mardi 6 décembre 2011

ابوالحسن بنی صدر در اسفند ماه ١٣٥٧: من با این اعدام ها مخالفم. الان هم به شما می گویم اگر حالا نایستادید، جلوی این اعدام ها گرفته نشد، از بدترین ها شروع می کنند، به بهترین ها ختم خواهد شد

http://www.youtube.com/watch?v=ykFTWzMTcYA&feature=related
...تلویزیون یک برلین، بتاریخ ١٠ دیماه ١٣٦٩(= ٣٠ دسامبر ١٩٩٠ میلادی): آقای بنی صدر شما جزو بنیان گذاران جمهوری اسلامی بودید و اگر بخاطر داشته باشم، یک سال و نیم مثل اینکه رئیس جمهور جمهوری اسلامی بودید. آن دوره، درست آن دورهٔ کشت و کشتار بود،  دورهٔ محاکمات بود،  دورهٔ آیت الله خلخالی بود. یک سوأل تقریباً شخصی است. چطور اگر چنانچه ...، اولاً که مخالف این دادگاه ها بودید یا موافقش؟ و اگر مخالفش بودید، چرا زودتر خودتان را کنار نکشیدید؟ من قیاس می کنم... چون در اروپا دارم زندگی می کنم، مثلاً می توانم فکر کنم در اروپا غربی حداقل، اگر کسی با سیاست دولتش مخالف نباشد، می رود کنار. می رود کنار یا خطری وجود داشته باشد، که خوب، مملکت را ترک می کند، چنانکه شما ...کردید. بله، این سوأل بود که ناراحتی وجدان داشتید یا موافقش بودید؟  آقای ابوالحسن بنی صدر: نه، دو تامطلب جدا است. من در دوره ای که آقای خلخالی اعدام ها را می فرمودند،  رئیس جمهور نبودم، بعد شدم. امّا فرق نمی کند، مسئله این است که یک رویهٔ غلطی را موافق بودم، مخالف بودم، سکوت کردم، یا مخالفت کردم، مبارزه کردم؟ در اولین اعدام که چهار افسر بود، سر شبی پسر آقای خمینی مرا در حیاط مدرسهٔ علوی دید. گفت که آقا گفتند با این زندانی ها بدرفتاری شده، شما به اینها یک دلداری بدهید که نه، اینجا حکومت قانون است و حکومت اسلام است و معنویت . من خیلی خوشحال شدم، گفتم عجب، آدم با معنویتی. بسیار خوب، پذیرفتم، رفتم. او هم گفت من با شما می آیم. افسرها در یک اتاق بودند، آقای هویدا در یک اتاق دیگر بود. من برایشان صحبت کردم که این ترتیباتی که شما داشتید، اینها در این نظام نخواهند بود. این بار قانون است و عدالت است و اصرار بر حفظ حقوق شما بیشتر است. برای اینکه شما متهم شدید و الان اینجا گرفتارید. خوب بعضی از اینها، از جمله ربیعی، خیلی به هیجان آمد و گریه کرد و اینها. صبح آنروز، ساعت هفت صبح، خبر گفتند که چهار تا از آنها را بعد از رفتن ما اعدام کردند. من رفتم پیش آقای خمینی. گفتم آقا شما مثل اینکه می خواستید...، مرسوم است که گوسفند قربانی می کنند، نبات می گذارنددر دهنش، آینه می گیرند جلویش و ... . مثل اینکه نقش من این بوده؟ شما اگر می خواستید آن شب اعدام کنید، پس چرا ما را آنجا فرستادید؟ گفت آنها، آن چپی ها سوء استفاده می کردند. بعد هم آن نصیری دستش یک علامت هایی می داده و این ساواکی ها شبها در خیابان اشخاص را ترور می کردند، و اگر ما قاطعیت بخرج نمی دادیم، خون های زیادی ریخته می شد. گفتم اینها هیچ مجوزی برای کسی که خود را مرجع تقلید می داند، و انقلابی که خود را اسلامی می داند، نیست. برای اینکه شما گفتید حکومت قانون. حکومت قانون دیگر چپی استفاده می کند و راستی چه می گوید و این با دست اشاره کرد...، اینها جور در نمی آید. و همان روزها، من در دانشگاه صنعتی صحبت می کردم. این صحبت مال آن روز است: گفتم من با این اعدام ها مخالفم. الان هم به شما می گویم اگر حالا نایستادید جلوی این اعدام ها گرفته نشد، از بدترین ها شروع می کنند، به بهترین ها ختم خواهد شد. قربانی های آیندهٔ این بساط اعدام که راه افتاد شما جوانها هستید. خیلی متأسفم که این پیش بینی، عیناً به حقیقت پیوست. حالا تمام این مدتیکه بوده، آنها ...، الان سازمان های بین المللی هستند، می توانند به شما شهادت بدهند، هنوز هم با ما همکاری دارند، ولی آنوقت... . تمام مدت ما با عفو بین المللی، به دیگر سازمانهای حقوق بشری اصرار داشتیم که شما از بیرون، ما هم از داخل، مانع  راه افتادن این خط که متأسفانه در غالب انقلاب ها پیش می آید، بشویم. آنچه توانستیم ایستادیم. حالا غیر از ما اگر کسی بوده ؟ متأسفم، مسئله اینجاست که در آن زمان، همه انقلابی را در این می دانستند که باید مسابقه بدهند در تقاضای اعدام. و من هرجا برای صحبت می رفتم ، عمومی ترین سوأل این بود که چرا شما با عدام مخالفید؟ و من هربار همین توضیحی که الان دادم، در آن موقع می دادم.

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire