samedi 14 juillet 2012

زندگینامه دکتر محمد مصدق، قسمت هشتم

جمال صفری



t بعنوان اسناد تاریخی در مورد تصویب لایحه اختیارات  داور و اقداماتش در باره  انحلال و افتتاح عدلیه و قسمتی از نطق مخالفت  دکتر مصدق  با برخی از اقدامات داور در دوره 6  مجلس مقننه ولوایح قوانین اصلاحی قضائی  توسط  حکومت ملی دکتر مصدق در دوره 17مجلس شورای ملی دراختیارخوانندگان قرار می گیرد: 

l انحلال و افتتاح عدلیه

داور روز بیستم بهمن ماه  1305 یعنی 48 ساعت پس از قبول وزارت عدلیه کلیه تشکیلالت قضائی  را در تهران منحل کرد و در روز 27 همان ماه در جلسه علنی مجلس لایحه اختیارات خود را برای مدت چهار ماه تقدیم نمود.
 این لایحه فی المجلس به تصوب رسید و داور مجاز شد با استفاده از این اختیارات، قوانین و تشکیلات قضائی را اصلاح کند. در این لایحه، اختیارات داور در تمام شئون قضائی  مملکت بود.
صورت مذاکرات مجلس مورخ پنجشنبه 27 بهمن ماه 1305 درمورد تصویب لایحه  اختیارات داور  وزیر عدلیه بشرح زیر از نظر خوانندگان می گذرد:
 مقام مقدس مجلس شورای ملی شیدالله ارکانه، البته نمایندگان محترم تصدیق خواهند فرمود که افکار عامه و نظریات مجلس و تصمیم دولت همیشه متوجه اصلاحات قوه قضائیه بوده و تشکیلات موجوده را برای تأمین نظریه اصلاحی کافی  نمی دانستند. واضح است  که اساس این اصلاحات مبتنی بردو اصل  است:
 رفع نواقص قوانین که بموجب تجربه وعمل مشهود گردیده و اصلاح تشکیل عدلیه از حیث صلاحیت اشخاص با آن مقدمات. یقین است که قبول مسئولیت امورعدلیه برای کسی  که طالب  تأمین این نظریه باشد کار آسانی نبوده و مستلزم این خواهد بود که وزیر عدلیه نقشی براین اصلاحات اساسی در نظر بگیرد و برای اجرای آن آنچه را لازم می داند بکند و اختیاراتی  را که ضروری می بیند از مجلس  مقدس بخواهد. با در نظر گرفتن این نکات و به امید اینکه چون نمایندگان محترم به اصلاح امور قضائی اهمیت می دهند از هیچ قسم مساعدتی مضایقه نخواهند فرمود و نظر به اینکه اصول  تشکیلات و محاکمات و استخدام مأمورین و صاحب منصبان مؤسسات قضائی و اداری عدلیه محتاج به یک اصلاحات اساسی فوری است و تا این زمینه و در باب انتخاب اشخاص اختیاراتی که از  طرف مجلس  مقدس  به وزیر  مسئول  داده نشود هیچ اصلاحی  مقدور نخواهد شد، ماده واحده ذیل با قید دو فوریت تقدیم می گردد:
ماده واحده -  وزیر فعلی عدلیه مجاز است بوسیله کمیسیونهائی مرکب از اشخاص بصیر، موادی  راجع به اصلاح اصول تشکیلات و محاکمات و استخدام عدلیه تهیه و اجرا بگذارد تا پس از آزمایش در عمل به مجلس شورای ملی پیشنهاد نماید. کمیسیونهای مذکوره چهار ماه پس از تصویب این قانون منحل می شوند، ( مواد فعلی اصول تشکیلات و محاکمات و استخدام عدلیه مادام که بوسیله کمیسیونهای فوق الذکردرظرف چهارماه پس ازتصویب این قانون تغییرنکرده است بقوه خود باقی است).
تبصره - وزیر فعلی عدلیه می تواند اشخاصی را که لازم می داند اعم از اینکه سابقه استخدام دولتی   داشته باشند یا نه برای مؤسسات اداری و محاکم عدلیه انتخاب نموده مؤسسات و محاکم را ازنو دایر نماید. این اختیار برای مدت چهار ماه از تصویب این قانون است.
رئیس الوزراء -حسن(مستوفی الممالک )
وزیر عدلیه – داور  (22)

l مخالفت مصدق  با اقدامات داور وزیر عدلیه

در خرداد ماه 1306 پس از کناره گیری مستوفی الممالک از ریاست دولت، حاج مخبر السلطنه هدایت  به جای وی نشست و داورهمچنان عهده دار وزارت عدلیه بود. دو روز پس از معرفی کابینه و تصویب برنامه دولت، دکتر محمد مصدق نماینده مردم تهران در مجلس، طی نطق مشروح قبل از دستور که امور مختلف را در بر می گرفت، داور و عدلیه  را مورد انتقاد شدید قرارداد  و از اقدامات  به عمل آمده در تشکیلات جیدید خرده گیری کرد. این نطق در روز 18 خرداد ماه 1306 ایراد  شد.  در روز های 25 و 28 خرداد نیز دکتر مصدق در اطراف لایحه اختیارات قانونی وزیرعدلیه  سخنانی  ایراد کرد.
ضمناً ناگفته نماند که داور ازدکترمصدق دعوت کرد تا ریاست  دیوان عالی  تمیزرا متصدی شود،  ولی مصدق به علت داشتن سمت نمایندگی مجلس آ نرا نپذیرفت، لیکن  با داورهمکاری مشورتی داشت  ودرچند کمیسیون تهیه لوایح قانونی عضو بود.
 ذیلاً این نطق قبل از دستور دکترمصدق درانتقاد از داور و اقداماتی که درعدلیه به عمل آورده ازنظرخوانندگان می گذرد:
... « بنده روی همین اصل که باید ایرانی مملکت را اداره کند، روی همین اصل که یک نفرایرانی پیدا شده ومملکت را به این صورت درآورده، بنده با آقای داور از آن روزی که آمده اند وزیرعدلیه شده اند و لوایح شان را آوردند به مجلس تا این تاریخ موافقت کردم چرا؟ چون بنده افتخار می کنم و آرزومند بودم که همانطورکه یک ایرانی پیدا شد وزارت جنگ را اصلاح کرد یکی  دیگرهم پیدا شود وزارت عدلیه را درست کند، یکی دیگرهم پیدا شود وزارت مالیه را درست کند، یکی دیگروزارت داخلی را. بالاخره اگرما درست کنیم می گویند ایرانی  درست کرد ولی اگراروپائی درست کرد، می گویند اروپائی درست کرد و این برای  ما افتخار نیست. آیا  این افتخاراست  که بنده بگویم خودم نتوانستم درست کنم اروپائی  آمد درست  کرد؟ خیر، فرضاً اروپائی خوب درست کرد پس باید ما همه چیز را بدهیم دست اروپائی ؟ ( خنده نمایندگان) خیر بنده معتقدم که ایرانی باید کار خودش را خودش بکند.
 آقا میرزا هاشم آشتیانی – آقا عدلیه را با وزارت جنگ قیاس نفرمائید!.
دکترمصدق –  اجازه بدهید آقا من عرض و نظرخصوصی ندارم.
شیروانی (23) – عدلیه هم اصلاح شده است. همه اصلاح است( همهمه نمایندگان -  صدای زنگ نایب  رئیس )،
آقای میرزا هاشم آشتیانی – اعمال اعلیحضرت را با دیگران قیاس نکنید!.
دکتر مصدق - او هم نوکر اعلیحضرت است...( همهمه - صدای زنگ)،
نایب رئیس – ( خطاب  به آقای  دکتر مصدق ) بفرمائید.
دکتر مصدق – عرض کنم که بنده با آقای وزیرعدلیه کاملاً موافقت  کردم ولی حالا ممکن است یک عده از آقایان اینجا بفرمایند فلانی تو که موافق بودی چرا به لوایح او رأی ندادی؟
بله بنده به لوایح او رأی ندادم. ولی دلیل هم دارم چون همان اندازه که بنده عقیده دارم یکنفر ایرانی باید کار کند، اگر یک نفر ایرانی هم از اینکه عدلیه را منحل کنند، تشریف آوردند با بنده مشورت کردند. چهار اصل را ایشان بطور کلی برای اصلاحات عدلیه در نظر داشتند: اصل اول، اصل انحلال عدلیه که عدلیه منحل  بشود، اصل دوم آنکه قوانین جدیداً وضع شود و در معرض آزمایش و امتحان در آید بعد بیاید در مجلس، اصل سوم اینکه قانون استخدام نسخ شود و ایشان یک اشخاصی را از خارج وارد عدلیه کنند. اصل چهارم اینکه بودجه عدلیه طوری بشود که همه کس بتواند در عدلیه وارد بشوند و کار  بکنند. بنده همان وقت نظریات خودم را راجع به این چهار اصل خدمتشان عرض کردم.
اولا در باب اصل اول، عرض کردم که آقا عدلیه ما یک عدلیه ای است که از آثار مشروطیت است و نمی شود آن را منحل کرد و قاضی را متزلزل نمود. اگرقاضی را شما هرروزمنعزل  کردید کارازپیش نمی رود. اگرچهارنفرقاضی بد درعدلیه باشند، دلیل براینکه سی نفردیگر هم بد هستند نیست، فقط  عیب عدلیه این است که یک محکمه انتظامی خاصی ندارد که محاکمه بکند. صد نفر قاضی را هر دفعه  به نوبت از استیناف و تمیز دعوت می کنند و می نشینند حرف می زنند و بالاخره نان به هم  قرض می دهند. باید یک محکمه انتظامی خارج از عدلیه که سه یا چهار نفر از مبرزین مملکت باشند به انتخاب مجلس دعوت کنند و بیایند دوسیه اشخاص بد را بفرستند پیش آنها و اگر آنها گفتند که بد هستند ازعدلیه خارجشان کنید. این بود نظریه بنده روی انحلال عدلیه. بعد هم خود آقای داور کاملاً تصدیق فرمودندکه انحلال صحیح نبوده است و صلاح مملکت نیست چونکه درماده یکصد و بیست و پنج قانون جدید تشکیلات عدلیه خودشان قید کرده اند که هیچ محکمه عدلیه را نمی  شود بدون تصویب مجلس شورای ملی منحل کرد، این را قید کرده اند. اما در مسئله نقص قوانین، عقیده بنده این بود که ما دراین مملکت بیست سال است یک قوانینی داریم، اصول محاکمات وغیره واگر نواقصی داشته باشد در حین عمل معلوم شده است. حالا اگر ما بیائیم و قوانین جدیدی درجریان بیندازیم، این ها هم لااقل بیست سال دیگر وقت می خواهد تا نواقصشان معلوم شود و بالاخره عقیده هم داشتم که مجلس شورای ملی نمی تواند به دولت اجازه قانون گذاری بدهد چرا؟ برای اینکه این مثل این است که یک کسی اجازه اجتهاد خودش را به کس دیگر بدهد. اجتهادغیرقابل انتقال است وما وکیلی درتوکیل که نیستیم. که به دولت بگوئیم برو قانون وضع کن!. از این جهت این قسمت را هم بنده رأی ندادم.
 اما مسئله سوم، راجع به قانون استخدام بود. خدمتشان عرض کردم که قانون استخدام را شما تغییر ندهید. قانون استخدام  نباید تا صد سال تغییر پیدا کند، چون مردم کشور تقاعد می دهند،  زحمت می کشند، سابقه درست می کنند. یک مرتبه شما او را نقض  کنید، مردم دیگر امیدواری ندارند. بنابراین عرض می کنم اگرمی خواهید اصلاح کنید، حقیتاً درست اصلاح کنید. حال اگرشما می خواهید بگوئید که من ازاشخاص خوب این مملکت می خواهم بیاورم در عدلیه، شاید درخارج دونفر خوب باشد اما دویست نفر که خوب نیست آن وقت بعنوان اینکه درعدلیه باز شده است و قانون استخدام از بین رفته است می ریزند توی عدلیه.
 اما در بابا اضافه حقوق، در این قسمت هم نظر بنده این بود که جنبه صحت عمل یا مسلک یا عقیده فقط و فقط  مربوط  به اضافه حقوق نیست. مثلاً یک چیز را عرض می کنم خدمت آقایان، آقای میرزا محمد علیخان، مستوفی فارس – که آقای رئیس الوزراء هم ایشان را خوب  می شناسند- ایشان خیلی  وضع زندگانی شان غیر معلوم است، یعنی یک معاش منظمی ندارد. آقای  داور تشریف می برند منزل ایشان و ایشا ن را برای عضویت تمیزدعوت می کنند. البته کسی که معیشت اوغیر منظم باشد، چهارصد تومان حقوق عضویت دیوان تمیز را به او بدهند، عرش را سیر می کند وسرش را جای پایش  می گذارد.
خلاصه با ایشان مذاکره کردند ولی وقتی که ایشان در روزنامه خواندند که فردا باید بروند ودرعدلیه قسم بخورند، برداشتند یک کاغذی نوشتند به وزیرعدلیه که بنده شصت سال است حقیقتاً مذهب وعقیده خودم را حفظ کردم و کار کردم. حالا اگر بیایم و قسم بخورم که برخلاف قوانین دولتی رفتار نکنمف شاید یک قوانینی وجود داشته  باشد که مذهب من آن را  به من اجازه نداده، ندهد، بنابراین خواهش می کنم مرا از این خدمت معاف کنید. حالا یک اشخاصی که یک عقیده ای دارند آنها روی پول جائی نمی روند. خود آقای وزیر عدلیه به من پیغام دادند که هرکس بیاید رئیس دیوان تمیز بشود، هفتصد و پنجاه تومان حقوقش است ولی اگر تو بیائی هزار تومان می شود. بنده عرض کردم شما که عقاید و نظریات مرا گوش نکردید، من که عقیده به اصلاحات شما ندارم، پس اگر من بیایم به عدلیه پول مرا می کشاند به آنجا و البته درآنجا هشتصد تومان از مجلس بیشترمی گیرم. وقتی که پول، بنده را به عدلیه کشاند، فردا هم پول، بنده را می کشاند که حکم غلط  بدهم. پس وقتی کسی روی  پول، یک جائی برود نمی شود به او اطمینان کرد. این هم عقیده بنده بود در این قسمت. حالا هم بنده عرض می کنم که بنده با آقای داور کاملاً موافق هستم.» (24 ) 

l شبیخون داور  به قانون اساسی  با تفسیر اصل 82  مصوب بيست و ششم مرداد 1310 در كميسيون قوانين عدليه
شاید داوردرنخستین روزهای نزدیکی با سردارسپه هرگزتصورنمی کرد این مرد روزی دیکتاتور مطلق ایران بشود وکسی که آنگونه سنگ قانون را به سینه می زد، به آن زودی اراده و خواسته خود را مافوق قانون بداند!
وقتی داور وزیرعدلیه شد دریافت که بعضی از خواسته های شاه تازه را قضات، به دلیل مغایرت با قانون، انجام نمی دهند و قانون را به رخ  کسی می کشند که خود موجد و بانی قانون در ایران است.
 داور درمیان دو قدرت قرار گرفته بود: یکی خواست شاه که خود را برتراز قانون می دانست و دیگری قضات بودند که در مقابل  خواسته های غیر قانونی شاه مواد قانون را متذکر می شدند. شاه البته تصور می کرد این داور است که مایل به انجام دادن خواسته های او نیست. چون معتقد بود کدام قاضی است که دستور وزیر عدلیه را انجام ندهد ولو خلاف قانون باشد ؟! داور برای رفع مشکل وگرفتن مهار قضات در دست خود مبادرت به عملی زشت و ناپسند کرد و برای اینکه دست وزیر نسبت به قضات باز باشد و بتواند آنها را در موقع ضرورت به اطاعت کامل خود در آورد متوسل به تفسیر اصل 82  متمم قانون اساسی شد که  ضامن استقلال  قضات بود.
داور قانونی تحت پنج ماده به مجلس داد و اصل 82  متمم قانون اساسی را که  پشتیبان استحکام اساس عدالت است اینطور تفسیر کرد که مقصود از اصل 82  متمم قانون اساسی آن است که هیچ حاکم محکمه عدلیه را نمی توان بدون رضای خود اوازشغل قضائی به شغل اداری و یا به صاحب منصبی  پارکه (دادسرا) منتقل کرد و تبدیل محل مأموریت قضات با رعایت رتبه آنان مخالف با اصل مذکور نیست. اگر درست به معنای این ماده توجه شود می بینیم چگونه پایه عدل و داد با رعایت همین ماده سست می شود. در ماده سوم، قانون اضافه کرد قضائی  که اگر با رعایت ماده اول این قانون محل آنها تبدیل شده و از قبول مأموریت امتناع نمایند، متمرد محسوب و در محکمه انتظامی تعقیب و مطابق نظامنامه های  وزارت عدلیه مجازات خواهند شد.
 در باره تفسیر اصل 82 متمم قانون اساسی و علت آن بهتر این است که از زبان و خامه شخصی مدد بگیریم که خود مسبب  تصمیم داوراست و ماجرا را عریان بیان داشته است. دکتر محمود افشار یزدی دوست نزدیک داور و همکار او در وزارت فوائد عامه و وزرات دادگستری، در این باره چنین نوشته است:
 l تفسیر اصل 82 قانون اساسی

Davar-758«.... برای ورود به کاراجتماعی و سیاسی دو راه به نظر داورمی رسید: یکی روش ذکاءالملک ودیگری رویه خودش. سرنوشت مرا که بصیرت به حالم پیدا کرده بود در برابر رویه تند وسریع خودش. به همین جهت هم وقتی وزیرتجارت (بازرگانی) شد، مرا به تأسیس وبه ریاست مدرسه عالی تجارت (بعد تبدیل به دانشکده اقتصاد شد) دعوت کرد. وقتی هم وزیردادگستری شد به مستشاری استیناف انتخاب نمود. گاهی رفاقت دیرین را دوستانه تجدید نمود.
ولی درعدلیه نیز با هم نساختیم. من طرفدار عدم مداخله دولت در امر دادگستری بودم و او با همان عقیده ( ماکیاولی ) که « وقتی  نیت و هدف پاک باشد ولی  وسائل نا پاک اهمیتی  ندارد» بود. در اثر  این اختلاف نظر، سخت به هم  برخورد کردیم. جریان قضیه از این قرار است: در شعبه ای که بودم دعوائی مطرح بود که نظر خاصی در آن وجود داشت. چون در من نمی توانستند اعمال نفوذ نمایند تغیییر من از آن شعبه  به شعبه دیگر به نظرشان لازم شده بود. اما چون نمی خواستند که با تغییر دادن یک قاضی به تنهائی  قضیه علنی شود، مقاومتهای مستشاران استیناف را میان خود آنها عوض و تبدیل  نمودند. همه زیر بار این تغییرات رفتند. کسانی مانند دکتر احمد متین دفتری که بعدها وزیردادگستری  و نخست وزیر شد جزو تغییر یافتگان بودند.  متأ سفانه کسی جز من اعتراض نکرد. من خود را علی رغم ابلاغی که داده بودند مستشار شعبه ای می دانستم که در آن بودم و به  شعبه جدید که ابلاغ داده  بودند نرفتم. داور از من رنجید ولی فقط  به وسیله دوستان مشترک کوشش کرد مرا رام و آرام نماید. ولی مطالب به نظرم اساسی بود. قبول ننمودم و از دادگستری کناره گیری کردم.
داور برای اینکه عمل خلاف  قانون اساسی خود را موجه  کند و بعد هم دستش برای تغییر قضات باز باشد، اصل 82  قانون اساسی  را به وسیله مجلس تفسیرکرد.
 به عقیده عمومی، با ابتکار غلط به دست خود بنیاد دادگستری را که برای اصلاح آن آمده بود متزلزل ساخت. درهمان ایام وبعد مطلب مطرح بود. برای اینکه تفصیل بیشتر از طرف خودم نداده باشم، عین اصل ماده 81 و ماده 82 قانون اساسی را می آورم وبعد بعضی از تذکرات مجلس ومندرجات جراید را نقل می کنم.
دو اصل راجع به غیرقابل تغییربودن قضات دادگستری به شرح زیر وجود دارد:
 اصل 81 – هیچ حاکم محکمه عدلیه را نمی توان از شغل خود موقتاً یا دائماً بدون محکمه و ثبوت تقصیر تغییر داد، مگر اینکه خودش استعفا  نماید.
اصل 82 – تبدیل مأموریت حاکم محکمه عدلیه ممکن  نمی شود مگر به رضای خود او.
بعد از پافشاری در عدم قبول مقام جدید و تعرض من، داور به فکر تفسیر اصل 82 که بدان  مبتلا شده بود افتاد و موفق  گردید.

l قانون تفسیر اصل  متمم قانون اساسی مصوب 26 امرداد 1310 شمسی  کمسیون قوانین عدلیه:

ماده اول – مقصود از اصل 82  متمم قانون اساسی آن است که هیچ حاکم محکمه عدلیه را نمی توان بدون رضای خود از شغل قضائی به شغل اداری و یا صاحب منصبی پارکه (دادسرا ) منتقل نمود و تبدیل محل مأموریت قضات با رعایت رتبه آنان مخالف با اصل مذکور نیست!!

این تفسیر چنان است که بوسیله  یک ماده  قانون احترامی بگویند ریسمان سفید یعنی ریسمان سیاه.
ماده سوم – قضائی که با رضایت ماده اول این قانون محل مأموریت آنها تبدیل شده و از قبول مأموریت امتناع  نمایند، متمرد محسوب و در محکمه انتظامی تعقیب و مطابق نظامنامه های  وزارت عدلیه مجازات خواهند شد.!
عجب است که با این همه استعداد برای اختراع و ابتکار مقتن اجرای قانون را در باره ممتنعین،عطف به ماسبق نکرده است. شادی آن را به « نظامنامه های وزارت عدلیه» مذکور در ماده سوم واگذاشته است تا دستش به کلی باز باشد. به هر حال با این ماده می توانند قانون اساسی را بازیچه نظامنامه که حالا آئین نامه گفته می شود قرار دهند، زیرا آئین نامه های وزارتی را حتی از قانون عادی هم زودتر و آسانتر می توان عوض کرد( چنان که کردند) تا چه رسد به قانون اساسی.
حالا ببینیم که جریان قضیه اجمالاً از چه قرار بوده است. عماد السلطنه فاطمی که خود نیز وزیر عدلیه بوده است در جلسه 28 فروردی 1323 مجلس شورای ملی مطالبی اظهار داشت که دو شماره روزنامه اطلاعات ( شماره های  5450 و 5451 ) به نقل از بایگانی مجلس  چاپ شده است. خلاصه قسمتی از ان را عیناً می آورم:
«... قانون اساسی را کمسیون عدلیه نمی تواند تفسیر کند. اینجا یا به عقیده وزیر عدلیه برای تفسیر آورده اند یا به عقیده بنده برای تغییر قانون اساسی است... بنده هم وزیر دادگستری بودم وهم محبوس  واقع شده ام. این دادگستری بعقیده بنده اگر هم نباشد به مراتب بهتر است( نمایندگان صحیح است). وزارت دادگستری معمول فعلی این است که هر موضوعی که از آفتابه دزد تجاوز کرد و رسید به دو هزار تومان به بالا فوراً یا دادستان مربوط یاحاکم محکمه فوراً تلفون می زند به وزیر که نظر مبارک چیست؟ که باید تبرئه کرد یا محکوم کرد؟. دیروز یکی از آقایان ذکر کرد که قوانین، اساسی  دارد. مثلاً همین تفسیر 82  قانون اساسی معروف است در بین وکلای دادگستری به قانون دکتر افشار در عدلیه و داور به او یک دستوری داد که فلان کار را بکن. گفت نمی کنم و حکم تغییر مأموریتش را داد. دکتر افشار گفت به موجب قانون اساس نمی توانی بکنی .»
همه روزنامه ها نطق عماد السلطنه را منتشر کردند و بعضی از آنها مقالاتی هم پیرامون آن و مقاومت من نوشتند که بطور اختصار از دوتای آنها سطری چند نقل می نمائیم.
ارسلان خلعتبری وکیل مجلس و دادگستری در جریده ستاره هنگامی که  زنده یاد الهیار صالح  وزیر دادگستری شد زیرعنوان « استقلال قضات جزو برنامه دولت است» نوشت و بخشی از آن را در اینجا می آوریم:
« آقای وزیردادگستری فعلی و دوست وهمکاری صمیمی مرحوم داور ( الهیار صالح) خود از قضات معروف و شجاع بوده و بهترازهرکس می دانست سلب استقلال قاضی چه تأثیرات بدی دارد... مرحوم داور این دوست شجاع و با وجدان و وظیفه شناس را که مزاجش با حکومت زور و خلاف قانون سازش نداشت و در تهران مستنطق و قاضی تحقیق بود با سمت مدعی العموم به اصفهان فرستاد تا دیگر روحش از این سرکشیها نکند. این پافشاریها منحصربه صالح نبوده، دیگران هم  چون او بودند که تسلیم افکار وزیر نمی شدند. از جمله آقاثی دکتر افشار معروف مدیر و صاحب مجله آینده که بعنوان  مستشاری استیناف به عدلیه به وسیله خود داور دعوت شده بود. در محکمه دکتر افشار پرونده ای مطرح بود که دکترافشار و اعضای دیگر حاضر نمی شدند نظر دیگری را فوق نظر خود قبول نمایند. یک روز بدون مقدمه حکمی بدست دکتر افشار دادند که از آن محکمه به محکمه دیگر منتقل  شود. دکتر افشار بعنوان اینکه حکم وزارتخانه برخلاف قانون اساسی است و هیچ قاضی را طبق قانون اساسی نمی توان بدون رضایت خود او تغییر داد اطاعت از حکم نکرد. هر قدر اصرار و نصیحت کردند بر مقاومت افزود تا بالاخره ناچار شدند او را دو باره به همان محکمه برگردانند و مدتی که غایب بود جزو مرخصی او محسوب کنند. البته این قبیل سرکشیها از طرف قضات صالح و درستکار و شجاع مخالف با نقشه ای بود که دولت درپیش داشت و طبق آن می خواست هیچ اعتراض  کننده و مخالفتی یا مانعی در مقابل نداشته باشد. چاره را در آن دیدند که این قسمت از قانون اساسی  را از میان بردارند که دستشان برای هر عملی  باز باشد.
 در صدد بر آمدند که قاضی ماشینی درست کنند که محتاج به فکر و قضاوت نباشند و حسب الامری رأی بدهند.
 داورفوراً ماده واحده ای تهیه نمود و در مجلس برد. آن مجلس نیز در یک نشست با تصویب آن تفسیر غلط چنان خرابکاری نمود که هنوز آثارش محو و پاک نشده و به این زودی هم نخواهد شد نتیجه این تغییر این شد که دست وزارت عدلیه و دولت باز و یک مانع عمده در مقابل دولت بر طرف گردید، یعنی دیگر قوه قضائیه وجود نداشت و اگر یک قاضی پیدا می شد که طبق نظر دولت یا وزیر رأی ندهد او را برمی داشتند و دیگری را به جای او می گذاشتند. مرحوم داورتردیدی نیست که برای تشکیل عدلیه زحمات بسیار کشیده وعده ای از اشخاص درست و فهمیده و شجاع را برای تشکیل عدلیه دعوت نمود. اما افسوس که مولود خودش را به دست خودش از بین برد و همان طوری که مؤسس عدلیه بود مخرب عدلیه هم  خود او شد، زیرا از تفسیر اصل 82 قانون اساسی از قوه قضائیه سلب استقلال نمود. عدلیه درین سالهای آخر به جائی رسیده بود که به محاکم متحدالمال ( بخشنامه) شده بود که احکام تبرئه صادر نکنند و وقتی ما از قضات می پرسیدیم چرا در دوسیه هائی که هیچ دلیلی بر محکومیت وجود ندارد، رأی محکومیت می دهید می گفتند وزارت عدلیه چنین نظر دارد و اگر رأی به تبرئه بدهیم مورد مؤاخذه واقع خواهیم شد و اکنون بجائی رسیده است که اظهارش  یک ننگ بین المللی  است و خوشبختی است که دیگران فقط مجاری آب تهران را دیدند و قدمی به داخل این کاخ عظیم سپید رنگ که داخل آن از قیرسیاهتر است نگذاردند تا بدانند از آب جویهای رو باز تهران آلوده تر، این کاخ بیدادگری است.»
عمیدی نوری مدیر جریده داد چینین نوشته است:
مرحوم داور می خواست دستگاه دادگستری  پس از 1306 طوری تشکیل گردد که از نفوذ روحانیون خارج شده دیکتاتوری قضائی  که تا  آن روز دست علماء و محافل روحانیون بود به دست طبقه تجدد طلب که خود در رأس  آن قرار داشت سپرده شود.» (25 )

t اسناد : لوایح  قوانین اصلاحی قضائی  و گزارش آن توسط حکومت ملی دکتر مصدق

لوایح قانونی مربوط به بند (5) ازبرنامه دولت، اصلاح سازمانهای اداری وقوانین استخدام كشوری وقضایی ولشگری .
دراجرای قسمت پنجم ازبرنامه دولت تاكنون اقدامات زیر صورت گرفته است. 1- لایحه قانونی راجع به نسخ تصویب نامه های مربوط باموراستخدامی. با مطالعاتی كه راجع باموراستخدامی دروزارت دارایی به عمل آمده بود تا تهیه قانون استخدام كشوری كه مستلزم مطالعه ودقت كامل است وفرصت بیشتر میخواهد بمنظور اصلاح یك قسمت ازمقررات مربوط باموراستخدامی كه بیشترمایه خرابی وآشفتگی وضع استخدام شده بود بموجب طرح پیشنهادی وزارت دارایی درتاریخ 26 شهریور ماه 1331 لایحه تبدیل كارمندان پیمانی وحكمی رسمی مصوب مرداد 1325 وبعضی دیگر از تصویبنامه های دوره فترت كه مقررات اساسی قانون استخدام را ازنظر ترفیع پایه و رسمیت مغشوش ساخته بود لغو و اجرای احكامی كه قبلا صادر و به تصدیق اداره بازنشستگی رسیده بود كمافی السابق به تامین اعتبارموكول گردید. 2- لایحه قانونی حذف محاكم اختصاصی تعدد محاكم اختصاصی كه موجب آن شده بود كه رسیدگی به قسمتی ازجرائم برطبق مقررات خاص انجام وازصلاحیت دادسراها و دادگاههای عمومی دادگستری خارج شودعلاوه برتوسعه غیرضروری سازمان محاكم وایجاد هزینه گزاف تبعیضاتی راپیش می آوردند كه باروح عدالت مغایرت داشت . برای آنكه رسیدگی بجرائمی كه در صلاحیت محاكم اختصاصی بود درصلاحیت دادسراها و دادگاههای عمومی درآید با استفاده از قانون اعطای اختیارات درتاریخ 29-6-1331 لایحه قانونی حذف محاكم اختصاصی برای آزمایش بموقع اجرا گذاشته شد. 3- لایحه قانونی اصلاح قانون استخدام قضات برای تصفیه دستگاه قضایی وتامین حداقل معیشت قضات وتغییروتبدیل كارمندان قضایی واصلاح سازمان دادگاهها ودادسراها وتطبیق مشكلات آنها با احتیاجات حوزه های مربوط درتاریخ 29-6-31 لایحه قانونی اصلاح قانون استخدام قضات به موقع اجرا گذاشته شد. بموجب لایحه قانونی مزبوررسیدگی به صلاحیت كلیه كارمندان قضایی به كمیسیونی مركب ازپنج نفر ازقضات عالی مقام واگذار و ترتیبی داده شد كه اشخاصی را كه كمیسیون برای احراز مشاغل قضایی مناسب ندانند بازنشسته و یا پایه قانونی آنان را به پایه اداری تبدیل كنند. برای استفاده ازلیسانسیه های حقوق درسازمان جدید وزارت دادگستری وتثبیت وضع خدمت آنان نیز در لایحه قانونی اصلاح قانون استخدام قضات، پیش بینی های لازم به عمل آمده است. 4- لایحه قانونی سازمان دادسرای انتظامی قضات باتوجه به مطالعاتی كه دركمیسیون تهیه لوایح قانونی وزارت دادگستری به عمل آمده بود نظرباینكه وزارت دادگستری وضع مقرراتی رابمنظور انحلال اداره نظارت وتشكیل دادسرایی بنام دادسرای انتظامی قضات درمعیت دادگاه انتظامی ضروری تشخیص داده بود درتاریخ 22 مهرماه 1331 لایحه قانونی سازمان دادسرای انتظامی قضات به موقع اجرا گذاشته شد. 5- لایحه قانونی سازمان قضایی كشور نظرباینكه اصلاح وضع دادگستری وتطبیق تشكیلات دادگاهها وشعب آن با احتیاجات محل تجدیدنظر درسازمان قضایی را ایجاب مینمود با درنظرگرفتن مطالعات كمیسیون تهیه وتنظیم لوایح قانونی وزارت دادگستری درتاریخ 22 مهرماه 1331 لایحه قانونی سازمان قضایی كشور بموقع اجرا گذاشته شد. امیداست كه این لایحه قانونی دراصلاح امورقضایی وجلب اعتمادعمومی با مراقبتی كه درحسن اجرای آن بعمل می آید مفید وموثرباشد. 6- لایحه قانونی متمم اصلاح قانون استخدام قضات برطبق قانون اصول تشكیلات عدلیه و استخدام قضات مورخ 6 دیماه 1315 كلیه كارمندانی كه دارای پایه قضایی بودند اعم ازشاغلین مقامات قضایی وغیرآن میتوانستند ازحقوق پایه قضایی استفاده كنند. پس ازآنكه بموجب لایحه قانونی اصلاح قانون استخدام قضات موضوع استفاده شاغلین مقامات غیرقضایی ازحقوق پایه های قضایی منع گردید، برای محدود ساختن اشخاصی كه به مناسبت مشاغل خود از این قاعده مستثنی میشدند وهمچنین تعیین تكلیف برای تامین محل حقوق عده ای ازكارمندان دفتری وخدمتگزاران دادگاهها كه براثرلایحه قانونی سازمان قضایی از كاربركنار و به مشاغل دیگر منصوب می گشتند درتاریخ 29-7-31 لایحه قانونی متمم لایحه قانونی اصلاح قانون استخدام قضات بموقع اجراگذاشته شد و (26 )

t توضیحات و مآخذ:

1 -  لویاتان –  ا ثرفلسفی توماس هابز(Thomas Hobbes)) (1588-1679)، فیلسوف انگلیسی، که در 1651 به زبان انگلیسی در لندن و سپس در 1668، ترجمه آزاد آن به زبان لاتینی در آمستردام انتشار یافت. لویاتان یا لوایاتان (:Leviathan ) کلمه‌ای است عبری و در تورات ذکر شده‌است. لویاتان غول عظیم الجثه‌ای آبی و وحشت‌آور شبیه اژدها است، به گفته کتاب مقدّس: آن روز خداوند با شمشیری بزرگ و قوی لویاتان این اژدها را در دریا خواهد کشت.
هابز در مقدمه لویاتان پس از توضیح این كه همه دستگاه هاى خودكار داراى نوعى حیات مصنوعى هستند مى گوید: «در آن لویاتان عظیمى كه كشور یا دولت.... خوانده مى شود به كمك فن و صناعات ساخته شده است و صرفاً انسانى مصنوعى است، كه از انسان طبیعى عظیم تر و نیرومندتر است و براى حراست و دفاع از او ایجاد گشته است و در آن حاكمیت همچون روحى مصنوعى است كه به كل بدن زندگى و حركت مى بخشد و در آن (بدن مصنوعى) قضات و حكام و دیگر كارگزاران قوه قضائیه و مجریه همچون مفاصل مصنوعى هستند، پاداش و كیفر... رگها و اعصابى هستند كه همان وظیفه را در بدن طبیعى انجام مى دهند، ثروت و مكنت همه اعضاى كشور در حكم قوت آنند، حفظ امنیت مردم.... كار ویژه اصلى آن است، مشاورین كه مطالب مورد نیاز را به اطلاع مى رسانند در حكم حافظه آنند، عدالت و قوانین، عقل و اراده مصنوعى هستند، اجماع و توافق در حكم تندرستى و فتنه و شورش در حكم بیمارى و جنگ داخلى در حكم مرگ آن موجود است، سرانجام این كه پیمان ها و میثاق هایى كه به موجب آنها نخست اجزاى این پیكر سیاسى ساخته و سپس تركیب و یكپارچه شده اند. هابز در سراسر این كتاب خود این تمثیل را براى توصیه دستگاه دولت به كار مى برد. برطبق این تمثیل «مجموعه ها» یا گروه ها و سازمان هاى اجتماعى در حكم اندام ها و عضلات پیكره دولت هستند. وى در جاى دیگرى توضیح مى دهد كه از بین این گروهها و سازمان ها گروههاى قانونى همچون عضلات طبیعى و گروه هاى غیرقانونى همانند غده ها و مواد صفراوى و عفونت زایى هستند كه به واسطه جریان و تركیب طبیعى اخلاط در بدن تولید مى شوند و یا همچون كرمهایى هستند كه در روده هاى انسان طبیعى یافت مى شوند. كارگزاران عمومى در حكم اعصاب و پى هایى هستند كه اندام هاى مختلف بدن طبیعى را به جنبش در مى آورند. آنان كه از جانب حاكم جواز و اختیار دارند تا احكام صادر شده را اجرا كنند و فرامین حاكم را انتشار دهند و شورش ها را سركوب نمایند، عمل شان همچون اعمال و خدمات دست در بدن طبیعى است و پول به عنوان وسیله اى كه به واسطه آن كالاها در درون كشور دست به دست مى شوند و از این سو به آن سو مى روند و هر بخشى را تغذیه و سیراب مى كنند، درحكم خون پیكره سیاسى و گردش آن همانند خون رسانى به كشور است.
نگاه کنید به کتاب (لویاتان نویسنده : توماس هابز، مترجم: حسین بشیریه – نشر نی -  1380 – ص   73-71 )
2 -  عنوان: فلسفه‌ی سیاسی واجتماعی کانت نویسنده:فردریك روشر- مترجم: محمدسعیدحنایی کاشانی- منبع:      فل سفه
3 -  زندگی قانون آزادی، حکومت جمهوری و صلح جاودان  (نگاهی به فلسفه سیاسی ایمانوئل کانت) بهرام. م
4 - همانجا
5 -  داستان حقوق بشرنویسنده:ج. رابرتسون ناشر: نیویورک پرس - ۱۳۷۷ — ۱۳۷۸) -  منبع: بنیاد عبدالرحمن برومند
6 - مخبرالسلطنه هدایت -خاطرات و خطرات- کتابفروشی زوار تهران – 1363 -  ص 383
7 - امانوئل کانت، «روشنگری چیست؟»، ترجمه‌ی همایون فولادپور، کلک، ش ۲۲، دی ۱۳۷۰
8 -   - این قصیده پند آموز از افضل‌الدّین بدیل‌بن علی خاقانی شروانی متخلّص به خاقانی (۵۲۰ قمری در شیروان - ۵۹۵ قمری در تبریز)  است که از جملهٔ بزرگ‌ترین قصیده‌سرایان تاریخ شعر و ادب فارسی به‌شمار می‌آید. از القاب مهم وی حسان العجم می‌باشد. آرامگاه او هم‌اکنون در شهر تبریز قرار دارد.
9 - –  دکتر باقر عاقلی - «داور و عدلیه »  انتشارات علمی – 1369 ص278
10 - – خاطرات دکتر سیف پور فاطمی – آئینه عبرت – بکوشش علی دهباشی- انتشارات سخن، 1378 – ص 923
*  عباسقلی گلشائیان وزیر پیشین دارائی در زمان پهلوی دوم  در یادداشت هایش  در باره علی اکبر خان داور می نویسد:« من کسی بودم که درروزهای اول زندگی اداری خود با مرحوم داور در دادگستری آشنا شدم و با صمیمیت فوق العاده با ایشان کار کردم و کسی بودم که در روزهای آخر عمرش در وزارت دارائی که منجر به انتحار  ایشان شد، با وی همکاری داشتم و آخرین عضو وزارت دارائی بودم که درشب واقعه ی شوم خود کشی، با ایشان خداحافظی کردم و ایشان عازم  وزارات خانه شدند برای پاراف وامضای قرار داد نفت که امتیاز استخراج و بهره برداری قسمت شمال و شرق کشور به شرکت آمریکائی استانداراویل  نیوجرسی داده شود که بعد رضا شاه نظرش را تغییر داد و منکر اطلاع قرارداد شد و داور بیچاره را مقصرقلمداد نمود. در این یادداشت من دوموضوع  را مورد بررسی قرار می دهم:
یکی قضیه وقرارداد امتیاز نفت شمال و دیگری تفصیل آخرین ملاقات داور با رضا شاه که منجربه انتحار وی گردید. برای اینکه خوانندگان عزیز بیش تربه جریان کارهای داور آشنا شوند، باید شمعه ای  از نظریات داور و اقدامات او را بیان نمایم. با این که تحصیلاتش دررشته ی حقوق بود، ولی با مطالعه ای دقیق متوجه شد که با گرفتن مالیات و حقوق گمرکی نمی شود کشور را از عقب ماندگی نجات داد و برای ترقی و آبادانی کشور باید در امرکشاورزی و صنعت و تجارت نیزگام های بلندی برداشت تا کشورغنی شده و به قول امروزی ها خود کفا گردد. باید به این وسایل برثروت کشور افزود، زندگی افراد را مرفه کرد که بشود مالیات بیش تری گرفت. برای این منظورسعی داشت در تمام کارهای تولیدی کشور و معاملات با خارج مداخله کند. داور متوجه بود که ثروت کشور، کشاورزی و دامپروری  و سپس استخراج معادن است.
نتیجه اش بقدری روشن بود که موجب حسادت اشخاص گردید. او در نظر داشت علاوه برکوشش در ازدیاد تولید، در مصرف هم نظارت کند و برای این منظور یک برنامه  هفت ساله ترتیب داده بود و مکرر می گفت من به شاه اظهار نموده ام که من هفت سال وقت
می خواهم. برای اجرای این نقشه بعد از آن اعصاب و توانایی ام قادر به  ادامه خدمت نمی باشد. ولی سعی دارم که در این مدت چند وزیر دارائی تربیت کنم که نقشه های مرا دنبال کنند. افسوس که با این طرز تفکری که در دسته ای ازمردم وجود  دارد، ذهن شاه را مشوب کردند.....»
منبع: ماهنامه حافظ شماره -  1- فروردین 1383  – ص 56
11 -  دکتر باقر عاقلی - «داور و عدلیه »  انتشارات علمی – 1369  - صص 278 تا 281
12- خسرو معتضد -« پلیس سیاسی » -  جلد اول – نشر البرز – 1388 – ص 155
13 - احمد کسروی، در سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰ وکالت پزشک احمدی را بر عهده  می گیرد و با این عنوان که او «واسطه افزار جرم» بوده نه عامل آن، خواستار تبرئه وی شد.
ارسلان خلعت بری (وکیل خانوادهٔ سردار اسعد در محاکمهٔ پزشک احمدی) به دلایل کسروی پاسخ داد.
14 -  منبع: سایت دادخواهی  آرشیو ماهنامه قضاوت-2 
15 -  پرونده صالح_ درباره االهیارصالح)– ایرج افشار- نشرآبی– 1384ص – 71
** ایرج افشار می نویسد: صالح با دومرد اداری و سیاسی ایران کار سیاسی و اداری جدی کرد.
یکی علی اکبرداور و دیگری دکتر محمد مصدق .
خود کشی داوردر 1315 برای او نخستین امتحان بود. قطعاً حادثه گرانی بود که او را بشورانیده بود. مخصوصاً که خود می گفت،  صبحی  بود که  به عادت معهود پیاده به جانب وزرات مالیه می رفتم. هنوز داخل خیابان قوام السلطنه نشده بودم که شوفرداور آشفته حال  اتومبیل وزارتی  را متوقف  کرد و گفت آقای صالح حال آقای وزیرخوب نیست،  بیائید برویم آنجا. وقتی رسیدم  که دکتر یوسف میربالین داوربود و مشغول  بیرون آوردن خرده های تریاک از زیرزبان او بود.  دست بر پیشانی داور گذاشتم بکلی سرد بود.
صالح زندگی اجتماعی واداری خود را با داورآغاز کرد و بدو شیفتگی  نشان داد. در تمام دورانی که در مالیه با داورکار می کرد دست راست او  بود . صالح درعدلیه محترم و معزز بود.  درهرمنصبی  که کار کرده بود با درستی وراستی  و قدرت  و خوشنامی  خدمت کرده بود. پس مورد  محبت و علاقة شدید داور مرد مقتدر و دانای آن ایام بود. رفتار صالح موجب شد که چون داوراز وزارت عدلیه  به وزارت مالیه آمد صالح را با خویش از آنجا  به  اینجا آورد. پس طبعاً خود کشی سیاسی داوربرای صالح ضربه ای سخت بود و ممکن بود شاه وقت خانمان، یاران و همکاران نزدیک داور را زیرو زبر کند. جزاین،  مرگ آن کسی  که چندین  سال به هنگام  حضروسفربا هم کار کرده بودند و میانشان هماوازیها  بوده ناگوار و شکنندة بنیان آدمی خواهد بود.
منبع: همانجا 176
16 -  همانجا - ص  73 - 72
17 -   همانجا - ص  78
18 –« نطقها و مکتوبات دکتر مصدق – جلد دوم – دفتر دوم – انتشارات مصدق (6) – خرداد ماه 346 – صص 55 و 87
19 –  اعدام‌های تابستان ۶٧ پیش زمینه‌هایی تاریخی داشت اما از نظر عملی خیلی ناگهانی آغاز شد و زندانیان به هیچ وجه از جزییات آن خبر نداشتند. در ضمن به طور کلی اعدام‌ها دو ماه طول کشید. در ماه مرداد زندانیان مجاهد (طرفداران سازمان مجاهدین خلق) اعدام شدند و در ماه شهریور زندانیان دیگر اندیشان لائیک، چپ، کمونیست و مسلمان و...  در تهران و زندان‌های گوهردشت و اوین و... اعدام گردیدند.

زندگینامه دکتر محمد مصدق، قسمت پنجم

زندگینامه دکتر محمد مصدق (۵ )
جمال صفری
«۲۶ خرداد، بمناسبت صدو بیست وهشتمین سالگرد تولد دکتر مصدق »
Mossadgh_1-755
پیش از تغییر سلطنت و انقراض سلسله قاجار، « انگلیسیها به خوبی آگاه بودند که دولت ( حکومت ) رضا خان، به رغم حفظ ظاهر مشروعیت،« در واقع یک دیکتاتوری است. این امر آنان را ناراحت نمی کرد. در واقع، وزارت خارجه از مدتها پیش به تاکتیکهای  قلدر مابانه رضا خان در سرکوب  مجلس، مطبوعات، و روحانیون و « افراطیون» متکی شده بود. مجلس به ویژه خاری در چشمان آنان بود. هنگامی که در ژوئن ۱۹۲۱(خرداد ۱۳۰۰ )، پس از یک قدرت شش ساله، مجلس گشایش یافت، جرج چرچیل، که در آن زمان مسئول دایره ایران بود، شکوه کرد که مجلس، حکومت بر کشور را « به مراتب دشوارتر »کرده است و خطری برای قدرت مستشاران انگلیسی  محسوب می شود. او زمانی حتی امیدوار بود که رضا خان مجلس را به کلی « منحل کند. احتمال اینکه وزیر خارجه جدید تغییری در دیدگاه وزارت خارجه به وجود آورد، کم بود. چمبرلن به طور کلی نسبت به دیکتاتورهایی که لایق و دوست بودند نظر ناموافقی  نداشت. مثلاً، در توجیه ستایشش از موسولینی، اظهار داشت: اگر زمانی ناگزیر شوم درکشورم بین هرج مرج و دیکتاتوری یکی را انتخاب کنم، فکر می کنم طرفدار دیکتاتوری باشم.»
لورن در بدو امر در باره « طرح سلطه نظامی » رضا خان تردید داشت. حتی به او گوشزد کرد که هر « گونه سعی در دخالت در نحوه عمل و تکامل عادی نظام مشروطیت در ایران اشتباه بزرگی خواهد بود.» لیکن دیری نپائید که وزارت خارجه  به او فهماند که نگران اعمال خود سرانه رضا خان در قبال مجلس و مطبوعات نیست زیرا اقدامات غیر قانونی او در واقع مانع تحریکات ضد انگلیسی می شود. دو عامل دیگر هم سبب شد لورن بدگمانیهای خود را در باره « روشهای جاده صاف کن وار خودسرانه» رضا خان کنار بگذارد. نخست اینکه رضا خان دائماً از وعده روابط نزدیکتر با انگلیس، در صورتی که بتواند مجلس  را کاملاً مطیع خود سازد، دم می زد. حتی  به لورن گفت که یکی از دلایل اصلی دخالت آشکار او در انتخابات تضمین انتخاب مجلسی مطیع است که با سیاست بهبود روابط ایران و انگلیس  نظر موافق داشته باشد. لورن مایل بود فکر کند رضا خان صادقانه خواهان « تغییر جهت سیاست ایران» به خاطر منا فع خود ایران، به سوی بریتانیای کبیر،» است. بنابراین لورن امیدوار بود که با صعود رضا خان به قدرت مطلق « موانع بر سر راه شکل گیری سیاستی که  او  به آن معتقد است، رفع خواهد شد.»
دوم اینکه، وجود یک دولتمند ضد بلشویک بر مسند قدرت در تهران، بدون توجه به سایر ویژگیهای آن، برای  سیاست کشور حائل، که  لورن از اواسط ۱۹۲۳ (۱۳۰۲) مدافع آن بود، ضرورت داشت.»(۱)
بدینسان، رضاخان « پیش از به تخت نشستن بارها به فکر برانداختن قاجارها افتاده بود؛ اما آنچه وی را از این امر باز میداشت، عدم اطمینان از مواضع انگلیسیها بود، چرا که او همیشه از انگلیسیها و نقش آنان در کشور می هراسید و بر این باور بود در ایران بدون نظر آنها اقدامی انجام شدنی نیست. اما هنگامی که انگلیسیها توسط کنسول جدید خود در خرمشهر به وی اطلاع دادند که او میتواند سلسله قاجار را بر انداخته و خود شاه ایران شود، برای او شرایطی را هم در نظر گرفتند که از جمله آنها میتوان به پایبند بودن به نظام پارلمانی و حفظ آنها از یک طرف و به دست گرفتن قدرت با استفاده از همین کانالهای شرعی بود.
او در تمام طول ۱۶ سال حکومت خود همه مجالس را تشکیل داد و انتخابات آنها را هم برگزار نمود. عملکرد رضاخان در انتخابات دوره پنجم به حدی مشخص بود که سفیر انگلیس در گزارشی در سال ۱۳۰۵ ش می‌نویسد که «مجلس ایران را نمی‌توان جدی گرفت. چرا که نمایندگان آن مستقل و آزاد نیستند و انتخابات مجلس آزادانه برگزار نمی‌شود».(۲)
«از مجلس ششم تا انتخابات مجلس سیزدهم که همه هر دو سال یکبار انجام میگرفت در دوره سلطنت وی انجام شد. رضاشاه نهاد قانونگذاری کشور را در زیر سلطه مطلقه و قهریه خود حفظ نمود، اما آنچه مشخص است او هرگز نمیتوانست تحمل کند که مجالسی مانند دوره های چهارم و پنجم تشکیل شود.
او مجلسی میخواست که منویاتش در انتخابات دوره ششم عملا همه چیز در دست (حکومت) معرفی شده از طرف رضاشاه باشد. نظمیه به عنوان ارگان امنیتی حکومت، وظیفه داشت در برابر ورود هر فرد شناخته شده و مخالف (حکومت) بایستد و افراد مورد نظر را که از طرف مقامات بالاتر انتخاب شده بودند را به مجلس راه دهد. امری که با وجود تلاشهای گسترده اعمال نشد و برخی از چهره های مخالف یا همان وجیه المله ها به مجلس راه یافتند که بارزترین آنها سیدحسن مدرس بود. اما با این وجود برخی از افرادی که شاه جدید به آنها احترام میگذاشت نیز راهی مجلس نشدند. فردی مانند تقی زاده که اندکی بعد جان به سلامت برد و به تبعید خودخواسته در اروپا ماند و به ایران پا نگذاشت. نگرشی هم که شخص رضاشاه در مورد مجلس داشت در خطاب وی به تقی زاده کاملا مشهود است: "وی این مجلس را لایق او نمیداند و قصد دارد شغلی مناسب به او محول کند." (۳ )
تدین از طرفداران سرسخت رضاشاه ریاست انتخابات را بر عهده داشت که اعتراضات بسیاری را موجب شد و این خود منجر به انتخاب میرزاحسن خان مشیرالدوله شد. وی در دوره های قبلی نیز در این سمت کار کرده بود و توانایی انجام اداره انتخابات را داشت. مشیرالدوله که خود از نیروهای باسابقه کشور بود توانست با انجام برخی اقدامات باعث راهیابی برخی از چهره های ملی به مجلس شود. علاوه بر مصدق، هفت نفر دیگر از نمایندگان اقلیت مجلس پنجم پا به مجلس ششم گذاشتند و آخرین قدرتنمایی خود را در برابر شاه و اطرافیان او انجام دادند.» (۴ )
این نکته قابل ذکر است که  سید حسن مدرس، پس از سلطنت رضا شاه به فکر افتاد که انتخابات تهران و ولایات را تا اندازه ای از شر قزاق ها نجات بدهد و روی این اصل کوشش کرد که انجمن نظار تهران به ریاست مشیر الدوله تشکیل بشود. (۵ )
مخبرالسلطنه هدایت در «خاطرات و خطرات» خود به صورتی کاملا زیبا و موجز مجلس ششم را توصیف کرده است. وی که به مدت شش سال عنوان نخستوزیری ایران را برعهده داشته است، تیمورتاش را به عنوان رئیس مجلس بر میشمرد که امر و نهی هایش برای نمایندگان حکم قانون را داشته و بدون نظر و مشورت او کوچکترین کاری انجام نمیدادند. عملا تیمورتاش واسطه ای بود میان شاه و مجلس. او به عنوان وزیر دربار همانگونه که قبلا هم گفته شد نظر خود را نیز در پاره ای از موارد اعمال میکرد. او که  طرف اعتماد  شاه است واز سیاست آگاه تا آنجا که «روزی ( شاه) در هیئت فرمودند قول تیمور تاش قول من است.» (۶ )
به گفته میرزا یحیی دولت آبادی: « مجلس ششم مانند یک مؤسسه دولتی در تحت نظر وزیر دربار اداره می شود. وجود چند نفر از اشخاص دارای رأی  و فکر مستقل در آنجا بی اثر می ماند. حتی یک انتقاد مختصر هم نمی تواند بکند و جز سکوت کردن و نزد وجدان خود خجل بودن چاره ای ندارد.»
« از این تاریخ به بعد وظیفه مجلس تظاهر به رعایت کردن قوانین مشروطه است و در باطن اجرای هر چه از دربار دستور برسد. کارکنان آن به استثناء  معدودی که در انتخابات به غلط انتخاب شده اند، یعنی از فهرست نظمیه ها برگزیده گشته اند، از روی احساسات ملی خشنود هستند که نمایندگی آنها مانند میراث پدر از دوره های دیگر هم حق آنهاست و به یک شغل دولتی بیشتر شباهت دارد تا به یک نمایندگی ملی ».(۷)
دکتر مصدق می گفت: «راجع به جریان انتخابات دوره ششم به رضا شاه شکایت می کند. رضا شاه تیمور تاش را خواسته و می گوید دکتر مصدق می گوید انتخابات آزاد نیست، بروید و قراری  بدهید که مردم با آسایش وکلا را انتخاب  بکنند. تیمور تاش دکتر را به دفترش  دعوت کرده و می گوید راجع به وکلایی که هنوز  انتخاب نشده اند حاضریم با شما قراری گذاشته، عده ای از کاندیدای ما و گروهی  هم کاندیدا از شما باشند. دکتر مصدق می گوید مقصد من انتخابات آزاد به دست مردم است، نه این که من و شما  گروهی  را به اسم وکیل به مجلس آورده و آزادی انتخابات را اسباب ملعبه و مضحکه قرار دهیم. انتخابات آزاد آن است که مردم بدون دخالت من و شما هر که را خودشان صلاح دانستند به مجلس  بفرستند.» (۸ )
پس از پایان انتخابات دولت فروغی مستعفی و رضا شاه اول به سراغ دکتر مصدق رفت و به او پیشنهاد ریاست وزرایی ایران را داد. دکتر مصدق جواب رد داد. او می گفت رضا شاه رئیس الوزراء را دولت به معنی دولت حقیقی نمی خواست. نظر او این  بود که  همه ماها را وارد کار کرده  و به اسم ما و روی شهرت ما تمام اعمال غلط را انجام داده و پس از  آن که همه را رسوای خاص و عام کرد، عذرمان را بخواهد. همین معامله را دو مرتبه با فروغی و یک مرتبه با مرحوم مستوفی کرد، ولی من هیچ سودای ریاست و پروای معارضه با رضاشاه نداشتم از این رو عطایش را به لقایش بخشیدم. سپس شاه سراغ مستوفی رفته، او هم به اصرار مدرس و سایر وکلا نخست وزیری را قبول کرد، به شرط اینکه شاه از مجلس تقاضای رأی تمایل به نخست وزیری آینده را بکند. رضا شاه هم برای آخرین دفعه از این سنت پارلمانی  که از زمان ناصر الملک مرسوم  شده بود پیروی کرد. (۹)
و در هنگامی که «مرحوم مستوفی الممالک  می خواست  رئیس الوزراء بشود، به منزل من آمد  و هر قدر اصرار کرد  وزارت خارجه را قبول کنم، سرباز زدم. ایشان وارد کار  شدند  و پس از مدتی که اخلاقشان با دیکتاتوری نگرفت، از کار کناره گیری کردند. چرا نظر شاه فقید این نبود که با مستوفی الممالک و امثال او همکاری کند بلکه مقصودش این بود که بجامعه بفهماند، من آن کسی هستم  که مستوفی الممالک و امثال او به من تعظیم می کنند.
مرحوم مستوفی قبول کرد و طولی نکشید  که استعفا کرد و هنگامی که من  در سعد آباد، باغ خانم همدم السلطنه خواهرشان رفته بودم، می دانید به من چه گفتند؟ فرمودند« به حاج مخبر السلطنه ( رئیس الوزرای بعد) گفتم من تا چانه ام به گل فرو رفت، شما مواظب باشید تا فرقتان در لجن فرو نرود». مقصود از عرایض و اطاله کلام، این است که آنهائی که سنشان وفق نمی کند، بدانند که در دوره دیکتاتوری ( رضا شاه) وزراء، نمایندگان مجلس، نه تنها از شخص شاه بلکه از رئیس شهربانی هم ملاحظه داشتند و آنچه شهر بانی دستور می داد بدون تخلف اجرا می کردند.خوب به خاطر دارم که در دوره پنجم و ششم تقنینیه، هر وقت که دولت لایحه ای پیشنهاد می کرد  و نمایندگان نمی خواستند به آن رأی بدهند، موقع طرح آن، سرتیپ محمد خان درگاهی – رئیس نظمیه - در مجلس حاضر و حضور او سبب می شد که نمایندگان بدون شور و بحث  زیاد، لایحه را تصویب کنند.
و همچنین شرفیابی نمایندگان در روزهای دوشنبه به پیشگاه شاهنشاه، از این جهت مقرر شده بود که در آن روزها شاهنشاه فقط اشاره ای بکنند و آن ها در مجلس لایحه دولت را تصویب کنند.
با این حال وزرا و وکلا نمی توانند به عنوان نبودن آزادی، خود را تبرئه کنند. چرا که آنها مجبور نبودند کاری را قبول کنند تا  این که نسبت به مملکت خیانت کنند.»(۱۰)
•  در روز  ۲۹ شهریور ۱۳۰۵( تقریباً ده ماه پس از تاجگذاری رضا شاه) مستوفی الممالک(۱۱) کابینه خود را برای معرفی  به مجلس شورای ملی آورد. در این کابینه وثوق الدوله وزیر دادگستری  و محمدعلی خان فروغی ( ذکاءالملک) وزیر جنگ بود.
مستوفی شنیده بود که دکتر محمد مصدق ( نماینده تهران) خیال دارد  به هنگام طرح شدن برنامه دولت، نطقی ایراد و به صلاحیت دوتن از اعضای کابینه (وثوق الدوله و ذکاء الملک) اعتراض کند. از این رو، بیدرنگ رفت پشت تریبون و نطقی کوتاه به این مضمون ایراد کرد:
«مستوفی ( نخست وزیر) – بنده شنیدم که بعضی از همکاران بنده اظهاراتی بفرمایند که به نظرم هیچ صلاح نیست و از این جهت بنام مصالح عالی مملکت از آقایان محترم استدعا دارم این قبیل گفتگوها را کنار بگذارند و اجازه بدهند که بحث در
برنامه دولت آغاز  گردد.
Mossadgh_2-755
دکتر مصدق در تعقیب فرمایشات آقای رئیس الوزراء( نخست وزیر) گفت« بنده صلاح مملکت را در طرح نکردن بعضی از مسائل می دانم ولی خوب ایشان ( آقای مستوفی ) اطمینان بدهند این وزرائی که قرار است با ایشان کار کنند در آتیه مرتکب اعمالی از آن گونه که در گذشته انجام داده اند نخواهند شد. اگر جناب  آقای مستوفی چنین اطمینانی را به بنده بدهند آنوقت به اطاعت امر ایشان سکوت می کنم. اما اگر قادر به دادن این اطمینان نباشند، هیچکس  نمی تواند حق یک نماینده مجلس را برای افشای حقایق سیاسی سلب کند. من وکیل ملت هستم و بنام ملت حق دارم اظهارات خود را بکنم. تنها چیزی که بنده را قانع می کند این است که آقای نخست وزیر بر خیزند و به صراحت بگویند اشخاصی که در کابینه عضویت دارند و در گذشته مرتکب خبطهائی شده اند، در آتیه  آن  قبیل خبطها را تکرار نخواهند کرد. اگر  آقای نخست وزیر این اطمینان را بدهند بنده عرض ندارم والا عرایضم را به گوش ملت خواهم رساند».
نخست وزیر – «بنده احساسات  وطن دوستی عموزاده عزیزم آقای دکتر مصدق السلطنه را تحسین و تقدیر می کنم ولی باز هم ناچار همان حرف سابق خود را تکرار کنم که بعضی بحثها شدن فعلاً صلاح نیست. همین قدر سربسته عرض می کنم  که خوب  است آقای دکتر مصدق و دیگر نمایندگان محترم قدری هم توجه به اوضاع خاص زمانهائی که می خواهند در باره اش صحبت کنند داشته باشند. راجع به اطمینانهایی هم که اشاره فرمودند، قهری است که بنده چنین اطمینانهائی را می دهم. چون اگر از همکاران خود اطمینان نداشتم مسئولیتهای اجرائی مهم به آنها نمی سپردم. بنده به تمام همکاران محترم خود اطمینان دارم و مسئولیت اعمال آتی آنان را به عهده می گیرم».
وثوق الدوله- «بنده تصور می کنم حرفهائی که ایشان( آقای دکتر مصدق) زدند خارج از  حدود نزاکت و تربیت بود. بهتراست آقای  نخست وزیر اجازه بفرمایند که آقای دکتر مصدق هر چه در دل دارند بگویند تا بنده جوابهایشان را بدهم و آنوقت قضاوت نهائی را به عهده مجلس واگذار میکنم. بالاخره بنده یا صلاحیت نشستن روی این کرسی را دارم و یا ندارم. و تکلیف این موضوع باید روشن شود».
آقای مدرس که در این لحظه پشت تریبون بودند خطاب به آقای دکتر مصدق اظهار داشتند: «اگر جنابعالی فرمایشی دارید بنده وقت خود را به شما واگذار می کنم».
دکتر مصدق  از آقای مدرس تشکر کرد و پشت تریبون مجلس قرار گرفت.
  چون این جلسه در تاریخ  حیات سیاسی ایران فوق العاده مهم است من عینا صورت مذاکرات مشروح این جلسه و  نطق دکتر مصدق،  آن بخشی را که مربوط به قرارداد  وثوق الدوله است ذیلا از نظر خوانندگان ارجمند  می گذرانم:
دکتر مصدق: «بنده هیچ مایل نبودم که روزی در مقابل پروگرام ( برنامه) کابینه حضرت آقای  مستوفی الممالک به عنوان مخالف  صحبت کنم. ولی متأسفانه تشکیل این کابینه از ابتدا طوری بوده است که بنده نمی توانستم با آن موافقت کنم و اکنون هم نمی توانم با برنامه ای که به مجلس  تقدیم کرده اند موافق باشم. برنامه یعنی تعیین خط مشی، برنامه یعنی پیش بینی مؤثر مفید و لازم الاجرا، هیچ برنامه ای قاعدتاً بد نوشته نمی شود ولو اینکه نیت برنامه نگار خوب  نباشد. به عکس، برنامه های دولتها معمولا پر از مواد مشعشع و درخشان است. لذا بنده به نفس برنامه اهمیت نمی دهم بلکه بیشتر شخصیت و سوابق مجریان آن را در نظر می گیرم. اگر برنامه ای عالی  نباشد ولی مجریانش متخصص و ذی صلاحیت باشند، نتیجه مطلوب، بلکه فوق مطلوب حاصل خواهد شد. اما به عکس، اگر بهترین برنامه ها نوشته شود – برنامه ای که از آن بهتر دیگر نتوان تصور کرد ولی مجریانش صلاحیت نداشته باشند اجرای آن نتیجه مطلوب که نمی بخشد هیچ، گاهی نتیجه معکوس هم می بخشد. در کشورهای خارجه هر آن گاه که وضع فوق العاده و اضطراری پیش بیاید، کابینه ائتلاف ملی مرکب از اشخاص و عناصر مختلف الملک تشکیل می شود تا اینکه نظرات احزاب سیاسی در یکجا تمرکز یابد و به علت حضور نمایندگان احزاب مختلف، برنامه دولت آسانتراجرا شود و کشور از بحران سیاسی نجات یابد. اما در این کشورها هرگز دیده نشده است که کابینه (هیئت وزیران) از اشخاصی تشکیل بشود که بعضی نباشند. معلوم نیست در چنین کابینه ای مسئولیت مشترک وزراء چگونه محفوظ می ماند و برنامه دولت چگونه اجرا می شود؟ چون هرکدام از این دو دسته، مجری  نظراتی هستند که با نظرات دسته دیگر وفق نمی دهد. در جلسه قبل می خواستم عدم موافقت خود را نسبت به دو تن از اعضای این کابینه، آقای وثوق الدوله و آقای فروغی، عرض نمایم».
« ..... اما نسبت به آقا ی وثوق الدوله که اینک به عنوان وزیر دادگستری در رأس قوه قضائیه مملکت قرارگرفته اند، بی مناسبت نیست عرض کنم وقتی بنده در شیراز بودم روزی قنسول انگلیس برای انجام بعضی کارهای اداری نزد من نشسته بود که بیانیه ای از تهران رسید به امضای آق سید ضیاء الدین. قنسول از من پرسید در بیانیه چه نوشته اند؟ گفتم نخست وزیر جدید اعلام می کند کفه قرارداد ۱۹۱۹ را لغو کرده است. قنسول خندید و گفت در زبان انگلیسی ما ضرب المثلی داریم که می گوید گربه مرده را کسی چوب نمی زند. قرار داد مرده بود و احتیاج به لغو کردن نداشت. شبی آقای مستوفی الممالک به بنده فرمودند عقیده آقای وثوق الدوله این است که عقد قرارداد به نفع و صلاح مملکت بوده و ایشان حاضرند از عمل خود ( یعنی از بستن این قرارداد) در مجلس دفاع کنند. عرض کردم عقیده ملت ایران، که خود جنابعالی یکی ازآنها هستید، کاملاً برخلاف عقیده وثوق الدوله است.
چون متخصصان علم جزا معتقدندکه اگر کسی مرتکب چند فعل خلاف شد، باید او را برای فعلی تعقیب کرد که اشد مجازات را در قانون داشته باشد. به پیروی از همین اصل، من به شرح بزرگترین خیانتی که آقای وثوق مرتکب شده اند می پردازم که عبارت از بستن قرار داد است».
مصدق در ادامه سخنانش تاکید می کند «... معنی قرار دادی که ایشان ( وثوق الدوله)  بستند اسارت و بندگی ملت ایران در مقابل  انگلستان بود... آقای وثوق الدوله برای اینکه تیرشان خطا نکند برخلاف نص صریح اصل۲۴ قانون اساسی (دراین موقع حالت گریه به ناطق دست داد) بلی برخلاف نص صریح اصل ۲۴ قانون اساسی که می گوید:«بستن عهد نامه و قولنامه و اعطای امتیازات تجاری و صنعتی و فلاحتی، اعم از اینکه به اتباع داخله باشد یا به کشورهای خارجی، باید به تصویب مجلس شورای ملی برسد.»
ایشان برخلاف نص صریح این ماده قراردادی را که با انگلیسها بسته بودند پیش ازآنکه به تصویب مجلس برسانند، به معرض اجرا گذاشتند و اجرای هرقراردادی، قبل ازتصویب شدنش درمجلس، برخلاف اصل۲۴ قانون اساسی ومشمول مجازات است زیرا شرط «تصویب شدن قرارداد درمجلس» که دراین ماده منظورشده یک امرتشریفاتی نیست که درماهیت قضیه مؤثر نباشد بلکه درست به همین دلیل در قانون اساسی گنجانده شده که جلو قراردادهای مضر را بگیرد و آنها را ازحیزاعتباربیاندازد.
اگرنخست وزیرقراردادی با بیگانه بست و آن را پیش از تصویب شدنش در مجلس به معرض اجرا گذاشت، وسپس موقعی که قرارداد به مجلس آمد، نمایندگان آنرا رد  کردند و خسارتهایی متوجه یکی از طرفین قرارداد شد، جبران آن خسارت به عهده کیست؟ آیا امضاء کنندگان قرارداد باید جبران کنند؟ یا اینکه طرف خسارت دیده، به اعتبار امضای وزیرانی که آن قرار داد را تصدیق کرده اند، حق دارد خسارت خود را از دولت طرف قرارداد مطالبه کند؟
به این دلیل است که درقانون اساسی تاکید شده هیچ قراردادی بدون تصویب مجلس شورای ملی معتبر نیست و سندی را هم که اعتبار ندارد، قانوناً نمی شود به معرض اجرا گذاشت. توضیحاً باید عرض کنم که فایده قرارداد (درچشم عاقدان آن) چنان محرزومسجل شده بود که دیگرلازم نداشتند شرط تصویب شدنش را درمجلس، به متن قرارداد الحاق کنند. نیز برای اینکه تیرشان بهتربه هدف بنشیند، به غصب حقوق  ملت اقدام کردند  و با دخالت صریح در انتخابات، همن کسانی  را که تعهد قبلی سپرده بودند در صورت انتخاب شدن به نمایندگی مجلس، به نفع قرارداد رأی بدهند از صندوقهای انتخابات بیرون آوردند. چقدر فرق است میان سپهسالار( محمد ولی خان نصرالسلطنه خلعتبری ) و آقای وثوق الدوله! موقعی که دولتین روس و انگلیس از سپهسالار ( نخست وزیر وقت) تقاضای استقرار نظارت مستقیم بر شئون مالی و نظامی کشور کردند، با اینکه اطلاعات و معلومات وثوق الدوله را نداشت، با نوشتن دو کلمه:« به علت فورس ماژور امضا می کنم» قراردادی را که می خواستند بر وی تحمیل کنند، چنان بی اثر کرد که سرانجام خود دولتین روس و انگلیس از اجرای آن چشم پوشیدند.
اما موقعی که خواستند قرار داد ۱۹۱۹ را ببندند گشتند و مردی را پیدا کردند که دارای هوش ودرایت لازم برای این کار بود و آقای  وثوق الدوله هم برای اینکه حسن خدمت خود را عملاً نشان بدهند تمام هوش و معلومات خود را بکار بردند که یا چیزی به خارجیان ندهند یا اینکه اگر می دهند چنان بدهند که طی مراحل بعدی  با اشکال خاصی  روبرو نگردد. به این دلیل، اقداماتی قبل از بستن قرارداد، و بعد از بستن آن، انجام دادند که بر خلاف قانون، برخلاف اصول اخلاقی، و بر خلاف مصالح عالی مملکت بود. آقای  وثوق الدوله در تمام ادوار زمامداری خود ضربه های مهمی به اخلاق این مملکت زده اند... آیا دستگیر کردن هفده نفر ( که معترض به اعمال ایشان بودند) در مجلس روضه خوانی، در خانه خدا، یعنی در مسجد شیخ عبدالحسین، و در خارج از مسجد، و حبس چندین ماهه آنها در زندان قزوین -  به این قصد که دیگران مرعوب  شوند و به چشم خود ببینند که مخالفت با قرار داد چه عواقبی در پی دارد -  آیا این اعمال مخالف و مغایر با قانون نیست؟ آیا همین پولهائی که برای  بستن قرارداد دریافت کرده اند، به تنهائی برای محروم کردن ایشان از حق وکالت و وزارت کافی نیست؟، آیا وثوق الدوله مشمول ماده ۷۲ قانون مجازات عمومی نیست که می گوید:
« هرگاه شخصی با دول خارجه، یا مأموران آنها، داخل در اسباب چینی ( بند و بست) شود. آنها را به خصومت یا جنگ با دولت متبوعش  وادار سازد، یا وسایل و امکانات چنین اعمالی  را برای  آنها فراهم کند، به حبس ابد در دژهای نظامی محکوم خواهد شد ولو  اینکه بند و بست ها  و تحریکاتش در کمک کردن به خارجیان مؤثر واقع نشده باشد.»
آیا بیانیه مستر لنسینک Lansing  وزیر خارجه آمریکا در پاریس به تاریخ پانزدهم اوت ۱۹۱۹ که در آن رسماً اشعار شده:
« آمریکا بیهوده سعی کرد تا وسایل حضور هیئت نمایندگی ایران را در کنفرانس صلح پاریس فراهم سازد. بیهوده کوشید تا اینان بتوانند عرضحال خود را بگوش جهانیان برسانند. حتی مساعی ملیون ایرانی در پاریس که نمایندگان آنها می خواستند  با لرد کرزن ملاقات و مذاکرات کنند به جائی نرسید. چرا؟ برای اینکه وزیر مختار انگلیس در تهران ( سر پرسی کاکس ) با دسته کوچکی از سیاستگران که بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی ( ۱۹۱۸ – ۱۹۱۴)  زمام امور کشور را بدست گرفته بودند، هیئت ملیون ایرانی  را که مشغول تلاش  و دوندگی در پاریس برای احقاق حقوق کشورشان بودند، از کار برکنار کردند و خلاصه یک بازی خطرناک و محرمانه پشت سر دولتهای معظم صورت گرفت و همه آنها را در مقابل عملی  انجام یافته قرارداد.»
آیا مضمون این بیانیه دلالت بربند و بست نهائی  با سفیر یک  دولت خارجی ( انگلستان) نمی کند؟ آیا اظهارات روشن وزیر خارجه آمریکا، جای تردید باقی می گذارد که این دسته کوچک از سیاستگران ایرانی ( آقای وثوق الدوله و دار و دسته اش) قرار داد را قبلاً به طورمخفیانه بسته بودند ولی چون برای افشای مواد آن آماده نبود، متن قرار داد را چند ماه بعد، یعنی  در نهم اوت ۱۹۱۹، فاش کردند؟
آقای وثوق الدوله در آن تاریخ که قرارداد را می بستند مسلماً از این نکته خبر داشتند که اگر وجود خارجیان برای یک کشوری ( مثل ایران)  مفیدو ثمر بخش می بود، در آن صورت سایر کشورها نیز  برای تقلیل  زحمت و افزایش سود ( که دو هدف  عمده علم اقتصاد است) از همین  رویه پیروی می کردند و زمام امور خود را بدست مستشاران خارجی می سپردند تا آنها کار کنند و اینها سود ببرند!
اگر رقیت و بندگی خوب بود هیچ ملتی در دنیا حاضر نمی شد برای رهائی از زنجیر رقیت این همه جنگهای خونین راه بیندازد و اینهمه تلفات جانی  و مالی بدهد. آقای  وثوق که خود  از مالکان مجرب این کشورند خوب  می دانند که  اگر  کسی ده خرابی را اجاره و آبادکرد، هیچ وقت نسبت به مالک اصلی آن  ده خوشبین نخواهد بود و هیچ وقت نخواهد خواست که آن مالک، یا اولادش، بابی از ابواب  شرایع را بخوانند و معنی غبن را درک کنند. بلکه دلش می خواهد که همه آنها در جهل مطلق  بمانندو هرگز ادعائی ( برای احقاق حق خود) پیش نکشد».
چهار دلیل بر رّد قرار داد
«یکی از دوستداران آقای وثوق چند روز قبل به بنده می گفت موقعیت آنروزی ایران ایشان را به بستن قرارداد مجبور کرد زیرا درآن ایام  ارتش انگلیس قفقاز و بین النهرین را متصرف  بود و حتی در خود ایران هم  انگلیسی ها قوای نظامی داشتند. لذا هر کس دیگر جای ایشان بود، ناچار بود قراردادی را که انگلیسیها می خواستند امضا کند. بنده با چهار دلیل این شخص را مجاب کردم:
۱ -  اولا اشغال نظامی قفقاز و بین النهرین ( عراق) از طرف انگلیسیها، یک امر دائمی  نبود و فقط مقتضیات جنگ آنها را وادار به این عمل کرده بود کما اینکه پس از خاتمه جنگ، نیروی نظامی بریتانیا قفقاز را تخلیه کرد و پی کار خود رفت.
۲ – ثانیاً تصرفات نظامی یک کشور (مانند بریتانیا) در کشورهای همسایه ایران( نظیر قفقاز و عراق ) دلیل براین نتواند بود که  از حق حاکمیت خود چشم بپوشیم و آن را دو دستی تسلیم دولت اشغالگر کنیم. البته اگر دولتی ضعیف  و ناتوان باشد و نتواند ازحاکمیت و تمامیت ارضی خود در مقابل دولتی زورمنددفاع کند، ممکن است عملاً تسلیم گردد ولی سند تسلیم را هرگز نباید به طور رسمی امضا کرد.گیرم مملکت دچار تهدید شده بود اما این تهدید دائمی نبود.کشور ما در قرن کنونی خیلی از این تهدیدها دیده  ولی استقامتی که به خرج داده باعث نجاتش گردیده است. به آن شخص که از آقای وثوق دفاع می کرد گفتم این استدلال شما مثل این است که جمعی  در کمین قتل کسی باشند و او قبل از کشته شدن انتحار نماید. اگر کسی مقتول شد ورثه می تواند از قاتل دیه بخواهد ولی اگر کسی خودش را کشت باید جهنم را طواف نماید. هرگونه تصرفی که از روی ملاک باشد صحیح است و جای چون و چرا درش نیست مگر اینکه به یکی  از جهات قانونی بی اعتباری ملاک ثابت گردد. تشخیص حس سیادت و قبح اسارت، چیزی نیست که نیازمند معلومات و تحصیلات عالی باشد. این مطلب مثل آن اصل معروف و پیش پا افتاده الکل اعظم من الجزء، از بدیهیات است و هر کسی که مختصر فهمی داشته باشد می داند که حکومت کردن بر یک ده خراب بهتر از اسارت در یک مملکت آباد است. بنابراین، هر ایرانی که دیانت مند است، هر کدام از اتباع این کشور که شرافتمند است، باید تا آنجا که در قوه و امکانش هست روی دو اصل از وطن خود دفاع کند و خود را تسلیم هیچ قوه خارجی ننماید. این دو اصل  عبارتند از: اصل اسلامیت و اصل وطن پرستی.
۳ – ثالثاً بنده نمی توانم این استدلال را بپذیرم که آقای وثوق الدوله در بستن قرار دادمجبور بوده اند. زیرا همان ماده اول قرارداد ( که حفظ استقلال ایران را به ظاهر تایید می کند) حاکی است که ایشان در قالب عباراتی فریبنده می خواسته اند طبقه عوام ملت را اغفال نمایند ولی واقعیت، خوشبختانه خیلی زود علنی شد و همگان فهمیدند آن ملتی که زمام امور دارائی و قوای مسلحش در دست خارجی باشد استقلال ندارد.
۴ – رابعاً این استدلال را ( که ایشان در بستن قرارداد مجبور بوده اند) به یک دلیل دیگر هم می توان رد کرد و آن اینکه آقای وثوق الدوله حق العمل امضای قرار داد را از  انگلیسی ها دریافت کرده اند و کسی که در مقابل عمل خود پول گرفت، معلوم می شود راضی  است و دیگر نمی توان او را مجبور قلمداد کرد. اما سپهسالار مرحوم که پول نگرفته بود و باقید دو کلمه مختصر:«فورس ماژور» مجبوریت خود را در امضای  سندی که پیشش گذاشته بودند ثابت و نوشته را بی اعتبارکرد.
مستمع من پس از شنیدن این دلایل،خودش تصدیق کرد که حق با من است و مخصوصاً قبول کرد که سرشت بعضی از سیاستمداران ما طوری است که منظره پول، زبان آنها را الکن می نماید.
ای نمایندگان مجلس! چشم ملت ایران سیاه شد بسکه از بعضی رجال این مملکت خطاکاری و خیانت دید!
ای برگزیدگان ملت! همان چشمها از انتظار سفید شد از بس که محاکمه رجال خائن و وطن فروش  را ندید!
در مملکتی که مردمانش تا این حد فراموشکار باشند، قهری است که رسم خیانت به وطن که  اندک اندک از پیران به جوانان نیز سرایت می نماید.
این سومین باری است که آقای وثوق الدوله که مدتی به علت کجرویها و خطا کاریهای خود از صحنه سیاست دور بوده اند، دو باره پا به گود سیاست می گذارند و جلو چشم من و شما تطهیر می شوند!.
اول در اوایل جنگ بین الملل در کابینه  آقای مستوفی پست وزارت مالیه  و بعداً در نتیجه تحصن جمعی در حضرت عبدالعظیم که منجر به تشکیل کابینه قرار داد شد. اکنون هم بواسطه حق ناز شست هم وزیر شده  و هم می خواهند  وکیل باشند. در این سه مرتبه هیچکس از ایشان نپرسید که شما با چه عقیده سرکار می آئید و یک حرف که دلالت بر پشیمانی  و ندامت کند از ایشان کسی نشیند و در هیچ جریده منتشر نگردید و ایشان همیشه بدون هیچ قید و شرطی پاگشائی شد و بعد از آنکه نیات خود را اجرا نموده اند، تطهیر کنندگان انگشتان خود را جویده اند. این عملیات را بنده شبیه میکنم بآن کسی که شکارچی  را درسرتیر می آورد و  بعد از کشته شدن شکار برای جسد او گریه میکرد. حالا مجازات در کار نیست. حالا که خدمت یا خیانت فرق  ندارد بلکه خیانت ترجیح دارد و تشویق می شود. حالا روح آزادیخواهان و وطن پرستان را خفه می کنیم. آیا بهتر نبود که آقای وثوق الدوله اول با دوستان مجاور ما تفریق حساب  می نمودند و بعد وزیر می شدند؟. زیرا به موجب تلگرافی که به آقای سپهدار نموده اند، برای انجام قرارداد ۲۰۰ هزار تومان گرفته اند. بی مناسبت نیست عرض کنم یکی از دوستان آقای وثوق الدوله چند روز  قبل میگفت ایشان ابداً در این پول تصرفاتی نکرده  و آن را  برای دولت ایران ملک  خریده اند. یکی از علمای عظام در جواب گفت که اگر برای دولت انگلیس کرده بود پسندیده تر بود. دولت مزبور برای انجام کار، پولی  داد، چون صورت نگرفت باید استرداد نماید. بار وثوق الدوله سنگین است. خواهشمندم از این سنگین تر نکنید!. آنروزی که ایشان پول می گرفتند ملت کجا بود که املاک را برای ملت خریده باشند؟ حالا هم ملت که نیست و قبول املاک یک سابقه بدی است که برای  مملکت ایران فوق العاده گران است زیرا هر دولتی هر وقت برای اجرای خیالش به خائنین پول داد و موفق نشد، به موجب این سابقه داده های خود را از ملت فقیر ایران مطالبه می نماید».
« بیائید برای خدا دست از گریبان ملت بردارید و بگذارید آقای وثوق الدوله پول هرکس را گرفته اند باو رد نمایند یا اینکه همین املاک را واگذار نمایند. دوست آقای وثوق الدوله گفت دولت خارجی نمی تواند در ایران تملیک نماید و آقای وثوق الدوله هم بواسطه  بعضی  معاملات در اروپا متضرر شده نمی توانند وجه را ادا نمایند. عالم محترم جواب داد که فتوای من اینست تملیک نمایند. زیرا تملیک آنها برای ما بقدر این سابقه مضر نیست. در این صورت دولت انگلیس حق دارد وجهی که به ایشان داده از خودشان مطالبه نماید چون هر مقروضی در مقابل طلب کار مستقل نیست، چگونه می تواند وزیر دولت ایران بشود و مملکت حفظ نماید؟....»
«اشخاص پاکدامنی مثل آقای مستوفی الممالک مکلفند که اصل مجازات و مکافات را عملا رعایت کنند تا اینکه دست جانیان از کار کوتاه گردد، افراد وطن پرست برای خدمت به این آب و خاک تشویق شوند، و نسبت به آتیه کشور امیدوارباشند.  ولی متاسفانه عدم رعایت این اصل موجب  تشویق خائنین و یاس خادمین خواهد شد خصوصا اینکه وضعیات امروز با دوره قرارداد طرف مناسب نیست زیرا عناصر متنفذ مرعوب و عامه به فقر مبتلا گردیده اند. حکومت نظامی  و سانسور مطبوعات و آزاد نبودن اجتماعات که بهترین وسایل اختناق است بخود صورت عادی گرفته و وسایل فقر و تنگدستی از هر جهت فراهم گردیده است. چنانچه کسی از مرکز مملکت بخواهد به اطراف نزدیک برود باید چند روز  برای اخذ جواز معطل باشد. قبل از تشکیل کابینه و مجلس که آقای  رئیس الوزراء می فرمودند کار را فقط برای اجرای قانون اساسی قبول می کنند، بنده به آتیه امیدوار بودم ولی با کمال تاسف می بینیم که آنچه فرموده اند فراموش  شد و  متابعت شخصی مثل ایشان از این رژیم، ما را بی نهایت نسبت بآتیه مأیوس  می نماید. چه قدر فرق است که اگر  مأموری  مایملک کسی  را گرفت جرئت سخن نباشد. تا ایام قرار داد که با آن همه لیره ها و حبس ها  و قتل های بدون محاکمه و تبعید رجال وطن پرست باز  در مردم رمقی بود که با قرار داد، مخالفت نمایند امروز به آن ایام تشبیه کرد و همین جهات آقای وثوق الدوله را بفکر شکار انداخته و آقای رئیس الوزراء به اهمیت قضیه توجه نداشته اند  و با اینکه وضعیات کنونی طوری ایشان را مأ یوس نموده که بدست وثوق الدوله  انتحار می نمایند زیرا برای اشخاص  وطنخواه، مملکت کشی، خود کشی است. (۱۲)

توضیحات و مآخذ:
۱ - هوشنگ صباحی – « سیاست انگلیس و پادشاهی رضا شاه » - ترجمه پروانه ستاری – نشر گفتار ۱۳۷۹ – صص ۲۷۴ تا ۲۷۶
 در این باره  منابع  پژوهش آقای هوشنگ صباحی بشرح  زیر است:
Letter To legation, ۳۱ Oct. ۱۹۲۵, Fo۲۴۸/۱۳۷۲*
Loraine To Chamberlain , ۱۶ June ۱۹۲۵Chamberlain Papers , FO۸۰۰/۲۵۸*
*Minute by Churchill, , ۹ Oct. ۱۹۲۲ , FO۳۷۱/۷۸۰۹/۱۰۷۲۳: memo Mallet, ۱۴ Nov, ۱۹۲۳, FO۳۷۱/۹۰۲۵/۱۱۶۲۶
Memo by Churchill, ۲۳ june ۱۹۲۱ ,FO۳۷۱/۶۴۰۴/۷۱۹۲*
See note ۱۴۹ Above *
*Quoted in D. Dutton. Austen Chamberlain: Gentleman in Politics (Lodon, ۱۹۸۵), p. ۲۹۳/
Instructions Given by Sir P. Lorain to Havard (Oriental Secretary) for His*
*Interview with Reza Khan, ۷ Oct. ۱۹۲۲, FO۳۷۱/۷۸۱۱/۱۳۹۶۳; Loraine to Corzun, ۲۴ Sept., ۷ Oct. ۱۹۲۲, FO۳۷۱/۷۸۰۹/۹۸۴۴, ۱۰۷۲۳
*Churchill to Loraine, ۱۰ Oct. ۱۹۲۲, Loraine Papers, Fo۱۰۱۰/۱۲۳; Corzun to Loraine, ۱۰ Oct. ۱۹۲۲, FO۷۳۱/۷۸۰۹/۱۰۷۲۳
The term was used by Loraine, in Loraine to Corzun, ۲۹ Sep. ۱۹۲۵, Fo۳۷۱/۱۰۸۴۰/۶۷۲۳*
*Loraine to Corzun, ۱۱ Oct. ۱۹۲۳, Fo۳۷۱/ ۷۸۱۰/۱۰۹۵۴; Loraine to MacDonald. ۱۶ Feb. ۱۹۲۴, Fo۳۷۱/ ۱۰۱۴۵/۲۴۳۰
Loraine to Chamberlain, ۶ Nov. ۱۹۲۵, Fo۳۷۱/۱۰۸۴۰/۷۲۲۲*
۲ -  رواند آبراهامیان«ایران بین دو انقلاب. ترجمهٔ احمد گل‌محمدی، محمدابراهیم فتاحی. چاپ اول، نشر نی، ۱۳۷۷- ص ۱۷۲
۳ -  اعتماد ملی – ۱۱خرداد ۱۳۸۹
۴ -  داور و عدلیه –  انتشارات علمی – ۱۳۶۹  - ص۹۵
۵- آئینه عبرت – خاطرات دکتر سیف پور فاطمی – بکوشش علی دهباشی – انتشارات سخن – ۱۳۷۸ ( سیف پور )- ص ۵۶۱
۶ - مخبرالسلطنه هدایت -خاطرات و خطرات- کتابفروشی زوار تهران – ۱۳۶۳ -  ص ۳۷۱ ( همانجا)
۷- خاطرات حیات یحیی دولت آبادی -  جلد ۴ ، ص ۴۰۳
۸ - آئینه عبرت – خاطرات دکتر سیف پور فاطمی  ص ۵۶۳
۹ - همانجا - ص ۵۶۲
۱۰ – مصدق و حاکمیت ملت – محمد بسته نگار-  انتشارات قلم -  ۱۳۸۱ -  ص ۴۱۴
۱۱ -
  میرزا حسن آشتیانی، مستوفی الممالک 
 میرزا حسن آشتیانی، مستوفی الممالک چهارم (۱۳۱۱– ۱۲۵۱خورشیدی) پسر میرزا یوسفخان مستوفی الممالک –  معروف  به جناب  آقا، رئیس الوزرای ناصر الدین شاه – ازسن شش هفت سالگی رئیس دفتراستیفاء (یعنی وزیر دارائی ) شد. بعد ازمرگ پدرش، میرزا هدایت وزیر دفتر پسر عموی پدر حسن مستوفی الممالک و پدردکترمصدق به نیابت اموراو انتخاب گردید و پس از آنکه با میرزا هدایت، بر سر دراختیارداشتن مهر خود اختلاف به هم زد، راهی اروپا شد و به نوشته مخبرالسلطنه هدایت «هرروزدرپاریس ده - دوازده نفربرسفره اش می نشستند. پس ازهفت سال به ایران برگشت وهمواره مورد توسل دولت وملت بود.»
او در۱۲۸۶ به درخواست میرزا علی اصغرخان امین‌السلطان (اتابک اعظم ) به تهران بازگشت وتنها سمت خالی کابینه یعنی وزارت جنگ را عهده دار شد. مستوفی درروز ۸ مرداد این سال جهت اخذ رأی اعتماد ازسوی اتابک اعظم به مجلس معرفی شد. اما درهمین روز اتابک هنگام خروج از مجلس ترورشد و به قتل رسید. میرزا حسن مستوفی در کابینه‌های میرزا احمد خان مشیرالسلطنه، میرزا ابوالقاسم ناصرالملک، حسینقلی خان نظام السلطنه مافی ومیرزا جواد خان سعدالدوله نیز وزیر جنگ بود.
در حکومت اول محمد ولی خان تنکابنی (سپهدار اعظم ) که تشکیل شد. در این کابینه، مستوفی وزیر مالیه بود. او در سومین کابینه محمد ولی خان نیزهمین مسئولیت را داشت. با سقوط کابینه محمد ولی خان تنکابنی، مستوفی در ۳۸ سالگی مأمور تشکیل کابینه شد و در سوم مرداد ۱۲۸۹ اولین کابینه خود را به مجلس دوم معرفی کرد. در این زمان ایران در آستانه جنگ اول جهانی صحنه دخالت نیروهای انگلیسی، روسیه و آلمان بوده و وضع معیشتی مردم به شدت وخیم بود. حسن مستوفی مردی  رئوف و مهربان، سیاستمداری متعادل، در دوستی ثابت قدم و از دشمنی  رو گردان بود. بدی می دید خوبی  می کرد. مناعت داشت و تکبر نداشت. تمام معنا درستکار و جزو چند تن رجل خوشنام  ملی ایران در قرن اخیر است.
در دیماه ۱۲۹۴، مستوفی الممالک برای چهارمین بار به نخست وزیری انتخاب شد و این بار نیز حکومت او بیش از چهار ماه دوام نیاورد. پنجمین و آخرین دوره نخست وزیری او در دوران قاجاریه، از ۲۵ بــهـــمـــن ماه سال ۱۳۰۱، در حدود دو سال بعد از کودتای ۱۲۹۹ آغاز شد و همکاری او با رضا خان در همین دوران آغاز گردید. رضا خان سردار سپه که در تمام کابینه های بعد از کودتا سمت وزیر جنگ را داشت در دولت مستوفی الممالک نیز همین سمت را حفظ کرد. در این زمان رضا خان خود داوطلب مقام نخست وزیری بود و مستوفی الممالک هم که عملا خود را مصلوب الاختیار میدید  در خرداد ماه سال ۱۳۰۲ استیضاح مدرس را از وزیر خارجه کابینه خود
( فروغی ) بهانه کرد و استعفا داد. سخنرانی مستوفی الممالک درپاسخ مدرس معروفترین نطق اوست و نصرالله انتظام که خود دراین جلسه مجلس حضورداشته، درخاطرات خود ازآن جلسه، پس از اشاره به اظهارات مدرس و پاسخ فروغی چنین می نویسد:
« فروغی که از تریبون پائین آمد، مستوفی ازجا برخاست وبا وقاری که مختص خودش بود پشت تریبون رفت و نطق معروفی را که آجیل نمی گیرم و نمی دهم ایراد کرد. من تا آنزمان حرف زدن مستوفی را جزآنچه درمجالس ومحافل خصوصی می گفت نشنیده بودم و گمان اینکه ازعهده ادای نطقی برآید نمی کردم. دردوره چهارم تقنینیه که درمجلس کارمی کردم ومراقب اعمال و رفتار همه نمایندگان بودم کمتر مستوفی به مجلس می آمد و اگر هم اتفاقا حاضر می شد هیچوقت در مباحثات شرکت نمی کرد. کارهایش مخصوص به خود و قابل تقلید نبود. از جمله وقتی وارد تالار مجلس می شد به صدای بلند سلام می کرد...انصافا باید گفت که نطق آن روز مستوفی، که هنوز هم در خاطره ها باقی و پاره ای از کلماتش مانند آجیل گرفتن و آجیل دادن که تعریف مودب رشاء و ارتشاء است اصطلاح شده، در عالم خود شاهکاری بود. »
آخرین دوره نخست وزیری مستوفی الممالک که (خرداد ۱۳۰۶ - خرداد ۱۳۰۵)  قریب یک سال به طول انجامید پر بارترین دوران خدمات دولتی او بود که ایجاد تشکیلات نوین دادگستری، الغاء کاپیتولاسیون و مقدمات احداث راه آهن سرتاسری ایران نیز در دوران زمامداری او انجام گرفت.
مستوفی در دوران مشروطیت ۱۵ بار وزیر، و ۱۱ بار نخست وزیرشد. تا دوره هفتم مجلس، همیشه از تهران انتخاب می گردید. اما چون انتخابات مجلس ازاین دوره حسب الامری و برطبق لیست های شهربانی انجام می شد، مستوفی (مانند موتمن الملک) نمایندگی دوره هفتم را نپذیرفت وبعد هم دیگرانتخاب نشد.
باقر عاقلی دروقایع شهریور۱۳۱۱ می نویسد: میرزا حسن خان مستوفی الممالک که از رجال معروف و مورد توجه مردم بود، به طرزناگهانی درگذشت. میهمانی آن روز، با حضوردکتر مهدی ملک زاده وسردارعشایر قشقائی وصاحب اختیار، درمنزل سردار فاخرحکمت برگزار شده بود که دفعتاً حال مزاجی مستوفی الممالک ازتعادل خارج می شود و به مرض سکته فوت می کند. اقداماتی پزشکی دکتر ملک زاده و دکتر حکیم الدوله ادهم  و دکترامیراعلم مؤثرنمی افتد. مستوفی حین فوت۶۰ سال  داشت( روز شمار تاریخ ایران، ص ۱۸۹ )
۱۲ –شیخ الاسلامی، جواد: اسناد محرمانه وزارت خارجه بریتانیا، دوم، تهران، کیهان. ۱۳۶۸ - صص ۳۰۴ تا ۳۱۱
*  نگاه کنید به : نطق ها  و مکتوبات دکتر مصدق – انتشارات مصدق - جلد ۷ - صص ۳۳ تا ۵۱
 ادامه دارد ....