jeudi 29 mai 2014

زندگینامۀ دکتر محمّد مصدّق، قسمت نود و نهم، از جمال صفری

 850 Safari Jamal 1 26 خرداد، بمناسبت صد و سیُ و یکمین سالگرد تولّد دکتر محمّد مصدّق
 کشتار در مسجد گوهر شاد، بهلول، کشف حجاب، صدیقه دولت آبادی و جنبش زنان (٣)


پروانه فروهر: ‏«نام انسان برازندهٔ کسی است که در برابر خود و در برابر همهٔ دلواپسی هایی که در اين جهان آشفته و آن 
ميهن شوربخت ماست، خود را مسئول بداند. به الزام‌ ها و تعهدهای انسانی، سرشتی مطلق و قطعي دهد و آزادی را جز در بقاي عينی آن، آنهم برای همه، تصور ننمايد و رسالت مساوی زن و مرد را که مبتنی بر يک ساحت ذاتی و مستقل از جنسيت است، باور دارد و جز با خيز گرفتن به سوی آينده‌ ای به غايت باز و آزاد، توجيه ممکن ديگری برای هستی نشناسد.» …
«انديشه برسوگنامهٔ وطن و ضرورت دستيابی به رهيافت‌ های خردگرايانه و نياز به مددگيری از همت و غيرت ملی، چنان زمان برما تنگ کرده که فرصت پيش‌آمده را برغم سنگينی سهمگينی
که وظيفهٔ زن بودن بر شانه‌ هايم می‌ نهد، برای دست ياری درازکردن به همه، زن و مرد ايرانی را در برون و درون سرزمينم، به نجات ميهن فراخواندن واداشته تا با رگ رگم فرياد برآورم ايران روزگار تلخ و سختي را می گذراند، مغاک تيره‌ ای بر هستي ملی ما کام گشوده، تنهايش نگذاريم، توان‌ هايمان را درهم آميزيم. از خويشتن و همهٔ ستم‌ هایی که بر ما رفته بگذريم تا از اين ورطهٔ سخت تاريخي بار ديگر سربلند بدر آیيم.
بياييد همهٔ گلايه‌ هايمان را از مردان؛ پدران، همسران و پسرانمان که در درازای پيکارهای ويژه‌ مان، ما را ياری ندادند يا شمار آنها که همراهی‌ مان کردند بسيار اندک بود ،برای زمانی ديگر بگذاريم که ميهن‌ مان، هويت‌ مان، نياخاک ورجاندمان، گهواره گهواره از ستم رها گردد.»
                            «از گفتار پروانه فروهر در هفتمين کنفرانس بين‌المللی سالانهٔ بنياد پژوهش‌ های زنان ايران پيرامون «زن ايرانی و حقوق بشر» در روز جمعه بيست و چهارم خرداد ماه ۱۳۷۵



850 Safari Jamal 2◀برنامه   گسترده  برای زنان  ایران « نو»: ‏
یاسمین رستم کلابی ‏ در  نوشته تحقیقی  تحت عنوان « برنامه   گسترده  برای زنان  ایران « نو» در دوران پهلوی اول را  اینگونه  بررسی می کند:  ‏
در دهه 1310 برای نخستین بار در تاریخ  ایران ، زنان از مهمترین سود ‏‏برندگان  اصلاحاتی شدند که رضا شاه پهلوی انجام داد. مجله عالم نسوان( به معنای « ‏جهان ‏زنان » 1313 – 1299)  گرچه نماینده طرز تفکرهمه اصلاح طلبان ‏‏و روشنفکران  ایرانی نبود، ولی طرفدار پر شور و خوش ‏‏بین اصلاحات رضا شاه  بود.  همان گونه که از قطعه نقل شده  در بالا پیداست، نویسندگان و سر دبیران این ‏‏مجله می دانستند که در گذشته ، دولت ، مردها، و افکار عمومی ‏علیه ‏اصلاحاتی  آنان و دیگران هوادارش ‏بوده اند ‏کار می کرده اند. اما اکنون به این باور ‏رسیده بودند ‏که وضع  فرق کرده است. دولت پهلوی ‏بر خلاف ‏سلف خود سلسله  قاجار ، وانمود ‏می کرد که ‏یارو پشتیبان زنان اصلاح طلب است. ‏سرگذشت مجله عالم نسوان نشان می دهد ‏که این  زنان اصلاح ‏طلب ایرانی  فعالانه ازبرنامه خاص ناسیونالیستی ‏و تجدد طلبانه ای حمایت  کردند   که ‏سرانجام  خود گروگان ‏آن شدند.‏
‏ دوره رضا شاه را غالباً به عنوان عصراصلاحات ‏‏و تغییرات اجتماعی برجسته ستوده اند. بیشتر هواداران غیرمذهبی ‏‏حقوق زن از این دوره به عنوان دوره ای که ‏‏زنان از قید عقب ماندگی وسنّت آزاد شده اند یاد می کنند ‏‏و آن را گرامی می دارند.2 درعین حال، ازاین دوره به عنوان دوره خشونت و ‏‏سرکوب سیاسی یاد شده و برآن تأسف خورده اند. برخی متفکران اصلاح طلب وغیرمذهبی آن زمان، ‏‏شدیداً مخالف رضا شاه بودند و ازماهیت مستبدانه رژیم او بیم ‏‏داشتند، 3و بسیاری از زنان متدّین طبقات گوناگون هرگزاو را به خاطر ممنوع کردن چادر ‏‏درانظار عمومی  نبخشیدند.4 در یافت ما از برداشت های گوناگون در ‏‏بارۀ دوره رضا شاه چیست؟ چرا هیئت تحریریه عالم نسوان تا این اندازه ‏‏به اصلاحات  وضع زنان توسط  دولتی ‏‏امیدوار و علاقه مندبودند که در سراسر  دهه ‏‏‏1300 نشریات و سازمان های دیگر  زنان  را تعطیل  ‏‏کرده بود؟ نویسندگان وخوانندگان این مجله و به طور کلی زنان ‏‏اصلاح طلب ایرانی آن دوره افراد تحصیل کرده  طبقات  ‏‏متوسط  و بالای   شهری بودند .» 
‏یاسمین رستم کلابی در ادامۀ آن می نویسد:« ‏مجله عالم نسوان درهواداری از اصلاحات رضا شاه تنها نبود. اصلاح طلبان دیگرآن دوره ، به ‏خصوص اعضای حزب تجدد مانند علی اکبر داور، [ونیز ] حسن تقی زاده، ‏محمد تقی بهار، محمد علی  فروغی و احمد  کسروی نیز طرفدار تشکیل یک ‏دولت    نیرومند و متمرکز بودند. آنان اعتقاد داشتند که چنین دولتی می تواند ‏اصلاحاتی را که  انقلاب مشروطه  در انجام آنها ناکام مانده بود تحقق بخشد مانند:  جدا کردن دین از سیاست ؛ ایجاد یک ارتش و دیوان سالاری نیرومند؛ پایان دادن به وابستگی به بیگانه؛  صنعتی کردن کشور؛  توسعه  آموزش و پرورش  مردان و زنان ؛  و ایجاد  وحدت ملی از طریق زبان فارسی به عنوان  زبان مسلط .6 همذات  انگاری  اصلاحات و پیشرفت بایک دولت نیرومند بسیار زودتر با بر آمدنِ  اندیشمندان قرن نوزدهم  ایران مانند  میرزا فتحعلی آخوند زاده ، میرزا آقا خان کرمانی  و میرزا ملکم خان  شروع  شده بود  که به  ضعف  و فساد  قاجارها  انتقاد  می کردند و نگران  وضع  ئ نقش  زنان ایرانی در خانواده و جامعه  بودند. 7 
 تصویر مترقی حکومت  رضا شاه ، وقتی  از 1314 « اصلاحات از بالا»  به زیان  هر گونه ابتکار  مستقل فردی  بر صحنه کشور مسلط شد ،  دیگر  به خوبی  سابق  حفظ نشد. رضا شاه  به محض  آنکه  پایه های قدرت و اقتدار خود را  استوارتر  کرد،  آخرین  نشریات  و  سازمان  های باقی مانده زنان ممنوع  کرد و  خود « کانون  بانوان »  را که ساختۀ  دولت بود تأسیس  کرد با  بیشتر  شدن قدرت دولت ، حتی زنان اصلاح طلب طرفدارحکومت نظیر نویسندگان عالم  نسوان توانایی هدایت  اصلاحات  را از دست دادند و خاموش شدند.  تا وقتی دولت ضعیف بود،  زنان اصلاح طلب، همانند  دوره  قاجار، می توانستند خواسته های خود را از طریق نشریات زنان بیان کنند. اما وقتی دولت در زمان رضا شاه  قدرت یافت و خواسته های زنان تا اندازه ای بر آورده شد، این  آزادی بیان  نیز بطور کلی به حالت تعلیق در آمد.
در دورۀ سانسور فعال ، و گاه خشن ، مطبوعات از سوی دولت ، نشریۀ عالم نسوان توانست ماهرانه  با دستگاه  دیوان سالاری سلطنتی کنار بیاید و از آزادی  نسبی در دو رژیم  سیاسی پیاپی - اواخر  قاجار ( 1304 – 1299)  و اوایل  سلطنت  پهلوی ( 1313 – 1304) - برخوردار شود.  این نشریه از حمایت مادی و معنوی دانش آموختگان مدرسه  دخترانه  بتل در تهران  که از سوی مبلغان مذهبی  آمریکایی  اداره  می شد بر خوردار بود، در میان مطبوعات ادواری ایران از موضعی مستقل ونیمه رسمی بهره مند بود. این  مجله موفق شد در یک دوره چهارده ساله هر دو ما یک بار انتشار یابد و بیشتراز هر نشریه دیگر زنان در دهه های 1300 و 1310 و حتی  بیشتر ازاکثر نشریات ادواری آن دوره عمر کند.8
عالم نسوان اولین مجله ای  نبود  که انحصار با مسائل زنان اختصاص داشت ،  چون یک دهه قبل از  او نشریات  متعدد دیگری نیز وجود داشتند مانند: دانش ( تهران ، 1290 – 1289) و شکوفه ( تهران 1295 – 1292 ) . میان  سال های 1297  تا 1306  نشریات و انجمن های بسیاری توسط  زنان ایرانی تأسیس شدند. در نتیجه ، مجله  عالم نسوان هنگامی  که پا به عرصه  وجود گذاشت، از همراهی  نشریات زنانه دیگری  مانند زبان زنان ( اصفهان  1301 – 1298 ) جهان زنان (مشهد ، 1300 ) ، نامه بانوان ( تهران ، 1300 – 1299 ) و پیک  سعادت نسوان ( رشت ، 1307 – 1304 ) بر خوردار شد. عمرانتشار کوتاه این نشریات زنان نه تنها معلول مشکلات  مالی  و مواد  و مطالب برای  گرداندن  یک نشریه بلکه ناشی از اِعمال سانسور دولتی مطبوعات ادواری بود.  پتر آوری معتقد  است که  قتل میرزا ده  عشقی  شاعر و روزنامه نویس  در 1303  که اشعارهجویه اش علیه رضاخان  معروف  بود، تاریخ  مطبوعات ایران  را وارد  مرحله ای  تازه کرد، چون روزنامه نگاران در برابر ماهیت مستبدانه رژیم  نو خاسته پهلوی  شروع کردند به محافظه کاری و زبان در کام کشیدن.  بدین ترتیب  تعداد  نشریات  در دوره  1304 تا 1320 از حدود  150 به 50 نشریه کاهش یافت.9 توانائی بر پا ماندن عالم نسوان در چنین فضای سرکوبی در خور توجه است و رابطه میان مطبوعات  زنان  و دولت  را روشن  می سازد .
  عالم نسوان با ورود  به دهه  دوم انتشار خود،  احساسات پهلوی دوستانه شدیدی نشان می داد. دراین  ضمن  با تحکیم رژیم پهلوی در اواخر دهه 1300 و اوایل  دهه  1310 ،  عالم نسوان خواسته های  متعدد تازه و مهمی  برخواسته های پیشین خود درباره تحصیل ،  بهداشت و تندرستی زنان افزود. این خواسته های جدید عبارت بودند از: اصلاح قانون خانواده ، اشتغال زنان و کشف حجاب که بحث های  زنده  و پرشوری میان نویسندگان وخوانندگان مجله ایجاد کرد. در این زمان نویسندگان نشریه دیدگاه  بازتر و استوارتری برای مخاطب  قراردادن  دولت پهلوی پیدا کردند و خواسته های خود را مستقیماً  و صادقانه مثلاً  از طریق ستونی  به نام « یک زن  می پرسد »  مطرح  می کردند.
 این فصل نشان خواهد داد که چگونه برنامه کارعالم نسوان برای « پیشرفت زنان» با برنامه «بیداری زنان » رضا شاه  تداخل و همپوشی یافت.  بررسی سه موضوع مورد علاقه این نشریه طی اواخر دهه 1300 و اوایل 1310 - اصلاح  قانون خانواده ، اشتغال زنان،  و کشف حجاب - نقش عالم نسوان را در آغازگری و کمک مستقیم به اصلاحات  و واکنش نشریه به خط مشی دولت درآغاز دوره رضا  شاه را روشن می سازد. 

◀« زن گمراه » و اصلاح  قانون خانواده
خانواده به مهمترین موضوع  اجتماعی و کانون اصلاحات  برای نویسندگان عالم نسوان تبدیل شد.  این نشریه  حیاتی ترین مسائل زندگی خانوادگی  را ازدواج  دختران  خردسال ، نکاح موقت(صیغه) ، چند زنی، امراض مقاربتی( بیماری های آموزشی) وسایر تهدیدات نسبت به سلامتی زنان، و غیرمستقیم ، فحشاء می دانست. نشریه می خواست علاوه براصلاحات آموزشی و بهداشت عمومی، برای بهبود  پایگاه زنان در خانواده و روابط  زناشویی تغییراتی در قانون انجام  گیرد. در ایران آغازسده بیستم ،  ازدواج  دختران خردسال هنوز در نواحی  شهری روستایی مرسوم بود. داشتن چند زن ( تا چهار زن عقدی ) و تعداد نامحدودی صیغه  که بر اساس احکام  شرع مجاز بود، غالباً درمیان طبقات ثروتمند تر رواج داشت. نویسندگان  اصلاح سلب  سده نوزدهم  این رسوم « عقب مانده»  زناشویی  را نکوهش  کرده بودند  و در دهه های 1300 و 1310 این گونه  وصلت ها به نحو گسترده تری  به عنوان  تهدید  برای زندگی زنان مورد انتقاد قرارگرفت. بدین ترتیب بحث های  مربوط  به روابط جنسی  و اخلاقیات  وارد  مباحث  مربوط   به ازدواج  زودرس  و بیماری های آمیزشی شد.
مجله عالم نسوان  داستان ها  و گزارش ها ی تلخی  از زنان جوانی را که دراثرنزدیکی جنسی با شوهران مبتلای خود بیمارشده بودند چاپ می کرد.
« والدین من باعث بدبختی من شدند و مرا مثل یک برده [ کنیز] به کسی شوهر دادند که هرگزندیده بودم نامش را هم  نمی دانستم . آنها می دانستند که من مخالف این ازدواجم ، اما موافقت یا مخالفت من برایشان اهمیتی نداشت ... من دختر جوان ، تیره  روز  و قربانی  شده یا  بودم ،  دخترهجده ساله ای  با قلبی پرازامید که تنها پشتیبانان من یعنی ،  پدرومادرم مرا قربانی کردند...  اولین شب تحقیرشدنم  یعنی شب عروسی ام گذشت و ظرف پانزده روز سفلیس گرفتم.10» 
 این گونه قصه گوئی روال عادی کارمجله عالم نسوان شده بود . طرح کلی روایت ها این بود که  دخترجوانی را خانواده اش درسنین پایین  به زور شوهر داده بودند  که از شوهرش که قبل یا شاید در زمان زناشویی با روسپیان رابطه داشت بیماری آمیزشی گرفته  بود. طلاق ، تهیدستی وبیماری  نهایی، این زنان را به ستوه آورده بود. این گونه زنان معمولاً بچه نداشتند.( یا به علت نازایی یا مرگ بچه ها ، به علت عوارض ناشی ازامراض مقاربتی ، یا ازدست دادن حضانت (سرپرستی) طبق  قانون خانواده درشرع اسلام )، وغالباً به عنوان یگانه حامی مالی فرزندانشان تهیدست می شدند. آنان  مجبور  بودند برای ادامه حیات به مشاغل تحقیر امیزی مانند خدمتکاری درخانهها (کلفتی) روی آرند.11 
 این تصویرهای نگران کننده از زندگی خانوادگی درایران با تصاویرآرمانی ازعشق رو مانتیک  مدرن  که گفته می شد  باعث شادی و احترام  ومانع  طلاق می شود مغایرت  داشت.
عالم نسوان از خانواده  جدید تک همسری، وصلتی میان زن وشوهر مبتنی بررضایت وعلاقه متقابل  پشتیبانی می کرد. 12 دراین تصویر آرمانی، زوجین از لحاظ  فکری و عاطفی مناسب یکدیگر بوده و می توانستند شرکای خوبی برای زندگی باشند. « ازدواج مناسب » ازدواجی نظیرازدواج عادل خلعت بری سردبیر روزنامه  با فخری عُظما مدیرمدرسه  دخترانه  بود 13 هر دو تحصیل  کرده ، از طبقه  متوسط  بالا ، از لحاظ  اجتماعی  فعال وافراد شهری کارشناس در رشته خود بودند.  این نوع  ازدواج  با ازدواج سنتی میان یک مرد ثروتمند و سالمند با دختری جوان که عالم  نسوان او را به عقب ماندگی محکوم  می کرد، مغایرت و تضاد داشت. ازدواج مبتنی برعشق به عنوان ازدواجی ارمانی به طبقات متوسط  بالا و متوسط جدید معرفی می شد.  متن یک سخنرانی  که در مراسم فارغ التحصیلی  مدرسه  دخترانه « ایران بتل» ایراد شده و بعداً  در نشریه به چاپ رسید ،  اعلام می کرد که عشق  و احترام  متقابل شالوده ی هر ازدواج  سعادتمندانه است ، ضمن  این  که شعری هم در مجله چاپ شد که  درآن عشق واحترام  و نه کسب مال می بایست اساس تصمیم گیری برای زناشویی باشد.
ازدواج هایی بودند که غالباً والدین دختران جوان خود را به مردی مسن تر«می فروختند»، این   ازدواج ها باعث گسترش امراض مراقبتی می شد و زنان ازحقوق خود چه پیش وچه پس ازازدواج  خبری نداشتند. از آن جا که اکثرزنان نمی دانستند قانون شیعه اجازه  داده که آنان شرایط خود را در عقد نامه بنویسند، عالم نسوان به آنان توصیه می کرد  که چگونه از این اهرم به سود خود برای داشتن  یک شوهرخوب استفاده کنند. درسال 1302 هما محمودی یکی از نویسندگان مجله به خوانندگان  اندرز می داد که در مذاکرا ت مربوط  به ازدواج  محتاط  باشند و در خواست ها و شرایط متعدد  مهمی را برتازه داماد تحمیل کنند . توافق یک ازدواج خوب باید تضمین می کرد که:  (1) خانواده  داماد محترم و آبرومند و خود داماد خوب و خوش ذات باشد، ( 2)  به آزمایش پزشکی ازنظر سلامت  جسمانی تن دردهد. ( منظور سلامتی از لحاظ ابتلا به بیماری ها آمیزشی  بود)، (3 )  مهریه  معادل نیمی از دارایی داماد باشد، و(4) داماد ازحق ازدواج  دوم چشم  بپوشد. 15 نویسندگان  دثیگر نشریه از توصیه خانم محمودی در مورد سلامت جسمانی  داماد به شدت حمایت کرده بودند. 16
 نویسندگان وهمکاران مجله نسوان از تصویب قانون خانواده  بسیاردلگرم شدند. دولت در اواخر دهه  1300  و سراسر دهه 1310 قانون خانواده را با الحاقیه هایی تکمیل  کرد. قانون مدنی ایران که برای اولین بار در 1307 به تصویب مجلس رسید،  دارای 100 ماده (غیرازکل 1335 ماده ) در باره خانواده بود17 قانون ازدواج  وقانون مربوط  به ارائه گواهینامه پزشکی هنگام  عقده ، به ترتیب  در سال های  1310 و 1317  افزوده شد.18
در قانون ازدواج  بسیاری از مواد قانون مدنی سال 1307 در باره ازدواج و طلاق تکرارشده بود . ماده 1041 سن  ازدواج  دختر  را به 15 و پسر را  به 18  سال افزایش  داد. در ماده  1063 قید  می شد  که زن و مرد  هر دو باید به ازدواج   راضی باشند. در مواد 1042 و 1043 آمده بود که زن  باید برای اولین ازدواج  خود  از پدر یا پدر بزرگش کسب اجازه کند. 
 قانون مدنی نیزسنت تعدد  زوجات را حفظ  کرد، گرچه مستقیماً از آن نام برده نشده بود ولی تلویجاً  در چارچوب امرازدواج می گنجید.  ماده 1105  شوهر  را رئیس خانواده و مسئول تأمین معشیت  همسر ( یا  پرداخت نفقه)  می دانست.  در مواد 1075   تا 1077 تصریح  شده بود که مرد می تواند   تعدادی صیغه  بگیرد. 20  ماده 1133 طلاق حضور دو شاهد مذکر لازم است. حال آن که  به حضور  و حتی اطلاع  زن نیازی نبود. 21 در مواد 1121 تا 1132  شرایطی که زن می توانست تقاضای  طلاق کند ذکر شده بود: عدم پرداخت  نفقه ( خرجی  روزانه ) ازسوی شوهر؛ جنون شوهر ؛  ناتوانی جنسی شوهر؛ و بد رفتاری او با همسر خویش . ماده 1127  این حق  را به زن می داد که از آمیزش جنسی با شوهری که بیماری آمیزشی دارد خود داری کند ، گرچه  در این صورت تقاضای  طلاق نمی توانست بکند. 22
مفاد کنونی قانون مدنی در باره  قانون خانواده ، کاملاً تازه نبود. در حالی که اکثر موارد دیگرقانون  مدنی مبتنی برقوانین فرانسه و وجود دادگاه ها و قضات عرفی بود، قوانین جدید خانواده قوانین اسلامی موجود واختیارات محاکم و قضاوت مذهبی را حفظ می کرد. 23 باردیگر تصویب  قانون ازدواج درمجلس کانون بحث های عالم نسوان شد.  تقریباً  درتمام شماره های مجله از1310 تا 1311 قانون اصلاح طلبانه رضا شاه  در مورد ازدواج و طلاق ستوده  شده است.  عالم نسوان اعلام  کرده بود که یکی ازهدف هایش تقویت ازدواج ازطریقارتقای آموزش وتحصیل زنان ، ازدواج براساس علاقه و تفاهم و شراکت ، کشف حجاب و از بین بردن روسپی گری است . بدین ترتیب زنان مبتلا به بیماری و بدون بچه در صفحات نشریه پس ازتصویب قانون مدنی جدید و الجاقیه های بعدی آن لزوماً  با رفتاری از نوع دیگرو متفاوت ترسیم نمی شدند، چون همه مفاد آن عمدتاً همان احکام واعمال موجود اسلامی و شرعی بود. با این حال مقالات متعدد عالم نسوان به ستایش از قانون جدید رضا شاهی در مورد  ازدواج  و طلاق پرداخت. مثلاً درهمان ستونی که به شخصیت خیالی وشوخی به نام « دلشاد  خانم »  اختصاص داشت محدودیت های اعمال شده بر صیغه و تعدد زوجات ستوده  می شد. 24 حال آن که  قانون جدید مدنی هیچ تغییری در احکام  شرعی پیشین آن  نداده بود.
زنان اصلاح طلب عالم نسوان زیرذره بین مقامات دولتی قرار داشتند. سانسورچی های حکومت  مجله  را زیر نظر داشتند، زیرا این مجله  حتی از طریق زنان درباری و خویشاوند که مشترک آن بودند  به درون کاخ رضا شاه  نیز راه یافته بودند.
 به علاوه  از اواسط  تا اواخر دهه 1300 کارمندان دولت نیز گهگاه مقالاتی درعالم نسوان انتشار  می دادند وبدین ترتیب منزلتی نیمه رسمی به آن بخشیده بودند. در سال 1311 مستوره افشارچنین نوشت:«بارها انجمنی میهنی [ زنان ] به مجلس پیشنهاد کرده -  و اکنون  نیز تکرار می کنیم و از نمایندگان محترم تقاضا داریم... که قانونی بگذرانند که مردان بدون ارائه تصدیق پزشکی ازلحاظ پاک بودن از بیماری حق ازدواج  نداشته باشند.»26 در 1317 مجلس  قانون  ارائه گواهنینامه پزشکی  پیش ازازدواج  را تصویب کرد که در آن ذکرشده بود:« اشخاصی  که می خواهند ازدواج کنند باید گواهینامه پزشکی مبنی  براین که هیچ گونه بیماری مسری مهمی ندارند وبه اطلاع و تأیید  وزارت دادگستری رسیده  باشد ارائه  دهند.» 27
 چرا  مجله عام نسوان  برای قانون مدنی  و قانون ازدواج  این همه شور و اشتیاق نشان  می داد؟  سن ازدواج  برای دختران و پسران افزایش یافته بود و ازدواج  دختران خردسال ممنوع شده بود ، که  دستاوردی  برای زنان اصلاح طلب محسوب می شد.  چنان که پیش از آن اشاره شد، نویسندگان  نشریه غالباً به ازدواج دختران خردسال خرده می گرفتند، گرچه  می دانستند  که با دسترسی بیشتر  دختران به آموزش و پرورش  و نیز تغییراتی در قانون ازدواج ، سن ازدواج دختران بالا خواهد رفت. 28 قانون دیگری اهرم بیشتری درطی مذاکرات برای ازدواج دراختیار زنان قرارمی داد ودر درون همان بافت پیشین چند همسری ، مرد ملزم شده بود هنگام عقد اگر قبلاً ازدواج کرده بود آن را  به همسر آینده و احتمالی خود اطلاع  دهد ودختر می توانست درآن صورت ازازدواج خود داری کند. همچنین طبق قانون جدید اگرهر یک ازطرفین هنگام مذاگره برای زناشویی اطلاع نادرستی درباره خود اظهارمی داشت که طرف مقابل درصورت داشتن اطلاع درست می توانست از ازدواج خود داری کند، خلافکاربه « شش ماه تا دو سال » زندان محکوم می شد. 29 نحوه ی انجام این قانون، براینکه آیا زنان به این دلیل از دادگاه  تقاضای طلاق کرده  باشند روشن نیست . 
نشریه عالم نسوان از قانون ثبت اجباری همه ازدواج ها وطلاق ها دردفترخانه های رسمی دولتی نیز بسیاراظهارشادی می کردند  و آن را جزو حقوق جدید زنان می شمردند. بخش یکم قانون ازدواج ثبت هرگونه ازدواج ( از جمله  نکاح  موقت) و طلاق را اجباری می ساخت: درنواحی  تعیین و تأیید شده وزارت  دادگستری  باشد و در یک دفتر خانه رسمی ثبت  شود. 
 درنواحی فوق الذکر، هرکس به ازدواج، طلاق یا احضار[همسر خود] بدون ثبت دردفترخانه ثبت [ازدواج و طلاق ] بپردازد نیز مشمول همان مجازات  فوق خواهد بود. 30 
یکی از نویسندگان عالم  نسوان به نام امیرارسلان خلعت بری  که وکیلی تحصیل کرده فرانسه بود، 31  با شور و حرارت به حمایت از قانون  جدید  پرداخت و آن را باعث  افزایش قدرت زنان در ازدواج  دانست. او این افزایش قدرت دو لت  را به منزله آزادی زنان تلقی کرد، چون مانع از آن می باشد که مردان از زیربار مسئولیت های زناشویی شانه خالی کنند.  پیش از آن  چون هیچ  گونه سند رسمی   ازدواج  وجود  نداشت ، اگر شوهری پس از کامجویی زن خود  را ترک می کرد  آن زن نمی توانست  وقوع عقد را اثبات کند یا تقاضای دریافت مهریه یا ارث برای فرزندی که درشکم داشت  نماید . قانون  جدید ازدواج به زنان قدرت می داد که مردان را به جرم تخلف از قانون به دادگاه بکشانند وحقوق خود را  مطالبه  کنند و مردان  را به انجام  تعهدات خود وا دارند . خلعت بری پیش بینی کرد که به علت  وجود قانون جدید، نکاح موقت ( صیغه) به زودی ازبین خواهد رفت. با توجه به ننگ و بدنامی  صیغه گرفتن درمیان طبقات متوسط  بالا ومتوسط  جدید ، کمتر مرید  در صورت اجبار به ثبت علنی نان خود حاضرمی شد به این کاراقدام کند . اوعقیده داشت که هم اکنون ظرف یک سال موارد نکاح  موقت  در تهران حدود  ده در صد  کاهش یافته  است.32  تعدد  زوجات در میان طبقات بالا نیز دراین دوره  کاهش یافت.33 
 اما سرانجام به رغم  دستاوردهای مهم برای زنان ، قانون مدنی ایران در 1307 و قانون ازدواج  سال 1310 تغییری بنیادی در وضعیت قانونی زنان درازدواج وطلاق ایجاد نکردند. گرچه قانون جدید  سن ازدواج  را افزایش داد و ملزم کرد  که هر دو طرف باید  به ازدواج  راضی باشند و همه زناشویی ها  رسماً به ثبت برسند ، اما برخی  اعمال  که مورد  انتقاد مجله  عالم نسوان  نیز قرارداشت به جای  خود باقی ماند. از آن جا که احکام  شرعی موجود در قوانین جدید گنجانده شده بودند، زنان درمورد  مسائل پیش از ازدواج ، زمان ازدواج و پس از ازدواج ، توان و حقوق ناچیزی کسب  کردند.
 یگانه نکته ای را که می توان بزرگ ترین  پیروزی هواداران تغییرات قانونی درمجله عالم نسوان  دانست تصویب ماده ای درباره لزوم ارائه گواهینامه سلامت جسمی ازسوی داماد پیش از وقوع عقد بود. از آن جا که انتشاراین نشریه درسال 1313متوقف شد، از واکنش  نویسندگان و دبیران آن در برابراین قانون اطلاعی نداریم. محتوای قانون خانواده  تا اندازه  زیادی دردهه 1310  بی تغییر ماند و نهضت زنان ایران از آن پس همچنان به مبارزه  خود در مورد  خانواده  ادامه داد. 34 

 ◀  فراسوی آموزگاری  و خانه داری : گسترش  کار و اشتغال زنان
نشریاتی نظیرعالم نسوان نه فقط از لحاظ  مطالبی که می نوشتند بلکه فی نفسه  وجود  خودشان سندی  بود گواه براولین مشارکت زنان ایرانی درمشاغل تازه ای مانند روز نامه  نگاری  به عنوان سردبیر،  نویسنده، مترجم یا مدیراموراداری. انتشارگزارش ها و واکنش خواسته های زنان برای توسعه  مشارکت ایشان درحیات اقتصادی ، درونمایه مهم و اصلی نشریه عالم نسوان دراوایل دهه 1310 را تشکیل  می داد.  تا آن زمان گزینه های شغلی اندکی برای زنان شهری طبقه متوسط بالا و متوسط  وجود داشت. زنان و دختران تهیدست شهری درحرفه هایی مانند دوزندگی، ریسندگی ، بافندگی ، خدمتکاری درخانه ها، دایگی(پرستاری از بچه) ، قابلگی ( مامایی) ، درمانگری ، واعظی ، واسطگی  برای ازدواج ، فروشندگی، کارگری در حمام های عمومی( دلّاگی )، مرده شویی، آوازخوانی، رقاصی  و نوازندگی  کار می کردند.35  همچنین  به روسپیگری می پرداختند،  حرفه ای  که عالم نسوان  آن را نکوهید ومی کوشید ریشه  کن سازد. 36
در اوایل قرن بیستم  گروه  کوچکی از زنان  تحصیل کرده شروع به افتتاح ، اداره و تدریس در مدارس دخترانۀ خصوصی کردند. با افزایش تعداد مدارس  دخترانه ( خصوصی و دولتی) ، زنان آموزگار کافی برای تدریس درآن ها وجود نداشت. به نوشته یک ناظرخارجی ، در اوایل دهه  1300 « غیراز کلفتی درخانه ها و معلمی درمدارس دخترانه ( که اکنون امکان  آن بسیار محدود است) عملاً هیچ  شغل دیگری برای آنکه زنی بتواند امرار معاش  کند وجود  ندارد، چون تقریباً هر کار دیگری مستلزم تماس با مردان است که  برای زنان مسلمان ممنوع  شده است.» 37  چنین باورهایی، که  مجله عالم نسوان نیز در آن شریک بود، معرّف دیدگاهی بود که  فقط  به زنان شعری توجه داشت.   این نشریه غیراز احترامی که برای تصویر آرمانی شدۀ زنان روستایی قئل بود،  ازهرگونه توجه یا بحث  جدّی در مورد زنان کشاورز یا عشایری که به طور مختلط  در کنار مردها  کارمی کردند پرهیز  می کرد.38
تا دهه 1300 آن مشاغلی که در آن زمان دراروپا و آمریکا  برعهده زنان بود -  نظیر کارهای  دفتری و منشی گری، آموزگاری و پرستاری – در ایران  توسط  مردان  انجام  می گرفت.39  یگانه  مؤسسه آموزش عالی که درهایش  به روی زنان  گشوده  بود« کالج  تعلیم معلمان زن» بود،  و این در واقع  دبیرستانی  بود که درسال 1318 درتهران افتتاح شده بود. با این حال ، تعداد اندکیازخانواده های ثروتمند ، دختران خود را برای تحصیل به خارج فرستاده بودند و در نتیجه شمار بسیار ناچیزی از زنان درتهران مدرک  تحصیلی برای کاردراختیارداشتند.40
نشریه نسوان ازهمان سال 1301 ضرورت وجود یک دانشگاه  تخصصی برای پرورش زنان تا درجه  دکتری را تشخیص داده بود، « زیرا درایران امروز، ما حتی یک زن دکتر ، وکیل ، حقوقدان ، پزشک ، دندان پزشک ، خیاط، یا ماما نداریم.» 41 در سال 1307 در میان « پزشکان با معلومات و مشهور تهران »42 فقط سه زن پزشک ایرانی وجود  داشت. سه نفر از اولین فارغ التحصیلان « کالج معلمان» کارمند دولت شده و به عنوان بازرس مدارس دخترانه کار می کردند. بیشترزنان طبقه  متوسط بالا و متوسط  که در این زمان مشغول  به کار بودند در عرصه آموزش و پرورش به عنوان  آموزگار، مدیر، و بازرس مدارس دولتی کار می کردند. 43  عالم نسوان به طور مستند نشان می داد که فارغ التحصیلان این کالج  در دهه 1300 بنیادگذار مدارس دولتی دخترانه درشهرستان ها بوده اند. زنان تحصیل کرده با مجوز وزارت آموزش و پرورش درمناطق مختلف کشور به تأسیس مدارس دخترانه همت گماشتند: فاطمه و کیل درساری؛ مهرتاج رخشان همکار مجله عالم نسوان و بازرس  وزارت آموزش و پرورش در انزلی ؛ و مریم اردلانی در کردستان. 44 
زنان برای مشاغل وحرفه های دیگرنیزآموزش می دیدند. آموزش  یکسان و استاندارد برای تحصیلات مامایی نخست درعصر رضا شاه  انجام  شد.  فهرست فارغ التحصیلان مدرسه جدید مامایی در 1309  نشان می دهد که اکثر آنان از اقلیت های مذهبی - قومی ایران بوده اند. 45 در بحث انگیزترین حرفه های جدید  نظیر هنرپیشگی تئاتر، زنان برجسته مانند لورتا یرپتیان و وارتو تاریان ازایرانیان ارمنی46 بودند.
 پیش از 1310 عالم نسوان غیراز خانه داری (  خانم  خانه) و آ موزگاری الگوهای چندان زیادی  برای معرفی به زنان  نداشت. در 1311 صفحه تازه ای  درنشریه  به نام « مشاغل  زنان»  گشوده شد که  به معرفی و بحث درباره مشاغلی که زنان برای آنها مناسب تر بودند می پرداخت.  نخستین  اولویت زنان هنوز اداره خانه و خانواده بود، اما اکنون علاوه  براین ها تشویق می شدند که پزشک ، دندان پزشک ، پرستار، آموزگار، مدیر مدرسه ، دفتردار، ماشین  نویس ، تندنویس ، مدیرشرکت ، مترجم ، روزنامه نگار ، کاسب ، مددکار اجتماعی  و خیاط  شوند.  مریم سُهرابی از شهرک ناصری   به خوانندگان مجله نوشت که در کنار شوهرش به کار فروش  پوشاک اشتغال دارد.48 عالم نسوان که در 1310  این پرسش را مطرح  کرده بود که «  اگر  یک میلیون [تومان]  داشتم»  چه می کردم ، از میان  پاسخ های رسیده ، پاسخ  مقاله نویسی را چاپ  کرد که نوشته بود: « بزرگترین پسرم را می فرستادم [ به اروپا]  که مهندس معدن شود، پسر کوچکترم را که ادبیات تحصیل کند، اولین دخترم  رشته آموزگاری  بخواند و دومین دخترم  در رشته پرستاری به تحصیل بپردازد.»49 این مشاغل  جدید  برای زنان  به منزله ادامه  و گسترش کار زنان در خانه  تلقی می شد ، راهبردی که برای  توجیه گسترش اشتغال زنان در مشاغل جدید  مورد استفاده  قرارمی گرفت. برای نمونه ، خانم اشرف صادقی مدیریت خانه توسط زنان را با مدیریت یک بیمارستان ، یک ضیافت ، یک  باشگاه ، یک هتل  یا یک مدرسه قیاس می کرد  و آنها را شبیه  به هم می دانست. 50  استدلال می شد  که ماری کوری  هم دانشمند  بوده است و ههم  خانه دار. 51  اکثر این حرفه ها گرچه  به عنوان توسعه  وادامه  وظایف  زنانگی درخانه  به عنوان مادر و خانه دار وانمود می شدند، ولی در واقع  به زنان امکان می دادند  وارد  اجتماع  بشوند و در خارج  از خانه کار کنند.
 بسیاری از نویسندگان کار زنان در « مشاغل  آبرومند» را درمان آسیب های اجتماعی  و نشانه تمدن می دانستند. محمد علی ایروانی  می گفت: فقدان شغل برای زنان  باعث  فساد اجتماعی می شود.52  خانم ایران ارانی ضمن سخنرانی در« کنگرۀ زنان شرق »  که درسال  1311 در تهران برگزارشد اظهار داشت اولین گام به سوی آزادی زنان ورود  به نیروی کار است.  همچنین این مفهوم که کار زنان  نشانه تمدن است، شالوده  بسیاری از مقالات درعالم نسوان  را تشکیل  می داد. 54 
 برای اشتغال د ر خارج از خانه ، زنان خارجی  به عنوان  الگو مطرح می شدند. یک زن انگلیسی  بانکی تأسیس کرده بود؛  زنان مصری  به تند نویسی و ماشین نویسی برای دولت می پرداختند؛ زنان آمریکایی خودشان  کسب و کار به راه  می اندختند؛ زنان ترکیه ای درپی شغل های خاص بودند و  پستچی می شدند. 55 رضا خلیلی در مقاله « زنان باید کار  کنند» نوشت:
« بعد ازاشاعه  فرهنگ اروپایی [ در ایران] از جمله تک همسری ، بالا رفتن سن ازدواج و پرهیز  از طلاق ( که امیدواریم  در آینده گسترش بیشتری یابد ) ، ما اکنون درایران ناچار به کمک مالی زنان  نیازداریم. در غیر این صوررت مردها نمی توانند از پس مخارج زنانی برآیند  که از زنان اروپایی تقلید می کنند، بدون انکه  که کارهای ایشان را انجام دهند... هر زنی  لازم است ازطریق درآمدی که کسب می کند درهزینه های خانه سهیم شود، درست همان طور که مرد تلاش معاش برای تأمین  هزینه زندگی خانواده است...زنان باید کارکنند ، مهارت وحرفه ای  یاد بگیرند  و بتوانند شغلی داشته باشند... منظور ما از « شغل »  لزوماً  کار اداری ، تجاری  یا کار در کارخانه ها نیست. منظور این است که زنان  باید  حرفه ای  بیاموزند  یا داد ستد  را یاد بگیرند تا در صورتی  که نتوانستند شوهر کنند یا در  خانه بمانند، بتوانند زندگی  خود را تآمین  نمایند.. هم اکنون شغل هایی خاص زنان وجود دارد که متأسفانه توسط  مردان  اشغال  شده اند و این ها عبارتند از: آموزگاری در مدارس ابتدایی ، مامایی ، پرستاری ، خیاطی و غیره. این گونه  شغل ها بیشتر برای زنان مناسب هستند... بعضی زنان شهری  به کار جوراب  بافی و قالی بافی اشتغال دارند.  علاوه  بر منافع مالی و غلبه  بر بیکارگی وتنبلی ، کار این طبقات  به روشنی  نشان  میدهد که هیچ  آسیبی به کار خانه داری بچه داری ایشان  وارد  نیامده است.» 56
عالم نسوان غالباً کار زنان را « شغل  آبرومندانه ای » توصیف می کرد که در جامعه به ایشان  حیثیت  واعتبارمی بخشد. با این حال واقعیت چیز دیگری بود. دردهه 1310 بیشتر زنان به کارکار آموزگاری و پرستاری می پرداختند، اما خیل عظیم نان ایرانی در نواحی روستایی کار کشاورزی  می کردند. زنان معلم ، ماما، پرستار، پزشک ، حتی در نواحی  شهری ، استثناء بودند، زیرا بیشتر زنانی  که کار می کردند به تحصیلات عالی یا آموزش های حرفه ای دسترسی نداشتند.  بیشتر زنان ایرانی که در خارج از خانه کارمی کردند مجبور بودند  به کار ناخوشایند در کارگاه های قالی بافی  یا کارخانه های نساجی بپردازند  و بنابراین دررده کارگران فقیر قرار می گرفتند.
نوع کاری که نشریه برای زنان  تهیدست  شهری پیشنهاد  می کرد نیازی  به تحصیلات بالا نداشت، زیرا در کارگاه یا کارخانه  انجام می گرفت و نیاز آموزش حرفه ای داشت. از آنجا که ناسیونالیست ها و اصلاح طلبان ایرانی رشد صنعت را عامل اساسی اقتدارملی و بی نیازی به کالاهای خارجی می دانستند، نویسندگان نشریه توصیه می کردند که زنان فقیر می توانند در کارخانه های ریسندگی و بافندگی کار کنند. درنتیجه استدلال می شد  که هم ملت و هم زنان زندگی شان رونق  می گرفت. بدین  ترتیب دو مسیر متفاوت برای زنان تنگدست وزنان طبقه متوسط  پیشنهاد  می شد.  صدیقه دولت آبادی ضمن هواداری از اجباری کردن تحصیل عمومی برای دختران نوشت: « منظورم این نیست که همه دختران باید هندسه وزبان های خارجی یاد بگیرند، بلکه باید خواندن ونوشتن فارسی را درسطح ابتدایی بیاموزند. پس ازآن باید به مدارس فنی بروند و به آموختن صنایع دستی نظیرجوراب بافی بپردازند.» 58 این نکته درک شده بود که همه زنان نمی توانند ولازم نیست برای حرفه هایی مانند آموزگاری یا پرستاری  تحصیلات  عالیه  داشته  باشند.
 به طور کلی  توصیه  می شد  که زنان طبقات  تهیدست  شهری  به عنوان کارگر در صنایع  جدید به کار بپردازند. همچنین راهی « متمدنانه » برای زنان« فریب خورده » وغالباً ازدست رفته ای که گاه  ناچارمی شدند تن به فحشاء بدهند پیدا کرده بودند.
   معنای  حجاب  و بی حجاب  در دهه 1310
850 Safari Jamal 3در باره سیاست کشف حجاب رضا شاه درایران مطلب زیاد نوشته شده است. وقتی در باره بی حجابی بحث می کنیم باید دقت کنیم تا میان انواع متعدد حجاب که در آن زمان درایران مرسوم بود ومعانی  گوناگون این واژه و مفهوم حجاب تمایز قائل شویم. بیشتربحث های محققانه در باره کشف حجاب در دوره رضا شاه از لحاظ مفهوم حجاب و بی حجابی مبهم هستند.59  اغلب پذیرفته شده که  بی حجابی به معنای بازکردن و نشان دادن سر و موی زن است. یا  برداشتن پوشش صورت و«چادر» به سبک ایرانی (پارچه بزرگی که سرا پای زنان را می پوشانده وغالباً با همان چادر نیز رو می گرفته اند، یعنی صورت را نیزمی پوشانده اند) بودن تا بازکردن کامل سر[یعنی بدون روسری یا کلاه] این تفاوت در گزارش های  تاریخی روشن نیست و روشن کردن آن برای پژوهش های بعدی وجّروبحث های سیاسی درباره « حجاب » در ایران وجاهای دیگر اهمیت  دارد.
مطالعه  نشریه عالم  نسوان و سایر منابع  آن زمان  نشان می دهد که وقتی نویسندگان ایرانی دهه های 1300 و1310 دراین باره سخن می گفتند از واژه های « حجاب » و « چادر» استفاده می کردند. بی حجابی دردوره رضاشاه بنا به برداشت اصلاح طلبان ودولت به طورکلی به معنای کنار گذاشتن «چادر» و « پیچه» (روبنده ای که از موی سیاه  است بافته می شد و در زیرچادربا بند یا نواری به سر می بستند)60 یا« نقاب/ روبنده» ( پوشش چهره ازپارچه سفید مستطیل با قاب بازشبکه  گونه ای  در برابر چشمان برای دیدن ) 61 بود.
اکثریت عظیم زنان ایرانی که یاد در روستاها زندگی می کردند یا به عشایر گوناکون تعلق داشتند، حجابی به معنای چادر سرکردن یا روی خود را از مردم  پوشاندن نداشتند. به طور کلی حجاب در ایران و خاورمیانه  پدیده ای شهری و بیشترخاص طبقه بالا بود.62
حجاب مرسوم نبود، ولی کمترمسافریا جهانگردی به پوشش و پوشاک زنان روستایی وعشایری  اشاره کرده است.63 مقامات دولتی در مناطق روستایی آذربایجان طی دوره رضا شاه نظر داده اند که «زنان  دهقان و کشاورز همانند  گذشته بی حجاب هستند و به کار می پردازند وهنگامی که غریبه ای را می بینند با « کلاغی » [ چارقد ابریشمی  بزرگ] و« دستمال» نیمی از صورت خود را می پوشانند.» 64 
  با سبک های گوناگون لباس بانوان شهری ایرانی در خارج از خانه در اوایل سدۀ بیستم آشناتر  هستیم.  یکی ازاعضای هیئت مبلغین مذهبی آمریکایی به نام خانم آنی "استوکینک بویس" که تقریباً مدت  پنجاه  سال در ایران اقامت داشته است ، در حدود  سال  1300 عناصر پوشاک زنان شهری  طبقه  بالا و متوسط  رو به بالا را چنین  توضیح  می دهد:
« برای زنان محمدی [ مسلمان] درایران، حجاب با چادرعبارت است از پارچه ای سیاه از جنس ساتن [اطلس] ، آلپاکا [ نوعی پارچه از پشم شترآلپا] یا ابریشم، بسته به امکانات مالی هرکس. چادرکاملاً تن و  بدن را  می پوشاند. صورت با تکه بزرگی بافته ازموی اسب به نام « پیچه»  که تمام چهره  را در بر می گیرد پوشانده می شود. اما درعین حال زن میتواند به خوبی از لابلای آن بیرون را ببیند. در شهرهای کوچکتر و روستاها زنان همچنان« چادربه سرمی کنند که پارچه بلند وبارکی است درست جلوی چشمان شکاف می خورد» به سرمی کنند که پارچه بلند وباریکی است که درست درجلوی چشمان شکاف می خورد وبه جای این شکاف توری گلدوزی شده ای دوخته شده است. زنان قدیمی معمولاً زیر چادرشلولاری تنگ و بارک و بلند و چسبان و روی شلوارچند دامن  بسیارکوتاه  چین دارمی پوشند... وقتی ازخانه بیرون می آیندعلاوه برچادریک شلوارسه رُبعی پُف داراطلسی[ چاخچور ]  که در قسمت قوزک پا جمع می شود و به پا می کنند . فقط زنان شهرنشین هستند که عوض شده اند. اینان درزیرچادر پیراهن اروپایی می پوشند و درکوچه و خیابانهای تهران به ندرت زنی با شلوارپُف  داردیده می شود ، زیرا  چپاندن یک دامن بلند درتوی شلوارپُف دارتقریباً غیرممکن و نامناسب است. سبک قدیمی آرایش موهنوز وجود دارد  که عبارت است ازشش یا دوازده رشته گیس بافته باریک و بلند که از پشت می آویزند که« چار قد»  تقریباً تمام آنها را می پوشاند. جنس چار قدها از لطیف ترین و قشنگ ترین پارچه های قابل تصورمانند مشمش [ یا موسلین ظریف]، تور، دانتل ، حریر،  یا پوینت دسپری[عیناً]  ومعمولاً سفید و بیشتربا سایه های قشنگی از رنگ های صورتی ، سبز،  بنفش روشن  و سرخ است» 65 
 اسناد دولتی دوره رضا شاه مربوط  به خط  مشی رسمی دولت در باره لباس زنان درسال های 1314 و 1315 که به  مبارزه برای « کشف حجاب » معروف شده نشان می دهند که این سیاست به تدریج و با درجات متفاوت اجبارکه بستگی به هر منطقه و میزان مقاومت محلی داشت اعمال گردید.66  به علاوه ، کشف حجاب درهمه ایالات وشهرستان ها نه یک جوراعمال می شد ونه برداشت  یکسانی از آن داشتند. مثلاً در آذربایجان به علت شرایط اقلیمی مانند  سرمای شدید زمستانی یا کرمای تابستان بر داشتن« روسری » اجباری نبود. تا وقتی روسری مانند چادر و پیچه  صورت  را  نمی پوشاند پلیس  اجازه دخالت « خشن برای برداشتن این نوع حجاب ازسر» را داشت.67 چون برخی از زنان  فقیردر آذربایجان هنوز چار قد به سر می کردند،  مقامات  محلی به این نتیجه  رسسیدند که برای ایشان  کلاه  بخرند. 68  اصولاً  دولت ترجیح  می داد  زنان کلاه به سر بگذارند، اما چون چنین کاری در همه جا مقدورنبود  یا دولت توانایی اجرای  کامل  قانون  خود را نداشت – مانند  نواحی روستایی – گزینه های موجود به جای  چادر و پیچه  قایل  قبول بود.
بدرالملوک بامداد ازهواداران سرسخت رضا شاه  گواهی می دهد  که کشف  حجاب تا جایی برای زنان  بی خطر است که « رویشان  را نپوشانند» و « صورتشان  را نشان  دهند ». 
 افزون براین، نویسندگان عالم نسوان کشف حجاب را به عنوان « پوشیده  نبودن صورت و دست وپا» و این که « صورت ها بازباشد» 70 توصیف ومعنا می کنند.  در 1311 ستون معروف و محبوب «دلشاد  خانم »  روزنامه که شخصیتی خیالی بود، 71 کشف حجاب را گرامی داشت و اعلام کرد«خوشحالم که پیچه نمی زنم». ویژگی های دیگر کشف حجاب « رها کردن چادر و ظاهر شدن ملاء عام با لباس اروپایی» بود72  و منظور از لباس اروپایی، پیراهن ، نیم تنه یا کُتی  روی آن، یک جفت دستکش و یک کلاه بود. 
 بلافاصله پس ازاعلام کشف حجاب در1315 درجشن فارغ التحصیلی کالج تربیت معلم زنان در تهران، دولت به صدوراعلامیه یی در باره چگونگی رفتار زنان درملاء عام ومجامع خصوصی  پرداخت. دراین اعلامیه به زنان  توصیه شد که حتی در خانه وقتی مرد غریبه ای هست نباید کلاه  خود را بردارند و نیم تنه و دستکش را دربیاورند.74 این لباس جدید نو آوری و بدعت کاملی برای اکثر زنان شهری بود.  چون همه موها و گردن را نمی پوشاند و بیش از گذشته ساق پا و شکل  بدن را نشان می داد. با این حال این جامعه غیراز صورت بیشتربدن را می پوشاند. از شوخی روزگار، آن  چه در آن زمان «  کشف حجاب »  محسوب می شد، تقریباً همان چیزی است که امروزه به عنوان «حجاب اسلامی» درجمهوری اسلامی ایران با تفاوت اندکی پذیرفته واجباری شده است. زنان شهری  طبقه متوسط ایران امروز همان  لباس رسمی جمهور یا سلامی را بیشتر ترجیح میدهند که عبارت  است از روپوشی بلند،  روسری و روی باز تا چادر و« مقدمه» ( روسری مخصوصی که درست  قالب صورت است وبه آن می چسبد) . بدین قرارکشف حجاب سال های دهه 1300 و1310  به معنای  روی باز، نیم تنه ای به سبک غربی و پوشش نسبی سر بدعت  تمام عیاری  برای آن روزگار  محسوب  می شد و تغییر مهمی بود  که حتی جمهوری اسلامی  نتوانست  آن را بد و غیراسلامی بداند.
 نشریه عالم  نسوان در دهه 1300 از بیم  برانگیختن خشم  سانسور برانگیختن خشم  سانسوردولتی و روحانبون علاً در باره حجاب بحث نمی کرد.  نشریه جهان  زنان  که گستاخی کرده  و به این عرصه گام  نهاده  بود،  مدتی پیش توقیف شده و مدیر آن به قم تبعید  شده بود. بحث  جدی  تر در باره حجاب  پس از سال 1307 آن هم به صورت اشاراتی غیر مستقیم به تغییر لباس زنان درعثمانی درعالم نسوان  آغاز شد. در1310 عالم نسوان به بحثی علنی  در باره پوشش و جامه زنان پرداخت واستوارانه علیه چادر و پیچه  موضع گرفت،  و این موضعی  بود که سپس  تبدیل به سیاست رسمی دولت شد.
درسال های 1310 و 311 مباحثات مربوط به کشف حجاب دربخشی با عنوان « در بارۀ حجاب » که درهرشماره منتشرمی شد درمجله عالم نسوان به اوج خود رسید، بیشترهمکاری و نویسندگان مجله هوادار کشف حجاب بودند، گرچه نشریه نظریه مخالفان را نیزچاپ می کرد. طرفداران کشف حجاب عقیده داشتند که چادرجلوی پیشرفت زنان را می گیرد و دسترسی آنان  به تعلیم و تربیت و مجامع عمومی را محدود می سازد. از آنجا که حجاب با انزوای زن همراه بود و پدیده ای شهری مربوط به طبقات ثروتمند تلقی می شد، نویسندگان عالم نسوان به حجاب به عنوان محدودیتی« غیر طبیعی» که به زنان شهری تحمیل شده حمله می کردند. ستون« دلشاد خانم» غالباً  با همین استدلال به این موضوع می پرداخت و روزی  نوشت: «  زنان عشایری و روستایی آزاد هستند ، ولی برای زنان شهری آزادی  از دم  در گاه  خانه شان  فراتر نمی رود... آنان کاملاً در بیم و ترس هستند و حتی ازسایه  خودشان هم می ترسند.»  دلشاد خانم توصیه  می کرد با لباسی  بیرون بروند  که همه بدنشان غیراز  صورت و دست ها را  بپوشاند ، زیاد آرایش نکنند  و شأن  و منزلت  خود را حفظ  نمایند. آن گاه از خوانندگان درخواست  کرد  به او کمک  کنند  تا ببیند  کدام  سبک  و رنگ  جامعه ای مناسب تراست ؟ 75 در شماره بعد  خوانندگان زن از شهرهای  کرمانشاه ، دزفول ،شیراز و رفسنجان  به او پاسخ  دادند ،  گرچه  چندان  اهمیتی  به رنگ  لباس  نمی دادند ، ضمن این که عده ای عقییده  داشتند همه باید یک رنگ لباس بپوشند. اما گروهی نیزمسئله رنگ را نادیده می گرفتند و روی هم رفته هدف  گسترده تر ترک کلی حجاب را دنبال می کردند به شرطی که جای آن را لباسی نگیرد  که زنان  تنگدست قادر به تهیه آن نباشند. 76 
مهم این بود هواداران حجاب درعالم نسوان نیز استدلال های خود را در پس هدف هایی مانند وحدت ملی،  پیشرفت اجتماعی  و آزادی حجاب ، برخی نویسندگان ارتباط میان آزادی زنان با کشف حجاب را رد می کردند. فاطمه انصاری در1311 نوشت: « عده ای از مردم ، ازجمله خود من ، عقیده داریم  که نه برداشتن چادرآزادی می آورد ونه داشتن حجاب و چادرمانع از فساد اخلاقی می شود... آیا به سینما و تئاتر رفتن... که لزوماً به تمدن نمی انجامد یگانه هدف برداشتن چادر است؟» 77 دکترسعید  جمال الدین از بوشهرعقیده داشت این ساده لوحی است که باورکنیم کشف حجاب فساد اجتماعی را ریشه کن خواهد ساخت، زیرا نوع لباس شاخصی سطحی برای پیشرفت وتمدن یک ملت محسوب می شود . بهتر است به جای تقلید سطحی ار لباس اروپایی وفکل و کراوات و بی حجابی ، تقلید از صنایع، کارخانه ها ، هواپیما ها و کشتی  های ایشان  بپردازیم.78
مقاله  دیگر دلشاد  خانم  به بحث  در بارۀ  خصلت  پیچیده  و نتایج  فرهنگی  بی حجابی  در آن دوره  اختصاص  داشت. دلشاد  خانم  در یک اجتماع  خیالی زنان  برای تدفین و بزرگداشت»  شرکت  کرده بود  که مثلاً  در یکی از گورستان های تهران برگزارشده و زنان درآن مراسم چادرهای خود را برداشته بودند.
« من با چهار زن دیگر که نقاب  زده بودند سوار ماشینی شدم  و به باغی  رفتیم... که در آن  جا میزو صندلی  چیده بودند. دویست  زن جمع شده بودند... یکی اعلام  کرد « مراسم  برگزارخواهد شد، یکی  تدفین و دیگری بزرگداشت ، چون  امروز دشمن پیشرفت خود، دشمن تمدن و انسانیت را دفن می کنیم و از شَردیو سیاه  خلاص  می شویم... گور آن  را قبلاً مردان میهن پرست کنده اند و اکنون باید آن را به خاک بسپاریم.» در ته باغ  گودالی کنده شده بود. زنان شروع  به آوازخواندن  کردند. سپس به هیجان آمدند و به چادرها و پیچه ها  حمله بردند و آنها  را در گودال دفن  کردند.  این کارطریف ده دقیقه تمام شد و روی خاک [گور] را لکدکوب کردند و سپس سنگی برآن گذاشتند  که رویش نوشته شده بود « این جا محل دفن کفن سیاه  یعنی زشت ترین ، منفورترین و تیره ترین  موجودی است که حالا به جهنم رفته است.» آن گاه جشن گرفتیم و کلاه به سر گذاشتیم . چنان  عوض شده بودیم که همدیگر را نمی شناختیم.»79

دلشاد خانم سپس به شرح احساس  خود بدون چادر قدیمی و تبدیل خویش به زنی جدید می پردازد:
« از این که با کلاه بیرون رفته ام  نگران وعصبی بودم ، اما هیچ کس حتی به من نگاه نمی کرد؛  آن چه مرا ترسانید یک توهّم بود. آن اعتماد به نفس پیدا کردم و با مردم حرف زدم و از دکان دار سئوالاتی پرسیدم... و او به من « مادام » خطاب کرد. 
 من با آن که زبان خارجی نمی دانستم « مادام » شده بودم. از فکر این که مادام  شده ام خوشحال  بودم وحتی خودم را نمی شناختم. این تکه پارچه سیاه [چادر] بود که مرا « ضعیفه»، « نازک نارنجی » و« ناقص عقل » [ فهرست القاب تحقیرکنندۀ  زنان ایرانی ] کرده بود. آن گاه مغازه دار  گفت: « من شما را نمی شناسم، آیا تازه به این خیابان آمده اید؟»... گفتم « میرزا علی زمان بربریت  گذشته است. ما داو طلبانه می خواهیم پیش برویم. افکار قدیمی راباید کناربگذاریم. زن ومرد باید متحد باشند وبه کشورشان خدمت کنند.» میرزا با قبول این که درمغازه اش به کمک احتیاج دارد  گفت: « به عیالم بگویید لباسش را عوض کند ودرمغازه کمک کارمن  باشد.» بنابراین با حرف زدن  با او دریافتم  که روح آزادی براکثرمردم  غلبه  کرده و کسانی را که  پیش از ما این سدها را شکستند تحسین می کنم.  ما سومین یا چهارمین گروهی بودیم که چنین  کردیم.»80
این ماجرای خیالی به مسائل گسترده تر هویت ملی ، اعتماد به نفس ، دسترسی زنان به اجتماع عمومی و جهان کار ، روابط زن و مرد، و تاریخچه  نهضت زنان ایران اشاره دارد. براساس این داستان ، حجاب  نه تنها نماد منفورعقب ماندگی ، بلکه سدّی در برابرعزت نفس و خود شناسی زنان بود. کنارگذاشتن حجاب تأثیردگرگون کننده ای داشت و  بی درنگ  دلشاد خانم طبقه متوسط  رو به پایین و « سنّتی » را به فردی مشارکت جوتر در امور روزانه خود تبدیل کرد ، هویت نوینی با جسارت و اعتماد به نفس به او بخشید  و او را  الگویی  برای زنان  دیگر نظیرهمسر دکاندار کرد.  او در عین  حال « مادام  یعنی  یک زن شریف  اروپایی  گونه شد.  اکنون  که سّد  حجاب شکسته بود  او می توانست در ملاء  عام  با مردان  سخن بگوید و از منزلت واحترام اجتماعی والاتری نظیر زنان اروپایی برخوردار شود. او با یک ضربه  متمدن شده بود.
افزون بر این،  همان  طور که میرزا علی دکان دار به او  فهماند ، بی حجابی زنان شهری  را از بیکارگی و بطالت می رهانید و به آنان امکان می دا د و در زندگی اجتماعی و اقتصادی شرکت کنند  و در تحمل بار تأمین معشیت با مردان سهیم شوند.  کنار گذاشتن  کامل چادر و پیچه  به معنای دور کردن کل نظام انزوای زنان شهری و فراهم  کردن امکان بیشتری  برای مشارکت ایشان درفعالیت  های اجتماعی واقتصادی بود. اشاره  دیگر داستان آزادی دلشاد خانم ، آگاهی به استمرار بی حجابی  در ایران بود. جمع شدن خیالی زنان در 1310 اولین اقدام  برای کنار گذاشتن حجاب  نبود.  رجبعلی خان، نویسنده اصلی دلشاد خانم ،  به فعالیت های پیشین زنان ایرانی آگاهی داشت،  چه قرۀ العین  زن شاعره و رهبر بابی که گفته شده  در میانه قرن نوزدهم ، بی حجاب در میان مردم ظاهر می شد، 81 چه تهرانی های طبقه بالای متوسط  شمال شهرنشین  که دراواخر دهه 1310  خطر می کردند و بی حجاب از خانه خارج می شدند. همانند دلشاد خانم خیالی ، نویسندگان دیگر عالم  نسوان دراین امید و  خوش بینی بزرگ سهیم  بودند که بی حجابی همه مسائل اجتماعی  را حل  خواهد  کرد و  به سعادت  ملی خواهد انجامید. مردان مسن دیگر با زنان خیلی جوان تر از خود ازدواج نخواهند کرد،  پایه های زندگی زناشویی  استوارتر خواهد کرد و به سعادت  ملی خواهد  انجامید. مردان  مسن  دیگر با زنان  خیلی جوان تر از خود  ازدواج  نخواهند  کرد، پایه های زندگی زناشویی استوارتر خواهد شد، طلاق  کاهش خواهد یافت، زنان در امرار  معاش  به شوهران خود کمک خواهند کرد،  از وابستگی ایران   به واردات خارجی  کاسته  شد و فحشاء  و خود فروشی  زنان ریشه  کن خواهد گریدد.
گزارش های حاکی از آن است  که در سال  1315  قبل از ممنوعیت رسمی  چادر و پیچه  برخی از زنان نخبه بی چادردر انظار ظاهر می شدند.  در 1306  دولت نظمیه [  شهربانی ] بخشنامه کرد که حق ندارند درخیابان ها مزاحم  زنان « بی حجاب » ( یعنی  زنان ایرانی که به سبک  زنان اروپایی لباس پوشیده بودند) بشوند ، حال آن که قبلاً  پلیس این گونه زنان را بازداشت می کرد. 82 ناظری  می نویسد که در اواخر دهه 1300«  دو یا سه  زن و نیم دوجین دختر مدرسه ای شجاعت آن را دارند  که با رضایت  خانواده ای خود بی حجاب در انظار  ظاهر شوند... می گویند  شب ها خیلی  از زن ها بی حجاب  بیرون می روند»82  در میان زنان  ثروتمند  با حجاب  تهرانی ، تغییراتی در سبک پوشش رخ داد  که آمیزه ای بود از مُدهای آریانی و اروپایی : چادرها و پیچه های  کوتاه تر ، جوراب های روشن تر و کفش های پاشنه  بلند  ، موهای  کوتاه تر و استفاده  از پودر  و ماتیک.84 
دیدار ملکه مادر از حرم  حضرت معصومه ( س ) در قم  در اسفند 1306  بدون چادر مشکی  و با چادر  روشن  و روی عملی بازعمله ریشه ای و تند درکنارگذاشتن  چادر مشکی  بود.  درخرداد ماه 1307  امان الله  پادشاه  افغانستان و ملکه  ثریا  ضمن بازگشت از اروپا  یک توقف رسمی  در تهران داشتند که تأثیری عمیق بررضا شاه نهاد، چون ملکه با روی باز و بدون بُرقع درانظارعمومی ظاهر شد. امان الله  سپس استفاده از بُرقع ( تکه ای بزرگ پارچه  که سراپای زنان را می پوشاند) را در افغانستان ممنوع  کرد گرچه اصلاحات او در زمینه تغییر لباس زود گذر بود زیرا سال بعد ، از سلطنت خلع شد.85
 سیاست کشف حجاب رضا شاه محتاطانه و به تدریج همراه با تبلیغات عمومی انجام گرفت و نخست در مورد معلمان،  دانش آموزان و کارمندان دولت اجرا شد. بامداد نوشته: « ظاهراً در1311( سال برگزاری کنگره زنان شرق) بود که رضا شاه کبیربه این نتیجه رسید که برای پیشرفت زنان در ایران باید گام های بلندتری برداشت.» 86 دیگران گفته اند که مسافرت رضا شاه به ترکیه در تابستان  1313 نقشی قطعی درشتاب بخشیدن به برنامه اصلاحات او درزمینه  لباس درایران داشته است.87
 مدارس نوبنیاد دخترانه اولین مؤسسات عمومی بود که برنامه کشف حجاب به نحوی منظم تر در آنها اجرا شد. دریک گزارش دولتی نوشته شده:« ما درحال کشف حجاب به نحوی منظم تردر آنها اجرا شد. دریک گزارش دولتی نوشته شده:« ما درحال کشف حجاب نخست درمدارس دخترانه میان زنان آموزگار و خانواده های تحصیل کرده هستیم.» 88  در1313 زنان آموزگار و دانش آموزان دختر نخست داوطلبانه وسپس با دستوردولت چادرهایشان را درمدرسه ازسر برداشتند.89  وزارت آموزش و پرورش( معارف ) زنان بازرس را به مدارس فرستاد تا هم به شاگردان و هم  به معلمان محاسن  بی حجابی را تفهیم کنند.90 با این حال به نظرمی رسد که حتی پیش ازسال 1313 بیشتر دختران  شهری بالای هشت یا نه سال و به ویژه  دانش آموزان چادر به سر انداختند.91« دختران چهار  مدرسه امریکایی و مدرسه زرتشتیان چادر را کنار گذاتشه و با کلاه و کُت به خیابانها می روند.» 92
 گام های تدریجی دولت درجهت تغییرلباس به اعلام رسمی کشف حجاب  در17 دی 1314  انجامید. در این تاریخ  رضا شاه  که در مراسم  فارغ التحصیلی یک مدرسه  عالی  دخترانه شرکت  کرده بود و قبلاً دستور داده بود تمام زنان حاضر باید  بدون حجاب  باشند، طی سخنانی در حضور  فارغ اتحصیلان  و معلمان  و همسران  کارمندان  دولت  اظهار داشت:
[“بی نهایت مسرورم که می‌بینم خانم‌ها در نتیجه دانایی و معرفت به وضعیت خود آشنا, و به حقوق و مزایای خود پی بردهاند.
همانطورکه خانم تربیـت اشاره نمودند، زنهای این کشـوربه واسطه خارج بودن از اجتماع, نمی‌توانستند استعـداد و لیـاقت ذاتی خود را بــروز دهند بلکه باید بگویم که نمی‌توانستند حق خود را نسبت به کشور و میهن عزیز خود ادا نمایند و بلاخره خدمات و فداکاری خود را آنطور که شایسته است انجام دهند و حالا می‌رونـد علاوه بر امتیـاز برجستـه مادری که دارا می‌باشند از مزایای دیگر اجتماع نیز بهره مند گردند.
مـا نباید از نظر دور بـداریم که نصف جمعیت کشور ما به حساب نمیآمد یعنی نصف قوای عامله ی مملکت بیکار بود. هیچوقت احصائیه از زنها برداشته نمی‌شد مثل اینکه زنها یک افراد دیگری بودند و جزو جمعیت ایران به شمار نمی‌آمدند،خیلی جای تاسف است که فقط یک مورد ممکن بود احصائیه زنها برداشته شود و آن موقعی بود که وضعیت ارزاق درمضیقه می‌افتاد و درآن موقع سرشماری می‌کردند و می‌خواستند تامین آذوقه نمایند.
من میل به تظاهر ندارم و نمی‌خواهم از اقداماتی که شده است اظهار خوشوقتی کنم و نمی‌خواهم فرقی بین امروز با روزهای دیگر بگذارم ولی شما خانمها باید این روز را یک روز بزرگ بدانید و از فرصت‌هایی که دارید برای ترقی کشور استفاده کنید.
من معتقدم که برای سعادت و ترقی این مملکت باید همه از صمیم قلب کار کنیم.
ولی هیچ نباید غفلت نمایند که مملکت محتاج به فعالیت و کار است و باید روز بروز بیشتر و بهتر برای سعادت و نیک بختی مردم قدم برداشته شود.
شما خواهران و دختران من، حالا که وارد اجتماع شده اید و قدم برای سعادت خود و وطن خود بیرون گذارده اید. بدانید وظیفه ی شماست که باید در راه وطن خود کار کنید، شما تربیت کننده ی نسل آتیه خواهید بود، انتظارمان از شما خانم‌های دانشمند این است که در زندگی قانع باشید وکارنمائید و از تجمل و اسراف به پرهیزید. سعادت آتیه در دست شماست”] 92 
در این جا سخنان رضا شاه  تکرار کلمۀ استدلال هایی  است که قبلاً عالم  نسوان  تکیه  می کرد . تکیه  بر نقش زنان به عنوان مادران معلمان نسل آینده ، به عنوان اندازه سنج پیشرفت ملی و مدیران خردمند خانه ومحل کار همان چیزهایی بود که زنان اصلاح طلب واصلاح طلبانی دولتی جدید در پی آن بودند.
از آن جا  که انتشار عالم نسوان  در سال 1313 وبلافاصله  پیش از آغاز کشف حجاب متوقف شد، از واکنش دبیران و نویسندگان آن نشریه در باره  ماهیت اجباری کشف حجاب اطلاعی نداریم. اما مدارک  نشان می دهند که هوادران کشف  حجاب  روی هم  رفته  نه خواستار و نه منتظر ممنوعیت اجباری  حجاب بودند.  صدیقه دولت آبادی در مقاله  تیر ماه 1311 خود در عالم  نسوان از اجباری بودن بی حجابی در ترکیه انتقاد کرد و افزود« خوشبختانه در ایران چنین نیست ، چون آزادی عمل مراعات  می شود. کسانی که می خواهند حجاب داشته باشند  و می توانند، و کسانی  که می خواهند بی حجاب  باشند کسی  آنها را مجبور نمی کند.» 94  با نگاه  به گذشته می بینیم  که از شوخی روزگار اتفاقاً مصطفی  کمال آتا تورک در ترکیه  هیچ قانونی برای ممنوعیت حجاب به تصویب نرسانید ولی رضا شاه  سرانجام چنین کرد.
 اصلاح طلبان عالم نسوان موافق ممنوعیت  تند روانه حجاب نبودند، بلکه ترجیح می دادند  می دادند  دولت  نسبت  به این موضوع  مدارا  داشته باشد  و فقط  از زنانی  که می  خواستند بی حجاب باشند  حمایت کند ، به امید آن که با گذشت زمان زنان بیشتری به بی حجابی روی آورند. یک ناظر آمریکایی می نویسد: « اصلاح طلبان ایرانی معتقدند که « ما[ایرانیان] اگرمی خواهیم از وقوع انقلابی در کشورمان اجتناب شود باید آهسته تراقدام کنیم... وقتی بی حجابی بیاید اجباری نخواهد بود و بی تردید  بسیاری از زنان  نسل گذشته هرگز دست ازچادر برنخواهند  داشت.» 95 
   شیوه سرکوب  لباس  پوشیدن برای ورود به مکان های عمومی

همراه با بی حجابی مناسبات متقابل اجتماعی میان زنان و مردان در مجامع عمومی و خصوصی  شهری نظیرخیابان ها، باغ های عمومی، درشکه ها واتومبیل ها، کافه ها و رستوران ها، مهمانی ها،  تماشاخانه ها وسینماها افزایش یافافت.96 در نیمه دوم  دهه 1310 اکثر کارمندان دولت موظف شدند در مجامعی که اقتضا می کرد با همسران خود شرکت کنند،  آنان را بدون  حجاب ( و با لباس سبک اروپایی) همراه ببرند. 97  با شروع  اختلاط  مردان و زنان طبقۀ متوسط  بالا در برخی محافل  دولتی یا مکان های کمتر رسمی، مُدهای اروپایی، آرایش و لوازم آرایش چهره و شیوه آرایش موها  به سبک اروپاییان رفته رفته در آگهی های تبلیغاتی و مقالات عالم نسوان و انتشارات دولتی دهه های 1300 و 1310  ظاهر شد.

 این توجه جدید به شیوه  لباس  پوشیدن  و مُد  ارتباط  مستقیمی  با ناسیونالیسم  داشت.  دبیران عالم نسوان  در ستون « یک زن  می پرسد»  در دفاع از شیوه ها و الگوهای جدید پوشاک و آرایش ، دولت  را به توسعه  صنعت  ملی فراخواندند:
« چرا  کلاه های زنانه  سبک اروپایی را در ایران  نمی سازیم؟ مگر نه این  که انواع  کلاه های مردانه را می سازیم . می توانیم به جای وارد کردن دستکش های چرمی و پشمی و ابریشمی از خارج ، خودمان کارخانه دستکش سازی در ایران داشته باشیم . اگر می خواهیم ازمحصولات ساخت  ایران استفاده کنیم،  چرا « تافته» یزد  خودمان را بهتر نمی سازیم  که رنگ آن با شستن نیز نمی رود؟»98
بدین ترتیب مد لباس و آرایش غربی به یک دلمشغولی ملی شد که  از منزلت فرضی  آن در محافل  خصوصی و عمومی، جهان سیاست، صنعت و پیشرفت ملی مایه  می گرفت.

 مجله عالم نسوان ازهمان سال های آغازین انتشارخود،  بخشی را به لباس و پوشاک زنان اختصاص  داد. شماره های بعدی مجله توضیحات عمیق درباره مُدهای اروپایی و امریکایی را کنار گذاشت، چون ازاواخر دهه 1300 نشریه می توانست نسبت به گذشته به بحث آزادتر و آشکارتری در باره لباس زنان ایرانی بپرازد. با این حال، پیش از آن ، همکاران ایرانی مجله به ترجمه مقالات زنان آمریکایی در باره آخرین مدُ های اروپایی و آمریکایی، خیاطی وطراحی پیراهن ها ولباس های زنانه و بچگانه ونیز چگونگی تعمیریا مطابق مُد روزکردن لباس های کهنه و قدیمی می پرداختند . چاپ تصاویر لباس های زنان و کودکان از اولین شماره های نشریه تا 1302 ادامه داشت واز آن تاریخ نشریه به این نتیجه رسید که چاپ آنها هزینه زیادی می برد.99 درعین حال ، حمایت غیرمستقیم نشریه از بی حجابی در این دوره از چاپ تصاویر لباس های زنانۀ  بیرون از منزل نظیر کُت،  کلاه،  پیراهن های آخرین مد بلند و گشاد به سبک اروپایی معلوم می شود. زنان بی حجاب موهایشان را کوتاه و به اصطلاح « گوپ» می کردند. 100 پس از آن که مجله مدت کوتاهی  فقط به چاپ این گونه عکس ها پرداخت، گزارش هایی توصیفی در باره تازه ترین مُدهای « ری وی یرا»ی فرانسه ، پاریس و نیویورک از لحاظ شرح جزئیات طول ، بُش، پارچه، بافت و رنگ لباس ها را آغاز کرد..101  با این حال نویسنده همیشه سطح بحث های خود بالا می برد و می افزود که گرچه این نشریه همه مُدهای خارجی را چاپ می کند اما این لزوماً به معنای تأیید همه این مُدها  نظیر پیراهن های تنگ و چسبان نیست.102 
 عقاید و تلقینات هیئت های مُبلّغ  مذهبی امریکایی  در ایران  نیز در مجله  عالم نسوان تأثیر داشت  که ازمُدهای ساده و پوشیده عملی برای لباس های زنان حمایت و ازمُدهای پرزرق و برق و تا حدی زننده انتقاد می کرد. با این همه، هدف راهبردی جذب زنان ایرانی به سوی فرهنگ اروپایی و آمریکایی، از جمله  لباس های« مد روز» اقتضا می کرد که در باره همه مُدها بحث شود و مزایا و معابی آنها بررسی گردد.
عملی واقتصادی بودن درونمایه اصلی مقالات متعدد بخش« لباس» نشریه را تشکیل می داد که  پیوسته  از اقدامات کم هزینه، مانند  این که بهتر است بانوان خودشان لباس های خویش  را در خانه بدوزند یا همان لباس های قدیمی را به جدید تبدیل کنند پشتیبانی می کرد. 103  آموزش ها و الگوهای خیاطی ضمیمه مجله  می شد  تا بدین  ترتیب زنان طبقه  متوسط  بتوانند  بدون پرداخت  دستمزد خیاط لباس های آخرین مد بپوشند. چرخ خیاطی به سرعت بر تولید این گونه  پیراهن  های آخرین مُد می افزود و آنها را بیشتردر دسترس عموم  زنان قرار می داد. 104  در سال 1310  خانم قمر بانو  شیوایی که در مدرسه  دخترانه  زرتشتیان  معلم  خیاطی  بود در مجله آگهی  داد که  کلاس های  تعلیم   دوزندگی را برای عموم افتتاح  کرده است . 105  همچنین  برای کسانی که قادر  به پرداخت هزینه آن بودند، آگهی  های فروش پیراهن ها و کلاه های آخرین مد پاریس و لندن در نشریه  چاپ  می شد. 106 
یک مدیر و خانه دارمتجدد بودن مستلزم آن بود که خانم خانه مسئولیت تنظیم بودجه، هزینه ها و صرفه جویی را برعهده بگیرد. فلسفه مجله عالم نسوان درمورد پوشاک زنان با اخلاق صرفه جویی و تدبیرمنزل پیوند داشت و نویسندگان پیوسته به خواننندگان خود عادت درست خرج کردن را یادآور می شدند. سر دبیران بیشتر به جای تشویق به ولخرجی در زمینه پوشاک، هوادارآن بودند که « لباس هایتان را خودتان  بدوزید در پول صرفه جویی کنید... و برای هم چشمی با دیگران بیش از امکانات  خود خرج  نکیند و » « پیروی  از مُدهای  جدید  نباید  پیش از خرید کتاب های درسی بچه ها و کمک به فقرا انجام گیرد.» 107 علی اصغر شریف نوشت  که مقالات نشریه در باره تنظیم بودجه خانواده را تایید می کند  و این را « مهم  می داند که زنان بیاموزند  که چگونه  پول  را خرج  و پس انداز  کنند و آن را برای مُدهای  مختلف لباس که هر فصل تغییر می کند  به هدر ندهند.» 108 
 عالم نسوان در کناربحث های مربوط به مُد  لباس و آرایش مو، براهمیت بهداشت و تندرستی  شخصی و دارا بودن یک ظاهر جذاب در یک سلسله  مقاله  با عنوان « زن محبوب» تأکید می کرد.  خوانندگان می آموختند  که زن متجدد زنی است  که خوش تیپ و برازنده ، تندرست ، خوش لباس ، اجتماعی ، شاداب و سرزنده ، ولی جّدی و با وقار، با قلب و ذهنی جوان باشد . چنین زنی مطمئناً حمام می کرد و چهره گیسوان خودرا پاکیزه نگه می داشت. ضمن این که  در حفظ سلامتی خود می کوشید وهرروز ورزش می کرد.109 زنان ایرانی آغاز قرن بیستم ازحنا، سُرمه وعطراستفاده  می کردند، اما اکنون  لوازم  آرایش جدید از اروپا و آمریکا وارد می شد. هر زنی  این توانایی بالقوه را داشت که با کمک کمی لوازم آرایش زیبا شود. به علاوه ، استفاده از پودرها ، کرم  ها و مواد محافظ  پوست عملی  جلف و غیر اخلاقی  تلقی نمی شد، چون « زنان هنگام انقلاب های فرانسه و آمریکا  نیزاز لوازم  آرایش استفاده می کردند.»110
 سالنامه های دولتی از اواخر دهه 1310  تا سال 1320 با پیروی از روشی که مجله عالم نسوان  آغاز  کرده بود ، به انتشار  و نمایش  مُد های غربی پرداختند. وقتی دولت  در سال 1314 اجرای  برنامه « بیداری زنان» خود را آغاز کرد، نشریات دولتی نیز توصیه های قبلی زیبایی و سلامتی  مجله نسوان  را پذیرفتند. درسالنامه های دولتی بخشی به نام « هزار راز زیبایی»  وجود داشت  که قواعد جدید بهداشت و مُدهای  مدرن  را چاپ می کرد. در این مقاله  به خوانندگان  تأکید  می شد که  زیبایی  را می توان کسب و باید آن را حفظ  کرد؛ زیبایی فقط  از بدو با انسان زاده نمی شود. 111  هرکس می توانست طبیعت مادرزادی خود را با وسایل و ابداعات جدید بهبود بخشد. مثلاً شخصی به نام  دکترحسین ریاضی چین و چروک های پوست، مشکلات مربوط  به رنگ پوست و داشتن موهای زائد را می توانست با الکتروتراپی [ برق درمانی ] بر طرف سازد 112 چنانکه درمقاله ای در باره بهداشت  شخصی توضیح داده شده بود ، «  بانوانی  که از زیبایی طبیعی محروم هستند می توانند  به کمک صنعت ،طبیعت واقعی خود را شکوفا کنند و از سعادت و موفقیت درخانواده برخوردار  شوند.» 113 تا جایی که هر زن امکانات مُد جدید را دراختیار داشت ، انتشارات  دولتی  نیز اندیشه های مطرح  شده درستون « چگونه» مجله عالم نسوان را به کار می بستند و مثلاً  آموزش می دادند که کیف و کلاه  زنانه را چطور می شد ساخت. به زنان  گفته می شد « شما در ساعات مختلف روز به کیف های متفاوتی نیاز دارید : کیف اسپرت برای صبح؛ یک کیف تیره وچرمی برای استفاده مرتب؛ یک ابریشمی برای مهمانی چای ؛ و یک کیف کوچک گلابتون آراسته به سنگ های گرانبها برای شب .» 114 انتشارات دولتی تحت تأثیر روحیه ناسیونالیستی حاکم برآن دوره، تأکید می کردند که این نمونه های« بهترین و زیباترین جامه ها وآرایش زنانه » درایران و کارخانه های وطنی با پوست جانوران  ایران ساخته می شوند.115
تبلیغات بری رنگ موی زنان ازهمان سال های آغازین 9 – 1308در نشریات دولتی آغازشد116  در سال های 1314 تا 1315به علت کشف حجاب مراقبت از مو تبدیل  به یک اولویت ملی شد. یک سالنامه دولتی مقاله ای طولانی با ذکرجزئیات در باره چگونگی اصلاح ، پاکیزه نگه داشتن، رنگ  و انواع  مدل های آرایش مو برای خانم ها چاپ کرد. در این مقاله دستور تهیه شامپو، رنگ  و مداوای برخی عوارض مو نظیر شوره سر،  موخوره ، و ریزش مو دراختیار خوانندگان نهاده  شده بود که مدل موی« آلاگارسون اروپایی بهتر است».117 به خصوص پس از سال 1315 مدل لباس اروپایی رایج درمیان زنان طبقات متوسط روبه بالا محبوبیت یافت. «این دوره ، دوره رونق فراوان کارخیاط ها وسلمانی های زنانه بود. یکی دیگر دیگر از ویژگی های آن زمان  ظهور کلاه  فروشی های زنانه در خیابان های اصلی  تهران و شهرستان ها بود.» 118

نتیجه گیری 
  چنانکه پژوهندگان متذکر شده اند در زمان  رضا شاه  موانع عمده پیشرفت زنان  برطرف نشد119  ایجاد یک  قدرت اجرایی نیرومند به راستی کوشید  تا اصلاحات درآموزش و پرورش زنان  را که مدتی طولانی به تأخیرافتاده بود تحقق بخشد. با این حال، زنان دردوره رضا شاه  زیرسلطه  حکومت بود و مانع بحث های گسترده درباره « مسئله زنان» شد. عالم نسوان برای مدتی طولانی یگانه  نشریه زنان در دوره رضا شاه بود و مقالات و عقاید آن بسیاربه نظرات دولت و سایر نشریات اصلاح طلب آن زمان نزدیک بود. عالم نسوان به عنوان نشریه ای که میان یک نشریه مستقل و یک نشریه نیم رسمی نوسان داشت، دارای رابطه ای مردد و پرنوسان  نیز با دولت بود. پشتیبانی شدید آن از برنامه  کار دولت  واکنش مستقیم  ناملایمات  و مخالف ها و مصیبت هایی بود که زنان اصلاح طلب در اواخر دوره قاجار تحمل کرده  بودند.  با این حال این نشریه  در پی تأیید شورمندانه  خو از  اصلاحات دولتی، رفته رفته شروع  به این استدلال کرد که پیشرفت بیشتر زنان مستلزم تلاش های خود ایشان است. گسترش برنامه  کار ازطریق اصلاح  قانون خانواده ایجاد فرصت های شغلی برای زنان و کشف حجاب در سال های اخرعمر عالم نسوان می توانست به مسیری مستقل بینجامد، اما دولت درست در این بُرهه زمانی،  حرکت این مسیر را متوقف ساخت.
 با این همه، نشریه عالم نسوان نمونه دیگری است که نشان نمی دهد چگونه اصلاحات رضا شاه  براساس برنامه ای انجام گرفت که قبلاً بخش خصوصی واصلاح طلبان مطرح کرده بودند. عالم  نسوان به عنوان یگانه نشریه مجاز زنانه دردهه های1300 و1310 کمک کرد تا برنامه بزرگ رضا شاه برای«بیدارکردن زنان ایرانی ازخواب» تحقق یابد. اما تعطیلی اسرار آمیزعالم نسوان  در1313 بدان معنا  بود  که « فضای مستقل» ابتکارات خصوصی وغیردولتی در زمینه  دیگری از اصلاحات اجتماعی به طورکامل تحت اختیاردولت درآمد.120 رضا شاه در1314 « کانون بانوان » را جایگزین طرح های انجام شده عالم نسوان وسایرسازمان های مستقل زنان نظیر« مجمع زنان  میهن پرست » کرد. « کانون بانوان» مجالس سخنرانی وآموزش زنان را در زمینه بی حجابی و مشاغل با برچسب خاص خود انجام می داد و یک مدرسه برای زنان بزرگسال را  اداره می کرد.  دراساس این کانون مهاربرنامه وفعالیت هایی را که زنان اصلاح طلب ایران از چند دهه  پیش هوادارای کرده بودند به دست گرفت. هرچه دولت متجدد رضا شاه  نیرومند تر شد ، نهضت  مستقل زنان ایران  ضعیف تر گردید سرانجام توسط دولت منحل شد ، همان دولتی که اصلاح طلبانی  نظیر نویسندگان عالم  نسوان با شور و اشتیاق ازآن« پشتیبانی کرده بودند.»(1)  

850 Safari Jamal 4
  اقتدار و نمایندگی: بازبینی فعالیت‌های زنان در دورۀ حکومت رضا شاه

افسانه نجم آبادی در نوشتۀ پژوهشی «اقتدار و نمایندگی: بازبینی فعالیت‌های زنان در دورۀ حکومت رضا شاه»  دورۀ رضا خان را اینگونه  سنجش و ارزیابی  می کند: 

مقدمه
ظهور یک هویت آشکارا فمینیستی و فعالیت های بانوان در بین زنان مسلمان ایرانی در دهه ۱۹۹۰ ‏برای بسیاری از ناظران تعجب آور (و غالباً آمیخته با شک و ناباوری) بود. اما برای تاریخ دانان و ‏مطلعان از تاریخ ایران در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم این مسئله تعجب انگیز نیست. در ‏واقع  اگر مسئله تعجب آوری وجود داشته باشد. شباهت بسیار زیادی است که بین این دو برهه ‏زمانی وجود دارد. این شباهت ها، از جمله عمل گرایی فلسفی  یعنی به چالش کشیدن این استدلالِ ‏برخی اسلام گرایان با مخلوطی از استدلال های زن محورانه، اسلامی، ملی و بین المللی  و همچنین ‏یک ارتباط متعهدانه، و در عین حال خودمختارانه، بین زنان فعال و ساختارهای دولتی و صاحبان ‏قدرت را دربرمی گیرند. بین این دو برهۀ زمانی، فعالیت های مربوط به دفاع از حقوق زنان به ‏شکلی روز افزون، از نظر ایدئولوژیک و ساختاری، حالت دولت مدار پیدا کردند.  صرف نظر از ‏آن که در جهت حمایت از کشور و حکومت بودند یا بر ضد آن. در کتاب نسب شناسی فمینیسم ‏ایرانی سعی کرده ام روایت دیگری دربارۀ فعالیت های زنان ایرانی در این دوره ارائه کنم. در مقالۀ ‏حاضر بر یکی از قطعات این پازل متمرکز می شوم: اقدامات اجتماعی دهه  های ۱۳۰۰ و ۱۳۲۰ ‏و بحث های مربوط به حجاب و مشارکت اجتماعی زنان.‏
بررسی مدرنیته و سکولاریسم ایرانی (یک برداشت اجمالی)‏
سیاست های مربوط به مدرنیته در ایران، از اواسط قرن نوزدهم میلادی  با ظهور طیفی از بحث ها ‏و گفت و گوهای ملی گرایانه و اسلام گرایانه همراه بود. در درون این طیف، یکی از مفاهیم مدرنیتۀ ‏ایرانی، اروپا را به عنوان مظهر ترقی و تمدن دو واژۀ اصلی و کلیدی این برداشت  می    ‏دانست و به شکلی روز افزون این مسئله را با توصیه به بازیافت و حرکت به سمت ایران پیش از ‏اسلام همراهی می کرد. سایر روندها سعی می کردند ملی گرایی خود را نه با احیای دوران پیش از ‏اسلام بلکه با گرایش به سمت اسلام، با مسئله رقابت و حرکت به سمت اروپا پیوند بزنند. آنها تشیع ‏را شکل ایرانی شدۀ اسلام در قرون اولیۀ آن می دانستند. به دو علت و با قطعیت اصرار دارم دومین ‏مورد را در طیف مدرنیته قرار دهم: اول به دلیل تمایز آن با سایر روندهای ضد مدرنیسم مثل ‏روندهایی که انقلاب مشروطه توسط مشروعه خواهان هدایت شدند؛ و دوم آن که روند شتابان توسعه  ‏از اواخر قرن بیستم به شدت باعث خروج و یا کناره گیری جریان مدرنیست ملی مذهبی از ‏پیوندهای پیچیدۀ مدرنیتۀ ایرانی گردیدند (البته اواخر دهۀ ۱۹۸۰ شاهد بازگشت مجدد آن در قالبی ‏جدید بود). تا همین چندی پیش، این مفهوم یک مفهوم کاملاً پذیرفته شده بود که از قرن نوزدهم به ‏بعد، امور سیاسی ایران همواره جبهۀ جنگی بین مدرنیته و سنت بوده است: و اسلام نیز همواره در ‏حوزۀ سنت جای می گرفته است. ‏
علاوه بر این، ناسیونالیسم ایرانی برخلاف ناسیونالیسم های ضد استعماری بیش از آن که حالت ضد ‏بیگانه داشته باشد، ضد استبداد و ضد مذهب بود. ماهیتی که از این واقعیت حکایت داشت که ایران ‏هیچگاه مستعمره نبوده است، اگرچه سرنوشت دوران جدید آن همواره با نقشه های استعماری و ‏مستعمرات جهان گره خورده بود. اما در طول قرن بیستم، یک دیدگاه و نگرش ضد بیگانه  نیز به ‏شکلی روزافزون پدیدار گشت: نخست رویکرد ضد انگلیسی در جنبش ملی سازی صنعت نفت در ‏اواخر دهۀ ۱۹۴۰ و اوایل دهۀ ۱۹۵۰ و خارج کردن این صنعت از سیطرۀ انگلستان، و سپس ‏رویکرد ضد امریکایی با ظهور ایالات متحده به عنوان قدرت اقتصادی و سیاسی برتر و حامی رژیم ‏شاه در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰.‏
پیدایش این حالت ضد بیگانه در درون ناسیونالیسم ایرانی به طور عمیقی با دستاوردهای دیگری ‏عجین شد: اول آن که از دهۀ ۱۹۳۰ یک شکاف رو به رشد بین حکومت و جامعۀ مدنی به وجود آمد ‏که در واقع خلائی مجازی بین دولت و اکثریت جمعیت کشور محسوب می شد. شاید پیامدها و ‏عواقب تبدیل این خلاء و شکاف به تعریفی محترم و مقدس برای خط مشی سیاسی مخالفان و ‏دگراندیشان به مراتب از قطع ارتباط واقعی بین مؤسسات مدنی و ساختارهای دولتی مهم تربود.‏
دومین مطلب این بود که آن دسته از رویکردهای مدرنی که سعی داشتند ناسیونالیسم و جستجو برای ‏رسیدن به مدرنیته را با مفاهیم اسلامی پیوند بزنند به طور مَجازی از حوزۀ مدرنیسم کنار گذاشته ‏شده و یا خارج شدند چون مدرنیسم به طرز فزاینده ای با حکومت پهلوی یا ناسیونالیسم، سوسیالیسم و ‏کمونیسم جناح چپی شناخته می شد. اسلام که با واژه هایی چون سنت بازگشت به گذشته پیوند زده ‏می شد به عنوان سد راهی برای مدرنیته قلمداد می گردید. سومین مطلب نیز این است که از دهۀ ‏‏۱۹۵۰ به بعد، اسلام گرایی در ابتدا به عنوان یکی از ارکان و به تدریج به عنوان اصلی ترین و مهم ‏ترین رکن خط مشی سیاسی ضد حکومتی مطرح گردید. ‏
انقلاب سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) به نوعی هم باعث یکی شدن این روندها شد و هم باعث جدا شدن آنها. ‏در ابتدا در سال های ابتدایی انقلاب یک اسلام ضد بیگانه، ضد ناسیونالیسم و ضد سکولاریسم پا به ‏عرصه گذاشت، اما بسیاری از اقدامات صاحبان قدرت و سایر وقایع تاریخی که در خلال این مدت ‏رخ دادند  همانند جنگ هشت سالۀ ایران و عراق  شروع به تغییر دادن تمام این واژه ها کردند. ‏بیست و پنج سال بعد، یک ناسیونالیسم متفاوت و یک اسلام متفاوت، تا حدی مخالف خوان و در ‏برهه هایی حتی نیمه رسمی پدیدار شدند که نه لزوما از طریق جنبش های اجتماعی یا سیاسی منظم ‏و سازماندهی شده، که به واسطۀ بسیاری از عملکردها و نشانه های کوچک محلی تبیین می شوند.‏
به نوعی میتوان چنین گفت که گویی ایرانیان در تلاشند تا با توجه به قدرت و در دسترس بودن ‏ارتباطات بسیار برای ایجاد و تصاحب تصویر خودشان، فرهنگ سیاسی خاص خودشان را به وجود ‏آورند. علاوه بر این، آنها این کار را به نحوی انجام می دهند که چندان در تقابل با حکومت رسمی ‏کشور نیست و در واقع به نوعی از کنار و میان آن با احتیاط حرکت می کنند؛ گاه طوری رفتار می ‏کنند که گویا حکومتی وجود ندارد و گاه تقاضای این را دارند که حکومت در جهت مصالح شان ‏اقدامی انجام داده و مهیا باشد. این جنبه از خط مشی دگراندیشان جدید ایرانی صرفاً نتیجه محدودیت ‏ها و سرکوب های اعمال شده توسط دولت نیست. بلکه بخشی از این دستاوردها میراث اندیشۀ ضد ‏دولتی است که باعث بروز انقلاب سال ۵۷ شد و شکاف مقدسی که بین حکومت و مخالفان وجود ‏داشت. اما از آن زمان به بعد این شکاف اگر هم خطرناک محسوب نشود، حداقل از نظر سیاسی، ‏نامطلوب قلمداد می شود.‏
بررسی فمینیسم و سکولاریسم ایرانی (یک برداشت اجمالی دیگر!)‏
شروع و ابتدای حرکت های مربوط به فمینیسم ایرانی با علائم خاصی نشانه گذاری نشده است. ‏فعالان عرصۀ حقوق زنان از تمام جایگاه ها و فرصت های موجود در جهت ایجاد بحث ها و ‏گفتگوهای زنانه و درجهت مصالح زنان استفاده می کردند. در اوایل قرن بیستم، شاهد بروز سه نوع ‏هویت خودخواسته برای زنان بودیم: آنها خود را خواهران وطنی، خواهران دینی و خواهران نوعی ‏می نامیدند. در گفتار مشروطه خواهی ایرانی، زنان با ادغام خود در حوزه های ایران گرایی و اسلام ‏گرایی، ادعای شهروندی و داشتن حقوق شهروندی نمودند. از سوی دیگر آنها با خواهران نوعی ‏خواندن خویش به نیاز زنان برای رفع برخی نگرانی های خاص خودشان توجه می دادند. نگرانی ‏هایی که دو گروه دیگر به آنها توجهی نداشتند. ‏
اگرچه بحث ها و مشاجراتی در مورد موضوعات مختلف در بین زنان وجود داشت، اما این تفاوت ‏ها و اختلافات به شکل مغایر و متضاد مطرح نشده و یکدیگر را نفی نمی کردند. همچنین اسلام هم ‏فی نفسه، ضد زن تلقی نمی شد. نیروهای ضد مشروطه، مخالفت سیاسی خود را با مشروطه و ‏اصلاحاتی که توسط تجددگرایان و تعابیر و برداشت های خاص آنها از دستورات اسلامی مطرح می ‏شد، بیان می کردند. به عنوان مثال، آنها اعتقاد داشتند تاسیس مدارس جدید برای دختران مثالی از ‏لغو و فسخ قوانین الهی می باشد. اما طرفداران مدارس جدید دخترانه نیز از همان منابع برای ‏حمایت از تحصیلات زنان استفاده می کردند. یکی از بانوان در آن دوران به طور مستقیم در یکی از ‏مقالات خودش شیخ فضل الله نوری را مخاطب قرار داده است. وی در ابتدا یکی از سخنرانی های ‏وی که در آن گفته بود «مدارس تحصیل زنانه و دخترانه برخلاف دین و مذهب هستند» را نقل کرده ‏و سپس بحثی را مطرح کرده بود که ارزش نقل قول را دارد:‏
اگر مقصود جنابعالی از این سخن این است که جماعت زنان میباید هیچ علمی نیاموزند و مانند ‏حیوان بی شاخ و دم باشند تا از این دنیا بروند و این فرمودۀ خداوند است، ‏
پس مرقوم فرمائید که خدا واولیای خدا جل واعلا در کجای کلام الله و احادیث این مطلب را فرموده ‏اند و اگر چنین مطلبی صحیح است سبب این بی التفاتی خدا و اولیا و انبیاء نسبت به صنف نسوان ‏چه بوده است که ایشان را به صورت انسان خلق کرده ولی تجاوز ایشان را از سیرت حیوانی به ‏حقایق انسانیت قدغن فرموده است وباوجود این بی مرحمتی چرا همه را مکلف به تکالیف فوق   ‏الطاق نموده و از ایشان عبادت و تهذیب اخلاق و اطاعت شوهر و پدر خواسته و مردها را به چه ‏سبب عزیز داشته و با آن که نعمت علم را از ایشان مضایقه نکرده است چرا مثل ما بی نواها که ‏گذشته از بندگی خدا بندگی و اطاعت شوهر را بر ما واجب نموده است ایشان را مطیع کسی جز خدا ‏قرار نداده است و اگر فیض حق نسبت به همه یکسان است در مقابل این زحمت فوق الطاقه و ‏تکالیف شاقه با چه مزدی و نعمتی بما داده است که به مردها نداده است.‏
شاید بفرمایید که شما را در کارهای خداوند حق چون و چرا نیست، عرض می کنم که روی سخن ‏حقیره با خدایی است که شما او را از عدل بی نیاز کرده و او را به ما نسوان ظالم قلم داده اید و الا ‏آن خدایی که ما می شناختیم و می پرسیتم خیلی بالاتر و بزرگتر از آن است که این نوع تفاوت ها ‏را ما بین زنان و مردان منظور دارد و بدون حکمت حکمی نماید.‏
پیغمبر گرامی آن خدای ما جل و علا فرموده است که طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه و ‏خیلی فرق است مابین خدای ما که طلب علم را بر نسوان واجب نموده و خدای شما که علم را برای ‏زنان حرام کرده و خلاف دین و مذهب قرار داده است. ‏
به زبان دیگر، نظرات و آرای مذهبی شیخ فضل الله به عنوان قدرت انحصاری اسلامی و در ‏برگیرندۀ کل حقایق دانسته نمی ‏شد. زنان آن دیدگاه او را با زبان خودشان و به نام پروردگارشان به ‏چالش می طلبیدند.‏
اگرچه در دورههای پیشین در نوشته های چندی از تجددگرایان، حجاب زنان ایرانی به عنوان ‏عامل اصلی مشخص کنندۀ ‏تفاوت بین اروپا و ایران / اسلام معرفی شده بود، اما اختلاف نظر بر سر ‏حجاب زنان صرفاً بین تجدد گرایان و ضد تجدد ‏گرایان نبود. تمام اصلاح  طلبان ایرانی از کشف ‏حجاب پشتیبانی نمی کردند؛ بعضی از آنها به شدت با کشف حجاب زنان ‏مخالفت کردند اما در عین ‏حال از تحصیلات و مشارکت اجتماعی زنان طرفداری می نمودند. در میان این عده، گروه های ‏‏زنانۀ مهمی نیز به چشم می خوردند. علاوه بر این، در ابتدای قرن بیستم، فعالیت های زنان ‏اصلاح طلب حول مسائل ‏دیگری متمرکز شده بود. مهم ترین مسائلی که زنان آن دوره دنبال ‏می کردند یکی مسئله تحصیل زنان بود و دیگری اصلاح ‏قوانین ازدواج و طلاق بود (آنها ‏میخواستند حق اختیار کردن چند زن به نوعی محدود شود و حق طلاق یک طرفۀ زنان ‏در هر ‏زمان و به هر دلیل از مردان گرفته شده یا محدود شود). در حقیقت فعالان عرصۀ حقوق زنان از ‏مسئلۀ حجاب منفک ‏شده و به مسائل دیگری روی آوردند. به عنوان مثال در صفحات مجلۀ شکوفه ‏‏(که از اواخر سال ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۶ چاپ ‏می گردید) در حالی که بعضی نویسندگان مثل شهناز آزاد ‏و شمس کسمایی از بی حجابی طرفداری میکردند، اما دیگرانی ‏از جمله صاحب امتیاز و دبیر ‏نشریه یعنی مزین السلطنه، به شدت با آنان مخالفت میکرد. ‏
نکته مهمی که در اینجا باید خاطرنشان سازیم این است که بحثی که بر سر مسئله حجاب و ‏بی حجابی در دهه های اولیۀ ‏قرن بیستم صورت می گرفت با بحث های پس از سال ۱۹۷۹ ‏‏(۱۳۵۷) در ایران و مشاجرات اجتماعی  فرهنگی و ‏سیاست های حکومتی، که با همان مجموعه ‏لغات و واژگان صورت می گرفت، تفاوت بسیار زیادی دارد. کشف حجابی که ‏بعضی از مردان و ‏زنان در دوره های پیشین از آن دفاع می کردند عبارت بود از برداشتن روبنده و تبدیل حجاب به ‏یک ‏روسری و یک مانتوی گشاد و بلند به جای چادر. نکته ای که می خواهم به آن اشاره کنم در ‏واقع تغییرات تاریخی معنای ‏کشف حجاب است که گاهی اوقات در بحث های مربوط به حجاب از ‏آن غفلت می شود. چیزی که به طور رسمی و از دهۀ ‏‏۱۹۸۰ در ایران تحت عنوان حجاب مطرح ‏گردید همان حجابی نیست که در دهه های اول این قرن وجود داشت؛ در واقع ‏حجاب رسمی امروز ‏بیشتر به چیزی شباهت دارد که زنان آن دوره از آن تحت عنوان کشف حجاب دفاع و طرفداری ‏‏می کردند. علاوه بر این، طرفداری یا مخالفت با کشف حجاب نشانۀ مستقیم و مسلم تقابل تجدد با ‏ضد تجدد، نبود اما بعدها به ‏چنین حالتی تبدیل شد. در بین خود گروه های طرفدار حقوق زنان در ‏این مورد اختلافاتی وجود داشت اما هیچگاه این ‏اختلافات به حالات خصمانه بدل نشدند و هیچیک از ‏این گروه ها، گروه های دیگر را ضد تجدد، ضد اصلاحات و ‏سنت گرا نمی خواند. پس جای این ‏پرسش هست که چنانچه در این دورۀ اولیه، اختلافاتی دربارۀ حقوق زنان بین دو گروه ‏طرفدار حقوق ‏زنان یعنی مدرن ها و غیر اسلامی ها از یک سو و با طرفداران اسلام، سنتی ها و ضد مدرن ها ‏از سوی ‏دیگر، وجود داشته، حول چه مسائلی بروز می کرده است؟
یک دورۀ حیاتی برای دگرگونی این اختلافات و شکل گیری دسته بندی های مخالف و رقیب، ‏دورۀ حکومت رضا شاه بود. ‏کشف حجاب زنان ایرانی از مسائل عمده ای است که باعث اثرگذاری ‏دورۀ حکومت رضا شاه بر حافظۀ تاریخی ایرانیان ‏می باشد. این مسئله هم در مورد کسانی که از ‏آن دفاع می کردند صادق است و هم در مورد آنانی که با آن مخالف بوده و ‏مبارزه می کردند. ‏روایت متداول در این مورد این است که رضا شاه به عنوان بخشی از اقدامات اصلاح گرانه و ‏تجددگرای ‏خویش در سال ۱۹۳۶ (۱۳۱۵) دستور کشف حجاب زنان را صادر کرد. برای مخالفان ‏کشف حجاب، این پروژه نه تنها ‏غیراسلامی، بلکه بخشی از یک هجوم فرهنگی امپریالیستی تلقی ‏می شد که رضاخان خود نیز در این میان آلت دستی بیش ‏نبود. طرفداران کشف حجاب نیز به ‏گروه های مختلفی تقسیم می شدند. عده ای روش های وی را تایید می کردند (از ‏نظر آنها ‏اعمال فشار حکومتی لازم بود چون چند سال زمینه چینی برای متقاعد کردن مردم به نتیجۀ مورد ‏انتظار و مطلوب ‏منتهی نشده بود و زنان به طور داوطلبانه از کشف حجاب استقبال نمی ‏کردند)، گروهی دیگر ‏منتقدانی بودند که خشونت و ظلم صورت گرفته در این اقدام را به عنوان ‏عامل شکست آن معرفی کرده و آن را عامل اصلی ‏واکنش های اسلامی دهۀ ۱۹۴۰/۱۳۲۰ می  ‏دانند که به تدریج به انقلاب اسلامی منتهی گردید.‏
چند اشکال در این روایت موجود است. نخست آن که این روایت از تغییرات صورت گرفته در ‏سیاست های رضا شاه دراین ‏مورد چشم پوشی می کند چون در پاییز سال ۱۹۳۲ (۱۳۱۱) دولت با ‏بی چادری یعنی تعویض چادر با هر نوع پوشش تمام ‏قد دیگر، مخالفت می نمود. افضل وزیری ‏در مقاله ای در شفق سرخ نوشت که پلیس با خشونت تمام دختران را از رفتن به ‏مدرسه بدون چادر ‏بازمی دارد. اداره تحصیلات عمومی در این مورد سختگیری شدیدی دارد به نحوی که اگر یک ‏دختر ‏هفت یا هشت ساله بدون چادر به مدرسه برود، مدیر مدرسه به دستور ریاست ادره تحصیلات ‏عمومی او را از مدرسه اخراج ‏می کند ... مردم باید مختار باشند و بتوانند خودشان انتخاب کنند: نه ‏فرمان بی چادری صادر کنید و نه مانع راه زنان ‏بی چادر شوید ... دولت باید فقط وظیفۀ دفاع از ‏نظم و ترتیب را برعهده گرفته و زنان را از آزار و اذیت مردان مصون ‏نگهدارد. باید وظایف مردان ‏نسبت به زنان نوشته شده و در مکان های عمومی و اتوبوس ها نصب شود و پلیس نیز باید ‏ابتدا ‏خودش طلایه دار عمل به این وظایف باشد و سپس پیروی از این مقررات را ضروری نماید. ‏
هنگامی که دومین کنگره زنان شرق در ۲۷ نوامبر تا ۲ دسامبر ۱۹۳۲ در تهران برگزار شد، شیخ ‏الملک اورنگ، که یکی از ‏محارم رضا شاه بود، توسط تیمورتاش، وزیر دربار، به آنجا فرستاده شد ‏تا علیه کشف حجاب که تحت اداره بعضی از زنان ‏پیشنهاد شده بود سخن براند. سه سال بعد در ‏فوریۀ ۱۹۳۶، همان شیخ الملک اورنگ دربارۀ مزایا و منافع کشف حجاب زنان ‏داد سخن سر ‏می داد. بین دسامبر ۱۹۳۲ تا فوریه ۱۹۳۶، تغییری رخ داده بود. در واقع، روایات معاصر ‏مخالفت اولیۀ دولت ‏با بی چادری را در نظر نمی گیرند و زمان توجه رضا شاه به کشف حجاب را ‏در هنگام سفرش به ترکیه در ژوئن ۱۹۳۴ ‏یعنی یک سال قبل از بروز هر گونه علامتی مبنی بر ‏تغییر مواضع دولت و رویکرد به کشف حجاب  می دانند. ‏
در زندگینامۀ یکی از شخصیت های آن دوره آمده است که رضا شاه همواره درصدد انجام کشف ‏حجاب بود، اما از اغتشاشات ‏و آشوب های اجتماعی ناشی از آن می هراسید. سفر ترکیه او را ‏مصمم نمود تا به هر قیمتی این کار را انجام دهد. اما ‏بسیاری از منابع معاصر، حاکی از تصویری ‏پیچیده تر در درون دولت بودند. به عنوان مثال، عین السلطنه در نوامبر ‏‏۱۹۳۱ نوشت که رضا ‏شاه در اصل با کشف حجاب و بی چادری مخالف بود و این وزیر قدرتمند دربار یعنی تیمورتاش ‏بود ‏که شروع به گسترش اقدامات اروپایی در ایران کرد. او ادامه می دهد: «او در بسیاری از این ‏موارد نظیر رفتن زنان به ‏سینماها، گردشگاه ها و کافه ها موفق بود اما در مورد کنار گذاشتن ‏چادر موفق نشد. دلیل این امر این بود که والا حضرت ‏با بی چادر خارج شدن زنان از منزل مخالف ‏بود. اگر به خاطر مخالفت وی نبود، زنان شش سال زودتر بی چادر میشدند. ‏او [تیمورتاش] در ‏کل موفق نبود. اما بعضی از مقاصدش تا حدودی تحقق یافتند (به عنوان مثال حجاب در تهران و ‏سایر ‏شهرها فقط به معنی چادر مشکی است و باز بودن صورت، دست ها، قفسه سینه و گردن زنان ‏مانعی ندارد. حتی پیچه باعث ‏می شود صورت زنان در سایۀ آن زیباتر و دوست داشتنی تر به ‏نظر برسد.» دربحث های مختلفی که در صفحات شفق ‏سرخ در سال های ۱۹۲۹و۱۹۳۰ مطرح ‏می شدند، اکثریت مقالات که اکثراً توسط مردها نوشته شده بودند، با استخدام ‏زنان در بیرون از ‏خانه و بی چادری مخالفت می کردند. این نشریه تحت ادارۀ علی  دشتی قرار داشت و از همان ‏آغاز به ‏عنوان یکی از نشریات حامی سردار سپه شناخته می شد. این مسئله چندان محتمل نیست که ‏دولت تمایل به پشتیبانی از ‏بی چادری داشته است و در عین حال صفحات شفق سرخ در سال ‏‏۱۹۳۰ همچنان موضع مخالف بگیرد. حداقل می توان ‏حدس زد که نارضایتی ها و مخالفت هایی ‏در این مورد در داخل و خارج از حلقۀ دولت وجود داشت.‏
علاوه بر این، این روایات از این مسئله غفلت می کنند که کشف حجاب زنان در دهۀ ۱۹۲۰ به ‏یکی از موضوعات اجتماعی ‏و کشمکش های اصلی تبدیل شده بود که نه تنها سیاستمداران مرد، ‏بلکه خود زنان نیز در بحث های مربوط به آن مشارکت ‏می کردند. ‏
با وجود آنکه در طی سال های انقلاب مشروطه، کشف حجاب زنان در دستور کار اصلاح  ‏طلبان ‏قرار نداشت، اما تغییر بافت اجتماعی باعث مطرح شدن این موضوع گردید. زنان از طریق ‏مشارکت در فعالیت های ‏مشروطه خواهانه، ایجاد انجمن ها و برگزاری جلسات میهن ‏پرستانه، تأسیس مدارس و برگزاری ‏مراسم فارغ التحصیلی برای دانش آموزان و نوشتن در ‏مطبوعات و نشریات زنانه، نقش برجسته ترو آشکارتری را در‏عرصه های اجتماعی ایفا نمودند. ‏همچنین آنها با آزادی بیشتری به خیابان ها می آمدند. زنان شهری طبقات میانی و بالاتر، ‏کم کم ‏فضاهای محدود خود را گسترش می دادند  فضاهایی که حتی از زنان طبقات پایین و طبقۀ کارگر ‏که به خیابان آمده و ‏به اطراف شهر رفت و آمد می کردند نیز محدودتر بودند.‏
به غیراز این حضور روزمره، زنان طبقات عامۀ اجتماع در تعزیه های مساجد و بازار نیز حاضر ‏می شدند، در سیزده به ‏دربه باغ ها و فضاهای باز می رفتند و برای حنابندان و مراسم های ‏مشابه آن نیز به امام زاده زید و مکان های مشابه آن ‏رفت و آمد می کردند. یکی دیگر از موارد ‏حضور عمومی زنان هنگامی بود که شاه قصد داشت در ملاء عام ظاهر شود که ‏در این صورت ‏زنان نیز برای اظهاراتحاد و دعای خیر یا بالعکس برای نشان دادن خشم وانزجار خود به صورت ‏گروهی ‏در محل حاضر می شدند. نوشته های عین السلطنه تصویر روشنی از این مراسم  منظم ‏و همیشگی ارائه می دهد. وی با ‏پیش بینی یک روز بارانی در اول آوریل ۱۸۹۰، چنین می ‏نویسد که: «خدا به حال زنان رحم کند؛ ‏آنها لباس های نو و چادرهای نوی خود را آماده کرده اند و ‏آرایش های زیادی را برای روز سیزده تدارک دیده اند؛ تمام ‏اینها به هدر خواهد رفت و خوشگلی ‏آنها به بدگلی بدل خواهد شد. ان شاء الله که باران نبارد و مردان بتوانند از منظرۀ زنان ‏بزک کرده ‏در لباس های نو لذت ببرند.» وی سپس در گزارش مربوط به آن روز چنین نوشت که در هنگام ‏بازگشت در روز ‏سیزده به همراه برادرش به خیابان لاله زار رفته است، «آن قدر زن به باغ ‏لاله زار آمده بود که حتی یک جای خالی هم ‏وجود نداشت ... همچنین امیریه و سایر باغ ها نیز ‏مملو از زنان و مردان بودند. خیابان ها پر از درشکه و مردان و زنانی ‏بودند که با اسب یا پیاده در‏حال رفت وآمد بودند. تماشای خوبی داشت. روزهای کمی تا این حد تماشایی هستند. ما نیز ‏تماشای ‏کاملی نمودیم و سپس به خانه بازگشتیم.». او مشاهده کرده بود که در روضه خوانی های روزانه در ‏ماه محرم و ‏صفر تعداد زنان شرکت کننده بیش از مردان بوده است. وی اشاره می کند که این تمایل ‏روز افزون در زن ها وجود داشت ‏که این مراسم  را به عنوان ضیافت در نظر بگیرند، آرایش ‏کرده، حجابشان را کمتر رعایت کرده و خود را بیشتر نشان ‏بدهند. آنها حتی از این موقعیت برای ‏اختلاط با مردان نیز استفاده می کردند. ‏
وی با ابراز خشم و غضب زنان نسبت به شاه در انظار عمومی و در ملاء عام مخالف بود، «یک ‏روز شاه را برای بازدید از ‏مسجد سپهسالار، همراهی کردیم. نمی دانم دربارۀ زنان چه بنویسم. ما ‏در بین زنان گرفتار شدیم که تماشای بسیار خوبی بود. ‏آنها چیزهای بی معنی و یاوه ‏ای بر زبان می آوردند .... گاه گاه حرف هایی به شاه و همراهان وی ‏می گفتند. نمی دانم با ‏گذشت زمان چه اتفاقات دیگری رخ خواهد داد.» ‏
این مشارکت آنها حالت اعتراض آمیزی داشت. گروه هایی از مردان یا پلیس های شهری تجمع ‏زنان را اداره می کردند، ‏آنها گاهی درمساجد و مکان های مذهبی را به روی آنها می بستند یا ‏مانع خروج آنها از شهرهای دروازه دار می شوند. ‏عین السلطنه می نویسد که در سیزده به در ‏‏۱۳۰۸ (۱۸۹۱) زنان حق خروج از دروازه شهر را نداشتند و در نتیجه اکثر ‏افرادی که در دولاب و ‏دوشان تپه جمع شده بودند را مردان تشکیل می دادند. زنان نیز این روز را در باغ های مختلف ‏‏داخل شهر سپری کردند. در سحرگاه ۲۷ رمضان ۱۳۱۰، تعدادی از روحانیون درهای امامزاده زید ‏را به روی زنان بستند و ‏به تقاضای هزاران زن برای گشودن درها وقعی ننهادند و بنابراین زنها ‏بین چندین مسجد مختلف پخش شدند. کم کم این ‏محدودیت ها برای حضور زنان در مراسم ها و ‏راهپیمایی های محرم نیز اعمال گردید، که در ژوئن ۱۸۹۸ زنان از ‏حضور در راهپیمایی عصر ‏تاسوعا منع شدند. اما آنها با جمعیت بیشتری در مراسم روز دهم (عاشورا) شرکت جستند. ‏هنگامی ‏که در رمضان ۱۳۴۲ زنان از شرکت در یک وعظ مهم توسط میرزا عبدالله معروف در مسجد ‏سپهسالار محروم ‏شدند، خیابان های اطراف را پر کرده و فضای بیرونی بهارستان را هستۀ مرکزی ‏خود قرار دادند. کاری از دست پلیس ‏برنمی آمد. عین السلطنه چنین گزارش می کند که «زنی را ‏دیدم که فریاد می کشید که تا زمانی که همۀ زنان کشته نشوند ‏از دست ما خلاص نمی شوید، زنان ‏همه جا هستند!» عین السلطنه گزارشاتی نیز از تغییر مد لباس ها، آرایش مو و آرایش ‏چهرۀ زنان ‏دربار ارائه کرده است. وی امین اقدس، یکی از همسران محبوب ناصرالدین شاه، را سردمدار این ‏تغییرات معرفی ‏می کند و می گوید او روال و رسومی را ایجاد می                              کرد ‏که سایر زنان تراز اول شهری از آنها ‏پیروی می کردند. همچنین گزارشاتی وجود دارند مبنی بر ‏آن که قوانین افتراق و جداسازی جنسیتی (جدا کردن دختران و ‏پسران) در اندرونی سلطنتی با شدت ‏کمتری اعمال می شد. عین السلطنه در بازدید دوباره اش از تهران در سال ۱۹۱۲ پس ‏از ‏گذراندن چهار سال در الموت، چنین نوشت که «لباس درون خانۀ زنان کاملاً اروپایی شده است و ‏فقط یک چارقد باقی مانده ‏‏... که آن هم به زودی از مد خواهد افتاد.»‏
کم کم زنان برای گشت و گذار نیز در خیابان ها حاضر می شدند. به عنوان مثال، بعضی ‏مکان های خاص در داخل و ‏حومۀ شهر تهران به عنوان مکان های متداول برای گردش و تفریح ‏عصرگاهی شناخته می شدند. بسیاری از این مکان ها، ‏در واقع جاهایی بودند که زنان در مناسبت ‏های خاص مثل سیزده به در به آنجا می رفتند اما در آن ‏زمان زنان به طور روزانه به آنجا می ‏رفتند یا روزهای جمعه را در خارج از خانه سپری می کردند. ‏این مکان ها شامل خیابان امیریه، ‏لاله زار، قلهک، تجریش و دربند بودند. بسیاری از باغ های خصوصی و سلطنتی نیز ‏‏(حداقل در ‏بعضی دوره های خاص) برای عموم و همچنین زنان باز بوده و مردم می توانستند همانند پارک ‏‏های عمومی از آن مکان ها نیز استفاده کنند. حضور زنان در این مکان ها، بحث ها، طنز ‏نویسی ها و بررسی های ‏دقیق و موشکافانۀ سایر مردان و زنان را به همراه داشت. بلدیه و بعدها ‏آژان ها و پاسبان ها قوانینی را برای پرهیز از ‏اختلاط زنان و مردان تبیین می کردند. به عنوان ‏مثال آنها ساعت حضور زنان و مردان را در این مکان ها محدود ‏نمی نمودند (مثلاً زنان مجبور ‏بودند باغ ظهیرالدوله را مقارن با غروب آفتاب ترک کنند؛ همچنین آنها گذرگاه ها و ‏پیاده  روهای ‏مجزایی را برای مردان و زنان ایجاد کرده بودند تا از هم جدا باشند. این مسائل گاه باعث بروز ‏مشکلات فکاهی ‏و گاه نه چندان فکاهی می شد. یکی از اشراف که برای خودش و دوستانش ‏نیمکت هایی را در مقابل باغش تعبیه کرده بود ‏دریافت که این نیمکت ها بی مصرف و بیهوده ‏هستند چون آن سمت خیابان مخصوص عبور و مرور زنان است. گاه گاه ‏زنان از حضور در این ‏مکان های عمومی منع می شدند. دکتر استپانیان به منع رفت و آمد زنان به طور نامنظم در خیابان ‏‏لاله زار معترض بوده و اظهار داشته بود این کار باعث شده پلیس با برخی از بانوان متشخص ‏رفتار بدی داشته باشد و ‏بسیاری از آنها دیگر به مطب وی نیایند. در محرم سال ۱۳۴۱، زنان از ‏رفتن به بازار برای تماشای دسته های عزاداری ‏محروم شدند، اما آنها اجازه داشتند در اطراف ‏شمس العماره حضور یابند که در آن قسمت «آژان ها کاملاً مواظب بودند ‏مردان وارد گروه های ‏زنان نشوند و جدای از هم باشند.» عین السلطنه با تایید این کار چنین ادامه می دهد که «این حکم و ‏‏دستور بسیار خوبی بود چون دیگر رو نمی گرفتند و تمام توجه مردان به آنها معطوف می گشت.» ‏همچنین قوانینی هم ‏برای استفادۀ زنان از درشکه های خیابانی در نظر گرفته شده بود. ‏
بعضی فعالیت های اجتماعی جدید نیز بر حوزه های قبلی اثر گذاشتند. مجلس در سپتامبر ۱۹۲۲ ‏‏(محرم ۱۳۴۱) یک روضۀ ‏سه روزه بر پا نمود اما عین السلطنه دربارۀ آن نوشته است که این ‏مجلس بیشتر شبیه به یک مهمانی و ضیافت ملی بود، ‏‏«تنها یک تفاوت وجود داشت: زنان حق ورود ‏داشتند، حتی تعداد زنان بیش از مردان بود؛ تمام فضای باغ و تمام ‏خیابان های اطراف مملو از ‏زنان زیبا و مد روز بود که چادر ابریشمی به سر کرده و لباس های عالی به تن داشتند. آنها ‏وارد ‏می شدند، کمی قدم می زدند، چای می نوشیدند و خارج می شدند. وکلا و فکلی ها نیز بسیار ‏لذت می بردند و ‏تمایلی به اتمام روضه نداشتند.» یادداشت های مردان این دوره حاکی از تازگی و ‏نوظهوری چشم چرانی و مواجهه با زنان ‏در خیابان ها است. ‏
هنگامی که رفت و آمدها و گردش های خیابانی زنان جا افتاد و آنها به انجام آن روی آوردند، ‏شروع به اصلاح و تعدیل ‏پوشش های خود نمودند. ‏
سیدعلی شوشتری که به دلیل مخالفتش با مدارس زنانه در طول انقلاب مشروطه معروف بود، نیز ‏از این بابت ناراضی بود. ‏
همچنین عرصۀ دیگری هم وجود داشت که در آن مسئله حجاب که چالش کشیده شده بود. فعالیت ها ‏و مراسم اجتماعی زنان ‏شهری باعث همنشینی بیشتر جمع های مذهبی مختلف با یکدیگر شده بود. ‏زنان مسلمان و غیرمسلمان پیش از این نیز بر که ‏مشروطیت با یکدیگر فعالیت هایی کرده بودند. ‏این فعالیت ها جمع آوری اعانه برای مجلس، بانک شاهی و مدارس را ‏شامل می شد و به تشکیل ‏انجمن هایی نیز انجامیده بود. هر چند زنان غیرمسلمان در عرصه های عمومی از قوانین حجاب ‏‏مسلمانان تبعیت می کردند، اما در خلوت حجاب نداشتند یا میزان حجابشان بسیار کمتر بود. به ‏طور خاص، زنان بهایی که ‏در شبکه های خانوادگی مسلمانان رفته بودند، شروع به برقراری ‏ارتباط و معاشرت با مردان و بیرون رفتن از منزل بدون ‏روبنده کردند. داستان هایی باور نکردنی ‏دربارۀ زنان بی حجاب «بابی» [بهایی] به طرز گسترده ای شایع شدند. زنانی که ‏در دورۀ ‏مشروطیت انجمن هایی را راه اندازی کرده بودند مورد این سوءظن قرار داشتند که تحت تأثیر ‏زنان بابی یا بهایی ‏قرار دارند و گرایش به کشف حجاب دارند. ‏
تعامل با زنان اروپایی و زنان مسلمان روس، یکی دیگر از عواملِ تاثیرگذار بر تغییرات زندگی ‏روزمره بود. به عنوان مثال ‏اقامت چند سالۀ کسمایی در قفقاز و حتی شاید مهم تر از آن، اقامتش در ‏عشق آباد و ارتباطش با یک انجمن بهائیان ‏نمی تواند بر دیدگاه های وی بی‌تأثیر باشد. ‏
پس از آن «تهدید بلشویک ها» مطرح گردید! شایعات گسترده ای وجود داشت مبنی بر آن که ‏‏«بلشویک ها» در گیلان ‏زنان را ترغیب می کنند تا کشف حجاب کرده و به گروه میرزا ‏کوچک خان و برنامه هایِ اصلاح طلبانه او بپیوندند. ‏عین السلطنه می گوید که زنان ازاین ‏تلاش ها استقبال نکردند، اما اضافه می کند که: «به طورقطع وضعیت این گونه ‏نخواهند ماند. ‏فکر می کنم وضعیت ایران نیز ازالگوی حاکم برمصرو عثمانی پیروی کند، یعنی حجاب کاملاً ‏از بین ‏نخواهد رفت ولی به شکل یکپارچه نیز دیگر وجود نخواهدداشت.» ‏
گیلان تنها مکانی نبود که در آن درگیری های سیاسی به اختلاف در مورد حجاب زنان تبدیل شده ‏بود. از همان آغازین ‏روزهای ظهور رضاخان و بالا رفتن وی از مسند قدرت، کابوس کشف حجاب ‏توسط مخالفان وی مطرح شده بود. با بروز ‏بحث های مربوط به فروپاشی و اضمحلال نظام ‏استبدادی و جایگزینی احتمالی آن با نظام جمهوری، همواره جمهوری ‏خواهان به طرفداری از ‏اقدامات ضد اسلامی نظیر مخلوط شدن و معاشرت زنان و مردان و بی حجابی زنان، متهم می شدند ‏‏‏. زنجیره ای از ارتباطات مختلف بین جمهوری خواهی، الحاد، بابیت (بهائیت) و طرفدارای از ‏روبازی به وجود آمده بود. ‏‏«مردم شهر» به زنان طرفدار قاجار که در فعالیت های ضد جمهوری ‏خواهانه دست داشتند می گفتند که لازم نیست از ‏منزل خارج شوید «ما شما را پوشش می دهیم». ‏میرزا عبدالله معروف در جمع کثیری از مردم مشتاق که اکثر آنها را زنان ‏تشکیل می دادند در ‏مسجد سپهسالار گفت آنچه در کشور در حال وقوع است در اثر تبلیغات بابیها و ملحدان است؛ ‏آنها ‏قصد دارند حجاب را از بین برده و زنان و مردان را با هم بیامیزند. شنوندگان نیز با شعار دادن ‏علیه آنها از وی حمایت و ‏سخنانش را تایید کردند. ‏
در اوایل دهۀ ۱۹۲۰ در بعضی محلات به ویژه در محلات شمال تهران، زنان بدون روبنده به ‏خیابان می رفتند. ‏عین السلطنه در ۲ می ۱۹۲۵ چنین می نویسد که : «حجاب زنان امروزی فقط ‏چادر مشکی است؛ دست ها، صورت و ‏سینه زنان باز است. به ندرت زنی یافت می شود که آنها ‏را به نمایش نگذارد.» بعضی از زنان به خود جرات داده و بدون ‏چادر بیرون می رفتند و به جای ‏آن از مانتوهای بلند و گشاد استفاده می کردند. هنگامی که دولت آبادی در سال ۱۹۲۷ از ‏اروپا ‏بازگشت، حتی در محل کارش در وزارت آموزش و پرورش نیز از پوشیدن چادر امتناع نمود که در ‏آن زنان خیلی سر ‏و صدا کرد.‏

   بحث های مربوط به حجاب در دهۀ ۱۹۲۰‏

بحث های مربوط به حجاب در دهۀ ۱۹۲۰ در حوزه ها و قلمروهای مختلفی شامل نشریات زنان، ‏مطبوعات عمومی (چاپ ‏شده در داخل و خارج از کشور)، پاسخ های روحانیون به این بحث ها و ‏شعرها و داستان های اخلاقی آن دوره مطرح ‏می شدند. ‏
یکی از موارد آغازین حضور عمومی زنان در بحث های مربوط به حجاب در صفحات نامۀ بانوان ‏بود که توسط شهناز آزاد ‏منتشر می شد. او درآن زمان نامی آشنا درحلقۀ اصلاحات به حساب ‏می آمد. او دختر حسن رشدیه بود که با ابوالقاسم آزاد ‏مراغه ای ازدواج کرد و برای شکوفه و ‏زبان زنان نیز مطلب می نوشت. در ژوئیه سال ۱۹۰۲، او شروع به چاپ نشریۀ ‏خودش یعنی نامۀ ‏بانوان نمود. او در دو شمارۀ اول این نشریه با طرح مطلب «کفن سیاه» [چادر مشکی] و شعرهای ‏عشقی، ‏آشکارا از کشف حجاب جانبداری نمود.(۱،۲۲ (۲۸) ژوئیه۱۹۲۰، صص ۷‏‏۸ ؛ ۲ ، ۱۶ آگوست ‏‏۱۹۲۰، صص ۹ ، ۱۰)، همچنین گزارشی از ‏بحث های صورت گرفته در پارلمان سوریه دربارۀ حق ‏رأی زنان چاپ کرده بود که در آن بحث ‏کشف حجاب نیز مطرح شده بود. وی که کاملاً مشخص بود مورد حمله قرار گرفته، ‏در سر مقالۀ ‏شمارۀ سوم (۳، ۴ سپتامبر ۱۹۲۰، صص ۱ ۲) بر این نکته تأکید کرد که ‏منظورش از ‏حجاب فقط پوشش خرافه گرایی، جهالت و سنت پرستی بوده و هیچ گاه منظورش ‏چادر و روبنده نبوده است؛ و اظهار داشت ‏که پیام او به طرفداران حق رأی زنان و کشف حجاب این ‏است که تا زمانی که زنان تحصیل نکرده اند، چنین آزادی هایی ‏مضر خواهند بود. همچنین در این ‏شماره دیگر خبری از شعرهای عشقی نبود. البته استفاده از این حسن تعبیر، یعنی برطرف ‏کردن ‏حجاب خرافات، آن قدرها هم بی گناهانه نبود. بدون این تعبیر در جهان زنان (۱: ۵  سپتامبر ‏‏۱۹۲۱) : ۹ ‏‏۱۳) نیز استفاده شده بود. سردبیر این نشریه یعنی فخر آفاق ‏پارسا با صراحت چنین نوشت که: «زنان هنوز حق انتخاب لباس ‏خود را ندارند ... آنها هنوز هم از ‏حق استنشاق هوای تازه و آزادی محرومند.» این در واقع یک عقب نشینی تاکتیکی بود. ‏شهناز آزاد ‏و همسرش ابوالقاسم آزاد در سال ۱۹۱۴ انجمنی متشکل از زنان و مردان تاسیس کردند [گروه ‏بانوان و بانوئیان] . ‏در سال ۱۹۲۱، آنها پیشنهاد کردند زنان و مردان محرمشان به طور منظم، ‏هفته ای یک یا دو بار با هم ملاقات کنند و دربارۀ ‏موضوعات اجتماعی و اخلاقی بحث و تبادل نظر ‏کنند. همچنین چنین اعلام کردند که این انجمن ها می توانند از نامه ‏بانوان به عنوان ارگان ‏هماهنگ کنندۀ فعالیت هایشان و مطلع شدن از خبرهای یکدیگر استفاده کنند. در سال ۱۹۲۶، آنها ‏‏گروه هواداران انجمن را راه اندازی کردند (جمعیت همدلان). درمقدمۀ قانون یا اساسنامۀ این گروه ‏چنین آمده بود که «تمام ‏مشکلات اجتماعی، ادبی، اقتصادی، خانوادگی و حتی سیاسی ایران ناشی از ‏حجاب زنان است که باعث می شود نتوانند به ‏اجتماعات وارد شوند.» گروه اولیه به غیر از آزادها ‏شامل افرادی نظیر فخر آفاق پارسا، بتول رفعت زاده، احمد شریفی و ‏عصمت الملوک شریفی بود. ‏
یکی دیگر از نشریات زنان به نام« پیک سعادت نسوان»  که در رشت منتشر می شد، محافظه کارتر ‏بودند. این نشریه در ‏شمارۀ دوم خود («مرده باد عادت»،) از خوانندگان خود برای اشکالات تایپی ‏شمارۀ اول عذرخواهی نمود و علت آن را ‏مشکلات موجود در کشور عنوان نمود که باعث ‏می شوند زنان محجبه نتوانند به چاپخانه ها بروند چون مردان با چشمانی ‏پر از حرص به آنها ‏می نگرند ، «چون آنها مستوره اند و هر چیز مستوره ای مجهول است و انسان ها تمایل دارند ‏‏مجهولات را کشف نمایند.» در همان سال این نشریه قصیده ای به چاپ رساند و در آن کشف ‏حجاب زنان در ازبکستان را ‏تحسین می نمود. ‏
همانطور که رستم کلایی در صفحات مختلف کتاب عالم نسوان، با مستندات فراوان اشاره کرده ‏است. بحث های زیادی در ‏مورد این مسئله وجود داشت. زنان نه تنها برای نشریات زنانه بلکه ‏برای نشریات عمومی نظیر شفق سرخ نیز مطلب ‏می نوشتند. در تمام این بحث ها موضوع ‏بی چادری به شدت بامسئله استخدام زنان در ارتباط بود. مخالفان این موضوع ‏می گفتند که بهترین ‏حرفه برای زنان مادری کردن و مدیریت خانه برای همسرانشان است. به نظر می رسید مردان از ‏‏اینکه زنان مشاغل خدماتی خود را رها کرده و به کارهای بیرون خانه بپردازند احساس تهدید ‏می کنند. طرفداران این ‏موضوع، به ویژه زنان نویسنده، اعتقاد داشتند زنان در خانه به در ‏می روند و شکوفایی کشور بی مشارکت آنها ‏امکان پذیر نیست.‏
این بحث ها به نوعی حاکی از ظهور نسل جدیدی از زنان بود: فارغ التحصیلان اولین مدارس ‏مدرن که بعضی از آنها ‏تحصیلات تکمیلی هم داشتند و به این که فقط مادران و همسرانی ‏تحصیلکرده باشند، قانع نبودند. در طی سال هایی که ‏فعالیت های مشروطه خواهانه صورت ‏می گرفت آنها سعی کردند از طریق استخدام و پیدا کردن کار به مشارکت در ‏عرصه  های عمومی بپردازند. همانطور که سرمقالۀ «پیک سعادت نسوان» اشاره کرد، آنها احساس می ‏‏کردند چادر مانع استخدام آنها می شود. آنها تمایل داشتند پوشیده و مستور باشند اما این کار را به ‏شکل دیگری انجام دهند و ‏انتظار داشتند برادران وطنی شان با آنها همکاری کرده  و از آرمان ‏ها و آرزوهای آنها برای ایجاد ‏ایرانی نو استقبال نمایند. اما مخالفت عمومی مردان تجددخواه نا امید ‏کننده بود. آنها به ویژه از این مسئله ناراحت و عصبانی ‏بودند که دولت از حضور زنان بی ‏چادر در مدارس و سایر فعالیت های اجتماعی، جلوگیری ‏می کرد. خود زنان نیز مواضع ‏گوناگونی داشتند. همه مخالفت ها به صورت طرفدار تحصیل / طرفدار استخدام / ضد ‏حجاب یا ‏بالعکس آن نبودند. بعضی از مردان و زنان بر این باور بودند که تحصیل و استخدام زنان منافاتی با ‏حجاب و چادر ‏آنها ندارد. این موضع نیز در نوشته های اواخر قرن نوزدهم و دورۀ مشروطیت ‏دارای پیشینه و سوابق خاص خودش، بود. ‏مزین السلطنه نیز در شکوفه از همین موضع حمایت ‏می کرد. نشریۀ نوبهار به سردبیری ملک الشعراء نیز در سال ۱۹۱۴ ‏از همین دیدگاه طرفداری ‏می نمود. اما دستاوردهای بعدی و اثرات آنها بر تاریخ دورۀ پهلوی باعث شد همۀ مخالفان کشف ‏‏حجاب در زمرۀ مخالفان «پیشرفت زنان» محسوب شوند و این ایده و صداهای حامی آن از تاریخ ‏ایران کنار گذاشته شوند. ‏علاوه بر این برخی از نویسندگان زن و زنان فعال دیگر این بحث را ‏مطرح کردند که تأکید بر بی چادری و استخدام، تأکیدی ‏نادرست بوده است. به طور خاص، مستوره ‏افشار، رئیس یکی از سازمان های زنانۀ موفق تهرانی به نام جمعیت نسوان ‏وطن خواه، به این ‏مطلب اشاره کرد که پیش شرط انجام هر گونه تغییری در وضعیت و زندگی‌زنان، اصلاح قوانین ‏ازدواج ‏است. وی در صفحات نشریۀ جمعیت نسوان وطن خواه و شفق سرخ و سایر نشریات و ‏جراید دربارۀ این موضوع مطلب ‏می نوشت و از طریق ارسال چندین درخواست به مجلس در این ‏مورد به تلاش  پرداخت. حمایت وی از قوانین مربوط به ‏سال های ۱۹۳۱ و ۱۹۳۸، بیش از آن ‏که نشان دهندۀ پذیرش پیشنهادات و آرای زنان توسط دولت باشد، بیانگر موفقیت وی ‏بود. این مسئله ‏که بعضی از زنان به مردان حکومتی به ویژه کسی که هر روز بر قدرتش افزوده می شد، یعنی ‏رضاخان ‏روی آوردند از همان سال ۱۹۲۱ روشن بود. به طور مثال، فخر آفاق پارسا می گفت که ‏‏«زنان ایرانی برای کسب آزادی و ‏حقوق پایمال شدۀ خویش به یک انقلاب نیاز دارند و آن انقلاب به ‏دست مردان رخ خواهد داد... بنابراین برای دستیابی به ‏اهدافمان باید حامیانی را برای خودمان به ‏دست آوریم نه از طریق خشونت و تهدید بلکه از طریق تعقل و استدلال ‏مسالمت آمیز! حال اگر ‏شما این مسئله را تملق و چرب زبانی می دانید، خود دانید! » اما به زودی روشن شد که ارتباط با ‏‏دولت مرکزی چالشی دشوار در مبارزه زنان است.‏

   نسوان شرق

کنگرۀ نسوان شرق در سال ۱۹۳۲ نقش مهمی را در تکامل جمعیت زنان وطن خواه (که میزبان ‏کنگره بود) ایفا نمود و ‏باعث تغییرات زیاد و بروز شکل جدیدی از بحث هایی شد که زنان دنبال ‏می کردند، ریاست این انجمن که در سال ۱۹۳۲ ‏تاسیس شد پس از مرگ بنیانگذار و رئیس اول آن ‏محترم خانم اسکندری (وفات. ژوئیه ۱۹۲۴) به مستوره افشار محول گردید. ‏کمی پس از کنگرۀ سال ‏‏۱۹۳۲، انجمن به کلیه فعالیت های خود خاتمه داد. روایت معمول دربارۀ این تعطیلی بر ‏‏سیاست های سرکوب گرانۀ رضاشاه تأکید می کند که هم ناظر بر کشف حجاب اجباری بود و هم ‏توقیف کردن کلیه ‏نشریات، اتحادیه ها و سازمان ها، شامل نشریات و انجمن های زنانه، را در بر ‏می گرفت. این روایت از این مسئله غفلت ‏می کند که چیزی بیش از زورگویی و استبداد در این ‏میان وجود داشت و آن اینکه خود زنان نیز در مورد برخورد با مسئله ‏کشف حجاب و همچنین دولت ‏مرکزی و مستبد رضا خان به چند دسته تقسیم می شدند و اختلاف نظر داشتند.‏
تفاوت ها و اختلاف نظرهای مربوط به مسئله کشف حجاب، کاملاً از کنگرۀ نسوان شرق به گوش ‏رسیده و مشهود بود. ‏تعدادی از زنان ایرانی در حمایت از کشف حجاب به عنوان گامی ضروری در ‏جهت پیشرفت زنان، سخن گفتند. دیگرانی نیز ‏در مورد پیشرفت صحبت کردند اما با کشف حجاب ‏مخالف بودند. مسائل سازمانی در صورت جلسات کنگره چندان مشخص و ‏واضح نبودند اما بعدها ‏خاطرات و زندگینامه های بعضی از شرکت  کنندگان و برخی جزئیات دربارۀ آنچه در کنگره ‏ارائه ‏شد، از بروز اختلافات و شکاف هایی حکایت می کنند. محل برگزاری سمینار نیز دوباره ‏تغییر کرد. اولین جلسه در یک ‏مدرسۀ دخترانۀ خصوصی به نام «عفتیه» برگزار شد، جلسات دوم ‏تا پنجم در اقامتگاه شخصی ریاست جمعیت زنان ‏وطن خواه یعنی خانم مستوره افشار برگزار و ‏جلسۀ پایانی در سالن اجتماعات وزارت آموزش. این تغییر مکان ها نشان ‏دهندۀ این بودند که دولت ‏قصد دارد فعالیت های زنان را تحت کنترل خود قرار دهد. اگر چه این کنگره توسط جمعیت زنان ‏‏وطن خواه برگزار می شد اما دولت به شکلی روز افزون، نقش مداخله گرانه ای را ایفا ‏‏ می کرد. علاوه بر اورنگ که در ‏جلسات برنامه ریزی در اوایل نوامبر ۱۹۳۲ نیز حاضر شده ‏بود، همسر تیمسار عبدالرضا افخمی (معاون رئیس شیر و ‏خورشید سرخ که البته نام وی در اسناد ‏نیامده است)، و خانم عفت الملوک خواجه نوری، نمایندۀ شاهزاده شمس پهلوی، به ‏خانۀ مستوره ‏افشار رفتند تا به گروه برنامه ریزی خوشامد گفته و ادای احترام نمایند. نور حماره از لبنان، حنیفه ‏خوری از ‏مصر و سعیده مراد از سوریه در اوایل نوامبر جهت هماهنگی و سازماندهی کنگره به ‏ایران وارد شدند. تیمورتاش وزیر ‏دربار، با هیئت نمایندگی دیدار کرد و مراتب پشتیبانی دولت از ‏کنگره و «رهایی زنان» را به اطلاع ایشان رسانید. اورنگ به ‏طور رسمی در تاریخ ۲۷ نوامبر ‏کنگره را افتتاح نمود و خانم افخمی که اینک او نمایندۀ شاهزاده شمس پهلوی بود، به اطلاع ‏همگان ‏رسانید که شاهزاده توافق کرده اند که ریاست افتخاری کنگره را بر عهده بگیرند. وی در ادامه به ‏تعریف و تمجید از ‏رضا شاه و تلاش های وی در جهت احیای ملت ایران و بهبود وضعیت تحصیل ‏و رفاه زنان ایرانی پرداخت. پس از وی ‏مستوره افشار روی صحنه رفت. طبق اظهارات نورالهدی ‏منگنه، یکی از زنان پیشتاز در زمینۀ فعالیت های حقوق زنان و ‏عضو هیئت مدیرۀ جمعیت زنان ‏وطن خواه، این سخنرانی آن چیزی نبود که توسط انجمن برنامه ریزی شده بود. او با تلخی ‏چنین ‏بیان کرده است که:‏
ما کمیسیون های مختلفی را [در درون جمعیت زنان وطن خواه برای پرداختن به سازماندهی ‏کنگره] ایجاد کرده بودیم، اما ‏مستوره خانم در غیاب کمیسیون ها [و به شکل پشت پرده] به مذاکره ‏می پرداخت. چندین بار به او خاطرنشان کردم که او ‏بدون مشاوره با کمیسیون ها و بدون اطلاع ‏دادن به سایر زنان دست به عمل می زند و اینکه تمام زنانی که اعضای ‏کمیسیون ها هستند از این ‏رفتار وی آزرده خاطر و ناراحت هستند ... پس از تشکیل جلسۀ کنگره ... گزارش خانم مستوره ‏‏افشار دربارۀ فعالیت ها و دستاوردهای مثبت جمعیت زنان وطن خواه نبود. اعضای جمعیت ‏نارضایتی خود را به صورت ‏همهمه و زمزمه ابراز می داشتند و می گفتند، « این گزارش هیچ ‏ارتباطی به ما ندارد؛ چرا او دربارۀ فعالیت ها و ‏خدماتمان صحبتی نمی کند؟؛ چرا او از ‏بنیان گذاران انجمن یعنی افرادی مثل خانم اسکندری و خود شما (منظورشان خود ‏من بودم) قدردانی ‏نمی کند؟» پس از این گزارش غیرواقعی، خانم مستوره افشار که وجه شخصی آن بر منافع عمومی ‏انجمن ‏می چربید، تمام اعضای کوشا و فعال انجمن از جمله خودِ من که بار سنگین کارهای انجمن ‏را را برعهده داشتم، دلسرد شدند ‏و استعفا دادند. پس از آن، دیگر کسی وجود نداشت که بتواند با ‏استواری و ثبات قدم، اهداف انجمن را دنبال کرده و با تلاش و ‏پیگیری فراوان آن را بر پایه ای ‏محکم و سودمند دوباره بنیان گذارد و به همین دلیل، انجمن از هم گسیخت. ‏
محتوا و مضمون «گزارش دروغین خانم مستوره افشار» چه بود که باعث این همه هیاهو و یاس و ‏ناامیدی شد؟ او به جای ‏‏«فعالیت ها و دستاوردهای مثبت جمعیت زنان وطن خواه» به چه مطلبی ‏پرداخت؟ سخنرانی افشار در نخستین روز این ‏کنگره پر از تحسین و تقدیر و طرفداری از موقعیت ‏زنان ایرانی در دورۀ رضا شاه بود. او از یک طرف وضعیت زنان ‏ایرانی را با سایر زنان شرقی و ‏از طرف دیگر آن را با وضعیت اسف بار دوران قبل از «طلوع درخشان» دورۀ پهلوی ‏مقایسه کرد. ‏در طول این کنگره، اگر چه بسیاری از زنان ایرانی از این موقعیت برای انتقاد از دولت ایران و ‏بیان ‏خواسته های خود استفاده کردند، اما دیگران بیشتر به نمایش دستاوردهای دولت رضا شاه ‏پرداختند و از وی تعریف و تمجید ‏کردند. هنگامی که اختلاف نظری در میان زنان ایرانی (در مورد ‏موضوعاتی مثل کشف حجاب یا اعزام زنان به خارج از ‏کشور برای تحصیل) رخ می داد، اورنگ ‏مداخله و سمت و سوی بحث را به طرف سیاستهای دولتی معطوف می کرد. ‏
اگرچه اورنگ موفق نشد زنان را از صحبت کردن درباره کشف حجاب، در زمانی که هنوز جزو ‏سیاست های دولت قرار ‏نگرفته بود، باز دارد اما حداقل توانست یک جناح از این جنبش را تحت ‏پوشش دولت درآورد. آیا این امکان وجود دارد که ‏تغییرات به وجود آمده در سیاست های دولت در ‏زمینۀ کشف حجاب در اثر اقدامات همین زنان باشد؟ تاریخ معاصر مخالفان ‏و دگراندیشان که در ‏سازمان های زنانه مشغول به فعالیت بودند نه تنها رضا شاه را مسئولیت عملیات کشف حجاب ‏می داند، ‏بلکه زنانی همچون مستوره افشار، هاجر تربیت و صدیقه دولت آبادی را خائنین به ‏نهضت زنان مستقل و آلت دست رضا شاه ‏معرفی می کند. کانون بانوان، سازمان زنانه ای بود که ‏در ماه مه ۱۹۳۵ با حمایت وزارت آموزش تاسیس گردید، تا به ‏هدایت و رهبری مبارزات زنان در ‏مورد کشف حجاب و دیگر مسائل مربوط به زنان بپردازد. سازمان یک سازمان کشوری و ‏حکومتی ‏بود که بر روی بقایای کلیۀ سازمان های مستقل زنانۀ قبلی ایجاد شده بود. اما به سختی می توان ‏زنی مثل دولت ‏آبادی را آلت دست حکومت دانست. او از اواخر دهۀ ۱۹۱۰ با بازگشایی مدرسه و ‏انتشار نشریات مختلف فعالیت های خود ‏را آغاز نمود. وی در سال ۱۹۲۳ برای ادامۀ تحصیل به ‏اروپا رفت و در کنگرۀ ائتلاف بین المللی برای حق رأی زنان در ‏پاریس در سال ۱۹۲۶ به عنوان ‏نمایندۀ جمعیت زنان وطن خواه شرکت نمود، و در مراجعتش به ایران در سال ۱۹۲۷ در ‏مدارس ‏دخترانۀ تهران   سال ها قبل از آن که کانون بانوان پا به عرصه بگذارد   مشغول به کار شد. او پس ‏از کنار گذاشته ‏شدن رضا شاه از سلطنت در سال ۱۹۴۱ و تا زمان مرگش در سال ۱۹۶۱ به ‏فعالیت های خود ادامه می داد. اما روایت ‏متقاعد کننده تری نیز وجود دارد که نشان می دهد ‏برای یک مقطع زمانی خاص، خط سیر و روند حرکتی او و دولت بر هم ‏منطبق شدند. به همان ‏اندازه که می توان گفت دولت از دولت آبادی استفاده کرده، می توان گفت دولت آبادی نیز از ‏دولت ‏بهره گرفته است. هاجر تربیت به یاد می آورد که هنگامی که در سال ۱۹۳۲ از وی خواسته ‏شد تا ریاست دارالمعلمات را ‏برعهده بگیرد، به او دستور داده شد حتی در داخل محوطۀ دانشکده نیز ‏از چادر استفاده کند چون همۀ دختران مجبور به انجام ‏این کار بودند. او شروع به مذاکره با والدین ‏دختران نمود تا آنها را متقاعد سازد که دخترانشان در داخل محوطۀ دانشکده به ‏جای چادر از یک ‏یونیفرم مشکی قابل قبول استفاده کنند. این اقدام وی توسط مدارس دخترانۀ دیگر نیز پیگیری شد . ‏جالب تر ‏آن که وی می گوید که در ماه مارس ۱۹۳۵ تعدادی از همکارانش را تشویق کرده بود تا ‏بدون چادر به دانشکده بیایند و به ‏خود دختران محصل نیز اجازه داده بود که این کار را انجام دهند. ‏او روایت مربوط به تشکیل کانون بانوان را به این صورت ‏بیان می کند: « در آوریل / می ‏‏(اردیبهشت) سال ۱۹۳۵، از وزارت آموزش درخواست مجوز تاسیس یک انجمن زنان به نام ‏کانون ‏بانوان را نمودم. با این درخواست موافقت شد.» او پیش از آن که دولت وی را برکنار کرده و دولت ‏آبادی را جایگزین ‏نماید، نخستین رئیس این کانون بود. اینکه رضا شاه طی یک اقدام نادر در ‏سخنرانی خود در ۱۷ دی ۱۳۱۴ از وی نقل قول ‏کرد، حاکی از آن است که اقدامات و فعالیت های ‏وی از نظر دولت مهم بوده اند. رضا شاه سخنان خود را به این صورت ‏آغاز کرد که، همان طور ‏که خانم تربیت اشاره کرده اند، زنان این کشور نتوانسته اند قابلیت های ذاتی خود را بروز دهند ‏‏چون از جامعه کنار گذاشته شده بودند. » به بیان دیگر، قدرتمندترین مقام کشور تایید اثرات مثبت ‏اقدامات جسورانۀ خود در ‏مورد آزادسازی زنان ایرانی را در سخنان یک زن جستجو و به آن استناد ‏کرد.‏
من سعی ندارم این داستان را وارونه جلوه داده و کارهای انجام شده توسط زنان را بر اقدامات دولتی ‏تاثیرگذار بدانم. ما به ‏تبیین یک ارتباط ظریف تری بین فعالیت های زنان و دولت نیازمندیم. همان ‏طور که صفحات مختلف نشریۀ شکوفه ادعا ‏می کنند، نوشته ها و اقدامات زنان در دهۀ ۱۹۲۰ ‏نشان می دهند و بحث های ارائه شده در کنگرۀ ۱۹۳۲ تایید می کنند، ‏نه تنها زنان ایرانی در دهۀ ‏‏۱۹۳۰ در مورد نحوۀ ارتباط با حکومت مستبد رضا شاه به چند دسته تقسیم می  شوند، بلکه در مورد مسئله کشف حجاب ـ برخلاف اصلاح قوانین ازدواج و طلاق و تحصیلات زنان ‏ـ یک شکاف عمیق بین ‏خود زنان ایرانی وجود داشت که حداقل به دورۀ انقلاب مشروطه ‏بازمی گشت.‏

تأکید من بر شکاف موجود بین زنان از این جهت است که پس از منع رسمی استفاده از چادر، نه ‏تنها خشونت نیز به عنوان ‏یک عامل حکومتی وارد معرکه شد، بلکه یک شکاف برطرف نشدنی ‏نیز بین زنان به وجود آمد. دختران از رفتن به مدرسه ‏منع و در خانه ها محبوس شدند. زنان معلمی ‏که نمی خواستند کشف حجاب کنند یا استعفا دادند و یا از کار اخراج شدند  که ‏فضا را برای ‏حضور زنان دیگر مهیا نمود. مدارس دخترانه که معمولاً محلی برای برگزاری جلسات عمومی ‏زنانه بودند و ‏در آنها به جز محصلان و معلمان سایر زنان شهروند نیز به عنوان «خواهران وطنی ‏و نوعی» گردهم جمع می شوند، حال ‏محل بروز اختلاف و شکاف بود. همان طور که بعدها زنانی ‏که کشف حجاب را پذیرفتند اشاره کردند، مدارس ناگهان ‏‏«خالی» شدند. البته معنای خالی شدن این ‏نیست که هیچ کس دیگری در آنجا حضور نداشت و کاملاً خالی شدند، چون حداقل ‏خود زنانی که این ‏مسئله را گزارش کرده اند برای مشاهده و گزارش این خالی بودن، در آنجا حضور داشته اند. بلکه ‏منظور ‏این است که از زنانی خالی شد که نمی خواستند (یا به دلیل فشارهای پدران، برادران و ‏شوهرانشان، نمی توانستند) کشف ‏حجاب نمایند. اما پایگاه های زنان که خواهران وطنی و نوعی ‏در آن جمع بودند و کشف حجاب را پذیرفتند از «خواهران ‏دینی» که دیگر به مدرسه بازنگشتند، ‏خالی شد. در فضای قبلی تمام زنانی که تحصیلات جدید می  ‏خواستند، قصد ‏فرار از ازدواج اجباری را داشتند، قصد حرفه ای شدن و یاد گرفتن یک تخصص خاص را داشتند، ‏تمام ‏آنهایی که اصلاح قوانین ازدواج و طلاق را با روحیۀ اصلاح طلبانۀ اسلامی سازگار می دیدند، ‏فرصت فعالیت و مشارکت ‏داشتند. تمام این اصلاحات از نظر اسلامی قابل پذیرش بودند، اما در ‏مورد کشف حجاب مسئله به این شکل نبود. عملیات ‏کشف حجاب که توسط دولت به اجرا درآمد، ‏بعضی از افراد را از این پایگاه عمومی خارج کرد. همانند سایر اقدامات رضا ‏شاه، مدرنیته و ‏تجددگرایی وی نیز فقط با مدرنیته ای توافق داشت که به اسلام مرتبط نبوده و با ایران گرایی یا ‏ایرانیت ‏پیش از اسلام مطابقت داشته باشد. لباس زنان آن قدر از نظر دولت مهم بود که در ‏بیانیه های دهۀ ۱۹۳۰ بارها و بارها از آن ‏تحت عنوان  لباس تجدد نسوان یاد شد. آن دسته افرادی ‏که قصد داشتند جستجو و کاوش خود برای رسیدن به مدرنیته یا تجدد ‏را با ارائه شکل دیگری از ‏اسلام توأم کنند، انگ سنتی و ضد تجدد بودن را بر پیشانی خود یافتند   هویتی که تنها در دهۀ ‏اخیر ‏تغییر یافته است. این فرایند معنای مدرنیته، ایرانیسم و اسلام را دستخوش تغییر کرد. مدرنیتۀ ایرانی ‏به شکلی روز ‏افزون معنایی غیراسلامی (و نه لزوما ضد اسلامی) پیدا کرد. سکولاریسم و ‏ناسیونالیسم ایرانی به شکلی انتقادی از طریق ‏حذف سایر گونه های مدرنیته، یعنی از جمله آن ‏گونه ای که تلاش میکرد. پیوندی با ناسیونالیسم و تشیع برقرار کند، ‏تغییر شکل داد.‏
روایات متداول در این دوره با تمرکز بر مسئله خشونت یا مسئله درگیری های موجود بین حکومت ‏و سردمداران روحانیت ‏در مورد اختیارات و قدرت های اجتماعی، خود ظهور و پیدایش مدرنیته را ‏به عنوان بخشی از طیف عوامل تاثیرگذار بر ‏ایجاد سکولاریسم در مدرنیته به حساب می آوردند. ‏در مقالۀ دیگری این بحث را پیش کشیده ام که «شکاف بین سنت گرایان ‏و تجددگرایان ... در واقع ‏در اثر مجموعه ای از سیاست های حکومتی که توسط رضا شاه اعمال شد و همچنین ‏‏عکس العمل پایگاه ها و عناصر مذهبی و روحانی به آن سیاست ها بود ... دوبار، یک بار در ‏دهۀ ۱۹۳۰ و یک بار دیگر ‏در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، دولت پهلوی تمام فعالیت های زنان را ‏ممنوع کرده و مسائل مربوط به زنان را به نفع خود ‏مصادره نمود. در عوض، در هر کدام از این ‏دوره ها، گروه روحانیون نیز با هر گونه تغییر در وضعیت اجتماعی زنان ‏مخالفت می کردند و ‏در نتیجه آزادی خواهی زنان را به عنوان مسئله ای غیراسلامی و فاسد می شناختند که توسط ‏دولت ‏حمایت می شود. در نتیجه تجددگرایی و تشیع هر کدام حوزه های قدرت و اقتدار مربوط به ‏خود را به وجود آوردند و باعث ‏شدند اسلام و فمینیسم به صورت مفاهیمی مانعه الجمع و ‏گردنیامدنی مطرح شوند.» مطلبی که در بحث های گذشته ام به ‏آن اشاره نکردم این بود که خود ‏سازمان و عناصر فعال در حوزۀ زنان نیز در این پیکربندی ها و تغییر شکل دادن های ‏مجدد نقش ‏داشتند. در واقع، فمینیسم به یکی از اصلی ترین عوامل مشخص کنندۀ سکولاریسم ایرانی بدل شد. ‏شاید بیش از ‏هر مسئله فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دیگر، مسائل مربوط به حقوق زنان آن چنان ‏که عبارات «لباس مدرنیته» و «لباس ‏تمدن» نشان می دهند ـ نشانگر و مشخص کنندۀ سکولاریسم ‏و تجددگرایی (مدرنیته) باشند. فمینیسم به حجابی تبدیل شد که ‏باعث شد نوعی از مدرنیته از طریق ‏خروج از اسلام به چیزی فراتر از مدرنیته تبدیل شود که در آن عقب افتادگی و مذهب ‏به واسطۀ ‏سکولاریسم که «دیگری» ایندو به شمار آمد، یکسان شدند.. به نظر من همین میراث تاریخی است ‏که باعث بروز ‏ترس های فعلی از آلوده شدن سکولاریسم و فمینیسم با مذهب شده است.‏
یکی از نتایج این فرایند این است که مسائل مربوط به زنان، همان طور که در مورد تضادهای ‏مربوط به (کشف) حجاب ‏مشاهده شد، در زمرۀ مسائلی هستند که نمی توان در آنها به یک نظر ‏واحد دست یافت. نه تنها آن دسته از افرادی که با خاتمه ‏دادن به کلیۀ فعالیت های زنان و پذیرش ‏قیمومیت و سرپرستی حکومت مخالف بودند (مثل نورالهدی منگنه) کنار گذاشته ‏شده و محکوم ‏شدند، کسانی هم که با کشف حجاب مخالف بوده و حاضر به پذیرش آن نبودند، به خانه های ‏خودشان فرستاده ‏شدند. این شکافی است که تنها دستاوردهای اخیر توانسته اند آن را به چالش کشیده ‏و تغییر دهند. امروزه دوباره گفتگوهای ‏همکاری و فعالیت های مسالمت آمیز بین زنان اسلامی و ‏سکولار در حال شکل گیری است. فعالیت های زنان اسلامی در ‏ایران امروز محصول دوره های ‏گذشته است. آنها، هم از نظر اجتماعی و هم در حوزۀ مربوط به مسائل زنان، شاهد نتایج ‏چندین دهه ‏تغییر و تحولات اجتماعی   فرهنگی هستند. آنها مسائلی را مطرح می کنند که از نظر خودشان ‏کاملاً اسلامی ‏هستند، اما شاید مادران شان آنها را غیراسلامی تلقی می کنند.‏
ظهور یک موقعیت کاملاً آشکار فمینیستی از درون جنبش اسلامی در دهه های گذشته در ایران، ‏در واقع جدایی آشکاری ‏است از دیدگاهی که اسلام و مدرنیته را دو موضوع جدا و مجزای از هم ‏می دانست. این گروه ها با گشودن حوزه های ‏مختلف تعابیر اسلامی به ناباوران و غیرمسلمانان، ‏از طریق تکیه کردن بر کیفیت های مختلف زنان و مردان در تمام ‏زمینه ها و همچنین از طریق ‏تمایز بخشیدن بین تفاوت های خدادادی زنان و مردان و تبعیضات اجتماعی و فرهنگی ‏توانستند ‏فضا را برای گفتگو و ائتلاف بین زنان اسلام گرا و زنان فمینیست سکولار باز نمایند و به شکاف ‏شصت ساله ای ‏که در آن هر کدام از این دو گروه، طرف دیگر را دشمن خود میپنداشت، خاتمه ‏دهند.‏

* نتیجه گیری

هدف از بررسی تاریخچه سکولاریسم، ناسیونالیسم و فمینیسم در این مقاله این نبود که داستان و ‏روایت دورهای طلایی را ‏بازگو کنم که در آن زنان با هم متحد بودند و سپس بین آنها شکاف و ‏اختلاف پیش آمد، به امید آن که کسی بتواند دوران جدید ‏اتحاد و همدلی را بازسازی کند. اما اگر ‏اسلام، سکولاریسم، ناسیونالیسم و فمینیسم از نظر تاریخی با ارتباطات متغیری با هم ‏تعریف ‏شده اند، هیچ دلیلی وجود ندارد که نتوان صورتبندی جدیدی از این مفاهیم را تصور نمود. ‏
اگر نهضت، انقلاب و دولت اسلامی که در سال ۱۳۵۷ تشکیل شد، محدودیت هایی را جهت ابراز ‏وجود سکولاریسم و ‏فمینیسم ایرانی اعمال نمودند، در واقع فرصت هایی را نیز برای ارائه شکل ‏جدیدی از مدرنیته فراهم کردند. اگر به اسلام به ‏عنوان نقطه مقابل مدرنیته و سکولاریم نگریسته ‏شود، امکان تشخیص این پدیده های نوین از بین رفته و جلوی تشکیل ‏ائتلاف ها گرفته می شود. ‏همچنین این مسئله باعث جدایی اسلام از سکولاریسم، دموکراسی و فمینیسم می شود.‏
نکاتی که از طریق بحث دربارۀ فمینیسم و اسلام گرایی به آنها اشاره کردم در مورد بررسی مجدد ‏ناسیونالیسم ایرانی و ‏اسلام گرایی نیز صادق هستند و شاید بتوانند در این حوزه ها نیز باب جدیدی ‏را برای گفت و گو بگشایند.‏(2 ) 

   سازماندهی، محورهای مبارزاتی، و گفتمان های جنبش زنان/ دوره پهلوي اول (1320-1305)

ناهید کشاورز- جلوه جواهری در مقاله ای تحت عنوان   «سازماندهی، محورهای مبارزاتی، و گفتمان های جنبش زنان/ دوره پهلوي اول (1320-1305) » را بررسی و ارزیابی می کنند : 

اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران

  حکومت رضاشاه به عنوان پیامد مبارزات قدرت در دوران پس از انقلاب مشروطه فصل تازه ای در تاریخ سیاسی ایران در زمینه ایجاد تمرکز در منابع قدرت بازکرد. رضاشاه، پس از تاج گذاری در سال 1305 با بناکردن و تقویت تکیه گاه خویش بر سه رکن «ارتش جدید»، «بوروکراسی دولتی» و «حمایت دربار»، به تثبیت قدرت خود پرداخت. برای نخستین بار پس از عصر صفوی دولت توانست با ابزارهای گسترده مدیریت، نظم و سلطه، جامعه را اداره کند و رضاشاه نیز با تثبیت قدرتش قادر بود برنامه بلندپروازانه اصلاحات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را آغاز کند. او توفیق یافت بسیاری از نوآوری هایی را که اصلاح طلبانی چون شاهزاده عباس میرزا، امیرکبیر سپهسالار، ملکم خان، و دموکرات های انقلاب مشروطه پیشنهاد کرده بودند و سرانجامی نیافته بود، به انجام رساند. دولت ایران در زمان سلطنت او، در مقایسه با ملاک های ناخوشایند سلسله ی قاجار، به قدرت سیاسی و اقتصادی بزرگی دست یافت. قدرتها در دست شاه متمرکز گردید، شاهی که خاستگاه نهادین و کلیدی او ارتش بود. به همین سبب برخی چون جان فوران رژیم رضاشاهی را استبداد نظامی می نامند. سلطه و سیطره قدرتمند دولت در داخل کشور، خود را برای مداخلات در امور اقتصادی – اعم از صنعتی یا زیربنایی – هموار نمود. در توجیه ایدئولوژیکی اصلاحات پردامنه قضایی، آموزشی و یا سایر نهادهای مشمول «تجددخواهی» آمیزه متناقضی از ناسیونالیسم غیردینی و غرب گرایی را می توان دید. در نهایت نیز مجموعه این عوامل، دولت و دیوان سالاری جدیدش را به درون زندگی مردم شهر، روستا و قبیله وارد کرد. (فوران، 1378: 330 ؛ آبراهامیان، 1377: 124)

دوره رضاشاه با وجود آن که از لحاظ ایجاد تحولات اجتماعی و اقتصادی و وحدت و قدرت سیاسی وامدار انقلاب مشروطه بود، اما نوسازی ایران از لحاظ فرهنگی و اقتصادی بر سایر اهداف به ویژه تغییر رابطه و شیوه اعمال قدرت و افزایش مشارکت سیاسی ترجیح داده شد. کوشش در زمینه تمرکز منابع قدرت، لازمه ایجاد امنیت و وحدت ملی و نیز ایجاد تحولات اجتماعی و اقتصادی تلقی می شد و طبعاً معطوف به گسترش مشارکت و نهادسازی نبود. ایران در این دوران به طور هم زمان با ضرورت پاسخگویی به معضلات ناشی از انقلاب وحدت ملی، انقلاب در ساخت مدیریت، انقلاب رفاه اقتصادی، و انقلاب مشارکت مواجه شد. لیکن بحران های ناشی از فقدان وحدت و هویت ملی و عقب ماندگی اقتصادی ضرورت تاکید بر افزایش و تمرکز منابع قدرت سیاسی را ایجاب می کرد. بدین سان از بین اهداف و ضرورت های مهم آن دوران، هدف افزایش قدرت سیاسی اولویت یافت. حکومت رضاشاه با وجود آن که شیوه های اعمال قدرت خودسرانه و خودکامه را به سبک حکام پیشین به کار می برد، لیکن برخلاف حکومت های قدیم با تمرکز بخشیدن به منابع قدرت، برای نخستین بار مبانی ساخت دولت مدرن مطلقه را ایجاد کرد. (بشیریه، 1380: 68- 67)
رضاشاه با کسب قدرتِ بلامنازع، اصلاحات اجتماعی را آغاز کرد. حکومت وی خواهان ایرانی بود که از یک سو رها از نفوذ روحانیون، دسیسه بیگانگان، شورش عشایر، و اختلافات قومی، و از سوی دیگر دارای موسسات آموزشی به سبک اروپا، زنان متجدد و شاغل در خارج از خانه، ساختار اقتصادی نوین با کارخانجات دولتی، شبکه های ارتباطی، بانک های سرمایه گذار، و فروشگاه های زنجیره ای باشد. هدف بلند مدت او بازسازی ایران طبق تصویر او از غرب بود. وسیله وی برای رسیدن به این هدف هم، مذهب زدایی، برانداختن قبیله گرایی، ناسیونالیسم، توسعه آموزشی، و سرمایه داری دولتی بود. او حقوقدانان دارای تحصیلات جدید را جانشین قضاتی کرد که تعلیمات سنتی داشتند؛ متون اصلاح شده قانون مدنی فرانسه و قانون جزایی ایتالیا را، حتا با آن که در مواردی با احکام قرآن تضاد داشتند، تهیه کرد؛ و مقررات شرعی را مدون ساخت تا به حل و فصل مسائل شخصی چون ازدواج، طلاق و نگهداری اطفال بپردازد، همچنین امتیاز پر سود ثبت اسناد رسمی را از روحانیون گرفت و به دفاتر و محاضر غیر مذهبی سپرد. او سلسله مراتبی از دادگاه های کشوری به شکل دادگاه شهرستان، دادگاه منطقه ای، دادگاه استان، و دیوان عالی کشور ایجاد کرد و بنیادی تر از همه، اختیار تصمیم گیری در این خصوص را که کدام موارد باید در محاکم شرع و کدام در دادگاه های مدنی رسیدگی شود، به حقوق دانان جدید تفویض کرد. رضاشاه، از حضور روحانیون در مجلس ملی به شدت کاست (از تعداد 24 نفر در مجلس ششم به 6 نفر در مجلس دهم). در سال 1318 فرمان تصرف کلیه موقوفات مذهبی را صادر کرد. در نتیجه این تغییرات، روحانیون نه تنها در سیاست بلکه در امور حقوقی، اجتماعی و اقتصادی نفوذ خود را از دست دادند. (آبراهامیان، 1377: 128)

حرکت برای ترفیع موقعیت زنان در سال 1313 بلافاصله پس از دیدار رضاشاه از ترکیه آغاز شد. موسسات آموزش به ویژه دانشگاه تهران درهای خود را به روی زن و مرد گشودند. اماکن عمومی چون سینماها، کافه ها و هتل ها در صورتی که تبعیضی در خصوص زنان قایل می شدند، باید جرائمی سنگین می پرداختند. سازمان های فرهنگی که اغلب جایگزین انجمن نسوان وطنخواه بودند، دوباره به کار افتادند. مهم تر از همه این که رضاشاه حجاب به ویژه چادر سنتی را که از فرق سر تا نوک پا را می پوشاند، ممنوع کرد. پس از 1314 مقامات عالیرتبه با خطر برکناری روبرو بودند مگر آن که زنان خود را بدون حجاب در جشن های اداری می بردند و کارمندان رده پایینی مثل رفتگرها جریمه می شدند مگر آن که زنان آنها بی حجاب از خیابان های اصلی رژه می رفتند. بسیاری این را نه آزادی زنان که سرکوب پلیسی می دانستند. رضاشاه کشف حجاب را مساوی با رهایی آنان از اسارت و خودآگاهی زنان به حقوق شان می دانست و بر این عقیده بود که با برداشتن چادر، زنان وارد فعالیت های اجتماعی می شوند. سرکوب پلیسی و قانونی که آزادی پوشش را منع می کرد، باعث شده بود تا زنان سنتی و سالخورده به ویژه در شهرها در خانه ها زندانی شوند. و با وجود همه مدعیات رضاشاه که خود را آزاد کننده زنان می دانست، در حقوق خانواده زنان همچنان مورد تبعیض قرار می گرفتند و قانون همچنان مردها را در چندین مورد مهم برتر می شمرد. مردان از حق اسلامی تعدد زوجات تا چهار همسر در آن واحد و حق طلاق برخوردار بودند. آنان سرپرست قانونی خانواده شناخته می شدند و حق ارث مطلوب تری داشتند. علاوه بر این زنان همچنان از حق رای دادن و انتخاب شدن در انتخابات عمومی محروم بودند. (همان: 132 ؛ فوران، 1378: 359)

سیاستی که در برابر عشایر اتخاذ شد، با هدف بلند مدتِ تبدیل امپراتوریِ کثیرالمله به دولتی یکپارچه با مردمان واحد، ملت واحد، زبان واحد، فرهنگ واحد، و اقتدار سیاسی واحد ارتباط نزدیک داشت. سواد فارسی با توسعه مدارس دولتی، بوروکراسی دولتی، دادگاه های مدنی، و ارتباطات جمعی، توسط حکومت افزایش یافت. برعکس، زبان های غیرفارسی، به ویژه آذری، عربی و ارمنی با تعطیلی معدود مدارس و نشریات چاپی اقلیت ها کاهش یافت. (همان: 130) اصلاحات آموزشی موثرترین اصلاحات مدنی آن زمان بود. بین سال های 1304 و 1320 ظرفیت آموزشی به طور عینی تا دوازده برابر افزایش یافت. تحصیلات عالی نیز ترقی کرد. در سال 1320 بالغ بر 3300 دانشجو در یازده دانشکده تهران مشغول تحصیل بودند. تعداد فارغ التحصیلات دانشگاه های خارج نیز چشمگیر بود. اکثریت قاطع فارغ التحصیلان دبیرستان ها و دانشگاه به عنوان کارمند، تکنسین ماهر، مدیر عمومی، معلم، قاضی، پزشک، یا استاد دانشگاه وارد خدمات دولتی شدند. روشنفکران در این دوره 7 درصد نیروی کار ایران را تشکیل می دادند. اغلب آنها به تولید سرمایه داری نزدیک تر بودند و از نهادهای خصوصی حقوق می گرفتند؛ هرچند برخی از آنها به بازار نزدیک تر بودند. به این ترتیب جمع روشنفکران با توسعه بوروکراسی دولتی و تسهیلات آموزشی، توسعه یافت و روشنفکران از یک قشر کوچک به یک طبقه اجتماعی تبدیل شدند که با شیوه تولید، وسیله مدیریت، و روند نوسازی ارتباطی مشابه داشت. روشنفکران با توجه به گرایش های سیاسی، به چند دسته تقسیم می شدند: 1) اقلیتی که از رژیم شاهی حمایت می کردند و از آن سود می بردند؛ 2) گروهی که با آن مخالفت می کردند و سرکوب می شدند؛ و 3) جمعی هم بينابین قرار می گرفتند؛ خنثی، غیر متعهد و بی تفاوت اما در کل از گسترش دستگاه اداری، آموزشی و صنعتی سود می بردند. ( فوران، 1378: 371 ؛ همان: 133-132)

توسعه اقتصادی با بهبود ارتباطات آغاز شد. رضاشاه با تثبیت قدرت خود در سال 1304، بی درنگ پروژه راه آهن سراسری را که دیری مورد بحث بود، آغاز کرد. هم چنین بزرگراه های جدیدی احداث شد. اگر چه این راه ها اساسا برای مقاصد نظامی احداث شده بود اما زیر بنای توسعه اقتصادی، به ویژه صنعتی را تشکیل می دادند. توسعه صنعتی طی دهه 1310 که رکود بزرگ قیمت کالاهای سرمایه ای را به شدت کاهش داد، به طور جدی شروع شد. تعداد واحدهای جدید صنعتی بدون محاسبه تاسیسات نفتی، در دوره سلطنت رضاشاه تا 17 برابر افزایش یافت. این رشد سریع در صنعت و مدیریت دولتی، مراکز شهری را هم به لحاظ بافتی و هم جمعیتی دگرگون کرد. از نظر جمعتی، در این دوره جمعیت ایران 50 درصد رشد داشته است. در فاصله سال های 1314 تا 1319 با رشد جمعیتی بیشتری نسبت به دوره های قبل روبرو بود که در این میان رشد جمعیت شهری به دلیل خدمت نظام وظیفه، ایجاد کارخانه ها و طرح های پردامنه راه آهن (3/2 درصد) بسیار بیشتر از رشد جمعیت روستایی (3/1درصد) بود. در سال 1319 شش شهر بزرگ کشور جمعیتی متجاوز از یکصد هزار نفر داشتند. جمعیت ایران در پایان این دوره بیشتر شهری و صنعتی بود اما باز بخش بزرگی از جمعیت بر روی زمین کار می کردند. به لحاظ بافتی نیز شهرها تغییرات بسیاری کردند، به طوری که تا سال 1320 محلات قدیمی از جمله نعمتی، حیدری، کریمخانی، شیخی و متشرع که با هم درگیری های بسیاری داشتند، از بین رفت و نواحی جدید صنعتی، تجاری، اداری، و مسکونی ایجاد شد. (فوران، 1378: 341 ؛ همان: 135-133)

صنعتی شدن باعث گسترش طبقه کارگر غیرسنتی در دهه 1310 شد به طوری که بنا به برآوردهای مختلف تعداد این کارگران از 170 هزار نفر تا 260 هزار نفر بود. بزرگترین بخش این کارگران را 60 هزار کارگر ساختمانی تشکیل می داد و بعد به ترتیب کارگران صنایع بافندگی، نفت، پشم، برنج پاک کنی و حمل و نقل بود که هر کدام از 20 تا 30 هزار کارگر را در اشتغال داشت. از جمله بخش های کارگری قابل توجه دیگر، از کارگران راه آهن، صنایع غذایی، باراندازان و کارگران شیلات می توان نام برد. احتمالا 45 هزار کارگر در کل کارخانه های کشور کار می کردند. طبیعتا شرایط کار نیز یکسان نبود اما در کل در دهه 1300 ساعت های طولانی کار، مزد کم، استثمار زنان و کودکان رواج داشت. ناظران بریتانیایی و امریکایی شرایط کار را به بردگی تشبیه کرده اند. 80 هزار زن در صنایع و تعداد نامعلومی در ادارات و مغازه ها کار می کردند. مزدشان بسیار ناچیز و از مزد مردها کمتر بود. ساعت های طولانی در شرایط نامطلوب خاصه در قالی بافی و بافندگی به کار می پرداختند. در سال های 1316- 1314 مزد کارگر در صنایع بافندگی 1.5 تا 2 ریال به ازای 15 ساعت کار روزانه بود. در 1320 مزد مردان به 3 تا 6 ریال افزایش یافت اما مزد دخترها 1 تا 2 ریال بود. در سال 1315 مزد روزانه یک کارگر بافندگی در ایران معادل با 6 پنس بود و در همین زمان در بریتانیا معادل با 63 پنس و در زاپن معادل با 23 پنس بود. (فوران، 1378: 359-354)

یکی دیگر از تغییرات اقتصادی که در این دوره به وجود آمد، دخالت حکومت در امور اقتصادی به منظور اعمال نظارت بر منابع مالی قدرت بود. از جمله اقدامات حکومت در این زمینه می توان به انحصار تجارت خارجی و برخی انحصارات داخلی در زمینه ارزاق عمومی و نظارت بر توزیع آنها اشاره کرد. این گونه اقدامات، قدرت دولت را در مقابل سرمایه تجاری افزایش می داد. همچنین ایجاد موسسات مالی و بانکی جدید واکنش های نامساعدی در میان طبقه بازرگانان سنتی برانگیخت. روی هم رفته بخش دولتی در مقابل بورژوازی سنتی رشد کرد و دستگاه نظامی و اداری دولت به عنوان دو مرکز عمده استخدام و اشتغال نیروی کار در ایران آن روزگار پدیدار شد. (بشیریه، 1380: 74) رضاشاه از بسیاری جهات همانند معاصر مشهور خود مصطفی کمال در ترکیه بود. اما این دو از یک جنبه مهم با هم تفاوت داشتند. مصطفی کمال آگاهانه پشتیبانی پر شور روشنفکران را به سوی حزب جمهوری خواه سوق داد در حالی که رضاشاه به تدریج حامیان غیرنظامی خود را از دست داد. حکومت او به رغم نهادهای موثر، فاقد پایگاه های طبقاتی کارآمد و تکیه گاه های اجتماعی مطمئن و بنابراین بنیان های مدنی بود. رضاشاه، زماني به قدرت رسيد که جامعه ايران به دلايل متعددي – از دخالت نيروهاي خارجي گرفته تا گسترش شورش هاي داخلي – دستخوش هرج و مرج بود. به همين دليل، بسياري از نيروهاي مترقي سياسي، از به قدرت رسيدن يک دولت مقتدر حمايت مي کردند. از جانب ديگر، در ابتداي سلطنت پهلوي نيز، وي هنوز به چنان قدرتي دست نيافته بود که بتواند همه مخالفان خود را سرکوب کند. در واقع، از نيمه حکومت پهلوي اول بود که به سرعت جنبه هاي استبدادي حکومت رضاشاه نمايان شد. (آبراهامیان، 1377: 137- 136 ؛ ساناساریان، 1384: 95)

رضاشاه مجهز به ارتش، بوروکراسی و حمایت دربار، می توانست سیطره مطلق بر نظام سیاسی اعمال کند. از مجلس ششم به بعد نهادهای برآمده از مشروطیت درون ساخت دولت مطلقه ادغام شدند و در مقابل، قوه مجریه و دربار و ارتش به عنوان مراکز اصلی قدرت سیاسی پدیدار شدند. از مجلس ملی اول تا پنجم، سیاستمداران مستقل در شهرها فعالیت می کردند و در روستاها اربابان رعایای خود را به پای صندوق رای می راندند. اما از مجلس ملی ششم تا سیزدهم، نتیجه هر انتخابات و به این ترتیب، ترکیب هر مجلس را شاه تعیین می کرد. از نقطه نظر اصول مشروطه، قدرت سیاسی در این دوره در دست گروه هایی مانند اشراف زمین دار، خوانین، روسای قبایل و روحانیون قرار داشت، آزادی فعالیت انتخاباتی و حزبی موجب تقویت همان گروه ها می شد. مشکل اصلی رضاشاه این بود که از یک سو ایجاد ساخت دولت مطلقه لازمه دگرگونی اجتماعی و اقتصادی بود، ولی از سوی دیگر همین ساخت قدرت با مقتضیات توسعه سیاسی تعارض داشت. (بشیریه، 1380: 69)

به همین دلیل، رضاشاه برای تنظیم قدرت مطلق خود، روزنامه های مستقل را تعطیل کرد، مصونیت پارلمانی را از نمایندگان سلب کرد، اصناف را تحت سیطره خود قرار داد – به طوری که پلیس محلی آنها را موظف می کرد از پیش گزارش جلسه های خود را به پلیس بدهند تا ناظری به جلسه بفرستند – و باز مهمتر از آن، احزاب سیاسی را از بین برد. حزب تجدد که از رضاشاه حمایت کرده بود، نخست جای خود را به حزب ایران نو و بعد حزب ترقی داد. اما حتا همین حزب ترقی نیز به زودی به تصور این که نیات خطرناک جمهوری خواهانه در سر دارد، برچیده شد. حزب سوسیالیست با کناره گیری اجباری سلیمان اسکندری منحل و دفاتر آن به دست اوباش سازمان یافته به آتش کشیده شد. در انزلی پلیس گروهی مذهبی را ترغیب کرد که به تئاتری سوسیالیستی به ین بهانه که در اجرایی از تارتوف مولیر بازیگر زنی به صحنه رفته است، حمله کند و در تهران، پلیس ناظر بود که گروهی متعصب، انجمن نسوان وطنخواه را سنگباران کرد و نشریات انجمن را آتش زد. حکومت، همه اتحادیه های کارگری را ممنوع ساخت و در سال های 1306 تا 1311، 150 نفر از فعالان جنبش کارگری را دستگیر کرد. عهد رضاشاه شاهد ظهور طبقه کارگر صنعتی ناراضی نیز بود. دستمزد پایین، ساعات کار زیاد، مالیات های سنگین، انتقال اجباری کارگران به منطقه مالاریاخیز مازندران و شرایط کاری که به بردگی شباهت داشت موجب نارضایی وسیع در بخش صنعت شده بود و از آنجا که اتحادیه های کارگری در سال 1395 ممنوع شده بود، نارضایی به شکل کانون های زیرزمینی و اعتصاب های بی پشتوانه درآمد. در روز اول ماه می 1308 یازده هزار نفر کارگر در صنعت نفت دست به اعتصاب زدند و در مقابل پانصد نفر دستگیر شدند. همچنین اقدام رضاشاه برای یکسان سازی ملی، رنجش های بیشتری بین اقلیت های دینی و زبانی ایجاد کرد. (آبراهامیان، 1377: 127-126، 148- 147)
به طورکلی در دوران رضاشاه گرچه در نتیجه تحولات ساختاری و اقتصادی و آموزشی شاکله قدرت سیاسی تا حدودی تثبیت شد، اما تمرکز منابع قدرت در دست حکومت هیچ گونه مجالی برای رقابت و مشارکت سیاسی باقی نمی گذاشت. به طوری که این دوره با فشردگی نیروهای اجتماعی همراه بود. دوره ای که طی آن، نیروهای اجتماعی زیر فشار دولت قوی قادر به ابراز وجود نبودند. رضاشاه در ایران دهه 1310 از راه قانون گذاری، اقدامات نظامی و تمهیدات نهادین کوشید هر نوع نارضایتی را در نطفه خفه کند. با توجه به انحصار منابع قدرت در دست حکومت، طبقات و گروه های قدرت قدیم و جدید امکان و توان سازماندهی به علایق خود را نداشتند. دولت رضاشاه از حیث رابطه با طبقات و نیروهای اجتماعی «دولت ضعیفی» بود. هنگامی که در سال 1320 نیروهای خارجی رضاشاه را از سلطنت کنار زدند، جنبش های اجتماعی حالت انفجاری به خود گرفتند. به طوری که سال های 1320 تا 1332 که هنوز سلطنت شاه بعدی تثبیت نشده بود سال های شکوفایی جنبش های اجتماعی در ایران بود. (بشیریه، 1380: 75)

* وضعیت جنبش زنان در دوره پهلوی اول

زنان در این دوره به دلیل گسترش آموزش، راه یافتن به آموزش عالی و صنعتی شدن، به قلمروهای آموزشی و بازار کار وارد شدند و روز به روز بر تعدادشان افزوده شد. در سال 1319 حدود 450 دختر از دبیرستان فارغ التحصیل شدند. افزایش جمعیت زنان تحصیل کرده، می توانست موجب رشد زنان روشنفکر و گسترش اعتراضات اجتماعی زنان به مدد بالارفتن آگاهی آنان شود، اما عملا به دلیل سرکوب دولتی این مهم اتفاق نیفتاد. جنبش زنان در این دوره، تا سال هاي ابتدايي دهه 1310 همچنان متاثر از فضاي دوره مشروطه به فعاليت خود ادامه مي داد، و برخي از سازمان ها و نشريات مطرح در اين مقطع نيز، به جاي مانده از دوره پيشين بودند. اما، با آشکار شدن سرکوب سياسي از يک سو، و انجام تغييرات از بالا در موقعيت زنان ايراني از سوي ديگر، عملاً جنبش زنان دچار افول و نهفتگي شد. (فوران، 1378: 159 ؛ ساناساريان، 1384: 95) با این وجود، رشد آموزشی زنان و ورود آنان به بازار کار پیش زمینه ای شد تا جنبش زنان از نهفتگی بیرون آمده و یک دوره شکوفایی در توسعه نهادها و نشریات زنان را تجربه کند. به ویژه زمانی که تلاش های رضاشاه برای آنچه که آزادی زنان می دانست عملا به تغییراتی در قوانین خانواده منجر نشد و آنها حتا به حق رای نیز نایل نشدند، بنابراین شکاف میان ذهن و عین آنها گسترش یافته و سبب روی آوردن هر چه بیشتر زنان به بسیج نیروهای شان برای پیگیری اهداف مشخص در دوره بعد شد. به طوری که در سال های بعدی شاهد فوران جنبش زنان در ایران هستیم.

   سازماندهی و ابزارهای مبارزاتی

اوایل دوران حکومت رضا شاه انجمن ها و نشریات زنانی که از دوران پیشین باقی مانده بودند همچنان به کار خود ادامه می دادند و نیز تشکل های دیگری توسط فعالان حقوق زنان پدید آمدند. اما، از سال 1310 به بعد فشار دولت بر نشریات و انجمن های زنان به مانند بقیه احزاب و گروه ها جدی تر شد.

* سازمان هاي زنان

- جمعيت نسوان وطن خواه، فعاليت هاي تبليغي خود را در خصوص حقوق زنان در دروه حکومت رضاشاه نيز ادامه داد. آنها در يک اعتراض نمادين، مجموعه اي از يک کتاب با عنوان «مکر زنان» را در ميدان توپخانه تهران آتش زدند. از ديگر فعاليت هاي تاثيرگذار آنها در اين دوره، برگزاري «کنگره نسوان شرق» در سال 1311 در تهران بود. [1] جمعيت نسوان وطن خواه توانسته بود، نشريه اي نيز با همين عنوان منتشر کند و نیز جمعیت نسوان وطن خواه کلاس های مبارزه با بی سوادی برای زنان بزرگسال دایر کرده بود. علاوه بر آن کتاب هایی در زمینه حقوق زنان به چاپ رساند و چند نمایش تئاتر را سازماندهی کرد. در اواخر فعاليتش، افرادي چون صديقه دولت آبادي و فخرآفاق پارسا نيز به آن پيوسته بودند. محترم اسكندري در تمام جلسات جمعيت، بانوان را به ترويج معارف تشویق مي كرد. از جمله اقدامات مهم اين جمعيت ارائه عريضه اي به مجلس شوراي ملي بود كه در آن خواسته شده بود ازدواج دختران تا 16 سالگي ممنوع شود، ‌معاينه زن و مرد از لحاظ سلامتي قبل از ازدواج اجباري شود. اين عريضه در قانوني كه بعدا به تصويب رسيد تاثير زيادي داشت. سرانجام اين جمعيت با فشارهاي رضاشاه در سال 1311 منحل شد. (ببران، ‌1381: 82 ؛‌ پايدار، 1379: 175 ؛ ساناساريان، 1384: 105) 
- «جمعيت بيداري زنان» عنوان گروهي جدا شده از جمعيت نسوان وطنخواه بود که با مشي کمونيستي، مواضع نسوان وطنخواه را به اندازه کافي راديکال نمي دانست. اين جمعيت در سال 1305 تشکيل شد و در زمينه مبارزه با بي سوادي زنان فعال بود. همچنين نمايشنامه هايي را در مورد مسائل زنان سازمان داد و به مناسبت روز جهاني زن برنامه هايي برگزار کرد. اين جمعيت سرانجام در نتيجه سرکوب کمونيست ها در سال 1308 منحل شد. (پايدار، 1379: 177 ؛ احمدي خراساني، اردلان، 1382: 430) 
- «عالم نسوان»، نام نشريه اي است که از سال 1300 توسط انجمن فارغ التحصيلان مدرسه دخترانه امريکايي ها در زمينه مسائل زنان با رويکردي ميانه منتشر مي شد. در سال 1310، به دليل سانسور شديد مطبوعات، اين نشريه نيز توقيف شد. (پايدار، 1379: 173 ؛ ساناساريان، 1384: 106) 
- «پيک سعادت نسوان» عنوان تشکل و نشريه اي است که در سال 1306 در شهر رشت تاسيس شد. روشنک نوعدوست، مدير اين انجمن بود که مدرسه اي دخترانه را نيز در رشت اداره مي کرد. پيک سعادت نسوان گرايش هاي چپ داشت و با فعالان کمونيست در انزلي در ارتباط بود. اولين جشن روز جهاني زن (هشت مارس) در ايران توسط اين انجمن برگزار شد. برگزاري کنفرانس آموزشي، تئاتر و تاسيس کتابخانه از جمله فعاليت هاي اين انجمن بود. اين انجمن نيز به دستور رضاخان از فعاليت بازماند. (پايدار، 1379: 178-177 ؛ ساناساريان، 1384: 63) 
- «مجمع انقلابي نسوان»، عنوان تشکلي است که توسط زندخت شيرازي در سال 1306 در شهر شيراز تاسيس شد. از جمله فعاليت هاي اصلي اين تشکل، مبارزه با حجاب بود. نشريه اي نيز با عنوان «دختران ايران» توسط اين تشکل منتشر مي شد. (پايدار، 1379: 174 ؛ ساناساريان، 1384: 65) بعد از آنکه بيشتر نهادهاي مستقل زنان در سال هاي نخست دهه 1310 توسط حکومت رضاخان منحل شدند، به دستور وي تشکلي دولتي با عنوان «کانون بانوان ايران» به رياست افتخاري دخترش، شمس پهلوي در سال 1314 تاسيس شد. کانون بانوان به دور از مداخله در امور سیاسی و مذهبی (ماده 11 نظام نامه کانون) شروع به کار کرد. هاجر تربیت به ریاست آن انتخاب شد و با ایجاد مجالس سخنرانی، نمایش ها، کلوپ های ورزشی، کتابخانه و کلاس های اکابر به توسعه فعالیت های زنان پرداخت. (فتحی، 1383: 131ـ130) این کانون در ایالات و ولایات ایران متجاوز از 50 شعبه داشت. نایب رئیس جمعیت صدیقه دولت آبادی بود. از سال 1316، صديقه دولت آبادي سرپرستي کانون را بر عهده گرفت و تا سال 1340 در آنجا فعاليت داشت. (احمدي خراساني، اردلان، 1382: 434-431) انجمن های کانون بانوان شامل انجمن ادبی، انجمن تشویق به سادگی، انجمن ورزش، انجمن خیریه و موسسه تربیت مادر بود. همه این انجمن ها فعالیت هایی از قبیل برگزاری سخنرانی، کلاس و برگزاری نمایش داشتند. به طور مثال، در کلاس تربیت مادر روابط خانوادگی، آشپزی، شیرینی پزی، آداب معاشرت، صرفه جویی، شناختن روحیه مرد، بهداشت خانواده، تزیینات منزل و خیاطی آموزش داده می شد. البته بعدها آموزشگاه تربیت مادر در برنامه دروس خود مختصر تغییراتی داد و مواردی چون تاثیر یک فرد در جامعه از دیدگاه تاریخ و تفسیر اشعار و نصایح بزرگان در موضوع اهمیت مادر و جامعه به برنامه اش اضافه شد. (فتحی، 1383: 147)

هدف اساسی جمعیت کانون بانوان از آغاز تاسیس، رفع حجاب بود و اعضای آن که غالبا مدیران مدارس و ماموران وزارت معارف بودند در مدارس دختران، رفع حجاب را ترویج می کردند. بدرالملوک بامداد در این زمینه می گوید: «ضمن سایر اقداماتی که در اساسنامه کانون به آن ها اشاره شده بود، منظور اصلی یعنی ترک چادر سیاه تدریجا پیشرفت می کرد، بدین طریق که زنان عضو جمعیت با راضی کردن خانواده های خود یکی یکی به برداشتن چادر مبادرت کرده و در مجالس سخنرانی سایر زنان را تشویق به کشف کفن سیاه می کردند.» (همان: 132) اما با تمامی اقداماتی که در این زمینه صورت گرفت پیشرفت زیادی در زمینه آماده سازی برای کشف حجاب مشاهده نشد. قیام مسجد گوهرشاد در شهر مشهد (20 تیر 1314) با انگیزه اعتراض به شایعات مربوط به نزدیک بودن کشف حجاب و نیز تغییر کلاه مردان صورت گرفت. این قیام با سرکوب مواجه شد و سرانجام در 17 دی ماه 1314 کشف حجاب با عنوان «آزادی زن» اجرا شد. (همان: 134ـ133) بدون قائده مشخصی دو شیوه در برابر مسئله حجاب دنبال می شد. یک شیوه شامل کشف حجاب مستقیم زنان بود؛ تعداد زنانی که این شیوه را دنبال می کردند از میان طبقات تحصیل کرده بودند به ویژه در تهران که با به قدرت رسیدن رضا شاه تعدادشان افزایش یافته بود، زیرا رضا شاه برای نیروهای انتظامی فرامین محرمانه و شدیدی صادر کرده بود تا از این زنان در برابر اراذل و اوباش حفاظت شوند. روش دیگر شامل تغییر رنگ در چادر و روسری بود. گروه های زنان در خیابان های تهران و شهرهای دیگر با چادر های رنگی ظاهر می شدند. (ساناساریان، 1384: 100ـ99)
می توان دو ویژگی برای نهادهایی همچون کانون بانوان بر شمرد. از سویی کانون بانوان به دلیل قرار داشتن زیر چتر حمایت دولت، توان تغییر و اصلاحات بیشتری را داشتند و از آن جا که در آن دوره دولت رضا شاه قصد تدوین قانون مدنی، گسترش آموزش و نیز زمینه سازی برای کشف حجاب را داشت، برخی از فمینیست های ایرانی این امر را فرصتی برای دسترسی آسان تر به تغییرات مورد نظرشان در زمینه احقاق حقوق زنان می دانستند. اما از سوی دیگر به دلیل وابستگی به دولت، نهادی همانند کانون بانوان، محدودیت های خاص خود را داشت.

در مجموع، در این دوره، با وجود اين که انجمن هاي زنان تشکيل شده در سالهاي پاياني دهه 1290 همچنان تا سال 1310 فعال بودند، اما به تدريج در نتيجه سياست هاي رضاخاني، جنبش زنان دچار افول شد. نخست به دليل استقرار يک نظام استبدادي و سرکوبگر، و پس از آن به دليل اجراي تغييرات از بالا در وضعيت زنان، خصوصاً کشف حجاب اجباري، جنبش زنان نتوانست بطور مستقل، مطالبات و برنامه هاي خود را عملي نمايد. در نتيجه، به تدريج جنبش زنان غير فعال و راکد شد.

   نشريات زنان

در اين دوره نشرياتي با عناوين عالم نسوان (1299)، جمعيت نسوان وطن خواه (1302)، ‌نسوان شرق (1304)،‌ رهنماي بانوان (1305)، پيك سعادت نسوان (1306)، گل رعنا و زيبا (1307)‌، نورافشان (1309)،‌‌ دختران ايران (1310)،‌ ‌نامه بانوان ايران (1317) و راهنماي زندگي (1319) منتشر مي شد. در اين ميان عالم نسوان با 13 سال انتشار بيشترين عمر را داشته است. از سال 1311 به بعد تنها سه نشريه زنانه يعني «دختران ايران» به مديريت زندخت شيرازي، «‌نامه بانوان ايران» به مديريت و سردبيري عادل خلعت بري رئيس دبيرستان بانوان، و «راهنماي زندگي» به مديريت ماه طلعت پسيان و صاحب امتيازي حسينقلي مستعان منتشر مي شدند. (ببران، ‌1381: 56)
عالم نسوان در تهران و در سال 1299 به صاحب امتيازي نوابه خانم صفوي و تحت نظر مجمع فارغ التحصيلان مدرسه عالي اناثيه امريكايي ايران و به مدت 13 سال يعني تا سال 1311 و هر دو ماه يك بار منتشر مي شد. بيشتر مقالات آن توسط فارغ التحصيلان مدرسه اناثيه امريكايي نوشته مي شد. تاكيد عالم نسوان بر تعليم و تربيت نسوان بود به طوري كه هدف از تاسيس آن در شماره اول مجله: «تعاون و تعالي و ترقي نسوان و تشويق آنان به خدمت وطن و خانواده و حسن اداره امور تربيتي» عنوان شده بود. عمده زمينه هاي موضوعي «عالم نسوان» هم چون مجله هاي ديگر زنان در اين دوره آموزش خانه داري،‌ پرستاري و تربيت اطفال، ‌طرز لباس،‌ و همچنين اخبار ترقي زنان به خصوص در زمينه هاي آموزشي زنان و مقالات ادبي بود. (همان: 66-60)
جمعيت نسوان وطنخواه ايران ارگان سازمان جمعيت نسوان وطن خواه در سال 1302 به صاحب امتيازي و مدير مسئولي شاهزاده ملوك اسكندري در تهران تاسيس شد. اين جمعيت به وي‍ژه رهبر آن كه در سخنراني هاي خود عليه حجاب و حمايت از تحصيل زنان سخن مي گفت از سوي برخي از رهبران مذهبي مورد حملات بسياري قرار داشت به طوري كه يك بار خانه محترم اسكندري غارت و به آتش كشيده شد و خود او نيز به دليل سازماندهي يك تظاهرات بر عليه نوشته هاي برخي از روحانيون عليه حقوق زنان و به آتش كشيدن جزوات آنها دستگير شد. عمده نوشته هاي جمعيت درباره حجاب و تحصيل زنان بود و مرداني هم چون سعيد نفيسي، ‌رضازاده شفق، ‌ميرزاده عشقي و ابراهيم خواجه نوري از حاميان جمعيت بودند. جمعيت و ارگان متعلق به آن پس از مرگ محترم اسكندري در سال 1304 فعاليت سابق خود را از دست داد. (ساناساريان،‌ 1384: 64 ؛‌ ببران، ‌1381،‌ 78)

مجوز انتشار پيك سعادت نسوان در سال 1306 به نام روشنك نوع دوست مدير مدرسه سعادت رشت صادر شد، اما شماره اول آن در سال 1307 منتشر شد. اين نشريه ارگان جمعيت پيك سعادت نسوان بوده و به صورت دوماهنامه منتشر مي شد. عمده مقالات اين نشريه در ارتباط با توسعه فرهنگ و بيداري زنان و به طور مشخص آموزش زنان بود. (ببران، ‌1381:‌ 45-83)

مجله دختران ايران در سال 1310 در شهر شيراز توسط زندخت شيرازي تاسيس و در تهران منتشر مي شد. زندخت شيرازي در مقاله اي با عنوان «آرزو، طرز تربيت دختران موجد نوع تمدن ملت ماست» در اين نشريه هدف از نشريه را انتشار مقالاتي از دختران ايران و براي بيداري زنان ايران عنوان كرده است. اين مجله در راستاي ارتقاي دانش زنان ايران به معرفي زنان شاعر و نامي ايران نيز مي پرداخت. به دليل مشكلات مالي انتشار مجله گاه با تاخير همراه بود. (همان: 88-87)
با توجه به نشرياتي كه در اين دوره منتشر مي شدند، مي توان ديد كه نسبت به دوره قبل افول بسياري كرده اند. پيش از تثبيت قدرت رضاشاه و در نيمه اول سلطنت او مي توان نشرياتي را مشاهده كرد كه منتقدانه به وضع موجود پرداخته اند و براي آموزش و بيداري زنان همت گمارده اند اما به تدريج از انتشار آنان كاسته مي شود به طوري كه در پايان دوره تنها سه نشريه باقي مي مانند.


   مطالبات و خواسته های زنان


1. آموزش

شايد از زيربنايي ترين تغييراتي که در دروه پهلوي رخ داد در زمینه نهاد آموزش بود. البته، در دوره مشروطه زمينه هاي اصلي اين تغييرات فراهم شده بود؛ نه تنها مدارس پسرانه به سبک مدرن، بلکه مدارس دخترانه بسياري نيز در کشور ايجاد شده بودند. اما در دوره پهلوي اول، بر تعداد مدارس دولتي افزوده شد، وزارت آموزش و پرورش تشکيل گرديد، نظام آموزشي تدوين شد، مدارسي که توسط خارجي ها اداره مي شد به نيروهاي داخلي واگذار شد و دانشگاه ها و دانشسراها به تدريج تاسيس شدند. در همين دوره زنان نيز توانستند با وجود مخالفت هاي بسيار سنتگرايان به آموزش عالي راه يابند. (پايدار، 1379: 196-198 ؛ ساناساريان، 1384: 97)

2. حجاب

از اواسط دهه 1300 انتقاد به حجاب آسان تر شده بود. در سال 1310 نشریه عالم نسوان مسئله حجاب را به بحث گذاشت و فراخوانی را در این مورد به چاپ رساند. پاسخ ها چشمگیر بود. در مجموع زنان در پاسخ به این فراخوان از بی حجابی به شدت طرفداری می کردند و انحطاط اخلاقی در جامعه را ناشی از سرکوب زنان توسط مردان می دانستند. مسئله حجاب اگرچه براي بسياري از فعالان جنبش زنان مطرح بود، اما هيچ يک از فعالان جنبش زنان احتمال نمي داد که حجاب در جامعه غير قانوني شود. حتي مخالفان سرسخت حجاب نيز تنها به اقدامات فرهنگي و تبليغي مي پرداختند و هيچ کدام در پي ايجاد قانون براي پوشش نبودند. زمزمه هاي کشف حجاب براي نخستين بار پس از سفر شاه و ملکه افغانستان به ايران در سال 1308 شنيده شد. البته پيش از آن نيز رضاشاه نسبت به اين مسئله ابراز تمايل نشان داده بود اما به دليل مخالفت روحانيون هيچگاه بصورت علني چنين بحثي مطرح نشده بود. پس از سفر وي به ترکيه و مشاهده وضعيت زنان در آنجا، در بازگشت به ايران موضوع کشف حجاب جدي تر شد. سرانجام، کشف حجاب در 17 دي 1314 توسط دولت پهلوی اول به صورت «قانون» در آمد و استفاده از چادر و روسري ممنوع شد. نحوه اجراي اين قانون بسيار قهرآميز بود. رضاشاه به طرق مختلف سعي مي کرد ماموران دولتي را وادار کند که همسرانشان را بدون حجاب در انظار عمومي بياورند. همچنين ماموران شهرباني را موظف کرده بود که چادر از سر زنان بکشند. (ساناساريان، 1384: 98-104)

به دلیل برخورد قهرآمیز حکومت، کشف حجاب اظهار نظرهای گوناگونی را در پی داشت. گروهی ممنوعیت حجاب را گامی مثبت در بهبود شرایط زنان می دانستند و گروهی منتقد آن بودند. در واقع، خواست آزادی پوشش، خواستی رایج در میان فعالان زنان در آن دوران بود، اما عملا رضا شاه با توسل به زور برای کشف حجاب فعالان را خلع سلاح کرد و این خواست را به عقب راند. فعالان زنان حرکتی را آغاز کرده بودند که در زمینه معایب حجاب «فرهنگ سازی» کرده و در نشریات خود فضا را برای پذیرش حق پوشش زنان فراهم کنند. اما برخورد قهرآمیز حکومت از طرفی باعث شد که رفع حجاب پایدار نباشد و از طرف دیگر در همان دوره کوتاه خود برخی از زنان سنتی به خصوص زنان مسن را خانه نشین کرد، چرا که آنان بی حجابی را به مانند برهنگی می دیدند. در حالی که زنان تجدد طلبی همچون هاجر تربیت رئیس وقت کانون بانوان، از چادر به عنوان جامه های خفت و حقارت نام می برد، گزارش هایی از زنان آن دوره منتشر شده است که نشان می دهد زنان سنتی ای که نمی توانستند بدون حجاب بیرون بیایند با خفت بیشتری روبرو می شدند. در مواردی مردان خانواده آنان را در گونی کرده و به بیرون می بردند. بعد از خلع رضا شاه از قدرت در سال 1320 وزارت فرهنگ طی حکمی پذیرش زنان بی حجاب در دانشگاه را ممنوع اعلام کرد و استادان زن دانشگاه و دبیران مدراس از حضور در کلاس های درس بدون حجاب منع شدند. به دلیل فقدان روند جامعه پذیری گسترده برای کنار گذاشتن حجاب در میان زنان و عدم آموزش در این رابطه، فرصت پیشبرد راه حل دراز مدت برای موضوع حجاب با توجه به این که به طور ناگهانی حق انتخاب از زنان گرفته شده بود را از بین برد. از منتقدان کشف حجاب اجباری، نشریه «بیداری ما» ارگان زنان حزب توده بود. این نشریه در دی ماه 1324 یعنی 10 سال بعد از اعمال کشف حجاب و 4 سال بعد از خروج رضا شاه از کشور، در مقاله ای ضمن معرفی حجاب به عنوان سمبل عقب ماندگی زنان، قربانیان اصلی قانون رضاشاه را زنان تهیدست شهری دانست چرا که به باور نویسنده مقاله، زنان مرفه شهری خود پیش از اعمال قانون کشف حجاب، حجاب را برداشته بودند و زنان روستایی هم حجاب نداشتند. یکی از تاثیرات قانون کشف حجاب این بود که عمدتا زنان مسن در خانه های خود محبوس شدند. (فتحی، 1383: 135 ؛ ساناساریان، 1384: 102ـ 101)

3- قوانین خانواده

در این دوره نقد به قوانین خانواده در نشریات زنان، به خصوص در زمینه حق طلاق یک طرفه، ازدواج زنان در سنین پایین، و تعدد زوجات در ادامه دوره پیش منعکس می شد. رضا شاه با وجود آن که قانون تعدد زوجات را لغو نکرد اما اصلاحات محدودی در قوانین ازدواج و طلاق ایجاد کرد.

در زمینه اعطای حق طلاق به زنان و تغییر قانون ازدواج، عملیات تبلیغی گسترده ای در سال 1310 صورت گرفت که لایحه آن به مجلس ارجاع شد و حتا در نشریات خارجی نیز انعکاس یافت. یکی از اقداماتی که در این زمینه انجام می شود، مکاتبات کانون بانوان با وزارت فرهنگ است. این کانون به دلیل گستردگی تظلمات زنان، طی گزارشی به وزارت فرهنگ در سال 1318، جهت رسیدگی به حقوق زنان، به ویژه اعطای حق طلاق به آنان، خواستار ارجاع آنها به دادگستری می شود. (فتحی، 1383: 155-154)

مواد قانونی در حوزه قوانین ازدواج و طلاق طی سال های 1305 تا 1319 به تدریج تغییراتی کرد. اصلاحات مهم تر اما الغای دادگاه های مذهبی غیر رسمی - حداقل در قانون - و جایگزینی دادگاه های مدنی به جای آنان بود؛ ازدواج ها – چه موقت و چه دائم – باید در محضرهای رسمی زیر نظر وزارت دادگستری ثبت می شدند. طرفین ازدواج می توانستند در قباله ازدواج هر شرطی که می خواستند قید کنند. برای نمونه، زن می توانست شرطی بگذارد که اگر شوهر با زن دیگری ازدواج کرد، زن بتواند ازدواج را به نمایندگی از طرف شوهرش باطل کند؛ داماد باید عروس را از این که آیا زن دارد یا نه مطلع می کرد و سن ازدواج نیز مورد توجه قانون قرار گرفت، یعنی فقط کسانی که به سن بلوغ می رسیدند می توانستند ازدواج کنند. این لوایح قانونی در نوع خود رادیکال نبودند و اساس و جوهره شریعت در آن ها حفظ شده بود . [2] از سوی دیگر این مسئله که تا چه حد قوانین تغییر یافته اجرا می شدند نیز روشن نیست. در بسیاری از قسمت های ایران به ویژه در مناطق روستایی محضرهای رسمی دولتی وجود نداشت و مردم مجبور بودند به روحانیون مراجعه کنند. همچنین سن بلوغ را قانون روشن نکرده بود. مردم بر این باور بودند که دختران خیلی زودتر از پسران به سن بلوغ می رسند؛ به همین دلیل این قانون نتوانست از ازدواج کودکان جلوگیری کند. با این حال، اصلاحات رضا شاه در حوزه های دیگر یعنی آموزش و کشف حجاب با جدیت بیشتری به اجرا گذاشته شد. (همان: 96- 95 )

گفتمان های موجود در ارتباط با مسئله زنان در دوران پهلوی اول

در این دوران هم چنان که در فضای سیاسی، گفتمان ملی گرایی و تجدد خواهی اولویت داشت، زنان نیز در چارچوب همین گفتمان ها به توسعه حقوق و تغییر شرایط فرودست شان می پرداختند. گفتمان مسلط حکومت رضاشاه مدرنیزاسیون بود، اما جنبش زنان مدرنیته بود. زنان متوسط شهری به دلیل اصلاحات آموزشی و دسترسی به دانشگاه تهران تا حدودی مدرنیزاسیون رضاشاه را پذیرفتند؛ اما سیاست های مدرنیزاسیون رضاشاه در حوزه زنان، از جمله کشف حجاب اجباری و محدود کردن آزادی زنان به این مقوله در حالی که هم چنان حق رای زنان قانونی نشده بود و قوانین خانواده به نفع مردان و در تبعیض آشکار با زنان بودند، در مقابل مدرنیته قرار گرفت، اما در نهایت این مدرنیزاسیون رضاشاهی و دولت وی بود که برنده این مقابله و جدال شد. (كيان،‌شهريور 1384:‌44) مدرنیزاسیون رضاشاهی برای زنان بحث انتخاب در نقش را به همراه نداشت. مثلا کانون بانوان نقش های سنتی زنان یعنی مادری و همسری را نفی نمی کرد بلکه بر بازنمایی مدرن آن ها تاکید داشت. یعنی به نوعی مادر و همسری مدرن ترویج می شد که مورد علاقه و پسند مرد بود، آداب معاشرت را خوب می شناخت، خوش لباس و مدیر و صرفه جو بود. در واقع آن چه که در این دوران مهم است نمادسازی از زن به عنوان نماد مدرنیزاسیون رضاشاهی است. کشف حجاب به آزادی زن تعبیر می شد. هر چند که با اجباری کردن کشف حجاب آنچه ندیده گرفته می شد انتخاب زن ایرانی در برگزیدن سبک زندگی و نحوه سلوک و پوشش خود او بود.

از طرف دیگر، گفتمان «حقوق برابر» در راستای گفتمان مدرنیته با تاکید بر اصلاح قوانین ازدواج و طلاق در اوایل حکومت رضاشاه توسط گروه های زنان مطرح می شد اما به تدریج با تسلط بحث حجاب عملاً این گفتمان به حاشیه رانده شد. فعالان زنان در آغاز حکومت رضاشاه امیدوار بودند که او بتواند با نمایش اقتدار خود حق رای زنان را به رسمیت بشناسد، اما رضا شاه به این خواسته توجهی نکرد چرا که در بینش او نیز زن شایسته زنی مدرن اما فروتن بود. سلطه گفتمان حجاب و متعاقب آن تحمیل قهرآمیز بی حجابی عملا به شکاف بیشتر میان نخبگان زن و زنان عامه منجر شد.

با انحلال انجمن های مستقل زنان و نشریات آنان و تمرکز فعالیت های آن ها در تشکلی وابسته به دولت نوعی فمینیسم دولتی [3] در این دوره باب شد که ناچار به تطبیق گفتمان و سیاست های خود با گفتمان و سیاست های دولتی بود و همین امر باعث تحمیل محدودیت هایی به کنش زنان در این دوره شده بود. از سوی دیگر به نظر می رسد چون رضا خان در زمینه وضعیت زنان سرگرم اصلاحاتی بود و مانع مهمی که فعالان زن بر سر راه اصلاح موقعیت زنان می شناختند، عرف سنتی و روابط عشیره ای بود، به نوعی زنان در این دوره اصلاحات در این زمینه را به رضا شاه و دولت او واگذار کردند و شاید به همین دلیل است که در زمینه حقوق زنان نتوانستند گفتمانی مستقل از دولت ایجاد کنند.

نتیجه گیری

رشد و بهبود نسبی وضعیت اقتصادی و اجتماعی ایران بر وضعیت اجتماعی - اقتصادی زنان ایران نیز تاثیرگذار بود. صنعتی شدن نسبی کشور و گسترش کارخانجات در کشور و متعاقب با آن مهاجرت روستائیان به شهرها و پیدایش طبقه کارگر در جامعه، رشد شهرنشینی، پیدایش و رشد طبقه متوسط، افزایش نسبی باسوادان و در نتیجه رشد قشر روشنفکر و تبدیل آن به طبقه روشنفکر، و در نهایت سیاست های مدرنیزاسیون رضاشاه و اصلاحاتی که در زمینه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی انجام داد، متغیرهایی بودند که در بهبود نسبی جامعه ایرانی تاثیر گذاشت اما بر موقعیت زنان تاثیر متناقضی داشت.

رضاشاه، با ایجاد اصلاحاتی در زمینه آموزش زنان اعم از گسترش آموزش ایتدایی و متوسطه و ورود زنان به دانشسراها، کم کردن قدرت روحانیون به واسطه عرفی کردن دادگاه ها و دولتی کردن ثبت احوال، جلوگیری از تبعیض در مکان های عمومی، آماده کردن محیط اجتماعی برای پذیرش زنان بی حجاب، و وارد کردن زنان به بازار کار، در زمینه موقعیت زنان تغییراتی ایجاد کرد که در موارد بسیاری به نفع زنان بود. در اوایل دوره رضاشاه هنوز جنبش زنان پابرجا بود و نهادهای از قبل برجامانده به فعالیت هایی در زمینه زنان دست می زدند. اما با تثبیت قدرت رضاشاه، به تدریج موقعیت جنبش زنان متزلزل شد. رضاشاه از یک طرف با اجباری کردن کشف حجاب و ایجاد اصلاحات در زمینه های اجتماعی- اقتصادی نوید رهایی زنان را می داد. از طرف دیگر با سرکوب جنبش زنان هم راستا با سرکوب جنبش های اجتماعی دیگر، حفظ قوانین خانواده در بستری تبعیض آمیز و تایید قدرت پدرشاهی مرد در خانه، سرکوب پلیسی زنان عمدتاً سنتی برای اعمال قانون کشف حجاب اجباری، سرکوب انجمن ها، نشریات و فعالیت های مستقل زنان و ایجاد کانونی دولتی که انجمن های دیگر باید در آن حل می شدند، عملاً موجب رکود جنبش زنان و تضعیف موقعیت زنان سنتی در این دوره شد. تغییرات از بالایی که رضاشاه با اجبار اعمال کرد باعث دلسردی بسیاری از فعالان جنبش زنان شد که ابتدا با روی کار آمدن وی امید به اصلاحات در موقعیت زنان را داشتند. در واقع دوره ای که به پروسه ساخته شدن دولت - ملت در ایران معروف است به دلیل فعالیت های قهرآمیز و دیکتاتور مآبانه دولت برای ایجاد تغییرات اجتماعی عملا به ایجاد شکاف میان دولت - ملت منجر شد. در این میان از آن جا که با از میان رفتن انجمن های مستقل زنان، عملا حرکت های زنان در کانون بانوان زیر چتر دولت رفت، و همچنین به دلیل کشف حجاب اجباری که عمدتا به ضرر زنان سنتی و خانه نشین کردن آنها منجر شد، شکاف دولت - ملت به شکافی عمیق میان زنان نخبه و زنان عامه نیز منجر شد، تعمیق چنین شکافی نقش خود را بر فعالیت های زنان در دوره های بعدی نیز گذاشت.

يكي از مهمترين وي‍ژگي هاي اين دوره تلاش رضاشاه براي دولتي كردن انجمن هاي زنان بود. رضاشاه پس از سركوب انجمن ها و تشكل هاي زنان، ‌آنها را در مجموعه اي به نام كانون بانوان زير نظر دولت گرد آورد. اغلب كساني كه به نقد كانون بانوان پرداخته اند آن را تنها از نقطه نظر عملكرد پهلوي اول در راستاي دولتي كردن ساختار فعاليت هاي جنبش زنان در اين دوران ارزيابي كرده اند. در پي چنين نگاهي، هر دستاوردي در اين دوره به شاه نسبت داده شده است و عموما نقش زنان فعالي كه در كانون بانوان فعاليت داشتند و سابقه درخشاني نيز داشتند ناديده گرفته شده است. درست است كه دولتي بودن كانون بانوان براي اين فعالان محدوديت هايي را ايجاد مي كرد و به دليل عملكرد قهرآميز رضاشاه، باعث شكاف عميق فعالان زنان با ديگر زنان مي شد، اما در نهايت در فضايي كه اجازه فعاليت هاي مستقل داده نمي شد،‌ فعالان زني كه درون كانون گرد آمدند تنها راه فعاليت خود را به اين طريق نبستند بلكه برعكس از طرز تلقي رضاشاه درباره آموزش زنان و برخي از اصلاحاتي كه مدنظر داشت بيشترين سود را در عمل جستند. گرچه بسياري از آنان موافق عملكرد زورمدارانه رضاشاه در زمينه رفع حجاب نبودند. در هر حال حضور اين زنان در كانون بانوان كه تنها امكان فعاليت آنان بود باعث شد تا در دوره بعدي بتوانند بسياري از اين فعالان به سازماندهي برخي از گروه هاي زنان از جمله «حزب زنان ايران» بپردازند.

در کل، مهمترین ویژگی های موقعیت زنان و جنبش زنان در این دوره شامل تسلط گفتمان حجاب، دولتی شدن ساختار فعالیت های زنان، گسترش آموزش دختران به ویژه آموزش بزرگسالان، ایجاد اشتغال برای زنان طبقات متوسط و بالا، ایجاد دانشسرا و نیز راهیابی زنان به دانشگاه تهران، ایجاد اصلاحاتی در زمینه حقوق زنان در خانواده و همچنین ایجاد دادگاه های عرفی و ضرورت ثبت ازدواج و طلاق در این دادگاه ها است.(3)
   توضیحات و مآخذ:‏

1 -  استفانی  کرونین « رضا شاه و شکل گیری ایران نوین » مترجم : مرتضی ثاقب‌فر -  نشر ‏جامی – 1382     مقالۀ  یاسمین رستم کلابی ‏ برنامه   گسترده  برای زنان  ایران « نو» ‏از کتاب   ‏- صص 270 – 235 ‏

2 -    افسانه نجم آبادی اقتدار و نمایندگی: بازبینی فعالیت‌های زنان در دورۀ حکومت رضا شاه - ‏گفتگو شماره ۴۴‏
‏ ‏
3 -  سازماندهی، محورهای مبارزاتی، و گفتمان های جنبش زنان/ دوره پهلوي اول (1320-‏‏1305)‏

ناهید کشاورز- جلوه جواهری-10 دی 1387 – سایت مدرسه فمینیستی ‏



850 Safari Jamal 5   روشنك نوعدوست، بانوي فرهنگساز گيلاني و از پیشگامان جنبش آزادی زنان  
مريم حسين خواه می در بارۀ روشنک نوعدوست می نویسد: سالخوردگان گيلاني هنوز زن كوچك اندام جواني را كه با روسري كوتاه و پالتوي هميشگي‌اش به دنبال راه‌اندازي مدرسه و كتابخانه و روزنامه براي زنان بود، به ياد دارند و «روشنك نوعدوست» را با مجله پيك سعادت و مدرسه دخترانه سعادت نسوان مي‌شناسند.
روشنك نوع دوست(1277 خورشيدي) چنانچه «فريدون نوزاد» محقق قديمي گيلاني مي‌نويسد:" سواد خواندن و نوشتن را از پدر پزشكش آموخت و رياضيات را از شيخ «علي تنها» جاودانه مرد فرهنگ پژوه گيلان فرا گرفت. او در ميان روشن فكران زمان و خصوصان بانوان متجدد و صاحب فضيلت گيلان جاي خود را باز كرد و براي رهايي زن از گرداب جهل و بي سوادي، در سن 21 سالگي به افتتاح مدرسه دخترانه نسوان در سال 1296 خورشيدي، دست زد."(1) 
 سایت سیتی تومب در بارۀ  روشنک  نوعدوست   اینگونه  شرح می کند: 
چنانچه «فريدون نوزاد» محقق قديمي گيلاني مي‌نويسد:روشنک سواد خواندن و نوشتن را از پدر پزشكش آموخت و رياضيات را از شيخ «علي تنها» جاودانه مرد فرهنگ پژوه گيلان فرا گرفت. اندکی بعد در محضر میرزا محمد حسین صدر ادبیات عربی و ریاضی را آموخت. به زبان روسی نیز تسلط داشت. 
او در ميان روشنفكران زمان و خصوصا بانوان متجدد و صاحب فضيلت گيلان جاي خود را باز كرد و براي رهايي زن از گرداب جهل و بي سوادي، به افتتاح مدرسه دخترانه نسوان ، دست زد.


دبستان سعادت نسوان

850 Safari Jamal 6در سن 23 سالگی، اقدام به تاسیس دبستان ملی چهار کلاسه ی سعادت نسوان کرد و در سال 1300 به این دبستان، دبیرستانی 11 کلاسه ضمیمه نمود. 
مدرسه ی سعادت نسوان از کلاس آمادگی تا کلاس یازده را ارائه می کرد. مدرسه تا کلاس چهارم مختلط بود و دانش آموزان پسر را نیز می پذیرفت و دختر و پسر در کلاس، کنار هم درس می خواندند و زنگ تفریح با هم بازی می کردند. از کلاس پنجم به بعد فقط دانش آموزان دختر به این مدرسه راه داشتند. هنگامی که وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش کنونی) کلاس دوازده را به سیستم آموزشی افزود، این مدرسه نیز کلاس دوازده را اضافه کرد. 
بنای اصلی مدرسه ی سعادت نسوان در حاشیه ی خیابان «سبزه میدان رشت» بود که در سمت دیگرش باغ «سبزه میدان» قرار داشت. روشنک هر روز هنگام زنگ پایانی صبح برای نهار و نیز هنگام زنگ پایانی مدرسه در مقابل مدرسه و در حاشیه ی باغ سبزه میدان می ایستاد و مواظب بود که پسرها مزاحم دختران مدرسه نشوند. 
روشنک مخالف حجاب دختران و زنان بود. گرچه خودش به خاطر سلیقه ی شخصی از موهای خود خوشش نمی آمد و چنانکه در عکسهایش دیده می شود تقریبا همیشه روسری به سر داشت، اما اجازه نمی داد که دانش آموزان در داخل محوطه مدرسه حجاب داشته باشند. هنگامی که مدرسه تعطیل می شد، دانش آموزان در یک صف دو نفره که مبصرهای کلاس پیشاپیش آن حرکت می کردند، در طول خیابان سبزه میدان حرکت می کردند. مدرسه سعادت نسوان در یک نبش این خیابان در مقابل باغ «سبزه میدان» قرار داشت، و دانش آموزان تا نبش دیگر خیابان در امتداد باغ سبزه میدان به صف می رفتند. روشنک که در مقابل مدرسه می ایستاد، مواظب بود که دختران دانش آموز با صف منظم حرکت کرده و در طول صف حجاب به سر نکنند و فقط وقتی که طول خیابان را طی کرده و به نبش دیگر می رسیدند، آزاد بودند که صف را بشکنند و در صورت تمایل حجاب داشته باشند. روشنک نوعدوست با اینکه مخالف حجاب زنان بود، روی پوشش و رفتار باوقار برای دختران تاکید داشت: ناخن های دختران مرتب بازرسی می شد که بلند نباشد، دامن ها نباید زیاد کوتاه می بود، و دختران حق نداشتند ماتیک بزنند یا ابروهایشان را بردارند. همه ی دانش آموزان روپوش داشتند و باید با روپوش و بدون حجاب در مدرسه حاضر می شدند. معلم هایی که همزمان مشغول تدریس و آموزش بودند، روپوش خاصی داشتند. 
روشنک نام "سعادت نسوان" را به دقت برگزیده بود و مفهوم "سعادت" برای او بس گسترده تر از "موفقیت" در درس و تحصیل بود. وی زنی همه جانبه نگر بود که از تعصب عقیدتی بس به دور بود. تنها موضوع مهم چرخاندن مدرسه، استخدام معلم های خوب و تامین حقوق آنها، و کیفیت بالای آموزشی بود. در مدرسه ی روشنک، آموزگاران مسلمان و آموزگاران سکولار و چپی در کنار هم تدریس می کردند. یکی از معلم ها یک خانم بهائی بود، و معلم موسیقی که به نام "مادام" خوانده می شد، ارمنی بود. در مدرسه تعلیمات دینی نیز تدریس می شد. شهر رشت نیز فضای نسبتا آزادی داشت که چنین مدرسه ای در آن توانست رشد کند و مردم روشنک نوعدوست را واقعا دوست داشتند، در حالیکه شاید در برخی شهرهای دیگر که میزان تعصب سنتی مردم نسبت به زنان بیشتر بود، چنین زنی را شاید در آن دوران تکفیر می کردند. 
در دهه 1330 دستوری از سوی وزارت فرهنگ وقت به مدرسه ها ابلاغ شد که هیچ دانش آموزی را تا کلاس 4 یا 5 دبستان مردود اعلام نکنند و هر دانش آموزی، صرف نظر از میزان پیشرفت تحصیلی اش، پس از گذراندن سال تحصیلی به پایه ی بعدی ارتقاء یابد. این دستور بر اساس «اصل چهار» در دوران ریاست جمهوری آیزنهاور در امریکا بود و هدف آن افزایش نرخ توسعه ی کشورها بود. روشنک نوعدوست اعلان کرد که سنجش میزان پیشرفت دانش آموزان در تحصیل یک امر جدی است و نباید به هیچ بهانه ای نادیده گرفته شود. وی شجاعانه از پیروی از این دستور وزارت فرهنگ آن زمان سرباز زد. 
درمورد معیارهای آموزشی بسیار سختگیر بود و کار آموزش را خیلی جدی می گرفت. اگرچه مدرسه ی سعادت نسوان یک مدرسه ی ملی بود و دانش آموزان باید شهریه ی خصوصی می پرداختند، اما پرداختن شهریه کافی نبود و استعداد و پشتکار دانش آموزان نیز در پذیرش آنان به مدرسه شرط بود و مدرسه ی او در شهر رشت به عنوان یک مدرسه نمونه با سطح بالای تحصیلی شناخته شده بود. در کنار دانش آموزانی که شهریه می پرداختند همواره تعدادی شاگردان بی بضاعت نیز که دارای استعداد تحصیلی بالاتر از متوسط بودند در مدرسه پذیرفته می شدند که از پرداخت شهریه معاف بودند. 
با افزایش تاکید دولت بر تحصیل کودکان، مدرسه ی سعادت نسوان از برخی کمک های دولتی برخوردار شد؛ از جمله اینکه برخی آموزگاران این مدرسه از معلم های رسمی دولتی بودند و این شامل کسانی می شد که توانسته بودند کلاس 11 را به اتمام برسانند. ملوک، خواهر روشنک، یکی از این آموزگاران بود که کلاس 11 را به پایان رساند و توانست بعدها از حقوق و مزایای بازنشستگی دولتی برخوردار شود. اما روشنک خود به عنوان مدیر مدرسه هیچگاه کارمند رسمی دولت نشد. 
روشنک وضعیت مالی آنچنانی نداشت که مدرسه را با پول خود بچرخاند و مرتب از پدران و مادران دانش آموزان درخواست می کرد که در تامین بودجه ی مدرسه او را یاری کنند. وی برنامه های جمعی گوناگونی برای مشارکت پدران و مادران در امور مدرسه در محل مدرسه ترتیب می داد و همیشه از یاری آنان برای ادامه ی کار مدرسه برخوردار بود.از جمله صاحب ساختمان مدرسه فردی بود بنام آقای میخچی که فرزندان وی نیز از شاگردان روشنک بودند. اسکلت ساختمان چوبی بود و گاه پاشنه ی کفش خانم ها لای چوب های کف ساختمان گیر می کرد. ساختمان مدرسه قدیمی بود و هر تابستان نیاز به مرمت و آماده ساختن برای زمستان داشت.روشنک نوعدوست همیشه با پرداخت اجاره ی ماهیانه به آقای میخچی مشکل داشت و آقای میخچی با او مدارا می کرد. 
همواره در تلاش برای اداره ی مدرسه بود. تابستان ها که مدرسه تعطیل بود، بخشی از وقت وی و خواهرش و حتی بچه های خواهرش صرف تهیه ی هیزم برای سوخت و گرم کردن کلاسهای درس در فصل زمستان می گشت. این زن خستگی ناپذیر و دیگر اعضای فامیل وی هیزم ها را در تابستان به کمک همدیگر در زیر سرپوش سقف مانندی در حیاط منزل خود انبار می کردند تا زمستانها در مدرسه به مصرف برسد. 
همه ی آشنایان، دوستان و خویشان روشنک به او احترام خاصی می گذاشتند و درباره ی مسائل گوناگون، حتی مسائل زندگی شخصی خود، از او نظر می خواستند. 
در دوران مصدق که اوراق قرضه ملی برای کمک به دولت به فروش گذارده شد، مدرسه ی سعادت نسوان بیشترین پول قرضه ملی در میان دبیرستانهای رشت را برای مصدق جمع آوری نمود. بیشتر آموزگاران مدرسه به مسائل سیاسی علاقمند و در حزب های سیاسی وقت فعال بودند. آموزگاران، بچه های مدرسه را تشویق می کردند که اوراق قرضه را در میان خویشان و آشنایان بفروشند و شعری نیز درباره قرضه ی ملی ساخته شده بود که دانش آموزان می خواندند. 
عکس های یادگاری که از روشنک نوعدوست و همکاران ایشان و دانش آموزان مدرسه ی سعادت نسوان به جای مانده است به همت یکی از آموزگاران مدرسه بنام آقای مرکزی گرفته شده که دبیر نقاشی مدرسه بود و در کنار شغل آموزگاری، یک مغازه عکاسی در خیابان شاه در شهر رشت داشت. 
محل مدرسه ی سعادت نسوان بعدا عوض شد. روشنک در سالهای آخر زندگی مدرسه ی سعادت نسوان را به وزارت فرهنگ واگذار نمود و وزارت فرهنگ نام این مدرسه را به «روشنک» تغییر داد. پس از انقلاب اسلامی نام مدرسه ی روشنک تغییر یافت و اعتراض های رسمی خویشان روشنک به این تغییرنام و نامه نگاری آنان به اداره ی فرهنگ فایده ای نداشت.

جمعیت پیک سعادت نسوان

چون ندای مشروطه خواهان از شهرهای گوناگون ایران برخاست روشنک نیز به آنان پیوست و با شالوده ریزی انجمنی به نام "پیک سعادت نسوان" گروهی از زنان هم اندیش چون جمیله صدیقی، سکینه شبرنگ ، اورانوس پاریاب را به گرد هم آورد و از آن پس با آرمان آزادی زنان ایران تلاشی پیگیر را در جهت بیداری و آگاهی زنان در پیش گرفت که به زودی با انتشار نشریه ای به همان نام بر شدت آن افزوده شد . او در سال 1302 جمعيت پيك سعادت نسوان را با هدف كسب حقوق سياسي و اجتماعي زنان تشكيل داد.

مجله پیک سعادت نسوان

در پانزدهم مهرماه سال 1306 به همت جمعی از بانوان شهر رشت، انتشار مجله‌ای در 32 صفحه بنیان گرفت که نام "مجله پیک سعادت نسوان"بر خود داشت. "پیک سعادت" در شمار نخستین نشریات ویژه زنان در ایران است که پس از جنبش مشروطیت منتشر شد. 
او خود مسئولیت اداره و انتشار مجله را که طی شش شماره از مهر 1306 تا شهریور 1307 دوام آورد، بر عهده داشت. نوعدوست در کنار همفکران خود در این جمعیت، علاوه بر انتشار نشریه ی پیک سعادت نسوان (که محل انعکاس آثار نویسندگان برجسته ای چون سعید نفیسی بود) به تاسیس کتابخانه و قرائتخانه ی عمومی، گروه تئاتر و کلاس خیاطی و صنایع دستی برای زنان، اقدام کرد . 
گیلانی‌ها روشنک نوع‌دوست را با مجله پیک سعادت و مدرسه دخترانه سعادت نسوان می‌شناسند. روشنک در شماره اول نشریه‌اش، هدف از انتشار پیک سعادت نسوان را این‌گونه بیان کرد: «در این هنگام که پرده‌های سیاه‌بختی و هزارگونه عوامل تیره‌روزی سدّ بزرگی در مقابل ترقیات نسوان گردیده، در این زمان که اصول اجتماعی تمام ملل خاموش و عقب‌مانده... بالاخره در وقتی که ایران هم از خواب غفلت طولانی خود برخواسته، با این اوضاع اسفناک و رقت‌آور حیاتی و معارف، نسوان ایران ما هم به نوبه خویش سکوت را بیش از این جایز ندانسته، خامه ناتوان به دست گرفتیم که تا حد امکان عوامل و وسایل سیه‌روزی را نشان داده، اصلاحات اساسی آن‌ها را خواستار شویم ». 
عهده دار شدن مسئوليت يك نشريه آن هم در آن زمان چندان راحت نبود.چنانكه روشنك در شماره دوم چنین نوشت: «بر اثر عادت بي منطقي در جامعه براي زن، رفتن در چاپخانه و انجام دادن عمل سهل غلط گيري عيب است. زيرا ياد گرفته اند زن را فقط و فقط مستوره بدانند و پرده نشين بخوانند.... و علت اين نواقص بي شمار يك چيز است: ما زن هستيم و بدتر از همه ايراني و آنان عادت كرده‌اند كه ما را ضعيفه و بيچاره و سر و دست شكسته و بي دست و پا بنامند». 
ماهنامه ی پیک سعادت نسوان که امتیاز آن علمی و تربیتی و ادبی بود و بخشی از آن به زنان اختصاص داده شده بود، با گزارش های جالب و مقالات آتشین خود تاثیر زیادی بر زنان روشنفکر گیلان گذاشت.به ویژه که روشنک در کنار انجمن و نشریه اش کلاس هایی را هم به منطور سوادآموزی زنان بزرگسال دایر کرده و کتابخانه ی انجمن هم به کتاب خوانی زن ها کمک چشمگیری کرد. 
روشنک ، مجله‌ی «پیک سعادت نسوان» را این‌گونه شناساند که «قسمت مهم و جزء اعظم آن مربوط به جامعه نسوان می‌باشد؛ در برگیرنده نوشته‌های اخلاقی، ادبی‌، اجتماعی و تاریخی». 
از میان مردان یار و همکار مجله، از اهل قلم و فرهنگ، سعید نفیسی، کریم کشاورز، م. جودی، شناخته شده‌اند. م. جودی، همان میرزا محمدخان؛ رئیس اداره‌ی پست لنگرود است، گیله مردی فرهنگ پرور و خوشنام، اهل شعر و شاعری. کریم کشاورز با نام مستعار «فاطمه»، مقاله‌هائی برای مجله‌ی «پیک سعادت نسوان» می‌فرستاد. کریم کشاورز، خود پس از گذشت پنجاه سالی از آن همکاری قلمی، یعنی درسال هزار و سیصد و پنجاه و پنج خورشیدی و در کتاب «فی ‌مدة‌ المعلومه»، این همکاری قلمی را آشکار کرده است. در نخستین شماره‌ی مجله، بر اهمیت آموزش دختران و نیاز به تاسیس مدرسه‌های دخترانه تاکید شده بود. 
مجله‌ی «پیک سعادت نسوان»، برپایه‌ی سرشت و حوزه‌ی کار و کوشش خود، نگاه و علاقه‌ای به کوشش‌ها‌ی جنبش‌های برابری‌ خواهانه‌ی زنان در «جوامع اسلامی» و همسایه، ترکیه‌ی جوان‌، افغانستان و مصر داشت. 
به جرات می‌توان روشنک نوع دوست را یکی از نخستین پایه‌گذاران سوادآموزی و آموزش و پرورش زنان گیلان و یکی از کارآترین مبارزان حقوق زنان ایران دانست. 
پیک سعادت نسوان نیز همانند دیگر نشریاتی که در آن دوران از سوی زنان منتشر می‌شد مبارزه با کلیشه‌های سنتی مردان و زنان و احیای هویت زنانه را در دستور کار خود قرار داده بود و با مقالاتی چون علت تیره روزی زن در جامعه، سهم مادرها در ترقی و تجدد ایران، تشریح اوضاع زنان در افغانستان، عاقبت صیغه و… تلاش میکرد تا قوانین و سنت‌هایی را که عموما بر چارچوب مردانه متکی بودند به چالش بکشد. 
اين نشريه كه از فرودين ماه 1306 تا شهريورماه 1307 به صورت دو ماهنامه منتشر مي‌شد، پس از آن به دلائل نامعلومي از انتشار بازماند.
در سال ۱۲۹۷ نخستین گروه زنان مترقی را در کنار مدرسه «سعادت» رشت تشکیل داد.
اما روشنك فعاليت هاي خود را درقالبي ديگر ادامه داد و با افتتاح قرائت خانه‌اي به نام پيك سعادت در سال 1309 گام ديگري در آگاه‌سازي زنان برداشت.

اولين تئاتر زنان در گيلان

او علاوه بر تاسيس مدرسه و كتابخانه و راه اندازي نشريه، از اجراي تئاترهاي زنانه نيز براي آنچه خودش «مبارزه اجتماعي» و «قدم‌هاي سريع در راه تعالي و نجات و تثبيت حقوق مدني نسوان» مي‌ناميد، بهره مي‌برد و با تشكيل مجمع فرهنگي و هنري پيك سعادت نسوان، اولين تئاتر زنان در گيلان را در 25 اسفند 1302 با نام «دختر فروشي» كه دقيقا گزارش زندگي زنان آن دوران بود، در تماشاخانه اولوش بيك به روي پرده برد. اين گروه در كنار اجراي تئاترهايي كه به مشكلات آن روز زندگي زنان مي پرداخت، به تبعيت از تئاترهاي آن زمان در تهران، بخشي از آثار «مولير» را نيز براي زنان اجرا مي‌كرد و كليه درآمدهاي حاصله را صرف مدرسه سعادت نسوان و نشريه پيك سعادت نسوان مي كرد. 
در آن زمان رشت دومين شهري بود كه پس از تهران، تئاتر را از انحصار مردان خارج كرد، اما عمر اين مجمع فرهنگي و هنري چندان طولاني نبود و به بهانه مخالف بودن با سياست هاي روز ، براي هميشه تعطيل شد.

* روز جهانی زنان

جمعيت پيك سعادت نسوان همچنين اولين گروهي بود كه هشت مارس را در سال 1300، 11 سال پس از پیشنهاد کلرازتکین برای نامگذاری این روز به روز جهانی زن، در ايران برگزار كرد، تا اعلام كنند: « ما هم امروز جمع شده ایم تا برای نخستین بار در ایران ندای حق طلبانه زنان ایران را در این روز به گوش جهانیان برسانیم». 
هرچند اعضای انجمن پیک سعادت نسوان و برگزار کنندگان روز جهانی زن به زندان افتادند اما تأثیر این برنامه چندی بعد از انزلی به تهران کشیده شد. چنانکه در سال ۱۳۰۶ سازمان بیداری زنان نمایشنامه ی «دختر قربانی» را به مناسبت این روز اجرا کرد. 
تنها اطلاع موثقي كه از ادامه زندگي و فعاليت‌هاي اين بانوي گیلانی به جاي مانده اين است كه او تا سال 1320 كاملا تحت نظر شهرباني بود و با وجود توقف انتشار روزنامه و اجراي تئاتر، توانست مدرسه دخترانه سعادت نسوان را حفظ كند.

* مسئوليت و مقام ها:

از پیشگامان جنبش زنان در ایران
از موسسان جمعیت پیک سعادت نسوان در رشت
صاحب امتیاز نشریه پیک سعادت نسوان
مدیر و بنیانگذار مدرسه سعادت نسوان
تاريخ فوت، محل فوت، هنگام فوت، محل دفن:

روشنک بیماری های گوناگونی داشت و در بهار سال 1338 برای معالجه به تهران رفت. خواهرش ملوک و فرزندانش او را در این سفر یاری کردند. متاسفانه بیماری او درمان نشد و روشنک در بیمارستان درگذشت. 
مراسم بزرگداشتش در تهران بدون تشریفات مذهبی و با سخنرانی یکی از دانش آموختگان دانشگاه تهران درباره ی وی برگزار شد. این دانش آموخته که بعدا خود استاد دانشگاه شد، همان مرد جوانی بود که سالها پیش به رشت رفته بود تا زن بگیرد و روشنک او را تشویق کرده بود که به تحصیلات عالیه بپردازد. 
مجلس ترحیم وی در مسجدی در شهر رشت برگزار شد. از آنجایی که روشنک در شهر رشت به عنوان یک فرد چپی معروف بود، روحانیون شهر می خواستند او را بایکوت کنند. اما فرهنگیان شهر از این امر عصبانی شده و به روحانیون فشار آوردند و از آنها خواستند که برجسته ترین روحانی شهر در مسجد در رثای روشنک نوعدوست صحبت کند. موضوع دیگر تنش میان فرهنگیان و روحانیون این بود که روحانیون نمی پذیرفتند که فرهنگیان با کفش وارد مسجد شوند و می گفتند ما در مسجد میز و صندلی نداریم و همه روی فرش می نشینند. ولی سرانجام داخل مسجد را صندلی چیدند و یکی از بهترین واعظین شهر رشت در این مراسم سخنرانی کرد .آرامگاه وی در ابن بابویه تهران است.

* نقل قول و خاطرات:

روشنک نوع دوست:...دختران من تفاوت شما با پرتقال فروش سر کوچه در دانش شماست.حتی اگر او آدم زحمتکش و خوبی باشد ،وقتی نتواند درست فکر کند،درست زندگی کند،بی فایده است.یک مادر خوب و فداکار اما بی دانش ،هیچ وقت کافی نیست... 
یک بار یکی از خویشان روشنک که جوانی بود که تازه دبیرستان را تمام کرده و کاری گرفته بود، همراه خانواده ی خود از کرمان به رشت رفت که روشنک او را در انتخاب همسر یاری کند. روشنک به او گفت "پاشو! پاشو برو تهران درست را بخوان!" آن مرد جوان حرف روشنک را به جان گوش کرد و به تهران رفت و در دانشگاه تهران به ادامه ی تحصیل پرداخت و تحصیلات خود را تا گرفتن درجه ی دکترا ادامه داد و پس از پایان تحصیل بود که ازدواج کرد. ایشان از دانشگاهیان بنامی شد که سالها در دانشگاه تهران به تدریس ادبیات فارسی پرداخت.(2 ) 

1 - مريم حسين خواه «روشنك نوعدوست، بانوي فرهنگساز گيلاني»  روزنامه اعتماد ملي | سه شنبه ۱۷ مرداد ۸۵

2 - منبع: سایت سیتی  تومب 



«پيک سعادت نسوان »

 850 Safari Jamal 7ناصر رحيم‌خاني  در نوشتۀ خود تحت عنوان «  نگاهي به مجله‌ي «پيک سعادت نسوان» می نویسد: 
  مجله‌ي «پيک سعادت نسوان »، چهارمين نشريه‌ي زنان است که بيرون از تهران، پا گرفته‌اند. نشر‌يه‌ي «زبان زنان» در اصفهان منتشر شد در هزار و دويست و نود و هشت (۱۲۹۸) خورشيدي، «جهان زنان» در مشهد به سال هزار و دويست و نود ونه (۱۲۹۹) خورشيدي و «نسوان شرق» در بندر انزلي در هزار و سيصد و پنج (۱۳۰۵) خورشيدي. سال بعد، با انتشار مجله‌ي «پيک سعادت نسوان» در مهرماه هزار و سيصد و شش (۱۳۰۶) خورشيدي، گيلان و گيلانيان با دومين نشريه‌ي زنانه‌ي آن ديار آشنا مي‌شوند. 

مجله‌ي «پيک سعادت نسوان»، هشتاد و پنج سال پيش در شهر رشت پايه‌گذاري شد؛ به مديريت بانو روشنک نوع‌دوست و همکاري شماري از زنان روشنفکر گيلان.

نخستين شماره‌ي مجله‌ي «پيک سعادت نسوان» در پانزدهم مهر ماه هزار و سيصد و شش خورشيدي چاپ شد و به دست خوانندگان علاقمند رسيد. مجله، هر دو ماه يک بار، به صورت دو ماه‌نامه منتشر مي‌شد. درباره‌ي زنان همکار مجله، در نخستين شماره‌ي مجله‌، چنين مي‌خوانيم: «اين مجله به قلم و آثار فکري جمعي از خانم‌هاي حساس و معارف‌پرور گيلان اداره خواهد شد». فخر عظمي ارغون، اشرف قائم مقامي، سرور (مهکامه) محصص، جميله صديقي و شوکت روستا در شمار همکاران و هيئت تحريريه‌ي «مجله‌ي پيک سعادت نسوان» بودند. مجله، خود را از «کمک نويسندگان محترم» و عموم «خواتين منورالفکر»، بي‌نياز ندانسته بود. مجله، واژه‌ي «منور‌الفکر»، ابداعي مترجمان و نويسندگان طليعه‌ي جنبش مشروطه‌خواهي را بکار مي‌برد. مفهومي برساخته در آغازه ي آشنائي با مفهوم هاي عصر روشنائي فرانسه. بدين ترتيب «مجله‌ي پيک سعادت نسوان»، «زنان روشنفکر» زمانه‌ي خود را به همکاري فرامي‌خواند و نويد مي‌داد که نوشته‌هاي زنان روشنفکر در «اطراف آمال و ايده‌آل قلبي کارکنان و مرام مجله» را چاپ کند و «به معرض افکار و استفاده عامه» بگذارد. اما «آمال و ايده‌آل » و «مرام» مجله‌ي «پيک سعادت نسوان» چگونه بيان شده بود؟ بانو روشنک نوع‌دوست، در همان نخستين شماره و در سرسخن مجله، زير عنوان «بيان مقصود»، چنين نوشته است: «در اين هنگام که پرده‌هاي سياه‌بختي و هزار گونه عوامل تيره‌روزي، سد بزرگي در برابر ترقيات نسوان گرديده... ما هم بنوبه خود خا‌مه نا‌توان را بد‌ست گرفته‌ايم که تا حد امکان عوامل و وسايل تبه‌روزي را نشان داده، اصلاحات اساسي آن‌ها را خواستار شويم. مجله ما نيز خود را براي مبارزه اجتماعي تجهيز نموده، در سلک مطبوعات عالم نسوان ايران... مجله شمع ضعيفي است که در راه ترقي و سعادت نسوان گذاشته مي‌شود و اميدوار است قدم‌هاي سريعي در راه تعالي و نجات و حقوق مدني نسوان به پيش بردارد».

روشنک نوع‌ دوست، مجله‌ي «پيک سعادت نسوان» را اين‌گونه شناساند که «قسمت مهم و جزء اعظم آن مربوط به جامعه نسوان مي‌باشد؛ در برگيرنده نوشته‌هاي اخلاقي، ادبي‌، اجتماعي و تاريخي».

از ميان مردان يار و همکار مجله، از اهل قلم و فرهنگ، سعيد نفيسي، کريم کشاورز، م. جودي، شناخته شده‌اند. م. جودي، همان ميرزا محمدخان رئيس اداره‌ي پست لنگرود است، گيله مردي فرهنگ پرور و خوشنام، اهل شعر و شاعري. کريم کشاورز با نام مستعار «فاطمه»، مقاله‌هائي براي مجله‌ي «پيک سعادت نسوان» مي‌فرستاد. کريم کشاورز، خود پس از گذشت پنجاه سالي از آن همکاري قلمي، يعني درسال هزار و سيصد و پنجاه و پنج خورشيدي و در کتاب «في ‌مدة‌ المعلومه»، اين همکاري قلمي را آشکار کرده است.

در نخستين شماره‌ي مجله، بر اهميت آموزش دختران و نياز به تاسيس مدرسه‌هاي دخترانه تاکيد شده بود. دانسته است که ده سالي پيش از راه‌اندازي مجله‌ي «پيک سعادت نسوان»، روشنک نوع‌دوست ،مدرسه‌ي دخترانه‌ي «سعادت نسوان» را تاسيس کرده بود در سال هزار و دويست و نود و شش /۱۲۹۶/ خورشيدي. مدرسه‌اي چهار کلاسه و در شمار نخستين مدرسه‌هاي دخترانه‌ي گيلان. در اين مدرسه، کلاس اکابر زنانه برپا شد؛ به مديريت سرور (مهکامه) محصص و بيش از صد /۱۰۰/ زن گيلگ آموزش ديدند .اين همه اما، سهل و آسان بدست نيامده بود، با ايستادگي و سخت‌کوشي و در زمانه‌اي به دست آمده بود که کهنه‌انديشان آن ديار، بانو فرزانه نيکروان ، مدير دبستان آذرميدخت را تکفير کردند، آزار دادند، به مدرسه‌اش سنگ انداختند و در و پنجره‌ي مدرسه را شکستند و باز اينهمه در حالي که پدر فرزانه نيکروان خود از بازرگانان شناخته شده‌ي شهر رشت بود. سختي بدست آوردن پروانه تاسيس مدرسه‌ي دخترانه از اداره‌ي معارف بجاي خود، اجاره‌ي محل و ساختمان مدرسه هم براي زنان دشوار بود. روشنک نوع‌دوست که با پشتيباني و به اعتبار پدر، ساختمان مدرسه را اجاره کرده بود، با کوشش بسيار توانست پروانه‌ي تاسيس مدرسه‌ي دخترانه‌ي شش کلاسه را هم بدست آورد در سال هزار و سيصد و دو /۱۳۰۲/ خورشيدي. بدين ترتيب، هنگام راه‌اندازي مجله‌ي «پيک سعادت نسوان» در سال هزار وسيصد و شش /۱۳۰۶/ خورشيدي، بانو روشنک نوع‌دوست، پيشينه و اندوخته‌ي آموزشي و تجربي پرباري دارد در شناخت دشواري‌هاي برسر راه دگرگون کردن موقعيت زن ايراني/ گيلاني در اين زمينه و ديگر زمينه‌هاي اجتماعي و سياسي. در نخستين شماره‌ي «پيک سعادت نسوان»، م. جودي مقاله‌اي دارد با عنوان «زن در جامعه ما». لاف و گزاف يکي از «رجال» مدعي طرفداري از آزادي را، اين گيله مرد شاعر شوخ، چنين پاسخ مي‌دهد: «ملتي که با زنان خود مثل بهائم و جانوران وحشي معامله کند، حق دعوي آزادي‌خواهي ندارد.»

در شماره‌ي دوم، سعيد نفيسي، مقاله‌اي نوشته است با عنوان «سهم مادرها در ترقي و تجدد ايران». اگر بخواهيم با در نظر داشت اين گزاره‌ي سعيد نفيسي، سخني بگوئيم درباره «سهم» خود زنان روشنفکر يا «خواتين منورالفکر» مجله‌ي «پيک سعادت نسوان»، آنگاه گذشته از «سهم» زنانه‌ي خودشان در کوشش‌هاي فکري و قلمي و تلاش عملي در راه «ترقي» و «تجدد»، درباره‌ي «سهم» مادرانه‌ي آن‌ها در«ترقي» و«تجدد» هم، مي‌توان به راستي به اشاره‌اي کوتاه بسنده کرد و گفت و گذشت که فخرعظمي ارغون، مادر سيمين‌بر خليلي/ سيمين بهبهاني/ است و سرور (مهکامه) محصص، مادر اردشير محصص. و نيازي نيست به کيل و پيمانه‌ي بازارچه‌ي آوازه‌گري سياسي براي سنجيدن «سهم» سيمين بهبهاني شاعر و «سهم» اردشير محصص کاريکاتوريست آزاد از هرچه رنگ تعلق، در ترقي فرهنگ و هنر تجددگرايانه‌ي ايران.

در شماره‌ي سوم مجله‌ي «پيک سعادت نسوان»، در مقاله‌اي با عنوان «زن و مرد»، نابرابري اجتماعي زن و مرد نقد مي‌شود. نويسنده، با امضاي پ. ا، نسبت دادن اين نابرابري‌ها به تفاوت جسمي زن و مرد را «عقيده‌ي طفلانه» مي‌داند.

در شماره‌ي چهارم، شعر بلندي چاپ شده است در نقد «صيغه» با عنوان «در عاقبت صيغه‌روي» با امضاي م. شيدوش.

مجله‌ي «پيک سعادت نسوان»، برپايه‌ي سرشت و حوزه‌ي کار و کوشش خود، نگاهي و علاقه‌اي دارد به کوشش‌ها‌ي جنبش‌هاي برابري‌خواهانه‌ي زنان در «جوامع اسلامي» و همسايه، ترکيه‌ي جوان‌، افغانستان، مصر. مي‌دانيم زنان برابري‌خواه مصر، هدا شعراوي، سزا نبراوي، بناويه موسي، در بازگشت از گردهمائي فمينيستي رُم، در برابر صدها زن و مرد استقبال کننده در ايستگاه راه آهن قاهره، حجاب برداشتند در سال هزارو نهصد و بيست وسه /۱۹۲۳/ ميلادي.

مجله‌ي «پيک سعادت نسوان»، در شماره‌ي چهار و پنج /۴ و ۵/ ارديبهشت ماه و تيرماه هزار و سيصد و هفت /۱۳۰۷/ خورشيدي، دو نوشته درباره‌ي افغانستان، چاپ کرده است. «اوضاع زنان در افغانستان» و «خلاصه‌ي مصاحبه با علياحضرت ملکه ثريا». در اين مصاحبه، ملکه ثريا، ملکه‌ي افغانستان به پرسش خبرنگار غربي درباره‌ي حجاب اسلامي پاسخ مي‌دهد. مصاحبه از نشريه‌اي اروپائي، ترجمه شده است و به مناسبت سفر امان‌الله خان پادشاه افغانستان و همسرش ملکه ثريا به ايران و ديدار با رضاشاه چاپ شده است. «ثريا طرزي»، در سوريه به دنيا آمد در خانواده‌اي از خاندان‌هاي حکومت‌گر و اصلاح‌طلب افغان‌، آن زمان تبعيدي در سوريه. فارسي و عربي و ترکي و فرانسه را در سوريه آموخت. با آغاز دوره‌ي اصلاحات تجددگرايانه‌ي امان‌الله خان در هزار و سيصد و پنج /۱۳۰۵/ خورشيدي، ثريا طرزي، ملکه ثريا، نقش موثري داشت در برنامه‌هاي آموزش دختران، در نقد چند همسري، و در نقد حجاب و برقع. در سفر سال هزارو سيصد و هفت /۱۳۰۷/ خورشيدي به ايران، و در ديدار با رضا شاه و درباريان پهلوي، ملکه ثريا، بدون حجاب در اين ديدارها حضور دارد. در واقع ده سالي پيش از «کشف حجاب» اجباري رضاشاه، ثريا طرزي، زن زيرک و زيباي افغان، خود بدست خود حجاب از چهره برداشته است با آگاهي خود و به اراده‌ي خود.
مجله‌ي «پيک سعادت نسوان» در اين نگاه و چشم داشتن به کوشش‌هاي برابري‌خواهانه‌ي زنانِ شرق، تنها نبود. پيش از «پيک سعادت نسوان»، مجله‌ي فرهنگ رشت، گزارشي روشنگر درباره‌ي «زنان مصر و مختصري از اوضاع اجتماعي آن‌ها» چاپ کرده بود؛ در بهمن ماه هزار و سيصد و چهار /۱۳۰۴/ خورشيدي.

مجله‌ي «پيک سعادت نسوان» در واقع، دهمين نشريه‌ي ويژه‌ي زنان است از پس انقلاب مشروطه‌ي ايران.

مجله‌ي «پيک سعادت نسوان»، چهارمين نشريه‌ي زنان است که بيرون از تهران، پا گرفته‌اند. نشر‌يه‌ي «زبان زنان» در اصفهان منتشر شد در هزار و دويست و نود و هشت /۱۲۹۸/ خورشيدي، «جهان زنان» در مشهد به سال هزار و دويست و نود ونه /۱۲۹۹/ خورشيدي و «نسوان شرق» در بندر انزلي در هزار و سيصد و پنج /۱۳۰۵/ خورشيدي. سال بعد، با انتشار مجله‌ي «پيک سعادت نسوان» در مهرماه هزار و سيصد و شش /۱۳۰۶/ خورشيدي، گيلان و گيلانيان با دومين نشريه‌ي زنانه‌ي آن ديار آشنا مي‌شوند.

مي‌دانيم در طليعه‌ي جنبش مشروطه‌خواهي، بعد در زمانه‌ي سر برآوردن جنبش جنگل، سپس‌تر در هنگامه‌ي رويدادهاي جنگ اول جهاني، توفان انقلاب اکتبر، پايه‌گذاري فرقه‌ي کمونيست ايران، تکاپوي گرايش‌ها و گروه‌هاي سياسي، در همه‌ي اين دوره‌ها و دگرگوني‌ها، گيلان نيز همچون آذربايجان ، کانون کوشش‌هاي تجددخواهانه، آزادي‌خواهانه و عدالت‌جويانه است .

در تيرماه هزار و دويست و نود و شش /۱۲۹۶/ خورشيدي، گروهي از جوانان با ذوق که «خدمت به عالم معارف» را در نظر داشتند، «جمعيت فرهنگ» را تشکيل دادند در شهر رشت. «جمعيت فرهنگ رشت» در هزارو دويست ونود و هشت /۱۲۹۸/ خورشيدي مجله‌ي «‌فرهنگ» را منتشر مي‌کند. حسين جودت از پايه‌گذاران «جمعيت فرهنگ رشت» است و در ارتباط با فرقه‌ي کمونيست ايران. شماري از کوشندگان «جمعيت فرهنگ رشت» از نويسندگان و همکاران بعدي مجله‌ي «‌پيک سعادت نسوان» مي‌شوند. م . جودي، نويسنده ي مقاله ي «زن در جامعه ما»، از اعضاي «جمعيت فرهنگ رشت» بود.

اما پيرامون پيوند «جمعيت فرهنگ رشت» با تشکل‌ها و جمعيت‌هاي زنان در گيلان، و چند و چون مناسبات تشکيلاتي يا سياسي آن‌ها، آگاهي‌ها، چندان روشن و دقيق نيستند. در ميان چند انجمن زنان در گيلان، «جمعيت پيک سعادت نسوان»، سر آمد انجمن‌ها بود و در سال هزار و سيصد /۱۳۰۰/ خورشيدي يا سالي بعد شکل گرفت. همين جمعيت است که براي نخستين بار جشن روز هشت /۸/ مارس را در رشت و انزلي برگزار مي‌کند، به آموزش دختران و زنان همت مي‌گمارد، گروه تئاترال زنانه تشکيل مي‌دهد واز کشف حجاب و آموزش فکر و فرهنگ بانوان سخن مي‌گويد. روشنک نوع‌دوست در اين «جمعيت پيک سعادت نسوان» حضور موثر دارد. مي‌توان ديد که «جمعيت فرهنگ رشت» در گرايش زنان پيشروي گيلک به کنش اجتماعي و پويش «راه تعالي و نجات و تثبيت حقوق مدني نسوان» نقشي انکار ناپذير داشت. رضا روستا، عضو فرقه‌ي کمونيست ايران درباره‌ي چگونگي نقش «جمعيت فرهنگ رشت» و تاثير آن بر انجمن‌هاي زنان گيلان، مي‌گويد: «در نتيجه‌ي کار اين مجمع (فرهنگ) بين بانوان، عده‌اي از بانوان گيلان به ابتکار روشنک خانم و جميله صديقي و سکينه شبرنگ به تشکيل جمعيت پيک سعادت نسوان مبادرت ورزيدند و براي بيداري زنان و دوشيزگان دست به تشکيل مدرسه سعادت و مجله پيک سعادت زدند».

مجله‌ي «پيک سعادت نسوان»، در مرداد ماه هزار و سيصد و هفت /۱۳۰۷/ خورشيدي روبه‌روست با باز‌خواست ناظر شرعيات وزارت معارف و اوقاف درباره‌ي فرستادن نسخه‌ي مجله به آن اداره براي تشخيص «عدم تخالف آن با اصول و فروع مذهب». رئيس معارف و اوقاف گيلان، علي محمد مولوي ، بانو روشنک نوع‌دوست را فرامي‌خواند براي پرسش از امري که ناظر شرعيات وزارت معارف پيگيري قانوني آن را خواستار شده بود. روشنک نوع‌دوست به آگاهي علي محمد مولوي مي‌رساند که همه‌ي «نمرات مجله را مستقيما به وزارت جليله متبوعه ايفاد نموده است» اما «حسب‌الامر، مجددا شماره‌هاي آن را (۱ الي ۵) تلواً تقديم مي‌نمايد» پس از شماره‌ي ششم، انتشار مجله‌ي «پيک سعادت نسوان»، متوقف مي‌شود. آيا دستور ناظر شرعيات بود؟ يا اقدام ناخواسته‌ي خود روشنک نوع‌دوست؟ بنا به شم سياسي در روزگار رو به تباهي و سياهي استبداد سياسي. دانسته نيست.

بنفشه مسعودي و ناصر مهاجر، در پژوهش پيگيرانه و دقيق خود درباره‌ي مجله‌ي «پيک سعادت نسوان» براي نخستين بار در حوزه‌ي پژوهشي نشريه‌هاي زنان ايران، به اين نکته‌ي تاکنون پنهان مانده دست يافته‌اند که « در ارديبهشت ۱۳۰۹، مجله‌ي پيک سعادت نسوان باز چهره نمود.»

آنان پس از يافتن «سرنخي» از اين شماره‌ي مجله‌ي «پيک سعادت نسوان» به اين ارزيابي رسيده‌اند که «اين پديداري جاي ترديد نمي‌گذارد که روشنک نوع‌دوست از انديشه‌ي انتشار مجله دست نشسته بود و در پي مجال مناسبي بود تا کار از سر گيرد و به سهم خود فراشد بيداري و آگاهي زنان گيلاني و ايراني را گامي پيش‌تر برد. اينکه بانو نوع‌دوست با چه توجيه و تدبيري توانست اجازه‌ي «شماره‌ي اول، سال دوم» را بگيرد، در هاله‌اي از ابهام است. حتا به يقين نمي‌دانيم که در پي آن شماره‌ي اولِ دوره‌ي دوم، شماره‌ي دومي هم به انتشار رسيد يا نه! پاسخ به اين پرسش هرچه باشد، يک نکته محرز است و آن اينکه کوشش بانو نوع‌دوست و همکارانش براي زنده نگه‌داشتن پيک به فرجام دلخواه نرسيد. اين مجله نيز به سرنوشت ده‌ها نشريه‌ي ديگر گرفتار آمد که با شدت‌يابي دم‌افزون استبداد رضاشاهي، تا هميشه از دنياي مطبوعات ايران رخت بربستند.»

اکنون و نزديک به هشتاد و پنج سال پس از خاموشي «شمع ضعيف» مجله‌ي «پيک سعادت نسوان»، بنفشه مسعودي و ناصر مهاجر، نسخه‌اي از اصل هر شش شماره بدست آورده‌اند، پيشگفتار يا درآمد دقيق و روشنگرانه‌اي نوشته‌اند‌، توضيحات ريز و آگاه‌گرانه داده‌اند براي هر شماره و اين مجموعه را منتشر کرده‌اند با همان قطع و طرح روي جلد خود مجله‌ي «پيک سعات نسوان»، به همان شکل هشت دهه پيش از اين.

کند و کاو دقيق و نکته‌سنجي ويراستاران در بازخواني سندها و روايت‌ها، ارزيابي آنان از نقش «فرقه‌ي کمونيست ايران» در برانگيختن «انديشه‌هاي پيشرو»، دريافت آنان از چند و چون پيوند واقعي يا مفروض تشکل‌هاي زنان و «جرگه‌هاي فمينيستي» با «فرقه‌ي کمونيست ايران»، ارزيابي از ديدگاه‌ها و برنامه‌هاي انجمن‌ها و نشريه‌هاي زنان، نشانگر گسست روشني‌ست از نگاه و روش غالب در بررسي تاريخ و تاريخ‌نويسي پيرامون جنبش زنان ايران، پيش گذاشتن پرسش‌هاي تازه، و / با احتياط مي‌نويسم/ گشودن روزن تازه‌اي براي نگريستن به گذشته و به اکنون خود:

روزني براي بازخواني و بازانديشي پيشينه، سرشت و چند و چون بُرشي از تاريخ جنبش برابري‌خواهي زنان ايران؛ روزني تازه براي بازخواني نقش جنبش چپ و کمونيستي در جنبش برابرخواهي زنان ايران و چند و چون پيوند آن. ديگر اينکه با روشن کردن هويت «فاطمه» ـ به عنوان نمونه ـ و نيز نشان دادن نقش مردان همکار مجله‌ي «پيک سعادت نسوان» ـ باز به عنوان نمونه ـ گوئي ناگفته فراخوانده‌اند به درنگ و بازانديشي در پاره‌اي گزاره‌هاي نامحتاط درباره‌ي «زبان زنانه»‌ي نشريه‌هاي زنان. بگذريم که نام و قلم زنانه هم به خودي خود به معناي گسست از فرهنگ و زبان پدرسالار و مردسالار نيست.

بنفشه مسعودي و ناصر مهاجر در ارزيابي و نقد روايت‌هاي غالب، مي‌گويند: اين درست است که شماري از زنان عضو يا هوادار فرقه‌ي کمونيست ايران، نقش به سزائي در پيدايش و گردش کار جرگه‌هاي زنان داشتند و به همين اعتبار با اعضاي فرقه «مربوط بودند»، اما ارتقاء سطح اين ارتباط به مناسبات تشکيلاتي ميان جرگه‌ها و فرقه، بزرگ‌نمائي و گزافه‌گويي‌ست. آن‌ها با بررسي برنامه‌ي مصوب کنگره‌ي اول فرقه‌ي کمونيست در تيرماه هزار و دويست و نود ونه /۱۲۹۹/ خورشيدي و«تزهاي» مصوب کنگره‌ي دوم در شهريور هزار و سيصد و شش /۱۳۰۶/ خورشيدي (يک ماه پيش از انتشار مجله‌ي پيک سعادت نسوان) مي‌گويند: در «برنامه» و «تزها» طرح يا پيشنهادي درباره‌ي بهبود وضعيت «جنس دوم» و «حقوق اوليه نسوان» ديده نمي‌شود. هرچند که در «برنامه» خواست «منع کار شبانه براي نسوان و اطفال»، بيان شده است.

آنان افزوده‌اند که فرقه‌ي کمونيست در پراکندن «انديشه‌هاي پيشرو»، برانگيختن زنان به کنش اجتماعي و سياسي و پيوستن آن‌ها به جنبش‌ها و جرگه‌هاي عدالت‌جو و آزادي‌خواه، نقشي انکارناپذير ايفا کرد؛ اما آن‌ها که به «اوضاع اسفناک و رقت‌آور حياتي و معارفي نسوان ايران» پرداختند، «سلطه‌ي نفوذ ظالمانه‌ي عادات و آداب و رسوم» را هويدا ساختند و «احتياجات نسوان» وطن را برشکافتند، جرگه‌هاي فمينيستي بودند.

بنفشه مسعودي و ناصر مهاجر، در ارزيابي از مجله‌ي «پيک سعادت نسوان» هم بر اين نظراند که پيک سعادت نسوان، گرچه نخستين نشريه‌ي زنانه‌ي چپگرا‌ي ايران بود؛ اما نشريه‌اي چپ‌رو نبود. جهان نگري‌اش از مارکسيسم روسي دور بود. پيرو شوروي هم نبود. نقطه‌ي حرکتش واقعيت‌هاي جامعه‌ي ايران بود. از واقعيت‌ها حرکت مي‌کرد تا رفته رفته آگاهي را بر ذهن‌ها بيافشاند و دستيابي به «تمدن ايراني» و آرمان والاي انساني را ممکن سازد. اين راه را هم محافظه‌کارانه پيمود. هم از اين رو به مقولاتي چون حجاب اسلامي و معناي نمادين آن نپرداخت و از پديده‌ي شوم چند همسري پرده برنداشت. در حالي که هفت ماه پيش از آنکه خود پديد آيد (مهر ۱۳۰۶) دولت شوروي طرح «هجوم» را در قفقاز و آسياي مرکزي به اجرا گذاشته بود (۱۷ اسفند ۱۳۰۵) که بن‌مايه‌اش کشف حجاب اجباري بود... الگوئي که دولت رضاشاه آن را در دي ماه ۱۳۱۴، سر و گوش و دم بريده به کار بست.

بنفشه مسعودي و ناصر مهاجر پس از اشاره به خاموشي شمع «پيک سعادت نسوان»، مي‌گويند «اما آن‌ها که پيام پيک سعادت نسوان و «پيک»هاي زنانه‌ي تجددخواه پيشين را دريافته بودند، براي پيشرفت زن ايراني، راه يافتن او به فضاي همگاني، بيداري اجتماعي، برابري حقوقي و دگرديسي مناسبات جنسيتي از تلاش دست نشستند. اين تلاش در متن تجدد آمرانه‌ي رضاشاهي، زمينه‌ساز خرده گام‌هاي دولت جهت گونه‌اي مشا‌رکت زنان در برخي نهادهاي شهري شد».

مي توان گفت در متن دگرگوني‌هاي فرهنگي و اجتماعي و سياسي و در دوره‌ي چرخش تاريخي برافتادن قاجار و برآمدن رضاشاه پهلوي، گرايش‌ها و جنبش‌هاي برابري خواهانه‌ي زنان ايران، در روياروئي با دور تازه‌اي از جدال «کهنه» و «نو» ،از سه سرچشمه‌ي دگرگوني‌هاي فکري و سياسي، بهره‌مند بودند.

نخست از سرچشمه‌ي انديشه‌ي انتقادي پيش از مشروطه، نقد پايه‌هاي فکري کهن و مناسبات سنتي، و گشودن چشم‌اندازها و ايده‌آل‌هاي نو. ميراث فکري ميرزا آقاخان کرماني، ميرزا فتحعلي آخوندزاده . دوم ،هم از ادبيات انتقادي و هم از ديدگاه‌هاي نوين سياسي دوران مشروطه و پس از آن. نقد سنت در شعر بهار، ايرج ميرزا، عارف قزويني و ميرزاده‌ي عشقي. در سياست ، تبليغ برنامه‌ي « حزب دموکرات ايران » ، با گرايش سوسيال دموکراسي پيرامون «انتخابات عمومي و مساوي»، «انفکاک کامل قوه سياسيه از قوه روحانيه» و «توجه مخصوص در تربيت نسوان». پيشنهاد حق راي زنان در مجلس دوم آن هم از طرف بازرگان مسلمان باورمند نماينده‌ي همدان. با مخالفت شديد مدرس و با استناد به باورهاي مذهبي، گفت و گو پيرامون حق راي زنان خاتمه يافت. سوم روندها و پروژه‌هاي تازه تجددخواهي. نقش نشريه‌هائي چون «ايرانشهر»، «کاوه» و «آينده» و نيز برنامه‌هاي تجدد‌خواهانه‌ي گرايش‌ها و گروه‌هاي سياسي، «حزب سوسياليست»، «حزب تجدد»، «حزب راديکال» و انجمن «ايران جوان». انجمن «ايران جوان» در برنامه‌ي خود در آغاز سده‌ي کنوني‌، خواهان « آزادي زنان » و « فرستادن دانشجوي دختر و پسر به اروپا » ست . در پروژه‌هاي تجدد، برپائي «دولت مقتدر مرکزي» براي دستيابي به پيشرفت، ضرورت بي‌چون و چرا تلقي مي‌شود. خواست تجدد و اشتياق و اميدواري برخاسته از چشم‌انداز دستيابي به پيشرفت، گروه‌هاي بزرگي از طبقه‌ي متوسط جديد شهري را به دايره‌ي کوشش‌هاي فکري و اجتماعي و سياسي کشاند‌. گرايش‌ها و گروه‌هاي زنان تحول‌خواه و برابري‌طلب پيشين جان تازه گرفتند، گروه‌هاي تازه پديد آمدند، همسوئي و همپوشي بانظم سياسي نوين در حال استقرار، طبيعي مي‌نمود. در فاصله‌ي سال‌هاي ۱۲۹۷ تا ۱۳۰۶ خورشيدي انجمن‌ها و نشريه‌هاي گوناگون بدست زنان ايراني پايه‌گذاري شد. اما دوره‌ي نشريه‌هاي مستقل، کوتاه است. در فاصله‌ي سال‌هاي ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ خورشيدي شمار نشريه‌هاي ايران از ۱۵۰ نشريه و روزنامه به ۵۰ نشريه کاهش مي‌يابد. سانسور دولتي، عامل اصلي اين کاهش است. انجمن‌ها و نشريه‌هاي زنان هم در امان نبودند. هم‌زمان با روند تکوين ساخت دولت مدرن مطلقه، انجمن‌ها و نشريه‌هاي زنان همسو با برنامه‌هاي دولت نيز به حاشيه رانده شدند. با تاسيس نهاد دست ساخت دولت، يعني «کانون بانوان»، در سال ۱۳۱۴ خورشيدي، حتي «زنان اصلاح‌طلب طرفدار حکومت نظير نويسندگان [مجله‌ي] عالم نسوان، توانائي هدايت اصلاحات را از دست دادند و خاموش شدند. تا وقتي دولت ضعيف بود، زنان اصلاح‌طلب، همانند دوره قاجار، مي‌توانستند خواسته‌هاي خود را از طريق نشريات زنان بيان کنند. اما وقتي دولت در زمان رضاشاه قدرت يافت و خواسته‌هاي زنان تا اندازه‌اي برآورده شد، اين آزادي بيان نيز به طور کلي به حالت تعليق درآمد.» (ياسمين رستم کلايي. برنامه گسترده براي زنان ايران «نو»)

مجله‌ي «پيک سعادت نسوان»، در همان سال‌هاي نخست سلطنت رضاشاه، از ادامه‌ي کار بازماند.

بنفشه مسعودي و ناصر مهاجر پس از اشاره به خاموشي شمع مجله‌ي «پيک سعادت نسوان» مي‌نويسند: «هرچه بود در آن سال ۱۳۰۷، تتمه‌ي روزنامه‌هائي که هوادار تجددي همه سويه بودند و آزادي‌خواه و چپ‌گرا يکي پس از ديگري نيست و نابود شدند. (ستاره ايران، کيميا، آينده، فروغ...). آن‌ها که از پهنه‌ي مطبوعات کشور پا پس نکشيدند و خاموشي برنگزيدند، به دست پليس رضاشاهي خفه شدند. برجسته‌ترين نمونه‌اش فرخي يزدي‌ست و طوفانش که به سرنوشت واعظ قزويني گرفتار آمد و ميرزاده عشقي.»
منبع ناصر رحيم‌خاني  «نگاهي به مجله‌ي «پيک سعادت نسوان»هديه‌ي ۸ مارس چهار شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۰ ۰۷ مارس ۲۰۱۲ اخبار روزwww.akhbar-rooz.com 


 یا دداشت ها:‏       مقالۀ  یاسمین رستم کلابی ‏ برنامه   گسترده  برای زنان  ایران « نو»
1 – مستوره افشار« آیا ما ازجایگاه خود درجامعه آگاه هستیم ؟» عالم نسوان ، 5 (شهریور1311 ):‏
194 - 193‏
2 – نک. بدرالملوک بامداد، ازظلمتبه روشنایی: آزادی زنان در ایران ( نیویورک، ترجمه انگلیسی : ‏انتشارات  اکسپوزیشن ، 1977 ‏
3 – See Afshin Matin asgari;Sacred City profaned: Utopianism and Despair in Early Modernist  Persian ‎Literature ; in Rudi Matthee and Beth Baron , eds, Iran and Beyond : Essays in Honor of  Nikki R. Keddie ‎‎(Costa Mesa , Calif.: Mazda  Publishers , 2000),pp.201-211‎
4 -  ستاره فرمانفرمائیان ، دختر ایران : سفری زنانه از حرم پدر تا انقلاب اسلامی( نیویورک:« ابل ‏دی ، 1992 ) ص 95 ، و گفتگو با مادر بزرگ خودم مُنیرمعاونیان رستم ملایی ، ساری، تابستان ‏‏1376 ‏
5 – Afsaneh Najmabadi; Hazards of Modernity and Morality : Woman , State, and Ideology in ‎Contemparary Iran; in Albert Hourani , Philip S. Khoury and Mary Wilson, eds , The Modern Middle East ‎‎( Berkeley and Los Angeles, Calif.: University of California Press, 1993 ), p.672 ‎
6 – Arvand Abrahamian , Iran Between Two Revolution ( Princeton , NJ: Princeton University Press, ‎‎1982 ), pp.120-127‎

‏7 -  برای بحثی در مورد « مسئله زنان » درادبیات اصلاح طلبانه  قرن نوزدهم بنگرید مثلاً به : شعله ‏آبادی« میرزا فحتعلی آخوند زاده و مسئله زنان » ، نیمه  دیگر 17 ( زمستان 1371 ) 37 – 39 ؛  ‏کامران امین « الطاف پدر بزرگ : رضا شاه ، « مسئله زن» و مطبوعات ایران،1926 – 1890 « ‏رسالۀ  دکتری ، دانشگاه شیکاگو، 1996 ؛ مهرداد کیا « زنان، اسلام و تجدد در نمایشنامه  های آخوند ‏زاده و آثارمنتشر نشده »، مطالعات خاور میانه 3 ، 4 ( جولای 1998 ) : 33- 1 ؛ محمد توکی ،« ‏زنان پنداری غرب:  فرنگی دیگرو ظهور مسئله زن در ایران »  در اندیشه سیاسی هویت  و زنان ‏ویراسته والنتین مقدم ‏‎ (Boulder , Col: Westivew Press 1994)  ‎

‏8 -  برای بحث مشروح درباره این نشریه  بنگرید به :  یاسمین  کلابی  « نشریات  زنان ، آموزش و ‏پرورش مدرن  و دولت در ایران  آغاز  قرن  بیستم ، 1930 – 1900 »  پایان نامه  دکتری ، دانشگاه  ‏کالیفرنیا ، لس آنجلس ، 2000 ‏
9 – پترآوری « چاپ ، مطبوعات وادبیات درایران جدید»  در تاریخ  ایران به روایت  کمبریج ، ( ‏ترجمه مرتضی  ثاقب فر ، انشارات  جامی »‏

‏10 -  حمیده نیکو، « اولین لحظه بدبختی ، یا شب عروسی من » ، عالم نسوان 2 ( آبان 1302 ) : 35 ‏‏– 34 ‏
11- برای نمونه هایی از این گونه بنگرید به نصرالله رستگار،« ضرورت پیشرفت  زنان و تحصیل  ‏دختران » ؛ « مبارزه  ما » ، عالم نسوان  2 ( آبان  1301 ) 3 – 1 ؛  مستوره افشار، « سلامتی  ‏زنان و کودکان»،عالم نسوان 5 ( شهریور1311 ): 198 – 195 ؛ و همدم  نبوی ،« زن و غصه » ، ‏عالم نسوان 5 ( دی 1303 ) : 38 – 35 ‏

‎12 – For a discussion of the emergence of companionate marriage in turn-of-the- century Egypt, see ‎Beth baron , “The Making and Breaking of  Marital Bonds in Modern Egypt; in Nikki Keddie and  Beth ‎baron, eds Women in Middle Eastern History (New Haven, Conn.: Yale University Press, 1991).‎

‏13 -  « یک ازدواج  مناسب » ، عالم نسوان 4 ( تیر  1310 ) : 193 ‏
14 – اقدس آشتوداخ « اهمیت  درک مسئولیت در بنای خانواده »، عالم نسوان 5 (شهریور1310): ‏‏214 – 210 ، و آقا نیّری، عالم نسوان 5 ( شهریور1310): 216. مؤلف شعری  را که  در انتقاد  به ‏رسم  ازدواج  به منظور انتفاع  ملی سروده است تقدیم نموده
15 -  هما محمودی ، « ازدواج جدید » عالم نسوان 2 ( آبان1310) : 28 – 25‏
16 -  نیز نگاه کنید به : آنی اسوگینگ بویس، « هشدار» ، عالم نسوان 6 ( تیر 131 ): 20 – 18 ؛ ‏اشرف نبوی ، « ازدواج  های قدیم  وجدید درایران »، عالم نسوان 4 ( تیر1310 )؛ و مستوره افشار ‏،«  سلامتی زنان و کودکان » عالم نسوان 5 ( شهریور1311 ) : 198 -195‏
17 – پروین پایدار، زنان و فرایند سیاسی درایران قرن بیستم ( کمبریج: انتشارات دانشگاه کمبریج ، ‏‏1995 ) ص 109‏
18 -  علیرضا تقوی، « قوانین خانواده درایران (‏II‏) »، مطالعات اسلامی 7 ، 1 ( خرداد  1347 ) :  ‏‏129. بخش 1040  قانون مدنی اجازه داده که هر یک از طرفین  پیش از ازدواج در خواست ارائه ‏گواهی نامه پزشکی نماید ، اما مانند  قانون جدید آن را اجباری نکرده بود. نقوی بحث هایی دیگر و ‏نیزمتن کامل فارسی وانگلیسی قانون مدنی و قانون ازدواج در شماره های بعد نشریه  را انتشار داده ‏است. نیزنگاه کنید به « قوانین خانواده درایران (‏III‏) »، مطالعات اسلامی 7 ، 3( شهریور1347): ‏‏303 – 265 ،« قوانین خانواده در ایران (‏IV‏ ) »، مطالعات اسلامی 7 ، 4(آذر1347): 378 – 339‏
‏ 19 – نقوی ، همان (‏II‏)  صص 149 ، 152 ‏

‏20 همان صص 153 ، 156 ‏

‏23 – پایدار، زنان و فرایند سیاسی ...، ص 109 ‏
‏ 24 – دلشاد خانم ،« بیماری رقص»، عالم نسوان ، 1( دی 1310 ): ( دی 1310 ) 609‏
25- Boyce , report, July 1 , 1926 to June 30 , 1927, Presbyterian Historical Sociiety (PHS),p.2.‎
26 – افشار،« سلامتی زنان و کوکان» ، همان، ص 198‏
27 – نقوی ، همان(‏II ‎‏ ) صص 129، 161 ‏
28 - برخی ناظران این گونه ازدواج های دیررس را معلول تحصیل  دانسته اند.‏
Sec A.S. Boyce and P.C. McDowell; Social, Moral, Economic, and Industrial Movements;c.1930s,p.2, ‎PHS,RG 91 -18-11.‎
29 – – نقوی ، همان (‏II ‎‏ ) صص 158‏
30 – همان
31 – Abrahamian , Iran between Two Revolutions,p.254.‎
32 – امیر ارسلان خلعت بری « قانون جدید ازدواج» ، عالم  نسوان 3 ( اردیبهشت 1311 ) : ص ‏‏103 – 97‏
33- Nikki Keddie , Roots of Revolution ( New haven, Conn,: Yale University Press 1981 ),p.109.‎
34 – پایدار، زنان و فرایند سیاسی ...،  ص 112 ‏
‏ 35 – همان ، ص 41 ‏
36 – مثلاً نگاه کنید  به « جهاد  ما»  عالم نسوان 2 ( ابان  1301 ) : 3 -1 ‏
37- Boyce , ch.5, from Chapters in the Life of an American Woman in the Shah’s Capital; unpublished ‎memoirs, p. 5, PHS, RG 19-18-11‎

‏38 – نیکی کدی متذکر شده که تقریباً 90 در صد ایرانیان دراین دوره بخش کشاورزی کار میکرده اند ‏‏. نک. کدی ، ریشه های انقلاب ، ص 111 ‏
39- Ruth Frances Woodsmall, Women and the New East ( Washington, DC: The Middle East Institute , ‎‎1960),p.71;‎
نیزنگاه کنید به : رضا خلیلی « زنان باید کار کنند »، عالم نسوان 2( اسفند 1310) : صص 96 – 92‏
40 – مثلاً گوهرخانم  پزشکی بود تحصیل کردۀ روسیه که در1301 درتهران طبابت می کرد. نک. ‏عالم  نسوان 2 ( شهریور1300) ‏
41 – مرآت السطان نسوان3 ( دی 1300): ص 39‏
42 – امیر جاهد، سالنامه پارس( تهران ، 1307) صص 41 -41‏
43 – بامداد، از ظلمت به روشنایی، صص61 – 59، 81 – 80 ، 84 ‏
44 - « خبرهای خوبتر»، عالم نسوان 5 ( اردیبهشت 1310 ) ص 17‏
45 -  جاهد ، سالنامه پارس ، 1309 ، ص 101 ‏
46 - برای اگاهی بیشتردر باره لورتا نگاه کنید به: محمد تقی مینا « بانو لورتا هایرپتیان( نوشین)»، ‏چیستا150، 10( خرداد 1377): 777 – 774. برای عکسی از لورتا درصحنه تئاتر در کنارمردان، ‏نگاه کنید به : جاهد ، سالنامه  پارس ، 1311 ص 205 . در باره  وارتوتاریان بنگرید به : بامداد ، از ‏ظمت به روشنائی ، ص 67 ، 89 – 88.‏

‏ ‏
47 – اشرف صادقی ، « اشتغالات زنان: یک زن ایرانی  چه کار می تواند بکند؟»  عالم نسوان 1 (دی ‏‏1310 ) : 31 – 29 ؛ « اشتغالات  زنان » ، عالم نسوان  3 ( اریبهشت  1311 ):  112 – 110 ؛ ‏خلیلی ، زنان  باید کار کنند» ،  صص 96 – 92 ؛  و حشمت  هدشیان ، « یک  زن ایرانی  چه کار  ‏می تواند بکند ؟ » ،  عالم  نسوان 5 ( شهریور  1311 ): 210 – 198 ‏
48 – مریم سهرابی « تحقیقی  از ناصری » ،  عالم  نسوان  4 ( دی 1309 ) : صص 160 – 158‏
49 -  بدرالملوک  نژند ، اگر  یک میلیون  [ تومان ]  داشتم » ،  عالم نسوان  1 ( دی ماه  1310 ) : ‏ص 48‏
50 - «  اشتغالات  زنان :  یک زن ایرانی  چه کار می تواند بکند؟ » ، صص 31 – 29 ‏
51 - « مادم کوری »،  عالم نسوان  4 (  اسفند 1300 ) 34 – 29 ‏
52 – محمد علی ایروانی، « در باره حجاب » ، عالم نسوان 33 ( اردیبهشت  1311 ) : 142 – 140‏
53 - ایران خانم ارانی،« سخنرانی ایران خانم ارانی در کنگره زنان »، عالم نسوان 6(آبان 1311 ) : ‏‏281 – 277. تجدید چاپ در روزنامه ایران
54 -  دکتر رضا زاده  شفق « زنان  و کار »  علم  نسوان  6 ( ابان  1311 ) : صص 249 – 241‏
55 -  » چه خبرهایی از زنان؟»  عالم نسوان 3 ( اردیبهشت  1310 ) ص 131‏
56 – خیلیل ، «  زنان  باید کار بکنند »،  صص 96 – 92‏
57 -  همان
58 – صدیقه دولت آبادی،« پیشرفت زنان » ، عالم  نسوان 3 ( دی 1310 ): ص 27  ‏
59 -  پاتریشیا  بیکر  حجاب  را پوشیدن  چادر  و پیچه  می داند .‏
Baker, “ Politics of Dress: The Dress Reform Laws of 1920/30s Iran” in Nancy Lindsfarne- Tapper and ‎Bruce Ingham , eds , Languages of Dress in the Middle East ( Surrey: Curzon Press, 1997), P.180.‎

هوشنگ  شهابی  آن را سرکردن « روسری  یا چادر » تلقی  میکند
Chehabi, “Staging the Emperor’s New Clothes : Dress Codes and nation – Building under Reza shah” ‎Iranian Studies 26, 3-4 (Summer / fall 1993 ): 220,‎
‏ نیزنک . « ممنوعیت حجاب و پیامدهای آن» فصل 11 همین کتاب ، در مورد مصر در آغاز  قرن  ‏بیستم، بث بارون بی حجابی را رو باز بودن می داند. اوهمچنین عقیده  دارد که حجاب  فراگیرنده کل ‏سیستم  انزوای  زنان بوده است.‏
Baron, “ Unveiling in Early  Twentieth Century Egypt: Practical and Symbolic Considerations” Middle ‎Eastern Studies 25,3 (July 1989):370.‎
60- Eleanor Sims; Clothing – Historical Lexicon of  Persian Clothing; 8 Encyclopaedia Iranica (Costa Mesa , ‎Calif,: Mazda Publishers, 1992 ), p 862.‎
61- Ibid.‎
62 – نگاه  کنید  مثلاً به :  حسام الدین آشنا ، خشونت و فرهنگ : اسناد حجاب ( 1322 – 1313 ) ‏‏(تهران: بایگانی اسناد ملی ، 1371) ، ص 47.  مأموران دولتی  از روستای تیکان تپه  آذربایجان ‏نوشتند: « حجاب آن طورکه در شهرها وجود داشته در این جا  هرگز  وجود نداشته است. در این جا  ‏زنان بنا به رسم عشایری با روی باز زندگی می کنند. فقط زنان  خانواده های تجار و رؤسای  ایل هستند  ‏که حجاب  و چادر دارند. » دو گروه آخر بخشی  از طبقه  بالای شهری بودند.‏
63 – عکسی از لباس زنان روستایی وعشایری ایران درآغاز قرن بیستم درکتاب  زیر وجود دارد:‏

Ruth Frances Woodsmall,Moslem Women Enter a New world ( New York : Round table press, ‎‎1938),p.65 ‎

سبک های  گوناگون  لباس  و پوشش زنان  درعکس های پایان کتاب :  نیکی کدی ، ایران قاجار  و ‏ظهور رضا خان ، 1925  - 1796 ( کوستامسا ، کالیفرنیا : انتشارات مزدا  ، 1999 ) .‏
64 -  اشنا ، خشونت  و فرهنگ ، ص 48‏
65 – بویس ، فصل 5 ، صص 5 – 4 ‏
66 – آشنا، همان
67 -  همان ، شماره  44 ، صص 27 – 26‏
68 – همان ، شماره  77 ، ص 45‏
69 -  بامداد ، از ظلمت  به روشنایی ، صص 92 و 95 ‏
70 – مثلاً نگاه کنید  به :  م.ر.هزارف «  حجاب در ایران»  عالم  نسوان  1 ( دی  1310 ) : 23 – ‏‏19  و دکتر سعید  جمال الدین ، « در باره حجاب » ،  عالم  نسوان2 ( اسفند  1310 ) : 72 – 68‏
71 - « دلشاد خانم » نام مستعار آقای رجبعلی  خان بود.‏
72 -  دلشاد  خانم «  بیماری رقص » ،  عالم نسوان ، 1 ( دی  1310 ): 9‏
73 – Boyce; Moslem Women in the Capital of Persia ; The Moslem World 20,3 (July 1930): 266.‎
74- baker; Politics of Dress; p. 186‎
75  - دلشاد  خان ، « هیپوتیزم »، عالم  نسوان 1 ( دی 1309 ) : 9-8 ‏
76 - « در باره  موضوع مقاله دلشاد خانم »،  عالم نسوان 2 ( اسفند 1309 ): 81 و 98‏
77 – فاطمه انصاری، « من آزادی را در لباس وظیفه شناسی می پذیرم»، عالم نسوان، 5 ( شهریور ‏‏1311 ): 220 ‏
78 – جمال الدین ، «  در باره حجاب »‏
79 -  دلشاد خانم ، گزارش واقعه »، عالم نسوان 3 ( اردیبهشت  1310 ) : 105 – 97‏
80 -  همان ، ص 105 ‏
81 – در باره  قرۀ العین وبی حجابی او بنگرید به : عباس امانت ، رستاخیز و تجدید حیات : بنای ‏نهضت بابی درایران( ایتاکا، نیویورک : انتشارات  دانشگاه  کورنل ، 1989 ) ؛ و فرزانه  میلانی ، ‏حجاب وکلمات : صداهای برخاستۀ نویسندگان زن ایرانی ( سیراکوز، انتشارات  دانشگاه  سیراکوز، ‏‏1993 )‏
82 – mary Park Jordan; Persian Women Move Forward ; The Moslem World 25,3 (July 1953): 301 , and ‎Mamdad , Form darkness into Light,p. 94.‎
83 – Boyce ; Moslem Women ; pp. 266-267.Mary Park Jordan reported that ; some hundreds ; took ‎advantage of this directive and ;many others  used either constume , as circumstance or convernience ‎demande.’ See Jordan; Persian Women Move Forward ; p.301.‎
84 – Boyce ; Moslem Women; p.267.‎
85- baker; Politices of Dress; pp. 180 , 182 , and Chehabi; Staging the Emperor’s New Clothers;p.213.‎

‏86 – بامداد ، اط ظلمت  به روشنایی ، ص 91‏
87 – هوشنگ شهابی، « به صحنه آمدن لباس های جدید شاهنشاه»، ص 215‏
88 -  آشنا ، خشونت  و فرهنگ ، صص 2 -1 ‏

‎89- Roger savory ; Social Development in Iran During the Pahlavi Era;in George Lenczowski, ed ., Iran ‎Under The Pahlavis (Stanford, Calif: Hoover Institution Press, 1978),p. 97.‎

‏90 -  بامداد ، از ظلمت تا روشنایی ، ص 92 ‏
91 – See Boyce ; Moslem Women ; p. 267: Jordan ; Persian Wmen ; p.301 ; and Chehabi ; Staging the ‎Emperor’ New Clothers’pp. 216.218.‎
92- Boyce and McDowell; Social, Moral, Economic, and Industrial Movements;p.1‎
93 – رضا شاه پهلوی، سخنان ایراد شده در17 دی 1314به نقل از، جاهد، سالنامه پارس ، 1315 ، ‏صص 95 – 94 ‏
94 – صدیقه دولت آبادی ، « تاریخچه  وضع زنان در ایران : گذشته و حال »، عالم نسوان 4 ( تیر  ‏‏13111 )ک  152 -145‏
 ‎  95 - Boyce ; Moslem Women ; p. 266‎
96. Jordan; Persian Woomen ; p. 300;  Boyce ; Moslem Women ; p. 265; and Boyce  and  McDowell; ‎Social, Moral, Economic, and Industrial Movements;p.1‎

بویس ماجرای رئیس نظمیه [ شهربانی] تهران که همسرش را با چادر به کافه ای در شمال تهران می ‏برد تا بدین ترتیب از سایر زنان بخواهد که با مردان درانظارعمومی  ظاهر شوند  را نقل می کند.« ‏لورتا » هنرپیشه ارمنی ایرانی در نمایش ها در کنار مردان بازی می کرد، نک : جاهد ، سالنامه  پارس ‏، 1311 ، ص 205‏
97- Chehabi; Staging the Emperor’s New Clothes; pp. 216, 218, and Baker ; Politics of Dress; p.186 ‎
98 - «  یک زن  می پرسد» ، عالم نسوان 3  ( اسفند  1309 ) : 50‏
99 - « قدردانی  و اطلاعیه » ،  عالم نسوان 1 ( شهریور  1301 ) ،  و « مخارج کافی است » ،  ‏عالم  نسوان  2 (  آبان  1301 ) : 6 – 4 ‏
100– عالم  نسوان 3 ( دی  1300 ) : 18 ، 19 ، 22؛ 4(اسفند 1300 ) : 18 ، 19 ، 22 ، 23 ، 5 ( ‏اردیبهشت 1301): 18 ، 19 ، 22 ، 23 ؛ 6 ( تیر 1301 ):10 ، 11،14 ، ص15 ‏
101 -  میس یانگ، « مُد  بهاره » ترجمۀ طوبی ضرغامی ، عالم  نسوان 1 ( شهریور 1301 ) : 18 ‏‏– 16 ، و خانم  ویشام ، « لباس روزی » ،  ترجمه طوبی ضرغامی ، عالم نسوان  3 (دی 1301 ): ‏‏17 – 16 ، تصاویر  مُدهای لباس  در شماره های بعدی نشریه حذف شده اند  چون دبیران  نشریه  از ‏کیفیت  چاپ  سنگی  آنها راضی  نبوده اند.‏
102  - همان
‏ 103  - « مخارج کافی است» ، صص 6 – 4 ، و خانم  یانگ « نوکردن لباس ها ی قدیمی » ، ‏ترجمه طوبی ضرغامی ، عالم نسوان  2 ( آبان 1301 ) ، 25 – 24 ‏

‏104 -  جاهد ، سالنامه  پارس ، 1309 ، ص 189‏
105 – نک،« اطلاعیه»، عالم نسوان1( دی 1308): 52 ‏
106 – نک، عالم نسوان2(شهریور1300 ): 18 ، 19 ، 22 و3 (دی 1300):18، 19،22‏
107- « مخارج  کافی است» ، صص 6 – 4 ‏
108 -  علی اصغر شریف، «  هزینه ها »، عالم نسوان 3 ( دی 1301 ) : 32 – 30‏
109 - « یک زن برازنده » ترجمه  خانم  م . جلالی، عالم نسوان 2 ( اسفند 1309): 57 – 51 ؛ همان ‏، 3 (  اریبهشت 1310 ) : 129 – 118 ؛ و همان ،  6 ( ابان  1310 ): 288 – 282‏
110- « فصل ششم: رهنمای خانواه ها، ترجمه خانم جلالی، عالم نسوان3 (اریبهشت 1311) :124 – ‏‏113 ‏
111 -  جاهد،« زیبایی بدن» سالنامه پارس، 1315 ، ص 87‏
112- جاهد،« آرایش با جراحی» ، سالنامه پارس، 1319، صص 3 -2 ‏
113– جاهد « پاکیزگی بدن ونظافت»، سالنامه پارس،1319، ص 72‏
114- جاهد«ساختن کلاه های زنانه»، سالنامه پارس، 1315، صص83 – 82 و« کیف های زنانه » ، ‏سالنامه پارس ، 1315، صص 81 – 78‏
115 – جاهد ، سالنامه پارس ، 1318، صص 75 – 72، و1319 ، صص 83 – 72‏
116 – جاهد ، سالنامه پارس ، 1308 ‏
117 -  جاهد « هزار رمز زیبایی» ، سالنامه پارس ، 1314 ، صص 85 – 70‏
118 – بامداد ، از ظلمت  به روشنایی ، ص 96‏
119 – See Eliy Sanasnsarian, The Women‘ s Rights movement in Iran ( New York: Praeger , 1982); ‎Najmabadi; Hazards of Modernity ; and Paidar, Women and the  Political Process.‎
120 – افسانه  نجم آبادی  این تیپ شناسی  را مربوط  به دوره  محمد رشا  شاه  می داند  ‏Hazards of ‎Modernitz”, p.674 ) ‎‏   اما من  معتقدم  که در مورد  دوره  رضا  شاه  نیز صدق  می کند.‏

منبع: استفانی  کرونین « رضا شاه و شکل گیری ایران نوین » مترجم : مرتضی ثاقب‌فر -  نشر جامی ‏‏– 1382     مقالۀ  یاسمین رستم کلابی ‏ برنامه   گسترده  برای زنان  ایران « نو» از ‏کتاب   ‏- صص 270 – 235 ‏


یادداشت ها:‏ افسانه نجم آبادی اقتدار و نمایندگی: بازبینی فعالیت‌های زنان در دورۀ حکومت رضا شاه
‏  این مقاله با عنوان:‏
Authority and Agenuy; Re    visiting Women's Activisim ‎during Riza shah's ‎period‏.‏
در سمیناری که در ۱۹ و ۲۰ سپتامبر ۲۰۰۳ در آمستردام برگزار شد، ارائه گشت سمینار تحت ‏‏عنوان زیر برگزار شد:‏
The Triumphs and Travails of Anthoritiorian Modernism in Turkey and ‎Iran: ‎Twientieth                            ‎‎                 Century Turkish and Iranian ‎Histories from ‎Below‏.‏
خانم نجم‎ ‎آبادی همچنین تقدیر و تشکری را در آغاز نوشته آورده بودند که متن آن چنین است: ‏‏سپاسگزاری و تشکر فراوان ‏خود را نثار دوستان، همکاران و کتابدارانی می‎ ‎نمایم که ‏کمک‎ ‎هایشان ‏برای دسترسی به اطلاعات آرشیوی استفاده شده در ‏این مقاله برایم حیاتی بود: آذر ‏اشرف، هما ‏هودفر، غلامرضا سلامی و متیو اسمیت. ایشان همچنین یادآور شده‎ ‎اند که از گفت ‏و ‏گوهای صورت ‏گرفته با کامران امین و پروین پایدار در مورد بسیاری از موضوعات مورد بحث ‏در این مقاله، بهرۀ ‏بسیار ‏بردهاند.‏
۱ . ادبیات مربوط به مدرنیتۀ ایرانی و سیاست‎ ‎های مربوط به آن بسیار فراوان است . به نظر ‏‏اینجانب مواردی که در ادامه ‏مطرح می‎ ‎کنم بسیار مفید و مؤثر می‎ ‎باشند. ‏
Fariba Adelkhah, Being Modern in Iran, tr. Jonathan Derrick (London: ‎Hurst & ‎Co., ‎‏۱۹۹۹‏‎), Mehrzad ‎Boroujerdi, Iranian Intellectuals and the west: ‎The ‎Tormented Triumph of Nativism (Syracuse: ‎Syracuse University Press, ‎‏۱۹۹۶‏‎), ‎Roy Mottahedeh, The Mantle of the Prophet (New York: Simon ‎and ‎Schuster, ‎‎‏۱۹۸۵), ‏
و بسیاری از نوشته‎ ‎های محمد توکلی طرقی:‏
Mohamad Tavakoli  Targhi, Emergence of Two ‎Revolutionary Discourses in ‎Modern ‎Iran (Ph.D. Dissertation, University of ‎Chicago, ‎‏۱۹۸۸‏‎), and ‎Refashioning Iran: orientalism, ‎Occidentalism and ‎Historiography (New York: ‎Palgrave, ‎‏۲۰۰۱)‏
۲ . به عنوان مثال خانم هایده مقیسی، جامعه شناس فمینیست ایرانی و عضو فعال جامعۀ بانوان ‏‏چنین مطرح می کنند که : ‏‏«به اعتقاد من، چیزی که امروز در ایران در حال وقوع است، ‏نمی تواند ‏گواه مشروعیت اسلام سیاسی به عنوان یک ‏راه حل بومی برای مشکلات فرهنگی، ‏اجتماعی و ‏سیاسی ناشی از تجربۀ مدرنیته و سیاست ها و خط مشی مربوط به آن ‏باشد. این مسئله ‏به نوعی ‏دنباله جنگ بین سنت و مدرنیته است که از عصر مشروطیت تا زمان حال همواره با فراز ‏و ‏نشیب ‏های فراوان در زندگی اجتماعی ایران وجود داشته است.» هایده مقیسی، «زن، تجدد و ‏اسلام ‏سیاسی» ص ۹۸ -  ‏‏۱۱۴، مجموعه مقالات نهمین کنفرانس سالانۀ مجمع ‏مطالعات زنان ایرانی، ‏واشنگتن دیسی، ۲۶  ،  ‏‏۲۸ ژوئن، ۱۹۹۸، نه نقل از ‏صفحات ۱۰۱ و ۱۰۲.‏
۳ . برای مشاهدۀ دو مقاله دربارۀ تمایلات مشابه در سایر جوامع انسانی و همچنین دربارۀ اثرات ‏‏فناوری های جدید بر روی ‏این دستاوردها به مقالات زیر رجوع کنید: ‏
Charles Kurzman, "Liberal Islam: Prospects and Challenges," and Dale ‎‎Eickelman, "the Coming ‎Transformation of the Muslim World," both in ‎Middle ‎East Review of International Affairs‏۳‏‎, ‎‏۳ ‏‏‎(September ‎‏۱۹۹۹‏‎) at ‎‎www.biu.ac.il/SOC/besa/meria.html‏.‏
۴ . اگرچه منظور داشتن زنان غیرمسلمان در دسته بندی های خواهران وطنی و خواهران نوعی ‏‏میسر بود ولی ‏می توانست مخاطرات خود را هم داشته باشد.‏
۵ . این نامه همچنان ادامه دارد و مفصل است. برای مشاهدۀ متن کامل آن به نشریۀ حبل المتین ‏‏‏(نسخۀ تهران) شمارۀ ۱۰۵، ‏‏(۲۲ رجب ۱۳۲۵/اول سپتامبر ۱۹۰۷) صفحات ۴ الی ۶ چاپ مراجعه ‏‏فرمائید. همچنین بنگرید به صص ۶۵ تا ۷۰ کتاب ‏مهرانگیز فلاح و افسانه نجم آبادی تحت عنوان:‏
Bibi Khanum Astarabadi and khaunm Afzal Vaziri: Pioneering Mother and ‎‎Daughter for Women ‎Education and Right in Iran
(نیویورک، ۱۹۹۶) مراجعه نمایید. برای دیدن مباحث مشابه به نامه های بی بی خانم استرآبادی ‏در ‏همان کتاب مراجعه ‏کنید. این الفاظ و معانی در نوشته های زنان در مطبوعات مشروطه‌خواه آن ‏‏دوره متداول بودند.‏
۶ . محمد توکلی طرقی با توجه به گردآوری مستندات فراوان چنین اظهار می کند که در قرن ‏‏نوزدهم، زنان اروپایی و ‏ایرانی / مسلمان در واقع «زمینۀ مجادلات و مشاجرات فرهنگی و ‏سیاسی» ‏بوده اند. به نقل از صفحه ۷۴ از مجلۀ ‏Radical ‎America‏ ، شمارۀ ۲۴ (۱۹۹۰) ‏
۷ . به عنوان مثال به شمارههای زیر مراجعه کنید: شکوفه ۱، ۱۴ (۳۱ آگوست، ۱۹۱۳)؛ ۱، ۱۵ ‏‏‏(۲۱ سپتامبر ۱۹۱۳) : ۳                              ‏‏۴؛ ۲، ۵ (۲۲) (۱ فوریه ۱۹۱۴): ۱  ‏۲؛ ۲، ۶ ‏‏(۲۳) (۱۶ فوریه ۱۹۱۴): ۴؛ و ۲، ۷ (۲۴) (۲ ‏مارس ۱۹۱۴): ۳.‏
۸ . برای اطلاعات و منافع بیشتر به مقالۀ حامد الگر تحت عنوان ‏Chador in Islamic Persia‏ ، ‏‏صفحات ۶۱۰                              ‏‏۶۱۱ از دایره المعارف ایرانیکا، مجلد ‏IV‏ (لندن، ‏‏Routledge and Kegan Paul ‎، ۱۹۹۰) مراجعه کنید.‏
۹ . برای مطالعۀ تاریخچۀ کاملتری از طرفدارای مردان از کشف حجاب به عنوان مقیاسی برای ‏‏توسعه و پیشرفت زندگی ‏زنان در ایران در قرن نوزدهم، به مقالۀ کامران امین به عنوان ‏The ‎‎Attention of the Great Father : Reza Shah, ‎‎"The Woman Question", and the ‎‎Iranian Press, ‎‏۱۸۹۰ - ۱۹۴۶ (پایاننامۀ دکتری، ‏دانشگاه شیکاگو، ‏‏۱۹۹۶) مراجعه کنید. ‏همچنین می توانید به مقالۀ فرزانه میلانی تحت عنوان ‏Veils and ‎Words: The ‎Emerging ‎Voices of Iranian Women Writers‏ (دانشگاه سیراکوز، ‏‏۱۹۹۲)؛ توکلی طرقی ‏Imagining ‎Western ‎Women‏ و «زنی بود، زنی نبود» در نشریۀ نیمه ‏دیگر ۱۴، بهار ۱۹۹۱: ۷۷  -   ‏‏۱۱۰، نیز مراجعه ‏نمایید. برای مشاهدۀ از ‏چیزی که زنان از آن تحت عنوان کشف حجاب در این ‏دوره طرفداری می کردند به عکسی از ‏افضل ‏امیری، ص ۲۸، در کتاب ملاح و نجم آبادی تحت ‏عنوان بی بی خانوم استر آبادی و خانم ‏افضل وزیری یا عکسی از ‏صدیقه دولت آبادی در کتاب ‏نماها، نوشتهها و یادها نوشتۀ مهدخت ‏صنعتی و افسانه نجم آبادی (نیویورک، نگارش و ‏نگارش ‏زن، ۱۹۹۹)، جلد سوم، ص ۱۱۶ ‏مراجعه کنید.‏
۱۰ . برای مشاهدۀ بحثی در این ارتباط به مقالۀ ارائه شدهام در انجمن مذهب آمریکا، ۲۳ نوامبر ‏‏‏۱۹۹۹ و نسخۀ کوتاه شدۀ ‏آن در نشریۀ ‏Social Text ‎، ۶۴، ‏‎(‎‏۲۰۰۰‏‎(: ‎‏۲۹  - ‏‏۴۵، مراجعه نمایید.‏
۱۱ . یاسمین رستم کلایی اظهارات مشابهی را در مقالۀ ارزشمند خود تحت عنوان ‏Expanding ‎‎agendas for the 'new' ‎Iranian Woman: Family law, Work and Univeiling‏ ، ص ‏‏‏۱۵۷ -    ۱۸۰، در کتاب ‏The ‎Making of Modern Iran، ویرایش شده ‏توسط استفانی کرونین ‏‏(لندن، ۲۰۰۳) ارائه نموده است.‏
۱۲ . خط آهن سراسری در ایران نیز از دیگر نمادهای برجای مانده از این دوره است. در حالی که ‏‏ساخت خط آهن یک ‏دستاورد موفقیت آمیز تلقی می گردد، اما کشف حجاب رویکردهای مختلفی را ‏‏به همراه دارد، عده ای آن را یک دستاورد ‏می                              دانند، گروهی دیگر آن را ‏‏یک اقدام ننگین دانسته و عدۀ دیگری آن را فاجعه ای بزرگ ‏میخوانند.‏
۱۳ . علاوه بر چندین مجموعۀ خاطرات شخصی، سه مجموعه مستند از احکام حکومتی، ‏یادداشت ‏ها و گزارشهای ‏مربوط به داستان کشف حجاب به چاپ رسیده  اند که امکان بررسی و ‏ارزیابی ‏مجدد تاریخ این عملیات را به صورت عمیق ‏و جزیی فراهم می کنند. برای دستیابی به ‏مستندات ‏کاملی از منابع موجود به کتاب ‏The Attentions of the Great ‎Father‏ نوشتۀ امین ‏مراجعه ‏نماید. برای آگاهی از یک بحث جدید دربارۀ عدم امکان دسترسی و دستیابی به حقوق زنان ‏بدون ‏‏اقدامات شدید رضاخان به مقالۀ شیرین مهدوی تحت عنوان ‏Reza Shah Pahlavi and ‎Women: ‎A re  ‎‏ ‏‎ ‎evaluation‏ در صفحات ۱۸۱ تا ۱۹۲ از کتاب ‏The ‎Making of Modern Iran‏ ‏مراجعه نمایید.‏
۱۴ . در دهۀ ۱۹۲۰ و اوایل دهۀ ۱۹۳۰، تعداد روز افزونی از زنان شهری طبقۀ میانی، استفاده از ‏‏روبنده را کنار گذاشتند. ‏اما مسئله ای که هنوز زنان در مورد آن اختلاف نظر داشتند، تعویض چادر ‏‏با سایر پوشش های تمام قد بود که زنانی مانند ‏افضل وزیری و صدیقه دولت آبادی از آن طرفداری ‏‏می کردند.‏
۱۵ . افضل وزیری، «مردها خیلی زرنگی میکنند»، شفق سرخ ۹، ۱۵۶۵ (۱۸ آگوست ۱۹۳۰) ‏‏‏۳: صص ۹۲                              ‏‏۹۵ در کتاب ملاح و نجم آبادی. نقل از صفحات ۹۴ -  ‏‏۹۵.‏
۱۶ . برای مشاهدۀ ترجمۀ فرانسۀ بخشی از مقالات و گزارشات ، مراجعه کنید به: ‏
Revue des etudes Islamique VII, (‎‏۱۹۹۳‏‎), pp.‎‏۴۵ - ۱۴۱‏
۱۷ . اطلاعات، ش۲۷۲۱ (۲۵ فوریه ۱۹۳۶): ۵.‏
۱۸ . برای مشاهدۀ تحلیلی عمیق از اهمیت سفر ترکیه به مقالۀ افشین مرعشی تحت عنوان: ‏
Performing the nation: the Shah's Official State Visit to Kemalist Turkey, ‎June to ‎July ‎‏۱۹۳۴‏
صص ۹۹- ۱۱۹ در کتاب ‏The Making of Modern Iran‏ ، مراجعه ‏نمایید. اگرچه من نیز با ‏تأکید ‏مرعشی بر اهمیت این سفر از نظر فرهنگی در بافت مربوط به ‏‏«بروز یک روایت رو به رشد ‏از فرهنگ مدرن در منطقه» ‏‏(ص ۱۰۲) موافق هستم، اما فکر ‏می کنم تأکید بیش از حد بر این سفر ‏به عنوان واقعه ای که منجر به اصلاح لباس و کشف ‏حجاب ‏زنان گردید باعث نادیده گرفتن شدن ‏اثرات تغییرات فرهنگی و فعالیت های زنان در دو دهۀ پیشین ‏در درون ایران ‏می شود. همچنین باید ‏خاطرنشان سازم که سال ها پیش از سفر رضاخان به ترکیه، ‏ایرانیان نیز از تغییراتی که در ترکیه ‏رخ ‏می داد کاملاً پیروی میکردند. تغییر لباس مردان نیز ‏در واقع به عنوان قهقرا به استبداد تلقی ‏می گردید. مراجعه کنید به ‏قهرمان میرزا سالور (عین ‏السلطنه)، روزنامه خاطرات عینالسلطنه ، ‏ویراست شده توسط مسعود سالور و ایرج افشار، در ‏ده ‏مجلد (تهران: اساطیر ، ۱۹۹۵ - ۲۰۰۱)، ‏‏۶۸۹۷: ج ۹، ۳ آوریل ۱۹۲۴؛ ‏همچنین مراجعه کنید به ‏‏۷۳۶۱: ج ۹ ، ۱۵ اکتبر ۱۹۲۵؛ ۷۴۸۵: ‏ج ۹، ۲ مه ۱۹۲۶. لغو قوانین ‏اسلامی ازدواج با هشدار و اعلام خطر ذکر شده بود. ‏‏( ۲۹ ژانویه ‏‏۱۹۲۵، ۷۲۲۳ : ج ۹) دولت باید ‏هر گونه اقدام مشابهی را تکذیب کند؛ حداقل در حال حاضر. (۱۲ ‏نوامبر ‏‏۱۹۲۵، ۷۳۶۸: ج ۹ ) ‏گزارش تحولات جاری در ترکیه نیز یکی از موضوعات دائمی ‏اطلاعات، شفق سرخ و مطبوعات ‏‏مربوط به زنان بود. ‏
۱۹ . مراجعه کنید به یحیی دولت آبادی، حیات یحیی (تهران: ابنسینا، ۱۹۵۲)، مجلد ۴، صص ‏‏‏۴۳۰                              ‏‏۴۳۶. برای روایات دیگر در این زمینه مراجعه کنید به مرتضی ‏‏جعفری، صغری اسماعیل زاده و معصومه فرشچی، واقعه ‏کشف حجاب (تهران: سازمان مدارک ‏‏فرهنگی انقلاب اسلامی، ۱۹۹۳)، مقالۀ دوم نوشتۀ غلامحسین زرگری نژاد، ص ۲۱؛ ‏علی اصغر ‏‏حکمت، سی خاطره از عصر فرخندۀ پهلوی (تهران: پارس، ۱۹۷۶)، صص ۸۷ - ‏‏۱۰۲؛ ‏مهدیقلی ‏هدایت، خاطرات و خطرات (تهران: زوار، ۱۹۶۵)، صص ۴۰۵ - ‏‏۴۰۸؛ محسن صدر، ‏خاطرات ‏صدرالاشراف، (تهران: وحید، ۱۹۸۵)، صص ۳۰۲ -‏‏۳۰۷. شهابی براساس روایات ‏افواهی و ‏یادداشتهای بعدی مانند مطالبی که به آنها اشاره کردیم، ‏چنین اظهار میکند که کشف حجاب ‏حتی در زمانی که ‏رضاخان نخستوزیر بود (۱۹۲۳ - ‏‏۱۹۲۵) نیز در دستور کار وی قرار داشت.‏
مراجعه کنید به هوشنگ شهابی ‏The Banning of the Veil and its Consequences‏ صص ‏‏‏۱۹۳                              ‏‏۲۱۰، در ‏The Making of Modern Iran, Cronin‏ . روایات ‏‏مقارن و هم عصر آن از چنین موضوعی حمایت و پشتیبانی ‏نمی کنند.‏
۲۰ . خاطرات عین السلطنه جلد ۱۰، ص ۷۷۰۱، زنان دهه های ۱۹۱۰ و ۱۹۲۰ معمولاً به این ‏‏مسئله متهم می شدند که ‏با استفاده از پیچه های نیمه متحرک با مردان در انظار عموم اختلاط ‏‏میکردند. برای مشاهدۀ تصاویر کاریکاتوری که ‏چنین صحنه  هایی مراجعه کنید به ناهید ۳، ۵۰ ‏‏‏(پاییز ۱۹۲۴): ۴. این شماره و شماره های ۴۷  - ۴۹ ‏بدون تاریخ هستند. ‏تاریخ شمارۀ ۴۶ در ۱۹ ‏نوامبر ۱۹۲۴ و شمارۀ ۵۱ در ۶ دسامبر ۱۹۲۴ می باشد.‏
۲۱ . عین السلطنه همان، جلد ۱ صص ۷۰  - ۲۶۹ و ۲۷۰ ، مطالب بسیار ‏نادر و غیرمستقیمی از ‏‏بحث های مربوط به حجاب در مطبوعات مشروطیت به چشم می خورد. ‏یکی از این منابع عبارت ‏است از سخنرانی ‏فارغالتحصیل بدرالدجا امام الحکما، یکی از شاگردان ‏مدرسۀ امریکایی دختران ‏در تهران که در ایران نو ، ۳ ، ۸۰، (۲۹ ‏ژوئن ۱۹۱۱): ۳ و ۸۱ (۱ ‏جولای ۱۹۱۱): ۲ - ۳، به ‏چاپ رسید. وی اظهار تاسف کرده بود که زنان ‏به ‏واسطۀ محجوب بودن در قرون اخیر از شرکت ‏در فعالیت های ورزشی محروم بوده اند و بنابراین ‏ضعیف و ناتوان ‏شده اند. حتی زنانی که به طور ‏خصوصی و در درون گروه ها و انجمن های ‏مذهبی خویش کشف حجاب میکردند، در ‏نوشته های ‏عمومی خود از این مسئله جانبداری ‏نمی کردند.‏
۲۲ . عینالسلطنه، همان ، ج ۱، صص ۷۰                              ۲۶۹ و ۲۷۰، برای مشاهده و ‏‏اطلاع از سایر تماشاهای ‏سیزده به در به ۹۱۷: جلد ۱ مراجعه کنید. برای مطالعۀ توصیف وی از ‏‏مراسم حنابندان در روز ۲۷ رمضان ۱۳۰۷ [۱۷ می ‏‏۱۸۹۰] به ۲۷۳: جلد ۱ مراجعه کنید. همچنین ‏‏نقل وی از مراجعۀ زنان به مسجد سپهسالار برای خرید از فروشندگان محلی ‏در جلد ۱ : ۲۷۴، ‏‏‏۵۷۷، ۷۰۷ ،۷۰۸ و ۹۰۵ آمده است.‏
۲۳ . برای مطالعۀ مطلب مربوط به صفر ۱۳۰۸ [سپتامبر و اکتبر ۱۸۹۰] به ‏I: ‎‏۲۹۹-‏‏۳۰۰ و برای ‏‏مطالعۀ مطالب مربوط به سال های بعد به ‏I: ‎‏۳۸۵، ۵۹۹ و ۹۰۸ مراجعه نمایید.‏
۲۴ . عینالسلطنه، ۵۱۲، به جلد ۱: ۷۱۱ و ۷۱۲ ، ۸۵۰، ۹۰۶ نیز مراجعه کنید. بسیاری از این ‏‏مضامین در منابع قرن ‏نوزدهم و اوایل قرن بیستم ذکر شده اند. مظفرالدین شاه برخلاف پدرش ‏‏نمیدانست با این گروه های زنان معترض چگونه ‏برخورد کند و دستور داد زنان معترض ‏دستگیر ‏و زندانی شوند. صدر اعظم او مجبور شد مداخله کرده و از طریق آزاد کردن ‏زنان و ‏معذرت خواهی ‏بابت دستگیری آنها از یک انفجار بزرگ جلوگیری نماید. در اوایل دهه ۱۹۲۰، ‏زنان به سردار سپه ‏‏نیز به همین صورت روی آورده و از سختی های روزمره به وی شکایت ‏می کردند. به توصیف ‏مجلس روضۀ سه روزه ‏در پایان ماه صفر در سپتامبر ۱۹۲۵ در ج ۹ : ‏‏۷۳۳۷ و ۷۳۳۸ مراجعه ‏کنید.‏
۲۵ . به جلد ۱ : ۷۲۱۵۲  -  ۳۵۳؛ ج۲ : ۱۱۳۵ مراجعه کنید.‏
۲۶ . به ج۱: ۵۲۲ و ۷۱۶ مراجعه کنید.‏
۲۷ . به جلد ۱، ص ۱۲۵۵، جلد ۲، ۶۹۸۸، جلد ۱ : ۹۰۸ - ۹۰۹؛ ج ۲ : ‏‏۱۰۷۰ مراجعه کنید. ‏دربارۀ ‏تغییر مد لباسهای مردان و موی سرشان مراجعه کنید به ج ۲ : ‏‏۱۸۷۳، ج۳ : ۱۹۳۱، ج۸ ‏‏: ۶۴۸۶ - ‏‏۶۴۸۷.‏
۲۸ . مراجعه کنید به عین السلطنه، روزنامه خاطرات ، ج۱: ۷۵۱ و ۷۵۲، تاریخ ۸ ژوئن ۱۸۹۵، ‏‏ج۱: ۷۹۴ (۱۷ ژوئیه ‏‏۱۸۹۵)، ج۱ : ۸۸۹ (۳ فوریه ۱۸۹۶) که در آن عین السلطنه از وضعیت ‏‏موجود ابراز نگرانی می کند «به زودی اوضاع ‏ایران وخیم خواهد شد، تمام زنان شروع به انجام ‏‏این کار خواهند کرد. البته تعدادی از آنها آغاز به این کار کرده اند.» و ‏همچنین جلد ۵، ص ‏‏۳۸۲۲، ‏جلد ۶، ۴۸۴۹.‏
۲۹ . عین السلطنه ، همان، جلد ۹، ص ۷۱۲۶؛ جلد ۸ ، ص ۶۴۹۵, جلد ۹، ص ۷۰۸۷ و ۷۱۵۶. ‏‏دکتر استپانیان، «مکتوب ‏سرگشوده»، ایران نو ۳، ۳۵ (۶ می ۱۹۱۱): ۴.‏
۳۰ . نگرانی های مربوط به نامناسب بودن چشم چرانی ها و اختلاط های مردان به تفصیل در ‏‏نشریات زنانه به چشم می                              ‏خورد. به عنوان مثال مراجعه کنید به دانش، ۲ ‏‏‏(۲۹ سپتامبر ۱۹۱۰): ۲؛ شکوفه ۲، ۸ (۱۷ مارس ۱۹۱۴): ۳ـ ۴؛ ۲؛ ۱۹ ‏‏(۲۷ سپتامبر ۱۹۱۴): ۳ ‏،؛ ۲، ۲۰ (۲۱ اکتبر ۱۹۱۴): ۴ ؛ ۲ ، ۲۱ (۹ نوامبر ۱۹۱۴): ۴ ؛ ۳ : ۲ ‏‏(۱۶ دسامبر ۱۹۱۴): ۲                              ‏‏‏۳؛ ۳، ۸ (۲۹ مارس ۱۹۱۵): ۲و ۳ و ۴، ۱۰ (۱۳ ‏می ۱۹۱۶): ۱ -   ‏‏۲.‏
۳۱ . عین السلطنه، همان، جلد ۸، ص ۶۵۰۷؛ ج ۹، ص ۷۰۸۷ و ۷۱۵۶، رجوع کنید به ناهید ۳، ‏‏‏۵۰ (پاییز ۱۹۲۴) : ۴‏
۳۲ . عین السلطنه، همان، ج ۸، ص ۶۵۲۹‏
۳۳ . به عنوان مثال رجوع کنید به، عین السلطنه، روزنامه خاطرات ، ج ۱ : ۷۳۹و ۷۴۰، تاریخ ‏‏‏۱۹ می ۱۸۹۵‏
۳۴ . به عنوان مثال رجوع کنید به، عین السلطنه، روزنامه خاطرات ، ج ۳ : ۲۰۰۹ ، تاریخ ۲۸ ‏‏مارس ۱۹۰۸.‏
۳۵ . عینالسلطنه، همان، ج ۷، ص ۵۶۹۳ و ۵۷۱۸‏
۳۶ . عین السلطنه، همان، ج ۸، ص ۲۱ - ۶۵۲۰ در حالی که مخالفان ‏قاجار تصویری از احمد ‏شاه ‏با یک زن اروپایی را منتشر کرده بودند تا بی کفایتی او را برای ادامۀ ‏سلطنت نشان دهند، ‏مخالفان سردار سپه نیز تصویری ‏از رضا خان را منتشر کردند که وی یکی از ‏الواح بهائیان را در ‏دست داشت. هر کدام از این موارد اسلامی نبودن طرف ‏مقابل را نشان می داد. ‏عین السطنه، ج ۹: ‏‏۷۰۶۶.‏
۳۷ . عین السلطنه، همان، ج ۹، ص ۷۲۹۶؛ ج ۱۰، ص ۷۷۰۱، همچنین رجوع کنید به ج ۹ : ‏‏‏۷۴۴۹ / ۲۱ مارس ۱۹۲۶ ‏که در آن عین السلطنه در بازدید از شیراز می نویسد که زنان آنجا ‏‏روبنده و چاقچور می پوشیدند و تعداد کمی از آنها از ‏پیچه استفاده می کردند، «برای ما که مدت ‏‏طویلی بود روبنده ندیده بودیم این منظره ارزش تماشا داشت؛ یاد گذشته ها افتاده ‏بودیم».‏
۳۸ . در این مقاله بیشتر به مطبوعات زنانه پرداخته شده است. در طرح گسترده تری که در دست ‏‏دارم عرصه های دیگر ‏نیز تحلیل و بررسی شده اند. مجموعه ای از نوشتههای روحانیون، ‏شامل ‏نوشته های مربوط به دهۀ ۱۹۲۰، به تازگی ‏چاپ شده است. مراجعه کنید به رسول جعفریان ‏، ‏رسائل حجابیه، (قم؛ انتشارات دلیل ما، ۲۰۰۱). برای مشاهدۀ تحلیلی از دو ‏نمونه از این متون ‏‏مراجعه کنید به محمد توکلی ـ طرقی، «زنی بود، زنی نبود: بازخوانی وجوب نقاب» ، در نیمۀ ‏دیگر ‏، ‏‏۱۴ (بهار ۱۹۹۱): ۷۷ -۱۱۰‏
۳۹ . برای مشاهدۀ متن گفتگوی خصمانه بین عین السلطنه و ابوالقاسم آزاد دربارۀ این نشریه رجوع ‏‏کنید به ج ۹ : ۷۰۸۰/ ۲ ‏ژوئن ۱۹۲۴. عین السلطنه با بیانی اهانت آمیز راجع به شهناز آزاد ‏‏صحبت کرده بود و دریافت مجوز نشر چنین نشریهای ‏را مایۀ بدنامی و ننگ می دانست.‏
۴۰ . «به دختران ایران»، ۱ ، ۶ (آگوست / سپتامبر ۱۹۲۸): ۱۶۷ . به دیوان بهار مراجعه کنید. ‏
۴۱ . رستم کلایی، «‏Expanding agendas for the 'new' Iranian Woman‏» . روایت ‏رستم ‏کلایی یکی از معدود ‏روایات زن محور این دوره است. اما او نیز بر این باور بود که ‏مداخلۀ زنان ‏در امور حکومتی و کشوری لزومی ندارد؛ هیچ ‏گزینۀ دیگری وجود نداشت. معلوم ‏نیست چرا زنان ‏تلاش در جهت دخالت در امور کشور نمی کردند. به نظر می رسد این ‏مسئله ‏ردپای دستاوردهای ‏سیاسی گذشته و تأثیر آن بر تاریخ نگاری دوره های قبلی باشد.‏
۴۲ . برای مشاهدۀ ارزیابی عین السلطنه از بحث های مطبوعات دربارۀ حجاب دراین دوره، ‏‏مراجعه کنید به: ‏X : ‎‏۷۷۰۴. ‏همچنین رجوع کنید به ج۱۰ : ۷۷۰۱- ۷۷۰۵ ‏که در این بخش نظرات ‏و گزارشات وی از جلسات ‏برگزار شده در کلوب ها و مهمانی های ‏خصوصی و فعالیت های مربوط ‏به کشف حجاب و اختلاط زنان و مردان مطرح ‏شده است. شفق ‏سرخ نیز در سال های ۱۹۲۹ و ‏‏۱۹۳۰ بحث هایی را به چاپ رساند. ‏
۴۳ . شهابی می نویسد: «به نظر نمی رسد این ایده که زنان می توانند چادر بپوشند و در عین ‏حال ‏فعال بوده و در یک ‏حوزۀ عمومی با مردان ارتباط داشته باشند، در دهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ ‏از ‏خاطر مردان و زنان زیادی گذشته باشد و به آن ‏عمل کرده باشند.» و باز هم : «به نظر نمی رسد ‏‏این ایده که می توان فعالیت های زنان را در عرصه های اجتماعی ‏گسترش داد و در عین حال در ‏‏مورد انتخاب لباس و پوشش به آنها آزادی داد از خاطر تجددگرایان گذشته باشد، اما اگر ‏بخواهیم ‏‏عادلانه سخن بگوییم، علما نیز به آن توجهی نکردند.» شهابی ، ‏The Banning of the Veil ‎and ‎its ‎Consequences‏ ، به نقل از صفحات ۱۹۳ و ۲۰۳.‏
۴۴ . برای مطالعۀ بحثهای منتقدانه در مورد قوانین ازدواج در عالم نسوان به مقالۀ رستم کلایی ‏‏به نام ‏Expanding ‎agendas for the 'new' Iranian Woman‏ مراجعه فرمایید.‏
۴۵ . حسین شجره، «نهضت نسوان شرق»، ایران ، ۳۹۴۴ (۴ نوامبر ۱۹۳۲): ۱.‏
۴۶ . کمیتۀ اجرایی حقیقی عبارت بود از نور حماره، رئیس؛ مستوره افشار، نایب رئیس؛ و خانم ها ‏‏جمیل و صدیقه دولت ‏آبادی نیز منشی های کمیته بودند. ایران ، ۳۹۶۳، (۲۷ نوامبر ۱۹۳۲): ۱.‏
۴۷ . نورالهدی منگنه، دیوان ، (تهران: ابنسینا، ۱۹۵۷)، صص ۱۵  - ۱۶‏
۴۸ . یک بار تعدادی از زنان به این مسئله اعتراض کردند و گفتند وی حق صحبت کردن در این ‏‏کنگره را ندارد؛ و اینکه ‏قرار بوده است در این کنگره فقط زنان سخن بگویند. اورنگ در این مقطع ‏‏اعلام نمود که وی نمایندۀ جمعیت زنان وطن خواه ‏است و مستوره افشار نیز سخنان وی را تایید ‏‏نمود. توجه داشته باشید که در این مقطع نه تنها زنان ایرانی میتوانستند ‏حضور و حق سخن گفتن ‏‏وی را زیر سوال ببرند، بلکه وی برای توجیه حضورش نیازمند استمداد از قدرت جمعیت زنان ‏‏‏وطن خواه بود چون اولاً هیئت های نمایندگی بینالمللی در جلسه حضور داشتند و ثانیاً اینکه ‏‏ارتباط دولت با سازمانهای ‏زنانه هنوز به شکل روشن و شفاف مشخص نشده بود.‏
۴۹ . هاجر تربیت و صدیقه دولت آبادی اولین و دومین رئیس کانون بانوان بودند.‏
۵۰ . رستم کلایی نیز در بحث های خود در عالم نسوان به نتیجه گیری مشابهی می رسد.‏
۵۱ . در مورد بسیاری از زنان فعال در دهههای ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ ، می توان به نتیجه گیری ‏‏مشابهی رسید. رجوع کنید ‏به ، مانا کیا، ‏Negotiating Women's Right: Activism and ‎‎Modernization in Pahlavi Iran‏, پایان نامۀ ‏MA‏ ‏منتشر نشده، دانشگاه نیویورک، ۲۰۰۱.‏
۵۲ . هاجر تربیت «سی خاطره قبل از17دی۱۳۱۴» تهران مصور، ۱۰ (ژانویه / فوریه ‏‏۱۹۵۷): ‏‏۱۲ و ‏‏۱۳ و ۳۵.‏
۵۳ . «سی خاطره قبل از ۱۷ دی ۱۳۱۴»، ص ۱۳ ، روایت دولت آبادی از تشکیل کانون بانوان ‏‏حاکی از آن است که ایدۀ ‏اولیه توسط اصغر حکمت، وزیر آموزش وقت، پس از بازگشت رضا شاه ‏‏از ترکیه مطرح شد. وی همچنین به خاطر ‏می آورد که پس از موافقت با درخواستش یک یونیفورم ‏‏برای مدارس دخترانه طراحی نمود که همه مدارس آن را به کار ‏گرفتند. او می گوید اعلام این ‏نکته ‏که این مسئله یک حکم دولتی است، مسئولیت معلمان و کادر مدرسه را در مقابل والدین ‏شاکی ‏و ‏ناراحت کمتر می نمود. به صفحه ۱۲ از همین مقاله مراجعه کنید. ‏
۵۴ . عبدالرضا صدیق پور، یادگار گذشته: مجموعۀ سخنرانی های اعلیحضرت فقید رضا شاه کبیر ‏‏‏(تهران: جاویدان، ‏‏۱۹۶۸)، ص ۱۳۷.‏
۵۵ . هما هودفر در مقالۀ ‏The Veil in Their Minds and our Heads: Veiling ‎Practices ‎and Muslim Women‏ ، ‏صص ۲۴۸ -   ۲۷۹ ، در کتاب ‏Lisa Lowe‏ و ‏David Lloyd‏ تحت ‏عنوان ‏Politics of Culture in ‎the Shadow of ‎Capital‏ (دانشگاه دوک، ۱۹۹۷)، به شکلی ‏دقیقی به طرح این مسئله می پردازد که تحمیل ‏بی حجابی، ‏برخلاف برداشت های مطرح، باعث ‏افزایش فرصت های تحصیل و اشتغال برای ‏زنان نگردید. برای بسیاری از زنان ‏شهری، عدم علاقه ‏و تمایل به کشف حجاب باعث محدودیت ‏تحصیل، فعالیت های اقتصادی، فرصتهای اجتماعی و ‏‏وابستگی بیشتر آنها به مردان گردید. ‏
۵۶ .ادبیات رسمی مربوط به کشف حجاب بارها بر این نکته تأکید دارند که نه تنها اقدامات صورت ‏‏گرفته در مورد روبنده و ‏چادر غیراسلامی بودند، بلکه لباس های مورد استفاده در این دوران نیز ‏‏همان لباس هایی هستند که زنان ایرانی از دوران ‏بسیار کهن استفاده می کرده اند. به عنوان مثال ‏‏مراجعه کنید به خشونت و فرهنگ ، انتشارات بخش تحقیقات و آموزش، ‏سازمان اسناد ملی ایران ، ‏‏‏(تهران، ۱۹۹۲)، ص ۳.‏
۵۷ . همچنین از اصطلاح لباس تمدن نیز استفاده می شد. رجوع کنید به جعفری و همکاران، ‏‏واقعیت کشف حجاب ، صص ‏‏۱۰۵ و ۱۴۸. ‏
۵۸ . نجم آبادی، «فمینیسم در جمهوری اسلامی»، ص ۷۶‏
۵۹ . در واقع این مسئله حایلی بود که باعث گردید امتناع و خودداری دولت از سکولار کردن قوانین ‏‏از نظرها پنهان بماند: ‏در واقع قانون مدنی ایران که در دهۀ ۱۹۳۰ پیش نویس آن تهیه شد، در مورد ‏‏موضوعاتی چون ازدواج، طلاق، حضانت ‏کودکان، ارث و مطالب دیگر همان قانون اسلامی بود که ‏‏بدون اشاره به متون اسلامی تغییر شکل یافته بود و به جای آن که ‏تحت نظارت رهبران مذهبی ‏‏محلی باشد، تحت نظارت مؤسسات دولتی بود. نظر رادیکالتر فمینیست های سکولار این بود ‏که ‏‏حکومت به حد کافی سکولار نشده است. اما در این چارچوب نسبت به تأثیر خود به مثابه یک پرده ‏‏و زمینهساز ساخت ‏مدرن سکولاریسم غافل مانده است.‏
۶۰ . البته باید به این نکته نیز توجه کنیم که نباید این حالت دو شاخگی و دوگانگی موجود را به ‏‏طور معکوس به وجود ‏آورد. یعنی نباید حال فمینیسم اسلامی را تنها منبع موثق در زمینۀ ‏فعالیت ‏های مربوط به حقوق زنان تلقی کرده و فمینیسم ‏سکولار را یک مسئله وارداتی قلمداد کنیم. ‏‏[این دو ‏روند در گذشته از یک منبع ریشه گرفته اند و در میانه راه از هم جدا ‏شده اند]. برای ‏بررسی بیشتر ‏رجوع کنید به، انوار مجید، «‏The Politics of Feminism in Islam» ‎،Signs: ‎Journal of ‎‎Women in Culture and Society ‎‏۲۳، ۲، (زمستان، ۱۹۹۸).‏
۶۱ . هنگامی که مشغول بررسی این موضوع بودم به طور تصادفی کتابی از ‏Janet Jakobsen‏ ‏به ‏نام ‏
Working Alliances and the Politics of Differnce: Diversity and Feminist ‎Ethics‏ ‏
(‏Bloomington‏ : انتشارات دانشگاه ایندیانا، ۱۹۹۸) به دستم رسید که به طرزی عمیق بر تفکر و ‏‏نوشتههایم تأثیر گذاشت.‏
(2)   افسانه نجم آبادی اقتدار و نمایندگی: بازبینی فعالیت‌های زنان در دورۀ حکومت رضا شاه - ‏گفتگو شماره ۴۴‏
‏ ‏



   یادداشت ها : - ناهید کشاورز- جلوه جواهری  سازماندهی، محورهای مبارزاتی، و گفتمان های جنبش زنان/ دوره پهلوي اول (1320-‏‏1305)‏

 منابع:

- آبراهامیان، یرواند، ایران بین دوانقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ترجمه کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری، محسن مدیرشانه چی، تهران: نشرمرکز، 1377. 
- احمدی خراسانی و اردلان، نوشین و پروین، سناتور، تهران: نشر توسعه، 1382. 
- ببران، صديقه، نشريات ويژه زنان، تهران: روشنگران و مطالعات زنان، 1381 
- بشیریه، حسین، موانع توسعه سیاسی در ایران، تهران: گام نو، 1380. 
- پایدار، پروین، زنان در فرایند سیاسی ایران در قرن بیستم، ترجمه شهرام زرندار، چاپ نشده، 1379. 
- ساناساریان، الیز، جنبش حقوق زنان در ایران، ترجمه نوشین احمدی خراسانی، تهران: نشر اختران، 1384. 
- فتحی، مریم ، کانون بانوان با رویکردی به ریشه های تاریخی حرکت های زنان در ایران، تهران: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1383. 
- فوران، جان، مقاومت شکننده (تاریخ تحولات اجتماعی ایران ار صفویه تا سال های پس از انقلاب اسلامی)، ترجمه احمد تدین، تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1378. 
- کیان، آزاده، فمینیسم دولتی و جنبش مستقل زنان، زنان، 124، شهریور 1384.

قسمت اول: شیوه های عمل، مطالبات و گفتمان مسلط زنان در دوران انقلاب مشروطه (1300-1285)

پانوشت:
[1] براي کسب اطلاعات بيشتر درباره نهضت نسوان شرق مي توانيد به کتابي با همين عنوان که افسانه نجم آبادي تدوين و توسط نشر شيرازه منتشر شده است، مراجعه کنید.

[2] رضا شاه گرچه اصلاحات محدودی را در قوانین ازدواج و طلاق به عمل آورد اما این اصلاحات همچنان به مبانی شریعت در مورد زنان وفادار بود. بر طبق قانون مدنی مصوب سال 1931 تعدد زوجات هم چنان وجود داشت. ریاست خانواده از خصائص شوهر بود و مرد هر وقت که می خواست می توانست زنش را طلاق دهد. رضا شاه با اصلاحات سعی داشت سلطه روحانیون بر نظام حقوقی ایران را از بین ببرد و به همین دلیل اصلاحاتی در قوانین خانواده ایجاد کرد اما به برابری زنان اعتقادی نداشت و خود دارای دو همسر بود. به گفته افسانه نجم آبادی، رضا شاه، زنان را مدرن اما فروتن می خواست.

[3] فمینیست های دولتی کسانی هستند که سیاست های دولت در مورد زنان را در جامعه به پیش می برند. (كيان،‌شهريور 1384: 47)

(3 ) سازماندهی، محورهای مبارزاتی، و گفتمان های جنبش زنان/ دوره پهلوي اول (1320-1305)

ناهید کشاورز- جلوه جواهری-10 دی 1387 – سایت مدرسه فمینیستی 

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire