mardi 12 mars 2013

جمال صفری: زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق، قسمت هفتاد و یکم


26 خرداد، بمناسبت صد و سیُ امین
سالگرد تولّد دکترمحمّدمصدّ ق
«زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (71)‏







جمال صفری

قتل میرزادۀ عشقی توسّط  عوامل رضا خان

یحیی آریان پور  درکتا ب پژوهشی خود بنام « از  صبا تا نیما » در بارۀ  میرزادۀ عشقی می نویسد: 
 سید محمّد رضا میرزادۀ عشقی، فرزند سید ابوالقاسم کردستانی ، در12 جمادی الاخر 1312 هجری قمری درشهرهمدان به دنیا آمد. ابتدا درمکاتب محلّی وازهفت سالگی درمدارس « الفت» و« آلیانس»  تهران به تحصیل پرداخت وزبان فارسی وفرانسه را به خوبی  آموخت و پیش ازفراغت ازتحصیل به سمت مترجمی نزد یک بازرگان فرانسوی مشغول کارشد ودرهفده سالگی درس و مدرسه را به کلّی  ترک کرد  و وارد کارهای اجتماعی گردید.
عشقی درسال 1333هجری قمری درهمدان روزنامه ای به نام «نامۀ عشقی» دایرکرد ودرهمان اوقات که اوایل جنگ بین الملل اوّل بود، با سایرمردان سیاسی به استانبول، که کانون فعّالیت ملّیون ایران شده بود، مهاجرت کرد وچند سالی درآنجا گذراند وبه رسم مستمع آزاد درمکتب سلطانی و دارالفنون استانبول حاضرشد وهم درآنجا نخستین آثارشاعرانۀ خود مانند " نوروزی نامه"  و "اپرای رستاخیرشهر یاران"  را بوجود آورد.
عشقی گویا درسال 1336 یا 1337 هجری قمری به همدان بازگشت و چندی بعد به تهران آمد و با جمعی ازنویسندگان ارتباط  یافت ودر صف طرفداران حزب سوسیالیست وهمکاران اقلّیت مجلس به مبارزه پرداخت.
 دراین مبارزه و کوشش سیاسی نیش قلم شاعربیش ازهمه متوجّه وثوق الدوله ، نخست وزیرایران و عاقد قرارداد معروف ومنحوس ایران وانگلیس بود. عشقی این قرار داد را «  معاملۀ فروش ایران به انگلستان »نامید و در یکی از اشعار متعدّد خود،  که در سال 1337 هجری قمری در این زمینه سروده، چنین گفت :

رفت شاه و رفت ملک ورفت تاج و رفت تخت
باغبان زحمت مکش ، کز ریشه کندند ، این درخت
مهیمانان وثوق الدوله   خونخوارند سخت
ای خدا با خون ما ، این مهیما نی می کند

]ای وثوق الدوله ! ایران ، ملک بابایت نبود !
یک شتر برده است آن واین قطار اندر قطار
این چه سرّی بود ؟ رفت آن پای دار ، این پایدار
 باز هم صد ماشاالله زندگانی می کند
یا رب این مخلوق را از چوب بتراشیده اند ؟
برسر این خلق ، خاک مردگان پاشیده اند ؟[

سخرانیها ی تند ومقالات واشعارآتشین عشقی بر ضدّ قرار داد باعث شدّ که وثوق الدوله دستور دستگیری  او را  داد  و شاعربه زندان افتاد.( 1 )

عشقی  پس از کودتای 1299 از هواداران سید ضیاء بود و   آریان پور به نظرگاه عشقی در آن زمان اشاره می کند و می نویسد:  عشقی درمجلس چهارم به افراد اکثریت ، که مدرس و ملک الشعرای  بهار جزو آن بودند،  می تاخت  ومقالات تند و آتشینی درانتقاد از وضع سیاسی کشورانتشارمی داد که از آن جمله  مقالۀ « عید خون»  بود که آن  را  دشتی  در روزنامۀ شفق سرخ  چاپ  کرد.  تنها عنوان  این مقالات کافی بود که بغض وکینۀ  عمّال سیاست  روز را بروی برانگیزد. امّا شاعرجوان مجرّد می زیست  و زن  و فرزند و پیوندی نداشت و شب و روز خود را با قلم و قدم  وقف مجاهدۀ سیاسی و ادبی  کرده بود.
هنگامی که مجلس چهارم پایان یافت عشقی  شعر  مستزادی  ساخت  که مطلع  آن چنین  بود:
 این مجلس  چهارم  به خدا  ننگ بشر بود
دیدی چه خبر بود؟
هرکار که کردند ضرر روی ضرر بود
 دیدی چه خبر بود؟
در سال 1342هجری قمری  نغمۀ جمهوری ساز شد.  عشقی با اینکه جوانی روشنفکرو به مزایای جمهوری آگاه واصولاً طرفدار آن بود، چون ازبازیهای سیاسی ودسایس پشت پرده خبرداشت، با این جمهوری مصنوعی جداً وشدیداً بنای مخالفت گذاشت وازجمله دومقاله ای به عنوان « جمهوری قلّابی»  این مخالفت را اظهار داشت.
عشقی درذیقعدۀ سال 1342هجری قمری روزنامۀ کاریکتاتوری قرن بیستم را ازنو دایرکرد و درشمارۀ اوّل آن چند کاریکاتوروشعر ومقالۀ بسیارتند مبنی برهزل وهجوجمهوری و جمهوریخواهان درج کرد و علناً اظهار داشت که بازیهای اخیر تهران به تحریک اجنبی است.
ازجملۀ مندرجات آن شماره داستان منظومی بود به نام « جمهوری سوار» که مضمون پرگوشه و کنایه ای داشت: دریکی از دهات کردستان دزد ناقلایی به نام « یاسی» درغیاب کدخدا به خانۀ او می رفته  و دهن خود را از خمرۀ شیره شیرین می کرده، کدخدا رد پارا می گیرد وبه خانۀ پاسی می رساند. دزد  برای اینکه رد پارا را گم کند، این دفعه برپشت خری سوارشده  به سرای کداخدا  می  راند وتا دلش  می خواهد از شیره می خورد وازراهی که آمده بود بر می گردد. کدخدا که دراطراف خمره جای پای خر و دراندرون  خمره  جای  پنجۀ  یاسی را می بیند، دچارحیرت می شود:

دست دست یاسی  و  پا پای خر
من که از این کارسرنارم به در!
شاعرپس از بیان این حکایت چنین نتیجه می گیرد:

گربخواهد آدمی پی گم کند
پایهای خویشتن را سُم کند
هر که اندرخانه دارد مایه ای
همچو یاسی دارد اوهمسایه ای
«یاسی» ما هست ای یار عزیز
حضرت جمبول یعنی انگلیس
 آنکه دایم کار «یاسی»  میکند
واز طریق دیپلماسی می کند
ملک ما را خوردنی فهمیده است
بر سر ما شیره ها مالیده است
او گمان دارد که ایران بردنی است
همچو شیره سرزمینی خوردنی است
با وثوق الدوله بست اوّل قرار
دید از آن حاصلی نامد به کار
پول او خوردند و بر زیرش زدند
پشت پا بر فکر و تدبیرش زدند
چونکه او مأیوس گردید از وثوق
کودتائی کرد و ایران شد شلوغ
همچنین زیرجلی سیّدضیاء
 زد به فکر پست آنها پشت پا
کودتا هم کام او شیرین نکرد
این حنا هم دست او رنگین نکرد
دید هرچه مستقیماً میکند 
ملّت او را زود بر هم می زند
مردمان از نام او رم میکنند
مقصدش را نیز بر هم می زنند
گفت آن به تابرآید کام من
از رهی کانجا نباشد نام من
اندر این ره مدّتی اندیشه کرد
تا که آخر کار یاسی پیشه کرد
گفت جمهوری بیارم در میان
هم از آن بر دست برگیرم عنان
خلق جمهوری طلب را خر کنم
زانکه کردم بعد از این بدتر کنم
------------------------------
نقش جمهوری به پای خر ببست
محرمانه زد به خمّ شیره دست
ناگهان ایرانیان هوشیار  
هم زخر بدبین و هم از خرسوار
های و هو کردند که این جمهوری است؟
از قواره از چه رو یغفوری است؟
پای جمهوری و دست انگلیس؟
دزد آمد دزد آمد آی پلیس
این چه بیرقهای سرخ و آبی است؟
مردم این جمهوری قلّابی است
ناگهان ملّت بنای هُو گذاشت 
کرّه خر رم کرد و پا بر دُو گذاشت
نه به زر قصدش ادا شد نه به زور
 شیره باقی ماند و یارو گشت بور

درهمان شماره « مظهرجمهوری » به صورت مردی مسلّح وغضب آلود تصویرشده بود که دردست راست تفنگ ودردست چپ کیسۀ پول داشت وسایۀ اجنبی بربالای سرش نمایان بود و روزنامه های طرفدارجمهوری به شکل جانوران زشت  پلید – ناهید ( افعی ) ، تجدّد( جغد ) ، کوشش ( موش)  ستاره ( سگ) ، گلشن( الاغ) و جارچی ( گربه) – دور وبراو را گرفته بودند و شاعر از زبان «مظهر جمهوری» هر یک از روزنامه ها و عاقبت از زبان قرن بیستم سخنانی به شعر سادۀ عامیانه در زیر آورده بوده و در ضمن مقاله و کاریکاتور« آرم جمهوری »  که از اسکناس و توپ و تفنگ و تبرزین و گرزگاوسر و مشت گره شده وشلّاق چهار تسمه و استخوان  سر و دست  ترتیب یافته  بود بر فراز آن خورشید  ایران نور پاشی  می کرد، به خطر آینده اشاره رفته بود
 این اشارات صریح و ضربت قاطع بود. روزنامه فوراً  توقیف  و نسخه های آن به وسیلۀ  شهربانی  جمع آوری گردید و خود او، چنانکه مکرّر و پیش بینی کرده بود؛ بامداد روز آخر ذیقعده 1342 هجری قمری ( 12 تیر ماه 1302 ش)  در خانۀ خویش جنب  دروازه دولت به دست  دو تن ناشناس هدف تیرقرارگرفت و نزدیک ظهر همانروز در بیمارستان شهربانی جان داد. ‏( 2 )

ملک الشعرای بهارمی نویسد: عشقی پسرسید ابوالقاسم همدانی ، شاعر جوان، ازمهاجرت که برگشت غالباً با عدّه ای ازنویسندگان ‏مخالطه داشت. درسیاست نیزطرفدارحزب سوسیالیست وهمواره درصف اقلّیت کارمی کرد، درمجلس ‏چهارم عشقی به افراد اکثریت که مرحوم ومن درآن جمله کارمی کردیم ، حمله می کرد. مقالۀ « عید ‏خون» نوشت و آقای دشتی هم آن مقاله را چاپ کرد!‏
چیزی نگذشت به سبب قوّۀ قریحه ای که داشت ، حالات حقیقی اجتماعات تهران را درک کرد، پرورش  ‏اجتماعی سریعی یافت. بازی سردارسپهی ودسایس سیاسی وسیاستهای خارجی را بزودی دید ودریافت و ‏به حقیقت قضایا واقف شد. بدون اینکه کسی از پی اش  برود ، بسوی ما آمد. با ولیعهد ملاقات کرد و به ‏او وعدۀ وفاداری داد. دریک مقاله نوشت: جمهوری عجیبی است که دهاتیان « قروه؛ هوادارآنند، امّا ‏عشقی با یک من فکل وکراوات مخالف  است!» آری، می دانست که جمهوری بازی ای بیش نیست.‏
‏ این شاعراز صمیمی ترین دوستان ما  بود و درجراید اقلّیت چیزمی نوشت، تا  این بود که روزنامۀ  ‏کاریکاتور قرن بیستم را به تاریخ 7 تیر 1303 منتشرساخت و درآن جا اشاره کرد که بازی های اخیر ‏تهران به تحریک اجنبی است.  دشمن  دریک دست پول ودریک  دست  تفنگ ، بقصد  بردن گوی از ‏میدان ، داخل بازی شده است . به خطر بزرگ  آینده نیز درضمن «آرم جمهوری » که از توپ و تفنگ ‏و استخوان سر و دست  بشر  ترتیب  یافته  بود،  اشاره کرد. واین  روزنامه فوراً توقیف شد!‏
‏ دو روز بعد خوابی که دیده بود برای دوستانش نقل کرد و من  حضورداشتم . گفت:  خواب دیدم که زنی ‏به من رولورخالی کرد وتیر خوردم . سپس مرا دریک زیر زمینی بردند که پنجره هایی به خارج داشت ‏وبتدریج خاک ریختند  تا پنجره ها مسدود شد.کلوخ بزرگی افتاد، راهرو نیز مسدود گشت  و من آنجا ‏دفن شدم!»‏
ما ازین خواب لرزیدیم، بدبخت عشقی ! مع ذالک او را  تسلیت دادیم، بازهم دو روز گذشت، عشقی بی ‏سبب می ترسید!‏
روز 12  تیر، قبل از ظهر، جلسۀ علنی مجلس مفتوح بود و خیلی کارداشتیم،  هنوزگرفتار بعضی از ‏اعتبارنامه ها بودیم. کسی به من خبر داد که عشقی را تیرزده اند!‏
بلاقاصله ازنظمیه ( شهربانی ) تلفون شد که عشقی  ترا می خواهد ملاقات  کند.  من بشتاب به ادارۀ  ‏شهربانی رفتم.  داخل مریضخانه که شدم، سرهنگ درگاهی با ابوالقاسم نام پسر ضیاءالسلطان از ‏مریضخانه بیرون می آمدند. ابوالقاسم عبایی کهنه  بدوش  داشت.‏
‏ وارد اتاقی ازمریضخانه شدم. گفتم می خواهم عشقی را ببینم. مرا نزد تختخواب بیچاره هدایت کردند. ‏شخصی استنطاقش می کرد و اوهم پرت و پلا جواب می داد.‏
‏ رنگش بکلّی سفید  شده ، بدنش سرد و ازسرما  به خود می پیچید.  روی تخت خوابی افتاده ،و لحافی ‏رویش کشیده بودند. گفتم بطری آب جوش برایش بیاورند. شخصی را که ازاوسئوال میکرد و می نوشت، ‏رد کردم.‏
مرا  که دید آرام گرفت. راحت خوابیده ، تبسّم کرد... چقدر پر معنی بود این تبسّم. نبضش را گرفتم، ‏کارخراب بود. پرسیدم چه شد؟ گفت: « ابوالقاسم و حبیب همدانی ( ظاهراً)  صبح زود آمدند منزل ‏که توصیه ای برای یکی ازآنها به خوانین همدان بنویسم. برگشتم که کاغذ بردارم مرا با تیر زدند... و ‏گریختند... دویدم به خانۀ همسایه...زمین خوردم .» ( آرنجش هم زخم شده بود).‏
گفتم :« انشاءالله خوب خواهی شد، غصه نخور» و او را بوسیدم . رفقا، آقای عبّاس اسکندری و دیگران ‏، رسیده بودند. فوراً دنبال اطبّای معروف فرنگی  فرستادیم. آمدند. گلوله از طرف چپ زیر قلب خورده ‏بود وگلوله سربی زیرقلب گیرکرده وخون زیادی تزریق شد. جمعیت دوستان زیاد آمده بودند و من ‏درمجلس بایستی وظیفه ای انجام دهم، او را به رفقا، مخصوصاً آقای رسا وآقای اسکندری، سپردم و رفتم ‏مجلس.‏
‏ ازمجلس آقای امیراعلم را هم فرستادم به نظمیه، بعد ازیکساعت برگشتم، عشقی مرده بود!‏
او را به خانه اش بردیم. پیراهن خونین  او را سپردم  که نگذارند از بین برود.  درخانه اش شسته شد و ‏درمسجد سپهسالارامانت نهاده شد،. روی ورقۀ کوچکی مضمون این عبارات مختصرچاپ شده درشهر ‏منتشرگشت:‏
عشقی مرد، هرکس بخواهد ازجنازۀ این سید شهید مشایعت کند فردا صبح بیاید به مسجد سپهسالار.‏
فردا صبح شهرتهران ، علمای بزرگ ، محصّلین، کسبه ودیگران آمدند. بچّه های محلّ عشقی ( اطراف ‏شاه آباد) به ریاست مرحوم نایب فتح الله وبستگان او وجوانان وجوانمردان شاه آباد طو ق وعلم را بلند ‏کردند وجنازۀ شاعرجوان را درحالتی که پیراهن خونین او روی تابوت بود، برداشتند. زن ومرد تهران ‏براین بیچاره گریستند، بازارها بسته شد ، همۀ مردم راه افتادند. ازشاه آباد به لاله زار، ازآنجا به میدان ‏توپخانه ، به بازار، چهارسو، مسجد جامع، سرقبرآقا، دروازۀ شاه عبدالعظیم وابن بابویه مشایعت شد ‏وگفتند که چنین وفاداری نسبت به هیچ پادشاهی نشده است!‏
شاعری بود که برای صیانت وطنش، برای وفاداری به پادشاه و وفاداری به دوستانش جان داده بود!‏
‏ عشقی اگر کشته نشده بود، دیروزیا فردا  می مرد.  امّا با مرگ  خود نشان داد که ایرانی قابل آنست  ‏که برسریک عقیده بایستد، اگرهم مرد ، بمیرد!‏
دوستان قدیم عشقی که هنوزهم آنها را دوست می داشت، خیلی اصرارکردند که برود وبا آنها کارکند، ‏صرفۀ مادی اوهم درین بود، امّا او به ولیعهد قول دوستی داده بود. به ما هم معتقد شده بود، وگمان  ‏داشت حق با مدرّس است. عشقی را چرا کشتند؟ برای اینکه دیگران را بترسانند! امّا دیگران  نترسیدند!‏
چرا؟ برای اینکه شهرتهران به آنها گفت: بچّه های من نترسید! شهرتهران یکباره به سوگ اوّلین  ‏مقتول ما سیاه پوشید وحرکت کرد. درمسجد جامع اهالی چاله  میدان نمی گذاشتند جنازه را برداریم ، و ‏می گفتند« تا قاتل عشقی را به ما ندهند نمی گذاریم او را دفن کنند.» بهرزحمتی بود آنان را قانع  ‏کردیم، وبا دعوا و کشاکش جنازه را به دروازه رساندیم، زیرا می دانستیم  که قاتل عشقی را کسی  نمی ‏تواند به ما بدهد. ما باید  لیاقت داشته، او را بگیریم  ولی ازما بهتران نمی گذارند!‏
روزنامۀ سیاست را هم توقیف  کردند! باقی جراید هم ازنشر بازمانده ، برای تعقیب واقعۀ قتل هم قلم  ‏خودشان در مجلس شورای ملّی  پناه  بردند و تحصّن اختیار نمودند.‏

قاتل  واقعی گریخت!‏

‏گویا  ازآن دونفرکسی که گلوله زده بود گریخت وابوالقاسم نام، رفیق او، گیرافتاد. درمشافهۀ با عشقی، ‏عشقی به او گفته بود که تو بودی که تیرزدی ؛ امّا گویا رفیقش بوده است.  مع ذالک نظمیه مثل اینکه  ‏خود محرّک این جنایت بوده است، فراری  را تعقیب نکرد، ابوالقاسم را هم به مدّعی العموم  تحویل ‏نداد. ازهمه مضحکتر، محمّد نامی که ابوالقاسم  را هم  به مدّعی العموم  تحویل داده بود،  برده  حبس ‏تاریک کردند و گفتند قاتل عشقی او است!‏
‏ بهرصورت ، بعد ازدوروزمعلوم شد که وضعیّات از چه قرار است، بنابراین دیگراطمینان اقلّیت  و ‏جراید  به دولت سلب شد. جراید  بحال تعطیل ومدیران  آنها درمجلس متحصّن!‏
‏ روز 15 تیر ، خواستم  در پایان  جلسه به حکم  سابقه، درمجلس قضایای شهر وقتل عشقی  و تحصّن ‏مدیران جراید  را شرح  دهم و قضیّۀ  فرار قاتل را نیز  بگویم، امّا  اکثریت اجازه نداد.‏

‏ شمارۀ 22 رزونامۀ  سیاست  اسلامی  در این باب  چنین نوشت"‏

جلوگیری از نطق ‏

‏ در جلسۀ گذشته آقای ملک الشعرا نمایندۀ  اقلّیت  خواستند  درموضوع ایجاد ترور تهران وعقاید  ‏عمومی صحبت کنند، یکی از و کلای  اکثریت گفت: باید درمجلس خصوصی این مذاکرات بعمل آید .  ‏سید یعقوب گفت: اگرشما بخواهید حرف بزنید، ما هم حرف می زنیم!  ناطق اقلّیت گفت فقط  می ‏خواهم راجع  به وضعیات  تذکّری به مجلس بدهم ،  چرا وحشت می کنید؟ همهمه بین اکثریت افتاد و ‏از نطق اقلّیت بغایت هراسناک شدند. معلوم شد اکثریت میل ندارد وضعیات شهرتهران درمجلس  عنوان ‏شود واز شنیدن ذکرآن هم وحشت دارد!‏
وکلای اقلّیت هر یک دلایلی بر لزوم مذاکرات مزبوراقامه کردند. و کلای بیطرف وصلحای مجلس  ‏معتقد بودند ناطق اقلّیت صحبت  کند،  امّا مجلس واکثریت رأی نداد. دراین بین وکلای اقلّیت ازمجلس  ‏خارج شدند. آقای ملک الشعرا درموقع  رفتن ازمجلس درجلو صندلیهای اکثریت ایستاده اظهار  ‏داشتند:  جراید اقلّیت را توقیف می کنید. گلوله بما تحویل می دهید، اجازۀ نطق هم بما نمی دهید ،   ‏پس خوبست برویم  به ولایتهای خودمان ! و ازمجلس خارج  شدند.  هیجانی درتماشاچیان حادث شد، ‏ولی گارد مجلس اجازه نداد تماشاچیان جلوبهارستان بیایند، زیرا ترسیدند که مبادا به وکلای اکثریت ‏توهین وتعرّض بشود. دونفرهم به اتّهام داشتن اسلحه طرف تعرّض رئیس گارد مستحفظ مجلس شدند ‏ومعلوم شد مستخدم یکی ازافراد اکثریت می باشند!...‏
واقعاً رفتارمجلس که مؤیّد رفتاردولت وهردوباعث سلب آزادی وامنیت اقلّیت واقع ‏گردیده است، اسباب تأسّف وتعجّب است!‏

دو روزبعد، در جلسۀ 17 تیرماه ، خواستم قبل ازدستور گفتگو کنم.  رئیس مجلس با وجود بودن سابقه، ‏از لحاظ  بی میل بودن اکثریت اجازه  نداد. عاقبت  حاج عزّالممالک پیشنهادی داد که مطابق سابقه،  ‏قبل از دستورو بعد از دستور وکلا بتوانند صحبتهای خارج از دستور کنند. آقا سید یعقوب  مخالفت ‏کرد و گفت اگرصحبت شود  منجر به آشوب (!)  خواهد شد. ولی اکثریت موافقت کرد و شرح قتل ‏عشقی و تحصّن مدیران جراید و معایب آدمکشی و لزوم محاکمه و داستان فرارقاتل و دوسیه  سازی ‏نظمیه و ...   درآن نطق گفته شد، وازطرف آقای تدیّن هم جواب داده شد ومعلوم شد که ازاکثریت ‏عدّه ای نزد رئیس دولت رفته ودربارۀ این پیش آمد ناصواب گفتگو کرده اند ، یعنی اظهار کرده اند  ‏که آدم کشی خوب کاری نیست!‏

محاکمه  چه شد؟

‏ محکمه بفوریت صورت گرفت ، ولی نه درمحاکم رسمی ،  بلکه درافکارعمومی ، و رئیس دولت و ‏رئیس نظمیه و بعضی امرای لشکر محکوم شدند. گفته شد که این آقایان عشقی را کشتند برا ی اینکه ‏یک قدم  بیشتر رفته باشند!‏
شنیدم نمایندگانی که از طرف اکثریت نزد رئیس  دولت رفته بودند ، به ایشان گفته بودند که این عمل (‏یعنی قتل عشقی ) باعث  تزلزل امنیّت است و مردم  ناراضی تر خواهند شد. مشارالیه اظهارکرده بود ‏که : چه اهمیّت دارد قتل یک نفر، چرا درجنگهای ما که آنقدر کشته می شوند اظهار تأسّف نمی ‏کنید؟!»‏
‏ این درست سنخ فکراوبود. او می خواست با مردم همانطور رفتار کند که صاحب منصبان مافوق  ‏روزی با او رفتارمی کردند. وی همانطوربه تودۀ مردم نگاه می کرد که یک صاحب منصب درمیدان ‏جنگ به سربازان وکشته شدن آنها نگاه می کند! سنخ فکرش این بود. بنابراین تعجّب نمی کرد اگریک ‏نفراز مردم را ترورکنند ، بکشند! اوازلحاظ عدد به این فاجعه نگاه می کرد نه ازلحاظ اخلاق وقانون و ‏رسومات کشوری . این بود که چون فقط « یک  نفر » کشته شده بود، اهمّیت نمی داد. چه درجنگها دیده ‏بود که صدها نفرکشته می شوند، پس یک نفر چه اهمّیت دارد؟  مثل اینکه روز دوّم  حمل هم به زدن ‏ومجروح کردن مردم اهمّیت نداد.  بعد از ده سال نیز دیدیم که درواقعۀ مشهد وهجوم شبانه به مسجد ‏گوهرشاد که به دستورالعمل شخص ایشان صورت گرفت، بازبه کشتن و زدن مردم اهمّیت نداد! شنیده ‏بود که پادشاهان از پی یک مصلحت صد خون کنند، امّا نمی دانست که آن پادشاهان در مقابل مجلس ‏ملّی وقانون اساسی قرارنداشتند، دول خارجه ازهرسوبا هزارچشم به آنها نگران نبودند. مع هذا ، آن ‏پادشاهان جزدرموردی  که پا ی پادشاهی وسیاست عمدۀ  سلطنت  درمیان بود کسی را نمی کشتند واز ‏خونریزی، خاصّه خون بیگناهان ، شرم داشتند. ولی دیکتاتورما به این چیزها اهمّیت نمی داد!‏
‏ او پادشاه  کشور حسن  است و ما اسیر
وان زلف پرخم وصف مژگان سپاه اوست!‏
‏ گفتم به قتل  من چه بود عذر آن نگار ؟
‏ گفتند خوی سرکش او عذر خواه اوست!‏
گفتم بغیرعشق چه باشد گناه من؟
‏ گفتند زندگانی عاشق گناه اوست!‏
جانا!بهار صید زبان بسته است ، لیک
‏ چیزی که مایۀ نگرانیست آه اوست!‏

قدردانی  از مجرم !‏

‏ چنانکه اشاره شد ، من درضمن صحبتی که درمجلس کردم،  گفتم  که یکی ازمجرمین گریخته یا او را  ‏گریزانده اند، یکی دیگر ازمجرمین هم درکنف حمایت شهربانی است  و شهربانی میل ندارد دراین باب  ‏پرونده بسازد؛ ودرباب تهدیدی که مستقیم نسبت به من شده بود درپایان نطق  17  تیر ماه 1303 در ‏مجلس چنین گفتم:‏
آیا اکثریت مجلس علاقه مند هستند که مملکت امن  باشد یا  نه؟ اگر یکی ازافراد وکلای اقلّیت را تهدید  ‏به قتل کنند، مجلس باید علاقه داشته باشد یا نه؟ واگریک صنف روزنامه نویس که با مخارج شخصی  و ‏صرف قوای دماغی خود مشغول خدمت به مملکت هستند ،  می آیند به مجلس متحصّن می شوند ، ‏مجلس باید بپرسد که چه کار دارند وچه می خواهند یا نه؟
‏ من بسیارمتأسّفم که وقت دیر وبسیاری ازمسائل و قضایا فوت شد، واگرآقایان امروز هم اجازه  نمی ‏دادند من اصلاً صحبتی نمی کردم و اصراری هم نداشتم! ‏
من چهل سال ازعمرم می گذرد و بیست سال آن را درسیاست گذرانیده ام . آرزوهایی هم ندارم. من  ‏بیست سال است دردهانۀ مرگ زندگانی می کنم ! من درمقابل قشون تزارایستادگی کرده ام واز  ‏مملکت ایران دفاع نموده ام . من ازتهدید به قتل یا کشته شدن باکی ندارم، اشخاص رسمی چندین دفعه ‏مرا تهدید به قتل کرده اند! بکنند. من اهمّیت نمی دهم . من عقیده ام  اینست  که آن پنجۀ سرخ که یخۀ ‏عشقی  را گرفت  و او را به طرف گوربرد، آن پنجۀ دشمن است ،  پنجۀ  اجنبی است ، باید مجلس آن ‏پنجه ودست را قطع کند. آن دست و پنجه ازهر آستینی که بیرون آمده باشد باید قطع شود! به شما ‏بگویم  اگرمجلس آن پنجۀ خائنانه را قطع نکند، مردم ایران عاقبت آن دست و پنجه را قطع خواهند کرد، ‏زیرا چنین دستی قابل تحمّل ملّت نیست و باید قطع شود!‏
‏ امّا بدبختانه کسی نبود واگر بود نمی خواست آن دست قطع گردد!‏
‏ یکی ا ز رجال فاضل و آزادیخواه که درین زمان هم به سمت وزارت معرّفی شد، گفت: « روزنشر  ‏روزنامۀ قرن بیستم، به هیأت وزرا رفتم. رئیس دولت را دیدم ازهیأت بیرون می آمد ومثل شاه توت ‏سیاه شده بود. به ملاقات وزیرفرهنگ رفتم، او را پریشان دیدم.» کفیل یکی از وزارتخانه ها آقای« م »  ‏به من گفت : « اگراتّفاق سویی برای مدیر این روزنامه امشب و فردا روی ندهد ، خیلی عجیب  خواهد   ‏بود، زیرا حضرت  اشرف خیلی اوقاتشان  تلخ بود.»‏
‏ خلاصه آن یکی گریخت، و بعد  شنیده شد دریکی از شهرها مدّتی به او حقوق می دادند. دیگری هم ‏بعدها  وتا چند سال پیش درسایۀ خدمتی که کرد، ازشهربانی جایزۀ ماهیانه دریافت می داشت، در ‏معابربه میخوارگی مشغول بود وبه کسانی که او و امثال او را دوست نداشتند بد می گفت و با کمال ‏قلدری به عمل خودش افتحار می کرد.‏
‏ ‏
روز گار  سیاه تر  می شد!‏

‏ مردم تهران بعد از قتل این جوان، بر آشفتند. درمسجد جامع روزها جماعتی گرد آمده ، برعلیۀ  کسانی  ‏که زور و مردم کشی را ترویج  می کردند و یا خود محرّک آن بودند -  بر خلاف  اکثریت مجلس که ‏دربرابرچنین جنایتی خاموشی  گزیده ، حتّی  از صحبت  کردن اقلّیت هم ممانعت  بعمل آورده  بودند – ‏بد می گفتند ومتینگ می دادند !‏
دولت بکلّی و جاهت و آبروی  خود را باخت ، و رئیس دولت درشهر تهران صدی نود و پنج  بدنام شد ‏و سرزبانها افتاد. علنی به او بد گفته می شد، ونه خود او، نه اطرافیان اونیزدر صدد اصلاح این حالت ‏نبودند. درواقع  دیرهم  شده بود.‏
‏ ارتباطی که ما بزحمت بین دومرد سیاسی راه انداختیم و ملاقاتی  که میان رئیس دولت و رئیس اقلّیت  ‏که امروز پیشوای واقعی ایران نامیده می شد، یعنی مدرّس ،  صورت گرفت ، در نتیجۀ  دست و پنجۀ  ‏پنهانی بی نتیجه ماند!  من در ضمن نطق خود گفتم که : « هرقدرزحمت می کشیم که سردارسپه  را  ‏به وسیلۀ علاقه به مردم نزدیک  کنیم ، یک دست پنهانی  با تبر آن علاقه را قطع  می سازد!»‏
‏ حقیقت امرهمین  بود! میل نداشتند که سردارسپه مردی وجیه ومحبوب باشد. اصرارمی کردند  که ‏حرکاتی ازطرف شهربانی صورت بگیرد که درمقابل ، ما را به فریاد وشکایت وادارد و رئیس دولت  ‏را از ما  و ما را  ازاو دورسازد!‏
‏ شهربانی یکی ازعمّال قوی و مؤثّر این دوری  وفاصلۀ  بین سردار و مردم  بود  این همان فاصله  و ‏برزخی بود که میان شاه آینده ودولت اومردم ایران روزبروز فراختروعمیقترمی گردید!‏
بنابراین، روز بروز اوضاع  بدترمی شد.  بجای اینکه رئیس دولت طبق قاعده بردباری وحوصله  و ‏متانت بخرج بدهد ، غروروکبرو مالیاخولیا و تعصّب و جنون او ساعت به ساعت نمود ارترمی گشت. ‏شاید افراد وزرا چندان گناه نداشتند، وگناه را دیگران که دراطراف یا درمجلس مترصّد استفاده های ‏بزرگتری بودند مرتکب می شدند .  خدا می داند چه نصایحی و چه دستورالعملهایی در نهان به رئیس ‏دولت داده می شد که هرلحظه این حال سبعیّت وخشونت را شدّت می داد!‏
‏  ما حالا دیگرروز نامه نداریم مدیران جراید قانون ، سیاست ، نسیم صبا، شهاب ، آسیای وسطی و غیره ‏درمجلس متحصّن شده اند ، ولی یک کلمه ازطرف رئیس مجلس وآاقایان اکثریت ازآنها سئوال  نمی ‏شود که چکار دارند ، و چرا اینجا  آمده اند؟
‏ سکوت دربرابرخشونت و خلاف قانون ، که بعد ها تا هیجده سال روز بروزقوّت می گرفت ، از آن ‏سال آغاز شده بود!‏
ترورمردم کشی وعدم تعقیب ازطرف مجلس وعدلیه و غیره و جوابی که رئیس دولت داده و گفته بود : ‏‏« قتل یک نفرچه اهمّیت دارد ؟!»  خوف و خموشی وسکوت مرگباری دراکثریت و رئیس مجلس  ‏رجال کشور بوجود آورد!‏
‏ اقلّیت غالباً درحال تعرّض وتحیّر وقت می گذارانید ، امّا درشهرعدم رضایت وجوش و تظاهربرضدّ  ‏دولت روز افزون بود.‏
‏ دولت بجای اینکه تا همین جا قناعت کند و بهر وسیله که می داند مدیران جراید  را اقناع  کرده ، به ‏آنها اطمینان بدهد و مردم را بطرزی ساکت کند ، بنای لجاج  را گذاشت و نقشه ای کشید که وضع شهر ‏را طوردیگر جلوه بدهد ومردم  تهران را که ضدّ ترور و ضدّ اقتدار مطلق شهربانی وحرکات بیرویّۀ  ‏دولت بودند، ضدّ اروپایی و فاناتیک معرّفی نماید ، و وجهۀ خارجی اقلّیت و دیگر مخالفان خود را نزد  ‏اروپائیان وامریکائیان ضایع وخراب  سازد و تا بتواند با عصای آهنی مغزعامّه را بکوبد و شهر تهران  ‏را یکباره خفه سازد!( ‏3 )

‏ به روایت حسین مکّی در تاریخ بیست سالۀ ایران در مورد  قتل میرزادۀ عشقی: « فلاماریون » سه کتاب دارد به نام « قبل از مرگ » و « در اطراف مرگ » و « بعداز مرگ » در ‏این کتابها گواهی های کتبی بسیاری از معاصرین و معتمدین عصر خود را منتشر ساخته است.‏
این نامه ها که به « فلا ماریون » نوشته شده اند اکثر عبارت از داستان های خوابهای عجیب یا ‏مکاشفات اشخاص ورویاهایی که غالبا با واقع تطبیق کرده است.‏
مابین آقای « رحیم زادۀ صفوی » و « ملک الشعراء » و « میرزادۀ عشقی » که هر سه از کارکنان ‏اقلّیت بودند ترتیبی بر قرار شده بود که هفته ای دو روز در منزل « رحیم زادۀ صفوی » گرد آمده از ‏ظهر تا شب وقت خود را به مذاکرات ادبی وتهیۀ مطالب برای روزنامۀ قرن بیستم که متعلّق به میرزادۀ ‏عشقی بود می گذرانیدند.‏
یک روز شنبه از هفته ای که روز سه شنبه ی آن روز می بایست میرزادۀ عشقی به قتل رسد بعداز ‏صرف ناهار رحیم زادۀ صفوی یکی از سه کتاب مزبور را باز کرده برای رفقا به فارسی نقل می نمود، ‏در آن هنگام دوسه روز از انتشار آخرین شمارۀ مشهور قرن بیستم گذشته بود ، همان شمارۀ مشهوری ‏که حاوی شدیدترین حملات به دیکتاتور وقت و اطرافیان او بود تهدیدهای متواتر به میرزادۀ عشقی می ‏رسید وکار به جایی رسیده بود که شاعر نامبرده قیافه ی مهیب مرگ را پیش چشم خود مجسّم می ‏یافت.در آن روز و آن ساعت که اتّفاقاً به قصّه های آن کتاب در موضوع خواب ومرگ گوش می داد ، ‏غفلتاً از جای پریده خطاب به رحیم زادۀ صفوی نموده گفت : حاشا که شما در این زمینه ها مطالعه می ‏کنید خواهشمندم یک دقیقه هم به خواب من که دیشب دیده ام توجّه نمائید ، « خواب دیدم که در قلمستان ‏زرگنده مشغول گردش هستم فراموش نشود که در آن زمان قلمستان زرگنده گردشگاه اهل تفریح وتفرّج ‏مرکز بود ، در حین گردش دختری فرنگی مثل آن که با من سابقۀ آشنایی داشت نزدیک آمده بنای گله ‏گزاری وبالاخره تشدّد وتغییر را گذاشت وطپانپه ای که در دست داشت شش گلوله به طرف من خالی ‏نمود. براثر صدای تیرها افراد پلیس ریختند و مرا دستگیر کرده در درشکه نشاندند که به نظمیه ببرند ‏در بین راه من هر چه فریاد می کردم که آخر مرا کجا می برید شما باید ضارب را دستگیر کنید نه مرا ‏، به حرفم گوش نمی دادند تا مرا به نظمیه بردند ودر آنجا مرا به اتاقی شبیه زیر زمین کشانیده حبس ‏کردند. آن اتاق فقط یک روزنه داشت که از آن روشنایی به درون می تابید. من با حال وحشتی که داشتم ‏چشم را به آن روزنه دوخته بودم ناگهان دیدم شروع به خاک ریزی شد وتدریجا آن روزنه گرفته شد ومن ‏احساس کردم که آنجا قبر من است ...»‏
هنگامی که میرزادۀ عشقی این خواب را حکایت می کرد قیافۀ بیم زده و وحشتناکی داشت ورفقای او ‏برای تقویت وتسلیت اوبه مزاح وشوخی می پردازند ولی رحیم زادۀ صفوی حکایت می کند:‏
حال میرزادۀ عشقی وقیافه ولهجۀ او در آن موقع طوری بود که در قلب من اثر بیم و وحشت را منعکس ‏می ساخت ، طرف عصر ملک الشعراء زودتر بیرون می رود و میرزادۀ عشقی با رحیم زادۀ صفوی ‏بنای مشورت را گذارده می گوید من یقین دارم که همین روزها مرا خواهند کشت وبرای شماها نیز ‏همین خطرها مسلّماً هست باید چاره ای بیندیشیم شاید من و تو هر طوری شده دو نفری ازیک راه که ‏کمتر مورد توجّه باشد به طور ناشناس به روسیه فرار کنیم ، رحیم زادۀ صفوی هم چون قلباً بیمناک شده ‏بود حاضر می شود از راه فروش واثاثیۀ خانۀ خود هر چه زودترمبلغی فراهم ساخته فرار نمایند وراه ‏سفر به روسیه را از طریق شمیران شهرستانک انتخاب می کنند.‏
رحیم زادۀ صفوی پیشنهاد می نماید روز یکشنبه و دوشنبه خود عشقی هم کمک کند تا اثاثیۀ وی به ‏فروش رسد وعصر غروب دوشنبه به عنوان گردش شمیران بی خبر از رفقا دونفری فرار نمایند. ‏میرزادۀ عشقی از این فداکاری رفیقش که بی دریغ خرج سفر را تهیّه می بیند خوشنود شده ولیکن می ‏گوید سفر باید به روز چهارشنبه بماند زیرا روز دوشنبه به شخص عزیزی وعده داده است که باید در ‏زرگنده او را ملاقات کند .البتّه از گفتن نام زرگنده رحیم زادۀ صفوی متوحّش شده اصرارمی کند که ‏عشقی از این قصد در گذزد ولی چون قضیّه به عوالم روحی وقلبی شاعر  مربوط بوده است اصرار ‏رفیقش بی اثر می ماند ، شب یکشنبه را عشقی در خانۀ رفیقش می ماند وروز یکشنبه می رود با وعدۀ ‏این که شب سه شنبه خواهم آمد وروز آن شب در آوردن سمسار وفروش اثاثیه به تو کمک خواهم کرد ‏لیکن شب سه شنبه بر خلاف وعده ای که عشقی داده بود به منزل رحیم زادۀ صفوی نمی آید وبالأخره ‏روز سه شنبه طرف صبح بعداز مدّتی که رفیقش انتظار او را می کشد وخبری نمی رسد محمّد خان ‏نوکرش را به خانه ی عشقی می فرستد ،خانۀ عشقی در سه راه سپهسالار منزلی کوچک بود متعلّق به ‏مهدیخان نام که هم اکنون آن کوچه را عشقی می خوانند . خانۀ مهدیخان صحن محقرّ امّا نظیف وبا ‏درخت و گلگاری بود وبنابه مناسباتی رحیم زادۀ صفوی آن را برای شاعر اجاره کرده بود و خانۀ ‏صفوی در نظامیه بود . همین که نوکر رحیم زادۀ صفوی به خانۀعشقی می رسد در حدود دو ساعت قبل ‏از ظهر « ابوالقاسم » نام  « پسر ضیاء السلطان »را  با شخص دیگری که همراه اوبوده در کوچه می بیند ‏که به سرعت از آنجا دور می شوند وسر کوچه اتومبیلی بوده که آن دونفر سوار می شوند واز طرفی ‏سر وصدا ی زنهای همسایه را می شنود که فریاد می کنند « خونخوارها جوان ناکام را کشتند » و ‏عجب آن است که در آن کوچه با آن که هیچ گاه گردشگاه پلیس و مأ مورین تأ مینات نبود ه و نیست در ‏ظرف یک لحظه هنوز محمد خان به در خانۀ عشقی نرسیده می بیند چند نفر پلیس و مأمور تأمینات ‏دوان دوان می آیند ومانند اشخاصی که از انجام قضیّه مطّلع باشند به خانۀ عشقی ریخته شاعر مجروح ‏را بیرون کشیده در یک درشکه که سر کوچه آماده بود می نشانند، عشقی که چشمش به محمّد خان می ‏افتد فریاد می کند « محمّد خان به رفقا بگو به داد من برسند... » محمّد خان از این پاسبانها بپرس مرا ‏کجا می برند ... بابا من نمی خواهم به مریضخانۀ نظمیه بروم ، مرا به مریضخانۀ امریکا ببرید... ‏وهمین طور همین جملات را در خیابانها مخصوصا در خیابان شاه آباد با فریاد تکرار می کرده است ، ‏پلیس ها که گویا دستور مخصوص داشتند بر اثر داد فریاد عشقی راضی می شوند اوّل اورا به ‏کمیساریای دولت ببرند که از آنجا مطابق میل او به مریضخانۀ امریکایی منتقل شود امّا همین که ‏درشکه به  کمیساریا می رسد رئیس کمیساریا به پلیس ها فحّاشی کرده می گوید چرا نظمیه نمی برید . ‏‏» این به قراری که مسموع افتاد هنگامیکه « پسر ضیاء السلطان » و رفیقش می خواسته سوار اتومبیل ‏شده بگریزد پاسبانی به نام « سید عبّاس » که نوبۀ خدمتش نبوده به اتّفاق محمّد خان نام  هرسنی که ‏نوکر « حاج مخبر السلطنه » بوده براثر داد وفریاد زنها « ابوالقاسم پسر ضیاء السلطان » را دنبال کرده ‏دستگیر می نمایند ولی رفیقش فرار می نماید . ابوالقاسم مزبور تا شهربانی هم برده می شود که در ‏مواجهه با عشقی هم حضور داشته ولی بعدااورا مرخص می نمایند که مدّتی از تهران هم خارج می ‏شود.‏
در حدود دو ساعت قبل از ظهر به ملک الشهراء در مجلس خبر می دهند که عشقی اورا در مریضخانۀ ‏شهربانی خواسته است بلافاصله وفوراً به ولیعهد محمّد حسن میرزا کاغذ می نویسد که مشارالیه ‏دستورداده طبیب های سلطنتی برای معالجۀ عشقی بشتابند و یک ساعت بعد از ظهر که به نمایندگان ‏اقلّیت خبر می رسد که عشقی در مریضخانۀ شهربانی بستری شده است ، ملک الشهراء بهار و سید ‏حسن خان زعیم و رحیم زادۀ صفوی به اتّفاق چند نفر دیگر سوار شده به شهربانی که در میدان توپخانه ‏بود می روند. به آنها گفته می شود که باید از خیابان جلیل آباد از در طویلۀ سوار بروید که مریضخانه ‏آنجاست ، طویلۀ سوار حیاط بزرگی داشت ودر سمت دست چپ چهار اتاق کوخ مانند که سقف آنها ‏گنبدی بود مریضخانۀ نظمیه را تشکیل می داد و پیدا بود که آن کوخ ها سابقا جزء طویله بوده وبعد آن ‏را از اصطبل جدا ساخته سفید کاری کرده تحویل مریضخانه داده بودند . اتاق اوّلی یک در به حیاط ‏طویله داشت ویکی دو پنجرۀ آن به خیابان جلیل آباد باز می شد.سه اتاق دیگر که تو در تو وراهرو آنها ‏عبارت از دری بود که به اتاق اوّلی باز می شد واز اتاق دوّمی در بندی به اتاق سوّمی راه می داد دیگر ‏آن اتاقها هیچ گونه در وپنجره به خارج نداشت وروشنایی هر یک از آنها از یک روزنه می رسید که در ‏وسط گنبدی سقف قرار داده بودند و البتّه این ترتیب برای آن بود که مبادا مریض حبسی فرار ‏نماید.همین که رفقای عشقی وارد اتاق اوّل شدند واز در گاه اتاق دوّمی منظرۀطویله مانند آن ساختمان ‏ها وهر سه اتاق رامشاهده کردند ملک الشعراء به رحیم زادۀ صفوی که در حال گریه وزاری بود می ‏گوید:‏
صفوی ، خواب عشقی ، صفوی که در حال تأثّر بود متوجّه مطلب نمی شود مجدّداً ملک الشعراء بازوی ‏وی را فشار داده می گوید :‏

صفوی ، خواب عشقی وزیر زمین وروزنه را تماشا کن ، آن وقت صفوی خواب عشقی را به یاد آورده
وقتی نگاه می کند در اتاق چهارمی یک تختخواب می بیند که میرزادۀ عشقی روی آن به خواب ابدی ‏رفته ونور آفتاب از روزنه ی سقف به سینه ی او افتاده وشاید در آن لحظه که عشقی برای آخرین دم ‏چشم بر هم می نهاده نور آن روزنه به صورت او می تابیده واین نکته که میرزادۀ عشقی هنگامی که ‏چشم بر هم می گذارده است مژ گان او تدریجا روی هم می افتاده مانند همان حالتی بوده که شاعر در ‏خواب دیده بود حیرت وشگفتی برای رفقا می گردد به طوری که مدّتی ما ت و مبهوت گریه وزاری را ‏فراموش کرده ، به تماشای آن منظره وتطبیق آن با  راست بینی و خواب شگفت انگیز عشقی مشغول ‏می شوند و این خواب را رحیم زادۀ صفوی در روزنامۀ « شهاب » همان هفته و ملک الشعراء در ‏روزنامۀ « قانون هفتگی » طیّ مرثیه نامه ای که برای عشقی نوشته اند حکایت کرده اند.(4)
مطرح کردن  قتل میرزادۀ عشقی در مجلس شورای ملّی  توسط ملک الشعراء  نماینده اقلّیت  ‏

‏‏‏‏دراطراف واقعۀ قتل میرزادۀ عشقی «مذاکراتی درمجلس می شود و چون طرفداران سردار سپه  نمی خواستند قضیّۀ قتل عشقی درمجلس مطرح و از طرف اقلّیت حملاتی به اکثریت و بالاخره به سردارسپه  بشود، این است که در اطراف این که  آیا  باید  ناطق اقلّیت درمجلس موضوع را مطرح  کند یا نه مذاکراتی  شد که عیناً  از روی صورت مشروح مذاکرات مجلس در زیر نقل میشود.
مجلس دستورخود را تمام کرده بود و پس از پایان آن رئیس مجلس  اظهار داشت : آقای  ملک الشعراء   به بنده مرقوم فرموده بودند که قبل از ختم جلسه  عرایضی دارند.
سید یعقوب – اگر بنا به اجازه  است بنده هم اجازه می خواهم.
رئیس- راجع به اظهارات آقای  ملک الشعراء مجلس رأی  می دهد یا نه؟
ملک الشعراء- یک قضایائی اخیراً در شهر واقع شده است که بنده  گمان نمی کنم مجلس مقدّس و آقایان نمایندگان بتوانند ساکت باشند، مقصودم یک تذکّری است که به آقایان عرض  کنم  که اگراجازه  می فرمایند عرض  کنم اگر  اجازه  نمی فرمایند عرض نمی کنم، غرض تذکّری بود که  به آقایان داده شد.
رئیس – آقای فتح میرزا مخالفید در اظهار  ایشان.
هرمزی-  بلی  بنده عقیده ام  اینست که این تذکّری  را که آقای  ملک الشعراء می خواهند  بفرمایند خوبست در یک  جلسۀ خصوصی بفرمایند.
رئیس -  آقای شریعت زاده ( اجازه)
 شریعت زاده – بنده مخالفتی ندارم.
رئیس -  رأی  می گیریم.
حاج میرزا عبدالوهّاب  نمی شود رأی گرفت.
ملک الشعراء- محتاج به رأی نیست.
رئیس -  چون جزو دستور نبود اگر قبول  می کردم ممکن بود مورد  اخطار واقع شوم حالا رأی می گیریم.
حایری زاده -  محتاج به رأی  نیست. اجازه می فرمائید بنده یک  مادّه را عرض  کنم.
رئیس – بفرمائید.
حائری زاده- در دورۀ چهارم در ابتدای  جلسه و ختم  جلسه  آقایان نمایندگان اگر  مطالبی  داشتند  که لازم بود به عرض مجلس برسانند بدون این که رأی بدهند از مقام  ریاست  اجازه می گرفتند و مطالب خود را اظهارمی نمودند و یک مادّه هم  درنظامنامۀ  داخلی  نیست که مفهوم جمله اوّل  این مادّه  محتاج به اجازه  و رأی  مجلسی  نیست و آن مادّۀ 156 است که  برای  آقایان می خوانیم:
مادّۀ 156  خوانده  شد و در اطراف آن  توضیحاتی داده شد. خلاصه  از طرف  اکثریت  و اقلّیت  بحث  زیاد شد و مدرّس  با تعرّض  خارج  شد.
 پس از خروج مدرّس ، ملک الشعرا هم با حالت تعرّض  در حال خروج  اظهار داشت:
 روزنامه  را توقیف می کنند و اجازۀ نطق نمی دهند.
 پیشنهاد ختم جلسه شد.( صدای  هیاهو و همهمه ) و چون عدّۀ کافی برای رأی گرفتن نبود جلسه تعطلیل گردید.(5 )  

ملک الشعراء در بارۀ  چگونه  به قتل رسیدن عشقی  در مجلس شورا ی ملّی  نطق خود را اینگونه شروع می کند:   بنده هیچ  تصّور  نمی کردم بر طبق سابقه ای  که گفته شد اجازه  خواستن قبل از  دستور  ‏یا بعد از دستور  ‏محتاج برای مجلس باشد والّا البتّه بنده چنین تقاضائی  را از مقام  ریاست  نمی کردم  ‏و مایل  هم نبودم  که قضیّه  به این ‏شکل  خاتمه  پیدا کند  که تشبیه بشود به اینکه  اکثریتی اقلّیتی  را ‏درتحت  مضیقه گذاشته  است البتّه  این ترتیب  برای ‏احترامات  مجلس  شایسته  نیست  من هم مایل  ‏نبودم  اینطور پیش بیاید  ولی اتّفاقاً  اینطور شد  خیلی  هم از این قضیّه  ‏متأسفم.‏
بهرحال تقصیربا بنده  نبوده است بنده نظربه سابقه وجریان ادوار مختلفۀ مجلس اجازه خواستم واتّفاقاً  ‏اجازه ای که من ‏خواستم  ومذاکراتی که می خواستم بکنم  یک موضوع شدیدی که منتج به حمله بر ‏اکثریت بشود نبود و خیلی مایل بودم ‏که آقایان حدس میزدند یا تحققیقات می کردند ومقصود بنده  را قبلاً ‏استطلاع می کردند وبه بنده اجازه می دادند که حرفم را ‏بزنم آن وقت می دیدند که هجوم به اکثریت نیست ‏یا اینکه سابقۀ اقّلیتهای مجلس این بوده است که درصدد وسائلی بگردند ‏برای اینکه یک هجوم و حمله ‏باکثریت بنمایند ولی ما رفقای ما نظربه مأنوسیت تأسّی  که بحفظ  وضعیات ومراعات امور ‏مملکتی ‏همیشه داشته باشیم دراین مسئله خود داری کرده ایم با اینکه همه وقت شاید بهانه های شدید و تندهم در ‏دست ‏ما بوده است وشاید مردم هم همیشه بما اعتراض کرده اند که چرا وضعیات را درمجلس کمتر و ‏ملایمتراظهارمی کنید.‏
بالنتیجه قصد من ازمذاکره درجلسۀ گذشته تذکّراتی بود نسبت به آقایان اکثریت وخیلی متأسّف هستم ‏ازاینکه عرض کنم تا ‏اندازه ای موقع تذکّرات بنده فوت شد.‏
‏ بنده می خواستم مختصری ازوضعیات جاریۀ شهرطهران وضربتی که به امنیت وآسایش افراد این ‏شهروارد شده است ‏اشاره کنم ودرضمن اظهارکنم که این ضربت به یک فرد مفید مملکت وبیک ‏عنصرمفید ونافعی وارد شده است وصرف ‏نظرازمقامات فضلی وادبی فقید مرحوم این ضربت  بدماغی ‏وارد شده است که آن دماغ باقلّیت مجلس همراه بوده است ‏وآن دماغ حمایت می کرده است ‏ازافکارعمومی و فکرآن شخص مقتول درجریان سیاسی داخل بوده است که آن سیاست  ‏بر ضدّ  دولت  ‏وقت  بوده  است و ا ز  این  نقطه  نظر  بیشتر بنده حق  داشتم  اظهار  تأسّف  کنم  زیرا  علی المرسوم  ‏و ‏علی  المعمول  اینطور  حمله ها  هتّاکی  ها و ترورها غالباً  در دنیا  رنگ سیاسی  بخود گرفته  این ‏قضیّه  هم قطعاً  و ‏اصولاً  رنگ  سیاسی پیدا کرده است  و بنده  خواستم  با آقایان  نمایندگان  محترم  ‏تذکّر  بدهم  که اوّلاً  برای پاس  و حفظ  ‏اصول امنیت   عمومی .‏
‏ ثانیاً  برای حفظ  و احترام  سیاست  اقلّیت  و سیاست  انتقاد  و برای آزادی  عقیده  که تمام  آقایان  پابند  ‏آن هستند و ‏برای جفظ  احترام  عقاید  ملّت ایران  که گفته نشود ملّت ایران عقیده را می کشند و پایمال  ‏می کنند  و بالأخره  برای ‏رفع  نگرانی  های سیاسی که عرض  کردم  قطعاً  شامل  این قتل  می شود ‏حق این بود که مجلس شورای ملّی ایران ‏واکثریت محترم که مسئول وضعیّات هستند بیشترعلاقمند به ‏این قضیّه باشند.‏
نکته ای که می خواستم عرض کنم این بود که درشهرطهران یک قضیّه واقع شد مردم طهران عموماً ازاین ‏قضیّه متأثّر ‏شدند.‏
‏ گریه کردند. اظهارتألّم نمودند چندین هزارنفرجمع شدند و جنازۀ یک  مقتول سیاسی را ازوسط شهر  ‏عبوردادند ‏ودرمساجد فاتحه گذاشتند ولی با اینحال با اینکه مسئله مربوط به امنیّت عمومی ومربوط به ‏قضایای سیاسی بود مجلس ‏شورای ملّی   ایران  با خو نسردی  امرار  وقت  می کرد و  در  مسئل  ‏خیلی  عالی  بحث  می کرد.‏
‏ بنده  خواستم  مجلس را متذکّرکنم که دراین قضیّه نباید خو  نسرد باشد  زیرا ما  اقلّیت  هستیم  و در ‏محیط  سیاست  ‏فعلی درتحت مضیقه و فشار می باشیم.  روزنامه های ما آزاد نیستند.  در مطابع  جرائد  ‏ما را  شب ها سانسور  می کنند. ‏اگر  یک مقاله  آزادتری  نوشته شود روزنامه را توقیف می کنند. ‏مدیران  جرائد  اقلّیت  بواسطۀ  حذر از  سوء قصدها  ‏در مجلس  متحصّن  شده اند و  بالأخره  مادر  ‏یک حال  مضیقه و فشارهستیم  ولی اکثریت مجلس  اکثریتی  که مسئول  ‏وضعیات  است نباید  ‏بسکوت و خمودگی  بگذارند این حقّ  اکثریت  بوده و هست  که در این  قبیل  مسائل  پیشقدم  بشود  ‏‏متأسّفانه  نشد و  بخو نسردی  بر گذار شد یا غفلت  شد.‏
‏ در جلسۀ  گذشته هم به بنده اجازه  داده  نشد  و یک مسائل  دیگری هم ضمناً فوت شد زیرا  بنابر ‏اطّلاعاتی  که بنده  ‏داشتم  خواستم  مجلس  محترم  را متذکّر  کنم  که در ان  جریان  قضایای  بعد از  ‏قتل  که اتّفافاً  بنده را  آن  فقید مرحوم ‏با تلفن  خواست  و رفتم  در در بالین او  و با حضور امنای  ‏نظمیه اظهاراتی کرد خواستم به اقایان عرض کنم درنتیجۀ ‏اظهارات او ودرنتیجۀ مواجهاتی  که آن  ‏مقتول با اشخاص دستگیرشده ودرحضورمدّعی العموم کرد یک اطّلاعاتی بدست ‏آمد که نتیجه اش  این ‏بود. دونفررفته اند واین آدم را مقتول کرده اند یکی دستگیرشده و دیگری فرارکرده است.‏
‏  حتّی  بگوش  بنده خورد  که آنکس هم  که  فرار  کرده  است  یک اسمی  داشته  است که  اسم  او در ‏نظمیه  هم بوده ‏است  او  فرار کرده است  و در موقعی  که ان  فقید  محتضر  با حواس  جمع  حکایت  ‏می کرد  وضع  کشته شدن  ‏خودش  را یکی  از اعضاء تأمینات  که بنظرم  شخص  با هوشی  آمد   به ‏بنده  اطمینان ( در موقعی  که مریضخانه  در ‏بالین محتضر  بودیم ) داد که چون  یکی ا ز آنها  دستگیر  ‏شده  است  به شما  اطمینان  می دهم  آن یکی  را هم  امروز  یا ‏فردا دستگیر  خواهیم کرد ولی متأسّفانه ‏بنده درجلسۀ گذشته  شنیدم که  نظمیه از آن  یک نفر  فراری  تعقیب  نکرده است  ‏محمّد خان   نامی  که ‏رفته است درحضورتمام اهل محل قاتل را گرفته و به آژان تحویل داده است او را هم گرفته اند و در ‏‏نظمیه در حبس تاریک است وبه بنده گفته شد  حتّی  در یک قسمت هم  حضور داشتم  که پس  از ‏مواجهۀ آن شخص  ‏توقیف  شده  با مرحوم عشقی  و تقار یری  که عشقی  کرده و امارات  ترور و سوء  ‏قصد  را  ثابت کرد مدّعی  العموم ‏عدلیه  و یک نفر از  مستنطقین  عدلیه  خواستند بموجب  قوانین  ‏جاریه شخص  مقصّر  را ببرند  و در تحت  مراقبت  ‏نگاهدارند  و نگذارند  کسی  با او ملاقات  کند و ‏امر را به جریان  طبیعی  بیندازند  بدبختانه  امناء  نظمیه  آن شخص   را ‏بدست  مدّعی  العموم  ندادند ‏و استنکاف  کردند  که آنها  در مقابل  تقاضای  حقّۀ   خود بوظیفۀ  خودشان  عمل  کنند.  ‏
‏ این  را هم  می خواستم  در جلسۀ  گذشته بعرض  آقایان  برسانم  ولی  متأسّفانه  دیر  شد.‏
‏ چرا خواستم  متذکّر  شوم و چرا  دیر  شد و چرا  متأسّفم  از اینکه  دیر شده است ؟  تأسّف  بنده  برای ‏این  است که آن ‏شخص  دوّم  که فرار  نموده و وعده  کرده اند  او را   بگیرند  و منضم کنند بیک نفر  ‏دیگر  به قراری  که شنیده ام  ‏شاید از سرحد هم ر د شده  باشد چون  سه چهار روز  است که می گذرد  ‏بعلاوه  در جلسۀ گذشته می خواستم  آقایان  ‏را  متذکّر  کنم  که بدبختانه  در نظمیه  یک سوابقی  در ‏ساختن دوسیه  ها ایجاد  شده است و همیشه  در دوسیه ها  یک ‏نگرانی  و سوءظن هائی  جریان  داشته ‏است.خواستم  به مجلس  و آقایان  و کلا عرض کنم که مراقبت  بفرمایند و  ‏اجازه  ندهند  که در این  ‏مورد  هم نظیر  قضایای  گذشته  تکرار شود./‏
بالاخره  عرایض  من این  بود مذاکراتی  که می خواستم  عرض کنم  مسائلی  بود که  تمام  افراد  ‏مجلس  شورای ملّی  ‏بدون  تفاوت اقلّیت و اکثریت  مسئول ذمّه  دار  تعقیب  و اجراء  و مراقبت  در آن ‏کار  هستند  و بنده وظیفه دار بودم  که ‏بیایم  در اینجا  نه از  برای  اینکه  یک نفر  دوست و هم عقیدۀ  ‏مرا کشته اند گریبان  نمایندگان  اکثریت   را بگیرم  . ‏خیر بنده  حاضر  برای  این کار  نبودم  بنده  در ‏مجلس  دورۀ سوّم  که خیلی  جوان  هم بودم  و حق هم  داشتم  حرارت ‏بروز بدهم  آقایانی  که در ان ‏مجلس تشریف  داشتند  شاهدند در شدید ترین  روزها  که روز  استیضاح بود و بر حسب  ‏امر  رفقای ‏خودم آمدم پشت تریبون طوری نطق کردم که شاید اسباب تشکّراکثریت وقت هم شد من عادتم  این نیست ‏‏وحالتم این نیست که بیایم  چیزهای جزئی را مسائلی کوچک را پشت تریبون کش بدهم  و یک  حربه ای ‏بسازم  و بفرق  ‏رفقای  پارلمانی  خودم  بزنم  چندیست که من از رزو نامه  نوشتن  صرفنظرکرده ام  ‏چند سال  است در صف اکثریت ‏وزیربارسنگین دولت های وقت هستم برای اینکه  به مملکت  خودم  از ‏طریق  مثبت  خدمت  کنم  من حملات  منفیانه و ‏هتّاکانه  را  بعقیدۀ خودم  برای سیاست  مملکت  مباح  ‏و جائز نمی دانم  مقصود  من از مذاکراتی  که  می خواستم  ‏بگویم  این قضایا  بود می خواستم  عرض  ‏کنم.‏
آیا مجلس  شورایملّی  ایران  علاقمند  هست  که مملکت  این باشد  یانیست؟ آیا  اگر  یکی  از وکلای  ‏اقلّیت  را شب  و ‏روز  تهدید  بقتل  نمایند  مجلس شورای ملّی  نباید  در این باره علاقه مندی  خودش  را ‏ابراز بدارد. ‏
‏ ‏
‏ یک صف  روزنامه نویس  و مدیران  مطبوعات  یک اشخاصی  که با سرمایۀ  خودشان  و با قوای  ‏دماغی  شان  برای ‏مملکت  زحمت  می کشند اینها  امنیت  نداشته باشند و بیایند  و در کعبۀ  آمال  ملّت  ‏متضمّن  شوند مجلس شورای ملّی ‏باید بپرسد چرا  آمده اید  یا نباید  بپرسد؟ قصد من اینها ومقصود من  ‏این  مذاکرات  بود ولی  خیلی  متأسّفم  که یک  ‏قسمت  از قضایا فوت  شد و وضعیاتی پیش آمده  است ‏که  اگر  امروز  هم  اجازه  نمی دادند  حاضر  بودم این مذاکرات  ‏را بکنم  بعلاوه  اگر  استنکافی  از ‏گفتن  قضایا  می کنم  آقایان باید  بدانند  که برای حفظ  شخصی  خودم  نیست.‏
‏ زیرا  که چهل  سال از عمرم  گذشته است  و بیست سال  از عمر  خود را  در سیاست  و انقلاب  ‏گذارانده ام .  و چندان ‏آرزوئی  از دنیا  ندارم  و بهترین آرزوهای من  این  است  که مراهم پیش عشقی  ‏بفرستند.  خیال  نکنید  که من  از ‏مرگ  می می ترسم ، من بیست سال است  که در دهانۀ مرگ زندگی می کنم،  من  در برابر قشون  جرّا رو شرار( آقایان ‏رفقای  من و کسانی  که بوده اند  دیده اند)  از  مرگ ‏پروا  نکردم  قیام می کردم و عقاید ملّی  را گفتم  ‏من  ازمرگ  نمی ترسم ، مرا تهدید کردند  حتّی اشخاص  رسمی  ‏چندین  دفعه مرا به قتل  تهدید ‏کردند.‏
من اهمّیت  به این  قضایا نمی دهم  فقط  قصد من این است  که آن  پنجۀ  سرخی  که گرییان عشقی  را ‏گرفت و او را  ‏بدامان قبرانداخت،  آن پنجۀ سرخ  در یک مملکت قانونی قابل  دیدن نیست ، قابل  ‏تحمّل نیست.‏
باید مجلس شورای ملّی آن پنجۀ سرخ را قطع کند. این را با  قوّت  قلب می گویم آن شخص هرکه ‏باشد و آن پنجه ‏از آستین هرکه بیرون  بیاید به شما می گویم  اگر مجلس  آن دست خائن وخونین را ‏قطع نکند مردم قطع خواهند ‏کرد. این دست  قابل  تحمّل  نیست. دست خیانت کارباید قطع شود. ‏این است عرض  بنده.‏ (6 )

تشییع جنازۀ عشقی :‏

همان روز که عشقی ترور شده بود ، ساعت سه بعداز ظهر عدّه ای از نمایندگان اقلیت ومدیران جراید اقلّیت در ‏‏مریضخانۀ نظمیه برسرنعش حاضر شدند ، جمعیت هم کم کم در حال تجمّع بود . « عبّاس خلیلی ، مدیر روزنامۀ اقدام ‏‏» ‏نطق غرّائی کرد ، تمام حاضرین گریستند ، پس از نطق خلیلی ، نعش را در درشکه ای گذارده به طرف منزل ‏عشقی ‏حرکت کردند ، عدّۀ زیادی درشکه واتومبیل از عقب نعش به حرکت در آمدند ، « فرّخی یزدی ، مدیر روزنامۀ ‏طوفان » ‏نیز از مشایعت کنندگان بود ، همین که درشکۀ فرخی یزدی به سر چهارراه « مخبرالدوله » رسید به رفیق ‏خود می گوید ‏مادّه تاریخ خوبی پیدا کردم وآن « عشقی قرن بیستم » است . هنوز به چهار راه سید علی نرسیده ‏بودند که فرخی قطعه ‏معروف  مادّۀ تاریخ عشقی را به این شکل ساخت:‏

دیو مهیب خود سری چون ز غضب گرفت دم            امنیت از محیط ما رخت به بست وگشت گم

حربۀ وحشت و ترور گشت چو میرزاده را                سال شهادتش بخوان :عشقی قرن بیستم

نعش عشقی را به خانه اش آوردند ودر آنجا شسته وکفن کردند ، شب را در مسجد سپهسالار به امانت گذاردند که ‏روز ‏بعد تشییع نمایند.‏
شب در مسجد سپهسالار جمعیّت زیادی ماند ، زیرا فهمیده بودند که شهربانی می خواهد شبانه نعش را برده محرمانه ‏‏دفن نماید ونگذارد سر وصدا در اطراف آن بلند شود.‏
ولی درباریان واقلّیت می خواستند که از تشییع جنازۀ عشقی استفاده کرده بفهمانند که مردم چه اندازه با دولت وقت ‏‏مخالف هستند.‏
مدرّس ودستۀ اقلّیت همان روز اعلانی در شهر منتشر کردند که فردا هر کس می خواهد از جنازۀ یک سید غریب ‏ومظلوم ‏تشییع نماید صبح به مسجد سپهسالار حاضر شود. صبح جمعیّت بی مانندی در مسجد سپهسالار گرد آمد ، ‏جنازه را حرکت ‏داده تشییع فوق العاده پر ازدحامی که تاکنون نطیر آن دیده نشده بود به عمل آمد . پیراهن خونین ‏عشقی را نیز روی ‏عماری گذارده بودند . از تمام محلّات شهر دسته جمعیت به مشایعت کنندگان می پیوست ، می ‏گویند در حدود سی هزار ‏نفر در تشییع جنازه شرکت کرده بودند و با همان هئیت جنازه را به « ابن بابویه » برده در‏شمال غربی آن مدفون ساختند. (6 )
«روز نامه های آن روز  در چندین  شماره مقالات  خود را  به جزئیات این حادثۀ خونین تخصیص دادند و شعرا اشعار زیادی  در مرگ آن شاعر  ناکام ساختند و از جمله  ملک الشعرای بهار  در تعزیت او گفت:

جــوانـی دلیــــر و گشـــــاده ‌زبان
سخن‌گوی و دانشور و مهربان
نجسته هنـوز از جهـان کام خویش
ندیده به واقع سـرانجـام خویش
نکرده  دهانی  خوش  از زندگی 
نگردیده  جمع  از پراکندگی
چـــو بلبل نوایــش همـــه دردناک
 گـریبان بختش چو گل چاک‌ چاک
هنوزش نپیوسته پردر میان
نبسته به شاخی  هنوز آشیان
بـه شـب خفتـــه بـر شاخـــۀ آرزو
سحـرگاه با عشق در گفت ‌و‌گو
که از شست کیوان یکی تیر جست
جگـرگاه مرغ سخن ‌گوی بست»(7 )  

برخی از مقالات و نمایش‌نامه‌ها و اشعار میرزادۀ عشقی ازاینقرارند: «جمهوری‌نامه»، «ادبیات ‏کلاسیک»، ‏‏«نوروزی‌نامه»، «قالب‌های نو»، «نمایش‌نامه‌ها»، «شهریاران ایران- ایده‌آل»، یا سه ‏تابلوی عشقی ۱- شب مهتاب ‏‏۲- روز مرگ مریم ۳- سرگذشت پدر مریم، و ...‏

توضیحات و مآخذ:‏

‏‏‏  1   يحيى آرين پور «از صبا تا نیما»(تاریخ 150 سال ادب فارسی)جلد 2 - ناشر : زوّار – ‏چاپ هفتم، 1372 - ‏صص – 362 – 361   ‏
‏  2   - پیشین -   صص 365 – 362   ‏
3 - محمّد تقي ملك الشعرا بهار «تاريخ مختصر احزاب سياسي» جلد دوّم  - ‏ناشر: امير كبير-‏‏1363 ‏‏‏– صص 114 ‏‏– 105 )‏
‏4 -  حسین مکّی ‏ « تاریخ بیست ساله ایران  »-  جلد سوم  ، نشر ناشر– چاپ سوم – 1363 -  ‏صص 58 – 54 )‏
‏5 -   به نقل  از صورت  مذاکرت مشروح مجلس مورخۀ 15 تیر ماه 1304 – برابر سوم ذیحجه  ‏‏1342  جلسه 32  
6 -   به نقل مشروح  مذاکرات  دورۀ پنجم  مجلس شورای ملّی  - مورخه 17 سرطان 1303  - ‏جلسۀ 35 ‏
‏7 -  آریان پور‏«از صبا تا نیما»(تاریخ 150 سال ادب فارسی)جلد 2   ‏- ص 365
‏‏« پس از قتل میرزاده عشقی مدیران جرایدی که در مبارزات مطبوعاتی همسنگراوبودند. به طور  دسته جمعی درمجلس شورای ملّی  متحصّن شدند و نامه ای نیز دراین باره به ریاست مجلس شورای  ملّی نوشتند. نام مدیران روزنامه هائی که پس از ترور عشقی  در مجلس  تحصّن  اختیار  کردند چنین است:
1 – رحیم زادۀ صفوی مدیر  روزنامۀ آسیای  وسطی
2 – شاهزاده عباّس میرزا اسکندری مدیر  روزنامه سیاست
3 – قدیری  مدیر  داخلی روزنامه قرن بیستم نویسندۀ روزنامه  سیاست اسلامی
4 – فخرالدین وفا مدیر روزنامه شهاب
5 – حسن کوهی  کرمانی  مدیر روزنامه  نسیم صبا
6 – میر سید اسدالله  رسا مدیر روزنا مه قانون
7 – هرمز  میرزاده مداخلی  روزنامه سیاست
8 – محمد ملکزاده ، برادر  ملک الشعراء  بهار مدیر  روزنامه  تازه بهار
9 -  ملک المتحققین  تقوی  مدیر روزنامه هفتگی   گل سرخ
10 – میرزا عیسی  زنجانی  مدیر روزنامۀ  هفتگی  ناصر المله.
منبع: « کلیات میرزاده عشقی»  بکوشش سید هادی  حائری – انشارات  جاويدان – چاپ سوم  1375 – صص 176 -  ) 175
‏ متن  نامۀ مدیران جرایدی که در مجلس شورای ملّی متحصّن شدند  به «  حسین مؤتمن الملک رياست مجلس شوراي ملّي»  :
مقام منيع رياست مجلس شوراي ملّي شيدالقداركانه:
نظربوضعيات غيرعادي وسوء قصدي كه اخيراً بيكي از نويسندگان و طرفداران حزب اقلّيت بوقوع پيوسته و نظر بانواع تهديدات ديگري كه نسبت بمديران جرايد طرفدار اقلّيت بعمل ميآيد امضاءكنندگان ذيل ازنقطه نظرعدم امنيت جاني درمجلس شوراي ملّی تحصّن اختيار مينمايند و ضمناً خاطر محترم را متذكّر ميشوند كه تحصّن مزبور فقط براي احتراز از وقوع در معرض سوء قصدهاي محتمله نبوده زيرا در آن صورت وسايل ديگري كه عبارت ازنگفتن و ننوشتن حقايق باشد دردست بوده،  ليكن اين تحصّن ازبراي اين است كه درعين احتراز از وقوع در معرض خطر حتمي،  بتوانيم قضيۀسوء قصدي برفيق بيگناه خود را تعقیب  كرده و موفّق شويم دولت را با نظارت مجلس ملّي كه حقّاً درهر موردي مي تواند بر اعمال دولت نظارت و تفتيش داشته باشد وادار به كشف جنايت و بدست آوردن محرّكين اصلي آن بنمائيم و درپناه بارگاه عدالت ملّي در مقام نشر قضاياي مربوطه باين جنايت كه جزء منظورات ملّيۀ فعليّه است بدون را دع و مانع رسمي وغير رسمي چنانكه در موقع نشر شمارۀ روز جمعۀ روزنامۀ «سياست» از طرف نظميه معمول شد برآمده و از حقوق عمومي و خصوصي خود كه بر طبق قانون مطبوعات در استفاده از آن آزاد ميباشيم،  استفاده نمائيم .
منبع: ‏نصرت‌الله سيف پور فاطمي، « آيينه عبرت، » خاطرات دكتر نصرت‌الله سيف پورفاطمي، جلد ‏‏‏اول - انتشارات جبهه ملیون ایران – چاپ لندن – 1368 ‏، – 378 – 377

‏  بعنوان سند : صورت مشروح مجلس یوم یکشنبه ، سوم ذیحجه ۱۳۴۲ مطابق پانزدهم برج سرطان ۱۳۰۳ .   اعتراض اقلیت  در رابطه  با  قتل عشقی ، سانسور مطبوعات و جراید و حکومت نظامی :

(مجلس سه ساعت ونیم قبل از ظهر به ریاست آقای مؤتمن الممالک تشکیل گردید) .
صورت مشروح مجلس یوم سه شنبه ۳ اسد ۱۳۰۳ برابر بیست ویکم ذی حجه سنه ۱۳۴۳ مجلس سه ساعتقبل از ظهر به ریاست آقای مؤتمن الملک تشگیل گردید
( صورت مجلس یوم سه شنبه ۱۹ سرطان را آقای آقا میرزا شهاب ـ الدین قرائت نمودند )
رئیس ـ نسبت به صورت مجلس ایرادی هست یا خیر ؟
( اظهار نشد )
رئیس ـ آقای ناصر الاسلام بیست روز از بیست و چهارم سرطان رابرای استقلال مزاج تقاضای مرخصی کرده اند کمسیون هم تصویب کرده است باید رای بگیریم آقایانیکه مرخصی بیست روزه ایشان را از ۲۴ سرطان را تصویب میکنند قیام فرمایند
( اغلب قیام نمودند )
رئیس تصویب شد .
آ قای ملک الشعرا .
( اجازه )
ملک الشعرا ـ در چند جلسه قبل اقای وزیر امور خارجه آمدند اینجا پشت تریبون و با ذکر مقدماتی تصمیم هئت دولت را راجع باعلان حکومت نظامی بمجلس مقدس اظهار داشت و از طرف وکیل اقلیت آقای مدرس اظهاراتی در آن موضوع می بایستی می شد وتقاضای مذاکره هم کردند ولی قضایائی پیش آمد کرد که مجال نشد چیزی از طرف اقلیتی عرض شود در ظرف این یکی دو روز در نتیجه نگرانی هتئی که اقلیت از اعلان حکومت نظامی داشت . قضایائی مشاهده شد که بالاخره اقلیت مجلس را وادار باین کرد که در اینموضوع در مجلس صحبت بکند یک نکته را قبلا اشاره کنم که بعد در سایر قسمت ها بتوانم عرایض خود را عرض کنم قضیه که در شهر واقع شد
( قضیه روز جمعه )
چنانچه اظهار تاسف هم شد یک موضوعی بود که تمام ایرانی ها در تاسف وعدم رضایت شدید .
از این واقعه باهم شریک بوده اند بعد از وقوع این واقعه بلا فاصله فراکسیون اقلیت تشکیل شد و مذاکراتی در آنجا بعمل آمد و بالاخره در اینجا اینطور صحبت شد که که یکی دو نفر اعضاء کمسیون اقلیت بروند و فوراً رئیس دولت را ملاقات کرده و بایشان بگویند این واقعه که اتفاق افتاد است بقدری فوق العاده و دور از انتظارعموم بوده است
که برای جبران او و تلافی خساراتی که ممکن است از این راه بر هئیت جامعه وارد شود فراکسیون حاضر شده است از حقوق انتقادی خودش در این موقع دست برداشته و مسئله اقلیت و اکثریت را کنار بگذارد و حاضر است تا روزی که این قضیه ختم نشده است و تا آن اوقاتی که دولت مشغول حل این قضیه است ما مسئله اقلیت واکثریت را هیچ عنوان نمیکنیم وبا هئتیت دولت و اکثریت مجلس با تمام قوا همراهی کنیم تا اینکه دولت بتواند بدون هیچگونه نگرانی وبدون هیچگونه پریشانی خیال این مسئله مهم را تعقیب بکند واین قضیه را بیک نقطه که اسباب استراضی خارجه و اطمینان داخله باشد برساند این تصمیم را ما در کمسیون گرفتیم و قبلاً هم با رئیس محترم مجلس و روسای فراکسیون ها در این موضوع صحبت کردیم و بآقای رئیس مجلس هم عرض کردیم که نظر فراکسیون اقلیت این است آقای رئیس هم تصویب و از این نظر تمجید فرمودند و با حضور ایشان تصمیماتی هم گرفته شدو بمیران جرائد اقلیت هم دستورداده شد که باتفاق اظهار تاسف بکنند ودر این واقعه خودشان را همدرد و شریک و بدانند ودر این واقعه که ممکن بود حملاتی بنمایند آنها را بکلی کنار بگذارید چنانچه آنها هم پذیرفتندو یک مقاله با امضای مدیران جرائد اقلیت منتشرشد که آقایان دیدند و لحن او عیناً شبیه بود بمسائلی که عرض شد در این باب با روسای فراکسیون ها وافراد فراکسیون و اکثریت صحبت کردیم و گفتیم که از امروز ما هم قسم حاضریم با اکثریت مجلس وبا هئیت دولت موافقت کنیم زیرا این واقعه واقعهنیست که اختصاص دا شته باشد و دسته دیگر مسئولیت نداشته باشد این بود تظاهرات اولیه فراکسیون اقلیت و مطبوعات اقلیت در مقابل این قضیه مولمه و البته اگر اقدامات اولیه هئیت دولت نبود مقصود ما آنطوری که ترتیب داده شده بود اجرا میشد و شاید حالا میتوانستیم در این قضایا شرکت کنیم وبیش از این میتوانستیم موافق باشیم با عملیات دولت و با کشف این قضیه ولی چنانچه عرض شد اقدامات اولیه دولت یاس اقلیت را فراهم آورده و اقلیت بعد از آن اعتماد واطمینان اخلاقی که در تصمیم خودش داشت افتاد آن اقدامات تعرضاتی بود که بلا فاصله از طرف مامورین دولت نسبت باافراد منتشب باقلیت و نسبت به هم فکران ما بعمل آمد بلا فاصله مدیران جرائد اقلیت راکه اینجا متحصن بودند بوسایلی دم درب مجلس خواسته و گرفتند جرائد آنها را توقیف کردند و تعقیبات مستقیمی از افراد اقلیت بعمل آمد حبسها و تبعیدها و قضایائی پیش امده که ما دیدیم بر فرض هم برویم از تصمیم اقلیت هئیت دولت را مستحضر کنیم حاضر نخواهند بود که این مسئله را حسن تلقی کنند باین واسطه ساکت ماندیم و چنانچه عرض شد اظهار آقای وزیر امور خارجه راجع باعلان حکومت نضامی هم که بدون سابقه و استیذان از مجلس صورت گرفته که بیشتر بر نگرانی اقلیت افزود وباالنتیجه جلوگیری هم از مذاکرات اقلیت بطور فوق العاده بعمل آمد اینها تمام باعث بر این شد که اقلیت خودش را حاضر کرد که اظهارات و عدم رضایتها که از اوضاع دارد پشت تریبون بعرض عامه برساند ما خو شو قت نیستیم در چنین موقعی که دولت در مقابل معترضین خارجه و منتظرین داخله متعهد شده است با یک طرز خاصی که اسم آن حکومت نظامی است از این مولمه تعقیب کند در این موقع ما هم یک اظهاراتی که مبنی بر عدم رضایت است بکنیم .
اگر صدمات و فشارهای وارده بر اقلیت و بر مطبوعات اقلیت و دستگیریها و حبسها و تبعیدها ومظالمی که حقیقة اگر جزء بجزء عرض کنم آقایان متاثر میشوند
اگر این قضایا باین درجه از شدت نبود اگر بعضی از مطبوعات اکثریت بعضی انتشارات بی اساسی نمی دانند اگر مطبوعات اکثریت از تو فیق مطبوعات اقلیت سوء استفاده نمیکردند ویک حملات مستقیمی به اقلیت وارد نمی آورد ما تحمل فوق العاده بخرج داده و حتی الا مکان یک کلمه هم در اینموضوع حاضر نبودیم صحبت کنیم ولی خود آقایان باید تصدیق بفرمائند که یک جمعی نماینده که در اقلیت واقعند حقوقی که بانها از نقطه نظر استفده و اعتراض همیشه داده شده است و البته در میان جامعه و ملت طبقاً همیشه یک هواخواهان افزون و فوق العاده داشته و دارند اگر بنا باشد که چنین جمعیتی در تحت فشار دولت واقع شود که نتواند لا اقل از خودش مدافعه بکند و وسائل دفاع را از دست او بگیرند و در عین حال تمام اتهامات راهم بار متوجه بکنند تصدیق بفر مائد که یک چنین جمعیتی ویک چنین اقلیتی اگر از کرسی نطق بیش از آنچه ما امروز استفاده میکنیم استفاده کند هیچ نمیشود با واعرض کرد
بنده تعجب میکنم توقیف کردن مطوعات اقلیت چه ربطی بکشف قضیه جنایت روز جمعه دارد میگویند جرائد سانسوراست بنده میپرسم آیا باید سانسورو فشارنظمیه تنها متو جه جرائد اقلیت باشد؟ برفرض سانسورحق است درقبال قانون اساسی وقانون مطبوعات و آن آزادی که با خون فرزندان ایران در جلوی بهارستان گرفته شده است
در مقابل تمام این مصائب برفرض که سانسورحق باشد فقط باید متوجه جرائد اقلیت باشد؟
آیا این رسم عدالت است ؟
مطبوعات اقلیت را گرفتند وکشتند متحصن شدند. بالاخره تعرضات و تمام سنگینی های یک دولت بر دوش یک جمع ضعیف وارد شد .
دراینموقع آیا اکثریت و طرفداران دولت لااقل نبایستی مراعات نزاکت اخلاقی و ادبی را بکنند ؟
آیا باید از یک طرف روزنامه را توقیف کنند و از یک طرف مستقیماً نسبت جنایت بما بدهد ؟

من نمیدانم در ایطالیا در موقعی که مظالم مذهبی قیام کرده بود و مردم را زنده میسو زاندند آن روز هم گمان نمیکنم اجازه میدادند که کشیش ها وقتی که دست جمعی بدبخت را ببندند و آنها را بسو زا نند و در عین حال فریاد و استغائه آنها جلوگیری کنند .
لااقل آنها حق داشتند فریاد بزنند حق داشتند استغاثه کنند حق داشتند برائت بجویند باینکه پروتسانی میباشد ما را در آتش گذاشتند دستها ی ما را بسته اند پانصد نفر از دوستان ما را گرفته و تبعید کرده اند
اشخاصی را بجرم تشییع جنازه عشقی در این موقع استفاده کرده و دستگیر نموده ودر حبس تاریک انداخته اند ودر عین حال زبان ما را بسته اند وعلاوه بر این تهمت هم به ما میزنند این چیزغریبی است .
اگرحکومت نظامی فوق العاده است وجدان آزادیخواهی کجارفته است ؟ وجدان ما را که از ما نگرفته اند ما که با هم دشمنی نداریم . قضایائی دراین مملکت از ابتداء افتتاح مجلس پیش آمد و واقعاتی بود که غالب آقایان میدانند این واقعات از طرف اقلیت آن آقایانی که از آن روز در حال امتناع ماندند از طرف آنها ایجاد نشد یک فتا کومیلی هائی بود که بالنتیجه یک فشارهائی بر یک عده مردم وارد شد و بالاخره فریاد زدند و در مقابل فشار محیط یاهر چه اسمش را بگذارید مقاومت کردند .
آمدند فریاد کردند و بالاخره سر نیزه خوردند وبعد ازآن یک عده نتوانستند شامل اکثریت بشوند .
غیر از این به عقیده بنده چیز دیگری نبود .
اگر از روز اول قضاوت کنیم . محاکمه کنیم مطبوعات طرف دار دولت وطرف دار اقلیت را پیش هم بگذاریم خواهیم دید کلیه نوشتجات خارج از رویه همیشه از طرف اکثریت بوده است و اقلیت بجای اینکه حمله کند به اکثریت همیشه مدافع بوده است . ما در مطبوعات خودمان دفاع میکردیم ما در خانه خودمان نشسته بودیم واز آمدن آیرو پلان هم خیلی خوشو قت بودیم .
از ما دعوت کردند ولی چون اتومبیل و درشکه نداشتیم و قلعه مرغی هم دور بود نمیتوانستیم به آنجا برویم ما نا خوش بودیم نمی خواستیم برویم آن وقت یکدسته روزنامه آزادیخواه نرفتن ما را بهانه قرار میدادند و به تمام جمعیت و رفقای ما فحش میدادند و بالاخره یک شعله هائی در میان افراد عمومی بر ضد ما روشن کردند .
ئمثال هم آمد همینطور موقع پیدا کرده به ما حمله کردند ما مجبور بودیم دفاع کنیم .
غالب آقایان شاهدند خود هئیت دولت نهتر میداند که در تمام این مدت چندین مرتبه آمدند پیغاماتی دادند از طرف هئیت دولت ورئیس دولت واز اقلیت اظهاراتی شد وبالاخره دولت حاضرشد یک قسمت مسائلی که اسباب عدم رضایت و انزجار عمومی است جبران نماید اقلیت هم حاضر شد یک قسمت ساکت بشود حتی در موقعی اقلیت گفت که من حاضرم مدافع دولت باشم ولی در هر مرتبه که نزدیک بود به نتیجه برسیم یک تبری میآید و آنرا قطع می کرد چنانچه قضیه قتل عشقی یکی از آن موارد بود پس ما از نقطه نظر انتقاد وحمله هم مقصر نیستیم زیرا ما یک اقلیتی هستیم که نمی خواسته ایم برای وجاحت خودمان از موقع استفاده کرده و اعتراضاتی که ممکن بوده هر روز به هئیت دولت وارد کرد وارد کنیم هر حمله که به ما میشد ما خودداری می کردیم ولی آیا این خودداری ما متانت ما ملاحضه ما باید بجائی منجر شود که هئیت دولت بخواهد در مهم ترین و شدیت ترین قضایا که در این شهر واقع شده یعنی قتل یک نفر خارجی از این قضیه هم بر ضد اقلت استفاده کند ؟ این مسئله حقیقة قابل تحمل نیست .
هئیت دولت و آقایانی اکثریت که بالاخره مسئول نگاهداری وحفظ یک چنین دولتی هستند بایستی گذشته راببیند آینده را هم به بینند . دنیا تمام نشده و تمام هم نمیشود . بیک سال دو سال سه سال چهار سال هم افکار و عقول عوض نمیشود و برنمیگردند بحال قرون وسطی
پس بالاخره فکر یک هوای لطیف تر و فکر یک افق تازه دیگر را باید بکنند فکر مجلس ششم و هفتم و فکر پارلمانهائی که در یک افق آزاد تر و یک هوای بهتر و قشنگ تری تنفس خواهند کرد فکر آنروز ها را هم باید بکنند و از آن حدودی که حکومت ملی با اکثریت و اقلیت هئیت دولت و سایرین داده است تجاوز نکنند . حکومت نظامی اعلام میشود صرفنظر از اعتراضات اساسی که باین قانون هست . صرف نظراز اعتراضات قانون که در ماده شش مصرح است .
در قضیه نایب السلطنه در قضیه مقدمه نداشتن قانون در موقعیت آنوقتی که این قانون وضع شده است وتفاوت آنوقت با حالا . صرف نظر از تمام این قسمت ها چه عیب داشت اگر آقای وزیر امور خارجه آن روزی که آمدند پشت تریبون و بایک مقدماتی اعلان حکومت نظامی را اظهار داشتند از مجلس اجازه می خواستند . قانون مقدس اساسی میگوید اساس مشروطیت تعطیل بر دار نیست .
حکومت نظامی تمام اصول مشروطیت را تعطیل میکند و این مسئله خیلی هم ساده و بین ممکن است درقیاب مجلس در مواقعی که یک واقعه ای که باعث نبودن مجلس شده است دولت ها یک حکومت های نظامی در نبودن مجلس وضع ویک کارهای خوب یا بدی کرده باشند ولی با بودن مجلس شورای ملی وبا بودن اکثریت وبودن اقلیت وبودن افراد بی طرف که بالاخره قاضی قضایا آنها هستند یک نفر وزیر نمی تواند بیاید در مجلس و حکومت نظامی را اعلام شده اخطار کند و بدون اینکه از مجلس رای بخواهد برود بیرون .
این یک سلب آزادی است وپتکی است که بهفرق مجلس شورای ملی خورده است این یک صابقه است که برای آتیه غیر قابل جبران است زیرا موافق عقیده اکثریت که میگوید این دولت صالح است فرض نمیکنید یک حکومت جابری یک رئزی بیاید وبه همین وسیله درپشت همین تربیون به مجلس بگوید من صلاح دانستم حکومت نظامی اعلان شود و شد و مثل یکسخرواز در برود بیرون پس بهتر بود برای اینکه این سابقهُ سوء ایجاد نشود آقای وزیر خارجه این طور نمی فرمودند که این طور صلاح دانستم و این طورخواستم و این طور شد مثل آن لوحی که در حدود مصراززیرکانال سوئد پیداشد که می گوئید شاه داریوش خواست این دو دریا بهم متصل شود وشد دولت نباید اینطئر تحکم و این طور امر کند اگر دولت اکثریت دارد چرا از مجلس رای نخواست عرض کردم برای کشف قضیه قتل ویس قنسول دولت هر تعهدی را میکرد در مقابل خارجه و داخله و هر پیش نهادی را که میکرد مجلس میبایستی رای میداد این عقیده شخص خودم است . آقایان را نمیدانم و برای اینکه کشف شود که این جنایت سیاه تاریخی با کدام دستهائی پیدا شده ما نتوانستیم بگوئیم که دولت برای کشف این جنایت فلان تعهد را نکند فرضاً صلاح میدانست حکومت نظامی شود میآمد از مجلس اجازه میخواست اگر اکثریت دارد البته مجلس اجازه میداد .
دولت هم حکومت نظامی را اعلام میکرد اگرهم اجازه نمیداد ازحکومت نظامی صرف نظرووسائل دیگری برای کشف قضیه پیش بینی میکرد مگر دولت قبل ازاعلان حکومت نظامی چه میکرد؟ البته نظر آقایان هست مردم را حبس تاریک نمره ۱ میکردند حبس نمره ۲ همیشه پر بود از محبوسین روزنامه ها را بدون محاکمه تو قیف میکردند .
شاید اشخاصی به یزد و کرمان تبعید میشدند بالاخره آن عملیاتی که امروز حکومت نظامی بآن متشبث شده است آن عملیات قبل از اعلان حکومت نظامی هم میشد پس لزومی نداشت که دولت بخیال این که شاید حکومت نظامی از مجلس رد شود اجازه نخواهد البته بهتر این بود که هئیت دولت از این واقعه مولمه و از این تصمیمی که گرفته و در عقب آن میرود از این موقع برای مو کردن اقلیت کمتر از این استفاده میکرد .
انتظار ما این بود که در موارد مهم چنانچه افراد مهترم اقلیت تصمیم گرفتند که بروند باکثریت وبه هئیت دولت برای کشف این قضیه تصلیم شوند ای کاش هئیت محترم دوات هم باین وضیفه وجدانی واین حرکت اخلاقی اذعان نموده و ایمان می آوردند . واز این واقعه بر ضد اقلیت سوء استفاده نمیکردند
همه آقایان میدانند دو روز بود یک کمسیونی در مجلس تشکیل شد و نما ین دگان فراکسیون ها آمدند در آن کمسیون نشستند نماینده اقلیت هم آمد برای اینکه شاید هئیت محترم اکثریت بعد از آن واردات مؤلمه بر اقلیت و بعد از این همه صدماتی که بر ما وارد شد وما را اسبانی کرده است حضور ما را در یک محولی که مربوط بافراد و اکثریت است مغتنم شمرده و برای حل قضیه یک قدم با ما همراهی کند نه با ما بلکه با محیط و با آن چشم ها و گوش هائی که نگاه میکند و میشنوند یک قدم با آنها همراهی کند و کاری بکند که بالاخره این سابقه سوئی که ایجاد شد یعنی بدون اجازه مجلس حکومت نظامی اعلان شد و هئیت دولت نیامد از مجلس استجازه و استیذان کند اصلاح شود
در عین حال برای اینکه مجلس باقلیت اطمینان بدهد که دولت از این واقعه بر ضد اقلیت استفاده سوء نخواهد کرد
بما اطمینان بدهد که دولت واقعاً و حقیقتاً می خواهد این قضیه را تعقیب و کشف کند رفتیم کمسیون نشستیم آقای مشیر الدوله و آقای مستفوی الممالک و سایر آقایان محترم هم تشریف داشتند حرف زدیم مذاکراتی نمودیم پیشنهاداتی ازطرف آقایان بی طرف شد و ما هم قبول کردیم حتی قول دادیم که در این باب چندان اظهار احساسات نکنیم قضایارا در پشت این تریبون نگوئیم معذلک امروز صبح که روز نتیجه گرفتن بود بعضی از افراد فراکسیون های محترم بی اعتنائی کردند و در کمسیون حاضر نشدند وپیشنهاد ها هم مسکوت ومعوق ماند بالاخره گفته شد که آقایان افراد اقلیت بیایند و حرفهایشان را در مجلس بزنند این بود که با نهایت خود داری که بنده شخصاً داشتم و نمیخواستم در این موقع اسباب زحمت آقایان بشوم لازم دیده ام که این عرایض را بحضور آقایان عرض کنم
در خابمه باز هم برای اینکه آقایان نمایندگان و سایر مردم بدانند عرض میکنم که اگر ما روزنامه نداریم و زبان های ما را در خارج بسته اند این اندازه میتوانیم از خودمان در مجلس دفاع کنیم ما صریحً می گوئم که اگر میخواستم اینجا کاملاً از خودمان دفاع کنیم بجائی میرسیدیم .
با اظهاراتی میرسیدیم که مردم میداند ولی در مواقع رسمی آن اظهارات گفته نشده .
اگرما می خواستیم اعتنا کنیم به مطبوعاتی که به ما حمله میکنند واهمیت را بگردن ملت واردکنند وقدرت بمردم نشان بدهند.
ملت این مملکت هیچوقت نسبت بملل متنوعه ونسبت باتباع خارجه حتی افراد عامی این مملکت حمله نمی کنند نضایح احراراین مملکت عقیده دیانتی این مردم مقتضی اینکه باتباع خارجه یاملل متنوعه حمله کنند نیست.
بدیهی است در همه دنیا یکدسته جهال گاهی آلت ملعبه زیدوعمروبرای اعمال اغراض خصوصی و تولیدفساد میشوندالبته بایدآنهاراگرفت ومجازات کرد ولی نشان دادن قدرت بملت غلط است. من خیال میکنم اکثریت حقش بوداین حرف را از وزیر خارجه استیضاح کند و صراحتاً بگویدپس بگیراین حرف مزخرف را دولت نباید قدرت نشان ملت بدهد دولت باید مجری افکار ملت باشد حالادرموضوع حکومت نظامی: یک تصمیم نامه مجلس دوم راجع بحکومت نظامی صادرکردمثل اینکه تصمیم نامه راجع بقرضه درهمان مجلس صادرشدیک تصمیم نامه راجع بشرایط مخارج قرضه وطریقه تفتیش قرضه درمجلس معین شداینها یک قوانین مؤیدی نیست.
در مجلس دوم دو دفعه بدولت اجازه حکومت نظامی داده شد یکی در بیست و یکم ربیع الاول ۱۳۲۸ برای نظامی کردن شهر وخلع سلاح وبرای جلوگیری از اتباع محمدعلی میرزا هم یک اختیاری آن روز داده اند در موقعی که محمد علی میرزا حمله کرده بودبشهرودولت در تحت یک مواد معینی اجازه خواسته است برای حکومت نظامی که این هفت هشت ماده است که بیست ودوم رجب ۱۳۲۹ که یکسال بعد از آن قضیه بوده نوشته شده و اختیارتام داده نشده ودر تحت این مواد دولت اختیار محدود گرفته است که آن اشراری که بحکومت مشروطه می خواسته اند حمله کنند.
آنها راسرکوبی کند دیگر در بودن مجلس شورای ملی حکومت نظامی سابقه ندارد ودر غیب مجلس حکومتها درتحت یک مواردی که بنظر خودشان میرسید اعلان حکومت نظامی میداده اند که آنمورد بحث امروز ما نیست دولت وقتی که مجلس نیست یک پیش آمدهائی در مملکت میشود ویک اجباراتی اورا بقضایای غیرقانونی می کشدآنها مورد بحث امروز ما نیست وباید درمحل خودش صحبت بشود که این تصمیم نامه مجلس بوده است نه قانون دائمی.
من این موضوعی را که راجع بقرضه از مجلس گذشته عبارات و موادش را میخوانم و اگر این رامعتقد شویم که تصمیم نامه حکم قانون دائمی رادارد ممکن است دولت همیشه بآن شرایطی که مجلس معین کرده فرض کند دفعه واحده که نیست ودرآن شرایط قرضه هم که برای یک دفعه این اجازه را بدولت داده اند این مسئله تصریح ندارد.
ولی از شاهد کلام معلوم میشود که برای یک دفعه بوده است که برطبق قانون استقراض مورخه سوم جمادی الاولی ۱۳۲۹ مطابق دوازدهم برج ثور ۱۲۹۰ دولت مجاز است که دوکرورونیم قرض کند اگر مااسمش را قانون دائم و تصویب نامه بگذاریم همیشه هر دولتی حق دارد به تکیه کردن باین قانون برود قرض کند ولی این قانون شهادت میدهد که این قانون برای یک دفعه بود و هر دفعه که دولت بخواهد قرض کند باید بیاید از مجلس استجازه کرده آن وقت برود قرض کند و قانون حکومت نظامی مینویسد در بیست و دوم رجب مطابق بیست و هفتم سرطان ۱۳۲۹ که تاریخش هم نزدیک به آن بوده مینویسد:
از وقتی که اعلان حکومت نظامی شود اموری که راجع بامنیت و آسایش عمومی است با تصویب هیئت وزراء توسط وزارت جنگ اجراء خواهد شد
دولت حق ندارد به تکیه این ماده هر روز اعلان حکومت نظامی بدهد این برای وقت معین وساعت معین است چرا برای اینکه حکومت نظامی اغلب قوانین مملکتی را فلج میکند ملاحظه بفرمائید موادی را که در ذیل آن نوشته در آنجا مینویسد.
تمام حکام محاکم نظامی باید اهل نظام باشند عدلیه را فلج کرده.
در موضوع قتل و جنایات وارده که باید محکمه عدلیه رسیدگی کند اورا فلج کرده ویک محکمه نظامی تشکیل میدهد که آنها محاکمه میکنند ورأی میدهند و آدم میکشندیک مواد دیگری دارد که من قرائت میکنم وآقایان ببینند که تصمیمی که درآن روز راجع بحکومت نظامی گرفته شده بکلی متباین با وضعیات امروزه ممکلتی وبرعکس قضیه است ماده چهارم می نویسد:
اشخاصی که عملاً بر ضد دولت مشروطه و امنیت وآسایش عمومی اقدام و خیانت آنها مدلل شده باشد محکوم به قتل خواهند بودآن روز بودکه محمد علی میرزا برای حمله بحکومت مشروطه آمده بود و جماعتی ممکن بود بااو همراه بشوند و برای دفاع از حکومت مشروطه این قانون وضع شد حالااگر بخواهیم یک اشخاص صالحی را بیاوریم واین قانون را اجرا کنند آن وقت معلوم میشود که چه اشخاصی را باید تیرباران کنند سید فیروز آبادی بدبخت که در حضرت عبدالعظیم بوده است چکار کرده که اورا بگیرند و تبعید کنند اورا باید تبعید کنند یا همین اشخاص که طرفدار جمهوری بودند و روز دوم حمل سرنیزه به شکم مردم بیچاره که طرفدار حکومت مشروطه بودند زدند عیناً عکس قضیه است این قانون مال روز معینی است یک تصویب نامه است که مجلس برای تکلیف حکومت آن روز نوشته وداده بدست دولت مربوط بامروز نیست اگر دولتی خواسته باشد امروز حکومت نظامی بدهد بایستی از مجلس استجازه کند مااگر این مواد اجرا شود طرفدار آن اصل هستیم واگر دولت مواد دیگری اصلح می داند پیشنهاد کند بمجلس و اجازه بگیرد آن وقت اجراکند موجباتی که حکومت نظامی امروز لازم دانسته باید دید چیست وباید آن حکومت حواسش را صرف آن موضوع کند حکومت نظامی مردم را جلب میکند اجتماعات را منع میکندو میگوید اگر اجتماع کردید باحتمال اینکه ممکن است فسادی بشود آنها را جلب میکند.
اگر از استنطاقات معلوم شودکه در قضیه روز جمعه چه اشخاصی شرکت داشته اند آنها را باید بگیرند اعدام کنند مجازات کنند و هرچه قانون اجازه میدهد اجرا کنند ولی توی گاری میریزند و تبعید میکنند و حکومت فقط مخالفین خودش را تهدید و تعقیب میکند این صحیح نیست .
اگر مسئله که همه ملت ایران باو علاقه مند است ویک جنایت و یک لکه سیاهی که بدامان ما گذارده شده این را تعقیب میکند پس چرا مردم را تعقیب میکند؟ این چه ربطی بهم دارد. سید فیروزآبادی که در حضرت عبدالعظیم زندگانی میکند در میدان مشق بوده ؟ یا در خیابان آقا شیخ هادی بوده؟
اهالی شاه آباد که تشییع جنازه عشقی را کرده اند آنها درب میدان مشق بوده اند یا چهارراه آقا شیخ هادی بوده اند ؟ وقوع یک جنایت یک چیزی نبوده است که خواسته باشند جماعتی را بیاورند استنطاق بکنند و کشف بشود یک چیزی نبوده است علنی تماشاچی دوسه هزار نفر بوده است تماشا میکرده است جنایت کار دوسه نفر بوده است معین و معلوم مذاکره شد که مملکت نمایش مرتجعانه داده است و حقیقة بنده هم خیلی متأسف هستم که چرا در پای تخت مملکت بایستی این قبیل وضعیات پیش بیاید ولی وقتی ملاحظه میکردم میدیدم که یک روزی من را بباغ شاه دعوت کرده بودند برای یک کاری که شبیه به بت پرستی است که شمایل بگردن بکنند
(همهمه بین نمایندگان )
آقا سید یعقوب ـ آن بت پرستی است ؟
مدرس ـ بلی ارتجاع است .
آقا سید یعقوب ـ سقاخانه ارتجاع نبود؟
حائری زاده ـ وقتی گوسفند جلوی که طرفدار او هستند میکشند…
رئیس ـ مختصر کنند
حائری زاده ـ چشم اگر چه حکومت نظامی که این چند روزه اعلان شده قریب چهار سال است که در این مملکت است مدیر روزنامه را تبعید کردند کتک زدند حبس کردند روزنامه را توقیف کردند مال امروز نیست بنده وقتی که از یزد آمدم دیدم مدیر طوفان راگرفته اند ودر آن هوای سرد زمستان دارند می برند اعلان حکومت نظامی هم نبود و آقای وزیر خارجه هم در مجلس اظهار نکردوبودند مطابع هم توقیف میشد در یکی از فوق العاده ها نمی دانم مال کی بود دیدم در سر لوحه اش نوشتند اقلیت جنایتکار در ذیل آن نوشته است آقای مدرس مردم را تحریک و تهیج می کند که بروند بسفارت انگلیس متحصن شوند آقای مدرس مردم را تشجیع می کند که بروند بسفارت خیلی هم چسبندگی دارد از یک طرف مطابع اینقدر آزاد است که صاحب امتیاز هم لازم ندارد یک حسن علی جعفری یک چیزی را مینویسد.
باطلاع نظمیه میبرد و بطبع میرساند و بهر مطبه هم بدهد طبع می کند ولی یک جرائدی که نسبت باقلیت داده می شود و از دولت ناراضی هستند آنها را نمی گذارند طبع شود وسطر بسطر در مطبعه سانسور میکنند اینها حساب نیست .
البته اینها مال امروزو دیروز نیست از چندی پیش که جرائدی بموافقت اقلیت پیدا شده این مسئله در جریانست و حکومت نظامی است .
از وقتی که سردار سپه آمده است این عملیات جریان دارد سانسور پست که پنج شش ماه است من چندین مرتبه از آقای وزیر جنگ و وزیر داخله سؤال کرده ام که علت سانسور پست را بیائید جواب بدهید و نیامدند.
مال امروز و دیروز نیست که بیایند حکومت نظامی اعلان بکنند اوراقش نزد بنده هست بعضی ها مهر جمهوری طلبهای قلابی دارد بعضی شان مهر نظامی دارد تلگراف سانسور است یکی از آقایان وکلاء مخابره حضوری داشت بایکی از نقاط جلو اورا در مرکز گرفتند و نگذاردند صحبت کند این قضیه مال امروز نیست مال یکماه پیش است.
منحصر به مرکزهم نیست این قضیه در آن موقعی که مردم را جمع میکردند امراء لشکر توی سر مردم میزدند و مردم را برای جمهوری وادار میکردند . آقا سید یعقوب تهمت نزنید. همهمه بین نمایندگان ، تدین ـ اگر میخواهید استیضاح کنید دولت را بخواهید.
حائری زاده ـ روزنامه نیست که بتوانم : چیزی بنویسیم در مجلس شوایملی هم که نمیگذارند حرف بزنیم .
آقا سید یعقوب ـ یک نفر کشتی تا وکیل شدی
میهن ـ به عقاید مردم نمیتوانی حمله کنی.
(صدای زنگ رئیس امر به سکوت)
تدین ـ خودش پای مرفه جمهوری را امضا کرده است .
حائری زاده ـ بله من طرفدار جمهوری صحیح هستم .
نه جمهوری قلابی چماقی حاج رضای ذغالی برای چه مجروح شده است که حالا تحت معالجه است .
( همهمه بین نمایندگان ـ استیضاح است )
مدرس ـ اینجا جای قانون اساسی است .
( صدای زنگ رئیس ـ دعوت به سکوت )
مدرس ـ این مجلس مشروطه است هر کس عقیده اش مخالف قانون اساسی و طرف دار جمهوری است باید چشمش کور شود و ازدر برود بیرون .
حائری زاده ـ حاج رضا ذغالی در همدان برای چه باید زیر چوب امیر لشگر چلاق شود که هنوز نتواند حرکت کند؟
سید عبدالعزیز شیخ الاسلام کردستانی چرا از سنندج تبعید شد ؟
میهن ـ دو نفر زردشتی را چرا در یزد کشتند؟ صدای زنگ سکوت
رئیس ـ خطاب به حائری زاده آقا شما یک اجازه گرفته بودید در حدود معینی و قبلاً آقای ملک الشعراء آمدند بمن گفتند قرار شد در آن حدود صحبت کنید و حالا خارج استیضاح میکنید.
حائری زاده ـ مقصود از حدود را بنده نمی فهمم .
آن روز بر حسب پیشنهاد حاج عزالممالک که باید خیلی از ایشان تشکر کنم اجازه دادند که در ابتداء و انتهای مجلس وکلاء اگر مطالبی دارند می توانند بعرض مجلس برسانند و آزاد هستند ، بنده مطالبی دارم که باید بعرض مجلس شورای ملی برسانم اگر اجازه نمیدهید و نطق هم سانسور است که ما عرض نمیکنیم .
رئیس ـ اجازه داده شد که شما اظهاراتی بکنید ولی البته معلوم است آن اظهارات باید در حدود نظامنامه و قانون باشد و نظام نامه حدودی معین کرده .
مدرس اینها جواب ارتجاع است .
آقا سید یعقوب ـ از حدود نظام نامه خارج شدند جلوگیری بفرمائید.
حائری زاده ـ از حدود کدام ماده
رئیس ـ اگر نخوانده اید بنده چه عرض کنم .
حائری زاده ـ بموجب کدام یک از مواد نظام نامه بنده نمی توانم اینجا عرایضم را بکنم .
(همهمه بین نمایندگان)
مدرس ـ دولت اکثریت ندارد قاچاق است.
آقا سید یعقوب ـ آقا مواد راجع به دولت را جلوگیری کنید از حدود نزاکت خارج شدند.
مدرس ـ آن کسی که چهار صد نفر را اینجا سرنیزه میزدند از حدود نزاکت خارج نمی شود.
سید یعقوب ـ آقا ماده نظامنامه را اجرا بفرمائید
تدین ـ ماده (۱۲۹) را بخوانید.
حائری زاده ـ ماده (۱۲۹) رافرمودندبرضدمن است. هرماده برضدمنست قرائت بفرمائید.
رئیس ـ آقای آقاسیدیعقوب
(اجازه)
آقاسیدیعقوب ـ هرچه گشتم ماده نظام راپیدانکردم لیکن عملاملتفت هستم وقتی درمجلس یک اکثریتی طرفداریک دولتی است اگریک توهینی نسبت بدولت میشد آقای رئیس دردوره چهارم جلوگیری میکردند مکرر آقای مدرس از حدودی نظام نامه معین کرده است خارج شدند وچون نظام نامه مجلس وکلاء را متساوی دانسته و تقدم وتأخر در مجلس نیست اگربنده از حدود نزاکت خارج شدم و نسبت بدولت توهینی کردم مسلماً آقای رئیس جلوگیری خواهند کرد.بنده خواستم عرض کنم که آقای مدرس تا زمانی وکیل هستند واینجا پیش بنده و آقای آشتیانی وآقا شیخ فرج الله نشسته اند حکمشان این نظام نامه است مگراینکه اختیار تام بایشان بدهند که نظام نامه علیحده بنویسیند
اگر مجلس این اختیار تام را بایشان داد آنوقت بنده عرضی ندارم ولی مادام که این نظام نامه است تمام ماها مساوی هستیم و آقای مدرس و سایر آقایان هرکس از حدود نزاکت خارج شود باید مطابق نظام نامه آقای رئیس جلوگیری کنند .
مدرس ـ نظام نامه اجرا نشده است دولت هم اکثریت ندارد قاچاقست .
تدین ـ بموجب ماده ۱۲۹ باید ایشان مؤاخذه بشوند
. رئیس ـ بنده چیزی نشنیده ام که آن ماده را اجرا کنم
آقا سید یعقوب ـ میگویند دولت قاچاقست .
مدرس ـ بنده می گویم دولت اکثریت ندارد قاچاقست .
ملک الشعراء ـ تکلیف ناطق چیست چرا نیمگذارید حرف بزنند؟
رئیس ـ بگذارید آقای حائری زاده نطق خودشان را تمام بکنند
حائری زاده ـ آقایان می فرمایند که عرایض من چه ربطی باینموضوع دارد بنده خواستم عرض کنم که قبلاً هم حکومت نظامی بوده است واین ادله را هم برای تأیید عرض خودم عرض کردم و هیچ توهینی هم بمقام ملت و وکلاء و سلطنت و هیچکس نکرده ام بنده عرض میکنم که در همان اوایل حمل بود که حاجی رضای ذغالی را در همدان زیر چوب له کرده اند در صورتی که حکومت نظامی نبوده
تدین ـ طرف اکثریت است اگر این کار را کرده است؟
حائری زاده ـ مأمور دولت این کاررا کرده است .
تدین ـ بمن چه ربطی دارد عجب داستانی است!
حائری زاده ـ خوب اگر میگوئید حرف نزنم حرف نمی زنم روزنامه های ماها را که توقیف کردند پس کجا حرف بزنیم بازی در آورده اید ….
سلیمان میرزا ـ استیضاح کنید
(همهمه بین نمایندگان)
(در این موقع آقای رئیس از مجلس خارج شده جلسه تعطیل و پس از یکربح ساعت مجدداً تشکیل گردید.)
رئیس ـ در موضوعی که مذاکره شد بنده گمان میکنم بقدر کافی صحبت شده است و بیش از این هرچه گفته شود بیشتر از موضوع خارج میشویم بهتر این است که وارد موضوع اصلی که لایحه نفط است بشویم 


Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire