vendredi 13 juillet 2012

زندگینامه دکتر محمد مصدق، قسمت سوم


3 - قرار داد 1919 حکومت وثوق الدوله با انگلیس: پس از جنگ جهاني اول، انگلستان قراردادي را بر ايران تحميل كرد كه از ايران به امضاي وثوق الدوله واز انگليس به امضاي كاكس وزير مختار رسيد. وثوق الدوله با همكاري نصرت الدوله و صارم الدوله درحالي كه هريك مبالغي ( وثوق الدوله 200,000 تومان، نصرت الدوله 100,000 تومان و صارم الدوله 100,000 تومان) از دولت انگلستان رشوه گرفته بودند قرارداد 1919 را با دولت انگليس منعقد ساخت و از اينجا يك گرفتاري جديد آغاز شد. سرانجام با مخالفت بسیاری از روحانیون، روزنامه نگاران، و خطبای آن دوره در برابر اين قرارداد از جمله سید حسن مدرس، قرارداد شكست خورد، عاقد آن معزول شد وبه اروپا رفت و میرزا حسن خان مشيرالدوله پيرنيا صدارت يافت، اما در كمتر از يكسال استعفا كرد.قرارداد 1919 فقط يكي از گزينه‌هاي انگلستان براي تسلط بر ايران بود. زنده یاد سید حسن مدرس در مجلس شورای ملی دوره پنجم در ضمن سخنانش می گوید: « ... ملت ایران با اینکه به قول حضرات( انگلیسی ها) کم رشد و نرسیده بود، با اینکه اکثریت مردمش به پیچ و خم ها و رموز سیاست آشنا نبودند، الحق و الانصاف مخالفت خود را با قرار داد به بهترین وجهی که ممکن بود نشان داد. نه اینکه زیدی بگوید من مخالفت کردم، یا حسن مخالف بود، یا حسین مخالفت کرد. خیر، سرعمده موفقیت ملت همان سرشت و خصیصه ذاتی ملت بود که مقاومت کرد. قوه ملت و طبیعت ملت، یعنی قویترین نیروئی که می تواند با هر دسیسه و تهاجمی مقابله کند، باعث این موفقیت گردید...».

يكي ازمصائبي كه به دليل حضور نيروهاي انگليسي بر ايرانيان رفت، فاجعه قحطي سالهاي ( 1919-1917م) مقارن با (1298-1296 هجري شمسي) است كه در سراسر كشور به وقوع مي پيوندد و به تاوان آن بيش از 10 ميليون ايراني به كام مرگ میروند. قحطي، زماني اتفاق مي افتد كه سراسر ايران در اشغال نظاميان انگلستان است، اما آنها نه تنها هيچ كاري براي مبارزه با قحطي و كمك به مردم ايران نكردند، بلكه عملكرد شان اوضاع را وخيم تر كرده و سبب مرگ ميليون ها نفر مي شوند. درست زماني كه مردم ايران به دليل قحطي نابود مي شدند، ارتش بريتانيا مشغول خريد مقادير عظيمي غله و مواد غذايي از بازار ايران بود و با اين كار هم افزايش شديد قيمت مواد غذايي را سبب مي شد و هم مردم ايران را از اين آذوقه محروم مي كرد. جالبتر اين كه انگليسي ها حتي مانع واردات مواد غذايي از آمريكا، هند و بين النهرين به ايران مي شدند. به علاوه در زمان قحطي، انگليسي ها از پرداخت پول درآمدهاي نفتي ايران استنكاف ورزيدند. ...»( 2) 


موقعی که جنگ شروع شد. وضع ایران به طور خلاصه از این قرار بود: دستهای خود ما را قرارداد بد فرجام 1907 که با روسیه داشتیم بسته بود و آزادی عمل مان در این قسمت از جهان بی نهایت محدود بود. این قرارداد (قرار داد 1907) با اینکه هدف اصلی اش این بود که به اختلافات و منازعات دیرین روس و انگلیس در ایران خاتمه دهد و ثبات تشکیلات ایران را به نحوی که در آن تاریخ موجود بود، در سرتاسر دوران اعتباراتش، ازطرف دولت و ملت ایران با نظر خصومت تلقی شد و روسها نیز در عمل آن را وسیله ای برای تحکیم حلقه فشار خود را مناطق شمالی ایران قرار دادند. در نتیجه، هنگامی که مخاصمات بین المللی و جنگ جهانی آغاز شد و ما برای پیشرفت هدف مشترک در سلک متفقان روسیه درآمدیم، بد رفتاری و سوء نیت روسها که باعث تحریک احساسات خصمانه ایرانیان نسبت به روسیه شده بود عملا دامنگیر ما هم شد زیرا بریتانیای کبیر در چشم آنها یار و همدست روسها شمرده می شد. ایرانیان این طور فکر می کردند که ما از هرگونه سیاست روسها و هر نوع رفتار آنها در ایران پشتبانی می کنیم و به حکم این وحدت منافع که با روسیه پیدا کرده ایم، نسبت به تمام آرزوها و مقاصد ملی ایرانیان نیز به چشم  خصومت می نگریم.
مخاصمات و قیامهای شدید محلی در قسمت جنوب کشور صورت گرفت که در آنجا یک نیروی نظامی بومی بنام اسپیار ( تفنگداران جنوب ) تحت نظر افسران بریتانیائی بوجود آمده بود. این نیرو وظایف ژاندارم و پلیس راه را برای دفع فتنه اشرار، دور نگهداشتن آنها از راههای  تجارتی که معبر کالاهای انگلیسی بود، و حفظ  آرامش در نواحی جنوب، انجام می داد. یک بار، در عرض همین جنگ، نیروی اسپیار و افسران انگلیسی اش  در معرض خطری چنان بزرگ قرار گرفتند که دولت بریتانیا ناچار شد این قوه محلی را با اعزام نیروهای تازه نفس از هند، تقویت کند. در نواحی خاوری ایران( خراسان) برای اینکه از تمامیت مرزهای افغانستان حراست شود اقدامات مهم و عملی لازم بود. در این ضمن، در قسمت شمال غربی کشور، مادام که ترکها و آلمانها قفقاز را بلامنازع تحت اشغال خود داشتند، هر لحظه بیم آن می رفت که قوای آنها بر ایالت مرزی آذربایجان نازل شوند و این امکان به حدی حاد و نزدیک بود که یک بار حتی خود تهران را در خطر سقوط قرار داد و چندی نمانده بود که حکومت مرکزی را وادار به فرار از پایتخت سازد. برای جلوگیری از وقوع این حادثه و حفظ موقعیت مان در مناطق ساحلی خزر، و نیز برای اینکه از دست اندازی آلمانها به آسیا از راه دریا جلوگیری شود، ناچار شدیم با کمال عجله نیروهائی از بین النهرین و بغداد وارد ایران کنیم. این نیروها درحال حاضر نیز در محور بغداد خانقین – کرمانشاه – همدان – قزوین موضع گرفته اند ولی امیدواریم که در آتیه ای نه چندان دور بتوانیم همه شان را از خاک ایران فرا خوانیم».
میان همکاران او دو وزیر دیگر ایرانی بودند که هردو، مثل خود نخست وزیر، جدأ عقیده داشتن که آتیه ایران فقط  با اتکا به قدرت انگلستان تضمین شدنی است. خود مقام سلطنت (اعلیحضرت سلطان احمد شاه قاجار) که عین این نظر را داشت بالطبع از وزرای سه گانه پشتیبانی می کرد. توأم با تشکیل کابینه جدید، ما نیز یکی از مأموران لایق و مجرب خود، سر پرسی  کاکس، را به عنوان وزیر مختار بریتانیا در ایران انتخاب و به آن کشور گسیل کردیم. این شخص که برای سالیان متمادی کمیسر مقیم بریتانیا در خلیج فارس بود و پیش از حرکت به ایران، ارشد صاحب منصبان سیاسی  ما در بین النهرین( عراق عرب) بشمار می رفت، با تعلیماتی به ایران گسیل شد که  خلاصه اش نیل به توافقی رسمی با حکومت ایران بود. سیر پرسی کاکس دستور داشت برای عقد قراردادی با ایران بکوشد که در نتیجه آن منافع آتی بریتانیا در این قسمت از جهان از برخورد صاعقه ها و گزندهایی از آن نوع که در سالهای اخیر به کرات با آن روبرو شده است محفوظ بماند. نیز می خواستیم شهپر حمایت خود را بر فرق کشوری که مبتلا به ضعف  علاج ناپذیر است و بدون تکیه بر عصای خارجی  نمی تواند سرپا بایستد چنان بگسترانیم که این کشور بتواند استقلال و حکمیت خود را میان کشورهای جهان حفظ کند. مذاکراتی که در عرض  نه ماه گذشته در جریان بوده و اکنون به نتیجه ای رضایت بخش رسیده، ثمره کوشش توأم حکومت ایران و سر پرسی  کاکس بوده است.
« ....اگر کسی سئوال کند اصلا چه دلیلی هست؟ ما پذیرای مسئولیتی چنین سنگین در ایران می شویم و چرا این کشور فرتوت را به حال  خود رها نمی کنیم که چهار اسبه به سوی زوال افسانه ای اش نزدیک شود؟ جواب این سئوال این است که درحال حاضر با توجه به موقعیت جغرافیائی ایران و عظمت منافع ما در این کشور، و نیز با توجه به امنیت آتی امپراطوری ما در خاورزمین، رها کردن این کشور به حال خود عملا غیر ممکن است، کما اینکه در عرض پنجاه سال گذشته هم غیر ممکن بوده است. انگلستان نمی تواند خود را از اوضاع ایران کنار بگیرد و در قبال حوادثی که دراین کشور رخ می دهد خونسرد و بی اعتنا بماند. ازآن گذشته، اکنون که ما درشرف قبول مسئولیتی جدید – قیمومت بر بین النهرین( عراق عرب) – هستیم و این مسئولیت ما را از سوی غرب نیز هم مرز و همجوار ایران خواهد ساخت، دیگربه هیچ وجه نمی توانیم اجازه دهیم درخطه ای چنین حساس که میان مرزهای امپراطوری ما در هند و مرزهای کشور نو بنیان عراق واقع شده، خلائی ایجاد شود که به علت سوء حکومت به بستری مستعد برای دسیسه های بین المللی، آشفتگیهای سیاسی، و هرج مرجهای مالی، تبدیل گردد.
 در تحت مواد این قرار داد، که مذاکرات مربوط  به آن خاتمه یافته و متن سند همین امروز امضا شده است، بریتانیای  کبیر به عهده می گیرد که به حساب دولت ایران، مستشاران و کارشناسانی از آن گونه که برای شعب مختلف وزارتخانه های ایران لازم است دراختیار اولیای این کشور بگذارد. در میان اصلاحات بیشماری که دولت ایران خیال دارد انجام دهد یکی هم تشکیل نیروی متحد الشکل نظامی است. براساس برنامه هائی که در دست است، تمام نیروهای پراکنده نظامی ایران که تا امروز در نقاط مختلف کشور وجود داشته است – سربازان وظیفه، ژاندارمری، دیویزیون قزاق، و پلیس جنوب – همگی در بطن این ارتش یک پارچه متشکل خواهند شد. ما خیال داریم افسران و فرماندهانی را که دولت ایران برای تشکیل این نیرو لازم دارد در اختیارشان بگذاریم. از آن گذشته، خزانه داری  انگلستان موافقت کرده است اعتباری به مبلغ دو میلیون لیره = استرلینگ(شش میلیون تومان به پول آنزمان) دراختیار دولت ایران بگذارد تا این دولت بتواند اصلاحاتی را که در نظر است آغاز کند.
در اواخر جنگ به تعدادی از نخبگان طبقه حاکمه ایران وجوهی پرداخت شد. تا آنان را به همکاری با بریتانیا برانگیزد. در ژانویه 1918( بهمن 1296)  سسیل پیشنهاد کرد به وزیر مختار در تهران اجازه داده شود« به آن دسته از ایرانیانی که فکر می کند ارزشش را دارند رشوه بدهد.» درماه مه، وزیر مختار گزارش داد که شاه حاضر است وثوق الدوله، نامزد مورد علاقه بریتانیا را، در ازای مقرری ماهانه 20,000 تومان، به مقام رئیس الوزرائی منصوب کند. کمیته شرقی به او اختیار داد 15,000 تومان (5,000 لیره)  درماه پیشنهاد کند. در همان جلسه، کمیته موافقت کرد به سردار ظفر، رئیس ایل بختیاری، تا پایان جنگ ماهانه1500تومان (500 لیره) بپردازد مشروط  برآنکه او رئیس ایل باقی بماند و« از هر لحاظ از نیات ما متابعت کند.» درماه ژوئن، هنگامی که فارس صحنه شورشهای عشایری  ضد انگلیسی بود، کمیته تصمیم  گرفت به فرمانفرما، والی فارس تا زمانی که او« والی و دوست ما» باقی بماند، ماهانه 6,000 تومان ( 2,000 لیره) مقرری بپردازد. ضمنأ مقرری  مشابهی هم به قوام الملک، رئیس عشایر خمسه، پرداخت شد.
بنابراین مبلغی که به وثوق الدوله، رئیس الوزرا، و وزرای خارجه و مالیه اش( شاهزاده فیروز میرزا نصرت الدوله و شاهزاده اکبر میرزا صارم الدوله)، به اصطلاح گروه سه نفری، به منظور عقد قرارداد 1919(1298) ایران و انگلیس پرداخت شد، تغییر جهت در سیاست انگلیس نبود. چیزی که این پرداخت را متمایز ساخت مبلغ آن بود. گروه سه نفری خواستار200,000 لیره برای « روغنکاری چرخها» شدند. کرزن این مبلغ را کلان یافت. او حاضر بود 20,000 لیره از بودجه سرویس مخفی بپردازد، اما خواهان« فسادی که 200,000 لیره خرج بر می داشت نبود.» گروه سه نفری این پیشنهاد را رد کرد. پرسی کاکس، وزیر مختار ( بریتانیا) در تهران، پیشنهاد کرد که این مبلغ به منزله نخستین قسط قرضه منظور شده در قرارداد پرداخت شود. کرزن از پذیرفتن این پیشنهاد اکراه داشت. او کاکس نوشت چنانچه کابینه فعلی سقوط  کند، این موضع که نخستین قسط قرضه صرف چنین منظوری شده است در ایران فاش می شود و به حیثیت شغلی گروه سه نفری شدیدأ لطمه می زند و درصورت علنی شدن، انتقادهای شدید را بر می انگیزد.» لیکن کاکس پافشاری کرد. سرانجام کرزن موضوع را به صلاحدید خود او واگذار کرد. روزی که قرارداد امضاء شد، کاکس اعتباری بنام وزیر مالیه نزد بانک شاهنشاهی  ایران به مبلغ 400,000 تومان (131,000لیره) باز کرد. لیکن، کمکهای مالی عمدتأ به صورت قرضه هائی به دولت ایران در آمد. پیش از سال 1900 ( 1279 )  تنها بدهی خارجی  ایران 500,000  لیره بود که آن را در1892 ( 1271 )  از بانگ شاهنشاهی استقراض کرده  بود تا خسارت ادعائی شرکت انگلیسی الاصل تنباکوی رژی را پس از لغو امتیازش بپردازد. لیکن بدهیهای خارجی تا 1914 (1293 ) معادل 6/8 میلیون لیره (6/2  میلیون لیره به انگلیس ) و تا 1919 ( 1298 ) معادل 6/ 10  میلیون لیره افزایش یافت.

پس از اين صحبت، اين دو بزرگوار بلند شدند و خدمت امام رفتند و من هم با التهاب خاصي در نخست‌وزيري منتظر بودم تا ببينم نتيجه اين ملاقات چه مي‌شود و كمتر كسي هم مي‌دانست كه اينها كجا و براي چه كاري رفتند. وقتي دو نفري از جماران برگشتند، بهزاد تا مرا ديد از ته سالن گفت: صابري، ببين تو به عنوان يك نويسنده شاهد باش قرار است ما كاري بكنيم كه فردا به من خواهند گفت وثوق‌الدوله ايران! ولي تو شاهد باش كه ما فقط به اطاعت امر امام اين كار را مي‌كنيم. من به بهزاد گفتم حالا تو نروي و اين عبارت وثوق‌الدوله را به خبرنگاران بگويي كه اتفاقاً گوش نكرد و عين همين تعبير را هم به خبرنگاران گفت. در اين قضيه من شاهد بودم كه اين دو نفر زير فشارهاي وحشتناك مخالفان قرار گرفتند ولي خيلي سعي كردند كه ذره‌اي گرد و خاك حل اين مسأله به دامن امام ننشيند و من متأسف هستم كه بهزاد نبوي هم شهيد نشد تا بماند و يك عده بي‌تقوا به نام حمايت از ولايت ايشان را متهم بكنند كه تو چرا بيانيه الجزاير را اين جوري امضا كردي؟. به ايشان گفتم، من شاهد بودم كه تو تا لحظه آخر مي‌گفتي با اين كار مخالفي و من اين را مي‌فهمم. آقاي رجايي گفت: چي چي را مي‌فهمي؟، اين كافي نيست! بهزاد سياسي است تو بايد در تاريخ اين را بنويسي و من حيثيت بهزاد را در اين زمينه به دست تو سپرده‌ام مبادا در آينده زنده‌باشي و عده‌اي بگويند بهزاد نبوي رفت و مسأله گروگان‌ها را اينجوري حل كرد. صابري، خدايي مسأله را امام حل كرد و بهزاد اطاعت كرد. به آقاي رجايي گفتم تو هم كه همه‌اش مي‌گويي بهزاد، بهزاد! با اين جور دفاع كردن ممكن است شخصيت خودت هم زير سؤال برود! آقاي رجايي گفت باشد تو نمي‌خواهد از من دفاع كني ولي در مورد بهزاد من به تو وصيت مي‌كنم.»





Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire