است و خوانده شود و مجلس را در بحران بیندازیم! البته اشخاصیکه موافق هستند که باید این کار را کرد و مقصود نه مادّۀ یازدهم نظامنامه است البته این یک موضوع علیحدّه ایست.  بنده که این تعبیر را نمیخواهم بکنم و خوب است بیش از این در این موضوع مذاکره نکنیم . 

نایب رئیس- رأی می گیریم پیشنهاد آقای مدرّس‏ .آقایانیکه تصویب میکنند قیام فرمایند. (چند نفری قیام نمودند)....



نایب رئیس –تصویب شد.آقای شیخ جلال راجع بدستور فرمایشی دارید؟

آقا شیخ جلال- بلی راجع بمسائل جاری پیشنهادی از طرف عدّۀ زیادی از آقایان امضاء شده و تقدیم مقام ریاست شده تقاضا میکنم جزودستور شود.

نایب رئیس- نسبت باین پیش نهاد مخالفی نیست؟(گفته شد خیر)

نایب رئیس- قرائت میشود (بشرح ذیل قرائت شد)

نظر باینکه عدم رضایت از سلطنت سلسله قاجاریه و شکایاتی که از این خانواده می شود بدرجه ای رسیده که مملکت را بمخاطره می کشاند. نظر باینکه حفظ مصالح عالی مملکت مهم ترین منظور و اوّلین وظیفۀ مجلس شورای ملّی است و هر چه زودتر به بحران فعلی خاتمه باید داد.

امضاءکنندگان باقید دو فوریت پیش نهاد میکنیم مجلس شورای ملّی تصمیم ذیل را اتّخاذ نماید. 



مادّۀ واحده – مجلس شورای ملّی بنام سعادت ملّت انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نموده و حکومت موقّتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص رضا خان پهلوی واگذار مینماید. تعیین تکلیف حکومت قطعی موکول بنظر مجلس مؤسّسان است که برای تغییر مواد ۳۶ و۳۷ و۳۸ و۴۰ متمّم قانون اساسی تشکیل میشود.



مدرّس‏- اخطار قانونی دارم .

نایب رئیس- راجع بهمین پیش نهاد است.

مدرّس‏- بلی

نایب رئیس- مادّه اش را بفر مائید

 مدرّس‏- مادّه اش این است که خلاف قانون اساسی است.

نایب رئیس- در موقعش صحبت بفرمائید. 

مدرّس‏- اخطار قانونی است که خلاف قانون اساسی است و نمی شود در اینجا طرح کرد(در حال خروج) صد هزار رای هم بدهید خلاف قانون است.



نایب رئیس – آقای اخگر. 

اخگر- موافقم.

نایب رئیس-  آقای مصدّق السلطنه.

دکتر محمدخان مصدّق – در خود موضوع عرضی دارم.

نایب رئیس- آقای داور 

داور- موافقم . 

نایب رئیس – آقای شیخ جلال 

آقا شیخ جلال –موافقم.

نایب رئیس –آقای یاسائی. 

یاسائی –موافقم.

نایب رئیس -آقای دادگر.

دادگر –موافقم

نایب رئیس-آقای نظامی .

نظامی-موافقم

نایب رئیس –آقای شریعت زاده.

شریعت زاده- موافقم .

نایب رئیس- آقای علائی .

علائی-در اصل موضوع عرض دارم.

نایب رئیس – رأی می گیریم بفوریت اوّل آقایانی که تصویب می کنندقیام فرمایند. (اکثرا قیام نمودند)

نایب رئیس- تصویب شد. رأی می گیریم بفوریت قسم ثانی آقایانیکه موافقند قیام فرمایند.(عدّۀ کثیری برخاستند).

نایب رئیس – تصویب شد .آقای مصدّق السلطنه (اجازه).

(حاضرنبودند)

نایب رئیس- آقای تقی زاده(اجازه).



 نطق حسن تقی زاده:

 تقی زاده - بنده میخواهم پیش از مطلب عرض کنم . چه مسائل متعارفی جاریه و چه مسائلی اساسی که در مجلس شورای ملّی مطرح میشود، خوب است، در این هوا وفقی که دیده میشود- مثلاً در ابتدای مجلس گفته شد که باید استعفای رئیس خوانده شود. یکی گفت باید خوانده نشود. و یکی گفت مقصود این است که فلان بشود - ما همه وکیل و برادریم و از طرف ملّت وکیل شده ایم، با همدیگر غرضی نداریم. خدا را شاهد میگیریم، بنده که نه در این باب و نه در باب های دیگر با احدی از آقایان و کلا،  نه میخواهم احداث مشکل کرده باشم و نه می خواهم جلو راه حل را بگیرم. اما بنده اینجا ایستاده ام می خواهم عرض کنم- اگر آقایان اجازه بدهند و صلاح بدانند - در مملکت های دیگر میگویند،  مجلس ملّی، در این مملکت گفته میشود مجلس شورایملی؛ در مجلس مشورت میشود در کار.  یکی اینطور بنظرش میرسد و یکی طور دیگر. هر دو صلاح و صرفه مملکت را میگویند. ما هم آنچه بنظرمان میرسد میگوئیم. مطلب واضح است در خود اطراف کار نمی خواهم حرف بزنم . در مملکت بحران پیدا شده. بعضی ها میخواهند اینکار زودتر حل بشود و بعضی ها می خواهند فلان کار درست بشود.

بنده اساساً ترجیح  می دادم اگر آقایان عرایض مرا قبول میکردند که این کار به این تعجیل و با این فوریت نشود ،  هیچ نشود که خدای نکرده اسم فشار رویش گذاشته شود. ما می دانیم همه ما ها بموجب قانون اساسی امنیت داریم و دولت دولت امنیت است و ما به این دولت اینقدر محبّت و اینقدر خیرخواهی که داشته ایم.  بزرگترین دلیل شخصی بنده امنیتی است که ایجاد کرده و نه از و کلاونه از تماشاچی یک فرد واحد پیدا نمیشود یک در هزار یا یک در میلیون، به بنده بگوید که من خیر خواه دولت حالیه نیستم. خدا را شاهد میگیرم الان که در اینجا حرف میزنم و پیش از اینکه حرف بزنم اشخاص متفرّقه ، وکیل و اشخاص مسئول بمن گفتند،  حرف نزنید، حرف زدن صلاح نیست برای اینکه خطر دارد.

اخگر-اینطور نیست. 

تقی زاده-بنده خودم میدانم که اینطور نیست.  بنده الان اینجا حرف میزنم و ظهر هم میروم منزل نهار میخورم،  عصر هم می آیم و هیچ این طور نیست. یک سال دیگر با این اشخاص کار میکنم با کمال محبّت و فداکاری وخدا را شاهد میگیرم که این حرفی را میگویم محض خیر خواهی مملکت و خیرخواهی همان شخص است که زمام امور مملکت را در دست دارد و من خیر او را میخواهم و از جان خودم بیشتراو را میخواهم.  حالا شرح نمیدهم که اوضاع چه چیز است که یکی بگوید صحیح است، یکی بگوید صحیح نیست.  ولی تر جیح میدادم که رجوع شود بیک کمیسیون؛ چون ممکن است راه حل بهتر وقانونی تری پیدا شود که هیچ خدشه و سوسه در کار نباشد.  ولی از قراری که می شنوم  این مقبول نخواهد شد، در این صورت بنده شخصاً یک نفر در مقابل خدا و در مقابل این ملّت  که مرا  انتخاب  کرده و در مقابل مملکت و در مقابل  تاریخ خودمان و در مقابل  نسل های  آیندۀ این ملّت می گویم که این وضع مطابق قانون اساسی نیست و صلاح  هم نیست برای این  مملکت،   بنده می گویم  بعد از آن اکثریت قطع می کند.

مطلب را بنده عرض کردم به این ترتیب ، اگر می خواهید کمیسیون درست کنید، بعضی ازآقایان قانون دانهای مجلس هم در این کار بوده اند، ایشان شاید یک نظریاتی داشته باشند. حالا اینکه آقای داورمی فرماید مطابق است، من عرض ندارم! اما یکی  دیگر شاید  یک حرفی  دارد ؟ ( اسم و فعل و حرف )؛ فعل را بنده نمی گویم شاید یک کسی یک گله ای دارد که می خواهد بگوید. اگر اینطور بود شاید  بهتر  بود وبه صلاح خود اشخاصی که به این کارمایلند، بهتر بود. اگراین را اجازه ندهند  گفته شود،سوسه  درکار پیدا می شود و مطابق صلاح خودشان نیست. بنده غیرازاین  یک کلمه چیزی عرض  نمی کنم  و برای  این همه چیز را فدا می کنم و خدا را شاهد می گیرم  و ملت و مملکتی که مرا  وکیل  کرده است شاهد می گیرم  و در مقابل  تاریخ و در مقابل نسل های آینده می گویم که این کار به این ترتیب  مطابق قوانین اساسی مملکت نیست و مطابق صلاح مملکت هم نیست. بیشتر از این حرف زدن هم صلاح نیست، همه می دانند.  آنجاکه عیان است چه حاجت به بیان است. (آقای تقی زاده خارج شدند )

نایب رئیس-آقای علائی (اجازه)

علائی- مخالفم

نایب رئیس – پس تأمل بفرمائید.

-آقای آقا سید یعقوب. (اجازه)

آقا سید یعقوب- بنده خیلی میل داشتم که آقای تقی زاده تشریف نبرند وعرایض بنده را بشنوند و حقیقتاً همانطور که بیان کردند، بنده هم همین حسن عقیده را درباره ایشان دارم ، ولی یک مسئله را در اینجا اظهار کردند که لازم است جواب عرض کنم.  این مسئله درهمین مملکت که سابقه دارد و این سابقه در حقیقت به منزلۀ یکی از مواد قانون اساسی برای ما واقع شده و الان بنده مراتب را بعرض آقایان نمایندگان محترم میرسانم . 

بعد ازآنکه مجلس شورایملّی را توپ بستند و آن ترتیبی که میدانید پیش آمد و استبداد صغیر واقع شد که مجلس اوّل قانون اساسی و متمّم آن نوشته شده و در جزو اوّل قانون اساسی نوشته شده بود، نمایندگان مجلس شورایملی باید دویست نفر باشند، انتخاب هم بطور طبقاتی بود،  بهمان ترتیبی که وکلای دوره اول که (جزاهم الله خیراً) ، که بعقیده بنده بهترین وکیل بودند و بهترین خدمات را برای مملکت نمودند،  این قانون اساسی را در مقابل قوّۀ قاهره و جبر و استبداد در درباریها نوشتند، انتخاب شدندوبنده حقیقتاً همیشه از زحمات وکلای آن دوره شکر گذاری میکنم زیرا قانون اساسی را با خلوص نیّت و با یک روح آزادی خواهی برای ما گرفته اند . 

پس ازآنکه مجلس توپ بسته شد وآزادی خواهان در تمام اقطارایران منتشر شدند، ازمرکزواز آذربایجان ازفارس و بالاخره از تمام مملکت صدای خواستن مشروطیت بلند شد، تا اینکه خدا خواست و قوّۀ ملّی غلبه کرد ودرباریها ناچارشدند که درمقابل قوای ملّی تسلیم شوند و مشروطیت را اعاده دهند. 

نه این بود که مشروطیت را مفت بما دادند بلکه آزادی خواهان حبس شدند و ایستادگی کردند تا اینکه آنهارا وادارکردند که مشروطیت را بدهند. آن وقت گفتند که حاضریم مشروطیت بملّت بدهیم وهمین آقای تقی زاده که در دورۀ اوّل یکی از نمایندگان مبرّزما بودند، چه فریادها برای این قانون اساسی میزدند و چه کارها کردند که حالا ما یک قدمش را دراین جا میخواهیم برداریم. 

داد وفریادهای آقای تقی زاده درروزنامه جات پراست. خلاصه در باغ شاه کمیسیونی تشکیل شد و آن کمیسیون رجوع کرد به انجمن آذربایجان(که حالانماینده محترم آقای داورمیخواهند بطورمفصّل بعرض آقایان برسانند).انجمن های ایالتی و ولایتی تمام نقاط اختیار دادند به انجمن ایالتی آذربایجان و انجمن ایالتی آذربایجان هم اختیارداد به کمیسیون که در اینجا تشکیل شده بود و چهار پنج مادّه از قانون اساسی را تغییر دادند.  بعضی از آن مواد راجع به انتخابات بود که  بعقیدۀ بنده خیلی مهمّ است زیرا آن موادّ تأسیس حکومت ملّی میکند وبنده حقّ حاکمیت ملّت رادر آن موادّ قانون انتخابات میدانم.

غرض این است موادّ راجع به انتخابات راکه پایۀ حکومت ملّی برآن است تغییر دادند،  بچه سابقه آنها راتغییر دادند؟ بواسطۀ اینکه چون درمملکت انقلاب شده بود و میخواستند بجوشش وانقلاب مملکت خاتمه بدهند. 

لذا باین عنوان آمدند و این کاررا کردند.  در دورۀ دوّم ناصر الملک که نایب السلطنه وقت بود،  پیشنهاد کرد،  نمایندگانی که برای دورۀ سوّم انتخاب می شوند، خوب است در موادی از قانون اساسی که راجع بحکومت ملّی است یک انگشتی ببرند. 

بنده در اینجا میخواهم وارد پرانتز بشوم و عرض کنم عقیدۀ ناصرالملک این بوده که نمایندگانی که می آیند باید شریک در این مسئولیت باشند و نمایندگان با این حق منتخب شدند و آمدند و حاضر هم شدند که این مسئله را انجام دهند.

نهایت جنگ بین المللی و آن که همه میدانند پیش آمد و یازده ماه بیشتر از عمر مجلس تعطیل شد و آن انقلابات که همه میدانند پیش آمد و مجلس را خاتمه داد.  ما که صد سال نیست مشروطه شده ایم،  نهایت پانزده سال است. در این مدّت پانزده سال هم قانون اساسی با این سوابقی که می بینید واقع شده،  پس سابقۀ قانونی در دست داریم،  در دورۀ اوّل که هیئت مؤسّسان بود و خیلی خوب هیئتی هم بوده و از مبرّزین ایران هم بودند و بسیار زحمت کشیدند.  در دورۀ دوّم آمدند و موادّ قانون اساسی که راجع به انتخابات و حقّ حکومت و سلطنت ملّی بوده و انتخابات را که بطور طبقاتی بوده تغییر دادند و بطور دو درجه کردند به آن شکلی که همه میدانند واقع شد.

امروز هم همین طور است . آتش را چقدر میشود در درخت خاکستر مستور کرد؟  این آتش است که از تمام نقاط سر بدر آورده است و در کانون آزادی خواهان از آنوقتی که پا بمشروطیت گذاشته اند شعله کشیده و از اوّل داد و فریاد همه همین بود، بنده که به تصدیق خود آقای مدرّس‏ یکی از انقلابی های درجه اوّل بودم از همان اوّل هم فریاد میزدم که باید خاتمه داد باین خانواده،  زیرا برای کار تازه مرد تازه لازم است. شاهزاده سلیمان میرزا و اشخاص دیگری هم هستند که در مشروطیت پیشقدم بودند با بنده رفتیم و آن چراغانی و آتشبازی را هم بهم زد یم .

غرض اینست که از همان اوّل عقیدۀ ما این بوده که این درخت خشکیده است و باید اورا کند و درخت برومندی بجای آن غرس کرد که آن درخت برومند سایه افکن بشود و ملّت از آن استفاده کند. این چیزی بود که به نظرماها که فرنگ نرفته بودیم و در اینجا تحصیل کرده بودیم میرسید و عقیده داشتیم که این درخت خشکیده باید آنرا کند و نهال تازه بجای آن کاشت،  منتهی ما چون مشرق زمینی و یک ملّت اتّکالی هستیم از این جهت مسئله را از امروز بفردا و از فردا به پس فردا میاندازیم. مسئله همین طور بوده تا دو سال قبل تاریخ آزادی خواهان ایران و انقلاب ایران را نگاه کنید و ملاحظه کنید کدام آزادی خواه و انقلابی در مملکت بوده که به سعادت ایران علاقمند بوده و عقیده نداشت که این درخت را باید کند؟

مرحوم آقا سید جمال الدین افغانی که رئیس الاحرار است و مرحوم میرزا آقاخان کرمانی و دیگران که از ترشّحات قلم آنها این همه مردم بیدار و هوشیار شده اند ، همه داد و فریاد میزدند که چاره نیست و ملّتی که میخواهد زندگی کند باید حیات تازه پیدا کند و برای نیل بسعادت و پیدا کردن حیات تازه ناچار است که درخت کهنه را بکند و دور اندازد. نظر به این مسئله از همه جا آتش بلند شد تا اینکه الان از تمام مملکت سر بیرون آورده از آذربایجان و از فارس از کرمان از گیلان از محمّره و طهران از همه جا آتش بلند است مگر نمی بینید چه خبر است؟ حکومت با خود ملّت و تعیین سلطنت با ملت است. اوّلین وظیفۀ مجلس خاتمه دادن به انقلاب است. کجا این مسئله بر خلاف قانون اساسی است؟

بهترین قدمی که مجلس میخواهد بردارد همین است که به انقلابات که امروزه در تمام مملکت هست خاتمه دهد و سعادت ملّت را تامین کند . 

پس در جواب فرمایش آقای تقی زاده که می فرمایند این مسئله بر خلاف قانون اساسی است با اینکه نهایت عقیده را بایشان دارم لازم است عرض کنم که این خلاف قانون اساسی نیست بلکه عین قانون است! 

نایب رئیس- آقای علائی (اجازه)

علائی- آقایان همه میدانند که بنده شهوت کلام ندارم و ماجراجو هم نیستم و حتّی المقدور میل دارم که قضایا بخون سردی گذشته باشد، ولی درعین حال وجدان یکنفروکیل هیچ اجازه نمیدهد که درمقابل یک جریانات خلاف قانونی سکوت اختیار کرده و تسلیم قضایا و حوادث شود . 

بنده بطور واقع ومختصرعرض می کنم که ماها هیچ اختیار نداریم که وارد دراین مذاکره و طرح این مسئله بشویم، زیرا رأی دادن به همچو طرحی را بنده بکلّی مخالف قانون اساسی که ما حافظ آن هستیم میدانم و قطع نظر از اینکه مخالف قانون میدانم، این پیشنهاد را مخالف صلاح مملکت هم میدانم زیرا یک بابی مفتوح خواهد شد که برای مملکت مضرّ خواهد بود.

)آقای علائی از مجلس خارج شدند)

نایب رئیس- آقای یاسائی (اجازه).

یاسائی- از آقایانی که در اینحا اظهار مخالفت نسبت باین طرح کردند همچو استنباط شد که ناظر هستند بحفظ قانون اساسی،  بنده خیلی میل داشتم که آقای علائی تشریف میداشتند و جواب بنده را می شنیدند، حالا هم که تشریف ندارند البته بگوششان خواهد رسید.  بنده از سوابق قانون اساسی درست اطّلاع ندارم که چطور تدوین شده و اشخاصی که تدوین کرده اند چه جنبه ای داشته اند؛ ولی بهر حال،  حالا در نزد ما قانون مقدّسی است. چیزیکه هست این است که در ادوار گذشته مجلس شورای ملّی یک قسمت از موادّ آن را بموجب قانونی که از مجلس گذرانده است، نقص کرده و حالا بنده آن مواد را میخوانم که آقایان بدانند که این یک سابقه نیست که حالا ما میخواهیم بگذرانیم. 



اصل چهار قانون اساسی است که بنده میخوانم :«عدّۀ انتخاب شوندگان به موجب انتخاب نامه علیحدّه از برای طهران و ایالات فعلاً یکصدو شصت ودو نفر معیّن شده است»، بنابراین چه شده است که در قانون انتخابات ۱۳۶ نفر معیّن می شود.  بنده این را از آقایان سئوال میکنم که چرا اینقدر شده؟

با اینکه در اصل چهارم قانون اساسی تصریح شده که عدّۀ نمایندگان صدو شصت ودو نفراست ولدی الاقتضا به دویست نفرهم می رسد، معذالک صدو سی و شش نفر معیّن شده. اصل ششم میگوید:«منتخبین تهران لدی الحضور حقّ انعقاد مجلس را داشته مشغول مباحثه و مذاکره میشوند رأی ایشان در مدّت غیبت منتخبین ولایات با کثریت مناط اعتبار و اجراء است».

این مادّه کی اجرا شده؟ عملی هم نیست که دوازده نفر وکلای تهران بیایند و بنشینند و مقدّرات مملکت را در دست بگیرند .در غیبت منتخبین ولایات کی عملی واقع میشود؟ بلکه امروزه بر خلاف آن عمل میشود، زیرا گفته میشود تا نصف بعلاوه یک از وکلا حاضر نشوند و مجلس رسمیت ندارد.  پس بنده میخواهم عرض کنم که این موادّ را به موجب قانون بعد نقض کرده اند و این مادّه وجود خارجی ندارد. یعنی قانون بعد آمده او را نقض کرده است . و در این موضوع هم نظری به از بین بردن قانون اساسی نداریم . از این جهت پیشنهاد کرده ایم که مجلس مؤسّسانی تشکیل شود و راجع به سه چهار مادّه که در خصوص حقوق سلطنت است، تجدید نظر کند و تکلیف حکومت قطعی مملکت را در آتیه معیّن کند و تصوّرمی کنم نگرانی آقایان مخالفین هم اینقدرها مورد ندارد. زیرا مجلس مؤسّسان ناچار از اشخاصی انتخاب خواهند شد که دارای حسن وطن پرستی خواهند بود (!)و معلوم نیست حسن وطن پرستی کسانی که برای آتیه انتخاب(!) میشوند کمتر از آقایان حاضر باشد.

البته اگرما بتوانیم موادّی که در قانون اساسی هست و عملی نشده است، آنهارا هم اختیار بدهیم به مجلس مؤسّسان که در آنها تجدید نظر بکند. به نظر بنده سعادت مملکت نزدیکتر است. 

مثلا موادّی در این قانون راجع به دیوان محاسبات هست که عملی نشده و در قانون عادّی که بعد وضع شده بر خلاف آن رفتار شده و آن مادّۀ قانون اساسی عملاً ملغی شده، همینطور در مادّه ای  که میگوید :«دورۀ وکالت دو سال است» ، چه ضرر دارد حالا که مجلس مؤسّسان تشکیل میشود، این مواد را تغییر بدهند. این عقیده بنده است…. 

جمعی از نمایندگان – خیر این مواد ملغی نشده است! 

یاسائی – بهر حال بنظر بنده اشکالی ندارد که در این مواد هم تجدید نظری بشود. حالا هم این یک طرحی است که آقایان پیشنهاد کرده اند و بنده هم امضاکرده ام. 

نایب رئیس – آقای داور(اجازه)

داور- موافقم.

نایب رئیس- آقای اخگر . (اجازه)



اخگر-موافقم‎.‎

نایب رئیس – آقای نظامی. (اجازه)

نظامی –موافقم‎. ‎

نایب رئیس-آقای سهراب زاده (اجازه‎)

سهراب زاده –موافقم‎ .‎

نایب رئیس- آقای دادگر . (اجازه‎).

دادگر- بنده هم موافقم‎ .‎

نایب رئیس- آقای افشار. (اجازه‎(.

افشار- موافقم بعد از یک مخالف‎.‎

نایب رئیس- آقای دست غیب (اجازه‎.(

دست غیب- بنده هم موافقم

نایب رئیس- آقای دکتر محمّدخان مصدّق . (اجازه)



◀ نطق تاریخی دکتر مصدق:


دکتر محمّد خان مصدّق – بنده در سال گذشته درحضور آقایان محترم به کلام الله مجیدقسم یاد کردم که ‏‏بمملکت و مّلت خیانت نکنم‎‏. آن ساعتی که قسم خوردم مسلمان بودم و حالا هم مسلمان هستم و از ‏آقایان تمنّا دارم باحترام این قرآن ‏برخیزند‎. ‎‏(در اینموقع کلام الله مجید را از بغل خود بیرون آورده و ‏حضّار قیام نمودند) و در حضور همه آقایان ‏بنده شهادت خودم را می گویم‎: ‎

اشهدان لا اله الاالله اشهدان محمداً رسول الله ، اشهدان علیا ولی الله . من شخصی بوده ام مسلمان و ‏به ‏این کلام الله قسم یاد کرده ام و این ساعت هم این کلام الله خصم من باشد اگر در عقیدۀ خودم یک ‏‏اختلاف و تفاوتی حاصل کرده باشم‎.‎

من همان بودم که هستم و امروز هم اگر یک چیزی بر خلاف مصالح مملکت به عقل ناقص خودم ‏به ‏بینم .خود مرا ناچار میدانم که برای حفظ مملکت و حفظ قومیّت و بقای اسلامیّت از اظهار عقیده‏خود ‏داری نکنم‎ . ‎

بنده همه آقایانی را که در اینجا تشریف دارند غیر از آقایانی که از ملل متنوعه هستند همه را ‏‏مسلمان و هواخواه مملکت و طرفدار اصلاحات می دانم و خودم هم نمیتوانم از اظهار عقیده ‏‏خودداری کنم.  آقایان میدانند که بنده حرفم از روی عقیده است و هیچوقت تابع هوا و هوس و نظریات ‏‏شخصی نیست . امروز هم روزی نیست که کسی در اینجا نظریات شخصی بخرج دهد و اگر کسی ‏‏پیدا شود که نظریات مملکتی و ملّی و اسلامی خود را اظهار نکند، بنده اورا پست و بی شرف و ‏‏مستحقّ قتل میدانم! اوّل لازمست که بنده یک عقیده نسبت بشخص آقای رئیس الوزراء اظهار کنم ‏‏بعد نسبت به سلاطین قاجار و بعد هم عقیده خودم را درباره اصول قانون اساسی عرض کنم: اوّلاً راجع ‏‏به سلاطین قاجار بنده عرض میکنم، که کاملا از آنها مایوس هستم زیرا آنها دراین مملکت خدماتی ‏‏نکرده اند که بنده بتوانم اینجا از آنها دفاع کنم و گمان هم نمیکنم کسی منکر این باشد. همین سلطان ‏‏احمد شاه قاجار بنده را در فارس گرفتار۳ هزارو پانصدنفر پلیس جنوب کرد و پس از آنکه من ‏‏استعفا دادم ، بعد از بیست و هفت روز نوشت که به تصویب جناب رئیس الوزراء آقای سید ضیاءالدین ‏‏استعفای شما را قبول کردم و فوری بطرف طهران حرکت کنید. مقصودش این بوده که من بیایم به ‏‏طهران و مرا آقا سیدضیاءالدین بگیرد حبس کند. بنده مدافع این طور اشخاص نیستم . بنده مدافع ‏‏اشخاصی که برای وطن خودشان کار نکنند و جرات و جسارت حفظ مملکتشان را نداشته باشندودر ‏‏موقع خوب از مملکت استفاده بکنند ودر موقع بد از مملکت غایب بشوند،  نیستم.  اگر دوست حقیقی و ‏‏قوم خویش خودم هم باشد یا از آن بالاتر هم نباشد،  وقتی که اینطور شد،  بنده مدافع او نیستم‎ .‎

اما نسبت به آقای رضا خان پهلوی بنده نسبت بشخص ایشان عقیده مند هستم و ارادت دارم و ‏‏خودشان میدانند که در هر موقع آنچه به ایشان عرض کردم در خیر ایشان و صلاح مملکت بود و ‏‏خودشان هم تصدیق عرایض بنده را فرموده اند، نه اینکه در حضور من فرموده باشند، بلکه اشخاصی ‏‏که با ایشان خیلی مربوط بوده اند،  به آنها فرموده اند.  ایشان یک مقامی دارند که از من و امثال من هیچ ‏‏ملاحظه ندارند و اگر یک فرمایشی بخواهند در غیاب من بفرمایند،  در حضور من هم ممکن است ‏‏بفرمایند‎ .‎

ولی احتیاطاً عرض می کنم آن اشخاصی که فرمایشات ایشان را بمن فرموده اند حکایت از این ‏‏میکرده که خودشان هم دانسته اند که عرایضی که من عرض کرده ام از روی نظریات شخصی نبوده ‏‏و مبنی بر مصالح مملکت و وطن خواهی بوده است و از این حیث ایشان به بنده معتقدند‎. ‎

اما این که ایشان یک خدماتی به مملکت کرده اند گمان نمیکنم برای احدی پوشیده باشد. وضعیت این ‏‏مملکت و وضعیتی بوده که همه می دانیم که اگر کسی میخواست مسافرت بکند اطمینان نداشت یا ‏‏اگر کسی مالک بوده امنیت نداشت و اگر یک دهی داشت بایستی چند نفر تفنگچی داشته باشد تا ‏‏بتواند محصول خودش را حفظ کند.  ولی ایشان از وقتی که زمام امور مملکت را در دست گرفته اند ‏‏یک خدماتی نسبت به امنیت مملکت کرده که گمان نمیکنم بر کسی مستور باشد‎ .‎

البته بنده برای حفظ خودم و خانه و کسان و خویشان خودم مشتاق و مایل هستم که شخص رئیس ‏‏الوزراءرضاخان پهلوی زمامداراین مملکت باشد؛ برای اینکه من یک نفرآدمی هستم که در این ‏‏مملکت امنیت و آسایش می خواهم و در حقیقت از پرتو وجود ایشان ما در ظرف این دو سه سال این ‏‏طور چیزها را داشته ایم و اوقاتمان صرف خیرعمومی و منافع عامه شده و هیچوقت ما در چیزهای ‏‏خصوصی وارد نشده ایم و بحمدالله از برکت وجود ایشان خیالمان راحت شده و میخواهیم یک ‏‏کارهای اساسی بکنیم.  این هم راجع به آقای رئیس الوزراء اما راجع باین موضوع بنده باید عقیده ‏‏خودم را عرض کنم‎. ‎

تغییر قانون اساسی یک تجدید نظر در قانون اساسی دو جنبه دارد؛ یکی جنبۀ داخلی که باید فهمید ‏‏تغییر قانون اساسی نسبت بامور داخلی چه اثری میکند؟ یکی هم جنبۀ خارجی که باید دید نسبت ‏‏بامور خارجی و روابط بین المللی چه اثری خواهد داشت؟‎

اما نسبت به جنبۀ داخلی اگر آمدیم گفتیم خانوادۀ قاجاریه بد است بسیار خوب هیچ کس منکر نیست و ‏‏باید تغییر کند‎. ‎

البتّه امروز کاندیدای مسلّم شخص آقای رئیس الوزراء است. خوب،  آقای رئیس الوزراء سلطان ‏‏میشوند و مقام سلطنت رااشغال میکنند، آیا امروز، در قرن بیستم ، هیچ کس میتواند بگوید یک مملکتی ‏‏که مشروطه است پادشاهش هم مسئول است؟ اگر ما این حرف را بزنیم،  آقایان همه تحصیل کرده و ‏‏درس خوانده و دارای دیپلم هستند، ایشان پادشاه مملکت میشوند آنهم پادشاه مسئول! هیچ کس چنین ‏‏حرفی‎ نمی تواند بزند و اگر سیر قهقرائی بکنیم و بگوییم: پادشاه است، رئیس الوزراء ، حاکم  همه چیز ‏‏است این ارتجاع و استبداد صرف است! ما میگوئیم که سلاطین قاجاریه بد بوده اند مخالف آزادی بوده اند مرتجع بوده اند، خوب حال آقای ‏‏رئیس الوزراء پادشاه شد اگر مسئول شد که ما سیر قهقرائی میکنیم.  امروز مملکت ما بعد از بیست سال و این همه خونریزیها میخواهد سیر قهقرائی بکند و مثل زنگبار ‏‏بشود که گمان نمیکنم در زنگبارهم اینطور باشد که یک شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملکت ‏‏باشد! اگر گفتیم که ایشان پادشاهند و مسئول نیستند، آنوقت خیانت به مملکت کرده ایم برای اینکه ایشان در ‏‏این مقامی که هستند مؤثّر هستند و همه کار می توانند بکنند.  در مملکت مشروطه رئیس الوزراء مهمّ ‏‏است نه پادشاه. پادشاه فقط می تواند بواسطۀ رأی عدم اعتماد مجلس یک رئیس الوزرائی را بفرستد ‏‏که در خانه اش بنشیند‎. ‎

یا بواسطۀ تمایل مجلس یک رئیس الوزرائی را بکار بگمارد. خوب اگر ماقائل شویم که آقای رئیس ‏‏الوزرا پادشاه بشوند، آنوقت در کارهای مملکت هم دخالت کنند و همین آثاری که امروز از ایشان ‏‏ترشّح میکند در زمان سلطنت هم ترشّح خواهد کرد، شاه هستند، رئیس الوزراءهستند، فرماندۀ کلّ قوا ‏‏هستند.  بنده اگر سرم را ببرند تکّه تکّه ام بکنند و و آقای سید یعقوب هزار فحش بمن بدهد زیر بار این ‏‏حرفها نمی روم، بعد ازبیست سال خونریزی! آقای آقا سید یعقوب! شما مشروطه خواه بودید، آزادی خواه بودید، بنده خودم شما را در این مملکت دیدم که پای منبر میرفتید و مردم را دعوت به آزادی ‏‏می کردید. حالا عقیدۀ شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد، هم رئیس الوزراء ‏‏باشد، هم حاکم ؟ اگر اینطور باشد که ارتجاع صرف است استبداد صرف است،پس چرا خون شهداء راه آزادی را بیخود ریختند ؟؟چرا مردم را بگشتن دادید؟‎ ‎میخواستید از روز اوّل بیائید بگوئید که ما دروغ گفتیم و مشروطه نمیخواستیم یک ملّتی است جاهل ‏‏و باید با چماق آدم شود!.‎

اگر مقصود این بوده بنده هم نوکر شما و مطیع شما هستم.  ولی چرا بیست سال زحمت کشیدیم و اگر ‏‏مقصود این بود که ما خودمان را در عرض ملل دنیا و دول متمدّنه آورده و بگوئیم از آن استبداد و ‏‏ارتجاع گذشتیم؛ ما قانون اساسی داریم ، ما مشروطه داریم، ما شاه داریم، ما رئیس الوزراء داریم . ما شاه غیر مسئول ‏‏داریم که بموجب اصل ۴۵ قانون اساسی از تمام مسئولیت مبرّی است و فقط وظیفه اش این است که ‏‏هر وقت مجلس رأی عدم اعتماد خودش را به موجب اصل ۶۷ قانون اساسی بیک رئیس دولت یا ‏‏وزیری اظهار کرد آن وزیر میرود توی خانه اش می نشیند، آنوقت مجدداً اکثریت مجلس یک دولتی را ‏‏سر کار می آورد‎. ‎

خوب اگر شما میخواهید که رئیس الوزراء شاه بشود با مسئولیت این ارتجاع است و در دنیا هیچ ‏‏سابقه ندارد که در مملکت مشروطه پادشاه مسئول باشد و اگر شاه بشوند بدون مسئولیت این خیانت ‏‏به مملکت است برای اینکه یک شخص محترم و یک وجود مؤثّری که امروز این امنیت و آسایش ‏‏را برای ما درست کرده و این صورت را امروز به مملکت داده است، برود بی اثر شود، هیچ معلوم ‏‏نیست کی بجای او میآید؟‎

اگر شما یک کاندیدائی دارید و کسی رااز پیش معیّن کردید بفرمائید ما هم ببینیم! بعد از آنکه ایشان شاه ‏‏غیر مسئول شدند، آن رئیس الوزرائی که مثل ایشان بتواند کار کند و خدمت کند و بتواند نظریات ‏‏خیر خواهانۀ ایشان را تعقیب کند کی است؟‎ اگر چنین کسی را آقای سید یعقوب به بنده نشان بدهند، بنده نوکر شما، چاکر شما، مطیع شما هستم . من ‏‏که در این مملکت هم چو کسی را سراغ ندارم و اگر بود تا حالا سر در آورده بود.  پس امروز که این ‏‏یک نفر از بین تمام مردم سر در آورده و اظهار منیٌت میکند و خدماتی هم کرده است بنده به عقیدۀ ‏‏خودم خیانت صرف می دانم که شما یک وجود مؤثّری را بلا اثر بکنید‎. ‎

پس خوبست یک کسی که بتواند قائم مقام او بشود معلوم کنید، بعد این کار را بکنید. اوّل چاه را بکنید ‏‏بعد منار را بدزدید!‎

این نسبت به امورداخلی . اما نسبت به امور خارجی‎. البتّه در امور خصوصی اگر یک اشخاصی یک کارهائی کردند و یک زحماتی کشیدند. اگر ‏‏اشخاصی یک فداکاری هائی کردند، آن را مفت و مسلّم از دست نمیدهند.  البتّه در مجلس یک ‏‏اشخاصی هستند که تجارت کرده باشند و اشخاصی هم که تجارت نکرده باشند، وقتی که یک تاجری ‏‏تجارتخانۀ خود را بیک اسم معروف کرد، یا یک علامت صنعتی داشت که همه اورا شناختند، این ‏‏تاجر آن اسم را تغییر نمیدهد.  برای اینکه آن اسم سبب شده است که مردم به آن اعتماد داشته باشند‎. بنده من باب مثال عرض میکنم که در اینجا یک دواخانه بود معروف به شورین که خوب دوا ‏‏میساخت.  بعد از آنکه شورین آن دواخانه را فروخت و از این مملکت رفت و آن کسی که قائم مقام او ‏‏شد، اسم دواخانه را تغییر نداد، چرا؟ برای اینکه مشتریان این دواخانه اعتماد به آن اسم داشتند‎.‎

اگر این شخص میگفت که دواخانۀ من دواخانۀ بناطی است شاید مشتریان از بین میرفتند. ولی یک ‏‏چندی که گذشت و مردم با این دواخانه دادو ستد کردند، دیدند که بناطی هم مثل شورین است آن وقت ‏‏اسمش را عوض کرد و دواخانه بناطی گذاشت.‎ ‎

قانون اساسی ما از علامت صنعتی و اسم یک دارالتجاره ای کمتر نیست‎. قانون اساسی ما با یک حوادثی تصادف و مقابله کرده که این حوادث در یک قرن در این مملکت ‏‏پیدا نشده است. قانون اساسی ما وقتی با این حوادث مقاومت کرده و خودش را معروف جامعۀ ملل کرد، اصولی را ‏‏داراست که بموجب آن اصول تمام ملل اروپا میدانند که قانون اساسی یک اموراتی را به مجلس حقّ ‏‏میدهد و همۀ مردم میدانند اگر یک دولتی پیدا شود و یک عهدنامه ببندد، آن عهدنامه بموجب اصل ‏‏‏۳۴ قانون اساسی که میگوید‎:‎

‎« بستن عهدنامه ها و مقاوله نامه ها اعطای امتیازات (انحصار)تجارتی و صنعتی و فلاحتی و غیره ‏‏اعمّ از اینکه طرف داخله باشد یا خارجه، باید به تصویب مجلس شورای ملّی برسد باستثنای عهدنامه ‏‏هائی که استتارآنها صلاح  ملّت و دولت باشد» ،همۀ مردم می دانند، یعنی جامعۀ ملل می داند که باید به تصویب مجلس باشد و هم چنین اصل ۲۵ که ‏‏میگوید: «استقراض دولتی بهر عنوان که باشد خواه از داخله خواه از خارجه با اطّلاع و تصویب ‏‏مجلس شورای ملّی خواهد شد»،  این را هم همه خوانده اند و فهمیده اند اصل ۳۶ را هم که می گوید:« ‏‏ساختن راههای آهن یا شوشه خواه بخرج دولت خواه بخرج شرکت و کمپانی اعمّ از داخله و خارجه ‏‏مربوط به تصویب شورایملّی است»، همه می دانند قانون اساسی یک اصول را دارا است و یک ‏‏معروفیتی پیدا کرده است که این معروفیت را بنده گمان نمیکنم در هر موقعی برای هر قانونی پیدا ‏‏شود، یعنی غالباً با یک مشکلاتی تصادف کرده و حتّی آن اشخاصی که می خواستند با ما یک معامله ‏‏بکنند با یک اصل قانون اساسی که رسیده اند، دیده اند که یک قانون اساسی است و یک مجلس و یک ‏‏تصویبی هم برای مجلس لازم است‎. ‎

بنابراین این قانون اساسی یک اصولی دارد که به واسطۀ معروفیتش. به عقیده بنده حتّی المقدورتا یک ‏‏قضیۀ حیاتی و مماتی پیدا نشود، نبایستی تغییر داد.  مگر با بودن یک شرائطی که لازم برای تغییر ‏‏قانون اساسی است. خدا یا تو شاهد باش، من خدا را به شهادت می طلبم که عقیده ام را می گویم و ‏‏تغییر قانون اساسی را مخالف با صلاح مّلت و مملکت و اسلامیّت می دانم قانون اساسی را هر آدم ‏‏مسلمان و هر آدم وطنخواهی و هر آدمی که بشخص رضاخان پهلوی ارادتمند است و عقیده دارد، باید ‏‏برای صلاح و نفع مملکت حفظ کند. اگر قانون اساسی متزلزل شد، ممکن است مملکت بیک خرابی ‏‏بیفتد که مطلوب نباشد.  آنوقت رضاخان پهلوی هم هر گونه حکومتی را دارا باشد مطلوب نیست. 

بنده قانون اساسی را یک قانون الهی نمیدانم که قابل تغییر نباشد، بلکه قانون اساسی را کار بشری می ‏‏دانم و بشر هم او را باید تغییر بدهد، ولی وقتی یک ضرورت نامی پیدا کند و تمام معایب و محاسنش ‏‏سنجیده شود و عجله در کار نباشد و به اشخاصیکه خیرخواه مملکت هستند مشورت شود.  ولی نه بایک ‏‏عجله و شتابی که امروز اگر این شجرۀ خبیثه بیخ برنشود، مملکت فلان میشود این را بنده ضروری و ‏‏فوری نمی دانم. حالا بنده هم می گویم ضروری است

ولی فوری نمی دانم که شما یک قانون اساسی را که درموقع استقلال مارا حفظ می کندو  یک  قانون اساسی که اسلامّیت و قومیّت ما را حفظ  می کند،  امروز که ‏‏هزار طور ایرادات  هست ،تغییر بدهید. بنده که صلاح نمی دانم و البتّه آقایان محترم هم مقصودشان این نیست که یک موادّ قانون اساسی راتغییر ‏‏بدهند که در سیاست بین المللی مؤثّر باشد، ولی عرض می کنم که این طور تغییر مادّۀ قانون اساسی یک ‏‏سابقه می شود که قانون اساسی را بکلّی سست و متزلزل میکند، که هر ساعت یک نفر اداره کرد بیاید ‏‏این اصولی را که بنده برای شما خواندم،  این اصولی که همه خیر ما را تأمین میکند،  تغییر بدهد، در ‏‏صورتی که مجلس رئیس نداشته باشد و یک وکلای بدون فکری فکر نکرده بیایند . اینجا رأی بدهند ‏‏که ما می خواهیم قانون اساسی را تغییر بدهیم. قانون اساسی یک چیزی نیست که یک کسی از توی خانه اش بیاید و بگوید می خواهم قانون اساسی را ‏‏تغییر بدهم.  قانون اساسی را باید فکر کرد و دید چطور باید تغییر داد ؟ چه چیزش را میخواهید تغییر ‏‏بدهید و در چه موقع میخواهید تغییر بدهید. بعد هم بنده عرض کردم، شما که می خواهید آقای رئیس ‏‏الوزرا شاه بکنید، ایشان یک وجود مؤثّری هستند که می خواهید بلا اثر کنید! خدایا ترا به شهادت ‏‏می طلبم که آنچه گفتم عقیدۀ خودم بود و این در خیر مملکت است می گویم و اینجا عتبۀ آقایان را می بوسم ‏‏و مرخص میشوم ‎‎(‎خارج شدند) ‎.



آقا سید یعقوب – بنده اخطار قانونی دارم.

نایب رئیس -  بفرمائید.

آقا سید یعقوب – آقای مصدّق السلطنه نسبت به هفتادو هفت نفر که یک مسئله را که حافظ حقوق ملّت ‏‏بوده امضاء کرده اند گفتند ، بی فکر چطور میشود که هفتادو هفت نفر بی فکر باشد ! بنده عرض کنم ‏‏که ایشان یک عبارتی بیان کردند که خارج از نزاکت بود و مطابق نظامنامه باید توضیح بدهند.‎ ‎

نایب رئیس-  آقای داور (اجازه).‎



◀نطق علی اکبر داور:


داور-  بنده میخواهم اظهار تأسّف بکنم از این مسئله که آقای دکتر مصدّق در اینجا تشریف ندارند که ‏‏جوابهای بنده را بشنوند، ایشان یک دلائلی بنظرشان رسید و گفتند از برای اینکه ذهن آقایان را متوجّه ‏‏کرده باشند بنده هم این جوابها را برای آقایان عرض میکنم. قبل از ورود در صحبت ایشان، بنده لازم دیدم که یک مختصر حاشیه راجع به مذاکرۀ یکی از رفقای ‏‏محترم خودتان آقای یاسائی بکنم. ایشان گویا در ضمن نطقشان اظهار کردند که این اوّلین مرتبه نیست که در قانون اساسی تغییر داده ‏‏میشود، بنده خیال میکنم که مقصود ایشان هم اینطور نبوده است که این کاری را که ما میکنیم واقعاً ‏‏یک نفر قانون اساسی است و آن قسمتهائی که ذکر کردند، بنده درش داخل نمیشوم. فقط میخواستم این ‏‏را عرض کنم که یک سوء تفاهمی نشود. آقای دکتر مصدّق در هر کدام از تکّه های صحبت ها یشان قسمی خوردند و بعد گفتند که من مسلمانم ‏‏و وطن خودم را دوست دارم. بنده بدون قسم عرض میکنم که مسلمانم و گمان میکنم آقایانی هم که این ‏‏ورقه را امضاء کرده اند در اینکه مسلمان هستند نه خودشان شکّی دارند نه دیگران. بعضی از نمایندگان صحیح است.‎ ‎

داور- تمام گفتگوی ایشان در قسمت اوّل راجع باین بود که من بر خلاف مصالح مملکت نمیخواهم ‏‏رأی بدهم. البتّه هیچ وکیلی نباید حاضر شود که بر خلاف مملکت رأی بدهد، منتهی تمام صحبت در ‏‏تشخیص است که یک چنین پیشنهادی بر خلاف مصالح مملکت است و بنده هم خدا را شاهد می گیرم و ‏‏عرض میکنم که این تغییر و این پیشنهاد موافق مصالح مملکت است‎ ‎. مگر اینکه یک کسی پیدا شود و بگوید فکر من، سیاست من ، بدرجه ای قوی و عالی است که تمام مردم و ‏‏وکلاء باید تابع نظر و فکر سیاست من بشوند و چون من تشخیص میدهم که این پیشنهاد بر خلاف ‏‏مصالح مملکت است و وکلاء هر کس است، هر جا هست و بهر شکل و لباسی هست ، تمام باید نظر مرا تعقیب کند، والّا از این شکل که بگذریم ‏‏هر کس مطابق دستور خودش حق دارد یک مسئله را قضاوت کند. ایشان اینطور تشخیص دادند که ‏‏این کار موافق مصالح مملکت نیست. بنده عرض میکنم و معتقدم که مصالح مملکت در این کار است و اگرغیر ازاین نکنیم مصالح ‏‏مملکت را زیر پا گذاشته ایم راجع به قاجاریه و رئیس الوزراء که اظهار عقیده فرمودند دراینموضوع هیچ وارد نمیشوم ولی دو پایۀ محکم در مذاکرات ایشان پیدا شد گفتند (از نقطه نظر ‏‏داخلی و خارجی ) بنده در این قسمت میخواهم چند کلمه جواب عرض کنم‎ . ‎

فرمودند شما میخواهید بیائید این خانواده را بردارید و آقای پهلوی را شاه کنید. اولاً بنده نمیدانم در یک ‏‏پیشنهادی که هفتاد امضاء دارد این مسئله را از کجا پیدا کردند و بنده چون راجع به این پیشنهاد ‏‏صحبت میکنم، عرض میکنم در این پیشنهاد ابداً گفتگوی شاه کردن ایشان نبود، بلکه حلّ قضیّه و ‏‏ترتیب این کار واگذار شده است بیک مجلس که مجلس مؤسّسان است!‎ ‎

یک نکته را ایشان فرمودند که اساساً صحیح بود.‎ فرمودند خوب وقتی که ایشان شاه شدند، بایستی مسئول باشند یا نباشند، اگر مسئول نباشند که این ‏‏خیانت به مملکت است. بنده کلاً موافقم و تصوّر نمیکنم که هیچ کس در مملکت باشد که فکرش این قدر کوچک و عقب ‏‏مانده باشد که تصوّر بکند دادن اختیاری بدست یک نفر بدون هیچ حدّی و بدون هیچ قانونی یعنی ‏‏یکنفر بقول ایشان شاه باشد. ‎رئیس الوزراء باشد، رئیس عالی قوا باشد وزیر جنگ باشد‎!‎ یک همچو چیزی نه تنها یک مسئله ایست که همه به او خواهند خندید، بلکه یک مسئله ایست بقدری ‏‏واضح و مسلّم که هیچ کس زیر این بار نمیرود!! بنده تعجب میکنم چطور ایشان که مدّتی است در مجلس هستند و غالب ماها را میشناسند درجۀ فهم ‏‏رفقای پارلمانی خودشان را آنقدر کوچک تصوّر کردند که ممکن است اینطور فرض کند!‎ ‎

پس این قسمت فرضشان مورد نداشت.  فرمودند اگر ایشان بالاتر از این مقام رفتند که آنوقت ‏‏وجودشان دارای اثر نخواهد بود، گمان کنیم که اینجا یکقدری بی لطفی کرده باشند، مخصوصاً ایشان ‏‏که مدّتی در ممالک خارجه زندگانی کرده اند و شاه های خوب و بد دیده اند، ما همیشه یک روال دیده ‏‏ایم، اما ایشان در نقاط دیگر دنیا زندگی کرده اند و می دانند بعضی مملکت ها هست که شاه های خوب ‏‏دارند و بعضی جاها شاه های نالایق دارند، بعضی جاها یک شخص فوق العاده لایقی سلطنت ‏‏میکند و آنوقت خودشان میدانند که چقدر آن شاه فوق العاده غیر مسئول و خودش مؤثّر است و البتّه ‏‏یک شاهی که علاقه داشته باشد و میل داشته باشد مملکتش بزرگ شود و عظمت پیدا کند و در ردیف ‏‏ممالک بزرگ عالم گذاشته شود و تشخیص هم بدهد که چطور باید اینکاررا کرد و هر قدر که قانوناً ‏‏غیر مسئول باشد، حتماً در عمل منتها درجه تأثیر را خواهد داشت. در خارج کتبی راجع به خیلی از قضایای سیاسی بین المللی نوشته شده است، از جمله اینکه فلان سلطان ‏‏که در فلان مملکت بوده است وقتی که او آمده است سر کار این مسائل پیش آمده است وجود مؤثّر او ‏‏بوده است توانسته است اینکارها را بکند.  خلاصه این در صورتی است که بفرمایند اگر ایشان شاه شوند ‏‏و بدون مسئولیت جواب این بوده که عرض کردم‎.‎

حالا اگر ایشان یک شاهی باشند موافق قوانین ملل متمدّنه و بطوریکه مشروطیت ایران تصویب ‏‏کرده در اینصورت اگر چه قانون شاه را غیر مسئول قرار میدهد ولی در عمل قطعاً وجود آدم لایق و ‏‏نالایق تفاوت دارد بعلاوه در اوّل این پیشنهاد یک عبارتی بوده که گمان میکنم ایشان بهش توجّه ‏‏نکردند، نوشته نشده بود که ما میخواهیم فلانکس را شاه کنیم!  نوشته شده بود که ما میخواهیم این ‏‏خانواده نباشد و بنا بر ضدّیتی که از چند سال پیش از این در این مملکت شروع شده، اوّل این خانواده ‏‏را محدود کردند. مگر مشروطیت ایران غیر از این بود که اوّل آمدند و گفتند مشروطه و حقوق برای ‏‏ملّت قائل شدند و از آن روز کم کم بخصوص در این دو سال اخیر این بحرانی که پیدا شده است،  ‏‏اصل مقصود نظر این است که این ها نباشند.

پس نباید اوّل استدلال را برد روی یک قضیّه ای که بعد باید بشود و یک فرض گرفت و آن فرض ‏‏را اظهار کرد. در ابتدای پیشنهاد نوشته شده یک ضدّیتی با خانواده ای که امروز سلطنت دارند در این ‏‏مملکت شروع شده و یک بحرانی در مملکت تولید کرده است‎ .‎

حالا بنده نمیخواهم داخل بعضی مسائل بشوم که از وقتیکه این بحران شروع شده تا بحال چه ‏‏قضایائی در مملکت اتّفاق افتاده است،  از خوزستان گرفته تا آنطرف مملکت اگر بگردید و ریشه اش را در ‏‏بیاورید می بینید یک نواحی و مقاماتی هست که با وجود اینکه دورهستند هر روز اثراتشان یک ‏‏چیزهائی است که ما می بینیم و هر روز مملکت را در یک زحمات فوق العاده می اندازیم! در ‏‏پیشنهاد ما صحبت این است که برای خاتمه دادن به این بحران این خانواده را منقرض بدانیم و فکر بعد ‏‏را بگذرانیم برای یک مجلس که مجلس مؤسسان باشد و اختیار را از طرف ملّت داشته باشد و ‏‏تکلیف قطعی را معیّن کند که آیا باید شخص پهلوی یا شخص دیگری باین مقام برسد، اگر حرفی در این موضوع باید زده شود باید در مجلس مؤسّسان آنروزیکه اگر یک کسی پیدا شد که ‏‏در آن مجلس آقای پهلوی را کاندید کرد،  آنوقت آقای دکتر مصدّق یاکس دیگر اگر آنجا بود باید بگوید ‏‏که این بد است که ایشان هم شاه باشند،  هم مسئول و هم وزیر و بالاخره تمام این صحبت ها ئی که ‏‏فرمودند آن روزوقتش است و امروز وقتش نیست!

حالامیرسیم به قسمت خارجی و بنده تصوّر میکنم که اگر به قانون انتخابات و به سابقه رجوع میکردند و ‏‏اگر به نطق آقا سید یعقوب هم که در اوّل مجلس تذکّر دادند مراجعه میکردند و البتّه در خاطرشان ‏‏هست که این قانون اساسی را یک مرتبه دیگر در باغشاه عدّه ای آمدند نشستند و تغییری دادند و آن ‏‏اشخاص مردمی بودند که مصلحت مملکت را اینطور تشخیص دادند و در آن روز آقای مشیرالدوله ‏‏و اقای مؤتمن الملک و آقای مستوفی الممالک که امضاهاشان الان هست وقتی که نشستند نوشتند که ‏‏نظر به پاره ای  از مقتضیات جمعی از خیرخواهان گفتند که قانون انتخابات باید تغییر بکند و این با چهار ‏‏اصل از قانون اساسی مخالفت داشت،  به این جهت ما آمدیم و رجوع کردیم به انجمن آذربایجان و ‏‏بالاخره آن روزی که این کار را کردند یک تغییر مهمتری در قانون اساسی داده شد‎.‎

اگر امروز حقّ سلطنت از افراد یک خانواده باید گرفته شود،  آن روز حقوق ملّی در قسمت انتخابات ‏‏عوض شد و یک عدّه آمدند وحقّ یک عدّۀ دیگری را که ملّت است از بین بردند‎.‎

بنده هم حرفی ندارم مصلحت مملکت را اینطور تشخیص دادند و مجالس بعد هم قبول کردند ولی ‏‏تعجّب میکنم وقتی که امروز راجع بحقوق یک اشخاص صحبت میشود میگویند ما میدانیم که اینها ‏‏خدماتی به مملکت نکرده اند ولی وقتی که صحبت از گرفتن اینها است یک حربه بنام قانون اساسی ‏‏در پیش چشم همه جلوه دار میشود . بنده عرض میکنم خوب آن روزی که قانون اساسی دست بهش ‏‏خورد اگر بنا است آن اصلی که حقوق ما را در سیاست بین المللی حفظ میکند متزلزل بشود پس ‏‏چطور شد که با تغییر قانون اساسی از آن روز تابحال یک قراردادی نگذشت که بدون اطّلاع مجلس ‏‏باشد‎ . ‎

گفتند ممکن است سابقه شود و اگر دست بزنند باین عمارت ممکن است آسایش گاه ملّت بر هم ‏‏بخورد بنده عرض میکنم آن روز هم بقانون اساسی دست زدند. کی دست زد؟ کسانی که وجهای ملّت ‏‏بودند کجا دست زدند ؟ در باغ شاه ؟ کی ؟ بعد از توپ بستن به همین مجلس . پس چطور شد آن ‏‏روز هیچ خطری بهشان نرسید؟‎ ‎

چطور شد که امروز ما میخواهیم حقوق یک خانواده را (که بدون استثناء هیچکس نیست که بگوید ‏‏من طرفدارم ) از دستشان بگیریم آن وقت اصل راجع به خارجه را باید پیش آورد ؟‎ ‎

حقوق خارجه بر جای خودش هست و یقین دارم تا وقتی که ایران بکلّی از شرافت بی بهره نشده‎ .‎

نمی گویم ده نفر یا بیست نفر – تا وقتی که ایرانی بکلّی از شرافت بی بهره نشده است به آن اصلی که ‏‏قراردادها و مقاولات را موکول میکند بتصویب مجلس هیچکس پیدا نمیشود که جرأت کند به آن ‏‏اصل دست بزند . 

جمعی از نمایندگان – صحیح ا ست

داور- پس در اینصورت لازم نیست که ما بیائیم و برای دفاع از یک خانواده که بی لیاقتی آنها را ‏‏تصدیق میکنیم وارد شویم و قضیّه را به خونسردی تلقی کنیم و بنابراین بنده تصوّر میکنم آنچه باید در ‏‏این موضوع گفته شود گفته شده و بیشتر از اینهم مذاکرات لازم نیست‎.‎

نایب رئیس –آقای دولت آبادی مخالفید؟


نطق یحیی دولت آبادی:


دولت آبادی – بلی‎.‎

جمعی از نمایندگان –مذاکرات کافی است.

نایب رئیس- بنده عقیده ام اینست آقایان تأمّل بفرمایند تا تمام آقایان مخالفین و موافقین صحبت ‏‏خودشان را بکنند آقای دولت آبادی (اجازه).

دولت آبادی – مخالفت بنده با ترتیب تنظیم این لایحه و با بعضی از آن مواد آنست و چون مربوط ‏‏میشود باساس کار از این جهت خواستم مخالفت خود را عرض کنم؛  اینجا سه مسئله است که خوب باید ‏‏توجّه کنیم:  یکی مسئله قاجاریه است، یکی مسئله رضاخان پهلوی رئیس الوزراء و رئیس عالی کلّ قوا ‏‏است و یکی مسئله قانون اساسی است و اینها مسائلی است که اینجا مذاکره کردند و هر کس در اینجا ‏‏حرف میزند آقایان تصوّر میکنند که با قاجاریه همراه است. اینطور نیست‎ !!!‎

آقاسید یعقوب –  معنایش این است. ‎

دولت آبادی – خلاصه من یکی ازاشخاصی هستم که با قاجاریه مخالفم و سلطنت قاجاریه را ‏‏منقرض میدانم و هر کس هم جمع شود و بخواهد سلطنت قاجاریه را بر گرداند دیگر نمیتواند حالا ‏‏دیدی آقاسید یعقوب معنایش این نبود.

‎ ‎آقا سید یعقوب - خیلی خوب قربان شما.

دولت آبادی - پس بهتراین است که ادب را حفظ کنید نزاکت را هم حفظ کنید واز حدّ خودتان هم خارج نشوید.‎( ‎صدای زنگ نایب رئیس)

نظم مجلس هم با بنده نیست اگر با بنده بود می دانستم چطور نظم بدهم‎ ‎.عرض میکنم روزی که ماده ۳۶ در این اطاق اخیر مطرح شد ما در تحت فشاری واقع شده بودیم که ‏‏اسم آن را بیشتر میشود فشار گذاشت تا اینکه حالا هست به ما فشار آوردند که باید سلطنت در خا نواده ‏‏محمّد علی میرزا بماند. ‎

‎- (‎آقای یاسائی اجازه خواستند)‎

دولت آبادی (خطاب به یاسائی ) - بلی حالا فشار نیست خوب است اجازه نخواهید، هیچ فشار نیست! خوب ‏‏هم میدانم که فشار نیست و این حرف هائی که میزنند و اهمه است.‎ …. ‎یاسائی – واقعیت داره‎ .‎*

دولت آبادی – خیلی خوب آقا شما دیشب که بنده را احظار کردید در آن موقع شب صلاحیت نداشت، ‏‏خلاصه در موقعی که این مادّه نوشته میشد،  بنده و جمعی مخالف این مادّه بودیم.  اسم این مادّه را ‏‏گذاشته بودیم، مادّۀ ابتر یعنی آخر ندارد و معلوم نیست آخرش چیست؟

بجهت اینکه مینویسید سلطنت ایران است در شخص اعلیحضرت، فلان سلطان محمّد علی شاه قاجار ‏‏نسلاً بعد نسل بر قرار خواهد بود، نسلاً بعد نسل یعنی چه ؟اگر یک روز نسل منقطع شد چه باید ‏‏کرد؟ این بود بنده در آن مجلس با این مادّه مخالفت کردم و گفتم بنده هیچ همراه نیستم با این مادّه،  ‏‏خوب آمدیم نسل پیدا شد ولی لیاقت نداشت چه کنیم؟ شاید ذکور نداشت پادشاه زن درست کنیم ؟ از ‏‏این حرفها در این مجلس زیاد زده شد که اگر در دفاتر مجلس باشد و بنده در آن روز مخالف با این ‏‏مادّه بودم، حالا هم مخالفم،  زیرا این مادّه به ارادۀ ملت گذارده نشده و به فشار گذارده شد.  ‎

حالا برسیم به مطلب. پس پیش بنده هیچ اشکالی نیست که سلطنت در خانواده قاجاریه باشد یا نباشد،  ‏‏چرا برای اینکه می دانم این مادّه اساساً غلط است.  معذالک وقتی که ملّت جمع شدند و شاه درست ‏‏کردند، بنده هم در استامبول بودم تلگراف تبریکی هم مخابره کردم.  ولی حاج مخبر السلطنه . حاضر ‏‏است پهلوی من نشسته بود، من گفتم سلطنت قاجاریه منقرض است گفت چرا؟ گفتم برای اینکه پادشاه ‏‏خودش بدست خودش این حقّ را از خودش سلب کرد و رفت زیر بیرق های اجنبی نشست.  دوباره که ‏‏به ایران مسافرت کردم دیدم شاه بازی غریبی است و شاه در فرح آباد نشسته است و یک دستکش به ‏‏دستش کرده است وقتی کاغذ به دستش میدادند، میگفت بگذار آنجا که مبادا میکرب بدستشان برود.



دیگر قضیّۀ جنس بود که همین آقای ارباب کیخسرو قضیّۀ جنس را به بنده فرمودند و اظهار دلتنگی ‏‏کردند که دست آخر بنده از جیب خودم پول گذاشتم و دادم بمردم خوردند. برای اینکه پادشاه حاضر ‏‏نشد جنس را خرواری ده تومان کمتر بفروشد! این قضایا را تاریخ ضبط میکند،  بنده رفتم فرح آباد . ‏‏ایشان هم اعلیحضرت بودند،  چیزهائیست که در کتاب تاریخ چاب میشود،  چرا اینجا نگویم . گفتم ‏‏اعلیحضرتا کی شما را پادشاه کرده ؟ (شهاب الدوله هم ایستاده بود) گفت خدا. گفتم همه کارها را ‏‏بظاهر خدا میکند! کی ها شما را شاد کردند؟. گفتند ملّت. گفتم آیا در میان ملّت و شما یک قراردادی ‏‏یک نوشته ای ردّ و بدل شده است یا نشده است ؟. گفتند قانون اساسی.  گفتم حافظ قانون اساسی کیست ‏‏؟

گفتند ما. گفتم شما چطور حافظ قانون اساسی هستید،  در صورتیکه خودتان به قانون اساسی عمل ‏‏نمیکنید؟ . گفت من همیشه سعی میکنم که مطابق قانون اساسی رفتار کنم.  گفتم امّا نشده است و ‏‏نکردید.  اعلیحضرتا من به شما میگویم که اگر در این مملکت یک کسی پیدا شد که بهتر از شما با ‏‏این کتاب رفتار کند او پادشاه خواهد بود.  رنگش سرخ شد و گفتم که این را از قول خودم نگفتم،  بلکه از ‏‏قول امیرالمومنین علیه السلام گفتم که در شب وفات به حسین فرمودند: لایسبکم احد بالعمل بالقران. ‏‏این تمام شد بعد از آن وقایعی پیش آمد در مسئلۀ قشون شرحی نوشتم، جواب های مزخرفی دادند تا ‏‏بحال بنده همیشه می دانستم که این سلطنت از ابتدا اساس نداشته است وحالا هم اساس ندارد. ولی در ‏‏عین حال ما دچار گرفتاریهاوابتلائات وپر یشانی ها و کشمکش ها بودیم،  تا خدا خواست و شخص ‏‏آقای پهلوی در این مملکت پیداشد، یعنی یک مرد در این مملکت پیدا شد بنده با ایشان آشنایی نداشتم ‏‏رفتم آشنا شدم.

بعد از مدّتی و چند ین مجلس با من صحبت داشتند،  دیدم مردی که علاقه به مملکت دارد و دلش می ‏‏خواهد مملکت ترقّی کند و جرأت و قدرت هم داشته باشد، همین آدم است در صورتی که به بانک بلند ‏‏می گویم (وحاجتم نیست که بگویم ) اهل استفاده هم نیستم و یک دینار مستقیم یا غیر مستقیم از ‏‏شخص او یا از بستگان من نفع نرسیده،  بلکه ضررهم رسیده (دست غیب – جبران می شود) این آدم ‏‏آمد و یک کارهایی کرد،  امروز خودش را به جایی رسانده که مردمی که علاقه به مملکت دارند و ‏‏دلشان می خواهد این مملکت هم همرنگ دنیا شود و دلشان می خواهد که از این ذلّت و کثافت ‏‏بیرون بیایند، متوسّل شدند باو.  می گویند آقا بیا و به بدبختی ما خاتمه بده و یک چاره برای ما بکن ، ‏‏چرا در خانۀ من و شما نمی آیند چرا میروند و به او میگویند برای اینکه این قدرت و توانایی را در ‏‏او می بینند و در من و شما نمی بینند.  ما نمی خواهیم برویم متوسّل بشویم به آن شاه پوسیده ها و به ‏‏آن درباری که وقتی رفتیم باید اشک بریزیم به حال آن دربار.  سال گذشته همه اقایان حاضرند،  من ‏‏چقدر مخالفت کردم که حقوق شاه و در بار یکی نباشد.  من میگفتم که این را تجزیه کنند و ماهی دو ‏‏سه هزار تومانش را به شاه بدهند که برود همان جایی که رختخوابش گرم است بخوابد و ما بقی آن ‏‏را برای ترتیب وتنظیم دربار مصرف کنیم، حالا اینها باشد‎ . ‎

بنده از خدا میخواهم که شخص آقای رضاخان پهلوی ذمّه دار امور این مملکت باشد و حقیقت و ‏‏ثبات داشته باشد و هیچگونه خللی در اطراف آن نباشد بلکه بتواند کشتی چهار موجۀ مملکت را به ‏‏ساحل نجات برساند.   غیر از او در این مملکت امروز نیست فردا شاید پیدا شد . سلطنت قاجاریه ‏‏منقرض است و رضاخان پهلوی رئیس مملکت است و اکثریت مجلس هم رأی میدهند و کارها شان ‏‏را خواهند کرد، گرچه بنده آن لایحه را امضاء نکردم ولی اکثریت امضاء کردند، بنده مانع اکثریت ‏‏نیستم. بلکه مطیع اکثریت هستم، بنده چه کاره ام،  بنده میخواهم حرف خود را گفته باشم این کار بزرگ که ‏‏آتیه مملکت ما کاملا بسته به آن است یک کاری است که باید در داخله شخص آقای رضاخان پهلوی ‏‏زیر پای خودش را طوری محکم ببینند که هیچ گونه تزلزلی نداشته باشد و بداند که دنیا حامی اوست ‏‏و دنیا او را به ریاست این مملکت می شناسد، این راجع به داخله!  امّا راجع به خارجه قانون اساسی ما ‏‏در مجمع القوانین که نسبت به همه دنیا هست گذارده شده است،  علمای دنیا نشسته اند و همه نگاه ‏‏میکنند و قلمهارا توی مرکّب نگاه داشته اند که بنویسد ما کی را تغییر دادیم،  فوری در حاشیه اش ‏‏بنویسند اینجا تغییر کرد.  اما اگر پشتش به گوششان خورد که این تغییر یک اشکالات قانونی داشته ‏‏که هنوز در میان ملّت مسلّم نیست آن وقت به کار اینجا ضرر میزند. مخالفت بنده در لایحه نه از ‏‏بابت قاجاریه است،  قاجاریه را رفته و منقرض شده،  میدانم و نه از نقطه نظر رضاخان پهلوی است،  او ‏‏رئیس مملکت است واز خدا میخواهم سی سال چهل سال عمر کند و همیشه رئیس مملکت باشد و ‏‏کاراین مملکت را بکند.  فقط قسمت آخرش را که بنده را احضار کردند وقتی که رفتم دیدم امضاء ‏‏نکردم،  قسمت دوّم را همینطور قسمت سوّم را یک قدری بیشتر باید در اطرافش فکر کرد که ناخوشی ‏‏ذات البعه پیدا نکند. این بود عرایض بنده دیگر عرضی ندارم‎ . ‎

جمعی از نمایندگان – مذاکرات کافی است

نایب رئیس- آقای دولت آبادی در ضمن بیاناتشان (لازم است بنده توضیحاتی بدهم ) اولّاً اظهار ‏‏کردند کشتی چهار موجۀ مملکت البتّه همه آقایان تصدیق میکنند که مملکت ما در نهایت امنیت و ‏‏آسایش است (نمایندگان صحیح است) و هیچ موجی به کشتی استقلال مملکت سکته واقع نکرده و ‏‏نمی تواند بکند (نمایندگان – صحیح است‎ )

قسمت دوّم اشاره کردند در وقتی که یک اصولی تغییر کند بعضی ها در ذیلش خواهند نوشت این را ‏‏همه آقایان تصدیق میکنند که هیچ اجنبی و ملّت اجنبی حقّ دخالت در امور داخلی یک ملّتی ندارد ‏‏‏(نمایندگان صحیح است(

جمعی از نما یندگان – مذاکرات کافی است‎ .‎

دولت آبادی – بنده توضیحی دارم‎ ‎

نایب رئیس- بفرمائید‎ ‎

دولت آبادی – آقا در قسمت اوّل که فرمودید بنده مرادم از کشتی چهار موجه این نبود که طوفان در ‏‏استقلال است، بنده عرض کردم مملکت ما در این احوال حاضر در دنیای امروز پهلوی ملل دیگر که ‏‏بگذارند،  می بینند یک کشتیست که بشاه راه ترقی نیفتاده وباید آن را به ترقّی انداخت‎. ‎

اما راجع بقسمت دوّمش عرض کردم آن اشخاصیکه آنجا نشسته اند و نسخۀ قانون اساسی ما را دارند، ‏‏وقتی فهمیدند که قانون اساسی تغییر کرد، تغییراتش را در حاشیه اش یادداشت میکنند، نگفتم مداخله در ‏‏قانون میکنند‎.‎

نایب رئیس- چند نفر از آقایان تقاضا کرده اند نسبت به این پیشنهاد با ورقه اخذ رأی شود قرائت ‏‏میشود. (به مضمون ذیل قرائت شد)

ما امضا کنندگان تقاضا داریم در این موضوع رأی باورقه گرفته شود عبدالله یاسائی- دکتر امیر- دست ‏‏غیب-  اخگر-علیرضا الحسنی- کی استوان‎.‎

نایب رئیس- یک مادّه است ولی لفظ مادّه ندارد؛ بهتر اینست مادّۀ واحده نوشته شود‎. ‎

بعضی از نمایندگان-قرائت شود‎.‎

مجدّداً بشرح ذیل قرائت شد‎.‎

پیشنهاد میکنیم مجلس شورای ملّی تصمیم ذیل را اتّخاذ نمایدمجلس شورایملّی بنام سعادت ملّت ‏‏انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نمود ،و حکومت موقّتی را در حدود قانون اساسی و قوانین ‏‏موضوعۀ مملکت بشخص آقای رضاخان پهلوی واگذارمیکند تعیین تکلیف حکومت قطعی موکول ‏‏بنظر مجلس موسّسانست که برای تغییر موادّ ۳۶ و۳۷ و ۳۸ و ۴۰ متمّم قانون اساسی تشکیل میشود.

‏‏محمّد هاشم میرزا – اجازه میفرمائید 

نایب رئیس- مذاکره دیگر نمیشود کرد فقط باسم مادّۀ واحده ‏‏است (اخذ آراء بعمل آمده نتیجه اینطور حاصل شد عدّۀ حضّار ۸۵ ورقۀ سفید علامت قبول ۸۰‏‎) ‎

نایب رئیس – عدّۀ حضّار ۸۵ تصمیم مجلس و مادّۀ واحده باکثریت ۸۰ رأی تصویب شد‎.‎

اسامی رأی دهندگان – آقایان : آقامیرزا شهاب ، آقا سید یعقوب ، کی استوان ، شوشتری ، ابراهیم ‏‏ضیاء هایم ، عراقی ، یحیی خان زنگنه ، آقا شیخ جلال ، نجات ، یاسائی ، حاج میرزاعلیرضا،حاج ‏‏شیخ عبدالرحمان ، مرتضی قلیخان بیات ، آقاسید کاظم ، لطف الله خان لقوانی ، ارباب کیخسرو، میرزا ‏‏سلیم خان ایزدی ، دست غیب ، فتح الله میرزا ، محمّد تقی خان اسعد،  حاج میرزا عبدالوهّاب ، میرزا ‏‏محمّد خان معظّمی ، حبیب الله خان شادلو، حاج میرزا اسدالله خان ، میرزایدالله خان ، میرزا عبدالله ‏‏خان معتمد ، دیوان بیگی سهراب زاده ، آقاشیخ هادی طاهری ، مفتی ، حاج سید محمّد سلطانی ، ‏‏شریعت زاده ، محمّد ولی خان اسدی ، صدرائی ، افشار ، فرج الله خان آصف، حائری زاده ، طباطبائی ‏‏دیبا، داور ، شیروانی ، ابوالحسن خان پیرنیا ، کازرونی ، محمّد هاشم میرزاافسر ، حیدر قلی میرزا ‏‏حشمتی دامغانی، میرزا اسمعیل خان اصانلو ،  سید ابوالفتح ، میرزائی ، آقا شیخ فرج الله ، دکتر ‏‏امیرخان اعلم ، حاج حسن آقا ملک،  شیخ محمد علی طهرانی ، میرزا یوسف خان عدل ، میرزا رضا ‏‏خان حکمت ، الموتی ، آقاسید جواد محقّق ، آقا رضا مهدوی ، میرزا صادق خان اکبر، دکتر حسین ‏‏خان بهرامی ، سیف الله خان اسکندری ، سیدعبدالحسن صدر، اسماعیل خان قشقائی، دکتر آقایان، ‏‏عظیمی ، سهراب خان ، عصرانقلاب ، رهنما ،میرزاحسین خان دادگر ، سلطان ابراهیم خان افخمی ، ‏‏میرزا جواد خان ، زاهدی ، میرزا محمود خان وحید، حبیب الله خان کمالوند ، اخگر ، ناصر ندامانی ،‏. سید احمد خان اعتبار، میرزا سید حسن کاشانی ، سلیمان میرزا ، حاج آقا رضا رفیع‎.‎

نایب رئیس – لازم میدانم برای رفع هر گونه سوء تفاهم اصل پنجاهم قانون اساسی رابعرض آقایان ‏‏برسانم در اینجا تصریح شده که مدّت دورۀ تقنینیه دو سال است بنابراین تصمیم امروزه مجلس ‏‏موجب انحلال شود، مستلزم نقص اصل پنجاهم قانون اساسی خواهد بود و منافاتی هم با تشکیل مجلس ‏‏مؤسّسان نخواهدداشت‎ . ‎

بنابراین اگر آقایان تصویب بفرمایند جلسه را ختم کنیم (از طرف نمایندگان –صحیح است)

نایب رئیس – جلسۀ آتیه فردا که یکشنبه است سه ساعت ونیم قبل از ظهر دستور اولاً،لایحه تفریق ‏‏بودجۀ مجلس.  ثانیا، لایحه اعطا ی قرضه های فلاحتی!

‎‏(‏‎مجلس تقریبا دو ساعت بعد از ظهر ختم شد‎‏)‏

نایب رئیس مجلس شورایملّی

سید محمّد تدیّن منشی م – شهاب ع –خطیبی ( 2 ) 



    ◀ محمّد قلی مجد با  استناد به «اسناد  وزارت خارجۀ  امریکا» تاکید می کند:  روزنامۀ ایران  در همین شماره  می نویسد: «  ساعت 5  بعد از ظهر دیروز هیأت  رئیسۀ  مجلس  به همراه  نمایندگان  به ملاقات آقای پهلوی رفتند و نایب اوّل ریاست مجلس مصوّبۀ  مجلس را مبنی بر پایان سلطنت قاجاریه وانتصاب رییس الوزرا به ریاست دولت موقّت تقدیم رضا ] خان [ کرد. نایب  رئیس مجلس طیّ نطق کوتاهی امیدواری نمایندگان مجلس  به اینکه دولت رضا خان رفاه و سعادت  را برای مردم ایران به ارمغان  بیاورد ابراز کرد. آقای پهلوی نیزدرپاسخ از این اقدام« مهمّ و تاریخی » مجلس تقدیر و اظهار امیدواری کرد که مجلس پنجم درآینده نیز، همچون گذشته ، درخدمت به کشورتوفیق یابد . اواظهار داشت که پایان سلطنت  خاندان قاجار آغاز زندگی جدیدی برای ایرانیان است. تدیّن ازجانب نمایندگان مجلس از آقای پهلوی خواست که نسبت به مقامات و کارمندان تهیدست شدۀ دربارملاطفت به خرج دهد و مستمرّی ایشان را قطع نکند . او همچنین  تقاضا  کرد که مجریان  سیاسی دستگیرشده  در حوادث  اخیر آزاد  شوند و مورد  بخشش قرار گیرند. آقای پهلوی  برغم  آنکه ، طبق گفته خودش ، شش تن از این مجرمان  به دلیلی تلاش برای جلب حمایت بیگانگان به اعدام محکوم شده بودند هردو تقاضای او را پذیرفت! سپس رئیس نظمیه را احضارو دستور« عفو عمومی »  را صادر کرد.» روز نامۀ ستارۀ ایران  در تاریخ 1 نومبر 1925  گزارش  کرد روز گذشته  ژنرال  مرتضی ] یزدان پناه [ ،  فرماندار نظامی تهران ، کاخ  سلطنتی   را از « ولیعهد سابق» تحویل  گرفت ؛  ولیعهد  نیز تهران  را به مقصد  سلطنت آباد ( خانۀ ییلاقی خود) ترک کرد. روزنامۀ ایران نیز در شمارۀ  مورخ 2 نوامبرش خبر داد  که ولیعهد سابق  روز شنبه، 31  اکتبر ، راهی  اروپا شد. اموری  در این باره  توضیح می دهد : «  در واقع  ولیعهد را ظاهراً در شرایط  بسیار تحقیر آمیزی  به بغداد  فرستادند. می گویند که او را تفتیش بدنی کردند  و عملاً هیچ  پول و حتّی اسباب سفری دراختیارش  نگذاشتند.»1 دوسال بعد ، در گفتگوی میان « یک فرد ایرانی  سرشناس»  و  دیوید ویلیامسن ، کاردار  آمریکا ،  خاطرۀ حوادث  30 – 29  اکتبر  1925 ، تجدید می شود: « اخیراً یک ایرانی سرشناس در گفتگویی که داشتیم  اوضاع  را اینطور جمع بندی کرد: هر  زمان که دولت خواهان  تصوب لایحه ای  باشد ،  شاه نمایندگان  مجلس را به کاخش دعوت  و برایشان سخنرانی  می کند -  و لایحه  هم تصویب  و تبدیل به قانون می شود. آنها یادشان نرفته است وقتی را که نمایندگان ازدستورات  سرپیچی کردند و مجلس به محاصرۀ سربازان در آمد. این دولت ارعاب است و قانونی خواندنش  مضحک و خند آور .»2

 رضا خان  که اکنون سرمست پیروزی  بود ، اعلامیه ای منتشرکرد .  اموری گزارش می دهد:

روزنامه  ایران ( 2 نوامبر )  متن اعلامیه آقای پهلوی، رئیس دولت  موقّت و ریاست عالیۀ  کلّ قوا  را منتشرکرده است، مبنی بر اینکه اساس رفتار و کاراوچنین خواهد بود : (1 )  اجرای بی چون  و چرای  قوانین شرع  مقدّس اسلام ، و ( 2)  تضمین رفاه عمومی . او متذکّر می شود  که فرمانروایان پیشین  از اجرای این اصول  مهمّ  کاملاً غفلت ورزیده بودند... او درآغاز این عصر جدید  حیات ایران، خود را جدّاً ملزم  به رعایت  قوانین  دینی  می کند .  بنا به دستور او قیمت هر من ( 6  پوند )  نان  چهار شاهی ( حدود 2 سنت ) کاهش می یابد  و او وعده  می دهد  که به محض اینکه  شرایط مهیّا شود ، قیمت نان را کمترخواهد کرد. او همچنین دستور می دهد تمام مغازه های مشروب فروشی ، قمارخانه و مراکزمنافی عفت تعطیل شود... روزنامۀ ایران ( 3 نوامبر): متن نامۀ  آقای پهلوی خطاب   به مجلس را منتشرمی کند،  که در آن  آقای فروغی ( ذکاءالملک )  را به عنوان  کفیل ریاست وزرا  به مجلس معرّفی  کرده است . آقای پهلوی در نامۀ  خود اظهار می کند که  سایر اعضای کابینه  در مقام خود باقی خواهند  ماند... روزنامۀ ایران ( 6 نوامبر)  :  مجلس روز گذشته پذیرای آقای پهلوی  بود. دراین جلسه تدیّن خطاب به او اظهار داشت که نمایندگان از اینکه سعادت و رفاه ملّت را  به ایشان واگذار کرده اند بسیار راضی  اند.

آقا ی پهلوی نیزدر پاسخ گفت که درآینده ای نزدیک دست به اصلاحات اقتصادی ، قضایی و آموزشی خواهد زد. ( توضیح: این جلسه در ساختمان جدید کتابخانۀ مجلس برگزار شد. در این جلسه پهلوی درحکم میهمان افتخاری، اکثروکلای مجلس، مقامات دولتی ، « متنفّذین» و همۀ سُفرای خارجی حضور داشتند.) روزنامۀ شفق  سرخ ( 5 نوامبر ): گروهی از تجّار که روز گذشته به دیدار آقای پهلوی رفته بودند، ایشان پنج تقاضا داشتند: ( 1)  تسریع ساختمان خطّ آهن. ( 2) تضمین عدالت قضایی. (3 )  اجرای آموزش اجباری.( 4 ) تبدیل پایۀ پول رایج  از نقره  به طلا. (5)  پرداخت صدقه  و خیرات به فقرا. آقای پهلوی اظهار داشت که ترتیبی خواهد داد تا عواید حاصل از انحصار قند و چای  صرف ساختمان خطّ آهن شود، و جواهران سلطنتی که قصد داشت  از آنها  برای ساختمان خط ّآهن ، هزینه شود ،  با شمش های طلا  معاوضه  شده و در حکم سرمایۀ اوّلیۀ  یک بانک  ایرانی  مورد استفاده قرار خواهد  گرفت. او متذکّر شد که به منظور اجباری ساختن آموزش باید معلّم  بیشتری استخدام شود. ( توضیح: « گروه تجّار »  مذکور بدون شک  « گزینش» شده بودند.) ... روز نامۀ شفق  سرخ ( 12 نوامبر ): خبر می دهد که  تلگرام های جدیدی از برخی  ایالات رسیده است مبنی  بر اینکه  مردم بی صبرانه  منتظر پادشاه شدن آقای پهلوی و تاجگذاری او هستند. در تلگرامی از تبریز آمده  است که نیازی به تشکیل مجلس مؤسّسان  نیست . با این حال ، روز نامۀ مذکور در سر مقالۀ خود ضرورت تشکیل چنین مجلسی را متذکّر شده است.  روزنامۀ شفق  سرخ ( 16 نوامبر ):  روز گذشته  آقای پهلوی ازرژه قشون سان دید؛  در این مراسم ژنرال مرتضی ] یزدان پناه [، فرمانده  نیروهای  نظامی تهران،  از آقای  پهلوی خواست  که پادشاهی مملکت  ایران را بپذیرد. پهلوی  این درخواست  را رد کرد  و گفت  که بعداً در جلسه ای با افسران قشون در بارۀ  این موضوع  صحبت  خواهد کرد...

 روزنامۀ ایران ( 16 نوامبر ) : اعلامیه ای  از سوی رییس  دولت  منتشر  می کند  که در آن  تمام  مقامات دولتی ملزم  به رعایت عدالت  شده اند... رئیس دولت از هرگونه شکایتی که علیه مقامات  دولتی به دستش برسد استقبال و شخصاً آنها را پیگیری خواهد کرد...  دفاتر پستی سراسر کشور  موظّفند بدون دریافت وجه این عریضه ها را ارسال  کنند و در مناطقی که دفاتر  پستی  وجود  ندارد ، صندوق های ویژه ای برای ارسال  چنین عریضه هایی نصب  خواهد شد. البتّه  افرادی  که  بی مورد دست به شکایت بزنند ، به شدّت  مجازات خواهند شد. ( توضیح: این ژست  بیشتر شبیه خیر خواهی یک پادشاه مستبد عهد عتیق است تا رفتار یک حاکم مشروطۀ دوران مدرن. مردم می گویند  که احتمالاً این بند آخر همه شاکیان احتمالی  را وحشت زده  و از ارسال  عریضه  منصرف خواهد کرد.) 3



تلگرام ها ی اموری شناخت بیشتری نسبت به اوضاع ارائه می دهد. تلگرام  او در30 اکتبر 1925  از این قراراست:« تظاهرات های اخیر مردم علیه قاجارعلی الظاهر خود جوش است اما واقعیت این است که تمام آنها را رئیس الوزرا طراحی می کند، که هر روز گسترده ترو بیشترهم می شوند، و شواهد حاکی از آن است  که نا آرامی ها ی فعلی  شاید  بهانه ای  برای فعّالیت های غیر قانونی جهت بالا بردن مقام رئیس الوزرا به قیمت حذف سلسله  قاجار فراهم  آورد. »4 اوّلین  تلگرام اموری در31  اکتبرازاین قرار است: «  اعلام  پادشاهی رئیس الوزرا و یا  حدّاقل تشکیل مجلس مؤسّسان  به این منظورقریب الوقوع به نظر می رسد. برغم  تظاهرات  تصنّعی در حمایت از رئیس الوزرا هیچکس  به آنها اعتنائی ندارد، ولی نبود همکاری و رهبری مؤثّردرمیان عناصرمخالف باعث شده که این جریان از پیروزی خود مطمئن شود. چمبرلین هم پیامی که تسلّط وزیرمختار بریتانیا  به وزیر خارجه ] ایران [  تسلیم  شد بر بی طرفی کامل دولت بریتانیا در این بحران تاکید کرده است . به نظر می رسد که روس ها درنهان از این حرکت حمایت می کنند. سفارت های اروپایی هم موارد ناقض قانون را مانعی جدّی درپذیرش چنین رژیم جدید نمی بینند. به وزارت خارجه توصیه می کنم تا زمان روشن  شدن اوضاع وزیر مختار در بیرون بماند.»5 تلگرام دوّم اموری در31 اکتبر: « مجلس امروز بعد از  ظهر قانون زیر را به تصویب رساند: 80 رأی  موافق ، 5  رأی مخالف ، و30 غایب .« به نام سعادت مردم ، مجلس شورای ملّی خاندان قاجار  را مخلوع  اعلام و در حدود قانون اساسی  وسایر  قوانین ریاست دولت موقّت  را به شخص  رضا خان پهلوی  واگذار می کند؛ تعیین شکل دولت دا ئم  توسّط مجلس مؤسّسان  انجام خواهد شد که بدین منظور اصول 36 ، 37 ، 38 ،  و 40  متمّم قانون اساسی را اصلاح خواهد کرد.» اقلّیت  مجلس این رویه  را غیر  قانونی خواند و وفاداری خود را  به سلطنت اعلام  کرد. دو ، بنا  به قانون اساسی  سلطنت  به خاندان قاجار تفویض شده است. سه. فقط  با  برگزاری یک رفراندوم عمومی واقعی  می توان  قانون اساسی  راا صلاح  کرد.  جناح اکثریت معتقد بود  که تلگرام های ارسالی از ایالت و ولایات مختلف مبنی برتقاضای خلع سلسله قاجار چنین اختیاری رابه مجلس  تفویض می کند .  آنها همچنین به سابقۀ تغییر قانون اساسی در ارتباط  با ساز و کار  انتخابات در سال 1909 درنتیجۀ تلگرام های ارسالی مردم  از ایالات و ولایات مختلف اشاره  کردند. بعد ازظهر امروز شهر چراغانی و آرام  بود.» 6 اموری  در1 نوامبر1925  می نویسد:« امروز صبح یادداشتی از وزیر خارجه  ( مشاورالملک) دریافت کردم  که از این قرار است: «  جنبش ملّی  که خواهان سرنگونی خاندان قاجاربود،  و روز به روز چهرۀ خشن تری  به خود می گرفت، چنانچه فوراً اقدام  مؤثّری  انجام  نمی دادیم منجر به انقلابی  بزرگ و عواقب  فاجعه آمیزی می شد. مجلس  شورای  ملّی  به منظور پایان  دادن  به این بحران لازم دید که  به خواست مردم پاسخ دهد. لذا  در31 اکتبرسلسله قاجار را ازسلطنت خلع و ریاست دولت موقّت را به حضرت  اشرف ، ریاست عالیه  کلّ قوا ، محوّل ساخت تا زمانی که مجلس مؤسّسان تشکیل و دولت دائم تعیین گردد.»  ولیعهد شب گذشته  تهران را به مقصد بغداد ترک کرد. درحال حاضرهیچ عنصرمخالفی درمقابل این عمل انجام شده وجود  ندارد، به ویژه ازآنجایی که بی طرفی بریتانیا بیشترظاهری است تا واقعی از وطن پرستان ایرانی  که با این روش ها مخالفند اکنون به ماهیت واقعی این رویداد پی  برده اند. میلسپو به کارخود ادامه خواهدداد  ولی از احتمال ایجاد مشکلات به سبب وجود و اعمال قدرت غیر قانونی نگران است. سایر سفیران خارجی  نیز انتظاردارند که دولت هایشان روش تغییرحاکم ] در ایران[ را مسئله ای داخلی تلقّی کنند، چرا که نظم حفظ شده ومعاهدات نقض نشده اند.»7 باقر کاظمی، کاردار ایران در آمریکا ، در 2 نوامبر 1925 یا داشتی  برای فرانک  کلوک، وزیر خارجۀ آمریکا، ارسال  کرد که از این قرار است: « بنا بردستور العمل  تلگرافی  واصله از دولت متبوعم ، احتراماً به اطّلاع حضرت عالی می رسانم که به دنبال اظهار تنفّرعموم مردم  ایران ازسلطنت خاندان قاجار و قیام سراسری ملّت ایران ، مجلس در جلسه نهم آبان 1304 ( 31 اکتبر 1925 ) خود، سلسلّ  قاجار را از سلطنت  خلع وحضرت اشرف  رضا خان پهلوی ، فرماندۀ کلّ قوای ارتش ،  را تا زمانی که مجلس مؤسّسان  تشکیل  شود و در مورد  دولت دائمی تصمیم بگیرد به ریاست دولت موقّت منصوب نمود.»7 بریتانیا به سرعت رژیم جدید را به رسمیت شناخت: « وزیرمختار بریتانیا اجازه یافته است « موقّتاً رژیمی را که با تصمیم اخیرمجلس  ملّی ایران روی کار آمده تا وقتی که مجلس مؤسّسان تصمیم نهایی را اتّخاذ کند  به رسمیت  بشناسد، مشروط براینکه این رژیم  تمام معاهدات را که درحال حاضر میان بریتانیا و ایران برقرار است ، به رسمیت بشناسد و به تعهّدات ناشی از آنها عمل  کند، و مجاز است با دولت موقّت روابط  تجاری برقرارسازد.» اوامروز یادداشتی به این مضمون  به« والاحضرت اقدس، رئیس دولت» تسلیم کرد.»9



 ◀  در مورد  سیاست  بریتانیا  و روسیه 



 مشاهدات کلّی  اموری درگزارش  مورخ 4 نوامبر 1925 از این قرار  است:

  حرکات « مردمی » درچند هفتۀ گذشته عمدتاً متوجّه مجلس بوده است. به دلیل فقدان رهبری مناسب  دراین نهاد، که اخیرآً امتناع دوتن از نامزدها از قبول ریاست آن وضعیت حادتری پیدا کرده است ،  به دلیل مخالفت های قابل توجّه  ولی  سازمان یافتۀ با نقشه های رئیس الوزرا، و همینطور به دلیل بی رغبتی یا ناتوانی ذاتی ایرانی ها برای اقدام  مؤثّر درمواقع اضطراری ، تا آخرین لحظه به نظر می رسد که شگردهای رئیس الوزرا برای انداختن مسئولیت  تصمیم گیری در بارۀ « جنبش ملّی »  به دوش مجلس توفیقی نخواهد  یافت، و اگر قرار بود اقدام قاطعی  صورت بگیرد ، چه در تئوری وچه در عمل باید به دست خودش صورت می گرفت. ولی چنانکه در ادامه  گزارش  شده است،  روز جمعه  مورخ 30 اکتبر، تعدادی  مکفی  از نمایندگان  مجلس  بالاخره  تصمیم  گرفتند  که غلتک  این برنامه  انقلابی روزبعد مجلس  را هم  صاف کند.  رئیس الوزرا رهبری  لازم   را به دست  گرفت و با تکان دادن  چوب  سحرآمیزش  دهان  مخالفین  را بست.  در خاتمه  ، برخی  عواملی  که سهم  عمده ای در موفقیت  این جنبش داشتند عبارت بودند : ( 1) کل « جنبش »  کوتاه  و سریع  بود. اوّلین نشانه های ظاهری آن کمتراز یک ماه  پیش بروزکرد. جنبش  چنان نفس گیر  بود که دوستان و دشمنان فرصتی  برای تحلیل رویدادها  نیافتند شاید سحر و جادوی  پهلوی بیتشر به این دلیل کارگر افتاد  که عمر مجلس  فعلی رو به اتمام است و نمایندگان به انتخاب  مجّدد خود در دور بعدی  مجلس  فکر می کردند. زمینۀ مخالفت های بالقوّه را با دقّت فراوان از بین برده  بودند،  مثل انتخاب شاهزاده  فیروز و دوستانش به وزارت کابینه و انتصاب زیر کانۀ  بسیاری از فرمانداران و سایر کارگزاران  ایالتی و ولایتی .10

  اموری  تحلیل  خود را  در گزارش  شماره  1237  مورخ  6  نوامبر  ادامه می دهد:

 گمان  می کنم  گزارش  مطبوعاتی شماره  1236 مورخ  4 نوانبر  1925 اینجانب توضیحات  مقدّماتی  لازم  را در بارۀ  رویدا دهای  سیاسی اخیر  پیرامون  تغییر رژیم  ایران درخود داشت . احتراماً  در این گزارش  مطبوعاتی  شماره 1236 اشاره  کردم که « جنبش ملّی »  که با  اقدام قطعی مجلس  در تاریخ  31 اکتبربه اوج  خود رسید ، اساساً  پرچمی  بود که به دست رئیس الوزرا بر افراشته  شده بود.  در همین ارتباط ، گزارشی را که کارمند ایرانی  کنسولگری  آمریکا  در تبریز  تهیه  کرده و شاید  برایتان  جالب  توجه باشد به ضمیمه  ارسال  می کنم.  این گزارش  به خوبی  نشان می دهد  که جریان  از کجا آب  می خورد. علاوه  بر این ، در همان  گزارش  مطبوعاتی  نظرتان   را   به این  نکته  جلب  کردم  که انفعال  پیرنیا  و مستوفی ، که   به ریاست  مجلس  انتخاب  شده بودند ،  با توجّه  به در راه بودن  بحران ، عرصه  را برای  مانورهای  رئیس  الوزرا  فراخ  ساخت. در تلگرام ( شماره 70 مورخ  سپتامبر 1925 ) اعلام  رسمی  بازگشت  شاه  به ایران   را گزارش  کردم . اوضاع  واحوال  آن زمان  زمینه ساز  حوادثی  بود که  طیّ  سه هفتۀ  گذشته رخ داده است. در آن تاریخ  تقریباًسه جناح  سیاسی  در ایران وجود داشت: ( 1)  جناح دربار ، که  از وضع  موجود حمایت می کرد .(2 )  جناح میانه رو  که خواهان خلع شاه و جانشینی  برادر او ولیعهد ، ویا پادشاهی  یکی از شاهزادگان صغیر قاجار   به نیابت  سلطنت  پهلوی  و تداوم  سلطنت  بودند ، و ( 3 )  عدّه ای  که بر  این باور  بودند که سرنوشت کشور  می بایست  در دستان  پهلوی قرار گیرد، چه  در مقام جمهوری و چه در مقام پادشاهی . دو عامل برنامه « میانه روها»  به  هم  زد: ( 1)  دسیسه های  حامیان  شاه که هدفشان  نابودی  کامل  پهلوی تا زمان بازگشت  شاه در ماه نوامبر و انتصاب  وثوق الدوله  در مقام  ریاست  وزراء بود( وثوق  در بغداد  به سر می برد و شایعات  از امکان  همکاری او با  دولت دائمی  احتمالی  خبر  می دهند)، (2 )  تنفّر شخص پهلوی به هر چیزی  که بر چسب  قاجار  دارد. این وضعیت  تا حدود زیادی  سرعت شکل  گرفتن حوادث  اخیر ، و نقش های ظاهراً متناقضی را که عناصرمختلف  ایفا  کرده اند و موفّقیت  نقشه ی  پهلوی را توضیخ می دهد. گمان می کنم  که انگلیسی  ها دوست داشتند  اهداف  میانه رو ها محقّق شود.

 اما  وقتی  که متوجّه  شدند تحقّق  چنین  اهدافی غیر  ممکن است  تغییر  موضع  دادند و  پشت پهلوی  ایستادند ، چرا که در آن شرایط  تنها عامل  احتمالی ثبات  در مملکت بود.  ظاهراً روس  ها هم تا وقتی  که مجلس  در 31  اکتبر  تصمیمی  قطعی  خود  را اعلام  کرد از پهلوی  حمایت می کردند. دو  ماه پیش  آنها نگران  بازگشت  احتمالی شاه  و فعّالیت های  حامیانش  بودند ، که  در  بحبوحۀ نا ارامی ها ی 23 و 24 سپتامبر  گذشته کاملاً بروز یافت.  با این حال،  به  محض اینکه سلسلۀ  قاجار خلع شد ، موضع آنها نسبت به پهلوی و حرکت او شکل محتاطانه تری به خود گرفت. در این ارتباط با موضع  کلّی بریتانیا و روسیه شایعاتی می شنویم

 مبنی بر اینکه آنها  دولت یک تنه را  ترجیح می دهند. معامله با پهلوی ای که  هم  در تئوری  و هم  در عمل  قدرت اجرایی را در اختیار دارد بسیار آسان تر ازمعاوله با پهلوی است که فقط  در عمل  قدرت اجرایی را در دست  دارد. تا کنون « مرد قدرتمند » ایران ،خاندان سلطنتی  را در یک  دست و مجلس   را در  دست  دیگرش  داشت... شاید  انگلیسی  ها متوجّه  شدند که شخصیت پهلوی  نمی گذاشت وضعیت  موجود   را تا  مدّت نامعلومی  تحمّل  کند و  با نابودی  کامل  اغتشاش  گران، یعنی  جناح  در بار  یک  دولت  قدرتمند  یک تنه  بهترین  و احتمالاً تنها گزینۀ  مناسب  بود. همسویی سیاست بریتانیا و روسیه  در چند  هفتۀ  گذشته،  هر چند  هفته  مبنی  بر فرض های کاملاً متفاوتی  بوبده است، به تسریع  و تسهیل  برنامه های پهلوی  کمک فروانی  کرده است.  اما در ارتباط  با تحوّلات آتی ، بعید  می دانم  که شخصیت گستاخ  پهلوی  بگذارد  که او  نقش  یک مقام  اجرائی  مقیّد   به قانون  را ایفاکند. نمی توانم که آیا، با  توجّه به  سواد  و بصیرت  محدودی که دارد، واقعاً  مشکلاتی   را که  در آینده  گریبانگیرش  خواهد  شد می فهمد  یا خیر ، زیرا دسیسه و جاه طلبی های  مخالفانش   به طور  فزاینده ای معطوف   به او  و فقط  او  خواهد شد.  تصمیم  مجلس مؤسّسان  را  نباید  از پیش  تعیین  شده  دانست. خیلی ها  پیش بینی  می کنند   که این  مجلس   بر سر  نوعی  حکومت  پادشاهی  به اتّفاق  نظر  خواهند  رسید  که افراد  معلوم  خواسته قلب  پهلوی  و وفق  نظر  انگلیسی  هاست. با این  حال ، ممکن است  روس ها  و عوامل  داخلی که از نتایج  حوادث  اخیر  ناراضی  اند، برای  عقیم  گذاشتن  نقشه دست  به کار  شوند.11

 در حالی  که وزیر مختار بریتانیا  در یادداشت مورخ  3  نوامبر  1925  خود  رژیم  موقّت  جدید  را به رسمیت  شناخته و رضا ] خان [  را با عنوان  « والاحضرت اقدس ، رئیس  دولت »  خطاب  کرده بود، روس ها   دولت  موقّت  جدید را به رسمیت نشناختند . وزیر  مختار شوروی  در یادداشت مورخ  5  نوامبر 1925 خود اظهارمی کند  که « دولت  اتّحاد  جاهیر  شوروی  پس از  بررسی  دقیق  یادداشت  مورخ  31  اکتبر  1925  وزیر   خارجۀ  ایران،  ابراز  امیدواری  می کند که  که روابط  آتی  اتّحاد  شوروی و ایران همچون  گذشته مودّت  آمیز باقی بماند.»12 بونزون ، وزیر  مختار  فرانسه  در تاریخ 20  نوامبر  1925 اجازه یافت « به صورت  دو فاکتور  دولت  موقّت   را که تحت ریاست  والا خضرت اقدس رضا خان  پهلوی  تشکیل  شده است،  به رسمیت  بشناسد  مشروط بر اینکه  این  دولت  تمام معاهدات و کنوانسیون ها  و توافقاتی  که میان  ایران و فرانسه  بر قرار است محترم بشمارد، به  ویژه  توافقنامه  باستان شناسی  که در 11  اوت  1900  به امضا رسیده  است.»13( 3 )  


 توضیحات و مآخذ:‏


1  حسین مکّی « تاریخ بیست ساله ایران » جلد سوم – نشر ناشر – 1362 - صص   424 – 421  



2 -  پیشین -  صص 465  - 424

و نگاه کنید  به صورت  مشروح مذاکرات  دوره پنجم مجلس شورای ملّی – جلسه دویست و یازدهم مجلس ، مورخه شنبه نهم آبان ماه  1304 



3  - دکتر محمّد قلی مجد  « از قاجار تا پهلوی » - ترجمه رضا مرزانی- مصطفی امیری – مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی – بهار 1389 -   صص – 400 – 391 



* پی نوشت ها « از قاجار تا پهلوی »



1- گزار ش اموری شماره 1236 ، 143 / 9111 , 891 ، مورخ 4 نوامبر 1925 

2 – گزارش ویلیامسن ، شماره 505 ، 1438 / 00 , 891 ، مورخ 15  دسامبر1927 

3 - گزار ش اموری شماره 1247 ، 144 / 9111 , 891 ، مورخ 21 نوامبر 1925

4 – تلگرام  اموری شماره 75 ،1368 / 00 , 891 ، مورخ 30 اکتبر  1925 

5 - تلگرام  اموری شماره 76 ،22 / 01 , 891 ، مورخ 31 اکتبر  1925

6 - تلگرام  اموری شماره 77 ،23 / 01 , 891 ، مورخ 31 اکتبر  1925  

7 - تلگرام  اموری شماره 78 ،24 / 01 , 891 ، مورخ 1 نوامبر   1925  

 8 – یادداشت کاظمی به گلوک ، 31  / 01 , 891 ، مورخ 2 نوامبر   1925  

9 - تلگرام  اموری شماره 80 ،26 / 01 , 891 ، مورخ 3 نوامبر   1925

10 - گزار ش اموری شماره 1236 ، 143 / 9111 , 891 ، مورخ 4 نوامبر 1925

11 - گزار ش اموری و ضمیمه ، شماره 1237 ، 35 / 01 , 891 ، مورخ 6 نوامبر 1925

12 - گزار ش اموری شماره 1246 ، 45 / 01 , 891 ، مورخ 21 نوامبر 1925 

13 - گزار ش اموری شماره 1252 ، 47 / 01 , 891 ، مورخ 4 دسامبر  1925



 ◀  نصرالله سیف پور فاطمی در خاطرات خود بنام « آئینه عبرت »  می نویسد :  دکتر مصدق  با این نطق مکتب تازه ای در تاریخ سیاسی ایران  بوجود  آورد که تا به امروز این اصول  مرام  و ایده آل  هرایرانی وطن پرست و آزادیخواه است. هنگامی که مصدق صدای خود را بر ضد دیکتاتوری بلند  کرد ،  من در کالج اصفهان  مشغول  تحصیل  بودم و معلم ادبیات  فارسی  احمد عرفان روزنامه ایران  را به کلاس آورد و متن  نطق  را از اول  تا آخر  برای ما خواند.

با آنکه دکترمصدق  تا آن تاریخ درایران رل مهمی  بازی کرده بود  و یکی از رجال عالم  و تحصیل  کرده و تنها دکتر حقوق در دولت و مجلس بود و علاوه بر نمایندگی مجلس از تهران ، سمتهائی از قبیل معاونت وزارت مالیه وزیر عدلیه ، والی فارس، وزیر مالیه ، والی آذربایجان و وزیر خارجه  در کابینه های مشیرالدوله و وقوام السلطنه را داشت ، نام او در میان  توده های  مردم مانند مدرّس‏  زیاد  مشهور نبود. ولی این نطق منطقی و پرمعنا از آنروز ویرا دشمن  ظالم  و افراد متعدی معرفی کرد و مردم مخصوصاً طبقه روشنقکرو مردم بازار دور او جمع شده و  او هم با نطق هایش در دوره پنجم و ششم ومخالفت با دولت ها و مقالاتش پایه مکتبی که تا به امروز طرف توجه اکثریت مردم ایران است ، گذارد.

 اساس  این مکتب  روی اصول  زیر بود:

1 – کشور احتیاج به قانون دارد و هیچ  مقامی  مافوق  قانون نیست. کلیۀ مقامات کشور از شاه تا گدا  باید مطیع قانون بوده و مجلس و جراید  آزاد ومحاکم صالح عدلیه  باید  مردم را از ظلم  و کید مستبدین  نجات  بدهند.

او معتقد بود که رضا خان نمی تواند هم وزیرجنگ باشد، هم فرمانده قوا ، نخست وزیر وشاه و دیکتاتور باشد .( این فلسفه جدائی قوای کشور در آن روزها  درمشرق زمین  تازه و بگوش ها  نا آشنا  بود. مصدق اولین کسی است  که آن را بازبان تازه  و با کمال  صمیمت  ترویج و تبلیغ کرد.) 

با رضا خان مطیع مجلس و شاه  موافق بود. به رضا خان مستبد دیکتاتور می گفت: 

اي زبر دست زير دست آزار 

گرم تا كي بماند اين بازار؟

به چـه كار آيدت جهانداري؟ 

مردنت به كه مردم آزادي

2 – سیاست خارجی هم سی سال  قبل از ظهور نهرو و ناصر و تیتو ، مکتب  اصل عدم تعهد را اعلام کرد. در وزارت خارجه اش به دولت پیشنهاد کرد که ایران باید درمقابل شمال و جنوب سیاست  توازن منفی یا عدم  تعهد را پیشه خود قرار بدهد و به هیچکدام دلبستگی نشان نداد و ثروت زیر زمینی ایران  را به کمک  خود  یا کشورهای کوچک دور از حدود  ایران بیرون  بیاورد.

به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار

که بر و بحر فراخست و آدمی بسیار

3 – دکتر مصدق در مقالاتی  که در مجله  آینده و سایر روزنامه ها منتشر ساخت این نکته  را تأکید   می کند که  بزرگی یک ملت بداشتن افراد با سواد و مطلع و آزاد وعلاقمند به خانه و آشیانه خود است. ملت بیسواد و مجلس و جراید درقید و سلطنت استبدادی ، اساس  ملیت و قومیت  را متزلزل  و ویران می سازد و نمونه آن سوم  شهریور 1320 و انقلاب  اخیر ایران بود.

4 -  دکتر مصدق معتقد بود که هیچگاه اجازه  ندهید مقدرات  کشورتان  بدست خارجیها  اداره شود. زیرا هیچگاه  دایه از ما در مهربان تر نیست. اگر احتیاج  بوجود خارجیها دارید آنها  را استخدام  کرده و از علم و صنعت آنان استفاده کنید. مردم  را از قرار دادهای  مضر  مخصوصاً  با کشورهای  متکبر  و زورگو  بر حذر  می داست.



* نصرالله سیف پور فاطمی « آئینه عبرت » ،خاطرات و رویدادهای تاریخ معاصر ایران – انتشارات جبهۀ ملی ایران – 1368 – صص 47- 46 



 ◀  در کتاب خاطرات محمود فروغی در گفتگو با حبیب لاجوردی  آمده است : 

ج. ل:  در اینجا مکث کنیم و برگردیم به رأی موافق  پدرتان  نسبت به انتقال  سلطنت  از سلسله قاجار به پهلوی . آیا در این مورد درحضور شما صحبتی کردند که نیت چه بوده ؟ همچنین برگردیم  به مطلبی که دکترمصدق در مجلس  گفته بود که اگر سردار سپه  قدرتمند را به سلطنت برسانیم تکلیف حکومت مشروطه چه خواهد شد؟  دیدگاه  پدرتان در این مورد  چه بود؟ چه می گفتند؟

محسن فروغی: «مرحوم مصدق نطق شان درمجلس به نظرمن شاهکاربود. برجسته ترین نطق مرحوم مصدق، به عقیده من، آن نطق است و من دارم متنش را اینجا. بسیاراستدلال  قشنگی  کرد. بسیار بسیار خوب بود.»(1 )    

در باره « دیدگاه پدرش محمدعلی فروغی » نسبت به رضا خان  می گوید:« یک عده ای [ ازجمله پدرش، داور و...] معتقد  بودند که ، نخیر،  بیاییم  این حکومت مرکزی قوی را پشتیبانی  کنیم ، حمایت  کنیم ، نگهداریم. پاکش کنیم ، تمیزش کنیم ، نگذاریم  زیاد آلوده  بشود.  شاید  آنها  خیلی  خوش بین بودند. خیال  می کردند  که واقعاً موفق می شوند.» ( 2) 

سپس محسن در تکمیل آن  می گوید :« ایشان [ پدرم] از آنهایی بودند که عقیده داشتند که باید این حکومت مرکزی قوی  را بیاییم، بسازیم، حمایت کنیم، پشتیبانی  کنیم. منتها خیلی زود است قضاوت کنیم که چه عواملی  باعث شد که ما  دراین راه موفق نشدیم. و به تدریج فرض کنیم که بعد ازهفت سال – هشت سال سلطنت رضا شاه ، گرفتارآن دیکتاتوری شدیدی که مرحوم مصدق پیش بینی آن را در آن نطق کرده بود، شدیم.» (3)  

منبع: 1- خاطرات  محمود فروغی – ویراستار جبیب لاجوردی – طرح تاریخ  شفهی ایران- مرکز  مطالعات  خاورمیانه دانشگاه  هاروارد- 1382 -  ص 32

2 – همانجا – ص 34 

2 – همانجا - صص 36 – 35



  ◀ فراموش نشود که شهامت و شجاعت  مصدق در نطق تاریخی خود  که در مجلس ایراد  کرد ، روزی که  «با نهیب  مرگ  و فشار  قوّۀ  ترور  نظامی آغاز گردید!



همانگونه بهار آن روز را به تصویر کشیده است و قبلاً  آنرا آورده ام ، می نویسد : جسد واعظ قزوینی هنوز تازه بود] واعظ قزوینی اشتباهی به جای ملک الشعرای بهار کشته شد[ هول و رعب و بهت، شجاع ترین افراد را آزار می داد. پیدا بود که کار از کار گذشته است، فقط هشت نه نفر در انبوه نمایندگان هنوز توانائی داشتند که تقلّا کنند، فکری بیاندیشند، با هم در نهایت یأس و آرامی و اختصار شوری بنمایند. چه باید کرد؟ اکثریت را ربوده بودند. دولت در دستی نوید و وعید ودر دستی تهدید داشت. 

کوآن شیر مرد و آزاده ای که بداند و درک کند که حریف هم ازما می ترسد، بلکه او بیشتر می ترسد، چه با اوست.



باور کنید همه را بیم ورعب فراگرفته بود. اگر به نطق آقایانی که در روز 9 آبان به نام مخالفت با مادّۀ جدید ایراد کرده اند دقیق شوید، علامت کمال ملاحظه و تأثیر خوف و وحشت را خواهید دید. از هر سطری بوی خوف و رعب می آید. بدبختانه من آن روز به امر رفق مأمورخانه نشینی شده بودم و در جلسه حاضر نبودم، و اگرمی بودم شاید ازدیگرهمفکران خود زیادترمقاومت بخرج نمی دادم. ما دیگراز همه چیز مأیوس بودیم! به قضاوت تاریخ هم امید نداشتیم. حتّی به دلیل جلسۀ شب هشتم آبان که نطق مرا در جراید چاپ نکردند از این هم مأیوس بودیم که لااقل نطق ما را هم کسی از خلق الله تواند شنید. معذالک سوگند به کلام خدا این عدّه شیرمرد را برآن داشت که در غرقاب خوف و بیم با عزیزان خود وداع کرده، به مجلس بیایند و هرچه هست، سخنی بگویند! و آمدند و گفتند!» 

- محمّد تقي ملك الشعرا بهار «تاريخ مختصر احزاب سياسي» جلد دوّم  - ‏ناشر: امير كبير-‏‏1363 ‏‏‏‏–   صص- 330 – 329  

 ◀  یحیی دولت آبادی اشاره به  تهدید از طرف یاسائی برای در زیر زمین خانه رضا خان که می گوید  « به محض نشستن ياسائي نماينده سمنان ورقه را برداشت بدست من داده مي‌گويد امضاء كنيد ورقه را مي‌خوانم و مي‌فهمم مطلب چيست و مي‌بينم مابين شصت و هفتاد نفراز يكصد و بيست نفر نماينده آن را امضاء كرده‌اند. دیدن این ترتیب و عنوان غیر واقع احضار شدن از طرف سردار سپه طوری مرا منزجر ساخته است که هر پیش آمد ناگواری را براین حال ترجیح می دهم ورقه را روی میز میگذارم. نماینده سمنان با تشدد می گوید امضاء کنید! جواب می دهم اگر رأی داشته باشم درمجلس شورای ملی میدهم نه در این سردابه. می گوید اگر امضاء نکنید بد خواهد شد. اینجا من صدای خود را بلند کرده می گویم مرا تهدید می کنید ازاین بدتر برای من چه می شود صدای  من که  بلند شد از اطراف آمدند ببینند چه خبر است.» (1 ) 

*حسن تقی زاده در بارۀ  عزل تیمورتاش  می گوید:  بیچاره تیمورتاش تقصیری نداشت، ولی رضاشاه می‌گفت که آنکه می‌گوید سوراخ، خود تیمورتاش است و از راه او [‌ست که]‌ آنها مطلع شده‌اند، این [شد که]‌همان روز جمعه که دفتر هم نبود به او کاغذ نوشت که او از وزارت دربار معاف است. فردا ما رفتیم دیدیم تیمورتاش نیست.

در هیات وزرا شاه خودش آمد گفت آقایان مشغول کار خودتان بشوید. رضاشاه با مرحوم فروغی سر و سر داشتند. یعنی به او همه چیز را می‌گفت. شاه آمد خیلی با وزرا گرم گرفت و گفت این یاسایی ماشاء‌الله پهلوانی است، کار خودش را می‌کند (یعنی محتاج به تیمورتاش نیست). دستش را به صورت هر کسی کشید. مثل اینکه [‌او را] وحشت برداشته بود که تیمورتاش می‌خواسته کلکش را بکند. فروغی به من محرمانه گفت این صورت ظاهر را نگاه نکنید دم همه سست است، یعنی تمام این وزرا را ریشه‌کن خواهد کرد. گفت خودش به من گفت (به فروغی) غیر از شما و تقی‌زاده و منصور [رجبعلی منصور، منصورالملک] که الان سوئیس است.ما خیلی تعجب کردیم، معلوم می‌شود با او رغبت باطنی داشت. باقی وزرا غیر این سه نفر همه با آن حرامزاده همدست بودند. این بود که می‌گفت من می‌دانم ریشه همه این وزرا را خواهد کند. بعدا دیگر داستانش طولانی است.



◀قضیه یاسائی



بیچاره یاسائی که دست نشانده داور بود و تیمورتاش همه کار را به اسم یاسائی می‌کرد. یاسائی وحشت کرده بود.

تا یک روز گفته شد به کار این یاسائی هم باید رسیدگی بکنم. یاسائی دیگر مثل اینکه روح از بدنش رفته باشد. داور هم وقتی به یاسائی چیزی گفته می‌شد خیلی پریشان می‌شد. من یک قدری در هیات وزرا تند حرف زدم.گفتم شاه آمد که به کار یاسائی هیات وزرا رسیدگی کند. الحمد‌الله خبر خوشی است. تا حالا پلیس رسیدگی می‌کرد [و آن]‌ برای وزرا مناسبت ندارد. خیلی خب، ما رسیدگی می‌کنیم، این را داور به یاسائی گفته بود.

[یاسائی] با من خوب نبود. دیدم بیچاره از در عقب آمد به وزارت مالیه و از من خیلی تشکر کرد. خیلی پریشان بود. ولی آخرش او را نجات دادیم. [به شاه] ‌گفتم رسیدگی کردیم گناهی نداشت. هر چند، آنهای دیگر هم گناهی نداشتند، بدترین معامله‌اش با تیمورتاش بود.(2 ) 



1-  یحیی دولت آبادی « حیات یحیی »  - جلد چهارم - انتشارات عطار – 1361 -  ص 383 

2 -  حسن تقی زاده «زندگی طوفانی» ،( خاطرات )  انتشارات فردوس – 1379 – صص – 254 – 253  



 ◀   زندگینامه سیدمحمّد   تدیّن

دکتر مرتضی مشیر در کتاب « دکتر ومصدق در دورۀ قاجار و پهلوی » سابقۀ تدیّن را اینگونه شرح می کند: « سید محمد تدیّن  معروف  به سید بیرجندی، یکی از رؤسای سابق مجلس است که دوران بازنشستگی خود را تا زمان حیات درمجلس سنا گذرانید. وی از تعزیه داران و سینه زنان پای پرچم رضا خان سردار سپه بود که با اخذ رشوه از او، موجبات انقراض سلسلۀ قاجاریه را فراهم  ساخت.  تدیّن  قبل ازآن موافق  با قرار داد ننگین 1919 وثوق الدوله بود و با وثوق الدوله همکاری داشت و سپس  عضو  کمیتۀ  فولاد سید ضیاء الدین طباطبائی بوده است.

در جلد  اول آئینه عبرت از قول  دبیر اعظم بهرامی  چنین نقل  شده است :

« در ظرف چهارسال سردارسپه  به وسیلۀ  تدیّن ، زین العابدین رهنما و ضیاءالواعظین مبلغ زیادی  بین روز نامه نویسها و روضه خوانها و آخوندها و بازاریها خرج کرد.  در تهران معروف بود که تدیّن  هم از این نمد کلاه خوبی به دست آورده و باغ  تجریش را از این پول خریداری کرد و آن باغ  بین ظرفا ( به جمهوری آباد ) معروف شد، پس از آنکه  رضا شاه به سلطنت رسید به حساب تمام آنهایی که پول ازاوگرفته بودند، رسید. بعد از آنکه تدیّن را از ایالت کرمان منفصل و خانه نشین کرد ،  مرحوم فروغی نزد شاه از تدیّن وساطت کرده و می گوید: «  تدیّن به شخص اعلیحضرت خدمت کرده است.»  رضا شاه در پاسخ می گوید: « ذگاءالملک تو هرگز .......؟» فروغی در جواب  تأمل کرده و دستی به ریش کشیده و در جواب ساکت می ماند.  رضا شاه می گوید : «  خجالت نکش  وقتی  که با...... کارت  تمام  شد و مزد  اورا دادی ، دیگرهیچگونه  تعهدی در برابر او نداری . سید  هم پادو  بود، کاری  را کرد  و مزدش را  گرفت به علاوه  مورد  اطمینان  نیست.» 

در صفحه پنجم هفته نامۀ فارسی زبان خاوران ، مورخ 11 بهمن 1370 ، منتشره در شهر سن خوزه ،  واقع درشمال کالیفرنیا، آقای حسین جعفری، محقق فرزانه نوشته است که سید محمد تدیّن، معمم سابق و مکلای بعدی ، مبلغ  شصت هزار تومان  بابت عمل  خود ا ز رضا شاه رشوه دریافت داشته است.

 در صفحۀ  312 جلد سوم ایران درعصر پهلوی چنین  نوشته  شده: 

« وقتی مؤتمن الملک و مستوفی الممالک حاضر به قبول ریاست مجلس شدند، سید  تدیّن رئیس مجلس که از پایه گذاران سلطنت پهلوی بود به ریاست مجلس انتخاب گردید وکلیۀ تشریفات مربوط  به سلطنت رضا شاه را با سهولت و زبر دستی برگزار نمود. ولی خیلی  زود او را از ریاست مجلس  برکنار ساخت.

از بدو افتتاح  مجلس پنجم که مؤتمن  الملک از ریاست  مجلس مستعفی  گردید و مستوفی الممالک  به ریاست انتخاب شد و حاضر به قبول ریاست  نگردید سرانجام سید محمد  تدیّن به ریاست انتخاب شد. پس ازانجام مأموریت  تغییر رژیم ، روز 25 دیماه 1305 به علت نامعلوم چنین نوشت: « مقام منیع  مجلس شورای ملی از ادامه   به اداء وظیفه معذور از شغل ریاست  استعفاء می دهم. تدیّن»

روز بعد عده ای از دوستان او متقاعدش  می سازند  که استعفای خود را پس بگیرد.  پس از چند روز  در کابینه مخبرالسلطنه به سمت وزیرمعارف و اوقاف منصوب  می گردد.  دوستانش اصرار کردند که در کابینه شرکت نکند و از مجلس بیرون  نیاید  ولی زرق و برق  وزارت  موجب  شد که  او قبول کند.  رضا شاه  اخلاق مخصوصی داشت و سعی  می نمود  کسانی را که در بالا  رفتن او مؤثر بودند از میان بردارد یا طوری زمینشان بزند  که تا آخرعمر گوشه نشینی پیشه سازند.  از قبیل نصرت الدوله – تیمورتاش – سرداراسعد -  سرلشکرامیر طهماسبی – تدیّن -  دادگر– دبیر اعظم . بساط  وزارت سید بیرجندی زودتر از آنچه فکر می کرد به هم خورد و تدیّن گوشۀ عزلت اختیار نمود...زندگی برای تدیّن که آن همه فداکاری برای رضا شاه کرده بود، بسیار سخت  و ناگوارگردید. روزی کاشف به دیدن او می رود و به او اصرار می کند  که یکی  از روزهای  دوشنبه  که دیدار  عام  رضا شاه  می باشد  نزد او  برود،  که قبول می کند .  وقتی رضا شاه  چشمش با او می افتد با خنده می گوید: « آقای تدیّن من مشعوفم  از این که متانت  به خرج  دادید.» تدیّن می گوید  اگر متانت  به خرج  نمی دادم چه می کردم. تدیّن از رضا شاه می خواهد  که محرمانه  با او صحبت  کند ولی رضا شاه می گوید می دانم چه می خواهی بگوئی موقعش عمل  می شود چند روز بعد  والی کرمان  می شود.»

 تدیّن بعد از برکناری از استانداری کرمان چندین سال درزمان سلطنت رضا شاه  بیکار بود تا با تأسیس مدرّسۀ تدیّن  به امر مدرّسۀ  داری مشغول می گردد؟

 بعد از شهر یور1320 مجدداً تدیّن فعالیت  سیاسی  را از سر می گیرد  و در مقام  وزارت خواربار و کشورسوء استفاده های مالی و دخالت  در امرانتخابات متهم می شود و بر اثراعلام جرم دکتر مصدق علیرغم حمایت مجلسیان ، همدست او مورد تعقیب واقع و مدتی هم زندانی می شود . متأسفانه  با وجود  مدارک و دلائل کافی بر ارتکاب بزه دیوان عالی کشور بر اثر فشار دولت و مقامات عالیه  رأی برائت برای او و علی سهیلی نخست وزیر سابق  که با یکدیگر شریک جرم بوده اند ، صادر می نماید و بدین ترتیب  قضات عالی  مقام  این محکمه  روی  دوران  دیوان بلخ معروف را سفید می سازند.» 

منبع : دکترمرتضی مشیردرکتاب « دکتر ومصدق دردورۀ قاجار و پهلوی »- ویراستار:جمشید  صداقت‌کیش –  1378 – صص 90 – 88 



* بامداد مینویسد :  سیدمحمد تدیّن از چهره های سیاسی و فرهنگی اواخر دورۀ قاجارو دوران پهلوی . سیدمحمّد بیرجندی معروف به تدیّن ، پسر محمّدتقی ، در 1260 ش در یکی از قرای بیرجند متولّد شد. تحصیلات مقدّماتی را در بیرجند گذراند، سپس برای ادامۀ تحصیل راهی مشهد شد و در مدرسۀ میرزاجعفر حجره ای گرفت و به مدت هشت سال به آموختن علوم قدیمه پرداخت . در 23 سالگی از مشهد به تهران عزیمت کرد و چندسال به تحصیل ریاضیات و فلسفه مشغول بود. سپس تحصیلات خود را نزد عبدالرزاق بغایری * و ناظم الاطباء در رشته های ریاضی و طبیعی و طب ادامه داد و سرانجام در یکی از حجرات مدرسۀ  فیلسوف واقع در امامزاده اسماعیل تهران مکتبخانه ای دایر کرد و روضه خوانی هم می کرد. بعدها مکتبخانه را به  مدرسه ای به نام تدیّن تبدیل کرد و خود نیز به تدیّن معروف شد. حُسن مدیریت وی ومراقبت در پیشرفت تحصیل شاگردان ، سبب شهرت مدرسۀ تدیّن شد (یغمائی ، ص 292ـ293؛ چند پرده از زندگانی رجال ، ص 27؛ بامداد، ج 3، ص 23). 



* دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی در بارۀ تدیّن آمده است:  «تدیّن با مشروطه طلبان همراه و هم رأی بود و روزی که به فرمان محمدعلی شاه مجلس را به توپ بستند از مردم جدا نشد و پس از آن با نطقها و خطابه های پرشور، خلق را به مقاومت در برابر ستمگریهای محمّدعلی شاه و یاری کردن مجاهدین تشویق می کرد. وی با شرکت عدّه ای از روشنفکران آزادی خواه ، دستۀ سادات فاطمیه را تشکیل داد و در مساجد به منبر می رفت و مردم را به فداکاری برمی انگیخت (همانجا). چندی هم با سربازان ملّی در مسجد سپهسالار با قوای استبداد جنگید ( چند پرده از زندگانی رجال ، همانجا). او که به همین سبب شهرت یافته بود، از افراد مبرّز حزب دموکرات شد (بامداد، ج 3، ص 236) و در انتخابات دورۀ چهارم مجلس شورای ملّی به نمایندگی از تهران انتخاب شد. در کابینۀ وثوق الدوله به حکومت گیلان منصوب و مأمور مذاکره و ابلاغ پیام صلح رئیس دولت به میرزا کوچک خان جنگلی و حلّ مسالمت آمیز قضیۀ جنگل شد که توفیقی حاصل نکرد و به تهران بازگشت (فرخ ، ص 35؛ هدایت ، ص 310). تدیّن در 1298 ش امتیاز انتشار روزنامۀ صدای تهران را گرفت که اولین شمارۀ آن در 20 مرداد 1298 انتشار یافت . این روزنامه از طرفداران وثوق الدوله و از جمله مدافعان قرارداد 1919 بود (عاقلی ، ج 1، ص 133). در سوم اسفند 1299 کودتاچیان تدیّن را توقیف و زندانی کردند، ولی پس از مدتی آزاد شد (مستوفی ، ج 3، ص 213). مجلس چهارم در اوّل تیر 1300 افتتاح شد و سیدمحمّد تدیّن ، نمایندۀ مردم تهران ، در زمرۀ وکلای متنفّذ آن مجلس و ظاهراً جزو اکثریت بود (عاقلی ، ج 1، ص 156). او در 15 مهر 1300 در انتخابات هیئت رئیسۀ مجلس شرکت کرد و در زمرۀ منشیان انتخاب شد و در انتخابات فروردین 1302 نایب رئیس دوّم مجلس گردید (فرهنگ قهرمانی ، ص 50، 53). 



در انتخابات دورۀ پنجم مجلس شورای ملّی سیدمحمّد تدیّن از بیرجند و قائنات به وکالت مجلس انتخاب شد. وی در مجلس پنجم یکی از مهره های مهم سردارسپه بود (مرسلوند، ج 2، ص 261) و هم او بود که طرح قانونی تغییر رژیم مشروطه به جمهوریّت را به مجلس داد (عاقلی ، ج 1، ص 184). در همین دوره بود که حسین بهرامی ، از جمهوری خواهان ، به تحریک تدیّن به مدرّس‏ سیلی زد. در پی این اهانت به مدرّس‏ ، مردم به مجلس ریختند و با جمهوری مخالفت کردند و طومار جمهوری رضاخانی درهم پیچیده شد (مستوفی ، ج 3، ص 586 ـ 588). در 15 مهر 1304 انتخابات هیئت رئیسۀ مجلس شورای ملّی انجام گرفت و میرزا حسین خان مؤتمن الملک به ریاست رسید و سیدمحمد تدیّن نایب رئیس اوّل شد، اما مؤتمن الملک از قبول ریاست خودداری کرد (عاقلی ، 1376 ش ، ج 1، ص 197؛ بهار، ج 2، ص 326). مجلس پس از درخواست مجدّد از مؤتمن الملک برای پذیرش ریاست و امتناع وی ، بر آن شد حسن مستوفی را به ریاست برگزیند ولی او نیز نپذیرفت و استعفای خود را کتباً اعلام کرد. تدیّن بی آنکه استعفانامه را قرائت کند با عنوان نایب رئیس اوّل جلسه را برقرار ساخت و اعتراض شهید مدرّس‏ به این عملِ خلافِ نظامنامۀ مجلس ــ قرائت نکردن استعفانامه و تعیین نشدن رئیس جدید ــ به جایی نرسید (ایران . مجلس شورای ملّی ، دوره پنجم ، جلسه 211، مورخ 9 آبان 1304). بدین ترتیب روز نهم آبان جلسۀ علنی مجلس شورای ملّی به ریاست سیدمحمد تدیّن نایب رئیس اوّل تشکیل شد و طرحی که داور به صورت مادّۀواحده تهیه و به امضا رسانده بود و انقراض سلسلۀ قاجاریه و واگذاری موقّت حکومت به رضاخان را اعلام می کرد ( رجوع کنید به پهلوی * ، سلسله ، بخش 1) قرائت شد. پس از مخالفتها و موافقتهایی که با این طرح در مجلس ابراز شد، مادّۀ واحده با اکثریت 80 رأی از 85 رأی در جلسه تصویب شد (بهار، ج 2، ص 332ـ365). عصر همان روز، سیدمحمد تدیّن به اتّفاق سایر اعضای هیئت رئیسه با رضاخان پهلوی ملاقات و تصمیم مجلس را دایر به خلع سلسلۀ قاجاریه و تفویض حکومت موقّت به وی تسلیم کردند (مستوفی ، ج 3، ص 666).

در انتخابات بعدی هیئت رئیسه در آبان 1304، تدیّن به ریاست مجلس انتخاب شد. او در مجلس ششم نیز به ریاست مجلس برگزیده شد (عاقلی ، ج 1، ص 200، 211). در 18 بهمن 1305 تدیّن از ریاست مجلس و نمایندگی کناره گیری کرد و در همان روز در سمت وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه به کابینۀ حسن مستوفی (مستوفی الممالک ) وارد شد (همان ، ج 1، ص 217ـ 218). در خرداد 1306 مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه ) بجای حسن مستوفی به رئیس الوزرایی انتخاب شد و سیدمحمد تدیّن کماکان وزیر معارف و اوقاف بود تا در 17 دی 1306 مغضوب رضاشاه شد و از سمت وزارت کناره گیری کرد (منشأ این غضب ، گویا آن بوده که تدیّن از رضاشاه در دوران نخست وزیری وی برای انجام کاری مبلغی دریافت کرده بوده اما در انجام آن کار قصور داشته است رجوع کنید به بامداد، ج 3، ص 236).

تدیّن سخنوری ماهر بود و در مدّت وزارت خود سخنگویی دولت را به عهده داشت و از لوایح دفاع می کرد (یغمائی ، ص 299). از جمله اقداماتی که وی در مدّت وزارت یازده ماهۀ خود انجام داد، الغای امتیاز حفریات مملکت بود که ناصرالدین شاه و مظفّرالدین شاه به فرانسه داده بودند. بعلاوه ، وی در تصویب سریع چندین قانون در کمیسیونها و مجلس نقش عمده ای داشت (صدیق ، ج 1، ص 326ـ327). مهمترین این قوانین عبارت بود از قانون اعتبار تعلیمات عمومی مصوّب اردیبهشت 1306 و مکمّل آن در 13 مهر 1306؛ قانون تأسیس شورای معارف در ولایات ؛ قانون ورزش اجباری در مدارس مصوّب شهریور 1306؛ و چند قانون برای استخدام معلّم از فرانسه و آلمان برای مدرسۀ حقوق و صنعتی . در زمان او مدرسۀ حقوق و مدرسۀ علوم سیاسی به مدرسۀ واحدی به نام مدرسۀ عالی حقوق و علوم سیاسی مبدّل شد و ضمیمۀ وزارت معارف گردید. مدرسۀ تجارت نیز از وزارت فوائد عامّه منتزع و تحت ادارۀ وزارت معارف قرار گرفت (همان ، ص 327؛ نیز رجوع کنید به د.فارسی ، ذیل « مدرسۀ حقوق و علوم سیاسی »). از دیگر اقدامات تدیّن ، الزام مدارس خارجی در ایران به تدریس تاریخ و جغرافیای ایران به محصّلان ایرانی ، تأسیس بیش از دویست باب مدرسه در قصبات و دهات و تشکیل کلاسهای شبانه برای آموزش اصول جدید تعلیم و تربیت به آموزگاران بود (همانجا).



سیدمحمد تدیّن در اوایل 1309ش به استانداری کرمان منصوب شد و این مأموریت بیش از نه ماه به طول انجامید. او در اسفند همان سال به تهران احضار شد (یغمائی ، ص 306) و با تأسیس دانشگاه تهران در 1313ش به استادی دانشکدۀ ادبیات برگزیده شد و در 1320 به عضویت فرهنگستان ایران منصوب گردید (صدیق ، ج 2، ص 135، 249). در 13 آذر 1320 در ترمیم کابینۀ محمدعلی فروغی به وزارت فرهنگ منصوب شد (عاقلی ، ج 1، ص 341) و در فروردین 1321 به ریاست دانشکدۀ ادبیات انتخاب گردید (همان ، ج 1، 345). در 28 بهمن 1321 که علی سهیلی کابینۀ خود را معّرفی کرد، تدیّن ابتدا وزیر مشاور و سپس در 13 اسفند همان سال وزیر خواروبار بود و در 23 تیر 1322 وزیر مشاور و سرانجام وزیر کشور شد (همان ، ج 1، ص 354، 356ـ357؛ ضرغام بروجنی ، ص 245ـ246). در 18 تیر 1323 سیدمهدی فرۀخ نمایندۀ دورۀ چهاردهم مجلس شورای ملّی ، در مجلس علیه سیدمحمّد تدیّن به سبب سوء استفادۀ مادی در انتخابات مجلس چهاردهم و سوءاستفاده از اموال دولتی اعلام جرم کرد (فرخ ، ص 603) و پروندۀ او برای رسیدگی تسلیم دیوانعالی تمیز شد. در 27 اردیبهشت 1326 محاکمۀ سیدمحمد تدیّن در دیوانعالی کشور به ریاست محمد شفیع جهانشاهی و با حضور کلیۀ رؤسای شعبه ها و مستشاران دیوانعالی کشور آغاز شد. در این محاکمه عدّۀ زیادی از نمایندگان مجلس و رجال و مدیران جراید حضور داشتند. محاکمه ده روز به طول انجامید و سرانجام رأی به برائت او داده شد ( سالنامة دنیا ، ص 238، 248). در 1328 ش وی از مشهد سناتور شد و با کابینۀ سپهبد رزم آرا به مخالفت برخاست (فرهنگ قهرمانی ، ص 337؛ متین دفتری ، ص 395).



تدیّن در آذر 1330 براثر بیماری سرطان در امریکا درگذشت (یغمائی ، ص 307) و جنازۀ او پس از حمل به تهران در امامزاده صالح تجریش دفن شد. 

تدیّن آثار تألیفی و ترجمه ای متعدّدی دارد که عبارت اند از: جامع محمدی ؛ نخبة الادب ، دو جلد؛ عربی ، پنج جلد؛ علم الاشیاء ، شش دوره ؛ حساب ، دو جلد؛ جغرافیا ، چهارجلد؛ تعلیمات مدنی ؛ انکشافات جغرافیایی ؛ اکتشافات جغرافیایی ؛ اصول خطابه و تاریخ مختصر منطق (همان ، ص 306).»

منابع : ایران . مجلس شورای ملّی ، صورت مذاکرات مجلس شورای ملّی ، دورۀ پنجم ؛ مهدی بامداد، شرح حال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری ، تهران 1357ش ؛ محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران ، تهران 1323ـ1363ش ؛ چند پرده از زندگانی رجال معروف ایران ، تهران 1324ش ؛ د. فارسی ؛ سالنامۀ دنیا ، سال 2 (1325ش )؛ عیسی صدیق ، یادگار عمر ، تهران ، ج 1، چاپ سوّم ، 1352ش ،ج 2، چاپ دوم ، 1354ش؛ جمشید ضرغام بروجنی، دولتهای عصر مشروطیّت ، تهران ?[ 1350ش ] ؛ باقر عاقلی ، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی ، تهران 1376ش ؛ مهدی فرّخ ، خاطرات سیاسی فرّخ ، تهران [ 1345ش ] ؛ عطاءاللّه فرهنگ قهرمانی ، اسامی نمایندگان مجلس شورای ملّی از آغاز مشروطیت تا دورة 24 قانونگذاری و نمایندگان مجلس سنا در هفت دورۀ تقنینیه از 2508 تا 2536 شاهنشاهی ، تهران 1356ش ؛ احمد متین دفتری ، خاطرات یک نخست وزیر ، چاپ باقر عاقلی ، تهران 1370ش ؛ حسن مرسلوند، زندگینامۀ رجال و مشاهیر ایران ، ج 2، تهران 1369 ش ؛ عبداللّه مستوفی ، شرح زندگانی من ، یا ، تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه ، تهران 1360ش ؛ مهدیقلی هدایت ، خاطرات و خطرات ، تهران 1363ش ؛ اقبال یغمائی ، وزیران علوم و معارف و فرهنگ ایران ، تهران 1375ش . / باقر عاقلی /



منبع: دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «سیدمحمد بیرجندی‌تدیّن»، شماره۳۳۸۸

http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=3388