jeudi 5 décembre 2013

زندگینامۀ دکتر محمّد مصدّق، قسمت نود و یکم، از جمال صفری

842 Safari-Jamal-1

 26 خرداد، بمناسبت صد و سیُ و یکمین سالگرد تولّد دکترمحمّد مصدّق


«اگر روزگاری بود که حصار بلند دور شهرها نیاز به دیوار بلند دور هر خانه را برطرف می کرد، امروز که حصار و دروازه ی شهرها را خراب کرده ایم، همچو جوازی برای بریدن خیابانها، معبر بولدوزرها و تراکتورها و کامیونها شده است، ناچار هر خانه ای به دور خود حصاری دارد و چه دیوارهای بلندی! مملکت ما، مملکت کویرهای لوت و دیوارهای بلند است؛ دیوار گلی در دهات و آجری و سیمانی در شهرها و این تنها در عالم خارج نیست؛ در درون هر آدمی نیز چنین دیوارهایی، سر به فلک کشیده است. هر آدمی، بست نشسته در حصاری است از بدبینی و کج اندیشی و بی اعتمادی و تک روی. »
                                                                                               «جلال آل احمد» (1) 

عباس میرزا نایب السلطنه ازپیشروان اصلی  تجدّد خواهی و اصلاحات در ایران 
‎مقدمه 
 فریدون آدمیت می نویسد :  مقدمۀ  نهضت  ترقّی  خواهی  در ایران  از آغاز  قرن  نوزدهم  میلادی  شروع گردید . ولی مقصود این نیست که قبل از آن  هیچ گونه  سابقه ای از این هوشیاری ملّی وجود  نداشته است ، چه می دانیم  وقایع  تاریخ  هیچگاه  خلق الساعه  نیست  بلکه  موجبات حوادث همواره  با گذشت زمان  و طیّ سالهای متمادی  فراهم  آمده و نتوان  گفت  که فلان  نهضت اجتماعی  دقیقاً  در فلان  سال شروع  و در  فلان  وقت پایان  است.
درعهد صفویه و افشاریه  بعضی  از لوازم  و وسایل  تمدّن  جدید از قبیل  کشتی  سازی  ، اسلحه گرم  و نظام  اروپائی در ایران  راه  یافت ولی  نشر این فنون سیر مداوم  و مستمری پیدا  نکرد و نیز ارتباط ایران  با دنیای مترقّی که در آن زمان ایجاد  شده  بود عملاً  قطع  گردید .  به همین علّت این آشنائی مختصر وزود گذر با تمدّن غربی از لحاظ تعقّل اجتماعی هیچ  اثری در ایران  بجای  نگذاشت.
 با آغاز قرن نوزدهم میلادی کیفیات جدیدی در سیاست  بین المللی به وجود  آمد   که سرنوشت سیاسی و اجتماعی  ایران  را مستقیماً تحت تأثیر قرار داد.  تجاوزهای روسیه به خاک ایران در آخرین  سالهای  قرن هجدهم ، پیشرفتهای  ناپلئون  به سوی  مشرق  و ارادۀ  او در حملۀ به هند  از راه ایران، کوشش انگلستان درنگاهداری مستعمرات خود در آسیا ،  و تکاپوی  ایران درحفظ  سرزمین و استقلال  خود در مقابل تعرّض های خارجی جملگی عواملی  بودند که  در یک  وهله  بکار افتاده  خواه  ناخواه   ایران  رابه صحنۀ  سیاست بین المللی  کشید.  از نظر ایران  یک  مسئلۀ  اصلی  و حیاتی وجود داشت  و آن مجهّزشدن خود به منظور مقابلۀ با تهاجم روسیه  بود.  این عامل  جهت سیاست  ایران را در روابط  با کشورهای غربی تعیین  می کرد  و همان بود که آنرا گاهی  به دامان  انگلستان  می انداخت  و گاهی   به سوی فرانسه می کشاند. فرانسه و انگلیس نیزهر زمان که با روسیه سرجنگ داشتند  بنابرمقتضیات  و مصالح  سیاسی  خود به تقویت  ایران می کوشیدند  و در این  راه از بعضی  کمکهای نظامی  نیز دریغ نمی  ورزیدند. رفت و آمد  هیئت  های نظامی متعدّد انگلیسی و فرانسوی  به ایران، اقدام  آنها  در اصلاح سپاه و تأسیس  نظام  جدید ، احداث کارخانه های  باروت  سازی و توپ ریزی ، نقشه  برداری و جمع آوری اطّلاعات  جغرافیائی  وزمین شناسی  و استخراج بعضی معادن  همگی از آثار  این تغییرات سیاسی بود.
بر اثراین اوضاع واحوال و خاصّه  شکست های نابکارانه ای که ایران در جنگهای  با روسیه  خورد  و در واقع تازیانۀ عبرت و کفاّرۀ  گناه عقب افتادگی آن از کاروان علم و صنعت جدید بود ، ذهن  بعضی از زمامداران  را به لزوم  اخذ وسایل مدنیّت  جدید  متوجّه  ساخت. آنها که هوشیار و دل آگاه  بودند درک معنی  کردند و به انجام  دادن بعضی کارهای  مفید  و مترقّی  همّت گماشتند. میرزا عیسی معروف  به میرزا بزرگ ( قائم  مقام اوّل )  وزیر  فرزانۀ  عبّاس میرزا نایب السلطنه  را باید  پیشرو مکتب اصلاح  و ترقّی  ایران بشمار آورد. در معرّفی مقام  او همین  بس که دوست و دشمن  او را  به دانائی  و وطن دوستی  ستوده اند.
از جمله کارهای عباس میرزا و میرزا بزرگ  فرستادن یک عدّه  محصّل و صنعت  آموز به انگلستان  بود برای  آموختن بعضی صنایع  و علوم جدید  که به کار ایران آید و به حوائج  مردم  ایران سودمند  باشد .  تا جائی  که تحقیق  کرده ایم  این عدّه  اوّلین  ایرانیانی  بودند که  با افکار آزادی خواهی  و اصول  حکومت  ملّی  آشنائی  یافتند.
خلاصۀ  قضیّه  اینکه  به قرار  شرحی  که « سرهار فورد جونز » سفیر  انگلیس  در طهران نگاشته   است بین  دولت ایران  و ژنرال کاردان  فرستادۀ  ناپلئون  قراری  منعقد  گردیده  بود  که به منظور  تحکیم  بنیان  اتّحاد  ایران و فرانسه  عدّه ای  از محصلین  ایرانی در پاریس  مشغول تحصیل شدند . سفیر انگلیس  نیز این فکر  را برگزید و موافقت  کرد که  شاگردان  ایرانی در لندن  تحصیل  کنند .  بدین ترتیب  در سال 1226 ( 1811)  دو نفر  محصّل  به انگلستان  فرستاده  شدند.  عبّاس میرزا  به سفیر انگلیس گفته  بود: « آنان را  به تحصیلی گمارید  که برای  من و خودشان و مملکتشان مفید  باشد » .   یکی  از آن دو  پس از یک سال و نیم  در گذشت و دیگری  میرزا  حاجی  بابا  به تحصیل  طب  پرداخت  و پس از شش  سال به ایران  بازگشت.   
به دنبال آن  در سال 1230 ( 1815)  نیز یک هیئت  پنج  نفری  از جوانان  ایرانی  برای تحصیل  رشته های  مختلف  مثل  مهندسی ، طب ،  توپخانه ، ریاضی ، زبان  و حکمت طبیعی  به انگلستان  روانه شدند.
این عدّه در جمادی الثانی آن سال  از راه روسیه  عازم لندن گردیدند  و پس از سه سال و نه ماه  اقامت  در انگلستان  در محرّم 1235 ( نوامبر 1819 )  به وطن بر گشتند  و هر یک  به کاری  در خور تحصیلات  خود گماشته شدند.(2)  
« میرزا  تقی خان را نیک  می شناسیم . او بزرگترین  مردی است  که ایران  در قرون  اخیر  به وجود آورده است. زیر دست  میرزا بزرگ  ( قائم مقام )  پیشرو ترقّی  ایران و تربیت  شد ،  و ترقّیات  دنیای غرب  را دید ه و سنجیده  و افکارش  تازه شکفته  شد ، سه سال  در دیار عثمانی  بماند و «  تنظیمات  جدید »  آنجا را  مشاهده  کرد و زمامداری  جامع  الاطراف  بار آمد . او سه  سال و کسری  از 1264 تا 1268 ( 1851 – 1848 )  بر ایران حکومت  کرد و چنانکه  میرزا ابوالقاسم  قائم مقام در بارۀ  او پیش بینی کرده بود« قوانین  بزرگ »  به روز گار  گذاشت . میرزا  تقی  خان  در مدّت  کوتاه  زمامداری  خود بنیان همه گونه  اصلاحات  تجدّد  خواهانه  را گذاشت.» ( 3)   
دیگر از تجدّد خواهان و اصلاح طلبان  را می توان میرزا حسین خان سپهسالار نامبرد « میرزا حسین خان [ قزوینی ] از  برکشیدگان  امیر کبیر  بود. در اصلاحات داخلی  پیرو افکار او و پس  از میرزا  تقی خان  بزرگترین  رجل  سیاستمدار دورۀ قاجار است. 
میرزا حسین خان  مشیر الدوله  سپهسالار ( 1298 – 1243 )  پسر  میرزا نبی  خان امیر تومان  است. در جوانی  با بردارش  یحیا خان  برای تحصیل  به فرانسه رفت، در 1266 یعنی در بیست سالگی  از طرف میرزا تقی خان  امیر کبیر  به « مصلحت گذاری »  بمبئی  مأمور  گردید .  در آنجا خدمات شایان  کرد .  پس از سه سال  ژنرال  قونسول  تفلیس شد،  در 1275  به سمت  وزیر مختار  ایران در اسلامبول  منصوب گردید ، مدّت دوازده  سال یعنی   تا 1287  شاه  او را  به طهران  خواست  و به وزارت عدلیه  و وظایف  و اوقاف  منصوب  کرد ، سپس  با لقب  سپهسالار  به وزارت  جنگ  و فرماندهی  سپاه  و بعد  در شعبان  1288 به صدارت  ایران رسید . در رجب  1290 پس از سفر  اوّل ناصرالدین شاه  به اروپا  میرزا حسین خان  معزول گردید.  اندکی  بعد در همان سال به وزارت  خارجه  و در سال 1291  به وزارت جنگ  منصوب  شد. در سال 1297  شاه او را از وزارت  بر داشت  و به حکومت  خراسان  و تولیت  آستانه مأمور  کرد.  در ذیحجه  1298  ناگهانی  در گذشت . به تواتر  آمده  است که  به دستور شاه  مسموم  گردید. (4 )  
 ◀   ناصر تکمیل ‌همایون، استاد تاریخ   در بارۀ «میرزا تقی‌خان امیرکبیر و میرزا حسین‌خان سپهسالار دو صدراعظم ناصرالدین شاه  در گفت و گو با «ماهنامه نسیم بیداری»  اینگونه  نظر خود را بیان می کند:
- در بسیاری تاریخ‌نگاری‌ها و مقالات تاریخی آغاز برنامۀ ترقّی‌خواهانه دولتی و رفرم در ایران را به میرزا تقی‌‌خان امیرکبیر نسبت داده‌اند، اصلاحات در ایران با مفهومی معادل با «رفرم» از چه زمانی شروع شده است؟
*  اگر به کتب تاریخی نگاهی بیاندازیم ریشه‌های اصلاحات را باید از عصر صفویه شناسایی کرد؛ دقیقاً از دورۀ شاه عبّاس اوّل. در این دوران، حکومت ایران، برای اصلاح نیروی نظامی خود یا به عبارتی اصلاح در امر ارتش و نظامی‌گری برادران شرلی (آنتونی و روبرت) را استخدام می‌کنند؛ از این به بعد شاهد آن هستیم که در دوره‌های بعد نیز گاه در امر قشون، از نظامیان خارجی استفاده می‌شد، امّا آنچه را که بتوان به معنای واقعی اصلاحات در نظر گرفت از دورۀ قاجاریه تحقّق پیدا کرده است.
-  در دورۀ قاجار مصلحان عمدتاً در دوران حکومت ناصرالدین شاه حضور داشتند؛ پیش از ناصرالدین شاه یعنی از آغاز جنگ ایران و روسیه که عمدۀ تفکّرات اصلاحی از آن سرچشمه گرفته است تا زمان جلوس این پادشاه فضای «رفرم» در ایران چگونه بود؟
*  از زمان فتحعلی شاه تا جلوس ناصرالدین شاه به تخت سلطنت، پاره‌ای تلاش‌ها توسّط دولتمردان در امر اصلاحات به ظهور رسید، امّا باز هم به دلیل شکست‌هایی که ایران متحمّل شده بود بیشترین توجّهات در مسائل نظامی بود. جنگ‌های روسیه با ایران و نیرومندی روس‌ها در امر نظامی و قوانین جنگی و نیز سلاح‌های مهم جنگی، عبّاس میرزا را بر آن داشت که ضعف‌های نظامی ایران را دریابد و کوشش کند تا آنجا که ممکن است ضعف‌های نظامی ارتش ایران را برطرف نماید. وی از مستشاران نظامی (فرانسه و انگلیس) برای این امر بهره جست. در گام بعدی او در جهت فراگیری فنون نظامی و استحکاماتی، محصّل به خارج اعزام کرد و در یک دورۀ نسبتاً کامل از معلّمان و دبیران فرانسوی به رهبری ژنرال گاردان استفاده کرد؛ امّا همان‌طور که شواهد تاریخی نشان می‌دهد این اصلاحات چون تنها از بعد نظامی صورت می‌گرفت با وجود اینکه در مواضعی چند، دستاوردهای خوبی نیز برای ایرانیان به همراه داشت و پیروزی‌هایی هم حاصل شد، امّا روی ‌هم رفته به آرمانی که عبّاس ‌میرزا و هم فکرانش داشتند نرسید، هر حرکت اصلاحی برای موفّقیت نیاز به هماهنگ‌سازی جوانب گوناگون از جمله اقتصاد، فرهنگ و سیاست در جامعه دارد، پس وقتی قصد حرکت، اصلاحات نظامی باشد، باید هماهنگ و همراه با اصلاحات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به فعل در آید. در دوران عبّاس‌ میرزا این شرایط پدید نیامد و از سوی دیگر وجود رقابت‌های درون نظام حکومتی ایران و سیاست‌های سلطه‌ طلبانه اروپاییان در مشرق زمین، خاصّه در ایران، حتّی شرایط لازم را برای جلوگیری و ممانعت از سلطه‌ گری‌های روسیه برای ایرانیان فراهم نیاورد که نتیجه‌اش هم چنان شد که طیّ توافق‌نامۀ گلستان و عهدنامۀ ترکمانچای بخش‌هایی از سرزمین تاریخی ایران به اشغال روس‌ها در آمد.
- میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام که به عنوان متفکّری همزمان با عبّاس میرزا بوده است بیشتر به اصلاح نظام حکومتی دست زده است، این دو اصلاح در کنار یکدیگر تا چه میزان، بستر حضور میرزا تقی‌خان امیرکبیر را فراهم کرد؟
* در زمان صدارت میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام او به صورت گسترده‌تر به دنبال اصلاحات بوده است او با آنکه توجّهات لازم را در امر نظامی داشت، امّا بیشترین تلاش خود را در اصلاح نظام حکومتی ایران معطوف کرده بود. آرمانی که او داشت باعث می‌شد وی کوشش خود را برپایۀ استقلال ایران قرار دهد و به دنبال آن باشد که مفاسد و نابهنجاری‌های حکومتی و سلطنتی را از میان بردارد و نظم و قانونمندی را در نهاد سلطنت و حکومت پدید آورد. او در تمام مدّت حکومتش به دنبال رسیدن به این اهداف بود امّا این امر با موقعیتی که بزرگان قاجار، شاهزادگان و دیوانیان سود‌طلب داشتند، امکان تحقّق پیدا نکرد و سیاست‌های موازنۀ مثبت (سلطه‌طلبی‌های روسیه و انگلیس) هم با کار‌شکنی‌ها و توطئه‌ها، موقعیت‌های خوب را از بین برده و در برابر، موقعیت‌های نابهنجاری را به وجود آوردند. پس می‌توان چنین برداشت کرد که نه تنها اصلاحات آغازین عصر اوّل قاجاریه به سامان نرسید بلکه میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام نیز جان بر سر عقیده نهاد و به دستور شاه به هلاکت رسید. شرایط به گونه‌ای بود که می‌توان گفت در زمان میرزا تقی‌خان امیرکبیر چیزی از تلاش مصلحان باقی‌ نمانده بود.
- دو مصلح به فاصله ۲۰ سال روی کار آمده‌اند میرزا تقی‌خان امیرکبیر و پس از آن میرزا حسین‌خان سپهسالار، و هر دو برنامۀ کاملی برای اصلاحات در ایران مطرح کردند امّا امیرکبیر خوشنام تاریخ می‌شود و سپهسالار معمولا به بدنامی در تاریخ مشهور است علّت آن چیست؟
* در رابطه با امیرکبیر باید بگویم که اصلاحات او با مصلحان پیش از خود بسیار متفاوت بود و پس از او هم در دورۀ قاجار کسی به اینگونه عمل نکرده است و همین هم موجب شد او سرآمد مصلحان عصر قاجار شناخته شود. از ویژگی‌های امیر‌کبیر آن است که به اصل قضیّه ایمان داشت و اصل هم استقلال ایران بود. او می‌دانست که با بودن نفوذ خارجیان و سلطه‌ گری‌های آنان هیچ‌گاه شرایط بهبود نمی‌یابد و همین مسألۀ حضور و سلطۀ بیگانگان بر هم زنندۀ اصل استقلال ملّی است، و در این شرایط هیچ اصلاحی صورت واقع پیدا نمی‌کند. به همین دلیل مسألۀ نا‌وابستگی به سیاست‌های بیگانه را سر‌لوحۀ برنامۀ خود قرار داد؛ تفاوت دیگر یا به عبارتی تفاوت عمدۀ امیرکبیر با دیگر مصلحان به این شکل بود که او اصلاحات را در یک بعد، قبول نداشت. به همین دلیل در کنار اصلاحات نظامی برای دستیابی به استقلال دست به اصلاحات در زمینه‌های دیگر هم زد. او در این مسیر اصلاحات نظامی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را در یک پیوند ناگسستنی قرار می‌داد و می‌توان گفت کار‌های او بنیادی بود.
- پیش از ورود به نحوۀ اصلاحات میرزا سپهسالار، چه موانعی در سر راه اصلاحات امیرکبیر وجود داشت که موجب چنین پایان تلخی شد؟
* در فضای نابسامان قاجار او مدرسۀ دارالفنون را به لحاظ علوم و تکنولوژی جدید، ایجاد کرد. از سوی دیگر روزنامۀ وقایع‌اتّفاقیه را برای اطّلاع عامّۀ مردم به راه انداخت و در دستگاه حکومتی و مالی نظارت کامل به وجود آورد. به صنایع گوناگون ملّی توجّه کرد. از مفاسد اداری و اجتماعی جلوگیری کرد، دست درباریان و شاهزادگان و بزرگان قاجاریه را از بیت‌المال ملّت و حیف و میل‌های زیان‌آور کوتاه کرد. به مملکت نظم داد و در برابر خارجیان، شرافت ملّی ایران را پاسدار بود. مسلّم است که در این دگرگونی‌ها، در کشورهایی که نهاد سلطنت و ارگان‌هایی حکومتی و خاندان شاهی، روش‌های دیگری در پیش گرفته‌اند، مقبول نمی‌‌توانست قرار گیرد. دسیسه‌های درون حکومتی و توطئه‌های بیگانه ساخته، کارایی لازم را داشت تا ناصرالدین شاه جوان و بی‌تجربه را بر آن دارد تا وی را از صدارت عزل کند و در پی استمرار دسیسه‌های درباری سرانجام او را در حمام فین کاشان به قتل رساند و تا مدّت‌ها هم قتل او را به صورت در گذشت نابهنگام در مجامع بشناساند.
- خب، شما ویژگی اصلاحات امیرکبیر را بیان کردید، اصلاحات میرزاحسین خان سپهسالار به چه نحو بوده است؟
* اصلاحات میرزا حسین‌خان سپهسالار، جنبۀ اقتباسی داشت. او به علّت اقامت در هند، تفلیس و استانبول و آشنایی با تمدّن مغرب زمین در تلاش بود؛ نهاد‌های پیشرفت غربی را در ایران هم فعّال کند و خود این نشان‌دهندۀ تفاوت دیدگاهی سپهسالار با امیرکبیر است. او در مسیر اصلاحاتی که در پیش گرفته بود، به راه‌اندازی و تأسیس مراکزی از قبیل مجلس ـ شورای ملّی، تأسیس مدرسۀ آتاماژوری، ایجاد نظامات اداری جدید و حتّی برای اوّلین بار در تاریخ شاه ایران را به اروپا برد تا ترقّیات و پیشرفت‌های اجتماعی و اقتصادی اروپاییان را مشاهده کند و با درایت بیشتر، در کشور خود دست به اصلاحات بزند. با آنکه ناصرالدین شاه تحت تاثیر تمدّن غرب قرار گرفته بود و گاه از اصلاحات سخن می‌گفت و در بسیاری مواقع رفتار‌های سپهسالار را تعریف و تحسین می‌کرد، امّا آن سان که باید دل و جان در این راه نمی‌نهاد و هر نوع دگرگونی را مغایر با بقای سلطنت می‌دانست. در این میان فضا به گونه‌ای بود که اطرافیان سنّتگرای و به طور دقیق واپسگرای حکومت او را از نزدیک شدن به تلاش‌های اصلاحی میرزا حسین‌خان سپهسالار بر حذر می‌داشتند. به طوری که در پایان سلطنت درازمدّت خود هم جنبه‌های استبداد حکومتی شدید‌تر شده بود و هم صبغه‌های ارتجاعی اندیشه‌اش دلخراش‌تر. بر همین روال، طرد او نقطه پایانی و شکست اصلاحاتش بود که ریشه در جامعه و فرهنگ جامعه نداشت و به همین دلیل مردم که در پروسۀ صد ساله آشنایی با مغرب زمین و شیوه‌های زندگی جدید و اصلاحات واقعی آشنا شده بودند و در جنبش تحریم تنباکو به عظمت و کارایی قدرت ملّی اعتقاد پیدا کرده بودند، شرایط را در سیر جنبش مشروطه فراهم ساختند.
 - حال، علّت محبوبیت تاریخی میرزا تقی‌خان امیرکبیر و همچنین بدنامی یا بهتر است بگوییم عدم خوشنامی میرزا حسین‌خان با توجّه به اینکه او هم در مسیر اصلاحات فعّالیت قابل توجّهی انجام داد و در تلاش بود تا تغییرات قانونمندی در ایران انجام دهد؟
* اما در جواب سؤال شما که، چرا امیرکبیر محبوب ملّت است و چرا در سپهسالار بحث و سخن زیاد است. به عقیدۀ من روح ایرانی و وجدان فرهنگی جامعه همواره اصل استقلال را بالا‌ترین و مقدّس‌ترین محور زندگی تاریخی شناخته است و همواره زمانی که این اصل در معرض خطر قرار می‌گرفت، جامعه در تعارض با حکومت‌ها قرار گرفته و در مقابل بیگانگان و مهاجمان ایستادگی می‌کردند. این اصل که به قول دکتر مصدّق موازنۀ منفی نام گرفته، جوهره حیات ایرانی است و امیرکبیر مدافع و پشتیبان این اصل بود و سیاست او سیاست موازنۀ منفی بود و با هر گونه نفوذ بیگانه و سلطۀ خارجی از هر نوع مخالفت می‌کرد و اصلاحت خود را بر پایۀ استقلال ایران طرّاحی می‌نمود. امّا در رابطه با سپهسالار این دیدگاه با این شرایط وجود ندارد و بسیاری او را حامی موازنۀ مثبت می‌دانند. البتّه به عقیدۀمن دیدگاه‌‌ها در رابطه با سپهسالار باید باز‌شناسی شود و بی‌تردید از تاریخ دورۀ قاجار این نتیجه به دست می‌آید که سپهسالار هم یکی از دولتمردان برجستۀ ایران بوده است. او و امیرکبیر هر دو در پی قانونمند کردن جامعه و ایجاد اصلاحات در ساختار کشور بودند.
- اصلاحات امیرکبیر جرقّۀ اصلاحات را در ذهن بسیاری اندیشمندان و متفکّران زد. آیا می‌توانیم بگوییم که اصلاحات میرزا حسین‌‌خان سپهسالار نیز دنباله رو مکتب اصلاحی میرزا تقی‌‌خان بوده است؟
* این دیدگاه درست است و باید اینگونه گفت که پس از ۲۰ سال مرحوم سپهسالار در پی اصلاحات امیر‌کبیر حرکت خود را نظم داده بود، و به تحقیق باید اعتراف کرد وضع او با میرزا آقاخان نوری از زمین تا آسمان فرق داشت. با این حال نباید این نکته را از نظر دور داشت که گرچه در مسیر اصلاحات امیرکبیر قدم برداشته بود امّا سیاست موازنۀ مثبت در ذهن او تبلور داشت و فزون بر آن شیوۀ اقتباسی که گاه مغایر با فرهنگ ایرانی بود در سیاست سپهسالار، مقبول بود، انعقاد پاره‌ای قرارداد‌ها و همسویی با برخی اندیشه‌های غیرایرانی و رواج پاره‌ای شایعات نادرست، به موقعیت سپهسالار آسیب‌زده و فضا را در مسیری خلاف مسیر اصلاحی او رواج داده است. امّا من در زمینۀ عملکرد این دو شخصیت تاریخی معتقدم که هر دو در یک مسیر در جهت اعتلای ایران گام برداشتند و شاید حتّی بتوان چنین بیان کرد که ممکن است هر دو دریافته بودند که عنایت به استقلال سرلوحۀ همۀ دگرگونی‌های در درون جامعه است امّا بی‌تردید این اصل در اندیشۀ امیرکبیر تبلور بیشتری داشته است و باید توجّه داشته باشیم که این امر در زمان ما هم ارزشمندی خود را دارد و در پیوند با دمکراسی و آزادی حقانیت خود را نشان می‌دهد.(5 )   
 ◀  ایرج پارسی نژاد در بارۀ تجدّدخواهی  در ایران  می گوید:  تجدّد ادبی در ایران حاصلی از اصل تجدّدخواهی (مدرنیته) اروپایی است که با خرد انتقادی و فردیت انسانی، دو عنصر اصلی تجدّد، همراه بوده است. به این معنی هنگامی که آراء عقلی جایگزین سنّت احکام نقلی می شود، تفکّر انتقادی پدید می آید و تمایل به تجدّد ظاهر می شود. 1   خرد انتقادی روشنگران ایرانی حاصل آشنایی ایشان با فرهنگ تجدّدخواهی مغر ب زمین است که در عصر رنسانس قوام گرفت و در دوران روشنگری به اوج خود رسید.
تأثیرعقاید فلسفی دکارت وقوانین فیزیکی نیوتون وعقاید عصرروشنایی یا روشنگری Enlightenment )  ) ، روش علمی آگوست کنت و اصول طبیعی داروین را در بررسی عوامل تحوّل فکری روشنگران ایرانی به سوی تجدّد یاد باید کرد. 2  
روشن اندیشان ایرانی چون نمی توانستند پاسخ پرسشهای خود را در الهیات و علم کلام و جهان بینی دینی بیابند، ناچار افکار فیلسوفان اروپایی را جذب کردند. از جملة ایشان میرزا فتحعلی آخوندزاده ( 1228  1295 ) بود که در مکتوبات کمال الدوله افکار مادی خود را مطرح کرد و میرزا آقاخان کرمانی ( 1270  1314 ) در آثار فلسفی خود، تکوین و تشریع ، حکمت نظری و هشت بهشت در تأثیر فیلسوفان تجربی( Empiricist ) به طرح مباحث
فلسفی خود بر اساس اصول عقلی و تجربی پرداخت. میرزا ملکم خان ( 1249 - 1326 ) برای نخستین بار در تأثیر فیلسوف پوزیتیویست ( Positivist ) فرانسوی، اگوست کنت و فیلسوف اقتصاددان انگلیسی جان استوارت میل به تحلیل جامعۀ ایران و مسائل آن پرداخت.  3   
در بررسی مظاهر اندیشۀ تجدّد ادبی عوامل تجدّد در ایران را نیز نباید ناگفته گذاشت که از جملۀ آنها روابط سیاسی ایران با اروپا و در پی آن اعزام دانشجو به کشورهای اروپایی در زمان عبّاس میرزا ولیعهد و پل فرهنگی تهران  قفقاز، تهران  استانبول و تهران  قاهره بود که محلّ اجتماع جماعتی از مهاجران سیاسی متفکّر و مبارز ایران شد. همچنین تأسیس مدرسۀ دارالفنون که علاوه بر آشنا کردن دانشجویان ایرانی با علوم جدید باعث ترجمه و تألیف کتا بها و رساله هایی شد که دانش علمی و تحلیلی را در جامعۀ فقیر فکری و فرهنگی ایران پی ریزی کرد.
گذشته از تأمین درس گفتارها برای مدرسۀ دارالفنون ترجمه از زبان های اروپایی به زبان فارسی در عصر قاجار یکی از عوامل انتقال تجدّد مغرب زمین به ایران بود که از زمان عبّاس میرزا طیّ سالهای فرمانفرمایی اش در آذربایجان با تأسیس اداره ای آغاز شد که قصد آن ترجمۀ مقرّرات نظامی لازم برای اصلاح نظام سپاه به اسلوب اروپایی و تجهیز ارتش بود. 4 
در زمان پادشاهی ناصرالدین شاه نیز ، به علّت علاقۀ شخص پادشاه به مظاهر علمیِ اروپایی، وزارت انطباعات به سرپرستی اعتماد السلطنه برای ترجمه و طبع و نشر کتاب تأسیس شد( 1300 ق ). بخش مهم آثار به جا مانده در زمینۀ ترجمه در دوره قاجار رمان های تاریخی و عاشقانه است . گذشته از اینکه مضمون این رمان ها مورد علاقه و درخواست شخص عباس میرزا ، محمد شاه و ناصر الدین شاه برای ارضای کنجکاوی شان در آگاهی از نهادها و مناسبات اجتماعی جامعۀ اروپایی بود ، خوانندگان نیز از این رمان ها تعبیر دلخواه خود را داشتند .
در بررسی عوامل تجدّد شکست های نظامی ایران از روسیه را هم نباید از یاد برد که موجب آگاهی فتحعلی شاه و عبّا س میرزای ولیعهد از عقب ماندگی ایران در پیشرفت های صنعتی کشورهای اروپایی شد. در این زمان بود که برنامۀ اصلاحات اقتصادی و سیاسی معروف به «تنظیمات » در زمان پادشاهی سلطان عبدالحمید و وزیری مدحت پاشا در عثمانی و دهۀ اوّل عصر امپراتور میجی و وزیری ایتو در ژاپن موجبات برون رفت این کشورهای آسیایی را از فقر اقتصادی و جهالت فرهنگی فراهم آورده بود و خبر آ نها از راه روزنامه های تر قّی خواه فارسی و ترکی و عربی به ایران می رسید. 5   
به این ترتیب زمینۀ تحوّلی عمیق در افکار روشنفکران ایرانی فراهم شد. سختگیری ناصر الدین شاه در برابر اندیشه های ترقّی خواهان و اصلا ح طلبان بر مهاجرت سیاسی افزود و کانون فعاّلیت سیاسی مخالفان به خارج از کشور )قفقاز، عثمانی، هند، مصر، فرانسه و انگلستان) منتقل شد. این مهاجران سیاسی هم از بابیان سابق بودند ( مانند میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی)  که بعدها به نظریات اجتماعی مترقّی رسیدند و هم از جماعت طرفداران اتّحاد اسلامی که مبلّغ آن سید جمال الدین اسدآبادی بود. همچنین گروهی از آزاد یخواهان مشروطه طلب که در تأثیر میرزا ملکم خان خواستار «سلطنت محدود » و حکومت قانون و مجلس انتخابی بودند. مقولۀ تجدّد در ادبیات ایران را بدون یاد از سعی و سهم مهاجران ایرانی نمی توان گزارش کرد. گذشته از این فعّالان سیاسی کسانی در میان مهاجران نیز بودند که بر اثر آشنایی با مدنیت و علوم جدید خواستار نشر آن در ایران بودند.
نمایندۀ اینان میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی ( 1250  1339 ) است که کتاب احمد یا سفینۀ طالبی او در بیان مفاهیم علمی به زبان ساده بسیار مهمّ است. همچنین یکی از نویسندگان ایران دوستی که از عقب ماندگی وطن خود در رنج بودند میرزا زین العابدین مراغه ای ( 1255  1328 ) نویسندۀ سیاحت نامۀ ابراهیم بیک بود که در رمان اتوبیوگرافیک خود از نظام سیاسی مسبتد و فاسد، اقتصاد پریشان، بی سوادی و معتقدات خرافی مردم، روحانیت ریاکار و ادبیات سرشار از تکلّف و تملّق انتقاد می کرد. 6 
مهاجران ایرانی که تعداد فعّالانش بسیار نبود، می کوشیدند با برخورداری از امکانات خارج با نشر روزنامه هایی در نقد حکومت استبدادی ایران روشنگری کنند. روزنامۀ اختردر استانبول با همکاری نویسندگانی مانند میرزا حبیب اصفهانی (مرگ 1311 ) و میرزا یوسف خان مستشارالدوله (مرگ 1313 ) و روزنامۀ قانون با نویسندگی میرزا ملکم خان در لندن (از 1890 ) از جمله چنین نشریات انتقادی سیاسی بود. سید جمال الدین، که پیوندی نزدیک با محافل مصری داشت، با همراهی و همکاری شاگرد خود محمّد عبده هفته نامۀ عروةالوثقی را به عربی در پاریس ( 1301 / 1884 ) و ضیاءالخافقین را در لندن ( 1309 / 1892 ) منتشر می کرد. سید جمال الدین کاشانی و میرزا مهدی خان تبریزی (زعیم الدوله) به نشرروزنامۀ حکمت و علی محمّد خان کاشانی با روزنامۀ ثریّا در قاهره ( 1316 / 1898 ) و میرزا علی محمّدخان به انتشار روزنامۀ پرورش می پرداخت. 7 
ادبیات پنج دهۀ نخستین قرن نوزدهم در ایران را باید ادبیات تقلید و تکرار گفت. نبود خلّاقیت و نوآوری در آثار ادبی این روزگار، که حاصل تحجّر فکری و فرهنگی زمانه است، در دوران قاجار حتّی از عصر صفوی هم محسوس تر است. شعر فارسی از زمان پادشاهی فتحعلی شاه به صورت قصیده و غزل که گاه مقلّدان بامهارتی را نیز در میان خود داشت، ظاهر می شود. امّا در شعر این دوره به تصادف می توان صدای مردم را شنید، صدایی که طنین آگاهی ملّی و زندگی واقعی باشد. 8 
نثر این دوره هم لفظ قلم مستوفیانه و منشیانه ای است که از تعبیرات و ترکیبات ادب کهن فارسی بهره می گیرد و با وجود ساده نویسی میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی ( 1193 - 1251 ) در نامه ها و منشآت، میرزا ملکم خان در کتا بها و مقاله ها، حسنعلی خان امیرنظام گروسی ( 1236 - 1317 ) در منشآت و ناصرالدین شاه در سفرنامه ها و یادداشت های خود، نویسندگان و منشیان این روزگار همچنان به شیوۀ گذشتگان، یعنی عبارت پردازی و سجع سازی و تصنّع در نثر، پا یبند مانده اند. به عبارت دیگر گرایش به ساده نویسی دیده می شود، امّا رشد آن بسیار اندک است.
از این رو شگفت نیست که بیشترین تأکید روشنفکران تجدّدخواه ایرانی در نقد ادبی معطوف به انتقاد از «ادبیات غیرواقعی » است. آخوندزاده و میرزا آقاخان در تعریف شعر (پوئزی) بر بیان احوال و اخلاق «واقعی » تأکید دارند و زین العابدین مراغه ای در پرهیز از کاربرد تشبیهات و تمثیلات و افسانه های واهی و موهوم و میرزا ملکم خان در دوری از تکلّف و تصنّع و پیچیدگی در کلام به شاعران و نویسندگان هشدار می دهند. 9  
این انتقادها، که گاه با لحن تند و بی پرده و گستاخ همراه است، در راهنمایی نویسندگان و شاعران نسل بعد (علی اکبر دهخدا، سیداشر ف الدین حسینی، عارف قزوینی، میرزادۀ عشقی) بی تأثیر نبود؛ همچنان که نهضت مشروطه خواهی ایران در تحوّل افکار به طرح معانی تازه در شعر و نثر فارسی تأثیر داشت.
با افزایش شمار مدرسه ها امکان خواندن و نوشتن در میان عامّۀ مردم فراهم شد و روزنامه ها و نشریه ها با زبان و ادبیاتی که در خور فهم جماعت نوسواد بود، پدید آمد.
گسترش روابط با کشورهای اروپایی و نشر اندیشه های انتقادی  سیاسی و اجتماعی و ادبی روشنگران ایرانی موجب طرح مفاهیم تازۀ آزاد یخواهی و وطن دوستی شد. 10   این مفاهیم را در قالب مأنوس غزل یا تصنیف و ترانه شاعرانی مانند عارف و عشقی و اشرف الدین حسینی بازگو می کردند و از آن جا که مخاطب آنها مردم کم سواد بودند، طبعاً زبان آنها نیز ساده و در خور فهم آنها و به دور از آرایه ها و صنایع لفظی و بدیعی سخنوران قدیم ایران بود. 
امّا رواج این قبیل غز لها و ترانه ها به تدریج رو به ابتذال آورد و مخالفت بهار و همفکران او را، که پاسدار حریم و حرمت سنّت استوار سبک خراسانی در شعر بودند، برانگیخت. از میان این گروه جز بهار و دهخدا و پروین اعتصامی، از ادیب پیشاوری، ادیب نیشابوری و بدیع الزمان فروزانفر می توان یاد کرد. امّا کمتر اثری از ایشان را می توان به یاد آورد که همچون «دماوند یۀ » بهار یا «یاد آر ز شمع مرده یاد آر » حاوی معنی تازۀ دلنشین باشد. در مقابل محافظه کارانی چون بهار و همفکران او، که می خواستند بر ساختار کهن شعر قدیم شعر نو را بنا کنند، تجدّدخواهان افراطی (تقی رفعت، جعفر خامنه ای و شمس کسمایی)  قرار داشتند که در نشریۀ تجدّد گرد آمده بودند و خواهان برانداختن بنای شعرکهن بودند. 11 چنین است که جوانان پرشور تجدّدخواه دراندیشۀ تخریب و تغییرند وادیبان اصلاح طلب در فکر تعمیر. با این همه، بهار بر خلاف ادیبان مرتجعی مانند ادیب الممالک فراهانی و وحید دستگردی جانب احتیاط و اعتدال را نگه می دارد.(6)  
 ◀  ناصر تکمیل همایون براین نظر است که : اندیشه های حاکم برروشنفکران آن روزگار و بخش هایی از فراماسونیسم جهانی، ریشه در دو منبع فلسفی- اجتماعی زمان داشت: دین انسانیت Religion De L'Humanite ( اگوست کنت )  Conte Auguste (1857 1798-  م) که متأثّر از نوعی سوسیالیسم سن سیمون ) Saint- Simon ( هم بود، و دیگر اصول آزادی ( Liberalisme ( جان استوارت میل )   John stuart Mill(1876 - 1806 م) میرزا ملکم خان که زبان انگلیسی و فرانسه می دانست، با خواندن کتابهای مربوط، بی آ نکه  به طور علمی ارائه سند نماید، اندیشه های یاد شده را به زبان فارسی انتشار می داد و بسیاری از روشنفکران و آزادیخواهان از قشرهای گوناگون جامعه به طور طبیعی متأثّر از آن نوشتارها می شدند و او را فیلسوف و دانشمند بزرگ می شناختند»(7)  
 در اینجا نگارنده پیش از اینکه در فصل های آینده در بارۀ « تجدّد ، اصلاحات و توسعه در دوران پهلوی اوّل» بپردازم ازعبّاس میرزا  نایب السلطنه ازپیشروان اصلی  تجدّد خواهی و اصلاحات در ایران  در این فصل بطور اجمال و مختصر می آورم:
842 Safari-Jamal-2 ◀  عباس میرزا نایب السلطنه    تجدّد خواه و اصلاح طلب 
 جواد طباطبایی در کتاب « مکتب تبریز و مبانی تجدّد خواهی »  در بارۀ  تجدّد خواهی عبّاس میرزا  بدین نظر است: « سده هایی از تاریخ ایران که پیشتر« دورۀ گذار « نامیده ایم، با چیره شدن آقا محمّد خان بر بخش بزرگی ازاین کشور به پایان رسید. جانشین او، فتحعلی شاه ،  در سال 1213 هجری ، فرزند خود، عبّاس میرزا را به عنوان ولیعهد به دارالسلطنۀ تبریز اعزام کرد و شش سال پس از آن ، نخستین دورۀ جنگ های ایران و روس به فرماندهی نایب السلطنه آغاز شد. این جنگ از نخستین  رویارویی های ایران و نظام اجتماعی و سیاسی آن با وجهی از پی آمدهای  دوران جدید  بود که  روسیه  بهره ای از آن یافته بود. نظام سیاسی ایران مبتنی بر فرمانروایی ایلی و متّکی برایلات و عشایر بود و، دراین جنگ ، ارتش از شیوه های کهن و منسوخ لشکرکشی سنتی سود می جست و جنگ افزارهای آن ، به طور عمده ، شمشیر، تیر و کمان یا تفنگ های فتیله ای بود، درحالی که ارتش  روسیه به جنگ افزارهای جدید از جمله توپخانۀ سنگین مجهز بود و با شیوه های جدید اروپایی به جنگ می پرداخت . در این جنگ، ارتش ایران شکست سختی متحمل شد و دور نخست جنگ هایی ایران و روس با معاهدۀ صلح گلستان ( 29 شوال 1228 / 21 اکتبر 1812 ) به پایان رسید و ایالات  های شمالی ایران تا گرجستان به تسلط روسیه در آمد. شکست ایران موجب شد که عباس میرزا و کارگزاران حکومتی دارالسلطنۀ تبریز به فکر اصلاحات بیفتند که از پی آمدهای  مهمّ آن بازسازی ارتش با شیوه های نو راهبرد نظامی وجنگاوری بود. ابهام هایی که درمتن عهد نامۀ معاهدۀ گلستان وجود داشت. اختلاف های ارضی جدیدی میان ایران و روسیه  را به دنبال آورد و بر اثر همین اختلاف ها دور دیگری از جنگ میان دو کشور آغاز شد 1241 / 1826 دورۀ  دوم جنگ های  ایران و روس  شروع شد و ، در آغاز، ارتش ایران، که به دنبال اصلاحات عبّاس میرزا سامانی نو یافته بود، توانست برخی از سرزمین هایی  را که  در دور نخست جنگ ها  به تصرّف سپاهیان  روسی در آمده  بود، متصرّف  شود، امّا  با ورود ارتش منظّم روسیه به جنگ، تبریز به دست سپاهیان  روسی افتاد و آذربایجان سقوط کرد. با شورش مردم تبریز ،  میرزا ابوالقاسم  قائم مقام ، از کارگزاران برجستۀ دار السلطنۀ تبریز، به اصلاح و ترمیم دستگاه حکومتی دست  زد و مقدّمات  امضای  عهدنامۀ ترکمان چای  را فراهم آورد.
با معاهدۀ ترکمان چای، که در پنجم  شعبان 1242 / دهم فوریۀ  1838 به امضاء  رسید، دفترجنگ های  ایران و روس بسته شد و دوره ای از تاریخ ایران ، با فروپاشی  ایران زمین ، به پایان  رسید. محمّد حسین فروغی، در عبارتی  کوتاه به درستی، معاهدۀ ترکمان چای و پی آمد های آن را وهن بزرگ به ملّت  یاران  خوانده  و با اشاره ای به علل و اسباب آن نوشته  است  که «  این وهن  بزرگ  که برای  ایران حاصل شد، اوّل،  از نادانی بود، دوّم، از نفاق  و تباهی  اخلاق بزرگان  ایران» با سود جستن  از سخن فروغی  می توان  گفت انتقال از دورۀ گذار به  دوران جدید تاریخ ایران و ،  بیشتر  از آن ، از نیمۀ دوّم فرمانروایی صفویان تا شکست ایران  در جنگ های  ایران و روس ، گردونۀ تاریخ بر محور « نادانی ، نفاق و تباهی » می چرخید، امّا اختلاف اساسی  میان « دورۀ گذار »  و «مکتب تبریز» به رغم  تدوام نادانی مردم ، نفاق و تباهی اخلاق بزرگان، آن بود که ایران، که در «دورۀ گذار » فرصت آشنایی با منطق دوران جدید و الزامات آن را از دست  داده بود ، در« مکتب تبریز» می بایست به اجباربه آن تن در داد. چنین می نماید که، نخست، در دارالسلطنۀ تبریز، حسّ«این وهن بزرگ» به آگاهی از « نادانی، نفاق و تباهی » تبدیل شد و این آگاهی ، به تدریج ، در همۀ سطوح جامعۀ ایرانی رسوخ  پیدا کرد قرینه ای در دست  نیست که نشان دهد در « دورۀ گذار» حسّ وهنِ بزرگِ فروپاشی ایران زمین در پایان فرمانروایی صفویان به آگاهی از نادانی، نفاق و تباهی تبدیل شده باشد، امّا در « مکتب تبریز» این آگاهی نخست درذهن عبّاس میرزا و اطرافیان او، و آن گاه ، درهمۀ « تبریزیان » - به تعبیری که پیشتر آورده ایم – پدیدار شد و سده ای پس از آن همۀ عرصه های حیات  اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی ایران را در برگرفت. در نوشته های « دورۀ گذار »  عبارتی همسان  با آن چه عبّاس میرزا خطاب  به فرستادۀ  ناپلئون ، آمده  ژوبِر ،گفت ، نمی توان یافت.
بیگانه! این ارتش ، دربار و تمام دستگاه قدرت را می بینی ، مبادا گمان کنی که من مرد خوشبختی  باشم... بسان موج های خروشان دریا که در برابر صخره های بی حرکت ساحل در هم می شکنند ، دلاوری های من در برابر سپاه روس شکست خورده است. مردم کارهای مرا می ستایند، امّا تنها خود  من از ضعف های خود خبر دارم... آوازۀ  پیروزی های ارتش فرانسه به گوش من رسیده است و نیز دانسته ام که دلاوری روس ها در برابر آنان جز یک پایداری بیهوده  نمی تواند باشد . با این همه ، مشتی سرباز اروپایی همۀ دسته های سپاه مرا با نا کامی روبرو کرده و  با پیشرفت های دیگر خود ما را تهدید می کند. سرچشمۀ ارس ، که پیشتر همۀ آن در ایالت های ایران جریان داشت ، اینک در خاک  بیگانه  قرار دارد و به دریایی می ریزد که پر از ناوهای دشمنان ماست.
عبّاس میرزا که درآن زمان بیش از نوزذه سال نداشت و به دنبال شکست ایران در نخستین دور جنگ های ایران و روس، در جستجوی رمز و رازانحطاط ایران و چاره ای برای « احیای ایرانیان» بود، در دنبالۀ سخنان خود خطاب به همان «اَمِده ژوبر» (Amédée Jaubert)، می گوید:
چه قدرتی  این چنین شما را بر ما برتری داده است؛ سبب پیشرفت های شما و ضعف همیشگی ما چیست؟ شما با فن فرمانروایی ، فن پیروزی وهنر به کار گرفتن همۀ تواناهای انسانی آشنایی دارید، در حالی که ما در جهانی شرمناک محکوم به زندگی گیاهی هستیم و کمتر به آینده می اندیشیم آیا  قابلیت  سکونت با روری و ثروت خاک مشرق زمین ازاروپای شما کمتر است؟ آیا شعاع های آفتاب ، که پیش از آن که به شما برسد، نخست، بروی کشور ما پرتو می افکند ، خیر کمتری به ما می رساند تا آن گاه  که بالای سر شما قرار دارد؟ آیا ارادۀ آفریدگار نیکی ده ، که مائده های گوناگونی خلق کرده است ، براین  قرار گرفته است که لطفش به شما  بیش از ما شامل شود؟ من که چنین گمان نمی کنم!
دراین عبارات ولیعهد ایران می توان ژرفای بحرانی را که در وجدان ایرانی، یا دست کم در میان  گروه هایی از کارگزاران و نخبگان، ایجاد شده بود، دریافت. بدیهی است که واژۀ بحران ، به عنوان  مفهومی ناظربر وضعی اجتماعی، در تداول زبان فارسی به کار نمی رفت، و عبّاس میرزا و اهل نظری که در دارالسلطنۀ تبریز در خدمت او بودند، نمی توانستند آگاهی از تمایزاز میان ایران و فراسنه را در مضمون مفهوم « بحرانِ» تمدّنی ایرانی توضیح دهند  نشانه های این آگاهی ، چنان که از تأمّلی درمنابع دورۀ گذار می توان دریافت نخست ، در افق دار السلطنۀ تبریز پدیدارشد. شکست  ایران درجنگ های ایران و روس، نخستین شکست فاجعه بار ایران نبود: تنها شهر تبریز در فرمانروایی صفویان چندین بار به دست  سپاهیان عثمانی افتاد؛ فروپاشی ایران زمین به دنبال یورش افغانان از بسیاری جهات شکست اساسی تری بود و، افزون بر این ، برخی پیروزی های ارتش ایران را نیز از دیدگاه مصالح ملّی و مردم ایران می توان در شمارهمین شکست ها آرود، چنان که پی آمدهای نامطلوب پیروزی های نادر شاه کمتر از پی آمدهای یورش افغانان نبود، امّا به نظر نمی رسد که ژرفای بحرانی  که در وجدان ایرانی به دنبال شکست ایران در جنگ های ایران و روس ایجاد شد، سابقه ای در تاریخ  ایران داشته باشد. این بحران آغاز دوره ای نو در تاریخ ایران بود،  امّا در واقع ، با توجّه  به پی آمدهای پراهمّیتی که به دنبال داشت، می توان این بحران ژرف در وجدان ایرانی و تکوین آگاهی از آن را سپیده دم – یا، چنان که پیشتر نیز گفته ایم ، « آستانۀ »-  دوران جدّی ایران  دانست. با « مکتب تبریز » ، « سده های میانۀ » ایران به پایان رسید . سده ای آغاز شد که  دو وجه  عمدۀ آن نوسازی مادّی کشور و تجدّد خواهی در قلمرو اندیشه بود،  سده ای که تا پیروزی جنبش  مشروطه خواهی و پس از آن ادامه  پیدا کرد . آگاهی از بحرانی که به دنبال شکست ایران درجنگ های ایران و روش در وجدان ایرانی پدید آمد ، پرسش هایی را به دنبال آورد که در تاریخ اندیشۀ ایرانی سابقه ای نداشت و در درون دستگاه مفاهیم اندیشۀ دوران قدیم نمی توانست مطرح شود. تا زمانی که وجدان ایرانی، در مکان جغرافیایی دارالسلطنۀ تبریز  و در زمان تاریخی شکست ایران  در جنگ های ایران و روس ، در آستانۀ» دوران جدید  قرار گرفت،  با واژگان جدیدی که پیشتر  به کار گرفته ایم، زمان کند و طولانی سنت بر همۀ قلمروهای حیات آن فرمان می راند، امّا در دارالسلطنۀ تبریز، دست کم ، درعمل ، نطفۀ آگاهی از تمایزهای « بساط کهنۀ» نظام سنّتی و « طرح نو » تجدّد  بسته شد. پیشتر نیزگفته ایم که جدال قدیم و جدید در میان اهل نظر درنگرفت ، امّا با تشکیل دارالسلطنۀ  تبریز، نخست ، در بیرون « بساط کهنۀ» دربار تهران ، در عمل، « طرح نو » دارالسلطنۀ تبریز  افکنده شد که  به لحاظ دگرگونی هایی که به دنبال داشت، می توان آن را « آستانۀ دوران » جدید  ایران خواند. این نکته را باید به اجمال یادآوری کنیم که سلطنت قاجاران، در ادامۀ  فرمانروایی غلامان ترک  دستگاه خلافت که با غزنویان برایران فرمان راندند ، نظامی قبیله ای بود. اگر چه در دورۀ اسلامی  نوعی از وحدت ملّی در ایران به وجود آمده بود، امّا این وحدت ملّی جز در دوره هایی کوتاه نتوانست  دولت مرکزی مقتدر خود را ایجاد کند و ، از این رو، با فروپاشی  هر یک از سلسله ها سران قبایل  و ملوک طوایف جداسری آغاز می کردند وتا بر آمدن « فرزند شمشیر » دیگری ایران به میدان نبردهای  داخلی تبدیل می شد.
برآمدن آقا محمّدخان  قاجار آغاز پایان  دوره ای از خلاء قدرت مرکزی بود و او توانست حکومت  واحدی دربخش هایی از ایران بزرگ ایجاد کند. افزون بر این ، آقا محمّد خان ، که خواجه ای ابتر  بود، زمینۀ انتقال قدرت به جانشین خود را فراهم آورد و با بر تخت نشستن فتحعلی شاه قدرت  مرکزی  کمابیش مقتدری تجدید شد. در دوره هایی از تاریخ ایران، تا زمان برآمدن  قاجاران ، حرمسرای شاهی  بخشی مهم از درخانۀ حکومتی به شمار می آمد و  فرزندان پر شمار شاه در حرمسرا در میان عجائز زنان و خواجه سرایان می بالیدند،  امّا، چنان که  اشاره کردیم ، با  فتحعلی شاه ، دار السلطنۀ  ولیعهد ، به عنوان در بار دوّمی ، در تبریز تشکیل شد و سوّمین فرزند ارشد شاه ، عبّاس  میرزا ، به عنوان نایب السلطنه ، در آن دربار استقرار پیدا کرد. از دیدگاه تاریخ حکومت و نیز تاریخ اندیشۀ سیاسی در ایران ،  انتقال ولیعهد  به دارالسطنۀ تبریز از اهمّیت بسیاری بر خوردار است ، امّا به نظر  نمی رسد  که نظر تاریخ نویسان را به خود جلب کرده باشد: نخست  ، در دارالسلطنۀ تبریز بود که ولیعهد از محبس حرمسرای شاهی و آموزش و پرورش عجائز و مخنّثان رهایی یافت.  زمانی که در سال  1213 دارالسلطنۀ تبریز تأسیس شد.  عبّاس میرزا ، ده سال  بیشتر نداشت و ، از این رو ،  کارهای دارالسلطنه با تدبیر میرزا عیسی ، ملقّب به قائم مقام و معروف به میرزا بزرگ ، اداره  می شد. دو سال پیش از آن که عبّاس میرزا به عنوان ولیعهد در دارالسلطنۀ تبریز مستقر شود، میرزا عیسی  پیشکار ولیعهد بود و فتحعلی شاه فرزند خود را به او سپرده بود تا در تعلیم و تربیت او بکوشد. این عیسی، که به خاندانی از رجال سیاسی ایران وابسته بود، توانست دارالسطنۀ تبریز را، در بیرون  میدان جاذبۀ « بساط کهنۀ» دربار تهران ، به کانونی برای « طرح نو » تبدیل کند:  هم او ، افزون بر تربیت ولیعهد و،  البتّه، دو فرزند خود ،  میرزا ابوالقاسم و میرزا موسی ، برخی از اطرافیان خود را برای تحصیل به انگلستان گسیل داشت و نخستین بار اصلاحاتی را در نظام ایالت آذربایجان وارد کرد.  درهمین دوره ، دارالسطنۀ تبریز ، بویژه از این حیث که وزیری کاردان گروه هایی از کار گزاران  کار آمد تدبیر امور را بر عهده داشتند، به درباری در خلاف جهت در بار تهران تبدیل شد.  این که  گفتیم جدال میان قدما  و متأخّرین ، نخست، در دار السطنۀ تبریز و ،  در عمل،  در گرفت، نظر به این واقعیّت تاریخ ایران داریم که اندیشۀ برچیدن « بساط کهنه» و در افکندن « طرح نو » ، نخست ، در عمل ، به  دنبال  تکوین  نطفۀ  آگاهی از ضرورت اصلاحات در تبریز پیدا شد و پی آمدهایی  بی سابقه داشت. از خلاف آمد عادت تاریخ ایران بود که در حالی که پشتوانۀ « بساط کهنۀ» دربار تهران  اندیشۀ سنّتی بود،  برای « طرح نو »  دارالسلطنۀ تبریز هنوز نظریه ای تدوین نشده بود. اندیشۀ  دوران قدیم ایران، در قلمرو فلسفه ، به طور عمده ، فارابی ، مؤسّس فلسفه در دورۀ اسلامی، آغاز و با صدر الدین شیرازی به پایان رسیده بود . در همین سنّت اندیشه ، در « دورۀ گذار » با توجّه با الزامات  رکورد آن دوره تداوم  پیدا کرد و همین تداوم بی تذکّر سنّت نیزشرایطی برای ایجاد آگاهی از بحران هایی که  به وجدان ایرانی تحمیل می شد، فراهم نیاورد. به گونه ای که در فصل های آتی توضیح خواهیم داد. بحران آگاهی به دنبال شکست ایران در جنگ های ایران و روس ، راه های ناهموار دیگری را نیز  دنبال می کرد و، از همان آغاز، نویسندگان ،  روشنفکران و رجالی که پایی در نظام سنتی  اندیشیدن  داشتند، کوشش کردند به گسترۀ تجربه های متفاوتی گام بگذارند. سفرنامه نویسان اروپایی ، که  مقارن  جنگ های ایران و روس در دارالسلطنۀ تبریز با عبّاس میرزا  دیدار کرده اند،  گزارش هایی در بارۀ  برخی از دلمشغولی های تجدّد خواهانۀ نایب السلطنه آورده و گفته اند که او دریافت خردورزانه ای از منطق مناسبات جدید و الزامات تجدّد کرده بود و. در نوشته های تاریخ نویسان ایرانی که اسلوب و شیوه های تاریخ نویسی سده های متأخّر دورۀ اسلامی را دنبال می کردند، دربارۀ عبّاس میرزا مطلب  مهمّی نیامده است ،  امّا توجّه  به گزارش هایی که از دارالسطنۀ تبریز در برخی نوشته های تاریخی و نیز  سفر نامه های بیگانگان  آمده ، می دانیم  که  دربار نایب السلطنه کانون رجالی بود که همۀ  آنان از مهم ترین  تجدّد خواهان ایران آغاز  دو ران جدید بودند.
در واقع ، التفات به آن چه  ملکم خان « آیین ترّقی » خوانده است ، که بیشتر به آن اشاره  کردیم،  به دنبال شکست ایران در جنگ های ایران و روس و با پدیدار شدن بحران در آگاهی ایرانیان ، نخست،  دراین کانون تجدّد و ترّقی خواهی آغاز  شد، هم چنان که نطفۀ  آگاهی از دوران  جدید  نیز در میان اطرافیان عباس میرزا تکوین پیدا کرد. در دارلسلطنۀ تبریز تدبیر امور حکومت به دست  میرزا عیسی، قائم مقام اوّل ، و فرزند او،  میرزا ابوالقاسم قائم مقام دوّم ،  بود و با اهتمامی که آن  دو در  پرورش رجال کار دان داشتند  ، در ارتقاء  مرتبۀ آگاهی برخی از اطرافیان خود کوشش هایی جدّی و بی سابقه به عمل آوردند . چند تن از نخستین  دانشجویان  را آنان  به خارج از کشور اعزام کردند  که از آن میان میرزا صالح شیرازی و میرزا جعفر مهندس باشی منشاء خدمات مهمّی شدند و میرزا تقی خان نیزکه نخستین طرح گستردۀ اصلاحات را به اجراء در آورد از برکشیدگان خاندان قائم مقام بود.  میرزا بزرگ، قائم مقام اوّل ، خود رجلی هوشمند، نویسنده ای بزرگ و وزیری کاردان بود و توانست فرزندی را تربیت کند که یکی  از کار آمدترین وزیران سده های متأخّر ، نخستین  رجل سیاسی دوران  جدید و ادیبی نوآور بود. در بارۀ برخی از رجال دارالسلطنۀ تبریز، به مناسبت های دیگری، توضیحی  آورده ایم، امّا در این فرصت  به برخی از سوانح  احوال و بویژه اندیشۀ سیاسی  میرزا ابوالقاسم ، قائم مقام دوّم ، اشاره می کنیم که از بنیاد گذاران ایران جدید بود و برخی از قلمروهای حیات ایران توانست ، چنان که خود او می گفت، « آن بساط کهنه » را  برچنیند  و « طرح نو » در اندازد. در نوشته های تاریخی رسمی ایران  در بارۀ  میرزا ابوالقاسم سخنان فراوانی گفته شده است. از سوانح احوال قائم مقام می دانیم  که او به دنبال مرگ فتح علی شاه مقدّمات انتقال ولیعهد ، محمّد میرزا به پایتخت را فراهم آورد و با تدبیر های خود توانست دیگر مدّعیان سلطنت  را از میان  بردارد. در سال نخست سلطنت شاه ، او در مقام وزارت عُظمی ابقاء شد و آن گاه  به صدرات عُظمی  رسید، امّا هشت ماهی بر نیامده بود که شاه  او را به قتل آورد و میرزا آغاسی  را به جای او نشاند.(8)

جواد طباطبایی در ادامۀ آن می نویسد : « مرگ عبّاس میرزا به معنای پایداری « بساط کهنه» بود و این نکته را می توان آشکارا از نامه های قائم مقام دریافت او ،  به دنبال مرگ عبّاس میرزا ، در نامه ای  از خراسان به همسر خود « شاهزاده خانم ، خواهر  ولیعهد، می نویسد :
«شاهزاده جان قربانت شوم!
ز دوری تو نمردم چه لاف مهر زنم
که خاک بر سر من باد و مهربانی من
اما یقین بدانید که در این واقعه‌ی هایله که خاک بر سر من و ایران شد، تلف خواهم گردید … دریغ و درد که آسمان نخواست که ایران نظام گیرد و دولت و دین انتظام پذیرد. در این اعصار و اعوام کسی مثل ولیعهد جنت‌ْمکان یاد ندارد؛ عدل محض بود، محض عدل بود. حق خدمت خوب می‌دانست و قدر نوکر خوب می‌شناخت. به خدمت جزئی نعمت کلّی می‌داد، ایتام را پدر بود و ارامل را پسر. اهل آذربایجان در مدت ۳۰ سال، پرورده‌ی احسان بودند. اهل خراسان را در این مدت سه سال، چنان بنده‌ی عدل و انعام و غلام فضل و اکرام خود فرمودند که صد برابر مطیع‌تر از اهل آن سامان شده بودند. این غلام پیر به چه زبان بگوید و به چه بیان بنویسد؟ خدا نخواست که جهان در عهد جهان‌داری او زنده و نازنده شود!»(9 ) 
842 Safari-Jamal-3در بارۀ عباس میرزا نایب السلطنه بنا به  روایت‌ دكتر كریم‌ مجتهدی در نوشتۀ پژوهشی خود بنام «عباس‌ میرزا و مسئله‌ تجدّد» :
- ‎ایران‌ بعد از استقرار سلسله‌ی‌ قاجار و با آغاز فتحعلیشاه‌ و ولایتعهدی‌ عبّاس‌ میرزا ، به‌ مدّتی‌ ‏نسبتاً طولانی‌، دفعتاً به‌ چنان‌ رقابتهای‌ سیاسی‌ بین‌المللی‌ و دخالت‌ مستقیم‌ قدرتهای‌ بزرگ‌ وقت‌ در ‏مرزهای‌ مختلف‌ خود روبه‌رو شد كه‌ دیگر باور نمی‌رفت‌ كه‌ ایرانیان‌ بتوانند استقلال‌ حكومت‌ خود ‏را حفظ‌ كنند. وقایع‌ و حوادثی‌ كه‌ در این‌ دوره‌ از تاریخ‌ رخ‌ داده‌ نه‌ فقط‌ منجر به‌ تفكیك‌ قسمتهایی‌ از ‏خاك‌ ایران‌ شده‌، بلكه‌ به‌ سبب‌ عهدنامه‌هایی‌ كه‌ در واقع‌ یك‌ طرفه‌ توسّط‌ دول‌ قوی‌تر به‌ این‌ مملكت‌ ‏تحمیل‌ كرده‌اند، عملاً خطِ مشی‌ سرنوشت‌ نسلهای‌ بعدی‌ را نیز تعیین‌ كرده‌ و اجتناب‌ از آن‌، مشكل‌ و ‏احتمالاً ناممكن‌ شده‌ است‌. دراین‌ جریانات‌، شاهزاده‌ عباس‌میرزا و سعی‌ و كوشش‌ مستمر او را ‏می‌توان‌ تصویری‌ گویا از وطن‌پرستی‌ ایرانیان‌ آن‌ دوره‌ به‌ حساب‌ آورد. در هر صورت‌ سرنوشت‌ ‏شخصی‌ او- همان‌طور كه‌ در نوشته‌ ی‌ حاضر به‌ مرور روشن‌تر خواهد شد - با سرنوشت‌ ایران‌ آن‌ ‏عصر عجین‌ و توأم‌ بوده‌ است‌. البتّه‌ او در آن‌ موقع‌ بسیار جوان‌ و در واقع‌ بی‌تجربه‌ بوده‌ است‌؛ اگر ‏شجاع‌ بوده‌، در عوض‌ غافل‌ از قدرت‌ دشمن‌ هم‌ بوده‌، اگر خود صادق‌ بوده‌، در عوض‌ ضعف‌ ‏خوش‌باوری‌ داشته‌ است‌، خاصّه‌ آنكه‌ كلاً در جریاناتی‌ كه‌ آن‌ موقع‌ به‌ وقوع‌ می‌پیوست‌، دوست‌ و ‏دشمن‌ چهرۀ‌ مشخّص‌ و معیّنی‌ نداشته‌اند و همه‌ی‌ آنها در واقع‌ نقاب‌دار بوده‌اند و به‌ نوبت‌ در شرایط‌ ‏مختلف‌، دوست‌ و دشمن‌ می‌نموده‌اند و در هر دو صورت‌ نظرها صرفاً انتفاعی‌ بوده‌ است‌. تمام‌ ‏خارجیانی‌ كه‌ در آن‌ عصر به‌ عبّاس‌میرزا نزدیك‌ می‌شده‌اند، چهره‌ی‌ دوگانه‌ و كلمات‌ دوپهلو ‏داشته‌اند؛ حرف‌ هیچ‌ یك‌ با عملش‌ برابر نبوده‌ و هدفش‌ با برنامه‌ای‌ كه‌ پیشنهاد می‌كرده‌ مطابقت‌ ‏نداشته‌ است‌، خواه‌ روسی‌ و خواه‌ انگلیسی‌ و خواه‌ فرانسوی‌، خواه‌ آنهایی‌ كه‌ از سوی‌ هندوستان‌ ‏می‌آمده‌اند و خواه‌ آنهایی‌ كه‌ از قفقاز و عثمانی‌ در تبریز به‌ خدمت‌ عباس‌میرزا می‌رسیده‌اند. در واقع‌ ‏همگان‌ بدون‌ اینكه‌ ارمغانی‌ برای‌ او همراه‌ بیاورند و درد مملكت‌ را دریابند، خود از طلبكاران‌ ‏بوده‌اند و عباس‌میرزا بدین‌ ترتیب‌ به‌ نحوی‌ مظهر نجابت‌ و صداقت‌ ملّت‌ سنّتی‌ كهنسال‌ و ایلاتی‌ بوده‌ ‏است‌ كه‌ ناخواسته‌ و از بد حادثه‌، با افراد تازه‌ به‌ دوران‌ رسیده‌ی‌ حریص‌ و فرصت‌طلب‌ و بالاخص‌ ‏مهاجم‌، روبه‌ رو شده‌ است‌. شاید حتّی‌ بیش‌ از این‌، زیرا آنها می‌خواسته‌اند به‌ عنوان‌ وسیله‌ از او ‏استفاده‌ كنند، اگرچه‌ ظاهراً به‌ عنوان‌ مشاور اسلحه‌سازی‌ و متخصّص‌ نظامی‌ و یا با ادّعاهای‌ مشابه‌ ‏دیگر به‌ حضور او می‌رسیده‌اند. ایران‌ قبل‌ از آن‌ دوره‌ نیز به‌ دفعات‌ با دسیسه ‌بازیهای‌ مشاوران‌ ‏خارجی‌ روبه ‌رو بوده‌ است‌. حتّی‌ در دوره‌ی‌ صفوی‌ و در زمان‌ شاه‌ عبّاس‌ اوّل‌ برادران‌ شرلی‌ با تمام‌ ‏متخصّصانی‌ كه‌ همراه‌ داشته‌اند، باز در نهایت‌ نه‌ فقط‌ خدمت‌ زیادی‌ در مقابله‌ با عثمانی‌ به‌ ایران‌ ‏نكرده‌اند، بلكه‌ در هر صورت‌ طمع‌ و سعی‌ آنها برای‌ سودجویی‌ و سوء استفاده‌ از موقعیت‌، از هر ‏لحاظ‌  كاملاً محرز و انكارناپذیر بوده‌ است‌‏‎. ‎
البتّه‌ در مورد عبّاس‌میرزا، سهم‌ قائم‌ مقام‌ فراهانی‌ ، سرپرست‌ و مشاور او را نباید نادیده‌ گرفت‌. ‏درواقع‌ او بوده‌ كه‌ عبّاس‌میرزا را راهنمایی‌ و هدایت‌ می‌كرده‌ است‌ و شاید بدون‌ او عباس‌میرزا در ‏تاریخ‌ عصر جدید ایران‌ نمی‌توانست‌ شهرت‌ و مقامی‌ كه‌ دارد، به‌ دست‌ بیاورد‎. ‎
نگارنده‌ در اینجا نمی‌خواهد به‌ وقایع‌نگاری‌ دوره‌ی‌ فتحعلیشاه‌ و عبّاس‌میرزا بپردازد، خاصّه‌ كه‌ در ‏این‌ زمینه‌ كتابهای‌ زیادی‌، اعم‌ از سطحی‌ یا عمیق‌، وجود دارد و موضوع‌ مورد نظر در این‌ تحقیق‌ ‏نیز چنین‌ اجازه‌ای‌ را نمی‌دهد، ولی‌ به‌ هر طریق‌ از آنجا كه‌ عبّاس‌میرزا و اطرافیانش‌ در آن‌ دوره‌ ‏جزو اوّلین‌ كسانی‌ بوده‌اند كه‌ در موقعیّت‌ بسیار حسّاسی‌ قرار داشته‌اند و عمیقاً نیاز مبرم‌ به‌ شناخت‌ ‏فنون‌ و صنایع‌ غربی‌ را درك‌ می‌كرده‌اند، لذا با تأمّل‌ در وضع‌ كلّی‌ آن‌ عصر و جوّ فكری‌ آنها و ‏شیوه‌ی‌ برخورد با اروپاییان‌ احتمال‌ دارد كه‌ بتوانیم‌ سر نخی‌ برای‌ فهم‌ بهتر ریشه‌های‌ تجدّد و مسائل‌ ‏عدیده‌ آن‌ به‌ دست‌ آوریم‌، خاصّه‌ كه‌ نگارنده‌ آن‌ دوره‌، سفرنامه‌های‌ زیادی‌ به‌ زبان‌ فرانسه‌ در اختیار ‏دارد كه‌ در جای‌جای‌ این‌ نوشته‌ می‌تواند مورد استفاده‌ قرار دهد و بعضی‌ از این‌ سفرنامه‌ها قبلاً ‏هیچ‌گاه‌ به‌ نحوی‌ مستقل‌ در ایران‌ مورد استفاده‌ قرار نگرفته‌ است‌‏‎. ‎
زندگینامه‌ی‌ عبّاس‌میرزا كاملاً شناخته‌ است‌ و به‌ معنایی‌ می‌توان‌ تقسیم‌بندی‌ مراحل‌ مختلف‌ آن‌ را با ‏مقاطع‌ مهم‌ّ تاریخی‌ ایران‌ آن‌ زمان‌ مطابقت‌ داد و شاید به‌ همین‌ جهت‌ بی‌مناسبت‌ نباشد كه‌ در آغاز و ‏با استفاده‌ از منابع‌ متداول‌ خطوط‌ اصلی‌ آن‌ را فهرست‌ وار در اینجا بیاوریم‌‏‎. ‎
عبّاس‌میرزا نایب‌ السلطنه‌ ، پسر دوّم‌ فتحعلیشاه‌، در چهارم‌ ذی‌الحجّه‌ 1203 ه.ق‌. (1788 م‌.) در ‏قصبه‌ی‌ نوای‌ مازندران‌ متولّد و در سنه‌ 1213 ه‏‎.‎ق‌. (1798 م‌.) در سن‌ یازده‌ سالگی‌ به‌ للگی‌ سلیمان‌ ‏خان‌ قاجار، اعتضادالدوله‌ و وزارت‌ میرزا عیسی‌ فراهانی‌ مشهور به‌ میرزا بزرگ‌ و سرداری‌ ‏ابراهیم‌ خان‌ ، سردار قاجار در مقام‌ حكمران‌ و ولیعهد مأمور شد كه‌ به‌ آذربایجان‌ برود‎. ‎
   جنگهای‌ خانمان‌ بربادده‌‏‎ ‎
‎ 2- ‎در سال‌ 1218 ه.ق‌. (1803 م‌) سی‌ سیانوف‌‏‎ (Syssianoff) ‎كه‌ ایرانیان‌ و اهالی‌ قفقاز وی‌ را ‏به‌ اسم‌ ایشپخدر می‌شناختند، مأمور تسخیر نواحی‌ قفقاز شد و پس‌ از گرفتن‌ شهر گنجه‌ سه‌ ساعت‌ ‏تمام‌ اهالی‌ آن‌ شهر را قتل‌ عام‌ كرد. عبّاس‌میرزا در سن‌ شانزده‌ سالگی‌، حدود سی‌ هزار سواره‌ و ‏پیاده‌ برای‌ جلوگیری‌ از قشون‌ دشمن‌ فرستاد‎. ‎
در سال‌ 1224 ه.ق‌. (1809 م‌.)، عبّاس‌میرزا برای‌ ممانعت‌ از تجاوزات‌ روسها به‌ طرف‌ شهر ‏گنجه‌ مأموریت‌ یافت‌، ولی‌ كاری‌ از پیش‌ نبرد. در سال‌ 1227 ه.ق‌. (1811 م‌.)، میان‌ دو دولت‌ ‏روسیه‌ و انگلستان‌ قراردادی‌ علیه‌ فرانسویان‌ منعقد شده‌ بود و اولیای‌ امور دولت‌ ایران‌ مانند همیشه‌ ‏از این‌ جریان‌ مهمّ‌ سیاسی‌ بی‌خبر بودند و در نتیجه‌ نایب‌السلطنه‌ غافل‌گیر شد و این‌ شكست‌ منجر به‌ ‏معاهده‌ی‌ گلستان‌ در 29 شوال‌ 1228 ه.ق‌. (12 اكتبر 1813 م‌) گشت‌. سرگور اوزلی‌ ، ‏‎(Sir Gore ‎Ouseley) ‎سفیر انگلستان‌ در ایران‌، به‌ سبب‌ اینكه‌ روسیه‌، متّحد انگلستان‌ علیه‌ ناپلئون‌ بود، توسّط‌ ‏میرزا محمد شفیع‌ صدر اعظم‌ و میرزا ابوالحسن‌ خان‌ شیرازی‌ كه‌ هر دو روابط‌ بسیار نزدیك‌ با ‏انگلستان‌ داشتند، وارد میدان‌ شد و به‌ موجب‌ فصل‌ سوّم‌ عهدنامه‌ی‌ گلستان‌، ایران‌ مجبور شد، ولایات‌ ‏قراباغ‌، گنجه‌ شكی‌، شیروان‌، قبّه‌، دربند، بادكوبه‌، قسمتی‌ از طالش‌، تمامی‌ داغستان‌، گرجستان‌، ‏محال‌ شوره‌ گل‌، آچوقباش‌، كورنه‌، منگریل‌ و ابخاز را به‌ روسیه‌ واگذارد و به‌ موجب‌ فصل‌ پنجم‌ ‏معاهده‌ی‌ مزبور، ایران‌ از داشتن‌ كشتی‌ جنگی‌ در دریای‌ خزر محروم‌ گردید‎. ‎
در سال‌ 1237 ه.ق‌. (1822 م‌.)، عثمانیها با هفتاد هزار سرباز به‌ مرزهای‌ ایران‌ حمله‌ كردند كه‌ ‏عبّاس‌میرزا به‌ كمك‌ ده‌ هزار سواره‌ و پیاده‌ كه‌ از مركز فرستاده‌ شده‌ بودند، موفّق‌ شد جلو تجاوز ‏ارتش‌ عثمانی‌ را بگیرد‎. ‎
جنگهای‌ دوّم‌ ایران‌ و روس‌ كه‌ به‌ سال‌ 1241 ه.ق‌. (1826 م‌.)، آغاز شده‌ بود، با وجود دلیری‌ و ‏تهوّر زیادی‌ كه‌ عباّس‌میرزا در این‌ ماجرا از خود نشان‌ داد، به‌ تاریخ‌ سوّم‌ ربیع‌الثانی‌ 1243 ه.ق‌. ‏‏(1828 م‌) با تصرّف‌ شهر تبریز توسّط‌ روسها خاتمه‌ یافت‌. در این‌ مدّت‌ عبّاس‌میرزا با ژنرال‌ ایوان‌ ‏پاسكیویچ‌‏‎ (Juan Paskievitch) ‎و یرمولوف‌‏‎ (Yermoloff) ‎به‌ سختی‌ جنگیده‌ بود و پس‌ از چند ‏شكست‌، امید ایرانیان‌ بیشتر به‌ سپاه‌ مقیم‌ در ایروان‌ بود و سرداران‌ ایرانی‌ این‌ منطقه‌، یعنی‌ حسین‌ ‏خان‌ و حسن‌ خان‌ ، مدّت‌ چهار ماه‌ در مقابل‌ روسها ایستادگی‌ كرده‌ بودند، ولی‌ از آنجا كه‌ راههای‌ ‏ارتباطی‌ با قسمتهای‌ دیگر ایران‌ به‌ كلّی‌ قطع‌ بود و كمكی‌ به‌ آنان‌ نمی‌رسید، پس‌ شكست‌ خوردند و ‏همین‌ امر راه‌ روسها را به‌ سوی‌ تبریز باز كرد. عبّاس‌میرزا نیز به‌ ناچار از جنگ‌ دست‌ كشید و در ‏دهخوارقان‌ با ژنرال‌ پاسكیویچ‌، فرمانده‌ كل‌ّ قوای‌ روسیه‌، درباره‌ی‌ انعقاد قرارداد صلح‌ به‌ مذاكره‌ ‏پرداخت‌‏‎. ‎
از طرف‌ دیگر در همان‌ موقع‌، شاهزاده‌ حسنعلی‌ میرزا شجاع‌السلطنه‌ ، حكمران‌ خراسان‌ با سپاهیان‌ ‏خود به‌ تهران‌ آمد و بقیّه‌ی‌ دشمنان‌ عبّاس‌ میرزا نیز در تهران‌ علیه‌ او آشوبی‌ برپا كردند، ولی‌ ‏سرانجام‌ معاهده‌ی‌ تركمن‌ چای‌ به‌ تاریخ‌ 1243 ه.ق‌. (1828 م‌) بسته‌ شد و از آن‌ عصر، دیگر ایران‌ ‏به‌ معنایی‌، به‌ صورت‌ دولتی‌ پوشالی‌‏‎ (Etat tampon) ‎و حایل‌ میان‌ روسیه‌ و هندوستان‌ درآمد‎. ‎
البتّه‌ اغتشاشاتی‌ كه‌ در بین‌ سالهای‌ 1246-1243 ه.ق‌. (1831-1828 م‌.) در یزد و كرمان‌ صورت‌ ‏گرفت‌، به‌ همّت‌ و دخالت‌ نایب‌السلطنه‌ عبّاس‌میرزا در سال‌ 1246 ه.ق‌. (1841 م‌) بدون‌ جنگ‌ و ‏خونریزی‌ به‌ پایان‌ رسید‎. ‎
عبّاس‌ میرزا تا سال‌ 1246 ه.ق‌. والی‌ آذربایجان‌ باقی‌ ماند و از آن‌ تاریخ‌ به‌ بعد مأمور یزد و كرمان‌ ‏و بعد در سال‌ 1247 (1842 م‌.) مأمور ایالت‌ خراسان‌ شد، ولی‌ در مشهد سخت‌ بیمار گردید و ‏سرانجام‌ در دهم‌ جمادی‌الثانیه‌ 1249 (1844 م‌.) در سن‌ چهل‌ و هفت‌ سالگی‌ به‌ ناخوشی‌ ورم‌ كلیه‌ ‏وفات‌ یافت‌ و در حرم‌ امام‌ رضا(ع‌) مدفون‌ گشت‌‏‎. ‎
عبّاس‌ میرزا به‌ تصدیق‌ خودی‌ و بیگانه‌ شاید بزرگ‌ترین‌ شاهزاده‌ای‌‏‎ ‎بوده‌ كه‌ از سلسله‌ی‌ قاجار بیرون‌ آمده‌ است‌ و تمام‌ مسافرانی‌ كه‌ در آن‌ عهد به‌ ایران‌ آمده‌اند، ‏متّفق‌القول‌ هستند كه‌ آنچه‌ در ضمن‌ او را ممتاز كرده‌ و اعمالش‌ را در نظرها بزرگ‌ جلوه‌ داده‌ است‌، ‏گذشته‌ از شجاعت‌ شخصی‌ - همان‌طور كه‌ قبلاً اشاره‌ كردیم‌ - تدبیر و كفایت‌ وزیر او، میرزا بزرگ‌ ‏قائم‌ مقام‌ فراهانی‌ و پسر او ابوالقاسم‌ بوده‌ كه‌ به‌ قائم‌ مقام‌ ثانی‌ معروف‌ است‌‏‎. ‎

   متّحد بی‌وفا؛ فرانسویان‌ در ایران‌‏‎ ‎
‎ 3 - ‎ایرانیان‌ از اوایل‌ قرن‌ نوزدهم‌ میلادی‌، به‌ سبب‌ خطری‌ كه‌ در مرزهای‌ شمالی‌ كشورشان‌ از ‏جانب‌ روسها احساس‌ می‌كرده‌اند و عدم‌ اعتمادی‌ كه‌ نسبت‌ به‌ انگلیسها داشته‌اند، به‌ مرور به‌ این‌ فكر ‏افتاده‌ بودند كه‌ متحد جدیدی‌ در اروپا برای‌ خود پیدا كنند. شهرت‌ ناپلئون‌ و اخبار مربوط‌ به‌ فتوحات‌ ‏او موجب‌ شده‌ بود كه‌ آنها از هر لحاظ‌ به‌ یاری‌ فرانسویان‌ امیدوار باشند. ناپلئون‌ به‌ سال‌ 1804 م‌. ‏ژنرال‌ برون‌‏‎ (Brune) ‎را به‌ عنوان‌ سفیر خود به‌ عثمانی‌ فرستاده‌ بود و دو سال‌ بعد از آن‌ تاریخ‌، از ‏طریق‌ همین‌ سفیر، از پیامی‌ كه‌ ایرانیان‌ توسّط‌ مردی‌ ارمنی‌ به‌ قسطنطنیه‌ رسانده‌ بودند، از تمایل‌ ‏فتحعلیشاه‌ برای‌ هم‌پیمانی‌ با فرانسه‌ اطّلاع‌ یافته‌ بود. در آن‌ زمان‌ هنوز خاطره‌ی‌ آغامحمّدخان‌ و ‏قدرت‌ سرسختانۀ او در جنگهایی‌ كه‌ انجام‌ داده‌ بود در اذهان‌ اروپاییان‌ زنده‌ بود و ناپلئون‌ نیز بیش‌ از ‏پیش‌ تمایل‌ به‌ گسترش‌ برنامه‌ی‌ سیاسی‌ خود در كشورهای‌ آسیایی‌ - خاصّه‌ هندوستان‌ - پیدا كرده‌ بود. ‏به‌ همین‌ سبب‌ او بلافاصله‌ یكی‌ از افراد خود، یعنی‌ ژوبر‎ (Jaubert) (‎متولّد 1779، متوفّی‌ 1847 ‏م‌.) را كه‌ تحصیل‌ كرده‌ی‌ مدرسه‌ی‌ السنه‌ شرقی‌ بود و زبانهای‌ عربی‌ و فارسی‌ و تركی‌ را می‌دانست‌ ‏و همچنین‌ در دوره‌ی‌ كنسولی‌ ناپلئون‌ با او به‌ مصر رفته‌ بود، به‌ ایران‌ روانه‌ كرد. مأموریت‌ ژوبر ‏مخفی‌ بود و او می‌بایستی‌ مواظب‌ انگلیسیهایی‌ باشد كه‌ از هر لحاظ‌ سعی‌ در ممانعت‌ از فعاّلیتهای‌ ‏احتمالی‌ فرانسویان‌ را داشتند. ژوبر عملاً در ضمن‌ سفر به‌ تركیه‌ با مصائب‌ زیادی‌ روبه‌رو می‌شود ‏و حتّی‌ مدّتی‌ زندانی‌ می‌گردد و سرانجام‌ در پنجم‌ ژوئن‌ 1806 م‌. به‌ تهران‌ می‌رسد. در موقع‌ ‏بازگشت‌، یعنی‌ در 31 اكتبر 1806 م‌. او میرزا محمود رضاخان‌ ، سفیر ایران‌ در قسطنطنیه‌ را با ‏خود به‌ اروپا می‌برد و آن‌ دو در روزهای‌ دوّم‌ و سوّم‌ ماه‌ مارس‌ 1807 م‌. در فینكن‌ اشتاین‌‏‎ ‎‎(Finkenstein) ‎ورشو با ناپلئون‌ ملاقات‌ می‌كنند. در اینجا جزئیات‌ زندگینامه‌ی‌ ژوبر را نمی‌آوریم‌، ‏امّا همین‌ قدر اشاره‌ می‌كنیم‌ كه‌ بعداً، در سال‌ 1838 م‌.، او رئیس‌ مدرسه‌ السنه‌ی‌ شرقی‌ پاریس‌ شده‌ و ‏در كلژدوفرانس‌ زبان‌ و ادبیات‌ فارسی‌ تدریس‌ كرده‌ است‌. با توجّه‌ به‌ موضوع‌كّلی‌ كه‌ در اینجا ‏موردنظر است‌، مستقیماً به‌ بعضی‌ از قسمتهای‌ سفرنامه‌ ژوبر اشاره‌ می‌كنیم‌: ژوبر به‌ ملاقات‌ خود ‏با عبّاس‌ میرزا كه‌ آن‌ موقع‌ جوانی‌ نوزده‌ ساله‌ و در شهر اردبیل‌ بوده‌ است‌، اشاره‌ می‌كند و ‏می‌نویسد: (2‏‎) ‎
قد او بلند و صورت‌ او اندكی‌ كشیده‌ است‌ و تبسم‌ او شیرین‌ و مهربان‌ می‌نماید. ابروان‌ بسیار پرپشت‌ ‏و پوست‌ سوختۀ‌ او بر حالت‌ مردانه‌ی‌ او می‌افزاید. طبیعت‌، به‌ این‌ شاهزاده‌ نظری‌ بلند و قدرت‌ ‏قضاوت‌ محكم‌ اعطا كرده‌ است‌. شجاعت‌ او بارها به‌ اثبات‌ رسیده‌ و رفتار ملایمش‌ محبوبیت‌ خاص‌ ‏برای‌ او ایجاد می‌كند.»  ‎
ژوبر در دنباله‌ی‌ نوشتۀ‌ خود به‌ عینه‌، گفته‌های‌ عبّاس‌ میرزا را تكرار می‌كند: (3‏‎)
ای‌ مرد خارجی‌، تو این‌ لشكر را می‌بینی‌، این‌ میدان‌ و تمام‌ اسباب‌ قدرت‌ ما را، با این‌ حال‌ تصوّر ‏مكن‌ كه‌ من‌ خوشحال‌ هستم‌. چگونه‌ می‌توانم‌ خوشحال‌ باشم‌؟ مشابه‌ امواج‌ خشمگینی‌ كه‌ با برخورد با ‏صخره‌های‌ بی‌حركت‌ شكسته‌ می‌شوند، تمام‌ كوششهای‌ شجاعانه‌ من‌ با برخورد با چماق‌ دستان‌ روسی‌ ‏بی‌اثر می‌ماند. مردم‌ عملیات‌ مرا تحسین‌ می‌كنند، فقط‌ من‌ از ضعف‌ خود آگاهم‌. چه‌ كار كرده‌ام‌ كه‌ ‏لایق‌ احترام‌ جنگجویان‌ غربی‌ باشم‌؟ كدام‌ شهر را گشوده‌ام‌؟ چه‌ انتقامی‌ از دشمنی‌ كه‌ ایالات‌ ما را ‏غصب‌ كرده‌ است‌، كشیده‌ام‌؟ درواقع‌ بدون‌ شرمندگی‌ نمی‌توانم‌ به‌ لشگری‌ كه‌ در دور ماست‌، نظر ‏بیفكنم‌. روزی‌ كه‌ باید به‌ حضور پدرم‌ برسم‌، نمی‌دانم‌ چه‌ كار خواهم‌ كرد؟ از طرف‌ دیگر خبر ‏فتوحات‌ لشگریان‌ فرانسه‌ به‌ من‌ رسیده‌ است‌. مطّلع‌ شده‌ام‌ كه‌ شهامت‌ روسها در مقابل‌ آنها فقط‌ ‏مقاومتی‌ بی‌فایده‌ بوده‌ است‌، با این‌ حال‌ روسها تمام‌ دسته‌های‌ نظامی‌ مرا شكست‌ می‌دهند و ما را ‏تهدید به‌ پیشرویهای‌ جدیدی‌ می‌كنند. اَرس‌، این‌ رودخانه‌ كه‌ سابقاً به‌ تمامه‌ در ایالات‌ ایران‌ جاری‌ ‏بود، امروزه‌ سرچشمه‌اش‌ در خاك‌ اجنبی‌ قرار گرفته‌ است‌ و دیگر به‌ دریایی‌ خواهد ریخت‌ كه‌ پر از ‏كشتیهای‌ دشمنان‌ ماست‌‏‎. ‎
ژوبر باز می‌نویسد: (4‏‎) ‎
... ‎كه‌ این‌ شاهزاده‌ آن‌قدر معلومات‌ كسب‌ كرده‌ است‌ كه‌ به‌ كمبود دانسته‌های‌ خویش‌ وقوف‌ حاصل‌ ‏كند و به‌ همین‌ دلیل‌ بخواهد تا آن‌ را افزایش‌ دهد‎. ‎
و باز اضافه‌ می‌كند: (5‏‎)
هیچ‌ ایرانی‌ به‌ اندازه‌ی‌ عباس‌ میرزا به‌ ارزش‌ علوم‌ و صنایع‌ پی‌ نبرده‌ است‌؛ رفتار او با عیسویان‌ هم‌ ‏خوب‌ است‌‏‎. ‎
ژوبر در زمینه‌ی‌ اخیر باز گفته‌های‌ عباس‌ میرزا را به‌ عینه‌ منعكس‌ می‌كند و می‌نویسد‎: ‎
روزی‌ به‌ من‌ گفت‌، چه‌ قدرتی‌ موجب‌ برتری‌ شما نسبت‌ به‌ ما می‌شود؟ علت‌ پیشرفتهای‌ شما و سبب‌ ‏ضعف‌ دائمی‌ ما چیست‌؟ شما هنر حكومت‌ كردن‌ و فاتح‌شدن‌ را بلدید، در صورتی‌ كه‌ ما در جهل‌ ‏شرم‌آور خود، درجا می‌زنیم‌ و به‌ ندرت‌ آینده‌نگری‌ می‌كنیم‌. آیا شرق‌ كمتر از اروپا قابل‌ سكونت‌ و ‏كمتر حاصلخیز است‌ و غنای‌ آنجا را ندارد؟ آیا پرتو آفتاب‌ كه‌ قبل‌ از اینكه‌ به‌ شما برسد ما را روشن‌ ‏می‌كند، برای‌ ما بركت‌ كمتری‌ را موجب‌ می‌شود تا برای‌ شما؟ آیا خالق‌ عالم‌ خیر بیشتری‌ به‌ شما ‏می‌رساند تا به‌ ما، آیا خداوند خواسته‌ است‌ برای‌ شما امتیاز بیشتری‌ قائل‌ شود؟ من‌ این‌ طور فكر ‏نمی‌كنم‌. «بگو ای‌ مرد خارجی‌، ما برای‌ اعتلای‌ ایران‌ چه‌ كار باید بكنیم‌؟ آیا من‌ هم‌ باید مثل‌ تزار ‏مسكویی‌ رفتار كنم‌ كه‌ از تخت‌ خود پایین‌ آمد تا بتواند شهرهای‌ شما را از نزدیك‌ ببیند؟ آیا من‌ هم‌ ‏باید ایران‌ را ترك‌ كنم‌ و این‌ ثروت‌ انباشته‌ شده‌ را بدون‌ استفاده‌ بگذارم‌؟ آیا باید بروم‌ و هر آنچه‌ را ‏شاهزاده‌ای‌ باید بداند، یاد بگیرم‌؟‎»
ژوبر باز اشاره‌ می‌كند (6) كه‌ گفته‌های‌ عباس‌ میرزا به‌ سبب‌ علوّ نظر او و در عین‌ حال‌ تواضع‌ ‏خاصّ او توجّه‌ وی‌ را جلب‌ كرده‌ است‌، در ضمن‌ از طرف‌ دیگر، به‌ طوركلّی‌ در دقّت‌ در وضع‌ ‏ایرانیان‌ كوتاهی‌ نكرده‌ است‌ و در این‌ زمینه‌ اشاره‌ به‌ دراویشی‌ می‌كند كه‌ از كوههای‌ كشمیر یا از ‏هندوستان‌ آمده‌اند، نوعی‌ اشخاص‌ با سواد و یا فلاسفه‌ رهگذر كه‌ به‌ طور آزاد نقل‌ مكان‌ می‌كنند و ‏شهرت‌ حكمت‌ آنها موجب‌ می‌شود كه‌ به‌ دلخواه‌ و بدون‌ قید و شرط‌ به‌ خدمت‌ بزرگان‌ برسند. بعضی‌ ‏از آنها ادعا دارند كه‌ با علوم‌ خفیه‌، سحر و جادو آشنا هستند، ولی‌ در واقع‌ آنان‌ جاسوسانی‌ هستند ه‌ ‏در امور لشگری‌ و نظامی‌ و یا درباره‌ی‌ سیاست‌ و حتّی‌ درباره‌ی‌ امور خانوادگی‌ افراد اطّلاعات‌ ‏كسب‌ می‌كنند و آن‌ اطّلاعات‌ را به‌ جاهای‌ دیگری‌ منتقل‌ می‌نمایند. آنها با اینكه‌ لباسهای‌ مندرس‌ و ‏پاره‌ به‌ تن‌ دارند، باز موفّق‌ می‌شوند به‌ قصر امرا و شاهان‌ راه‌ یابند و كنار آنها بنشینند و از غذاهای‌ ‏آنها تناول‌ كنند و به‌ راحتی‌ و آزادانه‌ سخن‌ گویند. بعضی‌ از آنها به‌ سبب‌ اطّلاعات‌ وسیعی‌ كه‌ دارند، ‏نفوذ خاصّی‌ پیدا می‌كنند و ادعایشان‌ بر این‌ است‌ كه‌ در راه‌ رضای‌ خدا كار می‌كنند‎. ‎
ژوبر همچنین‌ از میرزا شفیع‌ كه‌ مقام‌ وزارت‌ داشته‌ است‌، صحبت‌ می‌كند و خلاصه‌ گفته‌های‌ او را ‏در سفرنامه‌ی‌ خویش‌ منعكس‌ می‌كند: (7‏‎)
بدون‌ شك‌ ما از تمدّن‌ اروپایی‌ بسیار دور هستیم‌. جایی‌ كه‌ غربیان‌ مرزهای‌ دانش‌ را بیش‌ از پیش‌ ‏وسعت‌ می‌دهند، ما در علم‌ و صنعت‌ پیشرفت‌ نمی‌كنیم‌ و این‌ امر یا به‌ سبب‌ آب‌ و هواست‌ كه‌ انسان‌ ‏را لَخت‌ و مایل‌ به‌ استراحت‌ و لذّت‌ پرستی‌ می‌كند و یا به‌ دلایل‌ دیگر.» او همچنین‌ اشاره‌ می‌كند كه‌ ‏‏«كشفیات‌ جدیدی‌ كه‌ به‌ ایران‌ آورده‌ می‌شود، نوعی‌ از گیاهانی‌ است‌ كه‌ در این‌ مملكت‌ به‌ ثمر ‏نمی‌رسند، در صورتی‌ كه‌ روسها در قدیم‌ جاهل‌ بوده‌اند و اكنون‌ از خیلی‌ لحاظ‌ بر ما برتری‌ پیدا ‏كرده‌اند‎.» ‎
ژوبر در قسمت‌ دیگر كتاب‌ خود، (8) از شخصی‌ به‌ اسم‌ فتحعلی‌ خان‌ كه‌ نایب‌ یكی‌ از افسران‌ عبّاس‌ ‏میرزا بود، صحبت‌ می‌كند و می‌گوید كه‌ این‌ شخص‌ طوری‌ سخن‌ می‌گفت‌ كه‌ گویی‌ قبلاً به‌ اروپا ‏سفر كرده‌ بود. البتّه‌ او در سال‌ 1801 م‌. ملكم‌، ‏‎(Malcolm) ‎ژنرال‌ و سفیر انگلیس‌ را از شیراز تا ‏تهران‌ همراهی‌ كرده‌ است‌ و با مبالغه‌، نظر می‌دهد كه‌ ملكم‌، موقعیت‌ سیاسی‌ خود را در ایران‌ ‏مدیون‌ مبالغ‌ زیادی‌ بوده‌ كه‌ به‌ این‌ و آن‌ رشوه‌ می‌داده‌ است‌. بنا به‌ روایت‌ ژوبر، فتحعلی‌ خان‌ ‏درمورد پیشرفتهای‌ علمی‌ و فنی‌ و صنعتی‌ تمدّن‌ غرب‌ بسیار كنجكاو بوده‌ است‌ و در مورد قطب‌نما ‏و دستگاه‌ برق‌گیر و سفینه‌ هوایی‌ و تلگراف‌ و سرزمینهایی‌ كه‌ تازه‌ كشف‌ می‌شده‌اند و كشتیرانی‌ در ‏اروپا و پیدایی‌ برق‌ و آبله‌كوبی‌ و واكسن‌، بسیار حرف‌ می‌زده‌ است‌. او همچنین‌ با هیجان‌ راجع‌ به‌ ‏پیشرفت‌ قشون‌ فرانسه‌ و غیره‌ صحبت‌ می‌كرده‌ و افزون‌ بر آن‌ می‌گفته‌ است‌ كه‌ ایرانیها فقط‌ بلدند ‏نجابت‌ خانوادگی‌ خود را به‌ رخ‌ بكشند و یا از فضیلت‌ و حكمت‌ نیاكان‌ و افتخارات‌ قهرمانان‌ گذشتۀ‌ ‏خود صحبت‌ كنند. ژوبر همچنین‌ به‌ یكی‌ از افسران‌ عبّاس‌ میرزا در شهر تبریز به‌ نام‌ نجیب‌ خان‌ ‏اشاره‌ می‌كند‎ ‎و می‌گوید كه‌ (9) او كتابهایی‌ به‌ زبان‌ فرانسه‌ و روسی‌ در امور و فنون‌ جنگی‌ به‌ او نشان‌ داده‌ و ‏گفته‌ است‌ كه‌ مایل‌ است‌، آنها را توسّط‌ نظامیان‌ روسی‌ كه‌ در خدمت‌ دولت‌ ایران‌اند به‌ فارسی‌ ‏برگردانده‌ شود‎. ‎
4-  ‎فرانسوی‌ دیگری‌ كه‌ در همان‌ عصر به‌ عنوان‌ مأمور ناپلئون‌ به‌ ایران‌ سفر كرد و كتابی‌ از ‏خود به‌ یادگار گذاشت‌، اگوست‌ بُن‌ تان‌‏‎ (Auguste Bontems) (‎متولد ژنو 1782، متوفی‌ در سال‌ ‏‏1864 م‌.) است‌. بُن‌ تان‌ در سال‌ 1805 م‌. وارد ارتش‌ ناپلئون‌ شد و به‌ سبب‌ رشادتی‌ كه‌ در جنگ‌ ‏استرلیتز‎ (Austerlitz) (‎محل‌ّ جنگ‌ ناپلئون‌) از خود نشان‌ داد، در ماه‌ مارس‌ سال‌ 1807 م‌.، ‏مأموریتی‌ در تركیه‌ و ایران‌ به‌ او داده‌ شد و او عملاً نزدیك‌ به‌ دو سال‌ در ایران‌ ماند و سرانجام‌ در ‏هشتم‌ فوریه‌ 1809 م‌. ایران‌ را ترك‌ كرد. سفرنامه‌ی‌ او اوّل‌ بار به‌ صورت‌ مجموعه‌ نوشته‌هایی‌ ‏درباره‌ی‌ ایران‌ در سال‌ 1812 م‌. در یك‌ مجله‌ بریتانیایی‌ به‌ چاپ‌ رسید و بعداً به‌ صورت‌ كتاب‌ ‏درآمد‎. ‎
بُن‌ تان‌ در مورد عبّاس‌ میرزا می‌نویسد: (10‏‎)
جوان‌ بیست‌ ساله‌ای‌ است‌ باوقار و بالابلند، دارای‌ چشمان‌ درشت‌ و نگاهی‌ نافذ با چهره‌ای‌ گشاده‌، ‏ابروانی‌ كمانی‌، بینی‌ او قوسی‌ دارد كه‌ در تلألو دندانهای‌ سپید و محاسن‌ سیاهش‌، شكوهی‌ خاص‌ به‌ ‏سیمای‌ با هیبتش‌ می‌بخشد.» «یكی‌ از خصوصیات‌ اخلاقی‌ وی‌ حسّ جاه‌طلبی‌ اوست‌، چه‌ او امیدوار ‏است‌ كه‌ روزی‌ به‌ سلطنت‌، آن‌ هم‌ به‌ سلطنتی‌ بسیار باشكوه‌ و پرجلال‌ دست‌ یابد و چون‌ می‌داند كه‌ ‏برای‌ موفقیت‌ باید زحمت‌ فراوان‌ متحمل‌ شود و اطلاعات‌ وسیع‌ داشته‌ باشد به‌ تحصیل‌ می‌پردازد» ‏‏«اغلب‌ شبها به‌ مطالعه‌ مشغول‌ است‌. كمتر كسی‌ از ایرانیان‌ به‌ اندازه‌ی‌ او از ادبیات‌ و علوم‌ شرقی‌ ‏اطّلاع‌ دارد. در ضمن‌ بسیار علاقه‌مند است‌ بداند چه‌ عواملی‌ باعث‌ پیشرفت‌ غرب‌ گشته‌ است‌.» «او ‏حاضر است‌ هرگونه‌ تأسیسات‌ نظامی‌ و غیرنظامی‌ را كه‌ لازم‌ باشد به‌ سبك‌ غرب‌ بنیان‌گذاری‌ كند. ‏به‌ این‌ دلیل‌ خارجیها و به‌ خصوص‌ فرانسویان‌ را با گرمی‌ می‌پذیرد و برای‌ امپراتور احترام‌ خاصّی‌ ‏قائل‌ است‌. او ناپلئون‌ را سرمشق‌ خود قرار داده‌ است‌ و او را یك‌ قهرمان‌ می‌داند‎.» ‎
بُن‌ تان‌ هم‌ مثل‌ ژوبر از دراویش‌ صحبت‌ می‌كند و می‌گوید: (11‏‎) ‎
« ‎من‌ از این‌گونه‌ افراد بی‌حیا زیاد دیده‌ام‌ كه‌ در جوامع‌ خصوصی‌ وزرا كه‌ منظوری‌ جز تمدّد ‏اعصاب‌ و استراحت‌ ندارند، وارد می‌شوند و با استفاده‌ از فرصت‌، جسته‌ گریخته‌ حتّی‌ اسرار مملكت‌ ‏را استراق‌ سمع‌ می‌كنند‎.» ‎
او همچنین‌ از فرانسویان‌ صحبت‌ می‌كند: (12‏‎)
یكی‌ از آنها لابلانش‌‏‎ (Lablanche) ‎منشی‌ سفارت‌ فرانسه‌ در نزد باب‌ عالی‌ بود كه‌ به‌ عنوان‌ مأمور ‏به‌ دربار شاه‌ اعزام‌ شده‌، یك‌ ماه‌ قبل‌ از من‌ رسیده‌ بود، همراه‌ وی‌ جوانی‌ به‌ نام‌ نرسیا‎ (Nerciat) ‎بود ‏و جوان‌ دیگری‌ به‌ نام‌ ژوانن‌ (13) كه‌ برای‌ آموختن‌ و تكمیل‌ زبان‌ فارسی‌ آمده‌ و یك‌ سال‌ بود كه‌ در ‏ایران‌ اقامت‌ داشت‌‏‎. ‎
در آن‌ عصر، مهم‌ترین‌ شخصیتی‌ كه‌ از طرف‌ ناپلئون‌ به‌ ایران‌ فرستاده‌ می‌شود. ژان‌ كلود ماتیو دو ‏گاردان‌ (14) بود كه‌ با همراهان‌ خود در 12 ماه‌ رمضان‌ 1222 ه.ق‌. (چهارم‌ دسامبر 1807 م‌.) ‏وارد تهران‌ شده‌ است‌. آنها در حدود شش‌ ماه‌ در راه‌ بوده‌اند و در این‌ مدت‌ البته‌ سیاست‌ فرانسه‌ نسبت‌ ‏به‌ روسیه‌ به‌ كلی‌ دگرگون‌ شده‌ بود و ناپلئون‌ به‌ منظور مقابله‌ با انگلستان‌ با روسیه‌ كنار آمده‌ و در ‏‏26 ژوئن‌ 1807 م‌. (معادل‌ بیستم‌ ربیع‌الثانی‌ 1222) قرارداد تیلسیت‌‏‎ (Tilsit) ‎را امضا كرده‌ بود و ‏عملاً مفاد عهدنامه‌ی‌ فینكن‌ اشتاین‌ و آنچه‌ درمورد ایران‌ متقبل‌ شده‌ بود، به‌ دست‌ فراموشی‌ سپرده‌ ‏بود‎. ‎اعضای‌ هیئت‌ نظامی‌ سفارت‌ گاردان‌، به‌ جز خود وی‌، چهارده‌ نفر گفته‌ شده‌ و اعضای‌ سیاسی‌ هیئت‌ ‏شامل‌ بر سیزده‌ نفر بوده‌ است‌ و با محاسبه‌ مأموران‌ و كارگران‌ و مستخدمان‌ و غیره‌، تعداد آنها ‏جمعاً بالغ‌ بر هفتاد نفر می‌شده‌ است‌. (15) با اینكه‌ بُن‌ تان‌ از قبل‌ در اردوی‌ عباس‌ میرزا بوده‌، ولی‌ ‏باز جزو هیئت‌ گاردان‌ محسوب‌ می‌شده‌ است‌. ما در اینجا از لحاظ‌ تاریخی‌ و سیاسی‌ از كم‌ و كیف‌ ‏فعالیت‌ هیئت‌ سفارت‌ گاردان‌ و اهداف‌ اصلی‌ آن‌ و همچنین‌ از علل‌ شكست‌ آن‌ صحبت‌ نمی‌كنیم‌، امّا ‏به‌ زبان‌ فارسی‌ علاوه‌ بر كتابهایی‌ كه‌ نام‌ بردیم‌ آثار زیاد دیگری‌ درباره‌ی‌ این‌ موضوع‌ وجود دارد كه‌ ‏عنداللزوم‌ می‌توان‌ به‌ آنها مراجعه‌ كرد، (16) ولی‌ از یكی‌ از اعضای‌ سیاسی‌ این‌ هیئت‌، یعنی‌ ‏شخصی‌ به‌ نام‌ تانكوانی‌‏‎ (Tancoigne) (‎كه‌ از شاگردان‌ مدرسۀ‌ السنه‌ی‌ شرقی‌ فرانسه‌ بوده‌ و ظاهراً ‏برای‌ تكمیل‌ زبانهای‌ فارسی‌ و عربی‌ و تركی‌ با گاردان‌ همراه‌ شده‌ است‌) كتابی‌ به‌ صورت‌ ‏مجموعه‌ای‌ از نامه‌ها به‌ زبان‌ فرانسه‌ دردست‌ است‌ كه‌ مطالبی‌ را از آن‌ به‌ عینه‌ در اینجا نقل‌ ‏می‌كنیم‌‏‎: ‎
تانكوانی‌ از فرانسویانی‌، همچون‌ فابویه‌‏‎ (Fabvier) ‎و ربول‌‏‎ (Reboul) ‎صحبت‌ می‌كند كه‌ بدون‌ ‏كوچك‌ترین‌ كمك‌ مؤثّر و با وجود دسیسه‌بازیهای‌ مختلف‌ پنهانی‌، در اصفهان‌ محلّی‌ برای‌ قالب‌ریزی‌ ‏توپ‌ تأسیس‌ كرده‌اند و با جدّیت‌ مشغول‌ كاراند. (17) باز در جای‌ دیگری‌ آورده‌ است‌ كه‌ افسران‌ ‏فرانسوی‌ كه‌ مستقیماً در خدمت‌ شاهزاده‌ عبّاس‌ میرزا هستند یكی‌ وردیه‌ ، ‏‎(Verdier) ‎كاپیتان‌ ‏تفنگچیها و دیگری‌ لامی‌، ‏‎(Lamy) ‎ كاپیتان‌ مهندسان‌ است‌ و سه‌ نفر سروان‌ هم‌ به‌ لامی‌ كمك‌ می‌كنند ‏و همه‌ اینان‌ مسئولیتهای‌ زیادی‌ را به‌ عهده‌ دارند و یك‌ فرانسوی‌ به‌ نام‌ ژوانار‎ (Joinard) ‎در تبریز ‏مترجم‌ رسمی‌ دولتی‌ است‌. (18‏‎)
تانكوانی‌ باز توضیح‌ می‌دهد كه‌ ایران‌ به‌ كمك‌ فرانسویان‌، به‌ زودی‌ صاحب‌ یك‌ توپخانه‌ی‌ واقعی‌ ‏خواهد شد و باز با كمك‌ فرانسویان‌ روزی‌ در ایران‌ تغییرات‌ بزرگی‌ رخ‌ خواهد داد و این‌ كشور به‌ ‏سوی‌ تمدّن‌ اروپا‎ (Civilisation europeenne) ‎سوق‌ پیدا خواهد كرد و در نتیجه‌ مردم‌ این‌ كشور با ‏حفظ‌ استقلال‌ خود با احترام‌ و حق‌شناسی‌ فراوان‌، از فرانسویان‌ صحبت‌ خواهند كرد. (19‏‎)
از طرف‌ دیگر به‌ نظر نگارنده‌ مهم‌ترین‌ نكته‌ای‌ كه‌ تانكوانی‌ در كتاب‌ خود بدان‌ اشاره‌ كرده‌، ‏درنامه‌ای‌ است‌ كه‌ او به‌ تاریخ‌ 24 فوریه‌ 1808 م‌. از تهران‌ نوشته‌ است‌. (20) او چنین‌ بیان‌ كرده‌ ‏است‌‏‎: ‎
جای‌ تأسّف‌ است‌ كه‌ با وجود استعدادهای‌ طبیعی‌ و لیاقتی‌ كه‌ انسان‌ دوست‌ دارد در ایرانیان‌ ببیند، آنها ‏تا این‌ اندازه‌ از لحاظ‌ دانش‌ عقب‌افتاده‌ باشند. آنها با هوش‌ و تیزذهن‌ هستند و تمایل‌ به‌ تحصیل‌ و ‏یادگیری‌ دارند، ولی‌ آنچه‌ فاقداند، مشعل‌ فلسفه‌ است‌‏‎ (Flambeau de la philosophie) ‎كه‌ از این‌ ‏رهگذر بتوانند وقوف‌ و آگاهی‌ لازم‌ را به‌ دست‌ آورند تا آن‌گاه‌ از لحاظ‌ علوم‌ و فنون‌ با ما برابر ‏شوند‎. ‎
آنچه‌ در این‌ متن‌ مهم‌ و شایان‌ تأمّل‌ است‌، مشروط‌ كردن‌ علوم‌ و فنون‌ جدید به‌ فلسفه‌ است‌ كه‌ البتّه‌ در ‏اینجا بیشتر نوع‌ جدید آن‌ مطرح‌ است‌‏‎. ‎
   عبّاس‌ میرزای‌ متفاوت‌ و تراژدی‌ عقب‌ماندگی‌ ایران‌‏‎ ‎
‎ 5 -  ‎در هیئت‌ سفارت‌ گاردان‌، همه‌ی‌ افراد به‌ اندازه‌ی‌ تانكوانی‌ به‌ جنبه‌های‌ نظری‌ مسائل‌ توجّه‌ ‏نداشته‌اند و نیّت‌ و هدف‌ مشخّص‌ سیاسی‌ خود را در ایران‌ دنبال‌ می‌كرده‌اند. در این‌ زمینه‌ احتمالاً ‏یكی‌ از عجیب‌ترین‌ چهره‌ها كه‌ حتّی‌ مستقیماً و به‌ نحو رسمی‌ با هیئت‌ گاردان‌ وارد ایران‌ نشده‌، ‏ژنرال‌ تره‌زل‌‏‎ (Trezel) ‎است‌. او با لباس‌ مبدّل‌ از طریق‌ عراق‌ به‌ جنوب‌ ایران‌ سفر كرده‌ و به‌ ‏نقشه‌كشی‌ محلّی‌ و جمع‌آوری‌ اطّلاعات‌ لازم‌ برای‌ حمله‌ی‌ احتمالی‌ فرانسویان‌ به‌ هندوستان‌ پرداخته‌ ‏است‌. او مقامات‌ ایرانی‌، از جمله‌ عبّاس‌ میرزا را فقط‌ در آخر سفر خود و هنگام‌ خروج‌ از ایران‌ ‏دیده‌ است‌. ژنرال‌ تره‌زل‌ نیز در معرّفی‌ عبّاس‌ میرزا چنین‌ نوشته‌ است‌: (21‏‎)
قامتی‌ بالنسبه‌ كوتاه‌ داشت‌، ولی‌ متناسب‌ اندام‌ بود و جنبه‌ی‌ چابكی‌ او بر قوّه‌ی‌ بدنی‌اش‌ غلبه‌ داشت‌. ‏وجنات‌ او نماینده‌ی‌ بشاشت‌ بود و چشمان‌ سیاه‌ و بیدار او از نجابت‌ و لطف‌ او حكایت‌ می‌كرد و وقتی‌ ‏كه‌ صحبت‌ می‌كرد اگرچه‌ تند حرف‌ می‌زد، آثار بزرگی‌ از كلام‌ او هویدا بود. نایب‌السلطنه‌ ابتدا ما ‏را به‌ سردی‌ پذیرفت‌، (22) ولی‌ بعد قدری‌ گرم‌ گرفت‌ و اظهار محبّت‌ نمود‎. ‎
در پایان‌ این‌ قسمت‌، جهت‌ تكمیل‌ مطالبی‌ كه‌ اروپاییان‌ در ترسیم‌ چهرۀ‌ عبّاس‌ میرزا آورده‌اند، ‏گزارشی‌ را به‌ عینه‌ نقل‌ می‌كنیم‌ كه‌ در ماه‌ فوریه‌ 1828 م‌. در روزنامه‌ی‌ آسیایی‌‏‎ (Asiatic ‎Journal) ‎در انگلستان‌ آورده‌ شده‌ است‌: (23‏‎)
غیرممكن‌ است‌ كه‌ بتوان‌ مناعت‌ و سعه‌ی‌ صدر و رفتار عبّاس‌ میرزا را توصیف‌ كرد. خطوط‌ ‏صورت‌ او كاملاً متناسب‌ است‌، چشمانش‌ درشت‌ و نافذ و مملو از حیات‌ است‌، دندانهای‌ بسیار زیبا ‏دارد. پوست‌ صورت‌ او سبزه‌ رنگ‌ پریده‌ است‌‏‎. ‎
بعد شرح‌ داده‌ شده‌ كه‌ او در آن‌ موقع‌ لباس‌ بسیار ساده‌ای‌ به‌ تن‌ داشته‌ و جز خنجرش‌ كه‌ دسته‌ی‌ آن‌ ‏مرصّع‌ به‌ الماسهای‌ زیبایی‌ بوده‌، چیز تجمّلی‌ دیگری‌ همراه‌ نداشته‌ است‌. شاهزاده‌ بین‌ چهل‌ تا پنجاه‌ ‏سال‌ دارد. او مردی‌ خارق‌ العاده‌ است‌ و تأثیر عجیبی‌ در بیننده‌ دارد. جای‌ تأسّف‌ است‌ كه‌ اطرافیان‌ او ‏تا این‌ اندازه‌ از لحاظ‌ احساس‌ و هوش‌ از او پایین‌تر باشند و تمایلی‌ نداشته‌ باشند تا در تحقّق‌ ‏برنامه‌های‌ اصلاحی‌ و سخاوتمندانۀ‌ او، یار و یاور وی‌ باشند. تمام‌ خارجیانی‌ كه‌ ایران‌ را می‌شناسند، ‏نظر می‌دهند كه‌ عبّاس‌ میرزا واقعاً مایل‌ است‌ مردم‌ كشور خود را روشن‌ و آگاه‌ كند، ولی‌ بعضی‌ از ‏پیش‌داوریهای‌ فرهنگی‌ هر نوع‌ اصلاحی‌ را ناممكن‌ می‌سازد‎. ‎
تا اینجا چند توصیف‌ از فرانسویان‌ و انگلیسیها درمورد عبّاس‌ میرزا آوردیم‌، در انتها نیز متنی‌ ‏توصیفی‌ از مسافری‌ آلمانی‌ می‌آوریم‌ كه‌ بعد از عهدنامه‌ی‌ گلستان‌ و در سال‌ 1817 م‌. به‌ معیّت‌ ‏سفیركبیر روسیه‌ به‌ ایران‌ آمده‌ بود: (24‏‎) ‎
عبّباس‌ میرزا كه‌ دشمن‌ واقعی‌ تجمّل‌ است‌‏‎ ‎به‌ لباس‌ سادۀ‌ سرخی‌ كه‌ نقره‌دوزی‌ شده‌ بود، ملبّس‌ بود. مانند تمام‌ ایرانیان‌ كلاه‌ ساده‌ای‌ از پوست‌ برّۀ‌ ‏سیاه‌ داشت‌. تنها زینتش‌ عبارت‌ از یك‌ خنجر مرصّع‌ بود.» «ولیعهد ایران‌ تقریباً سی‌ و پنج‌ سال‌ ‏دارد. حركات‌ واطوارش‌ خیلی‌ جالب‌ توجّه‌ و مظهر اصالت‌ و نجابت‌ است‌، خیلی‌ قشنگ‌ صحبت‌ ‏می‌كند، به‌ فاصله‌ می‌خندد، چشمانش‌ آینه‌ی‌ ضمیر اوست‌، مكر و كید در آن‌ مشاهده‌ نمی‌شود، فجایعی‌ ‏كه‌ در نتیجه‌ی‌ قوانین‌ سخت‌ مملكت‌ معمول‌ است‌ هر جا دستش‌ برسد، جلوگیری‌ می‌كند‎.» ‎
باز این‌ مسافر اروپایی‌ در صفحات‌ بعدی‌ كتاب‌ خود، می‌گوید: (25‏‎) ‎
عبّاس‌ میرزا تحصیلات‌ دیگری‌ نیز كرده‌ است‌ و تاریخ‌ و آداب‌ و رسوم‌ اروپا را به‌ خوبی‌ می‌شناسد ‏و از علوم‌ نظام‌ و ریاضیات‌ و زبان‌ انگلیسی‌ نیز بی‌بهره‌ نیست‌‏‎. ‎
از مجموع‌ توصیفهایی‌ كه‌ اروپاییانی‌ كه‌ اهل‌ كشورهای‌ متفاوتی‌ بوده‌اند از عبّاس‌ میرزا عرضه‌ ‏داشته‌اند، با اینكه‌ گاهی‌ فاصله‌ زمانی‌ چندین‌ ساله‌ای‌ میان‌ دیدارهای‌ آنها از او بوده‌ است‌ و همچنین‌ با ‏وجود اختلاف‌نظر جزئی‌ كه‌ در وصف‌ خصوصیات‌ جسمانی‌ او دیده‌ می‌شود (یكی‌ او را كوتاه‌ قد و ‏دیگری‌ او را بلندقد دانسته‌ است‌) باز سیمای‌ ثابت‌ و واحدی‌ از عبّاس‌ میرزا در ذهن‌ مجسّم‌ می‌شود. ‏به‌ هر طریق‌ چهره‌ی‌ نجیب‌ عبّاس‌ میرزا، شهامت‌ و بزرگ‌ منشی‌ او و سعی‌ و كوشش‌ مستمر وی‌ ‏برای‌ بازسازی‌ و تجهیز سپاه‌ و ایجاد صنایع‌ و فنون‌ لازم‌ و رونق‌بخشی‌ به‌ تجارت‌ و غیره‌ و بیش‌ از ‏آن‌، این‌ حالت‌ روانی‌ فداكار و مصمّم‌ برای‌ اعتلای‌ همه‌جانبه‌ی‌ ایران‌ و تأمین‌ آینده‌ آن‌ و اینكه‌ در هر ‏صورت‌ آینده‌ی‌ شخص‌ او نیز تابعی‌ از همین‌ اقدامات‌ بوده‌ است‌، درخشان‌ و فراموش‌ناشدنی‌ ‏می‌نماید، ولی‌ از طرف‌ دیگر عدم‌ موفّقیت‌ او را كه‌ اغلب‌ مورّخان‌ در مورد آن‌ كم‌ و بیش‌ متّفق‌القول‌ ‏هستند، چگونه‌ باید بفهمیم‌ و مشكل‌تر از آن‌ چگونه‌ باید ارزیابی‌ كنیم‌؟ آیا آنچه‌ رخ‌ داده‌ به‌ سبب‌ عدم‌ ‏كاردانی‌ او بوده‌ است‌؟ در آن‌ صورت‌ در ایران‌ آن‌ عصر چه‌ كسانی‌ را باید كاردان‌ بدانیم‌؟ آیا ‏برادران‌ ناتنی‌ او را كه‌ از هر طرف‌ كارشكنی‌ می‌كرده‌اند و علیه‌ او شعار می‌داده‌اند، باید دلسوزتر و ‏با كفایت‌تر از او به‌ حساب‌ آوریم‌؟ و یا باید سران‌ و بزرگان‌ خودفروخته‌ای‌ را ترجیح‌ بدهیم‌ كه‌ در ‏استخدام‌ انگلیس‌ و روس‌ بوده‌اند؟ و یا آنها كه‌ از فرانسویان‌ گله‌ داشتند كه‌ در پیشرفت‌ كارهایشان‌، از ‏لحاظ‌ مالی‌ به‌ اندازه‌ی‌ كافی‌ موجبات‌ رضایت‌ خاطر شخصی‌ آنها را فراهم‌ نمی‌آورند؟ با مقایسه‌ با ‏اكثر چهره‌های‌ دیگر آن‌ عصر، هرچند شخصیت‌ عبّاس‌ میرزا تحسین‌ برانگیز است‌، در عوض‌ ‏معلوم‌ نیست‌ نتیجه‌ی‌ كار او چقدر رضایت‌بخش‌ باشد. كدام‌ ایرانی‌ است‌ كه‌ شرح‌ وقایع‌ جنگهای‌ ‏ایران‌ و روس‌ را بخواند و یا با مفاد عهدنامه‌ی‌ گلستان‌ و تركمنچای‌ آشنا شود و عمیقاً متأثر نگردد؟‎ ‎
به‌ طور كلی‌ هر قوم‌ و ملّتی‌ در مقابل‌ تاریخ‌ خود گویی‌ با آیینه‌ی‌ خودنمایی‌ روبه‌رو می‌شود. او تا ‏خود را عمیقاً نگاه‌ نكند، واقعیت‌ موجود خود را نخواهد دریافت‌. از این‌ لحاظ‌ تأمل‌ در تاریخ‌ در ‏هویّت‌ خود است‌، بلكه‌ بهتر شناختن‌ آن‌، شخص‌ را نه‌ فقط‌ از علل‌ شكستها آگاه‌ می‌كند، از لحاظی‌ نیز ‏احتمالاً اسراری‌ از راز بقای‌ قومی‌ را بر او آشكار و برملا می‌سازد. البته‌ مورّخان‌ همیشه‌ تاریخ‌ را ‏دوباره‌ می‌نویسند و با اینكه‌ تفسیرها و برداشتها متفاوت‌ است‌، در عوض‌، وقایع‌ فی‌ نفسه‌ واقعیت‌ ‏تاریخی‌ این‌ امر را نشان‌ می‌دهند كه‌ ایران‌ ناخواسته‌ در عصر معاصر مورد تهاجم‌ سیاسی‌ و نظامی‌ ‏قدرتهای‌ بزرگ‌ اروپا واقع‌ شده‌ است‌ و از لحاظ‌ فنون‌ و صنایع‌ و خاصّه‌ وضع‌ اجتماعی‌ خود در حدّی‌ ‏نبوده‌ كه‌ بتواند واقعاً سرنوشت‌ خویش‌ را به‌ دست‌ گیرد. به‌ سبب‌ نابرابری‌ همه‌جانبه‌ی‌ ‏اجتناب‌ناپذیری‌ كه‌ از دوره‌ی‌ تجدید حیات‌ فرهنگی‌ غرب‌ و خاصّه‌ تحولات‌ قرن‌ هجدهم‌ میان‌ ایران‌ و ‏كشورهای‌ پیشرفته‌ قدرتمند اروپا به‌ وجود آمده‌ بود، به‌ ناچار دیر یا زود، ایران‌ بالاجبار غافل‌گیر ‏می‌شده‌ و در وضعی‌ قرار می‌گرفته‌ است‌ كه‌ ما نمونه‌ای‌ از آن‌ را می‌توانیم‌ در ابتدای‌ قرن‌ نوزدهم‌ ‏درمورد عبّاس‌ میرزا و مسائل‌ خاصّ زمان‌ او ببینیم‌. البته‌ عبّاس‌ میرزا را نمی‌توان‌ به‌ دلیل‌ ‏شكستهای‌ پی‌ در پی‌ و برنامه‌های‌ استعماری‌ كه‌ یكی‌ بعد از دیگری‌ بر ایران‌ تحمیل‌ می‌شده‌ است‌، ‏واقعاً مقصّر دانست‌. حتّی‌ گاهی‌ هوشمندی‌ او به‌ اندازه‌ی‌ صداقتش‌ تحسین‌ شدنی‌ است‌، زیرا او ‏درواقع‌ در مواقعی‌ سعی‌ كرده‌ تا از تعارض‌ میان‌ قدرتهای‌ وقت‌ كه‌ جسته‌ و گریخته‌ از آن‌ مطّلع‌ ‏می‌شده‌ است‌، برای‌ حفظ‌ استقلال‌ و تمامیت‌ مملكت‌ استفاده‌ كند و سعی‌ او در نزدیكی‌ به‌ فرانسویان‌ ‏نیز از همین‌ لحاظ‌ بوده‌ است‌. البتّه‌ می‌توان‌ به‌ ركود همه‌ جانبه‌ای‌ كه‌ در ایران‌ حاكم‌ بود، اشاره‌ كرد ‏و از ناآرامیهای‌ پی‌ در پی‌ و عدم‌ امنیت‌ دائمی‌ كه‌ مجال‌ تأمل‌ در امور و اتّخاذ راههای‌ مناسب‌ مؤثّر ‏را بر ایرانیان‌ محال‌ می‌ساخت‌، صحبت‌ به‌ میان‌ آورد كه‌ الزاماً افراد را در محدوده‌ی‌ نفع‌ شخصی‌ ‏نگاه‌ می‌داشت‌ و طمع‌ و آز را در آنها تشدید می‌كرد و توجّه‌ به‌ نفع‌ عمومی‌ ملّی‌ را محال‌ جلوه‌ می‌داد ‏و مردم‌ را در غفلت‌ عمیق‌ فرو می‌برد. سرجان‌ ملكم‌ در این‌ مورد نوشته‌ است‌‏‎: ‎
... ‎در بحبوحه‌ی‌ حوادثی‌ كه‌ متوجّه‌ ایشان‌ (26) است‌، كمتر كسی‌ از رعایت‌ مصالح‌ خود بیشتر نگاه‌ ‏می‌كند». (27) درواقع‌ منظور این‌ است‌ كه‌ همه‌ به‌ فكر منافع‌ خویشند و به‌ مصالح‌ عمومی‌ كمترین‌ ‏توجهی‌ ندارند‎. ‎
عباس‌ میرزا و بعضی‌ دیگر از ایرانیان‌ به‌ خوبی‌ به‌ عقب‌افتادگی‌ ایران‌ واقف‌ بوده‌اند و لزوم‌ تجدّد را ‏تذكّر می‌داده‌اند، ولی‌ در این‌ زمینه‌ هم‌ نباید عجولانه‌ قضاوت‌ كرد و نمی‌توان‌ بعضی‌ از مطالب‌ را از ‏نظر دور داشت‌. تجدّدخواهی‌ در نزد عبّاس‌ میرزا و بعضی‌ از افرادی‌ كه‌ خارجیان‌ نیز درباره‌ی‌ آنها ‏در آن‌ دوره‌ صحبت‌ كرده‌اند، در میان‌ گروهی‌ از سران‌ مملكت‌ صورت‌ عمومی‌ داشته‌ است‌، كلاً ‏نظرگاهی‌ بوده‌ كه‌ بر اثر قدرت‌ دشمن‌ و ضعف‌ داخلی‌ به‌ نحو طبیعی‌ در اذهان‌ پدید می‌آمده‌ است‌. ‏دراین‌ زمینه‌، آنها به‌ احتمال‌ مقرون‌ به‌ یقین‌ از طریق‌ روسیه‌ تزاری‌ با تجدّدخواهی‌ آشنا شده‌ بودند؛ ‏وقتی‌ كه‌ میرزا شفیع‌ در تهران‌ به‌ ژوبر می‌گوید: «روسها در قدیم‌ جاهل‌ بوده‌اند و اكنون‌ از خیلی‌ ‏لحاظ‌ بر ما برتری‌ پیدا كرده‌اند» (28) دلالت‌ بر همین‌ معنی‌ دارد. براساس‌ بعضی‌ از مدارك‌ ‏درمورد اقدامات‌ عبّاس‌ میرزا كاملاً معلوم‌ است‌ كه‌ او تا حدودی‌ از برنامه‌های‌ اصلاحی‌ پطر كبیر و ‏كاترین‌ دوّم‌ در روسیه‌ خبر داشته‌ و می‌خواسته‌ است‌ آنها را سرمشق‌ كار خود قرار دهد. مثلاً وقتی‌ ‏كه‌ با ساده‌دلی‌ - برای‌ اینكه‌ نگوییم‌ ساده‌لوحی‌ - می‌گوید: بهتر است‌ «یك‌ آبادی» در آذربایجان‌ به‌ ‏اهالی‌ «انگلیس‌ و جرمن‌» واگذار شود تا در این‌ ایالت‌ اسباب‌ ترقّی‌ و پیشرفت‌ نوع‌ غربی‌ فراهم‌ ‏آید»، (29) كاملاً به‌ اقدامات‌ كاترین‌ دوّم‌ برای‌ استقرار مهاجران‌، خاصّه‌ آلمانیها در ایالات‌ جنوبی‌ و ‏اوكراین‌ و در اراضی‌ ساحلی‌ حوزه‌ی‌ رودخانۀ‌ دانوب‌ نظر داشته‌ است‌‏‎. ‎
در آن‌ موقع‌ نه‌ عبّاس‌ میرزا و نه‌ هیچ‌ كس‌ دیگری‌ در حدّی‌ نبوده‌ و در وضعیتی‌ قرار نداشته‌ است‌ ‏كه‌ بتواند واقعاً در شرایط‌ تحمیلی‌ دائمی‌ به‌ برنامه‌های‌ طویل‌المدّتی‌ فكر كند كه‌ احتمالاً نتایج‌ آنها به‌ ‏نسلهای‌ بعدی‌ برسد. آنها مقهور و محدود به‌ زمان‌ حال‌ خاصّی‌ بوده‌اند كه‌ فقط‌ به‌ نحو كاربردی‌ و به‌ ‏منظور استفاده‌ در كوتاه‌مدّت‌ می‌توانسته‌اند فكر كنند و امكان‌ هر نوع‌ برنامه‌ریزی‌ واقعی‌ آتی‌ از آنها ‏سلب‌ شده‌ بود. عبّاس‌ میرزا در مطالبی‌ كه‌ به‌ ژوبر می‌گوید به‌ این‌ حقیقت‌ واقف‌ است‌ و بدان‌ اعتراف‌ ‏می‌كند. درست‌ است‌ كه‌ آنها علاوه‌ بر فنون‌ نظامی‌ و جنگی‌ به‌ صنایع‌ و هنرهای‌ نوع‌ دیگر هم‌ ‏علاقه‌مند بوده‌اند، ولی‌ هیچ‌گاه‌ مجال‌ نداشته‌اند به‌ فكر اقدام‌ بنیادی‌ فرهنگی‌ واقعی‌ بیفتند‎. ‎
در گزارش‌ سفر ژنرال‌ گاردان‌ آمده‌ است‌ كه‌ قرار بوده‌ «چند نفر اهل‌ حرفه‌ از قرار تفصیل‌ از جانب‌ ‏دولت‌ فرانسه‌ روانۀ‌ ایران‌ گردند: سازنده‌ی‌ مكری‌ و ماهوت‌، نقاش‌، باسمه‌چی‌ كتاب‌، بلورساز و ‏مینای‌ الوان‌، ساعت‌ ساز كه‌ ساعت‌ اندك‌ بزرگ‌ بتواند بسازد. زرگر و كنده‌كار و جواهرتراش‌ و ‏نقاش‌ زرگر، فنرساز، چخماق‌ساز و سایر اسباب‌ آهن‌، چیت‌ساز، چینی‌ساز، نجار، سنگ‌تراش‌، ‏توپچی‌ و عراده‌ساز، معدن‌جوی‌ و كاركن‌ معدن‌، عكس‌ساز، باروت‌ ساز...» (30‏‎)
ظاهراً این‌ قرارداد به‌ نحو كامل‌ هیچ‌گاه‌ به‌ موقع‌ اجرا گذاشته‌ نشده‌ است‌ و مسلماً به‌ نفع‌ ایران‌ بوده‌ ‏كه‌ عدّه‌ای‌ صنعتگر و اهل‌ فن‌ ماهر در این‌ زمینه‌ها پرورش‌ داده‌ شوند، ولی‌ حتّی‌ اگر این‌ اقدامات‌ ‏تحقّق‌ می‌یافت‌ باز در راه‌ اعتلای‌ ایران‌ و در آن‌ زمان‌ حسّاس‌، اقداماتی‌ بسیار اندك‌ بود و در مسیر ‏وقوف‌ و آگاهی‌ لازم‌ برای‌ ایرانیان‌ قرار نمی‌گرفت‌. دراین‌ مورد آنچه‌ قبلاً نیز از قول‌ تانكوانی‌ ، یكی‌ ‏از همراهان‌ گاردان‌ گفتیم‌، معنای‌ واقعی‌ خود را نمایان‌ می‌سازد: «آنچه‌ آنها (31) فاقداند، مشعل‌ ‏فلسفه‌ است‌ كه‌ در این‌ امور، در نزد آنها آگاهی‌ و وقوف‌ ایجاد كند تا آن‌گاه‌ از لحاظ‌ علوم‌ و فنون‌ با ما ‏برابر شوند.» (32‏‎) ‎
منظور اینكه‌ آگاهی‌ از عقب‌افتادگی‌ و نیازهای‌ فنی‌ و صنعتی‌ و عملی‌، به‌ خودی‌ خود تجدّدخواهی‌ را ‏توجیه‌ نمی‌كند. با تجدّدخواهی‌ لفظی‌ نه‌ فقط‌ شرایط‌ عوض‌ نمی‌شود و راهی‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ مطلوب‌ ‏حاصل‌ نمی‌آید، بلكه‌ چه‌ بسا این‌ خود مانعی‌ برای‌ تأمّل‌ در مسائل‌ اصلی‌ و زیربنایی‌ شود. در این‌ ‏زمینه‌ آنچه‌ قبلاً از قول‌ میرزا شفیع‌ گفتیم‌، در اینجا تكرار می‌كنیم‌: «كشفیات‌ جدیدی‌ كه‌ به‌ ایران‌ ‏آورده‌ می‌شود، نوعی‌ از گیاهانی‌ است‌ كه‌ در این‌ مملكت‌ به‌ ثمر نمی‌رسند.» (33) بی‌مناسبت‌ نیست‌ ‏كه‌ گفته‌ی‌ سرجان‌ ملكم‌ را در آخر كتابش‌ نیز در اینجا بیاوریم‌؛ او اشاره‌ به‌ مردی‌ می‌كند كه‌ اشتغال‌ ‏به‌ توپ‌ریزی‌ داشت‌ و بعضی‌ از توپها كج‌ می‌نمود و نقصانهایی‌ داشت‌ و بعد می‌نویسد‎: ‎
از وی‌ پرسیدم‌، گفت‌ راست‌ است‌، اما قصور از من‌‏‎ ‎نیست‌، به‌ من‌ گفته‌اند كه‌ كار یك‌ ماه‌ را در ده‌ روز كنم‌، گفتم‌ چرا نمی‌گویی‌ كه‌ این‌ محال‌ است‌، ‏بیچاره‌ سری‌ حركت‌ داد و گفت‌ من‌ بهتر می‌دانم‌، آقای‌ من‌ آدم‌ خوب‌ و با انصافی‌ است‌، لكن‌ با این‌ ‏همه‌ شاهزاده‌ [ كه‌ در ] ایران‌ است‌ و به‌ هر چه‌ حكم‌ كند باید اطاعت‌ كرد‎...» ‎
آن‌گاه‌ سرجان‌ ملكم‌ اضافه‌ می‌كند‎: ‎
از آنچه‌ مذكور شد می‌توان‌ دانست‌ كه‌ چرا مردم‌ ایران‌ در صنایع‌ ترقّی‌ كلّی‌ نكرده‌اند، این‌ مملكت‌ ‏هزار سال‌ است‌ كه‌ همچون‌ می‌نماید كه‌ در شرف‌ ترقّیهای‌ برزگست‌، لكن‌ تا هنوز همان‌طور ایستاده‌ ‏است‌. تجارتش‌ تقریباً همان‌ قسم‌ كه‌ در قدیم‌الایّام‌ بوده‌ است‌، هست‌. (34‏‎) ‎
البتّه‌ الزاماً تصوّر نمی‌رود كه‌ منظور سرجان‌ ملكم‌ توپ‌ریز عباس‌ میرزا باشد، ولی‌ كاملاً پیداست‌ ‏كه‌ تجدّد بدون‌ تفكر، معنای‌ خود را از دست‌ می‌دهد و استمرار آن‌، غفلت‌ را كه‌ بدترین‌ نوع‌ آن‌ ‏‏«جهل‌ در نقاب‌ علم‌»، یعنی‌ جهل‌ مركّب‌ است‌، فراهم‌ می‌آورد. نتیجه‌ی‌ این‌ نوع‌ تجدّد، روزمره‌زدگی‌ ‏و سطحی‌اندیشی‌ است‌ كه‌ عملاً از تأمّل‌ اصیل‌ ممانعت‌ می‌كند و درواقع‌ در جهت‌ تفتیش‌ افكاری‌ به‌ ‏كار می‌رود كه‌ از طریق‌ آنها سعی‌ می‌شود در طویل‌المدّت‌ احتمالاً راه‌ حلهای‌ ممكنی‌ را به‌ دست‌ ‏آورند و اراده‌ی‌ خود را در جهت‌ آینده‌نگری‌ به‌ حركت‌ درآورند‎. ‎
عبّاس‌ میرزا در وقوف‌ به‌ عقب‌افتادگی‌، درواقع‌ قدم‌ اوّل‌ را برداشته‌ بود، قدمی‌ كه‌ البتّه‌ صددرصد ‏لازم‌ بود، بی‌آنكه‌ كافی‌ باشد. به‌ طور كلّی‌ رفع‌ عقب‌افتادگی‌ با شعار مقدور نیست‌ و به‌ همین‌ سبب‌ ‏صرف‌ تجدّدخواهی‌، نه‌ فقط‌ نواقص‌ را رفع‌ نمی‌كند، بلكه‌ نوع‌ سطحی‌ آن‌، حتّی‌ امكانات‌ واقعی‌ را ‏ناشناخته‌ باقی‌ می‌گذارد و ذهن‌ را عقیم‌ و قدرت‌ ابتكار را هم‌ از مردم‌ سلب‌ می‌كند‎. ‎
در سؤالی‌ كه‌ عباس‌ میرزا درمورد پیشرفت‌ ایران‌ از ژوبر می‌كند، در عین‌ حالی‌ كه‌ دلسوزی‌ تام‌ او ‏نسبت‌ به‌ وطنش‌ دیده‌ می‌شود و صداقت‌ او محرز می‌نماید، نوعی‌ ساده‌لوحی‌ نیز به‌ چشم‌ می‌خورد. ‏مسئله‌ی‌ پیشرفت‌، مسئله‌ای‌ نیست‌ كه‌ با جواب‌ كوتاهی‌ مشخّص‌ شود؛ هیچ‌ عبارت‌ مرموزی‌ ناگهانی‌ ‏راه‌ حل‌ را نشان‌ نخواهد داد و چنین‌ توقّعی‌ به‌ مانند آرزوی‌ دستیابی‌ به‌ چراغ‌ جادویی‌ علاءالدین‌ و یا ‏به‌ منزله‌ی‌ میل‌ به‌ شناخت‌ آن‌ كلمه‌ اسرارآمیز خاصّی‌ است‌ كه‌ در داستان‌ علی‌ بابا و چهل‌ دزد، به‌ ‏ناگاه‌ در غار را به‌ روی‌ شخص‌ می‌گشاید و او را با گنجینه‌ی‌ غیرمنتظره‌ای‌ روبه‌رو می‌سازد. از این‌ ‏لحاظ‌ عبّاس‌ میرزا حتّی‌ اگر از روسها هم‌ شكست‌ نمی‌خورد و ایروان‌ و مناطق‌ دیگر شمال‌ ایران‌ را ‏از دست‌ نمی‌داد، باز در هر صورت‌ در آرزویی‌ كه‌ برای‌ پیشرفت‌ ایران‌ داشت‌، نمی‌توانست‌ موفّق‌ ‏شود. این‌ آرزو با «فرمول‌» یا شعار به‌ دست‌ نمی‌آید و حتّی‌ ممكن‌ است‌ همین‌ ساده‌لوحی‌ موجب‌ شود ‏ذخایر قومی‌ و تاریخی‌ گذشته‌ نیز به‌ رایگان‌ از دست‌ برود‎. ‎
در آن‌ دوره‌، اگر نظم‌ و انضباط‌ در ارتش‌ (35) ایران‌، برای‌ دفاع‌ از مرزهای‌ كشور ضرورت‌ ‏داشته‌ است‌ و طرحهای‌ عبّاس‌ میرزا برای‌ بازسازی‌ آن‌ در نهایت‌ اهمّیت‌ بوده‌ است‌ و در این‌ مهم‌ او ‏در مواقع‌ مختلف‌ از كارشناسان‌ انگلیسی‌ و فرانسوی‌ و روسی‌ استفاده‌ می‌كرده‌ است‌ كه‌ البتّه‌ معلوم‌ ‏نیست‌ تا چه‌ حدّ واقعاً در خدمت‌ ایران‌ بوده‌اند، برای‌ كسب‌ صنایع‌ و علوم‌ جدید نیز می‌بایستی‌ ‏جامعه‌ی‌ ایرانی‌ از هر لحاظ‌ و به‌ نحوی‌ همه‌جانبه‌ سازمان‌دهی‌ و آماده‌ گردد كه‌ چنین‌ كاری‌ فرصت‌ ‏و وقت‌ كافی‌ لازم‌ داشته‌ است‌ و عملاً به‌ سهولت‌ حاصل‌ نمی‌آمده‌ است‌. سرجان‌ ملكم‌ در كتاب‌ تاریخ‌ ‏ایران‌ خود آورده‌ است‌‏‎: ‎
حاكمی‌ از باب‌ نیكی‌ ذات‌ یا حُسن‌ ادراك‌ شاید به‌ فكر ترقّی‌ و اصلاح‌ حال‌ مُلك‌ و ملّت‌ بیفتد، لكن‌ ‏تدابیر چنین‌ شخصی‌ تابع‌ وضع‌ اوست‌، او می‌خواهد كاری‌ [ را انجام‌ دهد ] كه‌ باید به‌ موجب‌ قانون‌ ‏مخصوص‌ انجام‌ یابد و [ نمی‌داند كه‌ ] به‌ زور صورت‌ نخواهد گرفت‌. به‌ علاوه‌ اینكه‌ جمیع‌ ترقّیات‌ ‏كلّی‌ به‌ تدریج‌ است‌، حتّی‌ اینكه‌ اگر چیزی‌ به‌ جهت‌ صلاح‌ ملّت‌ احداث‌ شود، در ابتدا باید مردم‌ رفته‌ ‏رفته‌ به‌ آن‌ آشنا شوند تا بعد از آن‌ بالطبع‌ میل‌ كنند و الاّ دوام‌ نخواهد یافت‌.» (36‏‎) ‎
از طرف‌ دیگر درست‌ است‌ كه‌ در ابتدای‌ این‌ نوشته‌ گفته‌ شد كه‌ مراحل‌ مختلف‌ زندگانی‌ عبّاس‌ ‏میرزا با مقاطع‌ تاریخ‌ سیاسی‌ ایران‌ در آن‌ عصر مطابقت‌ دارد و گویی‌ وضع‌ یكی‌، بدون‌ توجّه‌ به‌ ‏موقعیت‌ دیگری‌ روشن‌ نمی‌شود، ولی‌ در عین‌ حال‌ گویی‌ میان‌ آرمانهای‌ عبّاس‌ میرزا و واقعیّت‌ ‏زندگی‌ مردم‌ و جامعه‌ی‌ ایرانی‌ فاصله‌ غیرقابل‌ گذری‌ وجود داشته‌ است‌. عبّاس‌ میرزا خود از اركان‌ ‏حكومت‌ آن‌ زمان‌ ایران‌ است‌ و حكومت‌ استبدادی‌ مانع‌ از هر نوع‌ سازمان‌دهی‌ واقعی‌ و رسیدن‌ به‌ ‏نهادهای‌ منسجم‌، آن‌ هم‌ نه‌ فقط‌ قراردادی‌، بلكه‌ طبیعی‌ بوده‌ است‌، سازمانها و نهادهایی‌ كه‌ بر اثر ‏همكاری‌ و هماهنگی‌ میان‌ مردم‌ به‌ نحو خودجوش‌ تحقّق‌ پیدا می‌كند و شرایط‌ مساعدی‌ برای‌ اعتلای‌ ‏كشوری‌ را فراهم‌ می‌آورد. آنچه‌ عباس‌ میرزا می‌گوید با وجود محبوبیتی‌ كه‌ به‌ واقع‌ در مرحله‌ای‌ از ‏زمان‌، حدّاقلّ‌ نزد مردم‌ آذربایجان‌ داشته‌ است‌، نمی‌توانسته‌ در نزد اكثریت‌ محروم‌ اجتماع‌ كه‌ هیچ‌گاه‌ ‏جز زور حرفی‌ نشنیده‌ بوده‌اند، انعكاس‌ واقعی‌ داشته‌ باشد. تجدّد مجموعه‌ای‌ از شعارهایی‌ نیست‌ كه‌ ‏به‌ امید گوشهای‌ شنوا به‌ زبان‌ آورده‌ شود. مادامی‌ كه‌ شرایط‌ زیربنایی‌ به‌ وجود نیاید، این‌ گفته‌ها باد ‏هوا خواهد بود‎. ‎
سؤالی‌ كه‌ عبّاس‌ میرزا درباره‌ی‌ پیدا كردن‌ راهی‌ برای‌ رفع‌ عقب‌افتادگی‌ ایران‌ می‌كند، خود نتیجه‌ی‌ ‏موقعیّت‌ ناخواسته‌ای‌ است‌ كه‌ بر ایران‌ تحمیل‌ شده‌ و عنان‌ كار را از دست‌ ایرانیان‌ خارج‌ ساخته‌ ‏است‌. درست‌ است‌ كه‌ بگوییم‌ علاج‌ واقعه‌ قبل‌ از وقوع‌ باید كرد، ولی‌ باز باید بدانیم‌ كه‌ در هر ‏صورت‌ آنچه‌ قبل‌ از «وقوع‌» است‌، به‌ خودی‌ خود، اغلب‌ فقط‌ حالت‌ بالقوه‌ ندارد، بلكه‌ آن‌ نیز ‏واقعه‌ی‌ دیگری‌ است‌، الخ‌‏‎. ‎
آرمانهای‌ عباّس‌ میرزا به‌ معنایی‌ صرفاً دلالت‌ بر آگاهی‌ ازموقعیتی‌ داشت‌ كه‌ عملاً از دست‌ رفته‌ ‏بود. عبّاس‌ میرزا با واقعیت‌ سیاسی‌ جهان‌ در آن‌ روزگار آن‌قدر فاصله‌ داشت‌ كه‌ جامعه‌ی‌ سنّتی‌ ‏قبیله‌ای‌ و ایلاتی‌ از جامعه‌ی‌ سازمان‌یافته‌ و قدرتمند غربی‌ فاصله‌ داشته‌ است‌. از این‌ لحاظ‌ نه‌ فقط‌ ‏تجدّدخواهی‌ عبّاس‌ میرزا، بلكه‌ درگیریهای‌ دائمی‌ او و البتّه‌ شكستهایش‌ معلول‌ ضرورت‌ عصری‌ ‏بوده‌ است‌ كه‌ عصر تجدّد نامیده‌ می‌شود. در آن‌ زمان‌ تفاوت‌ ایران‌ و كشورهای‌ اروپایی‌، تفاوت‌ و ‏اختلاف‌ دو نظرگاه‌ نبود، بلكه‌ به‌ معنای‌ بسیار ساده‌تر فقط‌ تفاوت‌ ضعیف‌ یا قوی‌ بوده‌ است‌‏‎. ‎
به‌ هر طریق‌ در تأمل‌ درباره‌ی‌ تجدّدخواهی‌ عبّاس‌ میرزا و بدون‌ اینكه‌ كوچك‌ترین‌ شكّی‌ درباره‌ی‌ ‏حسن‌ نیّت‌ و وطن‌پرستی‌ او داشته‌ باشیم‌ و حتّی‌ با قبول‌ اینكه‌ آنچه‌ در او درخشان‌ است‌، باز همان‌ ‏آرمان‌ و آرزوهای‌ اوست‌، باید گفت‌ كه‌ آرمان‌خواهی‌ بدون‌ واقع‌بینی‌ نه‌ فقط‌ واهی‌ است‌، بلكه‌ اصلاً ‏شاید آرمان‌ هم‌ نباشد. آرمانی‌ كه‌ از دل‌ واقع‌بینی‌ نشئت‌ نگیرد، آرمان‌ نیست‌. به‌ نظر می‌رسد كه‌ نه‌ ‏فقط‌ ایرانیان‌، بلكه‌ كشورهای‌ مشابه‌ نیز بدون‌ وقوف‌ به‌ آنچه‌ واقعاً هستند و بدون‌ تأمل‌ در ریشه‌های‌ ‏فرهنگی‌ و تاریخی‌ و امكانات‌ محلّی‌ و بومی‌ خود، نمی‌توانند عملاً راه‌ مناسبی‌ برای‌ تحقّق‌ آرمانهای‌ ‏ذهنی‌ خود پیدا كنند و حتّی‌ برعكس‌، هر بار با این‌ خطر روبه‌ رو خواهند بود كه‌ به‌ اسم‌ تجدّدخواهی‌ ‏و خیراندیشی‌،راه‌ جدیدی‌ برای‌ بیگانه‌سازی‌ و بهره‌گیری‌ از آنها تعبیه‌ شود و بیش‌ از پیش‌ اسباب‌ ‏عقب‌ افتادگی‌ آنها فراهم‌ آید، همان‌طور كه‌ از زمان‌ عبّاس‌ میرزا تا امروز، بارها شاهد آن‌ بوده‌ایم‌‏‎. (10 )
    فریده فرهمند زاده  «موانع اصلاحات عبّاس میرزا قاجار نایب السلطنه در بخش هاى دربار، سپاه و نهاد دین» را اینگونه شرح می دهد:   

دغدغه اصلی این پژوهش در واقع اصلاحاتی است كه اولین باربه سبك غربی در دورۀ ولیعهدی عبّاس میرزا، پسر دوّم فتحعلی شاه.دوّمین شاه قاجار با خواست او عملی گردید. اصلاحاتی كه شاید اوّلین گام در راهی بود كه بعدها  ایران را به سوی تجدّد به سبک غربی پیش برد. هرچند انگیزۀ آغاز این اصلاحات، بیش از هرچیز افزودن توان نظامی ایران در برابر مهماجمان بیگانه به ویژه روس ها بود اما نباید از نظر دورداشت كه حیطۀ گسترده تری از مسایل نظامی  را شامل شد و صورتهای  اقتصادی، سیاسی، علمی و حتّی فرهنگی به خود گرفت. امّا ناآگاهی وگاه بی تدبیری ضابطین  امر اصلاحات و همچنین عدم همراهی شاه و درباریان و سایرینی كه کمک و یاری آنان دربه ثمر رسیدن  اصلاحات مؤثّربود. عدم توانایی مالی برای تأمین بودجه های اموراصلاحی ،  دخالت بیگانگانی  که صلاح خود را در عقب ماندگی و ضعف ایران می دیدند و ازهمه مهم ترعدم زمینه سازی اقدامات اصلاحی در ارتباط بودند برای پذیرش وپیشبرد اصلاحات،  از مهمترین دلایل  ناكامی اصلاحات بوده كه دراین نوشته بدان ها پرداخته می شود.
با نگاهی گذرا به اجتماع حاكمیت آن روز ، اساس آن را پرسه پایه  خواهیم  دید. حاکمیت كه متشكّل از شاه و بخش كوچكی ازشاهزادگان و دیوانیان عالیرتبه است؛ نظامیان كه معمولاً با طبقه بندی حاكمیت پیوندهایی دارند یا جزء آن هستند (منظورسران نظامی است) ؛ روحانیت كه با حاكمیت پهلو میزند و از موقعیت ممتازاجتماعی برخوردار است. گو اینكه ازاثر جریانات اجتماعی و همزمان با افت و خیزهای اقتدار حاكمیت، این طبقه نیز دچار فراز و فرودهایی می گردد. تأثیری كه واكنش مثبت و یا منفی این طبقات به واقع های در موفقیت یا عدم موفقیت آن داشته است، ما را بر آن داشت كه به احوال این سه طبقه بپردازیم.

   مقدّمه

حكومت ایران در زمان سلطنت باباخان كه پس از قتل آقا محمّد شاه بدست نزدیكانش 1211- ه .ق/ 1796 م- با لقب فتحعلى شاه و به عنوان دومین پادشاه سلسلۀ نوپاى قاجار تاجگذارى كرده بود 1، از تغییرهاى جهان پیرامونش بى خبر و به دور مانده و با مفاهیم تغییر یافته عرصۀ مناسبات سیاسى بین المللى بیگانه بود. اثرهاى این بى خبرى و دورى به تدریج و به محض توجّه قدرت هاى استعمارى به
ایران، بروز و نمود یافت و با اصطكاك ها و برخوردهاى نظامى و سیاسى، شدّت و عمق آن به روشنى هویدا شد. بارزترین نمود این مسئله در جریان جنگ هاى ایران و روس بود. كاستى ها و نواقص موجود، سردمدار سپاه، نایب السلطنه، عباس میرزا.را به اندیشه اى واداشت كه نتیجۀ مستقیم آن شكل گیرى جریانى شامل اقدامات اصلاحى بود كه در ابتدا  شامل  مسایل  نظامی  و سپس حیطه هاى اجتماعى و فرهنگى شد.
اصلاحات بیانگر مفهومى  است  از تغییر  و تحوّل  به سوی وضعیتی  بهتر؛  به زبان دیگر حركتى است به سوى تكامل، در جهت رشد  و پیشرفت  و بهبود  و اوضاع  تغییر ، همواره با اصطكاك و مقاومت روبرو شده است، با درجات مختلف شدّت و ضعف  بشر ، از آغازین روز تا امروز  با شدّت  و ضعف متفاوت، همواره در صدد پیشرفت و در این راه ناگزیر  از تغییر  بوده است . در جریان  این تغییرها همواره  منافع و اعتقادات برخى اشخاص باید قربانى این پیشرفت  تحوّل مى شد؛ و این همان اصطکاک و مقاومتى بود كه به تند شدن یا كند شدن جریان اصلاحات مى انجامید.جریان تغییر ، گاهی  بر اثرمقاومتها وواكنش متقابل اصلاح طلبان دربرابر آن، تسریع مى شد وگاهی نیزسرکوب  و مقاومت  در برابر این تغییرشدیدتر از نیروى اصلاح خواهى بود و مى توانست این جریان را کند  و گاهی ظاهراً خاموش کند. ولی از آنجا  که تغییر، ناگزیر لازمه زندگى بشر است و نفس زندگى آدمى بدون تبدیل  و تحول  بی معناست . آنچه  باید از میان مى رفته و آنچه باید آفریده مى شده، همیشه راه خود را  پیموده اند. در این میان ، آن گوشه  از تاریخ  تغییرها و تبدیل ها ما را به خود مشغول مى دارد كه در دورۀ دوّمین پادشاه قاجار، فتحعلى شاه و ولیعهدش عبّاس میرزا رخ داده است.
نظرما برتغییرها و اصلاح هایى است كه نایب السلطنه عبّاس میرزا، عامل اجراى آن بوده است؛ و چگونگى و سرانجام آن.

   آغاز اصلاحات:
آن چه در این دوره بر ایران رفته را عبدالرزاق دنبلى درمآثر سلطانیه چنین بیان مى كند:
نه سپاه را نظامی و نه رعیت را انتظامی و نه كار را قوامی و نه ملتزمان ركاب را قوامی و نه قلعه و حصاری كه در هجوم نابكاری بكار آید و نه از پیاده و سوار نامداری و كارگذاری كه « در میدان پیكار و هنگام كارزار در شمار آید...»(2)
خصوصیت اقتصاد كشاورزی و وضعیت خاص حاكم بر آن،نفوذ و حاكمیت عد ه معدودی ارباب (حاكم) برعده فراوانی ازكشاورزان بى زمین كه به دلیل عدم احساس نیاز یا مشغله های خاص زندگی كشاورزی، سواد هم نداشتند (3)، تقابل روزافزون منافع دو گروه حاكم و محكوم و وخیم تر شدن زندگی كشاورزی.با توجه به جنگ های تحلیل برنده اى كه از سقوط صفویان آغاز شده بود را به دنبال داشت. البته از نظر نباید دور داشت كه یكپارچگی حكومت قاجاری، از ناامن یهای قبل از آن كاسته بود (4 )د، ولی خودسرى شاه كه بعد ازخشونت آقامحمدشاه، كار جانشین ر ا آسان تر برای اطاعت بی چون و چرا. حداقل در ظاهر.و در واقع نقطه ای برای تأمین انضباط بیشتر اجتماعی در آمده بود.
ساختاراجتماعی در ایران، تفاوت  عمده ای  با آنچه  پیش از این بود. نداشت : خانواد ه ایل صاحب اختیار ودر رأس آنان شاه، و سپس روحانیون مذهبی و خانواد ه های وابسته به این دو طیف در راس قدرت بودند؛ (5) تفكیك داخلی طبقات و اصناف فودست نیز هنوز  انجام نپذیرفته بودو اصولاً در حیطه مبحث ما نیز نیست.این نوع ساختار اجتماعی، مستلزم  این بود  که هر نوع  تغییر و تحولی لزوماً از بالای هرم اجتماعی صورت پذیرد و راهكارهای آن هم از همین تجویز  و اجرا گردد. آنچه  دربار ه لزوم احساس نیاز به تغییر نزد عباس میرزا نایب السلطنه و قائم مقام فراهانی میرزا عیسی گفتیم ، نیز در  همین مقوله م ی گنجد.
درباره ترقی خواهى و كنجكاوى عباس میرزا  در سفرنامه های خارجی و نوشته های داخلی نگاشته اند. آنچه او در گفتگو با ژوبر، سفیر ناپلئون  در ایران  بیان کرده و توصیفی كه ژوبر از شخصیت « هواخواه علوم و صنایع اروپایی » اونموده (6 ) ، همچنین آنچه  میرزا بزرگ قانم مقام  از « افكار تجددخواهانه » و علاقمندی عباس میرزا  به « اصول و رو ش هایی اروپایی » و خواست نایب السلطنه مبتنی بر تطابق اوضاع آذربایجان با این روشها، نوشته است، 7 نمونه هایی از افكارنوگرای عباس میرزا نایب السلطنه است. آن چنان كه پیش از این گفتیم ابواب جمعی نایب السلطنه نیز همچون او، خواهان اصلاحات و تغییر و تحول به سبك اروپایی بودند. افرادی همچون میرزا عیسی فراهانی و بعدها پسرش.میرزاابوالقاسم فراهانی كه هر دو مقام قائم مقامى در دربار عباس میرزا داشتند و یا میرزا شفیع صدراعظم. (8)
نخستین علتی كه باعث توجه به اصلاحات به شیو ه مدرن و غربی در ایران شد، جنگ هایی بود كه بین ایران و روسیه در دو دوره انجام شد و پیش ازاین، دراین باره سخن گفتیم. آن چه در مدت این جنگ ها بر ایران و قشون آن رفت، عباس میرزا و وزیر او میرزا عیسی قائم مقام را به این اندیشه واداشت كه آنچه روس ها را در میدان نبرد این چنین توانا و بی حریف ساخته چیست و چرا قشون ایران از آن بی بهره است؟
در واقع طی این جنگ ها بود كه عباس میرزا و میرزا بزرگ. میرزا عیسی.به نقاط ضعف كلی قشون پی بردند و درصدد برآمدند كه از نقاط قوت سپاه روسیه تقلید كنند. 9 این تفاوت به قدری روی عباس میرزا اثر گذاشته بود كه حتی دربرخورد با بیگانگان و گفتگو با آنان نیز نمود داشت؛ به عنوان نمونه در گفتگویی كه عباس میرزا با ژوبر داشته از راز ترقی آنان و دلیل ضعف ایرانی ها پرسیده است.(10)
نایب السلطنه با همراهى میرزا بزرگ قائم مقام( 11 ) ، تغییرها را از منطقۀ تحت حكمرانی خود، آذربایجان، آغازكرد. وى سعی كرد با تغییرهایی در اوضاع قضایی و مالی، دستگاه دیوانسالاری آذربایجان را انتظامی ببخشد و از برخی اجحاف هاکه دربارۀمردم می شد، جلوگیری کند :
«.. حكم اشرف نفاذ یافت كه در هر یک از  ولایات آذربایجان  دیوان خاصّه بنا كنند و امیرى صاحب فطانت  با یکی  از فضلا برای اجرای اوامر  شرعیه  به دیوان  نشینند...»( 12 )
همچنین تلاش كرد با احیای قنات ها و تعمیر ویرانی های آذربایجان ،  كشاورزی را رونق دهد و امنیت را برقرار سازد:
«...وقنوات منطسمه را صاحبان املاك آباد نموده آبی بروی کار نیک نامی  و خجسته  فرجامى آرند...»(13)
همچنین برای جلوگیری از اجحاف بر مردم ، ترتیبی  داد که مواجب  و اسب  چاپارها كه تا آن زمان توسّط مردم تأمین می شد و حتّی موظّف  به پذیرایی از چاپارها بودند. علاوه اختصاص مواجب و اسبی برای چاپارها، برای استراحت آنها نیز مهمانخانه هایی مهیّا شود.
« هر كس از متردّدین  در بار سلطانی  و سایر دول از ولایات عبور مینمایند خرجى جداگانه براى عجزه و رعایاى ولایت نیست. دواب و اسب چاپارى و اخراجات عرض راه و مصادف ازاحاد مترددین تا به معارف از عابرین و قاصدین از ایلچیان روم و فرنگ... تمامى اخراجات و مصارف عرض راه از سركار شوكت مدار است و كسى را جرأت آن نیست كه توبره كاهى در راهى از رعیتى خواهد یا به شلتاق منكر جان ضعیفى را در شكنجه ظلم و تعدّى كاهد.»( 14 )
علاوه برآن به اوضاع بهداشتی مردم منطقه نیز توجّه شد. برای اوّلین بار آبله كوبی درایران توسّط
جرّاحان انگلیسی اجرا شد- زمستان 1226 ه. ق - گو اینكه بدلیل بدگمانی دولت و عدم همكاری پزشكان ایرانی ادامه نیافت.( 15)
درهر حال اوضاع بی سامان آذربایجان را نظمی دوباره بخشید و البتّه باید گفت كه تا حدّ زیادی نیز
موفّق به این كار شد. (16)
از جمله امور اصلاحی كه انجام شد، فرستادن محصّل برای آموختن زبان و علوم خارجه و استخراج . معادن و هنرهای نظامی به كشورهای اروپایی بود( 17) كه از سوی میرزا عیسی قائم مقام فراهانی انجام شد( 18 )گو اینكه این شخص همۀ عملكرد خود را منسوب به ولی نعمت خود، عبّاس میرزا می كرد.
میرزا صالح شیرازى یكى از جوانانى است كه سال 1230 ه. ق/ 1815 م به دستور عبّاس میرزا براى تحصیل عازم انگلیس شدند. چهار نفر دیگر نیز همراه او بودند. میرزا رضا صوبه دار توپخانه، میرزا سیدجعفر پسرمیرزا تقى وزیر تبریز، میرزا محمدجعفر، استاد محمّدعلى چخماق ساز.( 19 )مخارج این افراد توسّط عبّاس میرزا نایب السلطنه پرداخت مى شد.( 20 )
میرزا صالح، طیّ سفرش  از روسیه  هم عبور کرد  که با میرزا ابوالحسن خان شیرازى دیدارى داشت و مورد توجّه او واقع شد. از جمله فعّالیت هاى او در انگلستان ورود به  فراموشخانه بود - 1233 ه.. ق/ 1817 م. وى پس از بازگشت به ایران  نیزبا  کمک  میرزا جعفر  مهندس  و ابوالحسن خان شیرازى و سرگوراوزلى فراموشخانه تأسیس كرد( 21 ). تحصیل وی در انگلستان  شامل  حکمت طبیعی ، تاریخ، زبان لاتین و فرانسه و البتّه صنعت چاپ بود كه با آوردن  دستگاه چاپی از انگلستان ، تأسیس اوّلین  روزنامه به نام كاغذ اخبار را انجام داد.( 22 )از این شخص سفرنامه ای  نیز  به جا مانده  که شرح مسافرت او به انگلستان و ذكر حوادث زمان اقامتش- البته با رعایت جانب احتیاط - است.
نویسنده به بیان همۀ مطالب نمی پردازد و مثلا" درباره فراماسونرى از شرح و بسط مطلب خوددارى
می كند.( 23 ) 
از محصّلین دیگر، محمّدعلى چخماق ساز بود كه به دلیل موقعیت ویژه اش از او یاد مى كنیم. او كه در
كارگاه اسلحه سازى در تبریز مشغول بوده، براى آموختن اسلحه سازى و توسّط میرزا صالح براى تحصیل درانگلستان معرّفى مى شود( 24 )كه در ازاى كار مجّانى دركارخانۀ اسلحه سازى در انگلستان، كارآموزى مى كرده است.( 25 ) این شخص در مدّت حضورش در انگلستان بدون اطّلاع و مشورت دوستانش، دخترى انگلیسى را مطابق آداب انگلستان در كلیسا به عقد خود درمى آورد كه به این سبب مورد بى اعتنایى دوستانش نیز قرارمى گیرد. به هر حال او همسرش را با خود به ایران آورد و البتّه همسرش با زنان حرم ولیعهد رفت و آمد نیز پیدا كرد.( 26)  پس از بازگشت، میرزا محمّد على در جرگۀ نجباى ایران درآمد و با آنچه كه در انگلستان آموخته بود، دستگاه توپ ریزى ساخت كه روزانه یك عراده توپ سوار مى كرد. (27 )
محصّلین دیگرى نیز به خارج از ایران فرستاده شدند. از جمله پیش از این در سال 1226 ه.. ق/ 1811م دو دانشجو به انگلیس اعزام شدند تا در زمینه هاى علمى و صنعتى تحصیل كنند. كاظم پسر نقّاش باشى عبّاس میرزا براى تحصیل نقّاشى و حاجى بابا افشار پسر یكى از صاحب منصبان عبّاس میرزا براى تحصیل طبّ و شیمى( 28 ) اوّلى پس از هیجده ماه به مرض سل درگذشت و در انگلستان مدفون شد و دوّمى با راه یافتن به دانشگاه آكسفورد و تحصیل طبّ، پس از بازگشت به ایران به عنوان حكیم باشى در دستگاه عبّاس میرزا مشغول بود. همچنین وى در سفر خسرو میرزا پسر عبّاس میرزا به روسیه‎ ‎براى‎ ‎عذرخواهى‎ ‎از قتل‎ ‎گریبایدوف‎ ‎روسى‎ ‎در‎ ‎ایران،‎ ‎حكیم‎ ‎باشى‎ ‎او‎ ‎بود(29‎)
سال‎ 1814 ‎م‎ ‎پنج‎ ‎نفر‎ ‎به‎ ‎فرانسه‎ ‎و‎ ‎سال‎ 1816 ‎م‎ ‎نیز‎ ‎دانشجویان‎ ‎دیگرى‎ ‎به‎ ‎اروپا‎ ‎اعزام‎ ‎شدند(30) ‎عبّاس‎ ‎میرزا در‎ ‎پیمان‎ ‎نامه‎ ‎هایى‎ ‎كه‎ ‎با‎ ‎دول بیگانه منعقد مى‎ ‎شد‎ ‎به این مطلب توجّه داشت و ‏‎ ‎از‎ ‎پیشنهاد‎ ‎آنها‎ ‎در‎ ‎این‎ ‎زمینه استقبال‎ ‎مى‎ ‎كرد‎. ‎ژنرال‎ ‎گاردان‎ ‎که به عنوان  سفیر فرانسه و به همراهی  ‏تعدادی ‏‎ ‎مستشار‎ ‎نظامی‎ ‎وارد‎ ‎تهران شده‎ ‎بود،‎ ‎تعهّد‎ ‎كرد‎ ‎كه‎ ‎هر‎ ‎ساله‎ ‎تعدادی‎ ‎جوان‎ ‎ایرانی‎ ‎برای‎ ‎تحصیل‎ ‎و‎ ‎تعلیم‎ ‎به پاریس‎ ‎بفرستد‎.(31) ‎پیشنهادی كه‎ ‎بعدها‎ ‎مورد‎ ‎توجّه‎ ‎سرهارفورد‎ ‎جونز‎ ‎انگلیسی‎ ‎قرار‎ ‎گرفت‎ ‎و‎ ‎عیناً‎ ‎به‎ ‎ایران‎ ‎اعلام‎ ‎شد(32. ‎)
اعزام‎ ‎دانشجو‎ ‎به‎ ‎خارج‎ ‎ازکشور و آشنایی دانشجویان با مظاهر متفاوت ‎ ‎بیرون‎ ‎از‎ ‎مرزهاى‎ ‎ایران،‎ ‎منجر‎ ‎به  ایجاد‎ ‎تفكّرات‎ ‎و‎ ‎نگرش‎ ‎هاى‎جدید در این افراد  ‎مى‎ ‎شد‎.  دانشجویان تأثیرپذیرى‎ ‎از‎ ‎فرهنگ‎ ‎محیط‎ ‎تحصیل شان،‎ ‎دچار‎ ‎تحوّلات‎ ‎فكرى‎ ‎مى‎ ‎شدند که نتیجۀ آن  به شکل  تغییرات ظاهری ، همچون ‎ ‎ورود‎ ‎و‎ ‎كارگیرى‎ ‎فنون و‎ ‎علوم‎ ‎جدید‎- ‎همچون‎ ‎ترجمه‎ ‎ کتب ، نقشه کشی  به شیوۀ مهندسی نظامی ،‎ ‎و‎ ‎صنعت‎ ‎چاپ‎- ‎ یا‎ ‎نوگرایى ذهنى‎ ‎نسبت‎ ‎به‎ ‎مفاهیمى‎ ‎چون‎حکومت ، آزادی و قانون عیان  ‎مى‎ ‎شد‎. ‎اینان‎ ‎عموماً‎ ‎از‎ ‎بزرگ‎ ‎زادگان بودند‎ ‎و‎ ‎پس‎ ‎از‎ ‎بازگشت‎ ‎به‎ ‎ایران‎ معمولاً مصدرمشاغل و مناصب دولتی ‎مى‎ ‎شدند،‎ ‎اهمّیت‎ ‎این‎ ‎تغییر‎ ‎و‎ ‎تحوّل را‎ ‎مى‎ ‎توان‎ ‎دریافت‎. ‎میرزا‎ ‎صالح‎ ‎شیرازى‎ ‎از‎ ‎نمونۀ‎ ‎این‎ ‎افراد‎ ‎است‎. ‎وى‎ ‎در‎ ‎زمینه‎ ‎علوم‎ ‎و‎ ‎فنونى‎ ‎چون‎ ‎صنعت چاپ،‎ ‎همچنین‎ ‎مفاهیمى‎ ‎چون‎ ‎قانون‎ ‎و‎ ‎انتخابات‎ ‎عمومى‎ ‎و‎ ‎محدودیت‎ ‎اختیارات‎ ‎شاه‎ ‎در‎ ‎اروپا،‎ ‎مطالبى‎ ‎را‎.‎بیان مى‎ ‎كند‎ ‎كه‎ ‎نشان‎ ‎گر‎ ‎تاثیر‎ ‎پذیرى‎ ‎ذهن‎ ‎وى‎ ‎از‎ ‎آنهاست.(33 ) ‎
دربار‎عبّاس‎ ‎میرزا‎ ‎نایب‎ ‎السلطنه‎ ‎نیز‎ ‎با‎ ‎سیاست‎ ‎هاى‎ ‎او‎ ‎و‎ ‎میرزا‎ ‎عیسى‎ ‎قائم‎ ‎مقام‎ ‎فراهانى،‎ ‎تبدیل‎ ‎به‎ ‎مكانى براى‎ ‎پرورش‎ ‎افكار‎ ‎و‎ ‎آراى‎ ‎نوین‎ ‎شده‎ ‎بود‎. ‎ به‎ ‎عنوان‎ ‎مثال‎ ‎میرزا‎ ‎محمدتقى‎ ‎امیركبیر‎ ‎كه‎ ‎بعدها‎ ‎صدراعظم ناصرالدین‎ ‎شاه‎ ‎قاجار‎ ‎شد‎ ‎و‎ ‎با‎ ‎نوگرایى‎ ‎دست‎ ‎به‎ ‎تأسیس‎ ‎دارالفنون‎ ‎و‎ ‎یا‎ ‎ایجاد‎ ‎و‎ ‎پرورش‎ ‎صنایعى‎ ‎زد،‎ ‎در‎ ‎دربارعبّاس‎ ‎میرزا‎ ‎رشد‎ ‎كرده‎ ‎بود.  ‎وى‎ ‎كه‎ ‎در‎ ‎جریان‎ ‎سفر‎ ‎خسرو‎ ‎میرزا‎ ‎به‎ ‎روسیه‎ ‎همراه‎ ‎او‎ ‎بود،‎ ‎تحت‎ ‎تاثیر‎ ‎مشاهداتش در طول این سفر و همچنین محیط دربار عباس میرزا قرار گرفت و همین به شكل گیرى اقدامات اصلاحى و در سال هاى صدارتش انجامید. میرزا عیسى قائم مقام نیز از هركمك یا پیشنهادى از سوى خارجیان براى آموختن و اقتباس متون آنها، استقبال مى كرد؛ كه این عمل نیز به شكل گیرى افكار و آرا جدید مى انجامید.
عمده اصلاحات درگسترۀ نظامی گری بود كه به فرمان ولیعهد در همۀ اركان اعم از ظاهر افراد قشون یا طرز ادارۀ سپاه، می بایست اجرا می شد. براى ایجاد تغییر در قشون به سبك اروپایى، از مستشاران 
نظامى بیگانه استفاده شد. نخست مربیان روسى كه از مردم قره باغ و نخجوان بودند و از زمان
آقامحمّدخان به ایران مهاجرت كرده بودند،( 34 )تعلیم سپاه ایران را بر عهده گرفتند. 35 ولى هنگامی كه فرانسویان به عنوان دوستی و اتّحاد  با ایران به ایران آمدند،  و سفیری  نیز  از ایران  به فرانسه رفت تا قراردادی براین مبنا با ناپلئون بناپارت  امپراتور فرانسویان  امضا کند . نیز  توجّه  به برنامه های اصلاحی از نظر دور نبود.
در مادّ ۀ ششم و هفتم قرارداد فین كن اشتاین امضا شده  در 25 صفر 1222 هـ. ق/ 4 مه 1807 م.چنین آمده:
« مادّۀ ششم: چون اعلیحضرت  پادشاه  ایران مایل است  که پیاده نظام و توپخانه و استحكامات خود را بر طبق اصول  اروپایی منظّم  نماید ، اعلیحضرت امپراتور فرانسویان و پادشاه ایتالیا، متعهّد می شود كه توپ های صحرایی و  تفنگ ها وسرنیزه هایی كه اعلیحضرت پادشاه ایران لازم دارد، برای او تدارك نماید.»( 36 )
در مادّۀ هفتم نیز فرانسه  تعهّد کرد  که هر اندازه صاحب منصب توپخانه و مهندس و پیاده نظام كه ایران بخواهد در اختیارش قراردهد.( 37 ) بر مبنای همین اصل بود  که درهیأت همراه گاردان، تعدادى مهندس نظامى و صاحب منصب  توپخانه  حضور داشتند که بنا  به در خواست حكومت ایران و دستور ناپلئون، مى بایست چگونگى ساخت استحكامات جدید و نظامى گرى اروپایى را به قشون ایران مى آموختند.( 38 )
هم زمان با آموزش هندسه و ساختمان سازی به جوانان ایرانی. توسّط مسیو لامى از اعضای هیأت همراه گاردان( 39 ) - ساختن و یا تعمیر قلعه های نظامی نیز در دستور كار قرار گرفته و اجرا می شد. از جمله قلعه هاى نظامى چون قلعۀ عبّاس آباد و قلعۀ یزدآباد نخجوان و قلعۀ خوى و حصارالنجیق و تعمیر ایروان و ساختن حصار تبریز.( 40 ) از جمله اقدامات هیأت همراه گاردان، راه اندازى كارخانه توپ سازى در اصفهان توسّط سزوان فابویه، ازافسران توپخانه بود- ذیحجه 1222 ه.. ق/ فوریه 1808 م( 41 ) مخارج راه اندازى این كارخانه به عهده حكومت اصفهان گذاشته شد. نایب الحكومه اصفهان، عبدا... خان پسر حاج محمدحسین خان امین الدوله اصفهان و وزیر مالیۀ دربار فتحعلیشاه بود؛ و از آنجا كه راضى به پرداخت مخارج كارهاى فابویه نبود، با گزارش هاى نادرست، سعى در كارشكنى در عملكرد او داشت. ( 42 ) فابویه از همراهى هیچ كس برخوردار نبود، ولى توانست بیست توپ سنگین آماده كند.( 43 ) امّا زمانى توپ ها را براى آزمایش عرضه كرد كه روابط ایران و فرانسه رو به تیرگى مى رفت. در نهایت، بى آنكه كارش را به پایان رسانده باشد، از سوى گاردان به تهران احضار شد و پس از او هم كارش ادامه نیافت.(  44) 
پس از خروج فرانسوى ها از ایران و جایگزینى انگلیسى ها، طبق توافق به عمل آمده، مربّیان انگلیسى
جاى معلّمان فرانسوى را گرفتند. ( 45 ) از جمله این مربیان، افسران نظامى چون مونتیت و لیندسى بودند كه به همراه سرجان مالكم به سال 1225 ه . ق/ 1810 م به ایران آمدند.( 46 ) آموزش توپخانه ایران به عهدۀ لیندسى گذاشته شد( 47) و در كنار آن لباس های متّحدالشكل به رنگ های یكسان معمول شد. لباس پیاده نظام از ماهوت آبى یا قرمز و لباس توپچى ها از ماهوت آبی  بود که با شلواری سفید  و  گشاد و كلاه پوستى تكمیل مى شد. چكمه نیز جایگزین كفش شده بود؛( 48 ) باروت  توسّط  خود ایرانیها ساخته مى شد و توپ ها و تفنگ ها از روی نمونه های انگلیسی بود و حتّی افرادی را برای آموختن این شیوه به  « فرنگ» فرستادند. ( 49 ) 
با توجّه به ساختار ایلیاتى  قشون  و این مهم  که متابعت  افراد ایل  از رئیس، بر متابعت از فرمانده كلّ سپاه ارجح بود، عبّاس میرزا  در ساختار فرماندهی قشون  نیز تغییراتی ایجاد كرد. در دسته بندى جدید نظامى، ترتیب ایلى سابق به هم مى خورد و رؤسای  هر ایل  بر ایل  خود حکم نمی راندند. صدور حكم نیز تنها از طریق نایب السلطنه یا منصوبین او - كه از امراى معتمدش بودند- انجام مى پذیرفت.( 50 ) از سپاهى كه به این ترتیب تربیت شد پس از اختصاص شاه،  عدّه ای از آنها  با نام  جانباز به خدمت شاه، بقیّه زیر نظر عبّاس میرزا قرار گرفتند. این عدّه شامل دوازده گروهان  پیاده  به سرباز ، یک اسواران سوار  و یك عدّه توپچى كه براى بیست عرّاده توپ كافى بود مى شدند.( 51 ) 
همان طور كه در برخی موارد کار  اصلاحات  به خوبی  پیشرفت مى كرد، با موانع و مشكلاتی نیز روبرو شد. پیشرفت كار بیشتر به دلیل پشتكار و دلگرمی عبّاس میرزا (  52 ) و همراهانش در نتیجه گرفتن هر چه زودتر از كار بود و همچنین همراهی گروهی كه سود خویش را در همدلی با برنامه های عبّاس میرزا می دیدند.( 53 )
در متون مربوط به این دوره می بینیم كه بسیار سعی شده از كمك و همراهی روحانیت به عنوان یكی
 از اصلی ترین  گروه های  مرجع  و اسلامی  کردن مفاهیم اصلاحات  استفاده  شود. همانند سازی « جنگ فرنگ »  با نظامی که خداوند  در « قرآن حمید» به آن اشاره كرده توسط نایب السلطنه و اینكه مخالفان مسلمانان  همان قاعده را به دست گرفته اند( 54 ) یا كمك گرفتن از استعارات و تشبیهات قرآنی برای« زنده کردن  قاعده قدیمه » ( 55 ) . همچنین واكنش عبّاس میرزا به مقاومت مردم در حفظ عادات و روش های سابق، به صورت همراهی با سپاهیانی كه تمرینهای جدید جنگی می كردند و یا پوشیدن لباس های نظامی فرنگی( 56  ) از عواملی بود كه به پیشرفت و تسریع امور اصلاحی كمك شایانی می كرد. گذشته از آن همراهی روحانیت با امور اصلاحی جدید، به صورت فتاوی و احكامی كه در تأیید آنها ارایه می دادند و مخصوصأ تشویق های میرزا بزرگ در این زمینه (  57 ) نیز عامل تسریع كنندۀمهمّى بود. یكی از علمای برجسته پرچم های جدید ساخته شده توسّط انگلیسی ها برای ارتش ایران را ستوده و از نظامیان خواسته بود كه آنها را مانند پرچم پیامبر اسلام انگارند و برای حفظ آن جان ببازند.(  58 ) 
روند اصلاحات پیشرفت خوبى داشت. ولى پس از اجراى برنامه هاى اصلاحى به ویژه در قشون، ناسازگارى میان عرف وتغییرهاى جدید، عملاً امكان رشد اصلاحات را از بین مى برد. ازسوى دیگر، آنچه سال ها به عنوان نظام رعیتى و ایلی درادارۀامورمربوط به سپاه رایج بود و عبّاس میرزا با تغییر مناصب فرماندهى، قصد دگرگونى آن را داشت، ازموانع دیگراصلاحات اند. تبعات اعزام دانشجوبه خارج از كشوروهمچنین وجود رقبای عبّاس میرزا که معمولاً از کمک روحانیون مخالف عبّاس میرزا و حربۀ مذهبى آنها درناتوان ساختن عبّاس میرزا و گرفتن جایگاه ولیعهدی از او استمداد مى جستند نیز درچگونگى روند اصلاحات مؤثّربودند. آنچه به شکل گیری این موانع امور اصلاحی انجامید و تأثیرى كه این موانع بر اصلاحات داشتند،  از مواردیست  که در فصل آینده به آن خواهیم  پرداخت.

   فرجام اصلاحات

اگرچه در ظاهر، روند امور اصلاحی حاكی از پیشرفت كار و بهبود اوضاع بود، ولی عوامل متعدّدی اجازۀ به نتیجه رسیدن امر اصلاحات  را نداد . اگر چه عبّاس میرزا  به عنوان نایب السلطنه ی ایران و شخص دوّم مملكت پس از پدرش فرد قدرتمندی بود  و علاوه  براین اختیار امور سپاه ایران و ایالت ثروتمند آذربایجان را نیزدردست داشت، ولی رقبای قدرتمند او در داخل، كه توسّط بیگانگان صاحب نفوذ در دربار، حمایت می شدند هر كدام به اندازه پشتوانه ای كه داشتند بر اساس اغراض شخصی یا توجیه نشدن دربارۀ امور اصلاحی و احساس خطر از این جانب، نه تنها او را در راه اصلاحات یاری نرساندند، بلكه هر جا توانستند، مانعی بر سر راه اصلاحات ساختند. تا اینكه سرانجام با مرگ عباس میرزا تا مدّتها بعد امور اصلاحی عقیم مانده و دنبال نشد. گواینكه كندی در كار اصلاحات، پیش از مرگ عبّاس میرزا نیز نشانگر دلسردی عبّاس میرزا بود كه دراین باره و دربار ۀ موانع اصلاحات در حیطۀ سه بخش دربار، سپاه و نهاد دین سخن خواهیم گفت.

   موانع مربوط به دربار

شاه به عنوان فرد مطلق العنان مملكت به استبدادی ترین شیوۀ ممكن، حكم می راند. در واقع همۀ امور به نظر و خواست او بستگی داشت. گاهی امور جزئی را به زیردستانش محوّل می كرد، ولی تغییرها و
اصلاحاتی با این گستره و عمق چیزی نبود كه بدون نظر مساعد و پشتیبانی شاه شروع شود تا چه رسد
كه به جایی برسد. شاه، بالاترین جایگاه كشور و صاحب جان و مال همه ی افراد از صدر تا ذیل كشور بود. همگان رعایای او بودند و این در برگیرنده تك تك انسانهایی بود كه در قلمرو او می زیستند. خواه فرزندانش باشند یا افراد كوچه و بازار. از ویژگی های بارز و شناسه فتحعلیشاه خساست او بود.( 59 ) آنچنان كه گاردان می گوید فتحعلیشاه خزانه هنگفتی جمع آوری كرده بود، ولی عشق او به پول اجازه به جریان افتادن این ثروت را نمیداد.( 60 )  این ویژگی شاه  از جمله  در جریان  پرداخت غرامت   دوّم، زمانی كه پرداخت غرامت به تعویق افتاد و باعث تهدید روسها شد، خطرساز شد. ولی آنچه اینك مورد نظر ماست، تأمین هزینه های اصلاحات قشون ایران است كه رقم ناچیزی نبود. او پادشاه كشوری بود كه هنوز قشون كار آمد و هماهنگی نداشت و پیوسته از ایلاتی بود که  وفاداری  و راستی  شان با شاه  در گروگان هایی بود كه نزد شاه داشتند.
او پادشاه سلسله ای شده بود  که هنوزدرنخستین جنبشهای استوارسازی بود وبا وجود اوضاع آشفته ی زمانش، باید با چیرگی برهماوردان درونی ، با بیگانگان که به زودی ازشمال وغرب یورش می آوردند نیزدست وپنجه نرم می كرد. چارلز عیسوی نوسینده تاریخ اقتصادی ایران می نویسد:
نیروی نظامی ایران بسیار ضعیف  بود،  تشکیلات اداری اش  کارآیی زیادی نداشت، نظام مالی اش بسیار فرسوده و كهنه بود و نهاد تربیتی و آموزشی اش رو به توسعه نرفته بود». 61 
به گفتۀ « گرزن» (62 ) تصوّرشاه از قشون ، ایلات و عشایری بودند که با افتخاربرای او می جنگیدند ومواجبشان هم از راه غارت و  راهزنی تأمین می شد و عبّاس میرزای به اصلاحات هم با این ترتیب نمی توانست دیدگاه های اصلاحیش را عملی سازد.( 63 ) گواینكه ناتوانی عبّاس میرزا با توجّه به خساست پدر و تهی شدن خزانۀ خود اوبه خاطر جنگ و هزینه اصلاحات، سركوبی یاغیان آذربایجان و از دست دادن گرجستان و درآمدهای مربوط به آن، قابل درك است.( 64 از سوی دیگر استبداد شاه نیز كه تنها قانون حكمفرما در مملكت بود، هیچ كمكی به امور اصلاحی نمی كرد. چه در این موارد اگر شاه، شخصی غافل یا بی توجّه باشد تنها نتیجه خود رأیی افراد و بی سامانی امور خواهد بود.
آنچنان كه ویلم فلور در كتاب خود می نویسد، قاجارها پس از دستیابی بر ایران، تنها « ارادۀ خود را بر وضع  موجود  تحمیل  کردند ». بی آنكه نظم نویی بیافرینند. بنابراین بزرگان و اشراف پیشین نیز كه در جایگاه خود ماندند ، تنها  به « حامیان قاجار  مبدل شدند.»( 65 ) این بیش ازهرچیز در برخورد با فرمانداران، مردم، روحانیان و حتّی نزدیكانش هوشیاری شاه را بر می انگیخت. در این میان بیش از هر چیز توانایی شخصی او بود كه كارها را پیش می برد.( 66 ) برای گسترش و استواری نیرویش در سراسر ایران، فرزندان وافراد ایل قاجاری را در جایگاه ها و پایگاه های مهمّ سراسرمملكت گماشت.( 67 ) ولی این كار، خطر آشوب خواهندگان پادشاهی یا كمینه ولیعهدی، كه احساس برابری با شاه و عبّاس میرزا نایب السلطنه داشتند را افزایش می داد. این خطر را نیز خرد و توان شخص شاه می بایست چاره می كرد.
نبود تامین جانی و مالی در برابر شاه، بخش جدا نشدنی كار حكومتی بود؛ و این دربرگیرندۀ تمام دوره ها و بخش های دیوانسالاری و سپاهى گری می شد. دو برآیند مستقیم این امر عبارت بود از:
1 -  رشد بی رویۀ  كنكاش بى اعتمادى نسبت  به یکدیگر  در میان دولتیان : نخست برای از میان بردن رقبای احتمالی و سپس برای محبوب تر نزدیك تر شدن  به شخص  شاه.
2  - گسترش خیانت نسبت  به شاه  به صورت وابستگی به نیروهای  بیگانه – تنها  قدرت هایی که  می توانستند آنها را در برابر شاه پشتیبانى کنند. شاهی که از نیروی بیگانه دراندیشه  و پرهیز ز بود.
همچنین رقباى عبّاس میرزا که هرگونه پیشرفت کارعبّاس میرزا، از پیروزی درجنگ ها تا اصلاحات جدید را برنمی تافتند، به بدگویی وكارشكنی دربارۀ او نزد شاه، در پنهان و آشكار می پرداختند.( 68 ) وزیراوقائم مقام میرزا بزرگ نیز دشمنان متعدّد و فراوانی داشت.( 69 ) پشتیبانی  او از اقدامات اصلاحی ولی نعمتش، او را نیز در معرض تهمت ها و مخالفت ها  قرار می داد.  به جهت  پیروی از اقدامات اصلاحی، فرستادن دانشجوبه اروپا وآموزش زبان و علوم و فنون اروپایی را تشویق و  ترویج پیشنهاد جیمزموریه درباره دریافت كتاب ویا هرچیزدیگری كه دررفع نقایص مفید واقع شود، باخوشحالی استقبال مى كرد.( 70 )
فرماندارى آذربایجان به عنوان  انسانی  بسیار مهمّ  و ثروتمند  به ولیعهد واگذار شد. جایگاه استراتژیك مرزی و همسایگی با دو كشور نیرومند- روس و عثمانی- اهمّیت سپاه آذربایجان را بیش از پیش می كرد.
از سوی دیگر آذربایجان مهم ترین مرز روابط و داد و ستد خارجی به شمار مى رفت و از نظر اقتصادی نیز سرزمین زرخیزی بود.( 71 ) به ویژه جایگاه آذربایجان به عنوان مهم ترین مرز ورود و خروج سفرا و نمایندگان بیگانه، فرماندار این ایالت را در جایگاه كارسازى در سیاست خارجى قرار مى داد.
از مهم ترین دشمنان عبّاس میرزا، رقیب عمدۀ او در ولیعهدی، محمّدعلی میرزا دولتشاه فرزند بزرگ
شاه بود كه برای كارشكنی در اصلاحات، آنها را مخالف اسلام جلوه می داد.( 72 ) دو دستگی آشكاری میان پسران فتحعلیشاه وجود داشت. گروهى كه پیرو ولیعهدی عبّاس میرزا بودند و دسته ای كه ولیعهدی برادر بزرگترش محمّدعلی میرزا را می خواستند. ( 73 )  ناكامى محمّدعلی میرزا به این دلیل بود كه مادرش از قاجارنبود؛ ولی دلایل دیگر ریشه در رفتار او در كودكی و خشم آقامحمّدشاه بر او و سپس كج رفتاریهای او درجوانی و سركشی او در برابر پدر تاجدارش داشت. او ولیعهدی را با تكیه به بزرگسالى، حقّ خود می دانست و از گفتن این خواهش و بدگویی از عبّاس میرزا ) 74 ) حتّی در برابر پدر باكى نداشت. ( 75    ) روزی كه به فرمان شاه و به نشانه ی ولیعهدی عبّاس میرزا، همه به جز ولیعهد از بستن شمشیرمنع شدند، محمّدعلی میرزا شمشیر بسته و آواز داد كه باید شمشیر را به زور از او بگیرند و نیز گفت كه آمادگی نبرد با عبّاس میرزا را دارد. (76)  در راستاى هماوردى با ولیعهد، او به هر كاری دست می زد؛ حتّی از همدستی با بیگانگانی چون یرمولف نماینده جنگ خواه روسیه كه به دلیل پایداریهاى عبّاس میرزا در برابر خواستهای او، دل خوشی از ولیعهد نداشت، (77) نیز باكى نداشت.  دشمنان  ولیعهد از هرگونه  سنگ اندازی حتّی در بحرانی ترین فرآیندها چون رویدادهاى مربوط به جنگ نیز خودداری نمی كردند (78) وبرای سر شکسته کردن   و   جلوگیری از پیروزى نوگرایى هایش، او را متّهم به فرنگی مآبی می كردند. ( 79 ) 
ظاهراًاین شاهزاده به آداب و رسوم قدیمی علاقمند و از آداب فرنگی بیزاربوده است. (80 )  ولی رقابت او با عبّاس میرزا و اینكه ولیعهدی  را حقّ خود می دانست را نباید فراموش کرد.  همچنین همین شخص، سپاهی با آموزش ها و روش های فرنگی ایجاد كرد(81 )  به هر حال  او توانست  سایر رقبا  و مخالفان عبّاس میرزا در دربار و قشون و هر كجا كه این مخالفت می توانست مثمرثمر باشد، را به خود جلب كند. ( 82 )  این مخالفت ها كه همیشه هم پنهان نمی ماند،  گاه  تا سر  حدّ  تمرّد  در میدان جنگ  نیز پیش میرفت و از این نمونه است نافرمانى اللهیار آصف الدوله  دایی عبّاس میرزا  در جنگ  دوّم ایران  و روس به دلیلحسّ برترى نسبت به ولیعهد؛ و یا آنچه پس از درخواست غرامت  روس ها پس از فتح  تبریز در  یكد ستگی علیه ولیعهدی عبّاس میرزا و درخواست جانشینی حسنعلی میرزاشجاع السلطنه روی داد. (83 )  مخالفان عبّاس میرزا مدّعی بودند كه پرداختن به این امور و تقلید از بیگانگان، اصولاً اقدامات كفرآمیزی است و بر این مبنا، عبّاس میرزا شایستگی ولیعهدی را ندارد.( 84 )

   موانع مربوط به قشون:

بیشتر رقبای عبۀاس میرزا یا فرزندان شاه بودند كه به نوعی احساس برابری و همطرازی نسبت به ولیعهد داشتند، یا از خوانین و رؤسای ایلاتی كه به نوعی عادت به حكومت نیمه خودمختار داشتند و اكنون انضباط جدید فرنگی مآبانه ولیعهد را برنمی تافتند و از سوی دیگر اراده  ای كه ولیعهد در این راه بروز می داد و احتمالاً به هم خوردگی نظم ایلیاتی می انجامید، نمی توانست مورد تأیید رؤسای ایلاتی باشد كه هستۀ اصلی قشون ایران را تشكیل می دادند.
به هنگام نبرد، هر ایل بایست به نسبت جمعیتش، شمارى جنگجو به قشون بدهد.( 85 ) این سربازان در كار سپاهى گری و در قشون، تنها از سركردۀ خویش، فرمانبری داشتند كه حتماً از طایفۀ ایشان
بوده است.( 86 ) رؤسای ایل و طایفه، فرماندهان راستین اهل ایل بودند و فرمان ایشان، سخن آغاز و پایان ایل بود. سران ایل های هم پیمان قاجاریه، معتمد شاه بوده و ازسوی او، ایل خود و سرزمین زیر نفوذشان را نگهبانى می كردند. اینان به عنوان سران سپاهى از اهمّیت و بهره مندى هاى فراوانی برخوردار( 87 ) ودر تصمیم گیری های مهم طرف توجّه بودند. افزون بر ایل ها، فرمانداران و شاهزادگانی كه فرمانروایى سرزمینى را در دست داشتند نیز موظّف  به تأمین افراد برای قشون  بودند که  بیشترشان یا از سپاهیان ویژۀ فرماندار بوده یا افراد تازه كار کوی و برزن و کشاورزان  که در جریان سربازگیری برای جنگ، به خدمت قشون درآمده بودند.( 88 )
انضباطی كه ولیعهد قصد داشت  در قشون پیاده کند ، نفوذ رؤسای  ایل را تا حدّ زیادی از بین می برد.
پیش از این روال بر این بود که سربازان  تنها فرمانده خود فرمانبری داشتند، ولی ولیعهد مقرّر كرده بود که در نظام جدید « افراد و آحاد  افواج نظام رعایت ایلیت و رعیتی  صاحب طایفه و حاكمی ننمایند و در تمامی مراتب مناصب نظر ایشان بر حکم و فرمان  آن حضرت ( ولیعهد)  باشد و  به حكم او تابع امیر نظام و صاحب منصبان والامقام بوده باشند و اختیار عزل را به احدی از صاحب منصبان محوّل نفرمود». ( 89 ) پیداست كه چنین فرمانی چه واكنشی در پی خواهد داشت، به ویژه اینكه برای نظارت بر اجراى این امور و رسیدگی به مسائل قضایی نظامی، محاكمی نیزبه فرمان ولیعهد تشكیل شد.(90 ) سران ایل به تصوّر اینكه تغییرهای   جدید از نفوذ و اهمّیت و اعتبارشان می کاهد  و نباید میدان را برای « فرنگی ها » خالی کرد ، با اصلاحات جدید مخالف بودند.( 91 )
گذشته از سران ایل ها، دولتمردان و حكمرانان مناطق نیز چنین شیوه ای را در پیش داشتند. از آن جمله رفتاری كه حكمران اصفهان با فابویه فرانسوی كه برای توپ سازی به اصفهان رفته بود، در پیش گرفته بود و كارشكنی های مكرّر درامر توپسازی او صورت می داد، از این نمونه است؛ تنها به این دلیل كه مخارج این كار را باید حكمران اصفهان می پرداخت.( 92 ) خرابى راه ها و بی خبر ماندن شاه از چنین اوضاعی در مناطق دورتر بیش از پیش به راكد ماندن امور اصلاحی می انجامید. گو اینكه تغییرهای سریع در اوضاع سیاسی و رابطه با كشورهای بیگانه ای كه امور اصلاحی را دردست داشتند نیز خود باعث نوعی بی سامانی و بی نتیجگی می شد. جایگزینی پیاپی گروه های مستشاران نظامی و در نتیجه تغییر در برنامه های آموزشی نظامی كه هركدام مربوط به نوع خاصّی ازنظامی گری و متفاوت با شیوه پیش بود، خود به كند شدن و بی نتیجگی اصلاحات نظامی دامن می زد؛ گو اینكه هیچ برنامه ای نیز به انجام درست و كامل نمی رسید.
به عنوان نمونه ناتمام ماندن كار فابویه كه در مسیر پیشبرد توپ سازی، علیرغم مشكلاتی كه حاكم اصفهان برای او فراهم می كرد، تقریباً به نتیجه رسیده بود، از این دست است.( 93 ) از سوی دیگر سپاهی كه درابتدایی ترین شئون نظامی گری از جمله پرداخت مواجب و دریافت اسلحه و ایجاد انضباط نظامی دچاردشواری های فراوان است،( 94 ) تن به پذیرش قیود و روش های نویی كه هیچگونه زمینه سازی ذهنی مناسبی نیز در این باره نداشته است نخواهد داد.
خوی و ویژگى ایلیاتی، از آنجا  که بر توانمندی  یا ناتوانائی سپاه تأثیر  گذار بوده ،  درخور گفتگو است. بیشتر عشایر بی سواد و به دور از پرورش شهری بودند . با زندگی بیابان گردی و  پیامدهاى آن كه عبارتست از روح  سرکش و آزاد  و بیزار  از بند ، خو کرده و از « تربیت علمی » برخوردار نبودند.( 95 )  نوع زندگی آنان، ایشان را توانا و در برخورد با دشواریهای زندگی شان، چالاك نموده بود.( 96 )  چندان پایبند  و سختگیر نبوده و گاهى راهزنی می كردند. ولی بیابان گردی، آنها را مهمان دوست و جوانمرد نیز نموده بود.( 97 ) وابستگی و سرسپردگیشان به قبیله، شگفت آور است. به طوری كه بدون نام بردن از ملیتشان، خود را با نام قبیله مى شناسانند.( 98 )
پاسداشت همیشگی از خود و خویشان و گاهی راهزنی ، آنان را جنگجویانی  توانا و زبردست، ساخته بود؛ ولی البتۀه این تنها در چارچوب پاسدارى  از یک قبیله  و نبرد میان قبایل  است و نه بیشتر. با این وجود، ایشان پشتوانۀ اصلی شاه در سپاهى گرى بودند.( 99 ) امّا از یاد نمی بریم كه بهره گیرى از این نیرو همیشگی نبود. اینان تنها در فصول گرم به سپاهى گرى می پرداختند و به هرحال زمستان نزد ایل خود بر می گشتند.( 100 ) 
پیش ازاین گفتیم كه چندان پایبند نبودند به این معنی که درنبرد  چندان به پیروزی نمی اندیشیدند.خواسته آنان بیشتر چپاول و غنیمت گرفتن بود كه اگر میسّر مى شد، پیروزی اهمّیت چندانی نداشت و اگرمیسّر نمى شد و پیروز هم نمى شدند، به زودى پس مى نشستند.( 101 )
برای پیشبرد برنامه های اصلاحی بین نظامیان ایرانی یا همان افراد عمدتاً ایلیاتی و روستایی، با روحیات خاصّ خود و باورهای سنّتی، نیاز به تغییرات اساسی افكار و خلقیاتی بود كه قرن ها دست نخورده باقی مانده بود و اكنون باید ظرف مدّت كوتاهی تغییر می یافت و پذیرای روش افرادی می شد كه همیشه كافر، نجس، بیگانه و مطرود تصوّر می شدند. درست است كه ایران همیشه با كشورهای همسایه و بیگانه روابط تجاری و گاه فرهنگی داشته است؛ امّا اینان ، عمدتاً مسلمان بودند و ایران پس از صفویان، اگر چه با بیگانگان مسیحی فرنگی آشنا بود، ولی پذیرش آداب و امور آنان، هرگز مورد تأیید نبود. ایرانیان تعلّق خاطر عجیبی به راه و رسوم كهن و سنّتی خویش در هر زمینه داشتند و در برابر هر گونه تغییر در آن مقاومت می كردند، » چه رسد به تغییری كه توسّط بیگانگان « كافر» اعمال شود.( 102 ) كوتزبوئه روسی كه از نزدیك احوال ایرانیان را شاهد بوده می گوید:
« كسی كه از علاقمندی ایرانیان به حفظ و آداب و رسوم قدیم ه خود اطّلاع داشته باشد، می فهمد كه تغییرات تازه چقدر به چشم مردم ناگوار است...»( 103 )
از سوی دیگر، زمینه سازی ذهنی نیز وجود نداشت و اهالی عمدتاً بی سواد( 104 ) و نا آشنا به تحوّل ها و پیشرفت های جهانی، چگونه ممكن بود چنین تغییرهایی را بپذیرند و به درستی آن باور داشته باشند. همچنین، تفاوت های مذهبی  نیز  از ارتباط  با غربیان  و با خبر شدن تغییر و تحوّل هایی كه در شئون زندگی آنان رخ می داد، جلوگیری می كرد.( 105) به دستورعبّاس میرزا صنعت چاپ( 106 ) و ترجمۀ كتاب های اروپایی دربارۀ نظام و اوضاع اداره اروپا در ایران  انجام شد، میرزا  بزرگ  می گوید:
« ...او (عبّاس میرزا)  فرمان داد تا مترجمین زبر دست  به  ترجمه ی رسالات و كتب مختلف اروپایی كه درباره ی نظام اروپایی و اوضاع اداری آنجا نوشته شده مشغول گردند.» (107)
ولی به دلیل طیف گسترد ۀ بی سوادان  در ایران عملاً ترجمۀ  این کتب  به تغییر محسوسی در ایجاد
زمینه سازی ذهنی مناسب نسبت  به اصلاحات نمی انجامید. به ویژه  که ماهیت فرنگی این كتب و تعلّق  شان  به شیوه  زندگی « کفّار مسیحی» دافعه ی آنها  را دو چندان می كرد. اگر چه عبّاس میرزا خود لباس های متّحدالشکل  نظامی اروپایی را می پوشید و مشق نظام می کرد.( 108 )  ولی  این مانع 
از مخالفت های روزافزون با امر اصلاحات به سبك فرنگ نمی شد.  به ویژه  که این اصلاحات  روز به روز ناكارآمد تر جلوه می كرد. سربازانی كه تنها به دستور رؤسایشان که آنها  نیز در باطن  ناراضی بودند ، راضی  به انجام تمرین های نظامی فرنگی و پوشیدن لباس نظامى بیگانگان می شدند، در حالی كه هنوز آمادگی ذهنی برای پذیرش و باور به این اصول نداشتند و حتّی آمادگی نظامی كامل را هم نیافته بودند و بنابراین از ناكارآمدی این روش مطمئن بودند، به جبهه های جنگ احضار می شدند( 109 )  و به دلیل ناتمام ماندن دور ه های مشق نظام به شیوۀ جدید ، عمدتاً بدون اینكه بتوانند از روش قدیم یا جدید در میدان جنگ، كاملاً بهره گیرند، پی در پی شكست می خوردند و این به تخریب بیش از پیش روحیۀ آنان نیز می انجامید. به این موارد، جایگزینی پی در پی معلّمان نظامی بیگانه( 110 ) را نیز باید اضافه كرد كه زمانی فرانسوی، انگلیسی یا روسی می شدند و هركدام نیز سبك و شیوه خاصّ خود را داشتند كه انتظار نمی رفت مشابه باشد یا خالی از اغراض سیاسی تصوّر شود. چه بسا مربّیان و مستشارانی كه حتّی در نبرد، قشون را رها كرده و اعلام بی طرفی كردند و این عمل هم از سوی فرانسویان و هم از سوی انگلیسی ها مشاهده شد. اگرچه هر كدام سعی در مقصّر جلوه دادن دیگری داشتند.
به عنوان مثال اوژن فلاندن در سفرنامه اش می نویسد:
« انگلیسی ها كه پی به استعداد ایرانیان برده بودند و می دانستند در كمترین مدّتی ممكن است با اصلاحات ارتش ایران، این كشور از قوی ترین دول گردد درصدد آشوبی برآمدند...
 دست افسران فرانسوی را كوتاه كردند ( 1809 م ) .» (111)
امّا زمانی كه عبّاس میرزا سرگرم نبرد با پاسكویچ بود، افسران فرانسوی به دستور گاردان در جنگ
مداخله نكردند، به این بهانه كه با روسیه در صلح هستند و می خواهند این صلح را برای كمك به ایران
حفظ كنند.( 112 ) عدم عملكرد مثبت مستشاران بیگانه، بیشتر به دلیل نبود مدیریت مناسب برای كنترل و نظارت بر راهكارهای بیگانگان بود ؛ و در صورتی که یکی از آنها قصد انجام برنامه ای در این راستا داشت،فوراً  با واكنش مخالف نیروهای رقیب بیگانه  مواجه می شدند و این به نوعی  به  خنثی كردن امور اصلاحی طرفین در ایران می انجامید.( 113 )
برای نظارت بر عملكرد بیگانگان  در ارائه  و پیشبرد راه های اصلاحی پیشنهادی آنها، نیاز به نیرویی كه متخصص امر باشد، بود. اما   عملاً  نه دانش  و مهارت  نظامیان  ارشد  ایرانی و نه توجه و علاقمندی آنها، برای كنترل و نظارت بر عملكرد  مستشاران  بیگانه کافی نبود.  به هر حال ، از سویی حسّ رقابت با عبّاس میرزا ولیعهد و همچنین ترس از دست  دادن  قدرت سنّتی از جانب نظامیان ارشد ایرانى و از سوی دیگر كشمكش قدرتهای بیگانه دیدگاه های سیاسی و نظامی شان عرصۀ مناسبات با ایرا ن، امكان پیشرفت امور اصلاحی براساس نظامی سالم نمی كرد.

   موانع مذهبی

دیدگاه روحانیان نسبت به قاجار، بیگانگى با دیدگاه همیشگی شیعه نسبت به فرمانروایان نداشت.
هرچند كه همچنان خویشتن دارى كرده و از رویارویی با ایشان پرهیز داشتند.(114 ) آنان باور داشتند كه مسائل دینى و داورى مسلمانان دراختیارمجتهدان است، ولی سیاست و فرمانروایى زیر نظر مجتهدان و در دست شاهان قرار می گیرد.( 115 ) اما این نظریه نیز پذیرش همگانى نداشت. دراین باره باورها گوناگون بود و گاهی بسته به شرایط دگرگونى می یافت. از جمله نراقى زمانی پادشاهى قاجارها را مشروع دانسته و زمانی دیگر فرمانروایی را تنها شایسته مجتهدان دانسته است.( 116 ) كاشف الغطا دراین باره به فرمانروایى یكسره مجتهدین باور داشت. شاه را بند ه خود می خواند و عبّاس میرزا را محتاج شفاعت خویش.( 117 ) میرزاابوالقاسم قمی در یكی از نوشته هایش پادشاهى شاهان را بی اجازۀ مجتهدین به رسمیت نمی شناسد.( 118 ) كشفی دربارۀ ولایت سیاسی بیشتر به مشروع دانستن شاهان - حتّی ستمكاران آنان، به دلیل نگهدارى و گذران كار مسلمانان- گرایش داشته و اندرز به همكاری شاه و مجتهدان داده است.( 119 )
نمونه این باورها هرچه بود، دورۀ فتحعلیشاه روى هم رفته دورۀ مناسبات نیكوی شاه و روحانیت است.
در برابر مشروعیت بخشی روحانیان به نهاد سلطنت و به ویژه همكاری و همراهی فراوان با آن در جریان جنگ های ایران و روس، شاه نیز با مسجد سازی و رویارویى با هم چشمان روحانیان از جمله صوفیان و شیخیه، كمكهای مالی زیادى در قالب پرداختهاى مالى برای نوشتن فتوا یا پیشكش هاى سالیانه، كوشش در پیوستگی هرچه بیشتر در مناسبات نهاد مذهب و نهاد سلطنت داشت.( 120)
شاه خود را « نایب مجتهدین در امر  سلطنت »  و آرزومند « خدمت  ائمّۀ دین مهتدین » مى شناساند.( 121 )  روحانیت نیز تلاش در نگهداشت مناسبات دوستانه با شاه و دربار داشت و حتی گاه از ستایش شاه و عبّاس میرزا، خودداری نمی كرد.( 122 ) 
با توجّه به آنچه درباره مناسبات  شاه و روحانیت  گفتیم ، روحانیت نه تنها به آسانى به این حقوق دست یافت، بلكه ازبایسته هاى كاربردى دیگری نیز بهره می جست. حقوقی چون تفسیر قانون های دینى (123 ) كه در حقیقت تنها قوانین نوشته و هماهنگ  و رایج  در جامعه به جز  سخن و خواست شاه بودند، تكفیر مخالفان، كه با همسویى دولت خطر جدّی به همراه داشت؛( 124 )  جانشینی امام عصر كه درحقیقت ادعایی بود بر حكومت، ولی به ندرت آشكار می شد؛( 125 ) توده های دو مورد بود:
1 - جایگاه روحانیت به عنوان متولّیان  مذهب و مراجع تقلید.
 2- پناهگاه مردم دربرابرپادشاهان و گاه بیداد آنها، كه یكسره با مورد پیش پیوند داشت؛( 126 ) ابزارى چون به كارگیری برخی پیروانشان به عنوان سپاه كوچكی كه اوامر روحانیان را بكار مى بستند.( 127 )
اما جز این سپاه كوچك، اعتبار و اهمیت یك مجتهد بسته به ویژگى هاى برجستۀ دینى و نیك نامی او دارد؛ كه البتّه بی ارتباط به شمارگان پیروانش نیست.( 128 ) نفوذ معنوی روحانیت در میان مردم به اندازه اى بود كه پیشگاه شان پاك دانسته می شد وگناه و دروغگویی در حضورشان دور از اندیشه بود. (129 ) از سوی دیگر چون اینان نماد پاكی دانسته می شدند، تنها شایستگان آموزش وپرورش فرزندان خانواده ها دانسته می شدند و از این نگاه بارگاه همگان بودند.( 130 ) گاهی اعتبار اینان تا درجه ای بود كه شفیع گناهكاری نزد پادشاه می شدند و شاه نیز به واسطه پایگاه اجتماعی آنان، معمولاً میاندارى آنان را مى پذیرفت.( 131 ) به دلیل نفوذ اجتماعی روحانیت و ساختار دین گرایانه اجتماع ایران، دین و دنیا كاملاً در هم آمیخته و مرزى میان آنها پیدا نبود.( 132 ) 
علاوه بر عادات و آداب خاص ایرانیان و دلبستگی فراوان به شیوه های مرسوم شان، منشاء اصلاحات كه فرنگی و بیگانه و درواقع به باور ایرانیان مسلمان از كفّار بود، نیز بزرگ ترین مانع در راه پیشبرد اصلاحات بود.
با اینكه در جریان جنگ ها و سپس درآغازاصلاحات، روحانیت بیشتر به دلیل حفظ خاك اسلام تا برای
محافظت از سلسله قاجار.كه البتّه آن هم به نوعی تنها حكومت حقّۀ اسلامی از سوی فقهای شیعه دانسته
می شد.همراهی خود را با فتاوی كتبی و شفاهی با اصلاحات نشان داد؛ ولی پس از مدّتی و به ویژه پس ازناكارآمد تلقّی شدن اصلاحات، كم كم این موافقت نیز كم رنگ شده و از میان رفت.
شاید نخستین دلیل رویارویى باورها و برداشت ها باشد. عبّاس میرزا از آنجا كه پیرو سیاست های اصلاحی اش، دانش و فناورى اروپایی را می پسندید و حتّی پوشیده به جامۀ آنان می شد، و از سوی دیگر مناسبات نیكویی با اقلّیت های دینى از جمله مسیحیان آذربایجان و قفقاز و یهودیان تبریز داشت، (133)  احتمالاً به اندازۀ كافی باعث رنجش روحانیتی سخت ترین لحظه ها،پشتیبانی  خود را از او دریغ نكرده بود، می شد. اما نباید از ویژگی رهبری عوام  در روحانیت نیز نا آگاه  بود. این ویژگی شاید در زمان بسیج قشون و آغاز جنگ ها بسیار كارساز بود،ولی  در میدان جنگ  و دوگانگی  رهبران دینی  و رهبران سپاهى در روش مسلماً مشكل ساز می شد. چنان که آقا سید محمّد مجتهد  که اوایل  پیروزی ها با  عبّاس میرزا همراه بود، پس از مدّتی با ولیعهد دوگانگى یافت و به حالت قهر ولیعهد را ترك كرد.( 134 )
نگاهی به اختلافات عبّاس میرزا  به عنوان  فرمانده کلّ قشون ایران – یک  نظامی و روحانیت بلندپایه به عنوان مدّعیان رهبری معنوی خود را در تصمیم گیری ها و راهبری اصولی جنگ محقّ می دانستند.که به جدایی آنان از نیمه  راه جنگ انجامید ، همچنین با توجّه به شكست های عبّاس میرزا در دورۀ افول نظامیان  ایرانی  در جنگ دوّم ، که  می توان آن را منتسب به ناكارآمدی روش های جنگی نظامی عبّاس میرزا   کرد، و مناسبات به شّدت تیرۀ عبّاس میرزا و روحانیت پس از اینكه عامل اصلی اشغال تبریز توسّط روس ها یك روحانی به نام میر فتّاح قلمداد شد، می توان روند نزولی توجّه روحانیت به امر اصلاحات را به روشنی دید.
همچنین با گذشت زمان جلو ه های فرنگی اصلاحات بیشترهویدا و رنگ بیگانه و اروپایی آن آشكارتر
شد. دو دستگی كه در پی رواج برنامه های اصلاحی در میان قشون و سران نظامی پدیدار شد، اگر چه ریشه در اغراض شخصی مخالفان و رقبای عبّاس میرزا داشت، نیز همه به حساب اصلاحات گذاشته می شد. اگر چه روحانیت برای دفاع از كیان مملكت اسلامی بود كه فتاوایی صادر می كرد، ولی این در واقع تیز كردن شمشیر حكومت قاجاری و به نوعی مشروعیت بخشی به این سلسله بود. با مراجعه به كتاب « احكا م الجهاد  و اسباب الرشاد » جمع آوری  شده توسّط میرزا عیسی فراهانی قائم مقام ، خواهیم  دید که مجموعه ای از فتاوا، مجتهدین به نام از سوی امام عصر (غایب)، اجاز ه جهاد داده اند و یا هزینه كردن خمس و زكات را  در این راه حلال و جایز دانسته اند. ولی ناكارآمدی امر اصلاحات كه در سطور پیش به دلایل آن اشاره كردیم از سویی و رنگ آشكارتر اروپایی آن و بیم از تسلّط كفّار بر مسلمین از سوی دیگر، مخالفت روحانیت موافق با اصلاحات را نیز برانگیخت. همچنین روحانیت نیز مانند دو بخش دیگر - دربار و نظامیان- دچار دسته بندی های سیاسی و اغراض شخصی بودند. چنان كه عدّه ای پشتیبان محمّدعلی میرزا دولتشاه برادر بزرگتر  و رقیب  سرسخت عبّاس میرزا كه مدّعی بود « روابط  صمیمانه برادرش  با اروپائیان، دیر یا زود   عقاید مردم را تغییر داده، حتّی لباس و مذهب آنان را عوض خواهد كرد.» (135 ) احوال و اوضاع  این بخش مرجع  مهم  دربا ریان  به هر حال  نمی توانست  با تغییرهای اصلاحی  همخوان  و موافق  گردد ( 136 )  و در نتیجه  این مهم نیز به  موانع انجام اصلاحات افزوده می شد.( 137 )
بی نظمی ها و بی برنامگی هاى فراوان  در امر اصلاحات،در همۀ  شئون به چشم می خورد. هیچ چیز از
انتخاب مصادر امر تا جزئی ترین نتیجه ها  و رویدادهای اصلاحی  در برنامه شكل نمی گرفت و سامان نداشت. مهم ترین دلیل آن تغییر برنامه های اصلاحی  و متولّیان بیگانه اصلاحات از سویی و عجله در گرفتن نتیجه از برنامه هاو دلسرد شدن نایب السلطنه ازاین موضوع دراثر وجود موانع فراوان ، از سوی  دیگر بود.

   نتیجه گیرى
پس از تصمیم عبّاس میرزا نایب السلطنه به انجام اصلاحات، تغییرهایى در امور مربوط به نظامى گرى و سپس مسایل فرهنگى و صنعتى  به وجود آمد استفاده  از مستشاران  نظامی و پس از مدّتى اعزام دانشجو به اروپا براى آموختن علوم و فنون جدید - كه دربارۀ آنها در فصل مربوط به اصلاحات سخن گفتیم – از آن جمله اند. با آغاز اصلاحات و در جریان اعمال آن، واكنش هاى متفاوتى نسبت به آن از سوى بخش هاى مؤثّر دراجتماع به وجود آمد. برادران عبّاس میرزا با توجّه به چشم داشت و منصب و موقعیت ولیعهدى و فرماندهى كلّ قشون، در راستاى رقابت با او از هر كوششى براى تضعیف موقعیت ولیعهد فروگزار نمى كردند.
شكست عباس میرزا نایب السلطنه درجریان جنگ هاى ایران و روس، علاوه بر مسیحى و بیگانه بودن مستشاران نظامى كه عبّاس میرزا به خدمت گرفت، دافعه ی دوچندانى نسبت به امر اصلاحات ایجاد مى كرد. هرجنگی، زمانی كه سپاه دچار چندگانگی و ضعف داخلی باشد، و به ویژه زمانی كه این سپاه شكست خورده به حساب آید، باعث تشدید اغتشاشات و چند دستگی های موجود می گردد؛ كه تأثیر مستقیم آن ضعف بیشتر سردمداران سپاه و در نتیجه خود سپاه است. سپاه عبّاس میرزا، علاوه براینكه از ایلات و افراد گوناگون تشكیل شده بود،( 138 )  دچار دوگانگی در شیو ۀ جنگیدن نیزبود. شیو ۀ سنّتی كه احساس می شد ناكارآمد است و ازاعتبارافتاده بود و شیوۀ نوین كه به خوبی جا نیفتاده و دارای اعتبار نشده بود. به زبان دیگرسپاه ایران درهر دو روش ناكام می ماند و این برای شخص عبّاس میرزا و موقعیّت ویژه اش كه از سوی مخالفان و رقبای متعدّدش تحت فشار بود، خود نقیص های تازه بود. شكست عبّاس میرزا در جنگ ها ، هم خود او و هم اعتبارشیوۀ نوینی كه او مدّعی درستی آن بود، را خدشه دار می كرد و در موقعیّت او به عنوان ولیعهد، تأثیر مستقیم داشت. پس اوّلین تأثیر جنگ ها دلسردی شخص عبّاس میرزا از اصلاحات نظامی بود.
بی شك اگر حمایت شخص  شاه ودوستی که نسبت به او داشت نبود، موقعیت ولیعهد به طور جدّى به خطرمی افتاد. گو اینكه درجریان مذاکرات  صلح دوّم  و پرداخت غرامت ، سخن از تغییر ولایتعهدی نیزبه میان آمد.( 139 ) زمانی كه ولیعهد بارها توطئه می كردند یا مانع رسیدن پول و تجهیزات و امكانات به او می شدند تا بلكه شكست خوردن، باعث سرشكستگی او شود.( 140 )
امیدهای بیهوده به یاری دول بیگانه نیز، مزید بر علّت بود.( 141 )
گذشته ازاین مردمى كه دلبستگی شدیدی نسبت به آداب و سنن خویش داشتند، بدون ایجاد زمینۀ مناسب و آموزشهاى لازم براى  شناخت  امور اصلاحی  و بدون  اینکه  در بارۀ  لزوم  ایجاد  تغییر  در شئون  مورد تأییدشان توجیه شوند، در معرض برنامه ها و روشهای  نوینی قرارگرفتند که از سوى بیگانگانى مسیحى یا به زعم ایشان كافر، القا و اجرا مى شد.
برنامه هاى اصلاحى با تغییر پیاپی مستشاران که مربیان نظامی ومجریان این برنامه ها بودند تعویض
مى شد وبى نتیجه مى ماند و ازسوى دیگرنظامیانى كه بدون كامل شدن آموزش هایشان به جبهۀ جنگ
اعزام شده و به همین دلیل شكست مى خوردند، نسبت به ناكارآمدى اصلاحات مطمئن تر مى شدند.
ضعف اقتصادی ناشی از دست دادن مناطق حاصلخیز و درآمدزای آذربایجان و همچنین مخارج بالای
جنگ كه پرداخت غرامت نیز بر آن علاوه شده بود به تضعیف بیشتر موقعیّت عبّا س میرزا منجرمی شد وكاهش قدرت اقتصادی مسلّماً منجربه كاهش قدرت نظامی و سیاسی نیز می گردید. شاید برای جبران همین وضعیت بود كه ولیعهد به سركوبی یاغیان یزد و كرمان و خراسان رفت تا ثابت كند كه هنوز جسارت و توان سیاسی و نظامی لازم برای موقعیت ولیعهدی را داراست. ضعف اقتصادی ولیعهد كه گفتیم ضعف سیاسی و نظامی او را به دنبال داشت، در نتیجه باعث افزایش قدرت خانهاى محلّی شد 142 و این به معنی نوعی تقسیم و در نتیجه تضعیف بیشتر قدرت مركزی بود.
در بخش مربوط به قشون گفتیم كه فرماندهى رسته هاى گوناگون نظامى بر عهدۀ خان هاى محلّى بود كه وظیفه تأمین سپاه براى حكومت مركزى را داشتند. برنامه هاى اصلاحى نظامى نایب السلطنه، كه ضمن طرح شیوه نوین فرماندهى، نظام پیشین را از بین مى برد، گاه باعث جابجایى افراد در سمت فرماندهى شان از ایلى به ایل دیگر مى شد و علاوه بر آن قدرت تصمیم گیرى خانها و فرماندهان ایل را به نفع فرماندهى كلّ- نایب السلطنه- كاهش مى داد كه علاوه بر مغایرت با عرف و عادات ایلى و نظامى گرى، عدم همراهى و همكارى رؤساى ایل به عنوان فرماندهان رسته هاى سپاه با نایب السلطنه به عنوان فرمانده كلّ قشون را به دنبال داشت. این امر توجّه به تأثیر مستقیم در روند نزولى اعمال اصلاحات داشت.
آنچنان كه پیش از این گفتیم، حمایت روحانیت از عبّاس میرزا صدور فتواها در تأیید جنگ علیه روس ها - جنگ اوّل- و همچنین  تشویق آغاز جنگ دوّم  برای  بازپس گیرى نقاط اشغال شده توسّط روسیه
امرى روشن بود. با شروع جنگ ها  و توجّه عبّاس میرزا  به نقاط  ضعف سپاه ایران، برنامه هاى اصلاحى او در این زمینه نیز مورد تأیید و موافقت  روحانیت قرار گرفت. امّا  به مرور زمان و با ایجاد اختلاف میان روحانیون و عبّاس میرزا دربارۀ سیاست  های  نظامی  و همچنین نظر روحانیت بر این  که  اصلاحات به شیوۀ بیگانگان، راه تسلّط آنان بر مسلمین را اصلاحى و شخص عبّاس میرزا را به  همراه آورد. البتّه نباید از نظر دور داشت که برخی  از روحانیان  نیز  به دلیل  حمایت  از رقباى عبّاس میرزا، در جبهۀ مخالف با اصلاحات قرار داشتند. نایب السلطنه  با توجّه  به مواردی که بر شمردیم، در موضع  ضعف بود. او بر تغییرهایى اصرار مى ورزیدکه عملاً  باعث  رویایی وی با نیروهای مؤثّر و مهمّ اجتماع مى شد. امّا در این راه برنامه خاصّى را مدّ نظر نداشت. با توجّه به این موضوع، درگیرى او با دشمنان خارجى و ضعف اقتصادى ناشى از آن نیز به تشدید ناتوانى او مى انجامید. با این حال برنامه هاى اصلاحى كه عبّاس میرزا نایب السلطنه بانى آن شد، اگرچه به سرانجامى كه مدّ نظر او بود، منجر نشد، امّا باعث آغاز تغییرهایى در وضعیت موجود شد كه بروز و ظهوراندیشه هاى نو از آن جمله اند.
نمایندگانى كه از ایران به عنوان سفیر یا دانشجو به اروپا رفتند و آنان كه در ایران تحت تعلیم و تدریس بیگانگان صاحب فنّ قرار گرفتند، هریك به نوعى با دنیاى جدید و سریع بیرون مرتبط شده و چیزها آموختند. هرچند كه مفاهیمى چون تغییرات جدید نظام و نظامى گرى مهندسى، و مفاهیم نوینى كه ایرانیان پى درپى با آن آشنا مى شدند را برخى بر نمى تافتند، و على رغم اینكه گاهى رویكرد به چنین
مفاهیمى، راهى براى وابستگى به بیگانگان بود، امّا باید پذیرفت كه این برخورد سكّه اى با دو رویه بود. اگر خواست نایب السلطنه مبنى بر تجهیز ایرانیان به علوم و فنون بیگانگان، باعث نفوذ آنان در اركان زندگى ایرانى و احتمالاً تشنّج فضاى سیاسى و اجتماعى كشور و در نتیجه بى سرانجامى امر اصلاحى مى شد، این نه به دلیل ناكارآمدى اصلاحات و یا نادرست بودن خواست مبتنى بر تغییر اوضاع موجود، كه ناشى از روش پیاده سازى مفاهیم و عدم برنامه ریزى درست براى زمینه سازى مناسب در این راستا بود. این تغییرات كم و بیش، دیر یا زود در همه جاى دنیا منتشر شد ولى اثرات و نتایج گوناگونى داشت.
برخورد با استعمارگران براى كشورى با موقعیت ایران اجتناب ناپذیر بود. اگر عزمى براى پذیرش و
همرنگ ساختن مفاهیم نوین  حاصل از این برخورد، به صورت  بستر سازی مناسب و مداوم وجود داشت، راه بر نفوذ نابجا و استفادۀ نادرست  بسته بود و گرنه  بیهودگی  و ناکارآمدی  این امور هرگز به دریافت نتیجۀ دلخواه منجر نشد.(11 ) 

  محمود پور شالچی درکتاب « قزاق ها ( عصر رضا شاه بر اساس اسناد وزارت خارجۀ فرانسه) »  در بارۀ « اولین محصّلینی که ازایران به خارجه رفتند» آورده است:گلبانگ نشریۀ سازمان سمعی  و بصری اداره هنرهای زیبای کشورکه در آغاز جزء کوچکی از وزارت معارف و اوقاف بود سپس  بدل به ادارۀ  هنرهای زیبای کشور گردید و سرانجام  به صورت وزارت فرهنگ و هنر در آمد  که از آغاز تا انتها [ مهرداد پهلبد]شوهر شمس پهلوی با عنوان رئیس اداره و بعد معاون وزیر معارف و سپس وزیر فرهنگ و هنر بر آن ریاست  داشت در شمارۀ چهارم خود گزارشی مصّور با عنوان  اوّلین محصّلینی که از ایران  به خارج  رفتند  به چاپ رسانده  که عیناً نقل می شود:   

میرزا  صالح  نخستین دانشجوی ایرانی که به لندن رفت:

قرن نوزدهم میلادی کیفیات جدید درسیاست بین المللی بوجود آورد که سرنوشت سیاسی و اجتماعی  ایران  را مستقیماً  تحت تأثیر قرار داد . 
 تجاوزات پی در پی روسیه به خاک ایران درآخرین سالهای قرن هیجدهم، پیشرفتهای ناپلئون به سوی شرق و ارادۀ او درحمله به هند از راه ایران، کوشش انگلستان در نگاهداری مستعمرات خود در آسیا، و تکاپوی ایران درحفظ سرزمین و استقلال خود در مقابل تعرّض های خارجی جملگی عواملی بودند  که در یک وهله بکار افتاده خواه ناخواه ایران را به صحنۀ سیاسی بین المللی کشید. کشانده شدن ایران  به جریانات بین المللی و آشنائی مردم با تمدّن مغرب زمین باعث بیداری افکار درایران شد.
 شکست های نابکارنه ای که ایران در جنگهای با روسیه خورد و در واقع تازیانه عبرت و کفّارۀ گناه عقب افتادگی آن از کاروان علم و صنعت جدید بود، ذهن  بعضی از زمامداران را بلزوم اخذ وسایل مدنیّت جدید متوجّه ساخت. میرزا عیسی معروف به میرزا بزرگ (قائم مقام اوّل ) وزیر فرزانۀ عبّاس میرزا نایب السلطنه را باید پیشرو این مکتب اصلاحی و ترقّی خواهانۀ ایران شمرد.
از جمله کارهای عبّاس میرزا و میرزا بزرگ فرستادن یک عدّه محصّل و صنعت آموز به انگلستان برای آموختن بعضی صنایع وعلوم جدید بود.
 این دسته محصلین اعزامی اوّلین ایرانیانی بودند که برای تحصیل به اروپا رفته وبا افکار آزادیخواهی و اصول حکومت  ملّی آشنائی یافتند.
سرهارفورد جونز سفیر کبیر انگلیس در تهران شرح اعزام اوّلین کار آموزان و محصّلین ایرانی را چنین نوشته است:
... بین دولت ایران و ژنرال گاردان فرستادۀ ناپلئون قراری منعقد گردید که به منظور تحکیم بنیان  اتّحاد ایران و فرانسه عدّه ای از محصّلین ایرانی به پاریس اعزام و به تحصیل پردازند. ما نیز این فکر را پسندیدیم و موافقت کردیم که شاگردان ایرانی در لندن تحصیل کنند..
بدین تربیت درسال 1226 هجری ( 1811 میلادی ) دونفر محصّل به انگلستان فرستاده شدند . عبّاس  میرزا  به سفیر انگلیس گفته بود:
- آنان را به تحصیل گمارید که برای من و خودشان و مملکتشان مفید باشند.
یکی از این دو محصّل پس از یک سال و نیم اقامت در لندن در گذشت و دیگری بنام میرزا حاجی بابا  به تحصیل  طبّ پرداخت و پس از شش سال  به ایران بازگشت.
 بدنبال آن در سال 1230 هجری ( 1815 ) نیز یک هیئت پنج نفری از جوانان برای تحصیل در رشته های مختلف مثل مهندسی ، طبّ ، توپخانه،  ریاضی، زبان و حکمت طبیعی به  انگلستان  روانه شدند.
 این عدّه در جمادی الثانی آن سال از راه  روسیه عازم لندن شدند و پس از سه سال و نه ماه اقامت در انگلستان درمحرّم 1335( نوامبر1928) به وطن خود باز گشتند وهریک به کاری درخور  تحصیلات خود گماشته شدند.
در میان آنها دونفر به مقامات بلند دولتی رسیدند. یکی میرزا جعفر مهندس که بعدها به سفارت ایران در عثمان رفت و مشیرالدوله  لقب  یافت  و سپس  رئیس « شورای ملی »  گردید .
 دیگری میرزا محمّد صالح شیرازی که اهل  فضل و کمال بود و شیرینی و نکته سنجی  فراوان داشت. او در انگلستان زبان انگلیسی، فرانسه، لاتین، حکمت طبیعی ، تاریخ و فنّ چاپ آموخت و درهمان  اوان در لندن  به « مجمع  فراموشان»  یا « فراموشخانه» پیوست.
پس از بازگشت به ایران مترجم رسمی دولت و بعد وزیر تهران شد و به مأموریت های  سیاسی متعدّد  رفت.
تأسیس اوّلین مطبعۀ چاپ کتابهای فارسی در ایران و هم چنین انتشار اوّلین روزنامۀ فارسی در ایران از خدمات این کار آزموده است. میرزا صالح تفصیل مسافرت خود را  به انگلستان در سفرنامۀ دلکش خود بیادگار گذاشته است. او دراین سفرنامه حکومت پارلمانی انگلیس و قوانین تأسیسات اجتماعی این مملکت را به نحو شایسته و زیبائی نقاشی کرده است. نوشته های او دربارۀ آزادی و حکومت مشروطه و قانونی بلاشک در آشنا کردن ایرانیان و مخصوصاً سیاستمداران غربی و ترقّیات جدید  اروپا  تأثیر بسزا و شایانی داشته است.
مرحوم میرزا صالح در قسمتی از این سفر نامه به آنجا که می خواهد آزادی و انتظام جامعۀ انگلستان را تعریف  کند ، چنین می نویسد:
...چه کسی می تواند تصوّر کند که « پرنس ریجنت »که پادشاه این شهر( لندن) بالفعل است،  کوچه ای در « اکسفورد استریت» بنیاد کرده بنام نامی خود، یک نفراستاد صنعت کار که مرد فقیری است  دکانی دارد که در میانۀ کوچه واقع شده است ، مدّت شش ماه است که هرچه سعی می کنند  که دکان او را در داخل کوچه اندازند قبول نمی کند. اگر فرضاً بالفعل همه سپاه بر سر او جمع  شوند نمی توانند  دکان را از دست او بگیرند و طرفه اینکه پرنس خود نمی تواند ذرّه ای به او ضرر مالی و جانی  رساند.
 ولایتی به این امنیت و آزادی که او را ولایت آزادی می نامند و درعین آزادی به نوعی انتظام  پذیرفته که از  پادشاه  تا گدای کوچه کلاً موافق نظام ولایتی و مقیّد هستند و هر کدام اندک اختلاف و انحراف از طریقه و نظام ولایتی نموده مورد تنبیه می شوند نه احدی را یارای انحراف است و در عین آزادی  به نوعی مردم صغیراً  و کبیراً  مقیّد  ولایتی هستند.
 میرزا صالح  در جای دیگر  در بارۀ آزادی انتخاب  پارلمان چنین می نویسد:
« .. چون مطلقاً اختیار اجزای مشورتخانه به عهدۀ رعایا است واحدی نباید به جز آنها  را راضی  کرد که فلان شخص را اختیار و فلان را رد کنند لهذا در هنگامی که رعایای  شهر مشغول انتخاب ارباب   مشورت هستند یک روز قبل از گفتگوی ، سرباز نظام و سپاه سلطانی باید از محلّ  مزبور یک الی  دو میل فاصله دور شده  تا یک  روز بعد از اینکه  ارباب  مشورت  را انتخاب  کرده اند از شهر به دور باشند  که مبادا شبهۀ اعمال نفوذ سپاه در انتخابات  برود..»
 در خصوص  منع رشوه دادن  در انتخابات  نمایندگان  ملّت  می نویسد:
«...در صورتیکه معلوم شود که شخصی از اهالی مشورتخانه به ساکنین اهالی مزبور رشوه داده  است که او را اختیار و انتخاب  کنند  فوراً او را از مشورتخانه  اخراج می کنند...»
 همانطور که گفته شد انتشار سفرنامۀ میرزا صالح شیرازی و بعد ازآن سفر ایرانیان  به ممالک غربی و آشنائی آنان با مظاهر زندگی جدید و ترقّیات صنعتی اروپا باعث گردید ایرانیان کمابیش عقب ماندگی معنوی و اجتماعی وطن  خود را دریافته  و در صدد چاره جوئی  بر آیند.
مهمتراز آن، اعزام اوّلین محصلین به اروپا این شد که فرهنگ اروپائی کم کم به ایران راه یابد و فکر آزادی و حکومت قانون در دل ایرانیان  پیدا شود.
رفت وآمد هیئت های خارجی به ایران و اعزام محصّلین ایرانی برای کسب علوم جدید به اروپا  دریچۀ تازه ای در زندگی مردم ایران و مخصوصاً طبقۀ روشنفکر و تجدد خواه گشود. حتّی در زمان  سلطنت محمّد شاه و صدرات حاج میرزا آقاسی، آن آخوند ایروانی ، که  در واقع  نمایندۀ دسته  محافظه  کاران و اندیشه های کهنه و فرتوت جامعه بود فکر احداث صنایع  جدید در ایران و اعزام شاگرد  به اروپا  همچنان زنده ماند.
   در آن ایّام در روابط ایران و انگلیس کدورتهائی پیش آمد که کار به جنگ کشید. از جانب انگلیسها  هم رغبتی به رفتن شاگردان ایرانی به لندن ابراز نگردید. ازاین رو ایران متوجّه  کشورهای دیگر  شد.
  در سال  1255 هجری بین دولت ایران  و حکومت محمّد علی  پاشا، بانی اصلاحات  جدید در  مصر ، مذاکراتی راجع به پنجاه  تن محصّل ایرانی به آنجا صورت گرفت ولی به  عللی که پوشیده  ماند اینکار انجام  نشد . ناچار ایران  به دولت فرانسه روی آورد . میرزا احمد علی خان شیرازی سفیر فوق العادۀ ایران که در سال 1236  به دربار فرانسه رفت  راجع به استخدام  چند مهندس و استاد صنعت کار با گیزو »  مذاکره  کرد.
 « گیزو»  پیشنهاد کرد بیست  تن از جوانان ایرانی روانۀ  فرانسه شوند  که در آنجا به تحصیل علوم و فنون بپردازند . مخصوصاً این نکته را نیز متذکّر شد که « جوانان مزبور از میان فرزندان مردم کاسب کار برگزیده شوند نه از خان زادگان پروردۀ ناز و نعمت... این  جوانان  هریک ،  سالی  یکصد و پنجاه تومان الی یکصد و هشتاد تومان بیشتر خرج ندارد...» بر طبق این عهد نامه دوّمین دستۀ  محصّلین ایرانی عازم فرنگستان شدند و این تماسهای مکرّر با دنیای غرب ، افکار  نو و تازه ای در ایران پدید آورد که از آن  نیروی جوان آزادیخواهی بوجود آمد و با اندیشه های کهنه و فرتوت به مقابله برخاست.
افکارجدید نماینده نیروی مترقّی اجتماع بود که با اندیشه های پیر یعنی مظهر قوای کهنه بستیزه برخاست... »  بدنبال آن می افزاید : خدمات  میرزا  تفی خان امیر کبیر به ایران در حقیقت فصل  درخشانی در تجدید حیات کشور باستانی ما به شمار می رود. او همانطور  که میرزا ابوالقاسم قائم مقام اوّل  در باره اش پیش بینی  کرده بود « قوانین بزرگ»  به روزگار گذاشت.  و در مدّت کوتاه  زماماداریش  بنیان همه گونه  اصلاحات  تجدّد خواهانه  را برای  نخستین بار بنا  گذاشت.
 نشریه به اولین کاروان دانشجویان  ایرانی در دوران پهلوی اوّل اشاره می کند « که از طرف دولت  برای تحصیل در رشته های مختلف علوم ، پزشکی و ادبیات  به اروپا  اعزام شدند. مرکّب از صد و ده دانشجو بود. این دانشجویان روز23 مهر1307 ( 25 اکتبر 1928 ) به وسیلۀ اتومبیل های مخصوصی  که در مقابل  وزارت فرهنگ  گرد آمده بودند  به بندر پهلوی و از آنجا  به وسیله کشتی  رهسپار ممالک  اروپائی  مثل آلمان ، فرانسه و انگلستان شدند . 
 دانشجویان چند روز  قبل از حرکت در کاخ اختصاصی  شاه  به حضور ایشان  شرفیاب  شدند.  در آن روز همۀ محصّلین به لباس متّحد الشکل که از طرف دولت تهیّه شده وعبارت از کت و شلوار خاکستری و کلاه پهلوی  لبه دار  بود، ملبّس  بودند.
 شاه  در کنار استخر  بزرگ کاخ ، دانشجویان را به حضور پذیرفته  و به عنوان تودیع  و خداحافظی  به آنان فرمودند:
    « این اوّلین دفعه ای نیست که من از محصلین ؛  که در حقیقت فرزندان من هستند ؛  بدرقه می کنم؛  شاید مرتبه پنجم وششم باشد ؛  منتهی تاکنون  محصّلین لشگری اعزام  می داشتیم و حالا خیلی مسرورم  که شاگردان  کشوری  را روانه  می دارم...
«  باید  بدانید چرا شما را از یک کشور پادشاهی به یک کشور جمهوری مثل مملکت فرانسه اعزام می داریم. فقط برای این است که حسّ وطن پرستی فرانسویان را سرمشق خود قرار داده و در اعماق قلبتان جایگیرسازید. اگر زمامداران سابق تاکنون مبادرت به چنین  کارهائی کرده بودند مملکت ایران  به وضع حالیه نبود  و قطعاً  پیشرفتهای بهتری  حاصل  شده بود.
فرزندان من، از خدواند متعال می خواهم که پس از بازگشت ازاروپا شماها را با ارمغان خوبی که برای  وطنتان  می آورید دوباره ملاقات نمایم...»(12) 

 توضیح اینکه رضا خان  مثل هرمستبدی،  تاریخ هر کار مثبتی را از خودش شروع می کندو یادش رفته که آغازکنندۀ اعزام محصلین به خارج عبّاس میرزا نایب السلطنه بوده است . 
   مهندس مهدی بازرگان که یکی از آن دانشجویان بود در نطق دفاعيه مورخ 14 اسفند 1342 در اوّلين جلسۀ دادگاه تجديد نظر دادرسي ارتش در عشرت‌آباد گفت: « یكي از اقدامات با سر و صدا و مؤثّرآن زمان‌، اعزام محصّل به‌ اروپا از طريق مسابقه ميان فارغ‌التحصيلان متوسّطه بود. وزارت فوائد عامّه‌، ده نفر براي راه‌آهن و ذوب‌آهن مي‌فرستاد و وزارت معارف ١٠٠ نفر براي انواع رشته‌های تربيتی و علمی و فنی و طبی و حقوق. بنده در هر دو مسابقه با رتبۀ پنجم قبول شده بودم، ولی وزارت معارف را انتخاب كردم.
ما را برای خدا‌حافظی رسمی و اصغای اوامر شاهانه به باغ سعد‌آباد بردند.
اعليحضرت شاه سابق با بيان خيلی ملايم و درعين حال مطمئن و متين و با نگاه خفته و بيدار مخصوص به‌خود در حالي‌كه تيمورتاش وزير دربار و مرحوم اعتماد الدوله قره‌گزلو وزير معارف در طرفين‌، قدری عقب‌تر ايستاده بودند ما را خطاب صحبت قرار دادند. بيانات ايشان ربع ساعتی طول كشيد. من تمام آنها را فراموش كرده‌ام ... جز يك مطلب آن‌را كه از سه جمله تشكيل مي‌شود. جملۀ اوّل انگار هنوز در گوشم صدا می‌كند و با اطمينان ١٠٠% نقل می‌نمايم، روی جملۀ دوّم ٧٠% يقين دارم و در جملۀ سوّم كمتر از ٥٠%  . گفتند: « يقيناً تعجّب می كنيد ما شما را به كشوری مي‌فرستيم كه رژيم آن با ما فرق دارد، آزادی و جمهوری است، ولی وطن‌پرست هستند. شما وطن‌پرستی و علوم و فنون به ايران سوغات خواهيد آورد».
اين توصيه و تأكيد را نه تنها شاه مملكت در باغ سعد‌آباد به‌ما می‌كرد، بلكه روز بعد  مشايعينی كه به باغ وزارت  معارف آمده بودند و  همچنين آنها  كه سر راه به‌ ما برمی‌خوردند. تا موقع سوار شدن بر كشتی كه اعضای اطاق تجارت بندر پهلوی‌، آخرين نطق وداع را رئيسشان برای ما ايراد نمود‌، همه به زبان حال و به زبان مقال از ما می‌خواستند به فرنگ برويم و علم و تمدّن و تربيت بياوريم.
خوب به خاطر دارم آقای ميرزا احمد‌خان اشتری كه گويا رئيس ادارۀ بازرسی وزارت فرهنگ بودند، موقعی كه خانواده‌ها و دوستان‌، ما را گل باران كردند، نطق مختصری كرده گفتند :
«گل‌هایمملكت را همين جا بگذاريد و از اروپا برای ما گل بياوريد»
 بالاخره كاروان اوّلين دورۀ محصّلين اعزامی به‌فرنگ مركّب از اتومبيل‌های سواری شورلت، هودسن، دوج‌ كروكی و كالسكه‌ای، اوّل آفتاب از پارك ظلّ السلطان به ‌راه افتاد. به ز‌ودی مهرآباد و كرج و شريف‌آباد را پشت سر گذاشته غباری كه رفته رفته ضخيم‌تر می‌شد‌، از خاك جادّه همراه خود می‌برديم. در قزوين توقّف نكرديم و ماشين‌ها‌، راه رشت را پيش گرفتند.
موقعی‌كه از پيچ و خم‌هي گردنۀ كوهين به‌طرف آب‌ترش سرازير می‌شديم و چشم من برای اوّلين بار به آن كوه‌های رنگارنگ و درّه‌های پست و بلند می‌افتاد، به رفيق پهلو دستی كه داوطلب مهندسی معدن بود گفتم: « حالا مفت و بی خيال به‌ اين زمين‌ها نگاه می‌كنی امّا موقع برگشتن بايد آهن و مس از آنها در بياوری ... »(13 )
ناگفته نماند اکثریّت این داشجویان پس از پایان  تحصیلات در  خدمت به  مردم و کشور  قرار گرفتند و عدّه ای ازآنها نظیر دکترعلی شایگان ، دکتر کریم سنجابی ،مهندس مهدی بازرگان ، سید احمد رضوی ، رضا رادمنش ، غلامحسین فروتن و  مهندس فریورو... از رهبران و فعاّلین  برجستۀ سیاسی کشور  شدند.  

   توضیحات و مآخذ:‏
‏1 – جلال آل احمد « غرب زدگی» - - چاپ اول ۱۳۴۱ - صفحه 4۸‏
2- دکتر فریدون آدمیت « فکر آزادی و مقدّمَه نهضت مشروطیت »  انتشارات سخن -1340 -  صص 24 – 23  ‏
3 – پیشین  – ص 44  
4 – پیشین  – صص 58 – 57  
(5 )  تکمیل همایون: سپهسالار باید در تاریخ باز‌شناسی شود منبع: ماهنامه نسیم ‏بیداری انتشار بیست و سومین شماره ‏
(6) ایرج‎ ‎پارسی‎ ‎نژاد «درآمدی بر تجدد ادبی در ایران»  ‏‎ ‎سخنرانی‎ ‎در‎ ‎جلسۀ سخنرانی‎ ‎ماهانۀ ‏نشرفرزان - یکشنبه 22 د یماه 1391– مجله بخارا سال پانزدهم ، شماره 91- بهمن و اسفند   1391 – صص 54 – 50
(7) –  ناصر تکمیل همایون « تلاش مصدق  در استقرار  نظام  مشروطیت» - مجلۀ بخارا – ‏شماره 86 ، فروردین و اردیبهشت 1391 – صص 489 - 488 ‏
8 - سید جواد طباطبایی، مکتب تبریز و مبانی تجدّد خواهی، انتشارات ستوده،- چاپ اوّل – 1385 -صص   139 – 131 
9 – پیشین – صص  ۲۰۷-۲۰۶ 
10 - دكتر كریم‌ مجتهدی‌ « عبّاس‌ میرزا و مسئلۀ‌ تجدّد» اوج‌ نگون‌ بختی‌ ایرانیان‌ با ‏طلوع‌ قرن‌ 19 – سایت :   کانون ایرانی پژهشگران فلسفه و حکمت 
11 - فریده فرهمند زاده  :موانع اصلاحات عبّاس میرزا قاجار نایب السلطنه در بخش هاى دربار، سپاه و نهاد دین
12 - محمود پور شالچی قزاق ها ( عصر رضا شاه بر اساس اسناد وزارت خارجه فرانسه )، چاپ اوّل ، تهران : نشر فیروزه ، 1384 - ( صص 396 – 392 )
* ملك تاج خانم( نجم السلطنه)  مادر مصدّق، دختر فيروز ميرزا نصرت الدوله (اوّل) فرمانفرما پسر شانزدهم عبّاس ميرزا- نايب السلطنه- پسر دوّم فتحعلى شاه و عموى ناصرالدين شاه قاجار بود. مادر نجم السلطنه، حاجيه هما، دختر بهمن ميرزا ملقّب به بهاءالدوله پسر سى وهفتم فتحعلى شاه بود. .
13 – مهندس مهدی بازرگان « مدافعات» - نهضت آزادی  ایران ( خارج  از کشور) – 14 اسفند 1356 – صص 40 – 39 
« سياست عبّاس ميرزا ايجاد وحدت ملّي به شکل مدرن بود » 
 مسعود لقمان می نویسد: "محمدعلي بهمني قاجار" از نوادگان عبّاس ميرزا و دانش آموختۀ کارشناسي ارشد حقوق بشر دانشگاه تهران است. از ايشان تاکنون مقاله هاي پرشماري دربارۀ تاريخ و فرهنگ ايران منتشر شده است. وي همچنين دبير بخش حوزۀ تمدّن ايراني تارنماي انجمن پژوهشي ايرانشهر است. آنچه در پي مي آيد، حاصل گپ وگفت بخش ايرانيان روزنامۀ مردم سالاري  با وي دربارۀ عبّاس ميرزا و دستاوردهاي اوست.
- خواهشمندم در آغاز بفرماييد عبّاس ميرزا که بود؟
- "عبّاس ميرزا"، نايب السلطنه و وليعهد، فرزند فتحعلي  شاه قاجار و آسيه خانم دولّو، در پنجم شهريورماه 1168 خورشيدي، در قصبۀ نوا لاريجان زاده شد و با وجود اينکه پسر ارشد فتحعلي  شاه نبود، به وصيّت آقامحمدخان به دليل اينکه مادرش از طايفه دولّو قاجار بود، به ولايتعهدي انتخاب شد. 
عبّاس ميرزا فرمانده جنگ هاي ايران و روس نيز بود. جنگ هايي که منجر به بستن دو پيمان گلستان و ترکمانچاي و تجزيه بخش هاي بزرگي از ايران شد. 
- درباره اين جنگ ها بگوييد.
- عبّاس ميرزا، سال ها فرمانفرماي آذربايجان بود و فرماندهي قشون ايران در سال هاي 1218 تا 1228 قمري در جنگ هاي ايران و روس را نيز بر عهده داشت. در اين جنگ هاي 10 ساله در نبردهاي نظامي مهمي چون جنگ اوچ کليسا پيروز شد و توانست بارها مناطقي از ايران همچون ايروان، قره باغ، گنجه و شيروان را از روس ها پس بگيرد، ولي سرانجام از آنان به ويژه در نبرد سرنوشت ساز اصلاندوز شکست خورد. اين شکست آنچنان سنگين بود که پس از آن، ايران مجبور به پذيرش پيمان گلستان شد. پيماني که بر اساس آن قره باغ، باکو، شيروان، داغستان و گرجستان و... از ايران تجزيه گرديد.
عبّاس ميرزا پس از پيمان گلستان، درگير جنگ با عثمانيان شد که در اين نبرد پيروز شد و سپاه عثماني را درهم کوفت. سپس در شرايطي که قشون جديدي بر اساس الگوهاي اروپايي براي ايران ايجاد کرده بود، براي بازپس گيري سرزمين هاي از دست رفته ايران اقدام کرد. در اين جنگ ها که به دوره دوم جنگ هاي ايران و روس معروف است، ايران در مراحل ابتدايي به پيروزي هاي بزرگي دست يافت، ولي با رسيدن قشون روسيه به فرماندهي "پاسکويچ"، ايران شکست خورد و حتّي تبريز نيز سقوط کرد. به دنبال اين نبردها، ايران به پيمان ترکمانچاي تن داد که بر اساس آن افزون بر تجزيه ايروان، نخجوان، اردوباد و تالش از ميهنمان، دولت ايران، کاپيتولاسيون در مورد اتباع روسيه را نيز پذيرفت. 
- پس از پايان نبردهاي ايران و روس، آيا عباس ميرزا در جنگ هاي ديگري نيز شرکت جست؟
عباس ميرزا در سال هاي پاياني زندگيش به فرمانفرمايي خراسان انتخاب شد و براي نخستين  بار پس از کشته شدن نادر شاه، يعني پس از 90 سال، حاکميت دولت ايران بر خراسان مرکزي و باختري را به طور کامل تأمين کرد. وي همچنين با لشگرکشي به هرات تلاش کرد تا حاکميت ديرين ايران بر اين شهر را نيز اعمال کند، اما اجل به وي مهلت نداد. بيماري اش شدّت گرفت و وي را وادار به بازگشت به مشهد کرد و سرانجام نيز در سن 44 سالگي با زندگي بدرود گفت.
تاريخ درگذشت عباس ميرزا، سوم آبان ماه 1212 خورشيدي است. آرامگاه وي در صحن توسي امام رضا (ع) بود که در سفر اخيرم به مشهد اثري از آن نيافتم. البته گويا سنگ قبر آن را به موزه آستان قدس رضوي منتقل کرده اند. اينکه اينچنين، آرامگاه آناني که دل در گرو سربلندي ايران داشتند، ناپديد شود، امر بسيار ناخوشايندي است، اما از آنجا که آرامگاه سرداران ايران، نه خاک بلکه قلب ايرانيان است، از اين باب، مسئله چندان مهم جلوه نمي کند. 
به هر روي با درگذشت عبّاس ميرزا، برنامه دولت ايران براي دستيابي به سرحدّات خاوري  تاريخي ايران ناتمام ماند.
- سنتي که عبّاس ميرزا در ايران پايه ريخت، چه بود و چه دستاوردهايي براي ايرانيان داشت؟
- دستاوردهاي عبّاس ميرزا از دو جنبه قابل بررسي است; نخست به عنوان يک فرمانرواي سنتي مانند شاه   اسماعيل، شاه  تهماسب، شاه  عبّاس، نادر شاه و ديگران. وي در اين راستا تلاش کرد با حفاظت از حدود و ثغور ايران و نيز دادگري و آباداني و همچنين نشر علم و ادب از رويّۀ پادشاهان ساساني يا برخي سلاطين صفوي پيروي کند، اما اهميت عبّاس ميرزا به اين است که وي به نوعي پايه گذار تجّدد در ايران به شمار مي آيد. 
- اين تجدد چه ويژگي هايي دارد؟
- تجدد مدنظر عباس ميرزا دو خصوصيت عمده دارد. 
نخست اينکه وي با بهره از ابزارهاي مدرن، ساختار نظامي ايران را از نظر اسلحه و لباس و تدارکات و حتّي آرايش هاي نظامي، اروپايي کرد. همچنين به جاده سازي و شهرسازي با استفاده از اسلوب هاي اروپايي همت گماشت، اما مهم ترين اقدامي که عبّاس ميرزا در راستاي استفاده از ظواهر مدرنيسم و به عبارتي ديگر مدرنيزاسيون ايران انجام داد، آوردن ماشين چاپ به ايران بود که اين مهم، منجر به گسترش افکار جديد در ايران شد.
دومين ويژگي اين تجدد، اين بود که مدرن سازي ايران از جنبه هاي نظري و بنيادي نيز در دستور کار عبّاس ميرزا قرار داشت. وي براي اولين  بار دانشجو به اروپا فرستاد. هديه اين دانشجويان براي ايران، فکر آزادي و تجدد بود. براي نمونه هنگامي که "ميرزاصالح شيرازي" به انگلستان مي رود، مي گويد: در اينجا از غل و زنجير خبري نيست. رعيت آزاد است و امنيت دارد. اين افکار بود که تخم آزادي و تجدد را در ايران پاشاند. يا يکي ديگر از اين دانشجويان "ميرزاجعفرخان مشيرالدوله مهندس باشي" است. اين فرد بعدها عمر خود را وقف حفظ تماميت ارضي ايران کرد و در تمام کميسيون هاي مرزي با عثماني حضور داشت و با سرسختي و علم و استدلال از وجب به وجب آب و خاک ايران از جمله اروندرود و خرّمشهر دفاع کرد. دستاورد بزرگ عبّاس ميرزا در راستاي مدرن سازي ايران، پرورش چنين بزرگاني بود.
اقدام ديگر عباس ميرزا در راستاي مدرن سازي ايران، تلاش براي ايجاد دولت منظّم است. تلاشي که به نوعي الگوگيري از پطرکبير به شمار مي آمد. عبّاس ميرزا سعي کرد تا قدرت هاي محلّي را در برابر دولت مرکزي تضعيف و يک حاکميت واحد بر سرتاسر کشور اعمال کند. اين اقدام پايه اساسي تشکيل دولت-ملت مدرن است که بعدها در ايران بدان جامه عمل پو شانده شد. 
- آيا مي توانيد نمونه اي از اين کوشش ها را نيز ذکر کنيد؟
- بله! مثلا اقدامات عباس ميرزا در خراسان نقطۀ اوج چنين سياستي بود. خود وي در نامه اي به "محمدخان زنگنه"، اميرنظام آذربايجان در اين باره مي نويسد: "کارهاي خراسان که الحمدلله از شفقت خدا، نظم کامل گرفته و کلمۀ واحده شده. ديگر کرد و ترک و عرب و قرايي، لفظش موقوف شد. ما که شکر  گزاريم و انشاالله خدا هم زياد خواهد کرد." سخنان عبّاس ميرزا نشان از سياست وي براي ايجاد وحدت ملي به شيوه مدرن آن دارد. وحدتي که در پرتو آن همه تعلقات قومي و قبيله اي در برابر تعلق به مليت ايراني يعني همان کلمه واحده مورد نظر عبّاس ميرزا، رنگ مي بازد.
البته وحدت ملي تنها با اعمال نظم يکسان صورت نمي گيرد، بلکه توسعه نيز ديگر رکن مهم آن است.  اين مهم نيز از ديد عبّاس ميرزا پنهان نيست. در همان نامه در ادامه توضيح سياست هاي خود در مورد خراسان مي گويد: "انشاءالله در نظر است که مرو را آباد کنيم و هزار خانوار مروي مشهد و دوهزار خانوار مروي که در شکيبان هرات سکنا دارند را کوچانده به مرو مأمور کنيم." 
- شيوه عباس ميرزا در حکومت چگونه بود؟
- يکي از شيوه هاي عبّاس ميرزا در راستاي مدرن سازي ايران، از ميان بردن فاصله ميان حاکميت و مردم بود. عبّاس ميرزا، شکوه دستگاه سلطنت را در ارعاب مردم نمي دانست، بلکه اقتدار حکومت را در عدم ترس مردم از حاکمان و يکي شدن حکومت و مردم مي دانست. 
"ميرزاحسن خان گرانمايه" از رجال عصر ناصرالدين شاه در نامه اي به "مظفرالدين ميرزا"، وليعهد، در مورد اين وجه از سياست عبّاس ميرزا مي نويسد:  "نايب السلطنه (عبّاس ميرزا) طاب ثراه، وقتي که به سمت وليعهدي به آذربايجان آمد، ملوک طوايف و هر گوشه آذربايجان را پلنگ وحشي و بدوي و باقدرت تصاحب نموده بود. به مرور ايام و تدابير حکيمانه، آدم هاي عاقل به دور و بر خود از هر جاي ايران تطميع نموده، جمع کرد. همه آن ها را بر خود رام نمود و اولاد آن ها را شغل و منصب داده، تربيت فرموده و دختر از آن ها براي خود و اولادش گرفته و با همديگر وصلت نمود و روزبه روز بر عطوفتش افزود و خانه هاي آن ها مهمان رفت، زن و بچه هايشان را به حضور خود خوانده، انعام و احسان پدرانه درباره آن ها به عمل آورد. حتّي گاهي در ايام شکار و سياحت سرزده داخل خانه هاي رعيت شده، لمحه اي نشسته، نان و آب خواست. فرداً فرد از اهل خانه احوال پرسي فرمود. يکي را مادر اسم داد، يکي را خواهر نام گذاشت. بذل و بخشش درباره آن ها از چيت هاي فرنگي بود." 
اين اقدام عبّاس ميرزا در حقيقت آن چيزي است که در علوم سياسي امروز انديشمنداني همچون ميشل فوکو از آن به دروني کردن قدرت ياد کرده اند. يعني قدرت به جاي اينکه از ترس و ارعاب ناشي شود، در مردم دروني شود. عبّاس ميرزا اقتدارش را با تسخير قلب هاي مردم به دست آورد و از اين رو بود که همين مردم به وي در پرداخت غرامت ايران به روسيه ياري کردند و بدين ترتيب آذربايجان از چنگال روسيه تزاري نجات پيدا کرد. عبّاس ميرزا اقتدار حکومت را نه در برابر رعيت که در برابر قشون روس و عثماني و برده فروشان شمال خراسان معنا کرد و با بريدن دست متجاوزان از سر مردم، به حاکميت آبرو و اعتبار داد. 
- هرچند عباس ميرزا سردار شکست خورده جنگ هاي ايران و روس بود، اما از او به نيکي ياد مي شود. علت چيست؟
- در اين باره ذکر نمونه اي تاريخي جالب توجه است. عباس ميرزا دوستي صميمي به نام "نظرعلي  خان" داشت. وي به دختر روستايي ارمني اي تجاوز کرد. دختر ارمني نيز به عبّاس ميرزا شکايت برد. عبّاس ميرزا با وجود دوستي نزديکي که با نظرعلي  خان داشت، دستور محاکمه او را داد و وي را اعدام کرد. عبّاس ميرزا بدين ترتيب فروتني در برابر مردم و اقتدار در برابر متجاوزان به حقوق مردم را در پيش گرفت و به دروني کردن قدرت پرداخت. راز محبوبيت عبّاس ميرزا با وجود شکست از روس ها در همين نکته است.  او به نمايندگي از ايران و مردم آن با دشمن متجاوز جنگيد و چون شکست او به دليل کمبود فاحش امکانات و مشکلات ساختاري ايران بود، اين شکست براي مردمش قابل توجيه بود و با وجود شکست، جاودانه شد.
* منبع:  گفت و گو نشریۀ مردمسالاری با "محمدعلي بهمني قاجار" -  « سياست عبّاس ميرزا ايجاد وحدت ملي به شکل مدرن بود » - شماره 2482 - 1389/08/01 –
٭   پی نوشت ها ایرج‎ ‎پارسی‎ ‎نژاد «درآمدی بر تجدد ادبی در ایران»  
1 -  ایرج پارسی نژاد، روشنگران ایرانی و نقد ادبی، تهران، 1380 ، ص 11
2-  Gay, Peter, the Enlightenment: An Interpretation, Wildwood House, 2 vols.
NewYork, 1966 - 69 . p.7
3 Blunt, W.S., Secret of the English Occupation of Egypt, London, 1903. p.82-85
4-  محبوبی اردکانی ، تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران ، ج 1 ، تهران ، 1370 ، ص 50
5 -  فریدون آدمیت، اندیشة ترقی و حکومت قانون در عصر سپهسالار ، تهران،
6 -  Rypka, Jan, History of Iranian Literature, Holland, 1968. p.369
7 - Browne, Edward B, Press and Poetry in Modern Persia, Cambridge, 1914. p.19
8 -  Rypka, Jan, History of Iranian Literature, Holland, 1968. p.324
9 -  میرزا فتحعلی آخوندزاده، مکتوبات کما لالدوله، نسخة خطی، کتابخان ة ملی ایران ، شمارة 1123 ، ورق 6.
میرزا آقاخان کرمانی، سه مکتوب، نسخۀ خطی، مجموع ة ادوارد براون، کتابخانۀ کمبریج، شمارة
L5 (9) 3V, 1688R
10 - ومحمدرضا شفیعی کدکنی، ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت، تهران ، 1359 ، ص 35
11 -  محمدتقی بهار، «بهار و ادب فارسی » مجلۀ دانشگاه تهران ، 1297 ، ش 3/ ، تهران ، 1351 ص 392
٭    پی نوشت ها ‎   دكتر كریم‌ مجتهدی‌ « عبّاس‌ میرزا و مسئله‌ تجدّد»  
1 -  ‎مهدی‌ بامداد، شرح‌ رجال‌ ایران‌ در قرن‌ 12 و 13 و 14 هجری‌ ، تهران‌، زوار، 1357-1347، ‏ج‌ 2، ص‌ 215‏‎. ‎
2- 
‎2. P. Am. Jaubert. Voyage en armenie et en perse, pr‎إcإdإ‎ d'une notice sur ‎l'auteur par M. Sإdillot, paris, E. ‎ Ducrocq librairie, et ‎إditeur. P.115. ‎
‎3 - ‎همان‌ ، ص‌ 155‏‎. ‎
4 - ‎همان‌ ، ص‌ 151‏‎. ‎
5 -  ‎همان‌ ، ص‌ 152‏‎. ‎
6 - ‎همان‌‏‎ . ‎
7 -  ‎همان‌ ، ص‌ص‌ 99 و 200‏‎. ‎
8 - ‎همان‌ ، ص‌ 141‏‎. ‎
9 - ‎همان‌ ، ص‌ 313‏‎. ‎
10 - ‎اگوست‌ بُن‌ تان‌، سفرنامه‌، نامه‌های‌ یك‌ افسر فرانسوی‌ درباره‌ی‌ سفر كوتاهی‌ به‌ تركیه‌ و ایران‌ ‏در سال‌ 1807 م‌. ، ترجمه‌ی‌ منصوره‌ نظام‌ مافی‌ (اتحادیه‌)، تهران‌، 1354، ص‌ 69‏‎. ‎
11 - ‎همان‌ ، ص‌ 73‏‎. ‎
12 - ‎همان‌ ، ص‌ 79‏‎. ‎
13 – 
 Jouanin ‎، برای‌ اطلاعات‌ بیشتر: حسین‌ احمدی‌. «نقش‌ ژوانن‌ در روابط‌ ایران‌ و فرانسه‌ در ‏دوره‌ی‌ قاجار»، فصلنامه‌ی‌ تاریخ‌ معاصر ایران‌ ، ص‌ 2، ش‌ 5، تهران‌، بهار 1377‏‎. ‎
14.- 
‎ Gardan ‎، او در 11 ژوییه‌ 1776 م‌. در بندر مارسی‌ متولد شده‌ و در 30 ژانویه‌ 1818، یعنی‌ ‏‏9 سال‌ پس‌ از بازگشت‌ از ایران‌، در منطقه‌ی‌ لنِسل‌ فوت‌ كرده‌ است‌. در منابع‌ ایرانی‌ دوره‌ی‌ قاجار، ‏همچون‌ مآثرالسلطانیه‌ و ناسخ‌التواریخ‌ اسم‌ او غاردان‌ نوشته‌ شده‌ است‌‏‎. ‎
15 - ‎محمدحسن‌ كاووسی‌ عراقی‌ و حسین‌ احمدی‌. اسنادی‌ از روابط‌ ایران‌ و فرانسه‌. (در دوره‌ی‌ ‏فتحعلی‌ شاه‌ قاجار) ، دفتر مطالعات‌ سیاسی‌ و بین‌المللی‌، تهران‌، 1376، ص‌ص‌ 33-30‏‎. ‎
16 - ‎از جمله‌ می‌توان‌ از اثر سعید نفیسی‌، تاریخ‌ اجتماعی‌ ایران‌ در دوره‌ی‌ معاصر و از ترجمه‌های‌ ‏عباس‌ اقبال‌ درمورد مأموریت‌ ژنرال‌ گاردان‌ و یادداشتهای‌ ژنرال‌ تره‌زل‌ نام‌ برد. درمورد این‌ كتابها ‏به‌ مأخذ آخر مقاله‌ رجوع‌ شود‎. ‎
‎17. J.M. Tancoigne. Attache a la demiere ambassade de france en perse, Paris, ‎Nepveu, 1819, vol.2. p. 79. ‎
‎18 -  ‎همان‌ ، ج‌ 2، ص‌ 163‏‎. ‎
19 -  ‎همان‌ ، ج‌ 2، ص‌ 164 و 165‏‎. ‎
20 -  ‎همان‌ ، ج‌ 1، ص‌ص‌ 300 و 301‏‎. ‎
21 -  ‎تره‌ زل‌، یادداشتهای‌ ژنرال‌ تره‌زل‌ فرستاده‌ی‌ ناپلئون‌ به‌ سمت‌ هند، به‌ اهتمام‌ ژنرال‌ ژ.ب‌. دوما ‏فرانسوی‌، ترجمه‌ی‌ عباس‌ اقبال‌، مطبعه‌ی‌ خورشید، تهران‌، بی‌تا. (احتمالاً حوالی‌ 10-1309)، ص‌ ‏‏82‏‎. ‎
22 -   ‎این‌ ملاقات‌ موقعی‌ رخ‌ داده‌ است‌ كه‌ عباس‌ میرزا از فرانسویان‌ ناامید شده‌ بود‎. ‎
23 -. Dubaux M. Louis. L'Uniners, Histoire et description de tous les peuples-‎perse, Fimin didat Freres (ed.), Paris, 1971, p.382. ‎
24 - ‎موریس‌ دوكوتزبو، مسافرت‌ به‌ ایران‌ به‌ معیت‌ سفیركبیر روسیه‌ در سال‌ 1817 ، ترجمه‌ی‌ ‏محمود هدایت‌، چاپخانه‌ فردوسی‌، تهران‌، 1310، ص‌ص‌ 95 و 96‏‎. ‎
25 - ‎همان‌ ، ص‌ 106‏‎. ‎
26 - ‎منظور ایرانیان‌ است‌‏‎. ‎
27 - ‎سرجان‌ ملكم‌، تاریخ‌ ایران‌، هند ، چاپ‌ بمبئی‌، 1876 م‌. ص‌ 187‏‎. ‎
28- . Jaubert. pp.199-200. ‎
29 - ‎سعید نفیسی‌ در كتاب‌ تاریخ‌ اجتماعی‌ ایران‌ در دوره‌ی‌ معاصر به‌ مقاله‌ خود «جلب‌، مهاجرین‌ ‏اروپایی‌ در 1242 قمری‌، اشاره‌ كرده‌ است‌‏‎. ‎
30 - ‎كنت‌ آلفرد گاردان‌، مأموریت‌ ژنرال‌ گاردان‌ در ایران‌ ، ترجمه‌ی‌ عباس‌ اقبال‌ آشتیانی‌، انتشارات‌ ‏گزارش‌ فرهنگ‌ و تاریخ‌ ایران‌، تهران‌، 1362، ص‌ص‌ 43-42‏‎. ‎
31 - ‎منظور ایرانیان‌ است‌‏‎. ‎
32 - ‎تانكوانی‌، ج‌ 1، ص‌ص‌ 300 و 301‏‎. ‎
33 -  Jaubert. p.200. ‎
34 - ‎سرجان‌ ملكم‌، ص‌ 188‏‎. ‎
35 - ‎لفظ‌ سرباز از آن‌ دوره‌ به‌ بعد در زبان‌ فارسی‌ رایج‌ شده‌ است‌‏‎. ‎
36 - ‎سرجان‌ ملكم‌، ص‌ 188‏‎. ‎
٭  پی نوشت ها و ارجاعات از فریده فرهمند زاده  :موانع اصلاحات عباس میرزا قاجار نایب السلطنه در بخش هاى دربار، سپاه و نهاد دین

1 -  به سال 1211 ق در: لسان الملك سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ (تاریخ قاجاریه از آغاز تا پایان
سلطنت فتحعلیشاه)، ج 1، به اهتمام جمشید كیانفر، تهران، انتشارات اساطیر، 1377 ، ص 85
2 -  مفتون دنبلی، عبدالرزاق، مآثر سلطانیه (تاریخ جنگ های ایران و روس)، به اهتمام غلامحسین
صدری افشار، تهران، انتشارات ابن سینا، 1351 ، ص 128
3 -  فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران عصر قاجار، ج 2، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران،. انتشارات توس، 1365 ، ص 19
 4  - عیسوی، چارلز، تاریخ اقتصادی ایران (عصر قاجار 1332 – 1215 ق)، ترجمه یعقوب آژند، تهران، -انتشارات توس ، 1365 ، ص 19 
5 -  فلور، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران...، ج 2، ص 21
6 -  ژوبر، پ. ام، مسافرت به ارمنستان  و ایران ، ترجمه محمود مصاحب ، به تبریز، كتاب فروشی چهر، 1347 – صص 212- 211
-7 حائری، عبدالحسین، رویارویی های اندیشه گران دو رویه تمدن غرب، تهران،
انتشارت امیر كبیر، فروردین  1365 ، ص 307 
8  - ژوبر، مسافرت به ارمنستان  و ایران ، ص 265
-9 دوگاردان، كنت آلفرد، مأموریت  ژنرال گاردان  در  ایران ، ترجمه عباس  اقبال، تهران، انتشار ات نگاه، 1362 ، ص 65 / محبوبی  اردکانی ، حسین ، تاریخ مؤسسات  تمدنی جدید در ایران، ج 1، تهران، انتشارات انجمن دانشجویان دانشگاه  تهران ، تیر 1354 ، ص 57 
10 - ژوبر، مسافرت به ارمنستان  و ایران ، صص 95 – 94 
-11 محبوبی اردكانی، تاریخ موسسات تمدنی جدید...، ج 1، ص 54
12 - دنبلی، مآثر سلطانیه، صص 310 و 139
13- همان ، صص 9 - 138
14 -  همان، ص 139 و اعتضادالسلطنه، علیقلی میرزا، اكسیرالتواریخ (تاریخ قاجاریه از آغاز تا 1259 ق)، به اهتمام جمشید كیانفر، تهران، انتشارات ویسمن، 1370 ، ص 291
 15  - حایری، نخستین رویارویی ها...، صص 314 – 313
16 -  ژوبر، مسافرت به ارمنستان و ایران، صص 214- 213 و خورموجی، محمد جعفر، حقایق الاخبار ناصری، به كوشش حسین خدیو جم، تهران، نشر نی، 1363 ،ص 12
17 -  دنبلی، مآثرسلطانیه، 142
18 -  محبوبی اردكانی، تاریخ موسسات تمدنی جدید...، ج 1، ص 55
19 -  همان، ص 1 – 130 
20 - میرزا صالح شیرازی، گزارش سفر میرزا صالح شیرازی، ویرایش از همایون شهیدی، تهران، انتشارات راه نو، پاییز 1362 ، ص 32 مقدمه و حایری، نخستین رویارویی ها...، ص 312
21 -  محبوبی اردكانی، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید...، ج 1، ص 177
 22 -  همان،ص   313 - 312
23 - همان، ص 177
34 -  همان، ص 186
25 - همان، 151
26 -  همان، ص 167
27 - همان، ص 186
28 - همان، ص 123
29 - همان، ص 126
30 - عیسوی، تاریخ اقتصادی – صص 34 – 33 
31 -  محبوبی اردكانی، تاریخ مؤسسات تمدنی   ج 1 – صص 123 – 122 
32 - همان.
33 -  همان، ص 169
34 -  همان، ص 61
35 - سایكس، سر پرسی، تاریخ ایران، ج 2، ترجمه سید محمدتقی فخرداعی گیلانی، نشر دنیای كتاب،
1370 ، ص 452
36 -  هدایت، رضاقلی خان، تاریخ روضه الصفای ناصری، ج نهم، به تصحیح و تحشیه جمشید كیانفر، تهران، انتشارات اساطیر، 1380 ، ص 7582 و گاردان، ماموریت... در ایران، ص 44
37 -  هدایت، روضه الصفا، ج نهم، 7582 و گاردان، ماموریت... در ایران، ص 45
38 -  همان، صص 52 – 51 

39 - دنبلی، مآثر سلطانیه، ص 135
40 -  همان – ص 8 - 135 / اعتضادالسلطنه، اكسیرالتواریخ، ص 291 
41 -  نفیسی، سعید، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر، ج 1، تهران، انتشارات بنیاد، 1368 - ص 112
42 -  همان، ص 214
43 -  همان، ص 112
44 -  همان، ص 217
45 -  سایكس، تاریخ ایران، ج 2، ص 453
46 -  همان، ص 446
47 - دنبلی، مآثر سلطانیه، ص 133 
48 -  دوكوتزبوئه، موریس، مسافرت به ایران ، ترجمه محمود هدایت ، تهران، انتشارات امیركبیر،  1348 – ص  105
49 -  دنبلی، مآثر سلطانیه، ، ص 123 و اعتضادالسلطنه، اکسیرالتواریخ ، ص  291 و كوتزبوئه، مسافرت به ایران ، ص 105 
50 -  هدایت، روضه الصفا، ج نهم ، ص 8035 و مالکم ، سرجان ، تاریخ ایران ، ج 2، ترجمه میرزا اسماعیل حیرت، به كوشش مرتضا سیفی تفرشی  و ابراهیم زندپور ، تهران ، انتشارات یساولی، "فرهنگسرا"، زمستان 1362 ، ص 580
51 - ژوبر، مسافرت به ارمنستان و ایران ، ص 320 
52 -  كوتزبوئه، مسافرت به ایران ، ص 105 
53 -  حایری، نخستین رویارویی ها...، ص 309
54 -  دنبلی، مآثر سلطانیه، ص 131
55 - همان، ص 131 به بعد.
56 -  محبوبی اردچكانی، تاریخ موسسات تمدنی جدید...، ج 1، ص 62
57 -  حایری، نخستین رویارویی ها...، ص 306
58 -  همان.
59 -  گاردان، ماموریت... در ایران، ص

60 -  همان، 167
61 -  عيسوي، تاريخ اقتصادي ايران...، ص 22
62 - لرد كرزن خبرنگاري انگليسي – آغاز سده 19 - است كه در زمان ناصرالدين شاه، شش ماه به ايران آمد و كتابي به نام "ايران و مسئله ايران" نگاشت.
63 -  محبوبي اردكاني، تاريخ موسسات تمدني جديد...، ج 1، ص 108
64 -  همان، صص 6 - 115
65 - فلور، جستارهايي از تاريخ اجتماعي...، ج 2، ص 20
66 - همان.
67 -  ژوبر، مسافرت به ارمنستان و ایران ، ص 281 
 68 - محبوبي اردكاني، تاريخ مؤسسات تمدنی جدید...، ج 1 ، ص 56  
69 - همان، ص 115
70 -  همان، ص 55
71 -  گرنت واتسن، رابرت،  تاریخ ایران در دورۀ قاجار، ترجمۀ ع . وحید مازندرانی ، تهران، انتشارات  كتاب هاي سيمرغ (وابسته به انتشارات  امیرکبیر ) ، 1354 ، صص 167 – 166
72 -  كوتزبوئه، مسافرت به ایران ، ص 100 / محبوبی اردکانی ، تاریخ  مؤسسات  تمدنی جدید...،  ج 1، ص 55
73 - نامه گاردان به شامپايني  وزیر امور خارجه 20 محرم 1222 ق / 18 مارس 1808 م در: گاردان، ماموريت... در ايران، ص 91 
 74 -  ژوبر، مسافرت به ارمنستان و ایران ، ص 7 – 256
75 - گاردان، ماموريت  در ایران ، ص 92 
76 -  واتسن، تاريخ ايران، ص 166
-77 نفيسي، تاريخ اجتماعي و سياسي...،ج 1، ص 77 و تاج بخش، احمد، سياست هاي استعماري
، روسيه تزاري، انگلستان و فرانسه، در ايران در نيمه اول قرن نوزدهم، تهران، انتشارات اقبال، 1362 - صص 234 – 233 
78 -  نفيسي، تاريخ اجتماعي و سياسي...، ج 1، ص 77
79 - الگار، حامد، دين و دولت در ايران و نقش علما در دوره قاجار، ترجمه ابوالقاسم سري، تهران، انتشارات توس، بهار 1369 ، ص 137
80 -  گاردان، ماموريت در ايران، ص 171
81 -  ژوبر، مسافرت به ارمنستان و ايران، ص 320
82 -  گاردان، ماموريت... در ايران، ص 171
83 -  خودداري پسران فتحعليشاه از فرمانبرداري از وليعهد پس از شكست گنجه در جنگ دوم، در:
سايكس، تاريخ ايران، ج 2 ، ص 461 
84 -  دروويل، گاسپار، سفر در ايران، ترجمه منوچهر اعتماد مقدم، نشر شباويز، 1367 ، ص 173
85 -  همان، ص 577 / واتسن،تاريخ ايران، ص 26
86 - ملكم، تاريخ ايران، ج 2، ص 577
87 - ژوبر، مسافرت به ارمنستان و ایران ، ص 319 
88 -  نگاه كنيد به بخش بندي در چینش قشون ایران در : همانجا
89 -  هدايت،روضه الصفا، ج نهم ، ص 8035 
90 -  دنبلي، مآثر سلطانيه، ص 310 
91 -  محبوبي اردكاني، تاريخ  مؤسسات تمدنی جدید ...، ج 1 ، ص 115 
92  - نفيسي، تاريخ اجتماعي  و سیاسی ...، ج 1 ، ص  5 – 214 و حایری ، نخستین  رویارویی ها ...، ص 314 و رایین اسماعيل، حقوق بگيران انگلیس  در ایران ، تهران ، انتشارات جاویدان ،  1373 ، صص 203 تا 210
93 -  نفيسي، تاريخ اجتماعي و سیاسی... ، ج1 ، ص 217
94 -  محبوبي اردكاني، تاريخ مؤسسات تمدنی جدید...، ج 1 ، ص 120
 95 -  همان، 57
96 -  گاردان، مأموريت... در ایران ، ص 168 
97 -  ژوبر، مسافرت به ارمنستان و ايران، ص 291
98 -  همان، ص 294
99 -  همان، ص 280 و 292
100 -  همان، ص 293
101 -  همان، ص 318
102 - كوتزبوئه، مسافرت به ايران، ص 99 / محبوبي اردكاني، تاريخ مؤسسات تمدني جديد...، ج 1، ص 62
103 - كوتزبوئه، مسافرت به ايران، ص 104
104 -  محبوبي اردكاني، تاريخ مؤسسات تمدني جديد...، ج 1، ص 120
105 - چارلز عيسوي مي نويسد كه ايران اقليت هاي نامسلمان زيادي نداشت كه با غربيان و دانش تربيتي و اقتصادي غربي در ارتباط باشند، در: عيسوي، تاريخ اقتصادي...، ص 23
106 -  ميرزا صالح پس از بازگشت از اروپا نخستين چاپخانه دولتي را در تبريز راه اندازي كرد، صنعت چاپ . يا باسمه كاري، در: دنبلي، مآثر سلطانيه، ص 143
107 -  حايري، نخستين رويارويي ها...، ص 307
108 - سايكس، تاريخ ايران، ج 2، ص 452
109 -  شميم، على اصغر، ايران در دوره سلطنت قاجار (قرن سيزدهم و نيمه اول قرن چهاردهم ه. ق)، انتشارات كتابخانه ابن سینا ، بهمن 13412 ، ص 43 
110 -  همان.
111 -  محبوبي اردكاني،.تاريخ  مؤسسات  تمدنی  جدید...، ج 1 ، ص 109 
 112 - نامه گاردان به وزير امورخارجه فرانسه " شامپاینی "3 رمضان   1223 ق/ 24 اكتبر 1808 م، در: گاردان، مأموريت... درایران ، ص 177 
113 -  عيسوي، تاريخ اقتصادي...، صص 24 – 23 
114 -  الگار، دين و دولت...،ص 24
115 -  همان، ص 35
116 -  همان، ص 324
117 - همان.
118 -  همان.
119 -  همان.
120 -  الگار،دين و دولت...، ص 38 تا 41 و درباره انگيزه همكاري هاي شاه و روحانيت نگاه كنيد به: حايري، نخستين رويارويي ها...، ص 356 و 362
121 -  الگار، دين و دولت...، ص 103
122 -  حايري، نخستين رويارويي ها...، صص 317 – 316 
123 -  واتسن، تاريخ ايران،صص  18- 17
124 -  الگار، دين و دولت...، ص 44
125 -  فلور، جستارهايي از تاريخ اجتماعي...، ج 2، ص 23
126 -  الگار، دين و دولت...، ص 2 - 51 و فلور بر اين باور است: " مردم كه دعوي فضيلت و تقدم علما را بر - حكام به حق ميشمردند، علما را به عنوان پيشوايان خود پذيرفتند"، در: فلور، جستارهايي از تاريخ اجتماعي...، ج 2، ص 23
127 -  اشاره به لوطيان و ملاهايي كه نقش نيروي كارآمد مجتهدين را داشتند، در: الگار، دين و دولت...، ص 44
128 -  همان، ص 41
129 -  واتسن، تاريخ ايران، ص 22
130 -  همان،ص 20
131 - ملكم، تاريخ ايران، ج 2 ، ص 548 / الگار ، دین دولت ، ص 87 و نگاه کنید  به شفاعت   ميرزاي قمي از گنهكاران نزد شاه، در: حایری ، نخستین  رويارويي ها...، ص 357 
132 -  ملكم، تاريخ ايران، ص 550
133 -  ژوبر، مسافرت به ارمنستان  و ایران ، ص 212 و پشتیبانی عبّاس ميرزا از اين اقليتها به ويژه درآذربايجان و قفقاز به دليل کاستن  از جاذبه های  حکومت مسیحی روس بود، در: الگار، دين و دولت...، ص 131
134 -  همان، ص 153
135 -  كوتزبوئه، مسافرت به ایران ، ص 105 و قائم مقام  ابوالقاسم  در بارۀ  اتهامات به عباّس ميرزا مي گويد: "اين مرد مسيحي است مي خواهد پیش  مسیحیان  خود شیرینی کند،  به همين جهت آداب و رسوم مسيحيان را رواج مي دهد  و ما را  مجبور  به پوشیدن  لباس آنها می کند. " در: الگار، دين و دولت...، ص 136
136 -  ژوبر، مسافرت به ارمنستان و ايران، ص 149
137 -  حايري، نخستين رويارويي ها...، ص 316
138 -  با توجه به نكته كه پسران فتحعليشاه كه چندان از عباس ميرزا دلخوش نبودند، حاكمان مناطق
مختلف بودند، و سپاهيان عباس ميرزا را تامين مي كردند. همين خود از عوامل بروز نابساماني در
سپاه عباس ميرزا بود، در: نفيسي، تاريخ اجتماعي و سياسي...،ج 1، ص 77
139 - اشاره به جمع آوري سپاه به وسيله حسنعلي ميرزا شجاع السلطنه به دستور شاه و شايعه وليعهدي او، در: سپهر، ناسخ التواريخ، ج 1 2 – 391  و هدايت، روضه الصفا، ج نهم، صص 7873 تا 7880 و شيرازى  خاورى، ميرزا فضل ا...، تاريخ ذوالقرنين، ج 2، تصحيح و تحقيق ناصر افشارفر، تهران، سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1380 ، ص 665 و اعتضادالسلطنه، اكسيرالتواريخ، ص 382
140 -  نفيسي، تاريخ اجتماعي و سياسي...، ج 1، ص 77
141 -  همان.
142 -  عيسوي، تاريخ اقتصادي...، ص 83