dimanche 17 juillet 2011

روانشناسی جانیان سیاسی.عاملین جنایتهای بزرگ تنها از اوامر رهبراطاعت نکرده بلکه درجنایات سیاسی شدیداً فعال وخلاق هستند

علی شفیعی
 روانشناسی و یا "منطق" جانیان سیاسی
  این سئوال دهه های متوالی است که روانشناسان را به خود مشغول کرده است.
    آیا انسانهای عادی و معمولی و یا طبیعی و سالم میتوانند تحت نفوذ رهبران سیاسی- عقیدتی خویش و یا زیر فشار روانشناسی گروهی، تبدیل به جانیان سیاسی ِ عاری از هر گونه عذاب وجدانی گردند؟
آیا نظریه ها و آزمونهای دهه های شصت و هفتاد مسیحی، معروف و مربوط به "روانشناسی اطاعت و فرمانبری" و یا "جوّ زندان و فشار گروهی" هنوز از اعتباری علمی برخوردارند؟
     سئوال اصلی اینست: چرا و تحت چه شرایط و وضعیتهای سیاسی-اجتماعی انسانها حاضرند بعضویت گروهها و سازمانهای سیاسی-عقیدتی درآیند که به دیگران قهر و خشونت اعمال میکنند؟
 در پاسخ به پرسش فوق دهه های متوالی میان روانشناسان توافق وجود میداشت. آنها همگی معتقد بودند: متأسفانه در وجود انسانها گرایشی وجود دارد بر این مبنی که از احکام و اوامر شخصیتهای صاحب امر و رهبران خویش اطاعت میکنند و دستورات آنها را بی چون و چرا اجراء می گذارند. علاوه بر آن در وضعیتهای خاص و فوق العاده نیز انسانها اجازه میدهند، از آنان بمثابه ابزار و آلتهای بی اراده، سوءاستفاده شود. در واقع بدون داشتن فکر و اندیشه ای از خود، و یا دارا بودن موضع شخصی خاصی، از قوائد و قوانین و احکام رهبری مستبد و خونریز، اطاعت محض میکنند.
     دو متخصص در روانشناسی اجتماعی از انگلستان بنامهای S. Alexander Haslam ، استاد در دانشگاه Exeter انگلستان و Stephan D. Reicher رئیس „School of Psychologie“ از دانشگاه St. Andrews جدیداً نظر فوق را بطور کامل رد کرده و باطل میشمارند. آنها با ارزیابیهای نو و تازهء خویش از وقایع و اتفاقات تاریخی، همچنین آزمونهای اختصاصی مربوط به دید بالا- مثل آزمایش معروف به "زندان استاندفورد" و آزمایشهای میلگرام Milgram-Experimens ، پیش فرض و اصطلاح مشهور هانا آرنت، Banalität des Bösen ، یعنی "بی پایه و مایه بودن (آدمهای) شرور" را باطل میشمارند. این دو روانشناس انگلیسی ثابت میکنند که حامیان و عاملین جنایتهای بزرگ تاریخی مثل نگهبانان بازداشتگاههای هیتلری در آلمان و سراسر اروپا و یا بازداشتگاه های استالینی در روسیه ( میتوان به آنها اضافه کرد، زندانبانان و جلادان شاه و خمینی و خامنه ای در میهن ما ایران)، در حقیقت تنها خیلی راحت و ساده، طوری که خود غالباً ادعاء میکنند، از "اوامر و دستورات رهبر عظیم و الشأن" خویش پیروی و اطاعت نمیکردند و نمیکنند. بلکه کاملاً برعکس،  در امر جنایات سیاسی شدیداً فعال، و حتی خلاق نیز بوده اند و هستند.
    این گمان غلط که "آدمهای درست و سربراه"، تنها تحت شرایط و وضعیتهای خاصی (مثلاً برای مثال دوران جوشش و خروش انقلاب و یا جنگ و بحران) قادرند دست به جنایات و خشونتهای وحشتناکی زنند، به دلایل گوناگون از جذابیت حساس بالائی برخوردار است: چرا که اولاً این گمان، جوّ ترس و وحشت را بخصوص در جامعه های استبدادی بطور مدام  زنده و تازه نگاه میدارد. ثانیاً سبب پیدایش این ایده و سئوال میشود: اگر استبداد، جبّاریت و ستمگری نتیجهء "طبیعی" اطاعت کورکورانهء مشتی آدم ساده و احمق است. یعنی آدمهائی که در هر وضعیت و شرایطی، خود را با آن اوضاع و شرایط انطباق میدهند و باصطلاح عملهء استبداد میشوند. در اینصورت آیا اصلاً میتوان از جانیان سیاسی هر دوره و زمانی، از جنبه حقوقی، حق و حساب جنایاتی را که مرتکب شده اند، باز خواست نمود؟
     انسان هرزمان به کشتارها، ترورها و جنایات سیاسی که در ایران واقع گشته و میگردد، می اندیشد، جنایاتی که برای هیچ عقل سلیمی نه قابل فهم، نه قابل درک و نه اصلاً قابل توضیح است، قادر نیست بفهمد: این جانیان مخالفین خود را میکشند، زیرا از کشتن انسانهای دیگر لذت میبرند؟ یا اینکه از آنان شدیداً متنفرند؟ یا نه، تنفری در کار نیست. جانیان سیاسی حاکم بر ایران طی سه دهه در اثر کشتن و نابود کردن دیگر انسانهای همنوع و هموطن خویش، ارتقاء مقام و شغل می یابند و "رئیس جمهور"، "وزیر"، "وکیل"، "رئیس کل"ّ و حتی "آیت الله" و "مرجع تقلید" و اصلاً "رهبر مسلمین جهان" میشوند؟
 در نظام اجتماعی که قتل و جنایت سیاسی نه تنها ممکن میشود، بلکه دولت نظام ولایت مطلقه فقیه  آنها را مشروع کرده و سازماندهی میکند. در یک چنین  جامعه ای، جنایت حالت روزمره گی پیدا میکند. 
    جستجو و ردیابی ریشه های باصطلاح علمی این فرضیه شایع و گستردهء غلط، یعنی حماقت و ساده گی و اطاعت کورکورانه حامیان و عاملین جنایات سیاسی، ما را به چندی از مطالعات و آزمونهای معروف و مهم در علم روانشناسی - که در گذشته صورت گرفته اند- راهبر میکند.
     اولین آزمایش روانشناسی در مورد "اطاعت و فرمانبرداری" را روانشناس آمریکائی، استانلی میلگرام، در سال 1962 مسیحی انجام داد.
     در این آزمایش مردانی با سنین متوسط بصورت داوطلب جهت باصطلاح "آزمون توان حافظه" شرکت کردند.شرکت کنندگان بمثابه همکاران متصدی آزمون میبایستی به شخص دیگری، یعنی "شاگردی" شوک برقی تا حّد ایجاد خطر مرگ وارد میکردند. البته آن شاگرد هنرپیشه ای بود که نقش درد و رنج و تحمل شوک برقی را بازی میکرد. علاوه بر آن برقی در کار نبود. ولی داوطلبین شرکت کننده در آزمایش از این موضوع اطلاعی نداشتند. هدف از آزمون این بود که ببینند مردان داوطلب شرکت کننده در آزمایش تا چه حّد و حدودی  دستورات و اوامر رئیس خود، یعنی متصدی آزمون را اطاعت میکنند. بدون آنکه نسبت به "شاگردی" که درد و رنج شوک برقی را تحمّل میکند، احساس و عاطفه ای داشته باشند.
     در آزمایش دیگری معروف به "زندان استانفورد" که توسط روانشناس آمریکائی، فیلیپ Zimbardo صورت گرفت، دانشجویان داوطلب در آزمون از طریق قرعه کشی در یک بازی بنام "بازی زندان" به دو دسته "زندانی" و "زندانبان" تقسیم شدند. پس از گذشت زمانی کوتاه آزمایش نشان داد، دانشجویانی که به آنها نقش "زندانبان" محوّل شده بود، با چنان بی رحمی و شقاوت و خشونتی از خود قدرت عمل نشان میدهند، که پس از چندی آزمایش مزبور میبایستی قطع میشد. با وجودیکه هنوز بیش از نیمی از زمان مورد نظر گرفته شده، باقی مانده بود.
     نتایج بدست آمده در هر دوی این آزمایشها بر مبنای این فرضیه بود: انسانهای کاملاً معمولی و عادی و "سالم" تحت شرایط و وضعیتهای خاص و ویژه ای به آدمهای وحشی درنده خوئی، غیر قابل پیش بینی و تصور، تبدیل خواهند شد. البته فرضیه مذکور تنها بر اساس دلیل و برهان روانشناختی مدلّل نشده بود. در همان زمان که میلگرام در آمریکا تحقیقات خویش را انجام میداد، دانشمند معروف در دانش سیاست، خانم هانا آرنت، در یک دادگاه در اورشلیم محاکمه علیه آدولف آیشمن، یکی از رؤسای معمار در امحاء قوم یهود در دوران نازیهای آلمان را از نزدیک مشاهده میکرد.
    آیشمن در دوران حاکمیت نازیها، بخاطر شغلش بعنوان رئیس و مسئول سازماندهی، توقیف و انتقال یهودیان به بازداشتگاههای هیتلری، جزء یکی از مسئولین اصلی کشتار بیش از شش میلیون انسان بود. او از جنبه های مختلف و بیشماری، بمثابه "شرورترین و جانی ترین" فرد بشمار میآمد.
    هانا آرنت بهنگام مشاهده محاکمه دادگاه اورشلیم، بیکباره متوجه این امر شد: مردی که مسئول کشتار توده های عظیمی از انسانها است، نه بمثابه "جانور وحشی درنده خوئی" بلکه بر عکس، بعنوان آدمی فوق العاده عادی و معمولی بنظر میآید. آیشمن در دید تماشاچیان دادگاه بیشتر شبیه به انسانی بدون حس و احساس، و کاملاً ساده و ابله نمایان گردید. "بی آزار" جلوه کردن این یکی از بزرگان نازیها برای هانا آرنت شناختی هراسناک بود. زیرا از دید او، آیشمن را نه میتوان خیلی ساده "دیوانه" خواند، و یا دستکم آدمی دانست که "کاملاً طور دیگری از دیگران" است.
     هانا آرنت از طریق مشاهدات خویش در جریان محاکمهء دادگاه آیشمن، جملهء معروف و بقول دو روانشناس اجتماعی از انگلستان، "کلمات و افکار هنوز هراس انگیز ِ،  بی پایه و مایه بودن آدمهای شرور، را ساخت."
    آرنت رفتار مسئولین کشتار توده های بزرگی از انسانها را در آن زمان اینگونه برای خویش توضیح میداد:
 آیشمن و همکاران دیوانسالار او مجذوب و مفتون ریزه کاریهای فنی این قتل عام شده بودند. بدین صورت که آنها خیلی دقیق و حساب شده برنامه های حرکت قطارهای حامل انسانها بسوی بازداشتگاههای هیتلری را تنظیم میکردند. در حالیکه آنها خود را غرق در ریزه کاریها و جزئیات این برنامه ها کرده  و در آنها عمیق میشدند، نگاه و تصور خویش را بر بزرگی و وحشتناکی جنایتی که صورت میگرفت، و در واقع آنها را خود مرتکب میشدند، از دست میدادند. آنها نسبت به اعمال ناحقی که انجام میدادند، هیچگونه ملاحظه، فهم و یا اصلاً بصیرتی نداشتند. در حقیقت این جانیان سیاسی خیلی ساده، بصورت مکانیکی و ماشینی و بدون چون و چرا کردن، حتی با خود، از دستورات و اوامری که از بالا میآمد، پیروی میکردند. در واقع خود را "مأمور" میدانستند و "معذور". 
    توضیح و در واقع توجیه فوق را در "اعترافات سعید امامی"، جانی سیاسی معروف و سر شناس ولایت مطلقه حاکم بر ایران نیز میتوان بخوبی مشاهده کرد. او میگوید:
 "من از آغاز انقلاب تا امروز سرباز گوش به فرمان نظام مقدس اسلامی و مقام ولایت بوده و هستم، بدون کسب اجازه و یا بدون دستورات مقامات عالی نظام کاری انجام نداده ام. هر چه را که به صلاح نظام و اسلام دانسته ام به عنوان پیشنهاد به مسئولانم ارائه کرده ام. من خود را گناهکار نمی دانم. کسانیکه حذف شده اند، مرتد، ناصبی و محارب بوده اند. حکم مجازات آنها مثل همیشه به ما تکلیف شده است. ما آنچه کرده ایم اجرای تکالیف شرعی بوده است نه قتل و جنایت ...." (خط کشی زیر جمله ها همه از من است.)
     هانا آرنت در سال 1963 با نوشتهء خود تحت نام "آیشمن در اورشلیم. گزارشی از بی پایگی و بی مایگی آدمهای شرور." بحث و جدلی سخت و طولانی را ایجاد نمود. زیرا او مدافع فهم و تفاهم اساسی با آدمهای شرور و جانیان سیاسی بود. با وجودیکه آرنت در آن زمان موافق با محاکمه و حتی اعدام آیشمن بود، ولی بخاطر بیان تفاهم آمیز خود با جانیان سیاسی و سعی در قابل درک و فهم کردن انگیزه های درونی آنان، شدیداً مورد انتقاد قرار گرفت.
Theo R. Payk  در کتاب خود که بتارگی، در سال 2008 با عنوان " شرارت در وجود ما. شرحی پیرامون علتهای قتل و جنایت، ترور و خشونت" انتشار داده، به بحث و جدل روشنفکران و فیلسوفان در مورد انسانهای جانی و شرور از دوران روشنگری تا کنون پرداخته و مینویسد: نظرات مربوط به انگیزه های دست زدن به جنایت نزد جانیان و آدمهای شرور در نظر فیلسوفان در دو پایگاه ضد یکدیگر صورت گرفته است. در یک پایگاه فیلسوفانی چون ولتر، نیچه و سارتر قرار دارند. اینها مخالف تفهیم و تفاهم با جانیان بوده اند. زیرا معتقدند: در امر درک و فهم انگیزه های درونی جانیان، ما آنها را از جنبه اخلاقی بخاطر جنایاتی که مرتکب شده اند، معذور خواهیم کرد. دسته دیگر از فیلسوفان بر خلاف دسته فوق، بخصوص از جنبه اخلاقی، مدافع این امرند که انگیزه های درونی جانیان و آدمهای شرور بایستی درک و فهمیده شوند. روسو، هانا آرنت و ژان اِمری جانبدار نظر فوق اند. اینها معتقدند: ممانعت از درک و فهم انگیزه های درونی جانیان سیاسی، هر گونه اساس و زمینه ء برخورد صحیح با این پدیده را، چه از جنبه نظری و خواه از وجه عملی، ازمیان خواهد برد.
    حال دو روانشناس اجتماعی از انگلستان ثابت میکنند، زمانیکه روانشناس اجتماعی، میلگرام، نتایج تحقیقات خود در زمینه "روانشناسی اطاعت" را سعی داشت توضیح دهد، نظر هانا آرنت مبنی بر بی پایه و مایع بودن جانیان سیاسی را قبول کرده و شدیداً تحت تأثیر این ایده بود. او در توضیحی که در مورد آزمون خویش نوشته، اینگونه توصیف میکند:
     افرادی که در آزمون شرکت داشتند و رفتارشان با دیگران مملو از سنگدلی خاصی بود. عمل سنگدلانه را در یک حالت و وضعیت خاصی انجام میدادند. این حالت روانی را او agentic state ، یعنی چیزی شبیه به "شیوه رفتار عاری از وجدان" نامیده است. محقق فوق بر این گمان بود: در این وضعیت، توان انسان در قضاوت اخلاقی عمل خویش، بطور موقت از کار می افتد. و انسانها مسئولیت عمل و رفتار خودشان را به گردن رؤسا و رهبران خویش می اندازند. در این باصطلاح "شیوه رفتاری رها از اخلاق"، انسانها فقط به فقط خود را به این امر مشغول میکنند که از دستورات و اوامر شخصیتهای صاحب امر و آمریت، پیروی کنند. مهم نیست اجرای این دستورات و اوامر چه عواقب وحشتناکی برای دیگر انسانها در بر خواهد داشت.
   این فرمول توضیحی برای "جنایت و شرارت" بعدها از طرف همکار میلگرام، یعنی، فیلیپ زیمباردو، هنوز بیشتر و بدتر تشدید یافت. او معتقد است:
    اراده پیروی کورکورانه از وظایف را کردن و یا اطاعت از دستورات صاحبان امر، به وجود و حضور قوی شخصیتهای آمر وابسته نیست. انسانها در روانشناسی گروهی حتی میتوانند به قبیح ترین و نفرت انگیزترین اعمال راغب گردند. زیرا آنها حاضرمیشوند، بعنوان عضو گروه، بدون چون و چرا کردن، دست بهر عمل زشت و شنیعی که از آنان انتظارمیرود، بزنند. برای مثال در مورد آزمایش "زندان استانفورد" زیمباردو و همکارانش معتقدند:
    تجاوزات دانشجویانیکه از راه قرعه کشی به آنها نقش نگهبان زندان محول شده بود، نسبت به دانشجویان زندانی را بایستی بمثابه نتیجهء "طبیعی" پوشیدن اونیفورم نگهبان زندان، نگریست.
    در این بیان، پیام هراسناک تحقیق فوق، این میشود: نرمترین، صالح ترین و مسا لمت آمیزترین انسانها بهنگام عضویت در یک گروه زورمدار، مثل نگهبان زندان شدن، تبدیل به آدمهائی خشن و بیرحم خواهند شد. علاوه بر آن معنی تفسیر مذکور این میشود: شکنجه و آزار، تحقیر و تخریب و استبداد بر دیگران چیزی نیست که ما انسانها بر آن کنترل و مراقبتی داشته باشیم و یا برای دست زدن به این اعمال مسئولیتی بر گردنمان باشد. بکار بردن قهر و خشونت در بسیاری از وضعیتهای خاص، نه تنها امری "طبیعی" است، بلکه غیر قابل اجتناب نیز مییاشد.
    ایرانیان هموطنی که سطور فوق را میخوانند، به احتمال بسیار قوی به یاد گفته های "اصلاح طلبان" موجود در رژیم ملاتاریا خواهند افتاد. آنان نیز با گفتن و تکرار وقیحانهء این جمله که "انقلاب خشونت است"، مسئولیت تمامی جنایات سیاسی که در ابتدای انقلاب، یا خود مرتکب شده اند و یا دستکم حامی و جانبدار آنها بوده اند، را یکجا بگردن "انقلاب" می اندازند. معنای اصلی این بیان، که "انقلاب خشونت است"، این میشود: " ما تقصیری نداریم که دست به خشونت زدیم و وحشتناکترین جنایات سیاسی را مرتکب شدیم، مقصر و مسئول این جنایتها، انقلاب بود."
   "اصلاحطلبان" رژیم ولایت مطلقه، به قصد و عمد فراموش میکنند که انقلاب سال 57 انقلابی بود که در  منظر جهانیان گل را بر گلوله پیروز کرد. متأسفانه این انقلاب با اندیشه و عمل جانیان سیاسی و حامیان آنان مبدل به آنچیزی شد که امروز در ایران حاکم است.
     طرفه اینکه رئیس و الگوی "اصلاح طلبان"، یعنی محمد خاتمی، چند سال پیش وقتیکه لاجوردی، این "قصاب اوین"، یعنی جانی ترین و شرورترین فرد در آن رژیم را "سرباز اسلام" نامید. برای من معلوم شد که جنایات سیاسی دهه شصت رژیم هنوز در ذهن و مغز خاتمی ارزش "اسلامی" محسوب میشوند.
    برگردیم به اصل موضوع: همانطور که قبلاً آمد، تا چندی پیش در این مورد اجماع وجود میداشت که همهء انسانها تحت سلطهء قدرت گروهی میباشند که عضو آن هستند. و هیچ کس قادر نخواهد بود، وقتی در جمع و اجتماعی ادغام گشت، علیه قوائد و معیارهای حاکم بر آن جمع، عمل کند. ولی بتازگی نتایج بدست آمده از تحقیقات و مطالعات جدید، این دیدگاه کهنه و قدیمی را به زیر سئوال برده است. از جمله در تحقیقات تاریخی، کارهای جدیدی پیرامون این موضوع وجود دارند. برای مثال پژوهشی دقیق و با ریزه کاریهای خاص و بسیار جالب در مورد زندگی و اعمال و رفتار آدولف آیشمن توسط دیوید کزارانی Cesarani  در سال 2004 انتشار یافته است. این محقق تاریخ، تحلیل و تفسیر خانم هانا آرنت که قبلاً به آن اشاره شد را "در بهترین حالت، ساده لوحانه" ارزیابی میکند. او مینویسد:
 "به این دلیل ساده لوحانه است که خانم آرنت تنها در ابتدای شروع محاکمهء آیشمن در آنجا حضور داشت. در آن ابتدا آیشمن سعی وافری داشت که خود را کارمند ساده و به اصطلاح عامل پشت میز نشین ِ بی اراده و بی آزاری نشان دهد. در این مرحله از محاکمه بود که هانا آرنت صحنه دادگاه را ترک کرد و تا پایان محاکمه دیگر آنجا حضور نداشت. اگر آرنت آنجا می ماند، او - و همراه با او، ما و تمام جهانیان – یک آیشمن کاملاً دیگری را کشف میکردند: یعنی شخصی کاملاً باورمندِ طرفدار ضد یهودیان و پیرو ایده ئولوژی نازیها، مردی که خیلی ساده و راحت تنها از اوامر و دستورات پیروی نمیکرد، بلکه  مغزی خلاق در امر خشونت و جنایت بود، مردی که کاملاً و دقیقا  میدانست، چکار دارد میکند و حتی نسبت به توان تخریبی خویش بمثابه جاده صاف کن قتل عام سازمان داده شده، احساس غرور و افتخار میکرد."
    امر فوق در مورد جانیان سیاسی که در رژیم ملاتاریا نیز مدام تکرار میکنند "ما تکلیف شرعی داشتیم و(در امر
جنایات ) تنها از اوامر رهبر انقلاب، خمینی، و امروز خامنه ای، پیروی میکردیم و میکنیم" نیز صادق است.
    علاوه بر اینها، تحقیقات روانشناختی متعددی در مورد روانشناسی سران نازیها  نیز انجام گرفته اند که به این نتایج رسیده اند: تعداد قلیلی از نازیها بوده اند که"فقط از دستورات پیروی میکردند." تنها به این دلیل ساده که دستورات و اوامر صادر شده در سلسله مراتب نازیها همگی این مشخصه را داشتند که بسیار مبهم و پر ازابهام بودند. بهمین خاطر این دستورات نیاز به آدمهائی داشت  پر از تخیلات و ابتکارات در جنایتکاری ، تا بتوانند به دلخواه خود دستورات و اوامر را تفسیر و اجراء کنند. آنطور که Ian Kershaw تاریخدان انگلیسی بدرستی مینویسد:
 "نازیها از هیتلر اطاعت نمیکردند، بلکه با او همکاری و در اصل به او کمک میکردند. و در اینکار تلاش آنها این بود که در فعالیتهای جنایتکارانه خویش متقابلاً از هم پیشی گیرند. همزمان نیز طوری عمل میکردند که در فسادها و جنایتها، رازدار و رازنگهدار یکدیگر هم باشند."
   کسانیکه جنایات و فسادهای عظیم خمینی و رژیم او را افشاء کرده اند و میکنند نیز عین مطلب فوق را در مورد امر به فساد و جنایت، و تخیلات و ابتکارات جانیان سیاسی در رژیم ملایان تصدیق خواهند کرد. جنایتکاران رژیم ولایت نیز تنها از "اوامر و دستورات رهبر عظیم الشأن" اطاعت نمیکردند و نمیکنند، همکار و حامی و مشوق او در امر جنایات سیاسی هستند. آنها در حقیقت، به اصطلاح معروف، "کاسهء داغتر از آش" نیز بوده اند و هستند. بهترین مثال را در کشتاروسیع زندانیان سیاسی در ماه مرداد و شهریور سال 1376 میتوان مشاهده کرد. در خاطرات آیت اللّه منتظری، جلد اوّل، ص 628 و ص 635 چنین آمده است:
" به آیت اللّه موسوی اردبیلی که آن زمان رئیس شورای عالی قضائی بودند پیغام دادم: مگر قاضی های شما اینها را به پنج یا ده سال زندان محکوم نکرده اند؟ مگر شما مسئول نبودی؟....طرف (زندانی) را می آوردند به او می گفتند بگو غلط کردم: او هم به شخصیتش بر می خورد نمی گفت. می گفتند پس تو سر موضع هستی و او را اعدام می کردند. در همین قم یکی از مسئولین قضائی آمد پیش من و از مسئول اطلاعات قم گله می کرد که می گوید تند تند اینها را بکشیم از شرشان راحت شویم. من می گویم آخر پرونده های اینها را بررسی کنیم یک تجدید نظری در حکم اینها بکنیم. می گوید حکم اینها را امام صادر کرده ما فقط باید تشخیص موضع بدهیم. به بعضی افراد می گویند تو سر موضعی؟ او هم نمیداند قضیه از چه قرار است می گوید بله. فوری او را می برند اعدام می کنند.... اول محرم شد. من آقای نیری که قاضی شرع اوین و آقای اشراقی که دادستان بود و آقای رئیسی معاون دادستان و آقای پور محمدی که نماینده اطلاعات بود را خواستم و گفتم الان محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگه دارید. آقای نیری گفت: "ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام کرده ایم، دویست نفر را هم به عنوان سر موضع از بقیه جدا کرده ایم. کلک اینها را هم بکنیم بعد هر چه بفرمایید" _(خط کشی زیر جمله ها ازمن است.)
    امر کاملاً ثابت شده در علم روانشناسی این است: حتی در بدترین شرایط و وضعیتها، انسانها هرگز مجبور نخواهند شد، انسان دیگری را بقتل برسانند. در حقیقت همیشه و در همهء رژیمهای جنایتکار، تنها تعداد معدودی از افراد حاضرند انسانهای دیگر را بهلاکت برسانند. آنان دروغ میگویند، که خود را در وضعیتی خاص و یا گروهی خشونتگر دچار و مجبور دیدند. قاتلین سیاسی در هر رژیم و تحت پوشش هر ایده ئولژی و عقیده و مرامی، در امر جنایت بطور کاملاً  فعال شرکت میکنند. آنها این وضعیت غیر انسانی را با خلاقیت و ابتکارات خویش نیز شدیدتر و شنیع تر هم میکنند. علاوه بر آن از جنبه روانشناسی خود را در مرکز حوادث سیاسی و( بقول خودشان)، "عمل انقلابی" می بینند و احساس فخر و غرور هم میکنند.
    آنچه را جامعه شناس آلمانی، Wolfgang Sofsky - که سالهای زیادی جامعه شناسی بازداشتگاههای هیتلری را مطالعه و تحقیق کرده -  پیرامون جوّ حاکم بر بازداشتگاههای نازیها مینویسد، در تمامی زندانها و قتلگاههای رژیمهای استبدادی و جنایتکار در همه جا و هر زمانی، حاکم بوده وهنوز نیز حاکم است. او در سال 1993 این طورمینوسد:
"تک تک افراد (رژیم جنایتکارهیتلری) وفاداری و از خود گذشتگی خود را (نسبت به نظام نازیها) این طور بنمایش می گذاشتند که به ابتکار خویش، خیلی بیشتر و شدیدتر از آنچه در دستور کارشان آمده بود، خشونت و بیرحمی بکار می بردند. برای مثال اعمال قهر و خشونت، آنهم بطور شدید و افراطی، هرگز از طریق اطاعت و گوش بفرمان بودن مکانیکی بوجود نمی آمد. بلکه برعکس سرمشق و الگوی همهء آنها ساختار گروهی بود که در آن، این انتظار وجود میداشت، اعضاء (قاضی، بازپرس، شکنجه گر، زندانبان و ...) مرزهای عادی و معمولی قهر و خشونت را در نوردند و پا را از هر گونه حدّ و حدودی فراتر نهند."
    خیلی کوتا و خلاصه: حقیقت دهشتناک اعمال و رفتار جانیان سیاسی در این نیست که آنها دستورات مافوق خود را، طوریکه خود ادعاء میکنند، "کورکورانه" اطاعت میکنند. بلکه برعکس: آنها بر اعمال و رفتار جنایتکارانه خویش معرفت کامل دارند. و بدتر از آن اینکه، گمان میکنند، کاری درست و صحیح و بسیار مهمّی را انجام میدهند.
     حتی زیمباردو، متصدی آزمون "زندان استانفورد" نیز در نوشته های تفسیری خود مینویسد: بعضی از افراد  در نقش زندانبان طرف زندانیان را میگرفتند و جانبدار آنان میشدند. بعضی دیگر، البته با تعصبی خاص، ولی منصفانه عمل میکردند. واقعیت این بود که: تنها تعداد قلیلی از دانشجویان، در نقش نگهبانان زندان، بطرزی وحشتناک با سنگدلی بی مانند، قهر و خشونت بکار میبردند.
    در حقیقت بگفته دو روانشناس اجتماعی از انگلستان:
" نه از آزمون " زندان استانفورد" و نه از آزمایش "روانشناسی اطاعت" از میلگرام، میتوان این استنباط را کرد که: میشود انسانها را بی فکر و بی اراده به اعمال قهر و خشونت، به قساوت قلب و جنایات سیاسی راغب نمود. "
    در نوشته بعدی به این امر مهم خواهم پرداخت: چرا و چگونه انسانها حاضر میشوند، خویشتن خویش را با اندیشه های استبدادی و رهبران و مُبلغان خشونت و خشونتگری هم هویت کنند و در قهر آمیزترین و خشونت بارترین رژیمها و یا گروههای سیاسی-عقیدتی، دست به جنایات سیاسی زنند؟ 
 روانشناسی و یا "منطق" جانیان سیاسی (2)
  در نوشته پیشین به این امر پرداخته شد که جانیان سیاسی "آدمهای خوب و بی آزاری" نیستند که در اثر تغیر اوضاع و شرایط و اطاعت کورکورانه از رهبران خویش دست به آزار و اذیت دیگران زده، عامل جنایت و آدمکشی میشوند. دراین بخش از نوشته سعی بر اینستکه برای این پرسش مهم، پاسخی در خور پیدا کنم که :
 دراین بخش از نوشته سعی بر اینستکه برای این پرسش مهم، پاسخی در خور پیدا کنم که : چرا و چگونه انسانها حاضر میشوند، خویشتن خویش را با اندیشه های استبدادی و رهبران و مُبلغان خشونت  و خشونتگری هم هویت کرده و در قهر آمیزترین و خشونت بارترین رژیمها، و یا گروههای سیاسی- عقیدتی، دست به جنایات سیاسی زنند؟ 
    خیلی بیشتر از آزمونهای روانشناختی که در نوشته قبلی به آنها اشاره شد، اسناد و شواهد غم انگیز تحقیقات و پژوهشهای تاریخی در کشورها و جوامع گونان، بما ثابت میکنند: زمانی قهر و خشونت، سنگدلی و بیرحمی همراه با جنایات هولناک سیاسی پا به عرصهء وجود اجتماعی گذارده اند که انسانها قویاً به گروههای سیاسی – عقیدتی ِ ستایشگر زور و قهر، تمایل پیدا کرده اند. در اصطلاح روانشناسی، هر زمان انسانها خویشتن خویش را تابع ایده ئوژیهای مُبلغ توسعه و گسترش خشونت کنند،  افکار و عقاید بر انگیزنده قهر و خشونت در درون آنها آتش خشونت را فوران می گردانند. در این ساز و کار روانی، آنها در امر خشونت و جنایت، خلاق نیز می شوند . بدتراز همه اینکه، در اعمال ستم و خشونت نسبت بدیگر انسانها، احساس غرور و افتخار نیزمی کنند.
      سئوالی را که ما بایستی در اینجا طرح کنیم، این است: چرا و چگونه انسانها حاضر میشوند، خود را با اندیشه های استبدادی و رهبران و مُبلغان خشونت  و خشونتگری هم هویت کنند و این هویت را در قهر آمیزترین و خشونت بارترین وضعیتها فعال کرده، محکم و استوار حفظ کنند؟ 
     در پاسخ به پرسش فوق سه جواب عمده وجود دارد: الف: وجود "اندیشهء راهنمای زورمدار" نزد بعضی از انسانها، ب: ایجاد حالتها و وضعیتهای خاص  بحرانی و یا "ظاهراً" بحرانی و بالاخره، ج - نقش رهبران  و سازندگان نظریه های خشونت در ایجاد استبداد:
الف: وجود "اندیشهء راهنمای زورمدار" نزد بعضی ازانسانها:
 دلیل وجود این امر را دو محقق در علم روانشناسی بنامهای Carnaghan و McFarland در تحقیقی بسیار جالب و آموزنده به سال 2007 مسیحی  در اختیار ما می گذارند. این دو روانشناس پژوهشگر در تحقیق خویش دو آگهی گوناگون در روزنامه ها انتشار دادند. در آگهی اوّل مطلب مربوط میشد به  دعوتنامه ای جهت شرکت در یک "آزمون استاندارد روانشناسی". دومّین آگهی محتویش دقیقاً همان متنی بود که زیمباردو در گذشته جهت یافتن افراد دانشجوی مایل به شرکت در آزمون "زندان استاندفورد" انتشار داده بود. در این متن آمده بود، ما برای " تحقیق روانشناسی زندگی در زندان" نیاز به افراد شرکت کننده داریم.
    ارزیابی خصوصیات بارز داوطلبانی که به آگهی های فوق جواب دادند نشان داد: به آگهی دوم با محتوی "پژوهش در زندان" انسانهائی کاملاً نوع دیگر نسبت به آگهی اوّل، جواب داده بودند. در واقع افرادی مایل بودند در آزمون "زندان" شرکت کنند که مشخصهء بارز اندیشه شان در مورد زندگی در زندان این بود: " در یک زندان بایستی سلسله مراتب و انضباطی سخت و آهنین وجود داشته باشد."
      این نظر که در واقع بیانگر "اندیشه راهنمای زور مدار" است، (من در اینجا از  اصطلاح فلسفی که مبتکر آن ابولحسن بنی صدر است، استفاده کرده ام.) را تنها داوطلبانی داشتند که حاضر بودند در آزمون زندان شرکت کنند. این امر نشان میدهد که تنها انسانهای خاصی وجود دارند که مایلند در یک چنین آزمونی شرکت کنند و حتی بیشتر از آن، اصلاً نقش نگهبان زندان را نیز بعهده بگیرند.
    ساده ترین نوع توضیح در مورد داشتن اندیشه زورمدار نزد بعضی از انسانها اینست: دلائل وجود زورمداری، در خصوصیات شخصیتی هر فرد نهفته است. این خصوصیات از جنبه روانشناسی خیلی خلاصه عبارتند از: درجه اعتقاد و باور به آمریت، در حقیقت داشتن فکر استبدادی؛ قبول سلسله مراتب سخت اجتماعی و سلطهء اقشار و طبقات و گروههای اجتماعی بر یکدیگر و دیگر خصلتهای فردی ِ باورمند به زور و حاکمیت استبدادی. برای مثال نشان بارز وجود اندیشه زور مدار در مغز یک انسان اینستکه: او راه حلّ هر گونه مشکل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و یا اقتصادی را بکار بردن زور و قهر و خشونت می بیند.
    دو روانشناس اجتماعی از انگلستان که قبلاً به کارهای آنان اشاره شد، یعنی  S. Alexander Haslam  و Stephan D. Reicher در سال 2006 در آزمون دیگری، این امر بسیار مهم را ثابت کردند:
آنها در"آزمون زندانی" که خود، به تقلید از آزمون زیمباردو، بوجود آوردند، شاهد این امر مهم گشتند که تعداد زیادی از شرکت کنندگان، اصلاً حاضر نبودند نقش نگهبان زندان را بازی کنند. در آزمون زیمباردو نیز عین همین امر واقع شده بود. کسانیکه حاضر نبودند نقش زندانبان را بازی کنند، دلایل خویش را جهت امتناع از قبول این نقش نیز بیان نمودند.
    مهمترین دلیل امتناع کنندگان این بود: ما از خود این واقعیت را سئوال میکنیم. اگر ما با پرشوری و حرارت نقش زندانبان را ایفا کنیم، دوستان و آشنایان ما چه برداشتی از این کار ما خواهند داشت؟ علاوه بر این، چگونه میشود در آزمون، بمثابه "نگهبان زندان" با آمریت و استبداد، یا حتی با خشونت و بیرحمی عمل نمود و این نقش را با نقشهای دیگر و واقعی خود در اجتماع - برای مثال پدری پرمهر و محبت و دلسوز فرزندان بودن، یا همکاری محترم و دوست داشتنی و یا اصلاً عضو انجمن حمایت از حیوانات، بودن - سازگار نمود.
     دلایل بیان شده از طرف امتناع کنندگان نشانگر این واقعیت هستند که:
 انسانها هر چقدر بیشتر و قویتر نسبت به گروهها و جماعات احساس تعلق خاطر داشته باشند، که در آنها ارزشها و معیارها و قوائد عدم  زور حاکم اند، بهمان اندازه کمتر، و در واقع به ندرت حاضرمیشوند، خود را با گروههائی که گرایش به نقش آمریت و استبداد و در نتیجه تمایل به قهر و خشونت دارند، هم هویت کنند.
ب: وجود حالتها و وضعیتهای خاص بحرانی و یا "ظاهراً" بحرانی:
     در طول تاریخ هر کشور و جامعه ای، و یا اصلاً در طول عمر هر انسانی، وضعیتها و حالتهای خاص بحرانی و یا "ظاهراً" بحرانی بوجود آمده اند و می آیند. این اوضاع و حالات خاص، بعضی از انسانها را "وادار" میکنند، ارزشها و معیارهای استبدادی را بپذیرند و در عمل از نظرات و رفتار و  روشهای گروههای استبداد طلب جانبداری کرده، آنها را نمایندگی کنند.
     دو روانشناس اجتماعی از انگلستان در"آزمون زندانی" که خود بوجود آوردند، به نتایج غیر مترقبه و شگفت انگیزی دست یافتند. آنها مینویسند:
   "داوطلبین شرکت کننده در آزمون ما که در ابتدا همگی دیدگاههای مردمسالاری داشتند، قدم به قدم بسوی نظرات و معیارهای استبدادی گرایش پیدا نمودند. این حالت بخصوص زمانی واقع می شد که گروه (زندانیان) آنها دیگر درست انجام وظیفه نمیکرد و تمامی سیستم زندان تهدید به هرج و مرجی غیر قابل کنترل میشد. در یک چنین وضعیتی ظاهراً وعده و نوید رژیمی سختگیر و زورگو با رهبری قدر قدرت و مستبد که با قهر وخشونت دست بکار ایجاد آرامش و نظم شود، فریبنده و اغواء کننده بود. حتی اگر مدیریت و رهبری استبدادی برای همهء اعضاء، بمثابه راه حلّی فریبنده بنظر نمی رسید، ولی در وضعیتهای بحرانی و یا "ظاهراً " بحرانی، بهرحال کمتر از دیگر حالتها و وضعیتها، خطرناک و هراسناک تصور می شد. معمولاً گرایش به استبداد و خشونت، بعنوان خصلتی ثابت در شخصیت و منش انسانها، توصیف میشود. ولی در این آزمون ما توانستیم مشاهده کنیم که این خصلت باصطلاح تثبیت شده در منش انسانی، تحت تأثیر تغیر شرایط و وضعیتها، تغیر و تحول خواهد کرد."
    نسل انقلاب در ایران، بخصوص کسانیکه اوضاع سیاسی و تحولات و تغیرات روز به روز آن را زیر نظر داشتند و دارند، امر فوق، یعنی ایجاد بحران و یا "ظاهراً" بحران را، خیلی خوب می شناسند. ساختن بحران و سوء استفاده از آن جهت استقرار و استمرار استبداد، مشخصهء بارز رژیم ملاتاریا از سی سال گذشته تا کنون در ایران است. خمینی رهبر و الگوی مستبدین در بازسازی   استبداد در ایران پس از انقلاب، تصرف سفارت آمریکا و به گروگان گرفتن  آعضاء آن را "انقلاب دوّم و مهمتر از انقلاب اوّل" خواند. حمله ارتش صدام حسین به ایران و ایجاد جنگ و ادامه ء احمقانه و خیانت آمیز آن را "جنگ نعمت است" نامید. این "حوادث" و "رویدادها"ی سیاسی ایجاد کنندهء  بحرانها همگی "نعمتهائی" شدند برای مستبدین تا بکمک آنها، استبداد خونریز خود را بر میهن و مردم ایران، مستقر کنند. جای تعجب نیست که در حال حاضر نیز "قدرت اتمی" شدن رژیم ملاتاریا، "ظاهراً" تبدیل به "بحرانی جهانی" گشته است. البته تمامی هزینه های سرسام آور این بحرانها را، بقول ابولحسن بنی صدر، مردم ایران باید بپردازند.
    علاوه بر این در ساختن بحران و ادامهء آن، نقش کشورهای استبدادی منطقه و قدرتهای سلطه گر جهانی را نیز نبایستی فراموش کرد. ابولحسن بنی صدر، اولین رئیس جمهور منتخب ملت ایران، در کتاب "خیانت به امید"  که در 25 شهریور سال 1361 انتشار داد، از: "هجوم همه جانبه نیروهای داخلی و خارجی ارتجاع و استبداد به نسل انقلابی و ... روزهای تلخ کشتارها و اعدام ها ..." یعنی جنایات سیاسی هموار کننده راه برای استقرار رژیم استبدادی ملاتاریا مینویسد. بنی صدر در کتاب فوق به تفصیل چگونگی بازسازی استبداد از راه ایجاد انواع گوناگون و در واقع روز بروز بحران توسط جانبداران استبداد را شرح داده است.
ج - نقش رهبران و سازندگان نظر و نظریه های خشونت در ایجاد استبداد:
 مهم نیست در جهان ما تا چه اندازه هرج و مرج و اغتشاش وجود دارد. ما انسانها همیشه و بطور دائم در تلاشیم، به حوادث و اتفاقاتی که در دنیا رُخ میدهند، معنائی بدهیم. ما انسانها مدام در پی یافتن توضیحی هستیم، که مثلاً، چرا و چگونه مسائل و مشکلات بوجود آمدند. ما در صددیم و میخواهیم برای خود چشم انداز و یا "خیال" و تصوری را بوجود آوریم. بر این مبنی که از چه راه و چگونه میتوان این مسائل و مشکلات را حلّ نمود. این عمل، یعنی جهان را برای خود تعریف، معنی و یا تبیین کردن را، ما انسانها هرگز به تنهائی انجام نمی دهیم. بلکه بیشتر در پی آنیم که از سازندگان نظر و نظریه ها، یعنی اشخاصی که بالقوه نقش رهبر و الگو را برای ما ایفا میکنند، کسب اطلاع کنیم. آنها هستند که ما را در یافتن چشم اندازی جهت حلّ مشکلات ومسائل،  راهنمائی میکنند.
   در اینصورت زمانیکه ما رفتارهای خشونت آمیز افراد و گروهها و دشمنی آنان با دیگر گروههای اجتماعی و عقیدتی را مطالعه میکنیم، بایستی همیشه نقش نظر و نظریه سازان و رهبران و الگوهای آنان را نیز مد نظر قرار دهیم. زیرا افراد و گروههای خشونتگر، زمانی دست به قهر و خشونت خواهند زد که رهبرانشان به آنها بباورانند که:
 1- ما در بحرانی سخت دشوار قرار گرفته ایم، 2- ما و "دین و مرام و عقیدمان" بشدت در خطر هجوم بیگانگان (بزبان ملاتاریا "غیر خودیها" ) است و بالاخره 3- ما نیاز ی مبرم به دخالت  و حمله و تجاوز بیرحمانهء شما ها داریم.
     دو محقق در روانشناسی اجتماعی از انگلستان به امر فوق نیز در آزمون زندان که خود بوجود آوردند، خیلی خوب توجه کرده اند. آنها مینویسند:
 " شرکت کنندگان در آزمون (در نقش زندانبان) در حالتهای ظاهراً بحرانی به مقدار کمی مستبد و آمریت خواه میشدند، با این وجود نیازی مبرم به نقش نظر سازان و رهبران مستبد فعالی داشتند که گرایش استبدادی، در ابتدا ضعیف، خویش را تقویت کرده و رژیمی نو، خشن و سنگدلی را بکار گمارند."
    در حقیقت نقش رهبران خشونتگر زمانی فوق العاده مهم و حساس خواهد شد که آنها به حامیان و طرفداران خود این امر را بباورانند، که "مسائل و مشکلات ما" از جانب گروههای شرور "غیر خودی" ساخته شده و بوجود می آیند. اگر رهبر و یا رهبران استبداد بتوانند این دروغ بزرگ را به پیروان خویش بقبولانند، کار آنان خیلی ساده خواهد شد. از آن پس رهبر، برای اعضاء متمایل به استبداد، یعنی کسانیکه خود را با اندیشه های او و دیگر سازندگان نظریه های خشونت، هم هویت کرده اند، معیارهای جدیدی از دشمنی علیه دیگران، یعنی "غیر خودیها" را  می سازند.
    هنوز خطرناکتر از ایجاد انواع گوناگون دشمنی ها در جامعه، زمانی خواهد شد که رهبران مستبد به پیروان خود این دروغ بزرگ را بقبولانند و آنها را متقاعد کنند که: تمامی ارزشها و صفات عالی انسانی (یا "اسلامی" یا "انقلابی" یا "طراز نو و مدرن" و یا ...) در گروه ما جمع و متحّد و تکمیل شده اند. آنطور که دفاع از ما و عقیده و مرام ما، در حقیقت حفظ "تمامی خوبیها در این جهان" است. در این صورت هم  دفاع و هم حفظ همهء این "خوبیها" در گرو مبارزه و یا اصلاً نابود کردن "دشمنان شرور" ما، یعنی "غیر خودیها" قرار دارد.
    تحت چنین شرایط و حالتهای جنون آمیز روانی است که قتل عام و امحاء گروههای مذهبی، ملی، نژادی و...، ارزش و معیار گروههای خشونتگر میشوند. در این جوّ خشونت و ویرانگری است که قتل توده های بزرگ انسانی برای جانیان سیاسی بمثابه عملی افتخار آمیز و درخشان جلوه میکند. این روانشناسی و "منطق" جانیان سیاسی است.
 خمینی این "رهبر کبیر" جانیان سیاسی در ایران نیز، این "منطق" جنون آمیز را از آن خود و پیروان خویش کرد. او ابتدا "اسلام" دست ساخت خود را، در مقایسه با دیگر "اسلام ها" که خود و دیگر نظریه سازان جنایتکار پیرو او، کشف میکردند، "اسلام ناب محمّدی" نامید. یعنی تمامی ارزشها و صفات عالی انسانی و "اسلامی" در ما و گروه طرفدار ما، جمع و متحّد و تکمیل شده اند.سپس کینه پروری را رواج داد و خشونت را تقدیس کرد  و در سال 1376اینگونه دستور قتل عام صادر کرد:
"در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است. سریعاً دشمنان اسلام را نابود کیند. در مورد رسیدگی به وضع پرونده ها در هرصورت که حکم سریعتر اجرا گردد همان مورد نظر است. روح اللّه موسوی خمینی " (خط کشی زیر جمله از من است.)
    با این دستور بنا بر نوشته آیت اللّه منتظری " در کمتر از سه روز بیش از 4000 نفر را اعدام کردند." ( از کتاب "خاطرات آیت اللّه منتظری")
   در مجموع و خلاصه، شناختهای نوئی که توسط تحقیقات جدید پیرامون روانشناسی یا "منطق" جانیان سیاسی حاصل شده اند، همگی بر این نظرند:
   انسانها قادرند دست به وحشتناکترین خشونتها، و جنایات سیاسی بزنند. ولی نه از روی ناآگاهی و عدم شعور، بلکه عمداً و قصداً و کاملاً واقف بکار خویش. زیرا جانیان سیاسی گمان میکنند، جنایات آنها عملی کاملاً درست و افتخار آمیز است. علاوه بر این، وقتی انسانها خویشتن خویش را با گروهی سیاسی – عقیدتی هم هویت کردند که ایده ئولوژی و مرام آن گروه، یک چنین خشونت و جنایتی را توجیه میکند، در اینصورت تحقیر و آزار و حتی نابود کردن دیگران نیز مشروع میگردد.
آنچه از جنبه روانشناسی برای مطالعات و تحقیقات در آینده حائز اهمیت است، اینستکه ما بیشتر از  آنچه تا کنون می دانیم، از راه تحقیق بدانیم که چه افرادی با چه روانشناسی و دیدی خود را با گروههای جانبدار خشونت هم هویت میکنند؟ و تحت چه شرایط و حالتهای روانی امکان بوجود آمدن چنین هم هویتی بیشتر میشود؟
   محقق و عالم علم تاریخ کزارینی از تحقیق خویش در مورد آیشمن به این نتیجه بسیار مهم رسیده است:
    "قبول فرضیه ، بی پایگی و بی مایگی آدمهای شرور، هم چنین نظرات میلگرام، در مورد تمایل به اطاعت و گوش بفرمان بودن نسبت به صاحبان امر، تحقیقات ما را در این زمینه نزدیک به چندین دهه عقیم گرداند." من نیز با
 این نظر موافقم و بقول جان تورنر، حال زمان آن رسیده است که " ما خود را از زندانهای نظریه سازان و نظریه پردازان بیگانه با واقعیتها، رها کنیم."
 فهرست منابع و کتابها:
 H. Arendt, Eichmann in Jerusalem: A report on the banality of evil, Penguin, New York 1963
 Phil Banyard, Tyranny and the tyrant, The Psychologist, 20 (8), 2007, 494–495, Siehe auch: www.thepsychologist.org.uk
 C. Browning, Ganz normale Männer, Das Reserve-Polizeibataillon 101 und die „Endlösung“ in Polen, Rowohlt, Reinbek 1999
 D. Cesarani, Eichmann. His life and crimes, Heinemann, London 2004
 S. A. Haslam, S. D. Reicher, Beyond the banality of evil, Personality and Social Psychology Bulletin, 33, 2007, 615–622
 S. A. Haslam, S. D. Reicher, , Social Psychology Quarterly, 70, 2007, 125–147
 S. Milgram, Obedience to authority, Harper & Row, New York 1974
 S. A.Haslam, S. Reicher, Rethinking the psychology of tyranny: The BBC Prison Study, British Journal of Social Psychology, 45, 2006, 1–40
 Theo R. Payk, Das Böse in uns. Über die Ursachen von Mord, Terror und Gewalt. Patmos, Düsseldorf 2008
 S. Reicher u.a., Entrepreneurs of hate and entrepreneurs of solidarity, International Review of the Red Cross, 87, 2006, 621–637
 Wolfgang Sofsky, The order of terror, Princeton University Press, Princeton, NJ 1993
 P. Zimbardo, Der Luzifer-Effekt, Springer, Heidelberg 2008
 ابولحسن بنی صدر، خیانت به امید، انتشارات انقلاب اسلامی ، شهریور
1361
خاطرات آیت اللّه منتظری، مجموعه پیوستها و دست نویسها، انتشارات انقلاب اسلامی ، فوریه 2001
 انقلاب اسلامی در هجرت، شما ره های 705 و 706 ، مقاله " قاضیان عضو مافیا که برخی از آنها در کشتار زندانیان و ترورهای سیاسی نقش داشته اند. سپتامبر 2008

شیوهای بازجویائی در رژیم ولایت فقیه. مأموران جنایت و شکنجه ای که همه چیز را برای خود مجاز می دانند

پروندهٔ ویژه، شیوه های بازجوئی:... بنظر شما ثواب بازجویی در حکومت امام زمان (عج) چقدر است؟ این مجموعه حاصل بررسی گفته ها یا رنجنامه های مکتوب حدود ٢٧٠ نفر از زندانیان سیاسی سه دههٔ اخیر است که از درون زندان و یا پس از آزادی از زندان در رسانه ها و سایت ها منتشر کرده اند. سعی شده تنها مواردی ذکر شود که می توان به یقین گفت شیوهٔ معمول بازجویی در اکثر این پرونده ها بوده است. ... 
◊چهار مرحلهٔ اصلی پرونده های سیاسی: ١- بازداشت. ٢- اعمال فشارهای جسمی و روحی ← شیوه های بازجویی : الف - هدف : در هم شکستن متهم برای • تخلیهٔ اطلاعات • گرفتن اعتراف • تواب سازی ب - • فشار و آزار جسمی(١٣ نوع) • فشار و آزار روانی(١٤ نوع) • شگردهای فریب متهم(٦ نوع) ٣- گرفتن اعتراف به جرائم فاقد سند و مدرک ٤- استفادهٔ تبلیغاتی در تلویزیون یا رسانه ها 
♦ فشار و آزار جسمی(=شکنجهٔ فیزیکی) ← ١٣ نوع : ١- ضرب و شتم ٢- شلاق زدن مداوم که نام تعزیز بر آن گذاشته اند و توجیه دینی پیدا کرده است ٣- محدود کردن دستشوئی و حمام ٤- منع از رفتن به هواخوری=(فضای سرباز)برای روزهای متوالی ٥- بازجویی بی وقفه ٦- استفاده از باتوم برقی یا شوک الکتریکی ٧- عدم رسیدگی پزشکی ٨- ایجاد خستگی فیزیکی با ایستادن نگاه داشتن طولانی مدت ٩- بازجویی در هنگام بیماری ١٠- فرو کردن مکرر سر در توالت ١١- بی خوابی : • بیدار کردن مکرر به بهانهٔ بازجویی و ... • روشن گذاشتن لامپ بصورت ٢٤ ساعته به قصد اختلال در سیستم خواب بدن • ایجاد سر و صدا در ساعات خواب زندانیان ١٢- آزار جنسی ١٣- تجاوز جنسی : • از طریق هم بند کردن با مجرمان خطرناک یا اعدامی • با باتوم یا شیشه نوشابه • توسط خود بازجو به برخی دختران در دههٔ ٦٠ و به برخی بازداشت شدگان پس از انتخابات سال ١٣٨٨
♦♦ فشار و آزار روانی(=شکنجهٔ سفید) ← ١٤  نوع: ١- وضعیت بهداشتی نامناسب سلول ٢- محرومیت از : •تماس با خانواده و وکیل •دسترسی به روزنامه، کتاب، تلویزیون، رادیو ٣- وادار کردن متهم به انتخاب وکیل هماهنگ با تیم بازجویی ٤- فحاشی به فرد، خانواده و مقدسات او ٥- انواع تهدید ها : •تهدید به شکنجه و حالت انتظار شکنجه • تهدید به ایجاد مزاحمت برای خانواده یا بستگان • تهدید به افشای مسائل خصوصی در روزنامه ها • تهدید به اعدام یا حبس های طولانی مدت • تهدید به تجاوز به فرد یا اعضای خانواده اش ٦- انفرادی طولانی مدت. محروم بودن از صدا، نور، منظره، و اتفاقات، رفته رفته فرد را به افسردگی می کشاند و در صورت تداوم او را دچار اختلال روانی می کند. ٧- بستن چشم ها و دست های متهم برای ساعات های طولانی ٨- استفاده از ناله ها و ضجّه های زندانیان دیگر برای ترساندن متهم. ٩- زدن اتهامات سنگین بی اساس برای به قصد تخریب روانی فرد : • اتهامات امنیتی(جاسوسی، براندازی، محاربه) • اتهامات اخلاقی کثیف( شرابخواری، روابط جنسی حتی در کودکی...) • اتهامات مالی سنگین • اتهامات دینی( ارتداد، یهودی بودن، بهائی شدن)  ١٠- هم بند کردن متهمان سیاسی با مجرمان سابقه دار و خطرناک ١١- فشار از طریق دستگیری اعضای خانواده ١٢- فشار آوردن به وکیل یا تهدید وی و پرونده سازی برای او ١٣- کشاندن مسائل خصوصی فرد از شنود به روزنامه ها ١٤- شایعه سازی علیه متهم در روزنامه ها، تلویزیون، سایت ها و تلویزیون 
♦♦♦ شگردهای فریب متهم ← ٦ نوع: ١- بی خبر گذاشتن مطلق متهم از اتفاقات بیرون زندان و سایر بازداشت شدگان ٢- دادن اطلاعات غلط از اوضاع کشور و جهان برای بهم ریختن قدرت تحلیل متهم ٣- دروغ گفتن به متهم در مورد اعتراف کردن بازداشت شدگان دیگر علیه او ٤- مطرح کردن اتهامات سنگین به قصد در هم شکستن متهم و پذیرش اتهامات سبک تر ٥- شگرد بازجوی خوب و بازجوی بد، که در نتیجهٔ آن، متهم از ترس بازجوی خشن، به بازجوی دیگر پناه می برد ٦- شگرد انتقاد از خود و وارد کردن متهم در بازی اعتراف به خطا های کرده و نکرده

samedi 16 juillet 2011

اعتیاد. اینجا جایی است که هم دست شوئی رفته، هم تزریق می کنند، هم غذا می خورند، هم همینجا می خوابند، هیچ بهداشتی وجود ندارد

آقای محترم، جناب آقای رئیس بهداشتی، اینجا جایی است که مردم هم زمان هم دست شوئی می کنند، هم تزریق می کنند، هم غذا می خورند، هم همینجا می خوابند، هیچ بهداشتی وجود ندارد. و این میکرب و این بیماری می رود در اجتماع، می رود در خانه های مردم . چهار تا دانه سُرَنگ(=seringue و یا Syringe) می آورد یارو آقای ذاکری پخش کند بین معتاد ها. آن[دیگری] می آید می گوید اینجا سُرَنگ پخش نکنید، درِ خانه ام شلوغ است، فلان...، کار ندارم. سُرَنگ هائی که یک نفر می آید دانه ای دویست تومان می فروشد به آن بدبخت های دیگر. مجبورند سُرَنگ مشترک استفاده بکنند. اینجا شهر بندر عباسی است که باید شهر توریستی باشد، باید شاخص کشورمان باشد که این وضعیتی است که دارد.

vendredi 15 juillet 2011

این فیلم را با دقت و حوصله تا انتها ببینید. فیلم مستند جنایات و تجاوزات و وقاحت های رژیم ولایت فقیه

نه چپیم، نه راست، نه سبزیم و نه سرخ و بیزاریم از سیاست، وقتی که انسانیت و دیانت پای آن قربانی شود. می خواهیم انسان باشیم. پیش از آنکه خود را ایرانی و مسلمان بنامیم. و می خواهیم صداقت داشته باشیم، با خودمان و با شما، تا جز حقیقت نگوئیم. و انصاف داشته باشیم، تا حق گوئی را فدای هیچ کس نکنیم، و بیهوده به آبروی کسی چوب حراج نزنیم. و پاک باشیم تا بباریم همچو ابر، بر پلیدی ها، زشتیها و نا پاکی ها. ... در این مجموعه قصد داریم بدون هیاهو و با استناد به گزارش شاهدان عینی از درون زندان ها و بازداشتگاه ها، به تصویری واقع بینانه و منصفانه از پشت پردهٔ پرونده های 
سیاسی در ایران، دست پیدا کنیم. به این منظور پس از یک مقدمه، و فقط برای نمونه از بین صدها پرونده، چهار پرونده را مورد بررسی قرار می دهیم:
- پروندهٔ یکی از فعالان در زمینهٔ حقوق کارگران - پروندهٔ دو تن از دانشجویان - پروندهٔ چند تن از فعالان در حوزهٔ اینترنت - پروندهٔ کهریزک. و در نهایت به موضوع پیچیدهٔ شیوه های بازجوئی خواهیم پرداخت. برای سندیت بیشتر، یخش هائی از فیلم های بازجوئی از متهمان ردیف چندم قتل های زنجیره ای را که به تأیید رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی [حسینیان که گفت ما یک پا قاتلیم] رسیده است، به این مجموعه ضمیمه کرده ایم. 

dimanche 10 juillet 2011

نقش روشنفکران در انقلاب ایران چه بود؟ روشنفکران گول خوردند؟ ستون پایه های استبداد را چه کسانی باز سازی کردند؟ سپاه پاسدار و دادگاه انقلاب و... را چه کسانی ساختند؟

خانم ستاره درخشش: نقش روشنفکران چه بود؟ تعداد زیادی از گروه های چپ، روشنفکران، اینها همه، می گویند که ما گول خوردیم در آن زمان. برخی از منتقدین هم می گویند که اینها، برای اینکه گناه های خودشان را پاک بکنند، این حرف را می زنند. نظر جنابعالی چیست؟ آقای ابوالحسن بنی صدر: این درس خوانده های جدید، اینها بعنوان هدف چه در سر داشتند؟ آزادی در سر داشتند یا قدرت در سر داشتند؟ این ستون پایه های استبداد را کی باز سازی کرد؟ درس خوانده های جدید کردند یا آقای خمینی و یا ملاتاریای ... همان چند تا دستیار ایشان کردند؟ این یک سوألی است جوابش که معلوم شد، معلوم می شود که نه کسی فریب نخورده، هر کس دنبال قدرت بوده. خوب این، وقتی که کسی، هدف آزادی را رها کرد، در قدرت قانون چیست؟ قوی ضعیف را می بلعد. این قاعده و قانون است. خوب، از آن ستون پایه ها یکی سپاه پاسدار است. کی ساخته است؟ آقای دکتر[ابراهیم] یزدی می گویند ایشان طراحی کرده. حکومت موقت هم تصویب کرده، ساخته. خوب، آقایان[= خمینی و ملاتاریا] از دستشان گرفتند، الان ستون فقرات این رژیم است. دادگاه انقلاب را کی ساخته؟ باز  آقای دکتر[ابراهیم] یزدی می گویند پیشنهاد از ایشان بوده. حکومت موقت قبول کرده، آن آقایان هم در دست گرفتند، با آن سلاخی را شروع کردند تا امروز هم مشغولند. عرض کنم بشما انحصار وسائل ارتباط جمعی را، همین روزنامه و ... را، کی به انحصار این آقایان در آورده؟ خشونت را کی اول در کار آورده ؟ در گنبد، در کردستان، در خوزستان، در تهران، در آذربایجان، کی خشونت را در کار آورده؟ پس اینها مجموعهٔ اعمالی است که انجام گرفته، و نتیجه، آن ساخت های استبداد باز سازی شده. ستون پایه ها برگشته، حتی تقویت هم شده. آن ارتش، نه آن روحیه را دیگر داشت که بتواند ستون پایه بشود، نه آن تجربه ای که کرده بود، به او اجازهٔ می داد که این نقش را بازی کند. با آن نمی شد استبداد درست کرد. یک سپاه پاسدار، اول نقش شمعک داشت ولی حالا شده خودش، یک ستون قوی. دستگاه قضائی به انحصار آقایان است، دستگاه تبلیغاتی به انحصار شان است، دستگاه فتوا و باصطلاح قانون گذاری بانحصارشان است،،. اینها هستند ستون [پایه ها]، دستگاه مالی در انحصارشان است، از بنیاد مستضعفان شروع شد تا به بعد. و عرض کنم به شما، فکر راهنما بعنوان اسلام و اینها هم در دستشان است، این ستون پایه ها را ساختند، و این ستون پایه ها را آنها[= خمینی و ملاتاریا] شروع نکردند به ساختن. دیگران ساختند، تحویل آنها... آنها[= خمینی و ملاتاریا] از دستشان گرفتند. می توانستند هم نسوزند، مثلاً من وقتی رئیس جمهور شدم، شروع کردم به تغییر دادن ساخت دستگاه ارتش. و باصطلاح ارتش را مردم سالار کردن برای اینکه این، ستون پایهٔ قدرت نشود. همینطور در وزارت دارائی اینکار را کردم، در سیستم بانکی اینکار را کردم، هرجا که در حیطهٔ اختیار من بود. خوب، اینها می توانستند همین کار را بکنند. خانم ستاره درخشش: می گویم از نظر صاحب نظران سیاسی انقلاب تا کنون سه مرحله را طی کرده است. مرحلهٔ اول، زمانی بود که آیت الله خمینی در نوفل لو شاتو بسر می برد که در آن مرحله مردم فریفتهٔ ایشان شدند، زیرا ایشان در مصاحبه ها وعدهٔ آزادی می دادند و از عدم رغبت به داشتن مقام سخن به میان می آوردند. مرحلهٔ دوم، دوران ورود ایشان به کشور، ولایت فقیه و اختیارات مطلق ایشان بود. و مرحلهٔ سوم، جانشینان آیت الله خمینی بودند که امور کشور را در دست گرفتند. دکتر بنی صدر می گوید انقلاب این مراحل را طی نکرد، زیرا مرحلهٔ دوم و سومی که نام بردید، ضد انقلاب بود. اما در مورد جانشینان آیت الله خمینی ایشان می گویند: جانشینان ایشان کی ها هستند؟ ایرانگیتی هایند. یعنی کسانی هستند که از گروگانگیری[سفارت آمریکا در تهران] در یک نوع روابط پنهانی، با قدرت های خارجی، نه تنها آمریکا، با غالب ...در همین ایرانگیت کشف شد دیگر، ایرانگیت انگلیسی، نمی دانم فرانسوی، اتریشی و... . باصطلاح آن رابطهٔ آشکار عادی که انقلاب برایش انجام گرفته بود که ما با دنیا روابط عادی داشته باشیم و به استقلال رابطه برقرار کنیم، آن جای خودش را داده به یک دیپلماسی و یک سیاست خارجی پنهانی. همه اش در پنهان است. حالا فرض کنید الان حزب الله، آنجا[= لبنان] ایجاده شده، سرمایه اش... خرجش را ایران می دهد، اسلحه اش را ایران می دهد. حالا شما بپرس از این آقایان؟ ابداً، ما هیچ خبر نداریم، نخیر، به ما چه؟ ما یک حمایت معنوی می کنیم. پنهانی است. با نمی دانم حماس پنهانی است، با سوریه پنهانی است، با اروپا پنهانی است، با آمریکا پنهانی است. تمام این دوران سی سال، این سیاست خارجی ما و دیپلماسی ما، دیپلماسی پنهانی است. هیچی  آشکار بر مردم ایران نیست. الان اینها در واقع یک نظام روحانی هم نیستند، یک رژیم از روحانیان باشند که اینها در رأس باشند، نه، همچنین چیزی نیست. یعنی مافیا هایی شدند نظامی-مالی. سابق در ایران مرسوم بود که گروه های حرامی، باصطلاح دزدهای مسلح تشکیل می شدند، می رفتند چپاول. یک آخوند هم با خودشان می بردند برای حلال کردن. که این سیرتی بود که چپاول و آقایان را حلال می کرد. حالا هم همین وضع شده، این مافیا ها ... مثلاً [ دزدهای مسلح]می رفتند اینجا و آنجا دزدی مسلحانه، حالا در کل کشور اینها[= مافیاهای نظامی-مالی سپاه پاسداران] باصطلاح خودشان بسط ید مطلقه پیدا کرده اند، و این آقایان هم که به اسم ولی فقیه و نمی دانم شورای نگهبان و مجمع تشخیص[ مصلحت نظام] ، اینها کارشان این است که این بخور و ببر و زورگوئی و اینها را توجیه کنند. کسی نمی داند واقعاً فردا چه پیش خواهد آمد. مثلاً یک رئیس جمهوری دارد که امروز می گوید که من فردا می خواهم صفر های ریال را بردارم. خوب، این نه مقدمه دارد، نه موأخره دارد، و حالا شما ایرانی را تصور بکنید که می خواهد با این آدم [= محمود احمدی نژاد] تنظیم کند فعالیت اقتصادی اش را. اصلاً ممکن نیست. بر می دارد یک دستور صادر می کند شورای اقتصاد منحل. نمی دانم، میزان نرخ بهره این قدر. 

samedi 9 juillet 2011

بنی صدر:اگر امروز شما مقاومت نکنید،بدتر و بدترین می شود.نگذارید جنبش فرو خوابد،زیرا تصمیم از دست این ملت بیرون خواهد رفت. این استبداد تبهکار روزگار این ملت را سیاه خواهد کرد. آنچه را هم که او نتواند، قدرت های بیگانه خواهند کرد.

هموطنان عزیزم، نسل ما ١٦ آذر را بخود دید و نسل شما ١٨ تیر. از ١٦ آذر تا سقوط رژیم شاه، دانشجویان بار سنگین مبارزه را بر دوش کشیدند. در تمام این سالها سرکوب بود، زندان بود، شکنجه بود، اعدام بود. و نسل بعد از انقلاب، پیش و پس از ١٨ تیر، زندان، شکنجه، اعدام بخود دیده است و می بیند.  آن نسل دریافت که رژیم شاه در جامعهٔ ایرانی به اقلیت بدل شده است، پایگاه اجتماعی ندارد. آن رژیم کوشید با انقلاب سفید برای خود پایگاه اجتماعی بسازد. کوشش موفق آن نسل سبب شد که نتواند از موقع و موضع اقلیت بیرون برود. در خرداد ٦٠ نسلی که انقلاب کرده بود با کودتا روبرو شد، و بر آن شد که نگذارد رژیم کودتا از موضع و موقع اقلیت بیرون برود. شما نامهٔ آقای بهشتی را به آقای خمینی خوانده اید. شما جملهٔ معروف آقای خمینی را در ٢٥ خرداد شنیده اید وقتی گفت ٣٥ میلیون بگویند بله، من می گویم نه.  آقای بهشتی به آقای خمینی می نویسد ما اقلیتیم. انتخابات ریاست جمهور معلوم کرد که در اقلیت اند، زیرا نامزد آنها[ حسن حبیبی] کمتر از ٥ در صد رأی آورد. در کودتای ٢٢ خرداد سال پیش[= سال ١٣٨٨] بار دیگر جامعهٔ ایرانی گفت که این رژیم در اقلیت است. پس نسل شما می باید این رژیم را در موضع و موقعیت اقلیت نگه بدارد. در سطح جامعه حاکمیت ملت را سازمان بدهد. قلمروهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را می باید یکی پس از دیگری می باید از مهار این رژیم بیرون ببرد. جنبش اشکال گوناگون دارد. یک شکل آن به خیابان درآمده است و اعتراض کردن و شعار دادن است. شکلهای دیگر بسا مؤثر تر دارد. مثلاً در سطح شهرها و روستاها جامعهٔ ایرانی را از این واقعیت آگاهاندن که حاکمیت حق هر انسان است، حق هر عضو یک جامعه است و ملتی که این حق را از دست داد، در مدار بستهٔ بد و بدتر، دائم از بد به بدتر، و از بدتر به بدترین عبور می کند. بنگرید که در آغاز انقلاب آنچه باسم نهادهای انقلاب پدید آوردند، ناچیز بودند، اما امروز یک حزب سیاسی، مالی، نظامی گشته اند و بر دولت چیره شده اند. آنروز، توجه نکردند آنچه می سازند، زمانی زمامدار خواهد شد و خود سازندگان را آلت فعل خواهد کرد. امروز هم اگر شما مقاومت نکنید، فردا ها و پس فردا ها بدتر و بدترین خواهد شد. پس ١٨ تیر را، روز عزم خویش بشمارید به استقامت، و این استقامت را تا پیروزی پی بگیرید. نگذارید جنبش در ایران فرو خوابد، زیرا تصمیم از دست این ملت بیرون خواهد رفت، به دست قدرت های خارجی خواهد افتاد و این استبداد تبهکار روزگار این ملت را سیاه خواهد کرد. آنچه را هم که او نتواند، قدرت های بیگانه خواهند کرد. تردید نکنید که پیروزید، زیرا پس از ٣٠ سال، رژیم امروز اقلیت کوچکتری است. امروز رهبری و مقام رهبری و شخص رهبر زیر سؤال است. امروز مکانیزم تقسیم به دو، و حذف یک از دو، در کانون قدرت دارد عمل می کند. پس این رژیم ناتوان تر از هر زمان است. علائم مرگ را یکی پس از دیگری، از خود بروز می دهد. این بر شماست که علائم حیات ملتی در استقلال و آزادی را، یکی از پی دیگری بروز دهید. بار سنگین بر دوش شماست، بار برانگیختن جامعه به جنبش هم بر عهدهٔ شماست. پیروزی هم در انتظار شماست. شاد و پیروز باشید. 

vendredi 8 juillet 2011

روح الله خمینی:من لازم باشد امروز یک حرفی را می زنم، اگر فردا لازم ببینم عکس آن را می زنم

خانم ستاره درخشش: شما در نوفل لو شاتو بودید، روحیهٔ آیت الله خمینی نسبت به وضع ایران چه بود؟ آنجا درک می کردید که بعد از ورود ایشان، تغییراتی ایجاد بشود؟ پیش نویس قانون اساسی که تنظیم شده بود، کنار گذاشته شود، و عدّه ای زندانی شوند؟ دکتر بنی صدر که در بسیاری از کتاب های خود، بویژه در خیانت به امید، به این مسأله اشاره کرده است، چنین پاسخ داد: اینکه من او را می شناختم، متأسفانه نه. و این هم اشتباه است از جانب ما و هم اینکه جبرانش آسان نبود. برای اینکه وضعیتی که الان من دارم و مردم ایران دارند، حاصل این عدم شناسائی بموقع است. اما آنچه که می دیدیم و می خواستیم ببینیم، بهتر بگویم می خواستیم ببینیم، چون خود را سانسور می کردیم، واقعیت ها را نمی خواستیم ببینیم. آن خمینی که ما می دیدیم و مردن ایران می دیدند که ایشان را بردند به ماه، گفتند اصلاً  آنجا دیدیم، یعنی یک معنویت محض. این را ساده نباید تلقی کرد که مردم ایران اینقدر این کیش شخصیت... و در اسطوره سازی تا جائی رفتند که این آقا را بردند کرهٔ ماه. نه از دید مردم، می خواستند این یک معنویت خالصی باشد. خوب، او مرجع تقلید هم که بود. پس انتظار هم نداشتیم که ایشان یک تعهداتی را در برابر دنیا بر عهده بگیرد، بگوید ما بعد از رژیم شاه این کارها را خواهیم کرد، بعد بیاید پایش که به ایران رسید عکس آن کارها را بکند. این را هم انتظار نداشتیم. می گفتیم خوب مرجع است دیگر، می داند که دین یعنی عهد و وقتی اینها را جلو دنیا گفت، به آنها عمل می کند. پس بخود اطمینان کامل می دادیم که این است و جز این نیست. اینجور خواهد شد. حالا رسیدیم به ایران و بنابر بقول شما قانون اساسی شد، بر پیش نویس قانون اساسی شد که در دفتر آقای دکتر [یدالله]سحابی با شرکت عده ای از حقوقدان ها تهیه شد، من هم در تهیهٔ آن، در آن دفتر شرکت داشتم، هم بعنوان عضو شورای انقلاب. خانم ستاره درخشش: ولایت فقیه چه جائی داشت در این قانون اساسی؟ آقای ابوالحسن بنی صدر: هیچ جایی، هیچ جایی، ولایت جمهور مردم بود بنابر آنچه در نوفل لو شاتو آقای خمینی، بر آن تصریح کرده بود. و این تهیه شد، قانون اساسی هم تهیه شد و دیگر ما کاملاً مطمئن بودیم که اینبار ما می توانیم یک دولت حقوقمدار، مردم سالار داشته باشیم. پس تا اینجا مشکل نداشتیم. الا اینکه اول بار شروع شد با این روسری یا تو سری، معروف به شعار روسری یا تو سری، که زنها را مجبور کردن به روسری گذاردن. و من به نزد آقای خمینی به قم رفتم و گفتم مگر شما در پاریس نگفتید که زنها آزادند در پوشش؟ این بساط چیست؟ گفت من لازم باشد امروز یک حرفی را می زنم، اگر فردا لازم ببینم عکس این حرف را بزنم، عکس آن را می زنم. ما تازه متوجه شدیم که اِی، با یک آدمی طرفیم که نه، این میزان و قول و قرار و تعهد و معهدی توی کارش نیست. منظور به اینکه، پس جواب شما اینست: ما تا تهران نه، با خیال راحت، کاملاً، اصلاً هیچ دغدغه خاطر هم نداشتیم. یک مقداری از باب اینکه بالاخره یک محور سیاسی لازم است چرا [نگران بودیم]. برای اینکه قدرت، قدرت است دیگر. فرشته را شیطان می کند. بنابراین فکر اینکه یک محور سیاسی باشد که این آقایان یکه تاز نباشند، چرا این [نگرانی] وجود داشت و در پاریس هم کوشیدیم با...اینکار را هم بکنیم وقتی آقایان مهندس سحابی و دکتر سنجابی اینجا بودند که متأسفانه موفق نشدیم، در تهرات هم موفق نشدیم، و اشکال از این وَر بود. نتیجه آن ور در واقع در قدرت یکه تاز شد. و طبیعتاً قدرت آنچه که اقتضاء داشت، کردند. معلوم شد که آنها بندی ندارند. خانم ستاره درخشش: در همین ارتباط جنابعالی اشاره فرمودید به وضع خودتان در حال حاضر، بسیاری از پیشگامان این انقلاب بهرحال به یک همچنین سرنوشتی دچار شدند، در زندانها بودند، محکوم شدند، چرا به این سرنوشت این عدّه دچار شدند؟ آقای ابوالحسن بنی صدر: آن ضد انقلاب است که قدرت را هدف می کند و بر ضد انقلاب عمل می کند، چون اینهایی که انقلاب را آوردند، حاضر نمی شوند تن بدهند به توقعات این ضد انقلاب، او با استفاده از منطق صوری، این ارسطو خیلی معلم گردن کلفتی است برای مستبدها، منطق اش، منطقی است که هر قدرتمندی بکار می برد، صورتاً انقلاب، یعنی این آقای خمینی. واقعاً اندیشه و عمل ایشان، بخصوص از زمان ورود به ایران به بعد، اندیشه و عمل ضد آن انقلاب است. برای اینکه آزادی که منکر شد، استقلال را که با گروگانگیری و جنگ ٨ ساله و معاملات پنهانی و ایران گیت و اکتبر سورپرایز و اینها، برباد داد. عرض کنم بشما، آن اسلام که بیان آزادی باشد، معنویت باشد، آنهم که کرد یک بیان خشونت آمیزترین روش ها. اصلاً او خشونت را تقدیس کرد. آن خشونت که الان در دنیای اسلام هست، منشأ اش ایشان است بلحاظ اینکه تقدیس کرد این خشونت را، والا تا آنوقت خشونت در اسلام مقدس که نبود هیچی، نکوهیده هم بود. ایشان[= روح الله خمینی] این کارها را کرد، پس بنابراین در موضع ضد انقلاب بوده. حالا آنچه که کرده از گرفتن و کشتن، اینها را ضد انقلاب است که کرده، نه انقلاب است که فرزندان خود را بلعیده یا خورده یا...

mercredi 6 juillet 2011

منشا خشونت‌های بعد از انقلاب

 روحانیونی که در قالب حزب جمهوری اسلامی متشکل شده بودند، نه برای حضور در میدان سیاسی که تنها برای کسب قدرت سیاسی، به میدان آمده بودند. یعنی نفس حضور خود را برابر با کسب قدرت، فرض کرده بودند. به همین دلیل، صرف‌نظر از مکانیزم‌هایی که برای کسب قدرت به کار می‌بردند، تحمل چیزی به نام شکست را نداشتند ...در سی‌امین سالگرد رویدادهای خرداد و تیر ۱٣۶۰ فرصتی فراهم شد تا به چگونگی رویدادهای آن دوران از زوایای گوناگون پرداخته شود. فراتر از وجود نظرات متفاوت و حتی متضاد در تحلیل آن رویدادها و همچنین نقش اشخاص و جریانات سیاسی، می‌باید به منشا آن خشونت‌ها هم پرداخته شود. خشونت‌هایی که در خرداد ۱٣۶۰ وارد مرحله تازه‌ای شد اما در واقع از اسفند ۱٣۵۷ شروع شده بود. ریشه‌ این خشونت‌ها را می‌توان در چند محور طبقه‌بندی کرد: ابهام در عنوان و ماهیت انقلاب، خلف وعده‌ها و نقض تعهدات، نپذیرفتن قواعد اکثریت و اقلیت سیاسی، سلب حق اندیشه و تامل از مردم، استقبال از تنش‌ها به جای حل آن‌ها. در این نوشتاربه اختصار، به هرکدام از این موضوعات پرداخته می‌شود.

ابهام در عنوان و ماهیت انقلاب: 

انقلاب بهمن ۱٣۵۷ را نمی‌توان انقلابی اسلامی نامید. اگر این انقلاب در فروردین ۱٣۵۷ و در پی چند حرکت اعتراضی با منشا اسلامی به پیروزی رسیده بود، شاید شایسته چنین عنوانی می‌شد. اما واقعیتی است که در آخرین مورد این زنجیره اعتراضات، یعنی در دهم فروردین ۱٣۵۷، همه پتانسیل مذهبی برای سرنگونی حکومت تخلیه شده بود. برخلاف آنکه در سه حرکت پیاپی (۱۹ دیماه قم، ۲۹ بهمن تبریز و دهم فروردین تهران) شهرها بزرگتر شده بود اما حجم و دامنه اعتراضات کاهش یافته بود. در پی این ناکامی، طرفداران آقای خمینی به سالگرد ۱۵ خرداد دل‌خوش بودند تا شاید حالا که بعد از ۱۴ سال نام خمینی در اذهان زنده شده، از یاد ۱۵ خرداد ۱٣۴۲ استفاده کنند و مردم را به خیابانها بکشانند که این طرح هم شکست خورد. آنها حتی نتوانستند کمتر از سه رویداد قبلی هم موج‌سازی کنند. در واقع ۱۵ خرداد ۱٣۵۷ رویدادی روی نداد و معلوم شد انرژی اعتراض به توهین به آقای خمینی تخلیه شده است. در خرداد و تیر ۱٣۵۷ فضای سیاسی آرام بود. مردم در سینماها "در امتداد شب" را نگاه می‌کردند و در منازل‌ هم جام جهانی فوتبال را. یک ماه بعد و تنها پس از دعوت ۲۲ مرداد آقای خمینی از همه احزاب و جریانات سیاسی و روشنفکران و همچنین فراخوان کنارگذاشتن اختلافها و با تکرار این وعده که هیچ امتیاز ویژه‌ای برای خود و روحانیون قائل نیست، اعتراضات جان تازه‌ای یافت و به انقلاب بهمن‌ماه انجامید. می‌توان گفت انقلاب سال ۱٣۵۷، بیشتر انقلابی ائتلافی و باخواسته آزادی و عدالت بود تا یک انقلاب صرفا اسلامی. 

خلف وعده‌ها و نقض تعهدها: 

اسناد و مدارک، بسیار است که ثابت می‌کند آنچه آقای خمینی قبل از پیروزی انقلاب می‌گفت با آنچه بعدا گفت و انجام داد، بسیار متفاوت بود که به اندازه کافی به آن پرداخته شده و لازم به تکرار نیست اما طرف مقابل آن زیاد بررسی نشده است. این خلف وعده‌ها - هم در حجم و هم در میزان اهمیت- قابل مقایسه با سایر جریانات سیاسی نبود. چپی‌ها، دمکرات‌ها، ملی‌یون،نهضت‌آزادی‌ها، چریک‌ها و...بعد از انقلاب، شعار یا عملکردی در تناقض یا تضاد با شعارها و خواسته‌های قبل از انقلاب نداشتند. صرف‌نظر از درست بودن یا نادرست بودن، منطقی بودن و یا خیالی بودن ویا هر قضاوت دیگری، شعار و برنامه و اساسنامه این احزاب و جریانات، تقریبا شفاف بود، هم خودشان هم مردم، هم موافقان و هم مخالفان می‌دانستند که آنها که هستند، چه می‌خواهند و چه برنامه‌ای دارند. اما روحانیونی که دور آقای خمینی گرد آمده بودند، یا مواضعشان قبل از انقلاب مبهم و دوپهلو بود یا کاملا در تضاد با عملکردشان در بعد از انقلاب. 

نپذیرفتن قوائد اکثریت و اقلیت سیاسی: 

روحانیونی که در قالب حزب جمهوری اسلامی متشکل شده بودند، نه برای حضور در میدان سیاسی که تنها برای کسب قدرت سیاسی، به میدان آمده بودند. یعنی نفس حضور خود را برابر با کسب قدرت، فرض کرده بودند. به همین دلیل، صرف‌نظر از مکانیزم‌هایی که برای کسب قدرت به کار می‌بردند، تحمل چیزی به نام شکست یا اقلیت سیاسی بودن و یا رضایت دادن به کسب نسبتی از قدرت را نداشتند. در بررسی رویدادهای خرداد ۱٣۶۰ به نامه‌ای از هاشمی رفسنجانی و جمعی از سران حزب، خطاب به آقای خمینی که ازنارسایی‌ها و کمبودهای بنی‌صدر گلایه کرده بودند، پرداخته شد اما تاکنون به تاریخ نگارش آن توجه کافی نشده است. این نامه در بهمن ۵٨ و تنها چند روز پس از پایان انتخابات ریاست جمهوری نوشته شده بود. اما شماری آن را به تاریخ بهمن ۵۹ می‌دانند. خود آقای رفسنجانی در یادداشت‌هایش اشاره کرده که یک سال قبل این نامه را نوشته بود اما به دلیل بیماری آقای خمینی، از تحویل آن خودداری کرده بود. یعنی هنوز جوهر آرا مردم به رئیس جمهور خشک نشده بود، آقای رفسنجانی شکست حزب جمهوری اسلامی را تاب نیاورده و ساز ناسازگاری نواخته بود. این همه درشرایطی است که هنوز بنی‌صدر اقدامی انجام نداده بود، دولتی تشکیل نشده بود، حتی در قالب طرح‌های مقدماتی و کوتاه‌مدت هم، بنی‌صدر به اجرای سیاست‌های خود دست نزده بود. در نامه‌ای دیگر که از سوی آقای بهشتی خطاب به آقای خمینی نوشته شده بود، به صراحت بیان شده که اولا آنها در فضای سیاسی کشور در اقلیت قرار دارند، دوما این اقلیت بودن را برنمی‌تابند. طبعا آن نپذیرفتن‌ها و نادیده گرفتن قواعد تقسیم قدرت، می‌تواند منشا بخشی بزرگ از تنش‌ها و خشونت‌های بعدی بوده باشد. 

سلب حق اندیشه و تامل از مردم: 

مردمی که یکی از مهمترین انقلاب‌های قرن را انجام داده بودند و مدت‌ها طول کشید تا پیروزی خود را بر یکی از حکومت‌های مقتدر منطقه باور کنند، در اوج خستگی ذهنی و در فضایی پر از التهاب و هیجان، بدون مجالی برای تامل، بارها و بارها به پای صندوق‌های رای کشانده شدند. حتی در فضایی آرام هم، برگزاری یک انتخابات در یک سال، کافی است تا فضای سیاسی یک کشور را ملتهب کند و آن را به "سالی انتخاباتی" تبدیل کنند. اما از فروردین ۵٨ تا اسفند ۵٨، مردم ۶ بار مجبور شدند به پای صندوق‌ها بیایند. طی کمتر از یک سال، ظرف ۱۱ ماه، رفراندوم جمهوری اسلامی، انتخابات شهر و روستا، انتخابات خبرگان رهبری، رفراندوم قانون اساسی، انتخابات ریاست‌جمهوری و انتخابات مجلس شورای ملی (اسلامی) برگزار شد. امروزه علیرغم اینکه شفافیت سیاسی بیشتر شده و گردش اطلاعات شدت پیدا کرده است، باز به مردم انقلاب‌کرده تونس و مصر توصیه می‌شود که برای برگزاری انتخابات عجله نکنند. غیر از تشدید تشنج‌ها و داغ کردن احساساتی که می‌باید به تدریج جای خود را به منطق بدهد، مهمترین پیامد چنین شتابی، کاهش مشارکت مردم است. در همان سال و در اولین انتخابات، ۹٨% مردم شرکت کردند اما در آخرین انتخابات ،یعنی انتخابات اولین پارلمان پس از انقلاب، تنها ۵۰% مردم رای داده بودند. در انتخابات میان‌دوره‌ای همان مجلس اول، وضعیت مشارکت از این هم خرابتر شد به گونه‌ای که نماینده تبریز با ۹ هزار رای و نماینده کرمانشاه با ۶ هزار رای به مجلس راه یافتند .واقعا معلوم نیست که با چه اعتماد به نفسی به کرسی نمایندگی شهر خود تکیه داده بودند. طبعا همین کاهش مشارکت‌ها درایجاد دلسردی، ایجاد بدبینی، تنش و نهایتا توسل به خشونت نقش خواهد شد. 

استقبال ازتنش‌ها به جای حل آنها: 

فضای آن دوران تنها با این ۶ انتخابات پیاپی ملتهب نشده بود. در این یک سال رویدادهای غیرانتخاباتی دیگری روی داد که مزید بر تنش‌ها شد. وقایع نوروز سنندج، درگیری‌های گنبد، اشغال سفارت آمریکا، جنگ سه ماهه کردستان (مرداد تا آبان ۵٨)، مرگ بحث‌برانگیز آیت‌الله طالقانی و اولین برخوردها با روزنامه‌نگاران و توقیف‌ مطبوعات، مردم را سردرگم کرده بود. در این میان نقش سران حزب جمهوری اسلامی بسیار جالب بود. یا در خلق آن تنش‌ها نقش داشتند یا در تشدید آن‌ها! رویداد اشغال سفارت آمریکا از مواردی بود که آقای خمینی یا سران حزب جمهوری در وقوع آن نقش چندانی نداشتند و حتی افرادی چون رفسنجانی و خامنه‌ای که همزمان با آن رویداد، در عربستان به سر می‌بردند، نگران واکنش احتمالی آمریکا‌یی ها در مورد خودشان بودند. اما پس از چند روز تاخیر همه از آن استقبال کردند و از آن برای ایجاد فرصتی دیگر برای داغ‌ نگه‌داشتن اعصاب مردم استفاده کردند. بسیاری معتقدند حمله سال ۱٣۵۹ عراق به ایران یکی از پیامد‌های این اقدام بود که وقوع این جنگ هم خود مزید بر تنش‌ها شد و شرایط سیاسی کشور را برای چندین سال "کاملا حاد و ویژه" نگه داشت. همان شرایط حاد هم خود به زنجیره‌ای از خشونت‌های دیگر انجامید. 
این نوشتار در پی کم‌رنگ کردن نقش سایر اشخاص و جریانات سیاسی در "وقوع و تشدید" خشونت‌ها نیست بلکه تلاشی است برای یافتن "منشا و عوامل اصلی" خشونت‌ها که عدم توجه به آن وصرفا پرداختن به خود خشونت‌ها، تنها بر ابهام و پیچیدگی‌ها خواهد افزود. 

همن سیدی

lundi 4 juillet 2011

کارنامه سراسر جنایت« سربازان گمنام» امام زمان

به یاد هاله سحابی

نخست باید یادآور شد که در روزهای اول انقلاب، گروهی که بعدها به سپاه پیوستند و اطلاعات سپاه شدند، برای خمینی کار می کردنددر پی کودتای خرداد ۶۰، خمینی از مردم خواست در باره یکدیگر، جاسوسی کنندهنوز واواک به وجود نیامده، ترورها سازماندهی پیدا کرده بودنددر ۱۳۶۴، بهنگام ریاست جمهوری خامنه ای و نخست وزیری میر حسین موسوی، واواک تأسیس شدخمینی اعضای واواک و همه شرکت کنندگان در ترور و جنایت سیاسی را «سربازان گمنام امام زمان» نامید.
بدین سان، افرادی که خامنه ای و دستیارانش و پیش از آنها خمینی «سربازان گمنام امام زمان» نام می دهند، مأموران انجام جنایتها هستند که «رهبر» و دستیاران او دستور انجامشان را صادر می کنند.
برای اولین بار، خمینی اعضای واواک را که کارشان جاسوسی در زندگی مردم و لو دادن آنها بود، «سربازان گمنام امام زمان» نام داداینکه همه دست اندرکاران جنایت های سیاسی را، خواه در نیروهای امنیتی و واواک و چه در سپاه را «سربازان امام زمان» می خوانند.
جنایت کاران را سربازان گمنام امام زمان خواندن و خامنه ای را به حضرت رسول و خمینی به خدا کاری جز بیزاری نکرده استالبته مردمی که با اسلام بمثابه بیان آزادی، انقلابی را به عرصه وجود آوردند که در آن گل بر گلوله پیروز شد، برای دین نیز می باید دل می سوزاندند که قربانی اول رژیم جنایت پیشه است.
در طول سالهای اخیر در ایران و به خصوص از سالهای دهه شصت به بعد، «سربازان گمنام امام زمان» در هر جنایت سیاسی و غیر سیاسی، چون سرکوب مردم در کوچه و خیابان و دستگیری و شکنجه و قتل و ترور در داخل و خارج از کشور و آدم ربایی و بمب گذاری و آتش زدن کتابفروشی ها و مساجد و اختلاس و سرقت مسلحانه و فروش و ترانزیت مواد مخدر و فروش دختران به کشورهای عربی و واردات و صادرات کالاهای قاچاق و ارسال مواد منفجره جهت بمب گذاری به کشورهای دیگر و اعدام های مخفیانه و کشتن مجروحان و دفن مخفیانه کشته شدگان و دستگیری های غیر قانونی و... و ختم میشد مستقیم یا غیر مستقیم دخالت داشت .
• اما مراکز مختلف تشکیل دهنده سربازان گمنام عبارتند از:
اعضای وابسته به اطلاعات بیت رهبری
اعضای وابسته به اطلاعات سپاه پاسداران که با لباس شخصی در عملیات مختلف شرکت می کنند – لباس شخصی ها .
اعضای وابسته به واواک .
اعضای وابسته به اطلاعات نیروی انتظامی که در عملیات با لباس شخصی حضور می یابند – لباس شخصی ها .
اعضای وابسته به اطلاعات قوه قضاییه و دادستانی هابازجوها و... .
• کارنامه »سربازان گمنام» در طول جمهوری ضد اسلامی:
۱ - حمله به اجتماعاتحمله به اجتماعات از سال ۵۸ تا کنون، کاری از کارهای اصلی سربازان گمنام امام زمان بوده استاز حمله به راهپیمایی زنان در مخالفت با حجاب تا حمله به باشگاه جبهه ملی و میتینگ ۲۵ خرداد ۶۰ که در حمایت از رئیس جمهوری و مخالفت با«قوانین ظالمانه» و... برپا شد و به هواداران سازمان مجاهدین در تهران و شهرهای مختلف و اجتماعات سازمانهای سیاسی دیگر تا حمله به اجتماع مردم تهران در ۱۴ اسفند، سال زور درگذشت مصدق، در دانشگاه تهران، بهنگام سخنرانی رئیس جمهوری و حمله به اجتماع هواداران رئیس جمهور در ۳۰ خرداد سال ۶۰ و... تا حمله به خوابگاه دانشگاه تهران در سال ۷۷ و حمله به اجتماع زنان در میدان ۷تیر و حمله به تظاهر کنندگان در روزهای بعد از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸و حمله به خوابگاه دانشگاهها و صدها حمله دیگر به تجمعات مختلفآخرین آنها حمله به مراسم ختم مرحوم دکتر سحابی در مسجد خیابان سهروردی شمالی و حسینیه ارشاد .
۲ – آتش زدن کتابفروشی ها و مساجد و...: یکی از تخصص های سربازان گمنام امام زمان، آتش زدن مراکز فرهنگی و مذهبی مخالفان است که می توان در این مورد به آتش زدن انتشارات مرغ امین و مساجد زاهدان اشاره کرد .
۳ - حمله به بیوت مراجع و روحانیونسربازان گمنام امام زمان در طول تاریخ بعد از انقلاب بارها به بیوت مراجع و روحانیون مخالف با حاکمیت ولایت مطلقه حمله کرده و حتی در مواردی مراجع را مورد ضرب و شتم قرار داده و دست به آتش زدن حسینیه های آنها از جمله حسینیه آیت الله منتظری نموده اند از مراجعی که مورد حمله این گمنامان قرار گرفته می توان به آیت الله شریعتمداری و روحانی و قمی و شیرازی و منتظری و دستغیب شیرازی، صانعی و اخیرا حمله و تعطیلی کلاس های درس وحید خراسانی و شبیری زنجانی اشاره نمود.
۴ - آتش زدن قرآن و کتابهای مذهبیهنگامی که سربازان گمنام امام زمان افسارشان گسیخته می شوند و به مراکز مختلف از جمله کتابفروشی ها و مساجد و بیوت مراجع حمله می کنند دیگر کاری به این ندارند که در آتش زدن ها چه کتابهایی در آتش خشم آنها می سوزددر حمله به حسینیه آیت الله منتظری بر طبق اخبار، کتابهای قران و نهج البلاغه و ... در آتش کینه سربازان گمنام امام زمان سوختند.
۵ – ایجاد انفجار حرم امام رضااز شنیع ترین عملیات سربازان گمنام امام زمان تحت امر ولایت مطلقه فقیه در دوران معاونت امنیت سعید امامی زیر نظر علی فلاحیان قرار دادن بمب در حرم امام رضا و کشتن دهها زائر و چسباندن آن به سازمان مجاهدین خلق بودسربازان گمنام امام زمان برای اینکه «منافقین» را خطر عمده معرفی نمایند، دست به این کار جنایتکارانه زدند .
۶ - ایجاد انفجارهای مرگ بار در میادین و خیابانها و مراکز مختلفایجاد انفجار در میدان آب مشهد توسط باند سعید امامی و سربازان گمنام امام زمان وابسته به واواک ازجمله عملیات این گروه می باشدایجاد انفجارها در شهرهای اهواز و تهران و شیراز و... هر بار که رژیم احساس نیاز کرده است و یا بکند.
۷ – قتل زندانیان سیاسی و دستگیر شدگان از راه قرار دادن آنها در تابوت های روی هم در کامیون جهت حمل به گیلان توسط یکی از سران سربازان گمنام امام زمان یعنی علی ربیعی معاون واواک در دوران فلاحیان و مشاور سید محمد خاتمیدر این باره عبدالله شهبازی چنین می گوید :"... زمانی برایم یکی از خاطرات جالب زندگی‌اش را، در کمال خونسردی و به‌عنوان طنز، این‌گونه بیان کرد: «در آذربایجان تعدادی از اعضای یک گروهک را دستگیر کردیمباید آن‌ها را برای حضور در دادگاه از راه آستارا به گیلان می‌فرستادیمنگهبان و محافظ به اندازه کافی نداشتیمهمه را در تابوت خوابانیدیم و در تابوت‌ها را میخ زدیم و با کامیون اعزام‌شان کردیمزمانی که در مقصد در تابوت‌ها را باز کردند همه به علت خفگی مرده بودند!»!
از جمله این اعمال هستند قرار دادن امیر انتظام در سلول سگی و قرار دادن زیدآبادی در دخمه گور مانند و قتل هدی صابر (ناسزا و کتک زدن یک زندانی که در حالی که گرفتار حمله قلبی بوده است ).
۸ - ترور شخصیتهای ملی و سیاسی و فرهنگی و مبارزان که توسط سربازان گمنام امام زمان در داخل کشور صورت گرفته از جملهکشیش میکائیلیان از کشیشهای مسیحی مقیم ایران و منوچهر صانعی و همسرش فیروزه کلانتری و داریوش فروهر، دبیر کل حزب ملت ایران و پروانه اسکندری همسر و همرزم داریوش فروهر وسعیدی سیرجانی، نویسنده معروف و خالق ضحاک مار دوش وخسرو بشارتی که به وسیله گلوله در شهر کن به قتل رسید و حسین سرشار، خواننده "ایران ای مرز پر گهرکه در آبادان به قتل رسید و فاطمه قائم مقامی سرمهماندار هواپیمای ایران ایر و دکتر فلاح یزدی پزشک آقای منتظری و محمد تقی زهتابی مورخ و زبان شناس وشیخ محمد ضیائی امام جمعه بندرعباس و حمید حاجی زاده و پسرش کارون، بخاطر اینکه اشعار ملی می سرود و معصومه مصدق نوه دکتر مصدق و مهندس کریم جلی و همسرش فاطمه امامی و دکتر جمشید پرتوی متخصص بیماری قلبی و پزشک معالج احمد خمینی، که در خانه خود بطور مشکوکی کشته شد وجواد امامی کارشناس دادگستری و همسرش سونیا آل یاسین که در خانه خود کشته شدند -سعید قیدی از پرسنل نیروی هوائی -پیروز دوانی نویسنده و فعال سیاسی -فرزینه مقصود لو و خواهرزاده اش شبنم حسینی ابراهیم زال زاده نویسنده و روزنامه نگار -کشیش محمد باقر یوسفی روان بخش )-دکترعبدالعزیز مجد استاد دانشگاه زاهدان دکتراحمد صیاد از متفکران اهل سنت سیامک سنجری که با چاقو به قتل رسید.- فاروق فرساد اهل سنت که با آمپول هوا کشته شد.-محمد ربیعی امام جمعه کرمانشاه که با آمپول هوا کشته شد.-اشرف السادات برقعی در قماحمد میر علایی مهندس حسین برازنده در مشهد حسین شاه جمالیوی یک مسلمان مسیحی شده بود -کشیش دیباج میکائیلیان کشیش هاپیک هوسپیان در کرج شمس الدین امیر علائی نخستین سفیر جمهوری اسلامی در فرانسه، همکار زنده یاد دکتر مصدق و از رهبران جبهه ملی دکتر تقی تفتی و همسرش و فرزندشان جواد سنا زهرا افتخاری جلال متین-سید محمودمیدانیمحمد مختاری جعفر پوینده دکتر کاظم سامی – مجید شریف نویسنده و مترجمو این اواخر دکتر علی محمدی و علی موسوی خواهر زاده مهندس میر حسین موسوی و....
در همین رابطه به بخشی از اعترافات سربازان گمنام که عامل چند ترور بوده اند توجه فرمایید: اعتراف یکی از رؤسای برجسته سربازان گمنام امام زمان یعنی سعید امامی در مورد قتل داریوش فروهر و پروانه اسکندری چنین است:
...از روز قبل من تیم را آماده باش داده بودم و شب قبل هم شبیه سازی عملیات را انجام دادیم،کار در سه گروه انجام شد،
گروه اول را خودم از روسای برجسته سربازان گمنام امام زمان سرپرستی کردم و در خیابان ظهیر الاسلام مستقر شدیم و زاپاس بودیم تا مسئله ای خلاف برنامه ریزی اتفاق نیفتد .
گروه دوم به سرپرستی مصطفی – مصطفی کاظمی – موسوی از روسای سربازان گمنام امام زمان – معاون امنیت -بود که با نیروهایش در اطراف خانه متمرکز شده بود و رفت و آمدها را زیر نظر داشته .
گروه سوم را سید صادق – مهرداد عالیخانی – از روسای سربازان گمنام امام زمان – معاون عملیات سرپرستی می کردند که به داخل منزل رفته بودند .
قبلاما کروکی خانه را داشتیم و مشکلی نبود و تلفنی خود منزل را هم چک کرده بودیم و می دانستیم که فقط آن دو نفر در خانه هستند.کار حدود یک ساعتی طول کشیده بود، قرار بر نیم ساعت بود که من نگران شدم، با سید صادق تماس گرفتم و علت را جویا شدم که اظهار داشت برای انتقال پروانه فروهر به طبقه بالا، مقاومت می کرد، اما کار تمام شده و الان داریم خانه را جستجو می کنیمبعد از گذشت یک ساعت سید صادق تماس گرفت و گفت الان در راهیم و کار تمام شدمن باید به ستاد برمی گشتم چون معلوم بود تا ساعاتی دیگر حتما خبر از طریق ناجا به استعلام ما می رسید – اعترافات سعید امامی .
• صادق مهدوی چگونگی انجام عملیات ربایش و قتل محمد مختاری و پوینده را این گونه می گوید :
-ساعت حدود ۱۷ از منزل خارج شده
-ساعت حدود ۲۰/۱۷ در شمال خیابان آفریقا بازداشت و ربایش شده
-ساعت حدود ۳۰/۱۸ در یک ساختمان اداری مربوط به حراست بهشت زهرا به قتل رسیده
-ساعت حدود ۳۰/۱۹ در حوالی افسریه، کارخانه سیمان تهران جسد رها می شود
-ساعت حدود ۱۵/۲۲ مقابل شهرک آپادانا شرح حادثه به موسوی گزارش شده
گزارش چگونگی قتل مختاری :
رضا روشنی و علی ناظری – از سربازان گمنام امام زمان نیز دو فردی بودند که محمد مختاری را با عنوان جعلی مأمور دادستانی، سوار یک تاکسی کرده بودندراننده‌ آن تاکسی خسرو براتی – از سربازان گمنام امام زمان -(همان فردی که راننده‌ اتوبوس مرگ نویسندگان برای رفتن به ارمنستان بود)- شوهر خواهر صادق مهدوی بود و مهرداد عالیخانی نیز در کنار او نشسته بودمحمد مختاری به یکی از گورستان‌های جنوب تهران برده می‌شود و آن‌جا در یک اتاق مخصوص، پس از بستن دست‌ها و چشم‌ها و انداختن او بر زمین و به‌ روی سینه، طنابی به گردن او انداخته می‌شود. "روشنیسرباز گمنام امام زمان-» وظیفه‌ کشیدن طناب تا مرگ مختاری را عهده‌دار می‌شود.آن‌ها جنازه را در صندوق عقب تاکسی می‌اندازند و نزدیک پل سیمان شهر ری رها می‌کنند.
• صادق مهدویمی گوید:
قرار شد از این محل برای به قتل رساندن مختاری استفاده شوداز طریق اتوبان شهید همت کمربندی جاده مخصوص بهشت زهرا به مقصد برسیمبه جهت طولانی بودن مسیر من با مختاری بحث پیرامون کانون را شروع کردمبعد از اینکه به محل رسیدیم، روشنسرباز گمنام امام زمان خواست چشمش را ببندد و پیاده شود از زمان سوار شدن خواسته بودیم سرش پایین باشد تا متوجه نشود کجا می رود). داخل ساختمان شدیمدر همان اطاق اول از وی خواستند روی زمین بنشیند، همه کار را روشن و ناظری تمام کردندبسیار حرفه ای و مسلط عمل نمودندناظریسرباز گمنام امام زمان سریعا طناب را از کابینت داخل اطاق در آورد، مقادیری پارچه سفید بر داشتچشم و دست او را از پشت سر بستطناب را به گردن او انداخت، به روی شکم خواباند و حدود ۴ تا ۶ دقیقه طناب را تنگ کرد و آن را کشیددر این حالت ناظری دهان سوژه را با همان پارچه سفید گرفته بود تا بدینوسیله از ریختن خون به زمین و ایجاد سروصدای احتمالی جلوگیری کند.
در ۱۸آذر ماه ۱۳۷۷، جعفر پوینده دیگر نویسنده ایرانی، بنا به فتوای قاضیان مرتد شناس، بعد از ربایش به قتل می رسد •صادق مهدوی در مورد او می گوید :
-حدود ساعت ۱۰ مورد تعقیب مربوطه قرار می گیرد و محل کارش شناسائی شد
-حدود ساعت ۱۶ محل کارش را ترک و تحت تعقیب قرار می گیرد
-حدود ساعت ۳۰/۱۶ مقابل خیابان لاله زار نو جلب و ربایش شده
-حدود ساعت ۱۵/۱۸ در یک ساختمان اداری در بهشت زهرا زیر مجموعه حراست به قتل رسید.
-حدود ساعت ۱۵/۱۹ در حوالی منطقه شهریار پل بادامک جسد رها می گردد
-حدود ساعت ۰۰/۲۰ شرح حادثه به موسوی ارائه شده.
گزارش قتل پوینده :
...ماجرای قتل پوینده نیز به‌همین ترتیب بوده استاصغر سیاحسرباز گمنام امام زمان از صبح ۱۸ آذر پوینده را با موتورسیکلت تعقیب می‌کندساعت ۴ بعدازظهر، موقعیت مناسب عملیات را به‌وسیله‌ تلفن همراه یک رهگذر به مهرداد عالیخانیاز روسای سربازان گمنام امام زمان خبر می‌دهدپس از ربودن پوینده، "روشنیسرباز گمنام امام زمان -» او را به شیوه‌ای مشابه با مختاری خفه می‌کند و سپس جنازه‌اش را به دار می‌کشدعلی روشنیسرباز گمنام امام زمان دلیل کار خود در خفه کردن پوینده و مختاری را دستور شفاهی کاظمی – موسوی – از روسای سربازان گمنام امام زمان -اعلام کرد: "او مرا به صادق مهدوی (عالی‌خانیوصل کرد و گفت هر طوری صادق دستور داد عمل کنید و من هم بر همین اساس اقدام نمودم!"
بازپرس خطاب به صادق مهدوی:
آقای موسوی مدعی است افراد به قتل رسیده توسط تو به اصطلاح کاندید شدند و به موسوی معرفی کردی آیا صحت دارد؟ توضیح دهید طبق چه دلیل و مدرکی آنان را محق قتل می دانستی؟در تعیین مصداق آیا کسی به تو کمک می کرد؟-
-صادق مهدوی حقیر درجلسه ۸/۲۲ (دیدار من و موسوی با درّیوقتی درخصوص طیف لائیک ها و ملیون مرتد در جلسه توضیحاتی می دادم، نام جمعی از سران و عناصر موثر اینان مانند فروهر در حزب ملت، منصور کوشان، گلشیری، مختاری، کردوانی، درویشیان، چهل تن، پوینده، عبادی، کار، سپانلو و... کانون را نام بردمدر جلسه توضیح می دادم مثلا فروهر و دستگاه رهبری حزب ملت در شرایط حاضر چه موقعیتی در بین اپوزیسیون پیدا کرده اند، سر پل ارتباطی بین فعالین داخل و خارج و بالعکس شده اند، به چه شکلی پس از آنکه در سال ۶۰عناصر جبهه ملی از سوی امام مرتد اعلام شدندآن ها (فروهر و تشکیلات اوبا تغییر نام جریان سیاسی متبوع خود توانسته اند فعالیت سیاسی خود را ادامه بدهند و هم اکنون در بین مخالف خط مشی مسلحانه، تندترین مواضع را در برخورد با نظام دارد و به تمامی مسئولان و دست اندرکاران با شدیدترین لحن اهانت می کند ( ... در هر صورت من به دستور تشکیلات در این ۴ فقره قتل شرکت کردم.
• اعترافی دیگر از سربازان گمنام امام زمان در رابطه با قتل پروانه اسکندری:
چون مسئول اینجانب فلاح – از مدیران سربازان گمنام امام زمان -بودند در منزل خود او فرمودند کارد را شما بزن و چگونگی تهیه و آوردنش را نیز خود ایشان می دانند.
انجام دستور کردممن بیهوش کرده، علی محسنیاز سربازان گمنام امام زمان با کارد چند ضربه به سینه وی وارد نمودتک تک از منزل خارج شدیم و به محل کار مراجعه نمودیمحتی به علت طولانی شدن کار اضافه کاری آن شب را برای بنده محاسبه نموده و به همراه حقوق به بنده توسط فیش حقوقی پرداخت شد.
سربازان گمنام امام زمان بابت جنایت خود اضافه کاری دریافت می کنند و پروانه اسکندری و داریوش فروهر و مختاری و پوینده بابت خدمت خود خونشان توسط این سربازان ریخته می شود .
۹ - فرو کردن سر زندانیان در کاسه توالت برای گرفتن اعتراف:
یکی از شاهکارهای کاملا "انسانی و اسلامیسربازان گمنام برای گرفتن اعتراف از زندانیان یا وادارکردن آنها به مصاحبه تلویزیونی فرو کردن سر زندانی اسیر در کاسه توالت و باز کردن آب در آن تا جایی که زندانی مجبور به خوردن آب کاسه توالت شودبه نظر می رسد که کار زندانبانان گوانتاناموی امریکاییها و شکنجه ای به نام احساس خفگی در آب بسیار قابل تحمل تر از این عمل سربازان گمنام امام زمان باشد.به هر حال حداقل دو زندانی در شکایت خود از این عمل سربازان گمنام امام زمان را متهم کرده انداحمد باطبی دانشجوی تهران و مومنی عضو ادوار تحکیم وحدت .
۱۰ - ترور شخصیت های علمی و فرهنگی و سیاسی خارج از کشوریکی از عملیات کاملا غیر اسلامی و انسانی سربازان گمنام ترور شخصیت های مبارز یا فرهنگی در خارج از کشور می باشدبه جرأت می توان گفت که آنها در طول دوران وزارت ریشهری و علی فلاحیان دهها عملیات ترور در خارج از کشور را انجام داده اند که مهمترین آنها که افشا شدند و ضربه شدید بر پیکر سربازان گمنام امام زمان و رژیم وارد کردند، ترور مخالفین در رستوران میکونوس بود که بنی صدر و دوستان او در ایران و نیز مبارزانی در برلین هویت تروریستها را معلوم کردنداز دیگر ترورهای انجام شده می توان از ترور کسانی چون شاهپور بختیار برومند نیک منش – کاظم رجوی رضا مظلومان -عباس زریاب – قاسملو و فاضل رسول و قادری – شرفکندی و اردلان و دهکردی فریدون فرخزاد و ... نام بردفهرستی از حدود ۴۵۰ تن که اغلب در خارج از کشور ترور شده اند، تهیه و انتشار یافته است.
۱۱ - ترانزیت مواد مخدرسربازان گمنام امام زمان علاوه بر قتل و ترور و ایجاد انفجار، در کار ترانزیت مواد مخدر نیز هستنددر این کار، سابقه طولانی نیز دارنداتفاقا برخی از رؤسای برجسته سربازان گمنام امام زمان پرونده دار نیز هستنداز جمله سعید امامیعبدالله شهبازی در باره پرونده او می نویسد :...بر اساس اعترافات متهمان، دفینه‌هایی نیز کشف و ضبط شد از جمله ۶۲۰ هزار دلار و قریب به یک میلیارد تومان پول نقد و سلاح‌های متعدد از جمله دو قبضه موشک RPG۱۸ که برای عملیات ضد زره به کار می‌رود. [۹۷] دفینه‌های فوق هیچ ارتباطی با عملیات رسمی پنهان نهادهای جمهوری اسلامی ایران نداشت و به ‌طور غیرقانونی در اختیار محفل بودبخشی از درآمد شبکه از طریق ترانزیت مواد مخدر، زیر نظر سعید امامی، تأمین می‌شد و وی حتی با هواپیمای فالکون به انتقال مواد مخدر از چاه‌بهار به تبریز و تهران می‌پرداختاعضای گروه رسیدگی‌کننده به پرونده «قتل‌های زنجیره‌ای»، در فرجام کار خود و پس از تحویل پرونده به حجت‌الاسلام شیخ هادی مروی، [] معاون اول قوه قضاییه ....
مورد دیگری که اخیرا نیز افشا گردید همانا کشف مواد مخدر در کانیترهای ارسالی به نیجریه بود که در موتور سیکلت جاسازی شده بود.سربازان گمنام امام زمان برای رسیدن به اهداف شوم خود از هر وسیله ای استفاده می کنند تا به نظر خودشان عدالت را در سراسر جهان گسترش داده و زمینه ظهور امام زمان را به وجود آورندقتل خانم فاطمه قائم مقامی سر میهماندار هواپیما در همین رابطه بوده است .
۱۲ - واردات قاچاق کالاسربازان گمنام امام زمان از دوران وزارت علی فلاحیان برای درآمد و هزینه، وارد امور اقتصادی شدند و در این کار با توجه به اطلاعاتی که در اختیار داشتند اقدام به واردات کالا نمودند و این کار را تازمان بر سر کار آمدن علی یونسی ادامه دادنداز قبل آن، صدها شرکت واردات قاچاق ایجاد شدند که البته نیروهای امنیتی – اطلاعاتی سپاه و قوه قضاییه و نیروی انتظامی نیز در این امر همراه و همکار آنها بودندوجود اسکله های غیر قانونی از جمله محل های واردات کالاهای قاچاق توسط این سربازان گمنام می باشد .
در این رابطه صدها پرونده تشکیل شده اندیکی از مهمترین آنها پرونده برادران افراشته – به همراه برادر همسر
خامنه ای آقای جواد خجسته باقرزاده و خوشکوش بود که در واردات موبایل قاچاق از دوبی دست داشتندواردات گوشت فاسد قاچاق و اتوموبیل بنز در کانتینرهای لوازم یدکی و لوازم الکترونیکی و کامپیوتری و... از جمله اقلامی است که سربازان گمنام وارد کشور می کنند و هنوز هم مشغول به این کار هستند .
۱۳ - صادرات مواد منفجره و تسلیحات به خارج از کشوریکی از اموری که سالهاست در اختیار این سربازان گمنام امام زمان – سپاهی و واواکی – است، صدور مواد منفجره و تسلیحات به صورت غیر قانونی به کشورهای دیگر جهت ایجاد آشوب و انفجار می باشد که جدید ترین نوع آن را می توان در کانتینرهای مصالح ساختمانی صادراتی به نیجریه مشاهده نمود که حاوی تسلیحاتی بود که برای آشوب در یکی از کشورهای افریقایی ارسال شده بودمورد دیگر، هواپیمای حامل تسلیحات که در ترکیه توقیف شده و دیگری کشتی حامل تسلیحاتی بود که قبرس آن را توقیف کرد در رابطه با ارسال مواد منفجره برای ایجاد انفجار در خارج از کشور و عملیات تروریستی، عبدالله شهبازی می گوید: ...سرانجام در پی یکی از این اقدامات مشکوک، ارسال اسلحه با کشتی حامل کانتینرهای خیارشور به بندر آنتورپ بلژیک که«عملیات خیارشور» نام گرفت...
۱۴ - آدم ربایی و قتلیکی از عملیات مهم سربازان گمنام امام زمان، آدم ربایی و سپس قتل آنان استبارها اقدام به این کار کرده اند.مهمترین مورد که موجب افشای ماهیت این سربازان شد، ربودن فرج سرکوهی نویسنده و تحلیلگر مسائل سیاسی و اجتماعی بود و اگر نبود انتشار نامه او در مورد ربودنش در داخل و خارج از کشور و پیگیری مبارزان بیرون از مرزهای ایران، بعید نبود که به سرنوشت افرادی چون زال زاده و پیروز دوانی دچار شوددر پی انتشار نامه سرکوهی، سربازان گمنام امام زمان مجبور به آزاد کردن وی شدند و او نیز بعد از خروج از کشور کتاب یاس و داس را در مورد چگونگی ربوده شدنش انتشار داد .
۱۵ - اقدام به قتل دسته جمعی چهره های فرهنگییکی از بزرگترین اقداماتی که سربازان گمنام امام زمان در قتل دسته جمعی نویسندگان به قول خودشان مهدور الدم انجام داده بودند، همانا تلاش برای به دره انداختن اتوبوس نویسندگان ایرانی عازم به ارمنستان بود که اگر نبود هوشیاری یکی از نویسندگان، قطعا آنها در این اقدام خود موفق شده و دهها چهره برجسته فرهنگی را به ته دره انداخته بودند.سربازان گمنام امام زمان بعد از عدم موفقیت در این امر، نویسندگان را تهدید کرده بودند که اگر در این مورد مطلبی را افشا نمایند با آنها به شدت برخورد خواهد شد که البته عمر آنها کفاف نداد و در جریانات بعد از دوم خرداد، این عمل جنایتکارانه آنها توسط برخی از نویسندگان افشا شد و رو سیاهی به ذغال سربازان گمنام ماند کتاب حدیث تشنه و آب از مصور کوشان شرح این ماجراست) .
۱۶ - تجاوز به مردان در بازداشتگاههایکی از کثیف ترین اعمال سربازان گمنام امام زمان برای حفظ ولایت مطلقه، تجاوز به زندانیان مرد و پسر در زندان ها میباشد که سالهاست به این جنایت شنیع اعتراض می شوداما از آنجا که این سربازان گمنام به هیچ وجه بازخواست نمی شوند و کسی معترض آنها نیست، همچنان به جنایت خود ادامه می دهندیکی از آخرین نمونه های این جنایت، بعد از کودتای انتخاباتی انجام گرفتدر زیر به نقل از سهام نیوز شرح آن را نقل می کنیم:
حاج آقای کروبی پس از اظهارات من روزها و شبهای فراوانی را با من نشست و برخاست کرد و تجربه زندگی در کنار ایشان بود که بعد از مدتی توانستم غرور له شده و شخصیت تکیده خود را بازیابمایشان ساعت های مدید با من سخن می گفت و مانند یک روانپزشک زمین و زمان را به هم می دوخت تا قانعم کند که من موضوع را بیان کنم و داستان های دینی و تجربی فراوانی را برایم بازگوکرده و مثال های مختلفی را در این رابطه ها زدند و داستان مرا با آنان مقایسه کرد و من متوجه شدم بنا به سخنان ایشان اگر کسی که با دست و پای بسته و بدون اینکه از خود قدرتی داشته باشد مورد تجاوز قرار گیرد نه تنها گناهی نکرده بلکه مظلوم نیز واقع شده است.
روزها طول کشید تا که حالم کمی بهتر شد و توانستم خودی بازیابم و با این موضوع کنار بیایم و فکر خودکشی را از سر بیرون کنم و خودم را دوباره احیا کنمپس از چندی بالاخره روز چهارشنبه ۲/۵/۸۸ به دستور آقای شاهرودی رئیس قوه قضائیه مرا نزد نماینده آقای دری (دادستان کل کشور )فرستادند به نام آقای محمدی که ایشان انسان بسیار محترم و جذابی بود و بعد از صحبت کردن با من و دیدن وضعیت تاسف بارم بسیار با ملاطفت با من صحبت کردند و یکسره با شرح های من اظهار تاسف می کردند و می گفتند وای بر ما و تمامی سوالاتشان در جهتی بود که به شناسایی محل زندانی من و اشخاص ضارب من مربوط می شدبه جاهایی هم رسیدیم و ایشان چند جا را حدس زدند.در آخرهم برایم دعا کردند ومرا به توکل به خدا تشویق کردند و مرا در آغوش گرفتند و بوسیدند که من باز گریه ام گرفت و گفتند قوی باش مرد و فقط نکته ای که ایشان را ناراحت کرد باخبر بودن دوتن از دوستان آقای کروبی از داستان من بود.
اما قضیه پنج شنبه ۲۹/۵/۸۸ بسیار متفاوت بودساعت حدود ۲ بود که سه نفراز طرف منبع دیگری از قوه قضائیه به دفتر آقای کروبی آمدند و پس از آن برگه بازجویی جلویم گذاشتندنمی دانم من متهم بودم یا شاکیقاضی مقدمی و ۲ نفر دیگر مشغول بازجویی از من شدند.ابتدا از من پرسیدند شما از چه کسی شاکی هستی من گفتم من شاکی نیستم وفقط اتفاقی را که سال گذشته برایم افتاده بود برای آقای کروبی بازگو کردماما باز می گفتند که از چه کسی شکایت داری و من ناگزیر گفتم شما به من بگویید از چه کسانی می توانم شکایت کنم تا من انتخاب کنم که دیگر قاضی فهمید منظورم چیست وحرفی نزدبه من گفتند که شرح ماوقع را بنویسمن هم نوشتم بعد سوالاتشان شروع شد که اکثر آنها درمورد این بود که من از کجا آقای کروبی را می شناسم؟ از کجا به ایشان اعتماد کردم؟ چگونه ارتباط برقرار کردم؟ چرا نفس نفس می زنم؟چه طور اعتماد کردم تا به آقای کروبی بگویم؟چرا حاضرشدم که آقای کروبی از من فیلم بگیرد؟چرا اصلا فیلم گرفتیم؟ هدف آقای کروبی از آگاه کردن آقای گرامی مقدم و آقای داوری چه بود؟ آقای گرامی مقدم و داوری کیستند؟ چه ساعتی به حزب زنگ زدم؟ با چه شماره ایی زنگ زدم؟ به چه بهانه به حزب رفتم؟ آنجا چه گفتم؟ آنها چه گفتند؟وقتی زنگ زدم چه کسی گوشی را برداشت؟ بعد به چه کسی وصل کرد؟ به آن شخص چه گفتم؟ با چه کسی رفتم؟ در کدام تظاهرات ها شرکت کردم؟ و هزار چرای دیگر بی ربط به قضیه تجاوز که بعد از حدود ۳ ساعت که من به ایشان اعتراض کردمایشان به من گفتند ما نمی دانیم تو راست می گویی یا نهتو ادعای سنگینی می کنیکل نظام مقدس را زیر سئوال بردیما از کجا بدانیم که تورا تطمیع نکرده اند؟ و وقتی که من گفتم که شما مثل اینکه یادتان رفته است مسئله چیست به ظاهر خواستند سئوالاتی در این خصوص کنندسئوالاتی از این دست که دخول تا کجا بوده و آیا آن شخص ارضا شده است یا نه؟ که این سئوالات بیش از پیش باعث تخریب روح و روان من شد.
آن جور که من احساس می کنم دوستان آقای مرتضوی نظرشان این است که با تخریب شخصیت اینجانب موضوع را به سمتی سوق دهند که من از آقای کروبی پول گرفتم یا آقای کروبی تطمیعم کرده تااین ادعا را بکنم .
بعد هم از من خواستند که با ایشان به پزشکی قانونی بروم و من علیرغم اینکه از ایشان خواستم باتوجه به مناسب نبودن حالم و داشتن سرگیجه، بگذارند برای روز دیگر که ایشان مخالفت کردند و با هم راهی پزشکی قانونی شدیم .
بعد هم در راه پزشکی قانونی، قاضی به من می گوید حدیث داریم از حضرت امام جعفر صادق که احمق و بدبخت کسی است که آخرتش را به دنیایش بفروشدبدبخت تر و مفلوک تر از او کسی است که آخرتش را به دنیای دیگران بفروشدخودتان قضاوت کنید که منظور حاج آقای مقدمی از بیان این جمله چیست؟!
و بعد تلویحا به من می گوید که گول بازی های سیاسی را نخورم و بعد هم که گفتم تقلب شده گفت: " وقتی آقای کرباسچی به آقای موسوی رای داده ببین قضیه از چه قرار استمن حتی مطمئنم که خود آقای کروبی هم به آقای موسوی رای دادهو دیگر پی این داستان را به توصیه بزرگان با سکوت ادامه دادم و وقتی گفتم چرا با بچه ها اینکار را کردید و چرا اینجور کردید مگرما چه کار کردیم؟ گفت وقتی رهبری فرمودند انتخابات درست بوده یعنی بوده که من گفتم نعوذ بالله که رهبری خدا نیستند و معصوم هم نیستند که بعد دیدم دارد به سفسطه می کشاند که باز سکوت پیشه کردم .
درمیان راه ایستادیم و دو نفر دیگر آمدند تا شیفتشان را عوض کنند، من به قاضی مقدمی گفتم که اگر ممکن است دیگر اینها نفهمند و ایشان هم قول داد و گفت که نامه مهر و موم شده به دستم می دهد، اما نه تنها نامه را به دست من نداد بلکه با آن مامور پچ پچ کرد و زمانی که من به پزشک قانونی رسیدم، مامور نامه را باز کرد و به دست مامور پذیرش دادنمی دانم یک نامه معاینه تجاوز به چند کلمه نیاز دارد که قاضی محترم صفحه را ریز ریز پر کرده بود و دکتر قریب ۵ دقیقه آن را می خواندبعد هم مامور همراهم، به نزد دکتری که مرا معاینه کرد رفت و چند بار به قاضی زنگ زد و دایم از من دور می شد مباد که من بشنوم چه می گوید؟ در ضمن دکتر پزشکی قانونی به من گفت که من دو نامه می دهم تا شرح درمانت را پزشکانی که رفته ای را برای من بنویسند تا نظر دهماما آن مامور این نامه ها را به من نداد و هرچه به او گفتم که من خودم دیدم که آن نامه ها را گرفتی هاشا کردبعد هم زمانی که منتظر جواب بودیم مامور به من می گوید من فکر نمی کنم کسی اینکار را بکندبعد هم به من تهمت دروغگویی می زند و می گوید می دانی اگر نتوانی ثابت کنی چه بلایی سرت می آورند؟ بعد که دید خیلی محکم ایستاده ام و می گویم من فقط از خدا می ترسم و روی حرفم ایستاده ام به من می گوید اگر اتفاقی هم افتاده نباید می گفتیباید به خدا واگذار می کردیالان ببین آبروی خودت و خانواده ات را برده ایبعد هم که از دکتر نقل قول کردم که می گوید بعد از ۱۵ ماه هیچ چیز مشاهده نمی شود، مامور به من می گوید اگر چیزی بود حتی سایزش رو هم بهت می دادند و ادامه داد که ما کارمان این است که البته معلوم نیست معنای این جمله مجهول کدام کار استدر راه بازگشت، وقتی گفتم امسال ماه رمضان بی آبیش سخت است با صدای بلند و چشم غره به من گفتهمینش خوب است که آدم ها بفهمند که جهنم چگونه استامروز هم به نزد همسایه های ما آمده اند و یکسری سئوالات راجع بمن و خانواده ام کرده انداین کارها چه مفهومی جز ارعاب من به قصد جلوگیری عمومی کردن قضیه را در ذهن تداعی می کند؟ من سئوال کوچکی دارم از بزرگوارانی که روز ۵ شنبه من را به مانند یک متهم مورد بازجویی قراردادندمن را گرفته اند، زندان بودم چشمان و دستهایم را بسته بودند، به حد مرگ مرا زدند و بدتر از همه کاری با من کردند که نزد تمام بی دینان و بت پرستان مذموم است و من تنها جرات این را داشتم که آقای کروبی را از این موضوع مطلع کنممن از شخص حقیقی شاکی نیستم چرا که می دانم متاسفانه همیشه در کشورمان گناه را به گردن یک شخص رده پایین یا یک گروه پایین رتبه می اندازند و هیچ وقت با مسببین اصلی برخوردید ر خور انجام نمی شود.
در این باره، به نوشته پارلمان نیوز توجه کنیم :
یکی از اعضای کمیته ویژه مجلس برای بررسی حوادث پس از انتخابات، تصریح کرد: «تجاوز با باتوم و شیشه نوشابه به برخی از بازداشت‌شدگان حوادث پس از انتخابات برای ما محرز شده است
این نماینده مجلس که نخواست نامش فاش شود به خبرنگار پایگاه خبری فراکسیون خط امام (رهمجلس «پارلمان‌نیوز»، گفت: « به برخی از بازداشت‌ شدگان حوادث بعد از انتخابات متاسفانه به وسیله باتوم و شیشه نوشابه تجاوز شده و این امر برای کمیته ویژه محرز شده است».
این نماینده تاکید کرد: «اطلاعات و مستندات موثق از تجاوز عوامل بازداشتگاه‌ها به بازداشت‌ شدگان نداریم، اما تفاوت چندانی هم در اصل ماجرا نمی‌کند.».
عضو کمیته ویژه مجلس خاطر نشان کرد: «در صورت تکمیل گزارش آن را دراختیار رییس مجلس و بزرگان نظام قرار خواهیم داد.».
گزارشی دیگربه گزارش پایگاه خبری فراکسیون خط امام(رهمجلس«پارلمان‌نیوز»، مرگ فرزند دکتر روح‌الامینی موجب شد تا بسیاری از اصولگرایان از سکوت و انفعال خارج شوند و نسبت به بدرفتاری با بازداشت ‌شدگان که پیش از این شخصیت‌های اصلاح‌طلب نسبت به آن هشدار داده بودند اما به دلیل این هشدارها مورد هجمه برخی محافل قرار گرفتند واکنش نشان دهند.
دوستان روح‌الامینی که از چهره‌های علمی و شاخص اصولگرا در بین خواص به شمار می‌رود، بعد از انتشار خبر درگذشت محسن در بازداشتگاه تلاش فراوانی برای یافتن عاملین این جنایت از خود نشان دادند که یکی از ثمرات آن تعطیلی بازداشتگاه کهریزک که گفته می‌شود محسن و چند تن دیگر در آن مکان جان خود را از دست دادند، به دستور صریح و قاطع مقام معظم رهبری بود.
اما این تنها علت تعطیلی این بازداشتگاه نیست، چه آنکه خبر می‌رسد شرح بدون واسطه آنچه بر یکی از فعالان رسانه‌ای در کهریزک گذشت، برای یکی از مقامات عالی رتبه نظام در تعطیلی این بازداشتگاه نقش مهمی داشته است.
این فعال رسانه‌ای که در جریان بازداشت‌های بعد از انتخابات دستگیر شد، بعد از حدود دو هفته با اطلاع یافتن اعضای دفتر این مقام عالیرتبه نظام به دلیل رابطه چندین ساله او با آنها آزاد شد.
هنگامی که این فعال رسانه‌ای به نزد این مقام عالی رتبه نظام می‌رود و دعوت به نشستن می‌شود، او می‌گوید نمی‌تواند و هنگامی که دلیل عدم توانایی را برای نشستن جویا می‌شود، او به شرح تجاوز مکرر به خود توسط باتوم می‌پردازد.
بعد از این سخنان این مقام عالی رتبه نظام به شدت ناراحت می‌شوند.
با گذشت دو روز از روایت این واقعه و جمع‌آوری مستندات دیگری مبنی بر انجام اعمال غیرقانونی و ضد انسانی در بازداشتگاه کهریزک، دستور تعطیلی این بازداشتگاه متعلق به نیروی انتظامی صادر می‌شود.
ادامه دارد
انقلاب اسلامیدر همان حال که استبدادها، در درون مرزها، عامل گسستن پیوندهای همبستگی ملی هستند، در بیرون از مرزها، غرب با استفاده از همین استبدادها، دو کار می کندجلوگیری از استقرار دموکراسی و تجزیه کشورها: