dimanche 17 juillet 2011

شیوهای بازجویائی در رژیم ولایت فقیه. مأموران جنایت و شکنجه ای که همه چیز را برای خود مجاز می دانند

پروندهٔ ویژه، شیوه های بازجوئی:... بنظر شما ثواب بازجویی در حکومت امام زمان (عج) چقدر است؟ این مجموعه حاصل بررسی گفته ها یا رنجنامه های مکتوب حدود ٢٧٠ نفر از زندانیان سیاسی سه دههٔ اخیر است که از درون زندان و یا پس از آزادی از زندان در رسانه ها و سایت ها منتشر کرده اند. سعی شده تنها مواردی ذکر شود که می توان به یقین گفت شیوهٔ معمول بازجویی در اکثر این پرونده ها بوده است. ... 
◊چهار مرحلهٔ اصلی پرونده های سیاسی: ١- بازداشت. ٢- اعمال فشارهای جسمی و روحی ← شیوه های بازجویی : الف - هدف : در هم شکستن متهم برای • تخلیهٔ اطلاعات • گرفتن اعتراف • تواب سازی ب - • فشار و آزار جسمی(١٣ نوع) • فشار و آزار روانی(١٤ نوع) • شگردهای فریب متهم(٦ نوع) ٣- گرفتن اعتراف به جرائم فاقد سند و مدرک ٤- استفادهٔ تبلیغاتی در تلویزیون یا رسانه ها 
♦ فشار و آزار جسمی(=شکنجهٔ فیزیکی) ← ١٣ نوع : ١- ضرب و شتم ٢- شلاق زدن مداوم که نام تعزیز بر آن گذاشته اند و توجیه دینی پیدا کرده است ٣- محدود کردن دستشوئی و حمام ٤- منع از رفتن به هواخوری=(فضای سرباز)برای روزهای متوالی ٥- بازجویی بی وقفه ٦- استفاده از باتوم برقی یا شوک الکتریکی ٧- عدم رسیدگی پزشکی ٨- ایجاد خستگی فیزیکی با ایستادن نگاه داشتن طولانی مدت ٩- بازجویی در هنگام بیماری ١٠- فرو کردن مکرر سر در توالت ١١- بی خوابی : • بیدار کردن مکرر به بهانهٔ بازجویی و ... • روشن گذاشتن لامپ بصورت ٢٤ ساعته به قصد اختلال در سیستم خواب بدن • ایجاد سر و صدا در ساعات خواب زندانیان ١٢- آزار جنسی ١٣- تجاوز جنسی : • از طریق هم بند کردن با مجرمان خطرناک یا اعدامی • با باتوم یا شیشه نوشابه • توسط خود بازجو به برخی دختران در دههٔ ٦٠ و به برخی بازداشت شدگان پس از انتخابات سال ١٣٨٨
♦♦ فشار و آزار روانی(=شکنجهٔ سفید) ← ١٤  نوع: ١- وضعیت بهداشتی نامناسب سلول ٢- محرومیت از : •تماس با خانواده و وکیل •دسترسی به روزنامه، کتاب، تلویزیون، رادیو ٣- وادار کردن متهم به انتخاب وکیل هماهنگ با تیم بازجویی ٤- فحاشی به فرد، خانواده و مقدسات او ٥- انواع تهدید ها : •تهدید به شکنجه و حالت انتظار شکنجه • تهدید به ایجاد مزاحمت برای خانواده یا بستگان • تهدید به افشای مسائل خصوصی در روزنامه ها • تهدید به اعدام یا حبس های طولانی مدت • تهدید به تجاوز به فرد یا اعضای خانواده اش ٦- انفرادی طولانی مدت. محروم بودن از صدا، نور، منظره، و اتفاقات، رفته رفته فرد را به افسردگی می کشاند و در صورت تداوم او را دچار اختلال روانی می کند. ٧- بستن چشم ها و دست های متهم برای ساعات های طولانی ٨- استفاده از ناله ها و ضجّه های زندانیان دیگر برای ترساندن متهم. ٩- زدن اتهامات سنگین بی اساس برای به قصد تخریب روانی فرد : • اتهامات امنیتی(جاسوسی، براندازی، محاربه) • اتهامات اخلاقی کثیف( شرابخواری، روابط جنسی حتی در کودکی...) • اتهامات مالی سنگین • اتهامات دینی( ارتداد، یهودی بودن، بهائی شدن)  ١٠- هم بند کردن متهمان سیاسی با مجرمان سابقه دار و خطرناک ١١- فشار از طریق دستگیری اعضای خانواده ١٢- فشار آوردن به وکیل یا تهدید وی و پرونده سازی برای او ١٣- کشاندن مسائل خصوصی فرد از شنود به روزنامه ها ١٤- شایعه سازی علیه متهم در روزنامه ها، تلویزیون، سایت ها و تلویزیون 
♦♦♦ شگردهای فریب متهم ← ٦ نوع: ١- بی خبر گذاشتن مطلق متهم از اتفاقات بیرون زندان و سایر بازداشت شدگان ٢- دادن اطلاعات غلط از اوضاع کشور و جهان برای بهم ریختن قدرت تحلیل متهم ٣- دروغ گفتن به متهم در مورد اعتراف کردن بازداشت شدگان دیگر علیه او ٤- مطرح کردن اتهامات سنگین به قصد در هم شکستن متهم و پذیرش اتهامات سبک تر ٥- شگرد بازجوی خوب و بازجوی بد، که در نتیجهٔ آن، متهم از ترس بازجوی خشن، به بازجوی دیگر پناه می برد ٦- شگرد انتقاد از خود و وارد کردن متهم در بازی اعتراف به خطا های کرده و نکرده

samedi 16 juillet 2011

اعتیاد. اینجا جایی است که هم دست شوئی رفته، هم تزریق می کنند، هم غذا می خورند، هم همینجا می خوابند، هیچ بهداشتی وجود ندارد

آقای محترم، جناب آقای رئیس بهداشتی، اینجا جایی است که مردم هم زمان هم دست شوئی می کنند، هم تزریق می کنند، هم غذا می خورند، هم همینجا می خوابند، هیچ بهداشتی وجود ندارد. و این میکرب و این بیماری می رود در اجتماع، می رود در خانه های مردم . چهار تا دانه سُرَنگ(=seringue و یا Syringe) می آورد یارو آقای ذاکری پخش کند بین معتاد ها. آن[دیگری] می آید می گوید اینجا سُرَنگ پخش نکنید، درِ خانه ام شلوغ است، فلان...، کار ندارم. سُرَنگ هائی که یک نفر می آید دانه ای دویست تومان می فروشد به آن بدبخت های دیگر. مجبورند سُرَنگ مشترک استفاده بکنند. اینجا شهر بندر عباسی است که باید شهر توریستی باشد، باید شاخص کشورمان باشد که این وضعیتی است که دارد.

vendredi 15 juillet 2011

این فیلم را با دقت و حوصله تا انتها ببینید. فیلم مستند جنایات و تجاوزات و وقاحت های رژیم ولایت فقیه

نه چپیم، نه راست، نه سبزیم و نه سرخ و بیزاریم از سیاست، وقتی که انسانیت و دیانت پای آن قربانی شود. می خواهیم انسان باشیم. پیش از آنکه خود را ایرانی و مسلمان بنامیم. و می خواهیم صداقت داشته باشیم، با خودمان و با شما، تا جز حقیقت نگوئیم. و انصاف داشته باشیم، تا حق گوئی را فدای هیچ کس نکنیم، و بیهوده به آبروی کسی چوب حراج نزنیم. و پاک باشیم تا بباریم همچو ابر، بر پلیدی ها، زشتیها و نا پاکی ها. ... در این مجموعه قصد داریم بدون هیاهو و با استناد به گزارش شاهدان عینی از درون زندان ها و بازداشتگاه ها، به تصویری واقع بینانه و منصفانه از پشت پردهٔ پرونده های 
سیاسی در ایران، دست پیدا کنیم. به این منظور پس از یک مقدمه، و فقط برای نمونه از بین صدها پرونده، چهار پرونده را مورد بررسی قرار می دهیم:
- پروندهٔ یکی از فعالان در زمینهٔ حقوق کارگران - پروندهٔ دو تن از دانشجویان - پروندهٔ چند تن از فعالان در حوزهٔ اینترنت - پروندهٔ کهریزک. و در نهایت به موضوع پیچیدهٔ شیوه های بازجوئی خواهیم پرداخت. برای سندیت بیشتر، یخش هائی از فیلم های بازجوئی از متهمان ردیف چندم قتل های زنجیره ای را که به تأیید رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی [حسینیان که گفت ما یک پا قاتلیم] رسیده است، به این مجموعه ضمیمه کرده ایم. 

dimanche 10 juillet 2011

نقش روشنفکران در انقلاب ایران چه بود؟ روشنفکران گول خوردند؟ ستون پایه های استبداد را چه کسانی باز سازی کردند؟ سپاه پاسدار و دادگاه انقلاب و... را چه کسانی ساختند؟

خانم ستاره درخشش: نقش روشنفکران چه بود؟ تعداد زیادی از گروه های چپ، روشنفکران، اینها همه، می گویند که ما گول خوردیم در آن زمان. برخی از منتقدین هم می گویند که اینها، برای اینکه گناه های خودشان را پاک بکنند، این حرف را می زنند. نظر جنابعالی چیست؟ آقای ابوالحسن بنی صدر: این درس خوانده های جدید، اینها بعنوان هدف چه در سر داشتند؟ آزادی در سر داشتند یا قدرت در سر داشتند؟ این ستون پایه های استبداد را کی باز سازی کرد؟ درس خوانده های جدید کردند یا آقای خمینی و یا ملاتاریای ... همان چند تا دستیار ایشان کردند؟ این یک سوألی است جوابش که معلوم شد، معلوم می شود که نه کسی فریب نخورده، هر کس دنبال قدرت بوده. خوب این، وقتی که کسی، هدف آزادی را رها کرد، در قدرت قانون چیست؟ قوی ضعیف را می بلعد. این قاعده و قانون است. خوب، از آن ستون پایه ها یکی سپاه پاسدار است. کی ساخته است؟ آقای دکتر[ابراهیم] یزدی می گویند ایشان طراحی کرده. حکومت موقت هم تصویب کرده، ساخته. خوب، آقایان[= خمینی و ملاتاریا] از دستشان گرفتند، الان ستون فقرات این رژیم است. دادگاه انقلاب را کی ساخته؟ باز  آقای دکتر[ابراهیم] یزدی می گویند پیشنهاد از ایشان بوده. حکومت موقت قبول کرده، آن آقایان هم در دست گرفتند، با آن سلاخی را شروع کردند تا امروز هم مشغولند. عرض کنم بشما انحصار وسائل ارتباط جمعی را، همین روزنامه و ... را، کی به انحصار این آقایان در آورده؟ خشونت را کی اول در کار آورده ؟ در گنبد، در کردستان، در خوزستان، در تهران، در آذربایجان، کی خشونت را در کار آورده؟ پس اینها مجموعهٔ اعمالی است که انجام گرفته، و نتیجه، آن ساخت های استبداد باز سازی شده. ستون پایه ها برگشته، حتی تقویت هم شده. آن ارتش، نه آن روحیه را دیگر داشت که بتواند ستون پایه بشود، نه آن تجربه ای که کرده بود، به او اجازهٔ می داد که این نقش را بازی کند. با آن نمی شد استبداد درست کرد. یک سپاه پاسدار، اول نقش شمعک داشت ولی حالا شده خودش، یک ستون قوی. دستگاه قضائی به انحصار آقایان است، دستگاه تبلیغاتی به انحصار شان است، دستگاه فتوا و باصطلاح قانون گذاری بانحصارشان است،،. اینها هستند ستون [پایه ها]، دستگاه مالی در انحصارشان است، از بنیاد مستضعفان شروع شد تا به بعد. و عرض کنم به شما، فکر راهنما بعنوان اسلام و اینها هم در دستشان است، این ستون پایه ها را ساختند، و این ستون پایه ها را آنها[= خمینی و ملاتاریا] شروع نکردند به ساختن. دیگران ساختند، تحویل آنها... آنها[= خمینی و ملاتاریا] از دستشان گرفتند. می توانستند هم نسوزند، مثلاً من وقتی رئیس جمهور شدم، شروع کردم به تغییر دادن ساخت دستگاه ارتش. و باصطلاح ارتش را مردم سالار کردن برای اینکه این، ستون پایهٔ قدرت نشود. همینطور در وزارت دارائی اینکار را کردم، در سیستم بانکی اینکار را کردم، هرجا که در حیطهٔ اختیار من بود. خوب، اینها می توانستند همین کار را بکنند. خانم ستاره درخشش: می گویم از نظر صاحب نظران سیاسی انقلاب تا کنون سه مرحله را طی کرده است. مرحلهٔ اول، زمانی بود که آیت الله خمینی در نوفل لو شاتو بسر می برد که در آن مرحله مردم فریفتهٔ ایشان شدند، زیرا ایشان در مصاحبه ها وعدهٔ آزادی می دادند و از عدم رغبت به داشتن مقام سخن به میان می آوردند. مرحلهٔ دوم، دوران ورود ایشان به کشور، ولایت فقیه و اختیارات مطلق ایشان بود. و مرحلهٔ سوم، جانشینان آیت الله خمینی بودند که امور کشور را در دست گرفتند. دکتر بنی صدر می گوید انقلاب این مراحل را طی نکرد، زیرا مرحلهٔ دوم و سومی که نام بردید، ضد انقلاب بود. اما در مورد جانشینان آیت الله خمینی ایشان می گویند: جانشینان ایشان کی ها هستند؟ ایرانگیتی هایند. یعنی کسانی هستند که از گروگانگیری[سفارت آمریکا در تهران] در یک نوع روابط پنهانی، با قدرت های خارجی، نه تنها آمریکا، با غالب ...در همین ایرانگیت کشف شد دیگر، ایرانگیت انگلیسی، نمی دانم فرانسوی، اتریشی و... . باصطلاح آن رابطهٔ آشکار عادی که انقلاب برایش انجام گرفته بود که ما با دنیا روابط عادی داشته باشیم و به استقلال رابطه برقرار کنیم، آن جای خودش را داده به یک دیپلماسی و یک سیاست خارجی پنهانی. همه اش در پنهان است. حالا فرض کنید الان حزب الله، آنجا[= لبنان] ایجاده شده، سرمایه اش... خرجش را ایران می دهد، اسلحه اش را ایران می دهد. حالا شما بپرس از این آقایان؟ ابداً، ما هیچ خبر نداریم، نخیر، به ما چه؟ ما یک حمایت معنوی می کنیم. پنهانی است. با نمی دانم حماس پنهانی است، با سوریه پنهانی است، با اروپا پنهانی است، با آمریکا پنهانی است. تمام این دوران سی سال، این سیاست خارجی ما و دیپلماسی ما، دیپلماسی پنهانی است. هیچی  آشکار بر مردم ایران نیست. الان اینها در واقع یک نظام روحانی هم نیستند، یک رژیم از روحانیان باشند که اینها در رأس باشند، نه، همچنین چیزی نیست. یعنی مافیا هایی شدند نظامی-مالی. سابق در ایران مرسوم بود که گروه های حرامی، باصطلاح دزدهای مسلح تشکیل می شدند، می رفتند چپاول. یک آخوند هم با خودشان می بردند برای حلال کردن. که این سیرتی بود که چپاول و آقایان را حلال می کرد. حالا هم همین وضع شده، این مافیا ها ... مثلاً [ دزدهای مسلح]می رفتند اینجا و آنجا دزدی مسلحانه، حالا در کل کشور اینها[= مافیاهای نظامی-مالی سپاه پاسداران] باصطلاح خودشان بسط ید مطلقه پیدا کرده اند، و این آقایان هم که به اسم ولی فقیه و نمی دانم شورای نگهبان و مجمع تشخیص[ مصلحت نظام] ، اینها کارشان این است که این بخور و ببر و زورگوئی و اینها را توجیه کنند. کسی نمی داند واقعاً فردا چه پیش خواهد آمد. مثلاً یک رئیس جمهوری دارد که امروز می گوید که من فردا می خواهم صفر های ریال را بردارم. خوب، این نه مقدمه دارد، نه موأخره دارد، و حالا شما ایرانی را تصور بکنید که می خواهد با این آدم [= محمود احمدی نژاد] تنظیم کند فعالیت اقتصادی اش را. اصلاً ممکن نیست. بر می دارد یک دستور صادر می کند شورای اقتصاد منحل. نمی دانم، میزان نرخ بهره این قدر. 

samedi 9 juillet 2011

بنی صدر:اگر امروز شما مقاومت نکنید،بدتر و بدترین می شود.نگذارید جنبش فرو خوابد،زیرا تصمیم از دست این ملت بیرون خواهد رفت. این استبداد تبهکار روزگار این ملت را سیاه خواهد کرد. آنچه را هم که او نتواند، قدرت های بیگانه خواهند کرد.

هموطنان عزیزم، نسل ما ١٦ آذر را بخود دید و نسل شما ١٨ تیر. از ١٦ آذر تا سقوط رژیم شاه، دانشجویان بار سنگین مبارزه را بر دوش کشیدند. در تمام این سالها سرکوب بود، زندان بود، شکنجه بود، اعدام بود. و نسل بعد از انقلاب، پیش و پس از ١٨ تیر، زندان، شکنجه، اعدام بخود دیده است و می بیند.  آن نسل دریافت که رژیم شاه در جامعهٔ ایرانی به اقلیت بدل شده است، پایگاه اجتماعی ندارد. آن رژیم کوشید با انقلاب سفید برای خود پایگاه اجتماعی بسازد. کوشش موفق آن نسل سبب شد که نتواند از موقع و موضع اقلیت بیرون برود. در خرداد ٦٠ نسلی که انقلاب کرده بود با کودتا روبرو شد، و بر آن شد که نگذارد رژیم کودتا از موضع و موقع اقلیت بیرون برود. شما نامهٔ آقای بهشتی را به آقای خمینی خوانده اید. شما جملهٔ معروف آقای خمینی را در ٢٥ خرداد شنیده اید وقتی گفت ٣٥ میلیون بگویند بله، من می گویم نه.  آقای بهشتی به آقای خمینی می نویسد ما اقلیتیم. انتخابات ریاست جمهور معلوم کرد که در اقلیت اند، زیرا نامزد آنها[ حسن حبیبی] کمتر از ٥ در صد رأی آورد. در کودتای ٢٢ خرداد سال پیش[= سال ١٣٨٨] بار دیگر جامعهٔ ایرانی گفت که این رژیم در اقلیت است. پس نسل شما می باید این رژیم را در موضع و موقعیت اقلیت نگه بدارد. در سطح جامعه حاکمیت ملت را سازمان بدهد. قلمروهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را می باید یکی پس از دیگری می باید از مهار این رژیم بیرون ببرد. جنبش اشکال گوناگون دارد. یک شکل آن به خیابان درآمده است و اعتراض کردن و شعار دادن است. شکلهای دیگر بسا مؤثر تر دارد. مثلاً در سطح شهرها و روستاها جامعهٔ ایرانی را از این واقعیت آگاهاندن که حاکمیت حق هر انسان است، حق هر عضو یک جامعه است و ملتی که این حق را از دست داد، در مدار بستهٔ بد و بدتر، دائم از بد به بدتر، و از بدتر به بدترین عبور می کند. بنگرید که در آغاز انقلاب آنچه باسم نهادهای انقلاب پدید آوردند، ناچیز بودند، اما امروز یک حزب سیاسی، مالی، نظامی گشته اند و بر دولت چیره شده اند. آنروز، توجه نکردند آنچه می سازند، زمانی زمامدار خواهد شد و خود سازندگان را آلت فعل خواهد کرد. امروز هم اگر شما مقاومت نکنید، فردا ها و پس فردا ها بدتر و بدترین خواهد شد. پس ١٨ تیر را، روز عزم خویش بشمارید به استقامت، و این استقامت را تا پیروزی پی بگیرید. نگذارید جنبش در ایران فرو خوابد، زیرا تصمیم از دست این ملت بیرون خواهد رفت، به دست قدرت های خارجی خواهد افتاد و این استبداد تبهکار روزگار این ملت را سیاه خواهد کرد. آنچه را هم که او نتواند، قدرت های بیگانه خواهند کرد. تردید نکنید که پیروزید، زیرا پس از ٣٠ سال، رژیم امروز اقلیت کوچکتری است. امروز رهبری و مقام رهبری و شخص رهبر زیر سؤال است. امروز مکانیزم تقسیم به دو، و حذف یک از دو، در کانون قدرت دارد عمل می کند. پس این رژیم ناتوان تر از هر زمان است. علائم مرگ را یکی پس از دیگری، از خود بروز می دهد. این بر شماست که علائم حیات ملتی در استقلال و آزادی را، یکی از پی دیگری بروز دهید. بار سنگین بر دوش شماست، بار برانگیختن جامعه به جنبش هم بر عهدهٔ شماست. پیروزی هم در انتظار شماست. شاد و پیروز باشید. 

vendredi 8 juillet 2011

روح الله خمینی:من لازم باشد امروز یک حرفی را می زنم، اگر فردا لازم ببینم عکس آن را می زنم

خانم ستاره درخشش: شما در نوفل لو شاتو بودید، روحیهٔ آیت الله خمینی نسبت به وضع ایران چه بود؟ آنجا درک می کردید که بعد از ورود ایشان، تغییراتی ایجاد بشود؟ پیش نویس قانون اساسی که تنظیم شده بود، کنار گذاشته شود، و عدّه ای زندانی شوند؟ دکتر بنی صدر که در بسیاری از کتاب های خود، بویژه در خیانت به امید، به این مسأله اشاره کرده است، چنین پاسخ داد: اینکه من او را می شناختم، متأسفانه نه. و این هم اشتباه است از جانب ما و هم اینکه جبرانش آسان نبود. برای اینکه وضعیتی که الان من دارم و مردم ایران دارند، حاصل این عدم شناسائی بموقع است. اما آنچه که می دیدیم و می خواستیم ببینیم، بهتر بگویم می خواستیم ببینیم، چون خود را سانسور می کردیم، واقعیت ها را نمی خواستیم ببینیم. آن خمینی که ما می دیدیم و مردن ایران می دیدند که ایشان را بردند به ماه، گفتند اصلاً  آنجا دیدیم، یعنی یک معنویت محض. این را ساده نباید تلقی کرد که مردم ایران اینقدر این کیش شخصیت... و در اسطوره سازی تا جائی رفتند که این آقا را بردند کرهٔ ماه. نه از دید مردم، می خواستند این یک معنویت خالصی باشد. خوب، او مرجع تقلید هم که بود. پس انتظار هم نداشتیم که ایشان یک تعهداتی را در برابر دنیا بر عهده بگیرد، بگوید ما بعد از رژیم شاه این کارها را خواهیم کرد، بعد بیاید پایش که به ایران رسید عکس آن کارها را بکند. این را هم انتظار نداشتیم. می گفتیم خوب مرجع است دیگر، می داند که دین یعنی عهد و وقتی اینها را جلو دنیا گفت، به آنها عمل می کند. پس بخود اطمینان کامل می دادیم که این است و جز این نیست. اینجور خواهد شد. حالا رسیدیم به ایران و بنابر بقول شما قانون اساسی شد، بر پیش نویس قانون اساسی شد که در دفتر آقای دکتر [یدالله]سحابی با شرکت عده ای از حقوقدان ها تهیه شد، من هم در تهیهٔ آن، در آن دفتر شرکت داشتم، هم بعنوان عضو شورای انقلاب. خانم ستاره درخشش: ولایت فقیه چه جائی داشت در این قانون اساسی؟ آقای ابوالحسن بنی صدر: هیچ جایی، هیچ جایی، ولایت جمهور مردم بود بنابر آنچه در نوفل لو شاتو آقای خمینی، بر آن تصریح کرده بود. و این تهیه شد، قانون اساسی هم تهیه شد و دیگر ما کاملاً مطمئن بودیم که اینبار ما می توانیم یک دولت حقوقمدار، مردم سالار داشته باشیم. پس تا اینجا مشکل نداشتیم. الا اینکه اول بار شروع شد با این روسری یا تو سری، معروف به شعار روسری یا تو سری، که زنها را مجبور کردن به روسری گذاردن. و من به نزد آقای خمینی به قم رفتم و گفتم مگر شما در پاریس نگفتید که زنها آزادند در پوشش؟ این بساط چیست؟ گفت من لازم باشد امروز یک حرفی را می زنم، اگر فردا لازم ببینم عکس این حرف را بزنم، عکس آن را می زنم. ما تازه متوجه شدیم که اِی، با یک آدمی طرفیم که نه، این میزان و قول و قرار و تعهد و معهدی توی کارش نیست. منظور به اینکه، پس جواب شما اینست: ما تا تهران نه، با خیال راحت، کاملاً، اصلاً هیچ دغدغه خاطر هم نداشتیم. یک مقداری از باب اینکه بالاخره یک محور سیاسی لازم است چرا [نگران بودیم]. برای اینکه قدرت، قدرت است دیگر. فرشته را شیطان می کند. بنابراین فکر اینکه یک محور سیاسی باشد که این آقایان یکه تاز نباشند، چرا این [نگرانی] وجود داشت و در پاریس هم کوشیدیم با...اینکار را هم بکنیم وقتی آقایان مهندس سحابی و دکتر سنجابی اینجا بودند که متأسفانه موفق نشدیم، در تهرات هم موفق نشدیم، و اشکال از این وَر بود. نتیجه آن ور در واقع در قدرت یکه تاز شد. و طبیعتاً قدرت آنچه که اقتضاء داشت، کردند. معلوم شد که آنها بندی ندارند. خانم ستاره درخشش: در همین ارتباط جنابعالی اشاره فرمودید به وضع خودتان در حال حاضر، بسیاری از پیشگامان این انقلاب بهرحال به یک همچنین سرنوشتی دچار شدند، در زندانها بودند، محکوم شدند، چرا به این سرنوشت این عدّه دچار شدند؟ آقای ابوالحسن بنی صدر: آن ضد انقلاب است که قدرت را هدف می کند و بر ضد انقلاب عمل می کند، چون اینهایی که انقلاب را آوردند، حاضر نمی شوند تن بدهند به توقعات این ضد انقلاب، او با استفاده از منطق صوری، این ارسطو خیلی معلم گردن کلفتی است برای مستبدها، منطق اش، منطقی است که هر قدرتمندی بکار می برد، صورتاً انقلاب، یعنی این آقای خمینی. واقعاً اندیشه و عمل ایشان، بخصوص از زمان ورود به ایران به بعد، اندیشه و عمل ضد آن انقلاب است. برای اینکه آزادی که منکر شد، استقلال را که با گروگانگیری و جنگ ٨ ساله و معاملات پنهانی و ایران گیت و اکتبر سورپرایز و اینها، برباد داد. عرض کنم بشما، آن اسلام که بیان آزادی باشد، معنویت باشد، آنهم که کرد یک بیان خشونت آمیزترین روش ها. اصلاً او خشونت را تقدیس کرد. آن خشونت که الان در دنیای اسلام هست، منشأ اش ایشان است بلحاظ اینکه تقدیس کرد این خشونت را، والا تا آنوقت خشونت در اسلام مقدس که نبود هیچی، نکوهیده هم بود. ایشان[= روح الله خمینی] این کارها را کرد، پس بنابراین در موضع ضد انقلاب بوده. حالا آنچه که کرده از گرفتن و کشتن، اینها را ضد انقلاب است که کرده، نه انقلاب است که فرزندان خود را بلعیده یا خورده یا...

mercredi 6 juillet 2011

منشا خشونت‌های بعد از انقلاب

 روحانیونی که در قالب حزب جمهوری اسلامی متشکل شده بودند، نه برای حضور در میدان سیاسی که تنها برای کسب قدرت سیاسی، به میدان آمده بودند. یعنی نفس حضور خود را برابر با کسب قدرت، فرض کرده بودند. به همین دلیل، صرف‌نظر از مکانیزم‌هایی که برای کسب قدرت به کار می‌بردند، تحمل چیزی به نام شکست را نداشتند ...در سی‌امین سالگرد رویدادهای خرداد و تیر ۱٣۶۰ فرصتی فراهم شد تا به چگونگی رویدادهای آن دوران از زوایای گوناگون پرداخته شود. فراتر از وجود نظرات متفاوت و حتی متضاد در تحلیل آن رویدادها و همچنین نقش اشخاص و جریانات سیاسی، می‌باید به منشا آن خشونت‌ها هم پرداخته شود. خشونت‌هایی که در خرداد ۱٣۶۰ وارد مرحله تازه‌ای شد اما در واقع از اسفند ۱٣۵۷ شروع شده بود. ریشه‌ این خشونت‌ها را می‌توان در چند محور طبقه‌بندی کرد: ابهام در عنوان و ماهیت انقلاب، خلف وعده‌ها و نقض تعهدات، نپذیرفتن قواعد اکثریت و اقلیت سیاسی، سلب حق اندیشه و تامل از مردم، استقبال از تنش‌ها به جای حل آن‌ها. در این نوشتاربه اختصار، به هرکدام از این موضوعات پرداخته می‌شود.

ابهام در عنوان و ماهیت انقلاب: 

انقلاب بهمن ۱٣۵۷ را نمی‌توان انقلابی اسلامی نامید. اگر این انقلاب در فروردین ۱٣۵۷ و در پی چند حرکت اعتراضی با منشا اسلامی به پیروزی رسیده بود، شاید شایسته چنین عنوانی می‌شد. اما واقعیتی است که در آخرین مورد این زنجیره اعتراضات، یعنی در دهم فروردین ۱٣۵۷، همه پتانسیل مذهبی برای سرنگونی حکومت تخلیه شده بود. برخلاف آنکه در سه حرکت پیاپی (۱۹ دیماه قم، ۲۹ بهمن تبریز و دهم فروردین تهران) شهرها بزرگتر شده بود اما حجم و دامنه اعتراضات کاهش یافته بود. در پی این ناکامی، طرفداران آقای خمینی به سالگرد ۱۵ خرداد دل‌خوش بودند تا شاید حالا که بعد از ۱۴ سال نام خمینی در اذهان زنده شده، از یاد ۱۵ خرداد ۱٣۴۲ استفاده کنند و مردم را به خیابانها بکشانند که این طرح هم شکست خورد. آنها حتی نتوانستند کمتر از سه رویداد قبلی هم موج‌سازی کنند. در واقع ۱۵ خرداد ۱٣۵۷ رویدادی روی نداد و معلوم شد انرژی اعتراض به توهین به آقای خمینی تخلیه شده است. در خرداد و تیر ۱٣۵۷ فضای سیاسی آرام بود. مردم در سینماها "در امتداد شب" را نگاه می‌کردند و در منازل‌ هم جام جهانی فوتبال را. یک ماه بعد و تنها پس از دعوت ۲۲ مرداد آقای خمینی از همه احزاب و جریانات سیاسی و روشنفکران و همچنین فراخوان کنارگذاشتن اختلافها و با تکرار این وعده که هیچ امتیاز ویژه‌ای برای خود و روحانیون قائل نیست، اعتراضات جان تازه‌ای یافت و به انقلاب بهمن‌ماه انجامید. می‌توان گفت انقلاب سال ۱٣۵۷، بیشتر انقلابی ائتلافی و باخواسته آزادی و عدالت بود تا یک انقلاب صرفا اسلامی. 

خلف وعده‌ها و نقض تعهدها: 

اسناد و مدارک، بسیار است که ثابت می‌کند آنچه آقای خمینی قبل از پیروزی انقلاب می‌گفت با آنچه بعدا گفت و انجام داد، بسیار متفاوت بود که به اندازه کافی به آن پرداخته شده و لازم به تکرار نیست اما طرف مقابل آن زیاد بررسی نشده است. این خلف وعده‌ها - هم در حجم و هم در میزان اهمیت- قابل مقایسه با سایر جریانات سیاسی نبود. چپی‌ها، دمکرات‌ها، ملی‌یون،نهضت‌آزادی‌ها، چریک‌ها و...بعد از انقلاب، شعار یا عملکردی در تناقض یا تضاد با شعارها و خواسته‌های قبل از انقلاب نداشتند. صرف‌نظر از درست بودن یا نادرست بودن، منطقی بودن و یا خیالی بودن ویا هر قضاوت دیگری، شعار و برنامه و اساسنامه این احزاب و جریانات، تقریبا شفاف بود، هم خودشان هم مردم، هم موافقان و هم مخالفان می‌دانستند که آنها که هستند، چه می‌خواهند و چه برنامه‌ای دارند. اما روحانیونی که دور آقای خمینی گرد آمده بودند، یا مواضعشان قبل از انقلاب مبهم و دوپهلو بود یا کاملا در تضاد با عملکردشان در بعد از انقلاب. 

نپذیرفتن قوائد اکثریت و اقلیت سیاسی: 

روحانیونی که در قالب حزب جمهوری اسلامی متشکل شده بودند، نه برای حضور در میدان سیاسی که تنها برای کسب قدرت سیاسی، به میدان آمده بودند. یعنی نفس حضور خود را برابر با کسب قدرت، فرض کرده بودند. به همین دلیل، صرف‌نظر از مکانیزم‌هایی که برای کسب قدرت به کار می‌بردند، تحمل چیزی به نام شکست یا اقلیت سیاسی بودن و یا رضایت دادن به کسب نسبتی از قدرت را نداشتند. در بررسی رویدادهای خرداد ۱٣۶۰ به نامه‌ای از هاشمی رفسنجانی و جمعی از سران حزب، خطاب به آقای خمینی که ازنارسایی‌ها و کمبودهای بنی‌صدر گلایه کرده بودند، پرداخته شد اما تاکنون به تاریخ نگارش آن توجه کافی نشده است. این نامه در بهمن ۵٨ و تنها چند روز پس از پایان انتخابات ریاست جمهوری نوشته شده بود. اما شماری آن را به تاریخ بهمن ۵۹ می‌دانند. خود آقای رفسنجانی در یادداشت‌هایش اشاره کرده که یک سال قبل این نامه را نوشته بود اما به دلیل بیماری آقای خمینی، از تحویل آن خودداری کرده بود. یعنی هنوز جوهر آرا مردم به رئیس جمهور خشک نشده بود، آقای رفسنجانی شکست حزب جمهوری اسلامی را تاب نیاورده و ساز ناسازگاری نواخته بود. این همه درشرایطی است که هنوز بنی‌صدر اقدامی انجام نداده بود، دولتی تشکیل نشده بود، حتی در قالب طرح‌های مقدماتی و کوتاه‌مدت هم، بنی‌صدر به اجرای سیاست‌های خود دست نزده بود. در نامه‌ای دیگر که از سوی آقای بهشتی خطاب به آقای خمینی نوشته شده بود، به صراحت بیان شده که اولا آنها در فضای سیاسی کشور در اقلیت قرار دارند، دوما این اقلیت بودن را برنمی‌تابند. طبعا آن نپذیرفتن‌ها و نادیده گرفتن قواعد تقسیم قدرت، می‌تواند منشا بخشی بزرگ از تنش‌ها و خشونت‌های بعدی بوده باشد. 

سلب حق اندیشه و تامل از مردم: 

مردمی که یکی از مهمترین انقلاب‌های قرن را انجام داده بودند و مدت‌ها طول کشید تا پیروزی خود را بر یکی از حکومت‌های مقتدر منطقه باور کنند، در اوج خستگی ذهنی و در فضایی پر از التهاب و هیجان، بدون مجالی برای تامل، بارها و بارها به پای صندوق‌های رای کشانده شدند. حتی در فضایی آرام هم، برگزاری یک انتخابات در یک سال، کافی است تا فضای سیاسی یک کشور را ملتهب کند و آن را به "سالی انتخاباتی" تبدیل کنند. اما از فروردین ۵٨ تا اسفند ۵٨، مردم ۶ بار مجبور شدند به پای صندوق‌ها بیایند. طی کمتر از یک سال، ظرف ۱۱ ماه، رفراندوم جمهوری اسلامی، انتخابات شهر و روستا، انتخابات خبرگان رهبری، رفراندوم قانون اساسی، انتخابات ریاست‌جمهوری و انتخابات مجلس شورای ملی (اسلامی) برگزار شد. امروزه علیرغم اینکه شفافیت سیاسی بیشتر شده و گردش اطلاعات شدت پیدا کرده است، باز به مردم انقلاب‌کرده تونس و مصر توصیه می‌شود که برای برگزاری انتخابات عجله نکنند. غیر از تشدید تشنج‌ها و داغ کردن احساساتی که می‌باید به تدریج جای خود را به منطق بدهد، مهمترین پیامد چنین شتابی، کاهش مشارکت مردم است. در همان سال و در اولین انتخابات، ۹٨% مردم شرکت کردند اما در آخرین انتخابات ،یعنی انتخابات اولین پارلمان پس از انقلاب، تنها ۵۰% مردم رای داده بودند. در انتخابات میان‌دوره‌ای همان مجلس اول، وضعیت مشارکت از این هم خرابتر شد به گونه‌ای که نماینده تبریز با ۹ هزار رای و نماینده کرمانشاه با ۶ هزار رای به مجلس راه یافتند .واقعا معلوم نیست که با چه اعتماد به نفسی به کرسی نمایندگی شهر خود تکیه داده بودند. طبعا همین کاهش مشارکت‌ها درایجاد دلسردی، ایجاد بدبینی، تنش و نهایتا توسل به خشونت نقش خواهد شد. 

استقبال ازتنش‌ها به جای حل آنها: 

فضای آن دوران تنها با این ۶ انتخابات پیاپی ملتهب نشده بود. در این یک سال رویدادهای غیرانتخاباتی دیگری روی داد که مزید بر تنش‌ها شد. وقایع نوروز سنندج، درگیری‌های گنبد، اشغال سفارت آمریکا، جنگ سه ماهه کردستان (مرداد تا آبان ۵٨)، مرگ بحث‌برانگیز آیت‌الله طالقانی و اولین برخوردها با روزنامه‌نگاران و توقیف‌ مطبوعات، مردم را سردرگم کرده بود. در این میان نقش سران حزب جمهوری اسلامی بسیار جالب بود. یا در خلق آن تنش‌ها نقش داشتند یا در تشدید آن‌ها! رویداد اشغال سفارت آمریکا از مواردی بود که آقای خمینی یا سران حزب جمهوری در وقوع آن نقش چندانی نداشتند و حتی افرادی چون رفسنجانی و خامنه‌ای که همزمان با آن رویداد، در عربستان به سر می‌بردند، نگران واکنش احتمالی آمریکا‌یی ها در مورد خودشان بودند. اما پس از چند روز تاخیر همه از آن استقبال کردند و از آن برای ایجاد فرصتی دیگر برای داغ‌ نگه‌داشتن اعصاب مردم استفاده کردند. بسیاری معتقدند حمله سال ۱٣۵۹ عراق به ایران یکی از پیامد‌های این اقدام بود که وقوع این جنگ هم خود مزید بر تنش‌ها شد و شرایط سیاسی کشور را برای چندین سال "کاملا حاد و ویژه" نگه داشت. همان شرایط حاد هم خود به زنجیره‌ای از خشونت‌های دیگر انجامید. 
این نوشتار در پی کم‌رنگ کردن نقش سایر اشخاص و جریانات سیاسی در "وقوع و تشدید" خشونت‌ها نیست بلکه تلاشی است برای یافتن "منشا و عوامل اصلی" خشونت‌ها که عدم توجه به آن وصرفا پرداختن به خود خشونت‌ها، تنها بر ابهام و پیچیدگی‌ها خواهد افزود. 

همن سیدی