mardi 23 août 2011

علت کشتار زندانیان سیاسی در١٣٦٧چه بود؟ اگر فرض غیراخلاقی مجرم بودن زندانیان مجاهد را بپذیریم،چرا مارکسیستها را کشتند؟

بررسی مجدد و  تکرار مرتب تأمل و نگاه انداختن به کشتار علیه بشریت زندانیان سیاسی در تابستان ١٣٦٧، یکی از مسئولیت های فعالان حقوق انسان است. از آنجایی که  حاکمیت از آن جمهور مردم ایران است، فعالان حقوق بشر، این مسئولیت را دارند که وجدان اجتماعی جمهور مردم ایران را نسبت به این جنایت هولناک و ضحاکی ارتقاء بخشند. تک تک مردم آگاه به این جنایت علیه بشریت، مسئولیت افشا و به فریاد گفتن آنرا داریم. زمان عمل به این مسئولیت، درست از لحظهٔ بعد از آگاهی از این جنایت ننگین شروع می شود. هر سکوت و بی تفاوتی ای نسبت به این تجاوز به انسانیت، هم سوئی با رژیم جنایتکار روح الله خمینی خون آشام و جانشین تقلبی اش علی خامنه ای خون آشام است. هر سکوت و بی تفاوتی ای نسبت به این تجاوز به حرمت انسان، بی مسئولیتی نسبت به جامعهٔ جهانی و افکار عمومی جهان است. هر سکوت و بی تفاوتی ای نسبت به این تجاوز به حق دوستی و حق صلح، پذیرش تخریب حیات وطن ما است. هر سکوت و بی تفاوتی ای نسبت به این تجاوز به فضای آزادی انسان، پذیرش گسترش فضای تخریبی زور است. هر سکوت و بی تفاوتی ای نسبت به این تجاوز به غرور انسانی و ملی ما، پذیرفتن سرنوشت تحمیل شده از طرف قداره بندان مافیاهای نظامی-مالی سپاه پاسداران است. هر سکوت و بی تفاوتی ای نسبت به این تجاوز به استقلال در ادارهٔ خود، پذیرش ضعف خود در ایستادن بر حقوق داشتنی انسان و ملی ما است. هر سکوت و بی تفاوتی ای نسبت به این تجاوز به آزادی در نوع ادارهٔ خود، پذیرش بی وطن شدن ما است. هر سکوت و بی تفاوتی ای نسبت به این تجاوز به وجدان تاریخی ما ایرانیان، توهین به تک تک ایرانیان و بزرگان این سرمین چون کورش و رستم دستان و آرش و فردوسی و ... مصدق و ابوالحسن بنی صدر است. هر سکوت و بی تفاوتی ای نسبت به این تجاوز... .  با تعظیم به تک تک این فرزندان شهید مجاهد و توده ای و فدائی و کومه‌له و راه کارگر و پیکار و ...، که درکمال ناجوانمردی بخاطر بت ماندن روح الله خمینی و بت ماندن رژیم کریه ضد انسانی اش، در خون غلطیدند. در زیر مقالهٔ تحقیقی خانم فیروزه بنی صدر و آقای مهران مصطفوی را در بارهٔ این کشتار، بار دیگر، با هم می خوانیم. محمدرضاراعی

فیروزه بنی صدر و مهران مصطفوی

بیست سال از کشتار بزرگ زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ میگذرد. هنوز بعد از گذشت این مدت زمان، با اینکه موضوع مربوط به قتل حداقل ۴۰۰۰ انسان میشود بسیاری از زوایای این کشتار وحشیانه در تاریکی قرار دارد.  در اینباره چند تن از زندانیان سیاسی که در زمان فاجعه حضور داشته اند و هر یک بعللی از معرکه جان سالم بدر برده اند خاطرات خود را درج کرده اند. با این وجود بعلل زیر هنوز واقعیت این اتفاق دردناک به کل واضح نشده است :
- تلاش وافر رژیم برای مخفی نگاه داشتن این فاجعه در زمان اجرای آن و از آن ببعد. آگر در سال ۶۰، بعد از کودتای علیه  رئیس جمهوری منتخب مردم، شب و روز رژیم دست به اعدام میزد و حتی تعداد اعدامها تا ۴۰۰ عدد در یک شب هم رسید اما رژیم ابایی از مخفی کردن آن خشونتها نداشت. اما در باره اعدامهای سال ۶۷ ، بعلت ضعف مفرط اش این جنایت را پنهان داشت و هنوز هم خط قرمز بزرگی در برابر این امر کشیده اند.

- سکوت کسانی که از رژیم فاصله گرفته اند عامل دوم ناشناخته ماندن ابعاد فاجعه است. تنها شخص آقای منتظری برای کشف حقیقت در این باره، اطلاعات بسیار مهمی را منتشر کرده است. آیا اگر آقایان موسوی اردبیلی، موسوی خوئینی ها، محتشمی پور کروبی و .... که اکنون بر سکوی اصلاح طلبی تکیه زده اند و در آنزمان در مصدر امور بودند و از نزدیک با این قضیه رابطه داشتند، یک دهم کار آقای منتظری را انجام داده بودند چه اتفاقی می افتاد؟ آیا سکوت کامل اینگونه افراد نشان از این نیست که خود در این فاجعه دست داشته اند؟  

-بالاخره اینکه در سطحی پایین تر سوء استفاده سیاسی برخی از نیروها و اشخاص با انتشار اطلاعات غلط یا دروغ،  بقصد غلیظ کردن جنایتی که نیازی بدان نیست، به شفاف کردن موضوع  نه تنها کمکی نکرده اند بلکه لطمه هم وارد ساخته اند.  

با توجه به گفته ها و نوشته و مصاحبه ها (خاطرات آقای منتظری، خاطرات ری شهری و خاطرات زندانیان سیاسی از جمله خاطرات آقای مصداقی که در ۴ جلد منتشر شده است، همچنین خاطرات خانم منیره برادران و مصاحبه های ایشان از سوی رادیو زمانه با چند تن از زندانیان سیاسی در ماه گذشته، و مصاحبه های خانم فروغ لطفی از فعالان برجسته خانوادههای اعدامیان بسیار گویا هستند)، با میزان کمی خطا در رابطه با این فاجعه میتوان وافعیتهای زیر را مطرح کرد:


۱ – علت کشتار زندانیان سیاسی چه بود:


از آنجا که کشتار زندانیان سیاسی از روز ۶ مرداد در اوین آغاز شد و از آنجا که  حمله مجاهدین از عراق به ایران در ۳ مرداد صورت گرفت، بسیاری در درون رژیم و بیرون آن علت کشتار زندانیان سیاسی را نتیجه حمله مجاهدین ("فروغ جاویدان" که با شعار "اول مهران بعد تهران") آغاز شد، میدانند. اما این نتیجه گیری هم از نظر داده های تاریخی غلط است و هم از نظر اخلاقی و حقوق انسان غیر قابل قبول.

از نظر تاریخی درست نیست زیرا به شهادت بسیاری از نوشته های زندانیان سابق و به شهادت آنچه از رژیم بیرون آمده است، از چند وقت قبل از شروع قتل عام،  فشارهای زیادی بر زندانیان سیاسی وارد می آمد. از آغاز بهار ۶۷ بدنبال بازخواست های چند باره، زندانیان تفکیک می شوند و در زندانها نقل و انتقالات زیادی صورت میگیرد. از روز اول مرداد ماه کلیه ملاقاتهای زندانیان قطع میشود. در واقع بعد از اینکه به لطف فشارهای آقای منتظری در سالهای ۶۴ و ۶۵ چند هزار نفر [بقول آقای منتظری ۵۰۰۰ نفر] از زندانیان سیاسی آزاد شده بودند اما هنوز در زندانها ایران چندین هزار زندانی سیاسی اسیر بودند. آقای خمینی دست منتظری را از زندانها در اواسط سال ۶۵ کوتاه میکند. آقای منتظری در ۱۷ مهر  ماه سال ۶۵، یعنی دو سال قبل از قتل عام،  به آقای خمینی چنین مینویسد:

"آیا میدانید در زندانهای جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایاتی شده است که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده است؟"

آقای خمینی در همان سال به او نوشته بود :"آزادی بی رویه چند صد تن از منافقین به دستور هیئتی که رقت قلب و حسن ظن شان واقع شد، آمار انفجارها، ترورها و دزدی ها را بالا برده است".

بعد از اینکه دست آقای منتظری از زندانها کوتاه میشود این سوال برای مسئولان جدید مطرح میشود که با زندانیان باقی مانده چه باید کرد؟  بسیاری از زندانیان مدت زندانشان هم تمام شده بود اما رژیم آنها را آزاد نمی کرد. بدینترتیب  راه حل دیگری به غیر از یک "خانه تکانی" باقی نمیماند. این بود که از سال ۶۵ رژیم بدنبال "راه حل" آخر میگشت. تفکیک زندانیان و بازخواستهای چند باره در بهار سال ۶۷ برای رسیدن به این هدف صورت گرفت. زمانی که خمینی در تاریخ ۲۵ تیرماه قطعنامه آتش بس با عراق را میپذیرد، مسئله جام زهر خوردنش تزلزل بزرگی برای هوادارنش ایجاد میکند و مخالفان براحتی میتوانستند از آن بهره برداری کنند. از اینجهت کلیه ملاقاتهای زندانیان سیاسی از اول مرداد ماه قطع میشود و تا آبانماه این قطع ملاقات ادامه پیدا میکند.

سازمان مجاهدین  در ۳ مرداد به ایران حمله میکند و جنایتی که همه چیز برای اجرای آن آماده بود از ۶ مرداد ماه شروع میشود و تا حدود ۲۰  شهریور ادامه پیدا میکند. اما علت دیگری که نشان میدهد طرح قتل عام وجود داشته این است که اگر سازمان مجاهدین به ایران حمله کرد چرا از ۵ شهریور ماه کشتار مارکسیتها که اکثریت آنها را توده ایها و فدائیان  اکثریت تشکیل میدادند شروع شد؟ اگر این فرض غیر اخلاقی را بپذیریم که زندانیان مجاهد مجرم بودند به مارکسیستها که روحشان از حمله فروغ جاویدان خبر نداشت چه ربط داشت و چرا حداقل ۵۰۰ نفر از مارکسیستها با عقاید مختلف را بعنوان مرتد در عرض ۲۰ روز قتل عام کردند؟ حتی بسیاری از آنان مخالف مبارزه مسلحانه با رژیم بودند اما چون مخالف بودند و سر خم نکرده بودند مستحق مرگ میشدند.

هدف از آوردن این دلایل درست دانستن کار سازمان مجاهدین خلق نیست که آنها از همان زمانی که به عراق پیوستند راه خیانت به وطن و مردم خود را پیش گرفتند و رسیدگی به کارنامه سیاسی آنها موضوع این مقاله نیست. اما نمیتوان جنایت رژیم را برای از بین بردن بیش از ۴۰۰۰ زندانی به گردن آنان انداخت و این کار از دیدگاه حقوقی و اخلاقی کاملا غیر منطقی و غیر قابل قبول است. مسئول اول این جنایت بزرگ شخص آقای خمینی است که دستور را صادر کرده است. شاید تاثیر عملیات "فروغ جاویدان" این بود که میزان خشونت و بیرحمی نسبت به زندانیان را بالا برد و "بهترین موقعیت" را برای رژیم به قصد از بین بردن زندانیان سیاسی فراهم آورد، موقعیتی که رزیم مدتها بدنبال آن بود.


۲ ـ هئیت رسیدگی به قتل چه کسانی بودند و از چه تاریخی قتلها صورت گرفت.


هیئت را که آقای خمینی تعیین کرده بود  حداقل یرای زندانهای گوهردشت و اوین یگانه بود و تشکیل شده بود از جعفر نیری، مرتضی اشراقی، مصطفی پورمحمدی و یا نماینده ای از وزارت اطلاعات. در اینکار  ابراهیم رئیسی، اسماعیل شوشتری ، رامندی  و علی مبشری هم کمک میکردند.  البته در همه جلسه ها همه آنها حضور نداشتند. این هیئت در زندانهای اوین و گوهر دشت از مسئولان دیگر این دو زندان نیز کمک میگرفتند.  اما بعنوان مثال لاجوردی در این قتلها شرکت نداشت. او بعد از پایان قتلها یعنی در شهریور ماه دوباره در زندان اوین مسئولیت پیدا کرد. هیئت اول قتلها را بنا بدستور خمینی در باره »منافقین» از هواداران مجاهدین شروع کرد و بعد بنا به حکم دیگری در باره مرتدها هئیت به قتل زندانیان مارکسیست پرداخت. با اینکه حکم خمینی درباره "منافقین" توسط آقای منتظری منتشر شد اما تاکنون حکم مربوط به مارکسیستها منتشر نشده است. در مورد مارکسیستها هیچ زنی از زندانیان در شهریور ۶۷ اعدام نشد و علت این مسئله هم این است که در فقه روحانیت حاکم، زن مرتد را نمیتوان اعدام کرد زیرا زنها قوه تشخیص ندارند که بتوانند مرند شوند|! اما مردان مارکسیست بعنوان مرتد اعدام شدند زیرا فقه روحانیت برای مردان قوه تشخیص قائل میشود!  این در حالی است که زنان مجاهد بعنوان منافق اعدام شدند زیر طبق حکم شرعی روحانیت حاکم، زن منافق را میتوان کشت اما زن مرتد را نه. البته زنان "مرتده" را چنان زیر فشار و شکنجه قرار میدادند که توبه کنند و چند زن به همین علت در آن زمان خودکشی کردند. اکثر کشتارها در مردادماه و شهریورماه نیز با دار زدن صورت گرفته است.  در اینجا ضروری است گفته شود که جای تاسف دارد که برخی از گروههای روز ۱۰ شهریور را بعنوان سالروز قتل عام زندانیان سیاسی تعیین کرده اند. بهتر این است یا روز آغاز اعدامها یعنی ۶ مرداد و یا یک روز دیگر که به انتخاب همه خانواده ها و زندانیان سابق باشد برای این موضوع با اهمیت اختصاص داده شود. اما افسوس که در اینحد هم گاهی "منافع  سیاسی" بر دفاع عام از حقوق بشر میچربد. این نکته ضروری است که یادآوری شود که قتلها تنها در تهران صورت نگرفت، با اینکه بیشترین شهادتها از زندانیان تهران و گوهردشت بوده است اما از همان ۶ خرداد در شهرهای رشت، تبریز، شیراز، مشهد، خرم آباد، دزفول و ... قتل زندانیان سیاسی شروع شد.


۳ ـ  خانوادههای قربانیان و افکار عمومی چگونه از این قتلها مطلع شدند


با اینکه رژیم همه کار کرد که کسى از کشتار آگاه نگردد، اما بالاخره برخى از خانواده‏ها، از طریق زندانیان دیگر، کم و بیش، از این "فاجعه ملى"  مطلع شدند. خانواده ها شایعه هاى زیادى در این باره مى‏شنیدند. مشکل آنها این بود که نمى‏توانستند باور کنند. در ناباورى، در هم شکسته، بسر مى‏بردند. بسیارى از فرزندان و همسران آنها قبلاً محاکمه شده بودند و علتى وجود نداشت که آنها، در زندان، بدون اینکه عملى انجام داده باشند، محکوم به مرگ و اعدام شوند. بویژه اینکه محل دفن مشخصى وجود نداشت. اما از آنجا که ملاقاتها دوباره از اواخر آبانماه از سر گرفته شد و خانواده ها قصد ملاقات با عزیزانشان را داشتند راه گریزی برای رژیم باقی نمانده بود. هر خانواده ای که دیگر ملاقات نداشت درمیافت که فرزندش را اعدام کرده اند. بالاخره از خانواده ها دعوت شد که برای گرفتن ساکهای فرزندانشان مراجعه کنند. بدینترتیب بود که خانوادهها همدیگر را دریافتند و رشته همبستگی در بین آنان ایجاد و قوی شد. مادرهایی بودند که بدور از دید مامورین  در ساعت ۳ صبح به خاوران میروند و با بیلچه و دستان خود بدنبال جنازه فرزندانشان میگردند. در همان سال، بارندگى شدیدی نیز در تهران  رویداد و از آنجا که گورهاى دسته جمعى را عمیق نکنده بودند، شدت و زیادت باران باعث شسته شدن خاک شده بود، در چند جا، قسمتهایى از جنازه‏ها بر روى خاک نمایان گشتند. حتی یکی از افراد خانوادهها دست یک جوان را که از بدنش جدا شده بود را پیدا میکند. بنظر میرسد که سگها بدنبال غذا به برخی از جنازهها دست یافته بودند.  ماجرای تلاش خانوادهها بسیار دردناک است و درسی است که باید همه ایرانیان از آن آگاه شوند.

۴ ـ  چند نفر به قتل رسیدند؟


قبل از هر چیز باید مشخص باشد که حتی اگر یک نفر بیگناه را کشته بودند در قضییه تغییری حاصل نمیشد. امروز تعداد اعدامیان مشخص نیستند. اما برای اینکه حدود آن بدست آید بد نیست چند نقل قول شود:

منتظری خطاب به خمینی در ۹ مرداد یعنی ۴ روز بعد از  فتوای خمینی و ۳ روز بعد از آغاز اعدامها:

"بالاخره اعدام چند هزار نفر در ظرف چند روز عکس و العمل خوب ندارد و هم خالی از خطا نخواهد بود"

این جمله نشان میدهد که منتظری از حکم خمینی مطلع شده است و محاسبه اش اینست که با این حکم در چند روز چند هزار نفر اعدام خواهند شد. میزان اعدامها در همان چند روز اول باید بالا باشد که منتظری چنین هشداری را به خمینی میدهد.

۲ هفته بعد از آغاز اعدامها، نیری در جلسه ای  در ۲۴ مرداد به منتظری میگوید: "ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام کرده ایم ۲۰۰ نفر را هم بعنوان سر موضع از بقیه جدا کرده ایم کلک اینها را هم بکنیم بعد هر چه بفرمائید".

بعدها بهنگام نوشتن خاطرات، آقای منتظری مینویسد: "بالاخره مدتی ملاقاتهای زندان را تعطیل کردندو برحسب گفته های متصدیان و استناد به این نامه [منظور فتوی خمینی است] حدود ۲۸۰۰ یا ۳۸۰۰ نفر زندانی  ـ تردید از من است ـ از زن و مرد اعدام کردند."

با اینکه سازمان مجاهدین صحبت از ۳۰۰۰۰ اعدامی در این کشتار میکند، اما این عدد بسیار دور از واقعیت بنظر میرسد. اما تاکنون بیش از ۴۰۰۰ اسم در خارج از کشور منتشر شده است. از اینکه حدود ۴۰۰۰ نفر نوشته میشود برای اینکه در برخی از موارد اسمها دقیق نیستند و ممکن است اشتباه صورت گرفته باشد. میتوان گفت که با میزانی خطا رقم حدود ۴۰۰۰ نفر که با گفته آقای منتظری هم تطابق دارد به حقیقت نزدیک است. نامه های آقای منتظری در مرداد ماه نوشته شده بود، اما در آن شرایط خفقان سخت عده‏اى  فداکار، در فروردین سال ۶۸، این نامه‏ها را به دست آقاى بنى صدر رسانند و دفتر او نامه‏ها را با سرعت در اختیار افکار عمومى گذاشت. در فروردین همان سال، آقاى منتظرى، از مقامش، توسط خمینى خلع شد. گر چه، خمینى، قبل از انتشار نامه در خارج از کشور، به عزل او مصمم شده بود.  همان نامه بعلاوه نامه های دیگر در خاطرات آقای منتظری، بهمراه اصل نامه توسط انتشارات انقلاب اسلامی در سال  ۱۳۷۸ در خارج از کشور منتشر شدند.

اگر پرچمدار این مبارزه قبل از همه خانواده قربانیان و زندانیان سیاسی سابق و گروههای حقوقی بشری هستند، همراهی گروههای سیاسی در اینباره میتواند نشان بلوغ جامعه سیاسی ایران باشد. ۱۰ سال قبل خانواده قربانیان براى اولین، طى نامه‏اى علنى به خاتمى، در خواستهای زیرا را کرده‏اند:

۱ - اسامى، زمان فوت و محل فوت عزیزان را اعلام کنید،

۲ - از دفن اموات دیگر بر خاک جان باختگان ما جلوگیرى کنید،

۳ - مانع نشانه گذارى  و گلکارى  در مزار و محل خاکسپارى عزیزان ما نشوید.

تاکنون هیچیک از این درخواستها پاسخ نگرفته است. اما سعی و تلاش خانواده تاکنون باعث شده است که طرح رژیم برای از بین بردن خاوران به نتیجه نرسد. برخی از مادران سالها هر جمعه بر سر خاک فرزندانشان میرفتند و هنوز هم هر سال دورهم در خاوران جمع میشوند و در مقابل رژیم مقاومت تحسین انگیزی نشان میدهند.

وظیفه ما چیست؟ با این فاجعه و غم ژرف خانواده‏ها و بازماندگان قربانیان آن جنایت، چگونه باید برخورد کرد؟ از عاجل ترین وظایف اپوزیسیون دمکرات رسیدگی به این مسئله، خارج از درگیریهای سیاسی است. این فاجعه باید بعنوان یک مسئله ملی و یک امر قضایی مهم تاریخ معاصر ایران نگریسته شود. بدون اغراق میتوان گفت که رسیدگی شفاف به این مسئله با مسئله دمکراسی در ایران بهم گره خورده است. هدف باید آن باشد که چنین جنایات موحشى، در میهن ما، دیگر هرگز تکرار نشود. براى رسیدن به این هدف، به این فاجعه بزرگ و فجایع دیگرى که در تاریخ معاصر ما بوقوع پیوسته‏اند تنها از دیدگاه حقوقی و وظایف انسانى باید نگریست. یعنى، خارج از حب و بغض گروهى، از حقوق انسان و همه انسانها دفاع باید کرد. قربانیان این فاجعه و هر فاجعه‏اى دیگر، قبل از اینکه هوادار، طرفدار و یا عضو سازمانى بوده یا باشند، انسانهایى بودند و هستند و خواهند بود که به شکل فجیعى از بین رفته‏اند یا از بین برده مى‏شوند. چنین روشى باعث مى‏شود که حقوق انسان فداى رقابت ها و منافع سیاسى نگردد و تمامى جامعه به وظیفه خویش در دفاع از حقوق تک تک اعضاى خود برخیزد. اجراى عدالتى که حق خانواده‏هاى قربانیان است، قبل از هر چیز، نیاز  به یافتن حقیقت و تمامى حقیقت دارد و هنوز بسیارى  از مسائل حول این فاجعه (و دیگر فجایع) در پرده ابهام و کتمان هستند. اینستکه همه انسانهایى که درد انسانیت دارند باید دست به دست هم دهند. در یافتن اطلاعات و قرار دادن آنها در اختیار افکار عمومى همکارى کنند. تا مسببان و آمران و عاملان و راه کارهایى که به این جنایت انجامید براى جامعه واضح شوند. حتى باید از کسانى که در راه جبران و توبه از گذشته به گفتن حقیقت مى‏پردازند استقبال کرد.

آیا روزى خواهد رسید که ما ایرانیان در دفاع از حقوق انسانى  هیچ خط قرمزى را نسازیم و به خود و دیگران تحمیل نکنیم و اگر اهل قدرت خط قرمزى ساختند آن را نپذیریم؟ آیا اگر این فاجعه ملى را پى گرفته بودیم ، باز هم شاهد شقاوتهاى دیگر رژیم علیه روشنفکران و دانشجویان  و روزنگاران و... مى‏شدیم؟ آگاه باشیم که رژیم از هیچ چیز بیشتر از گفتن حقیقت نمى‏ترسد و حافظه تاریخى هیچ ملتى نیز نمى‏تواند خاطره چنین جنایتهایى را از یاد ببرد. بکوشیم و استوار پى‏گیری این جنایت و جنایتهاى دیگر را رها نکنیم. برای این کار نیاز به یک اراده ملی است، ملی بدین معنی که هر کس با هر عقیده ای این کار را وظیفه خود بداند خارج از اینکه افکار زندانیان مقتول چه بود از حق آنان بعنوان یک انسان دفاع کند.


این مقاله در شهریور ماه ۱۳۸۷ در نشریه انقلاب اسلامی در هجرت درج شده است. برای اطلاع بیشتر خوانندگان را بهخواندن دو مطالعه زیر دعوت میکنیم.


http://www.majameeslamiiranian.com/Articles/pdf/fimeh.pdf

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire