«۲۶ خرداد بمناسبت صد و بیست و هشتمین سالگرد تولد دکتر مصدق
زندگینامه دکتر محمد مصدق (۱ )
جمال صفری
26 خرداد 1261 شمسى / 1299 قمرى (29 رجب)/ 16 ژوئن 1882 ميلادى – محمد مصدق در یک خانواده اشرافی و با نفوذ دیوانی قاجار در محله سنگلج تهران به دنیا آمد.".
ایرج افشار می نویسد:« مرحوم مصدق دریادداشتی به خط خودش که در سال 1344 نوشته بوده است وعکسش دراینجا چاپ می شود تاریخ تولد خود را به سال قمری 29 رجب 1299 قید کرده است. همه می دانیم که در قرن پیش موسوم و سنت این بود که تاریخهای تولد به سال قمری ضبط می شد و در خانواده ها معمولا این تاریخ پشت قرآن نوشته می شد و قاعدتا تاریخ تولد مصدق هم باید به چنین نحوی ضبط شده باشد. طبعا مصدق این تاریخ دقیق را در دست داشته است واز تطبیق با جدول تطبیقی سنوات شمسی و میلادی آن را 29 اردیبهشت و20 ماه مه فرنگی یادداشت کرده است. اما در جدول تطبیقی 29 رجب سال مذکور(با تفاوت یک روز اختلاف تقویمها)16 با 17 ژوئن یعنی مطابق 26 یا 27 خرداد است. علت اینکه مرحوم مصدق 20 مه را یادداشت کرده ناشی ازانجاست که ظاهراً شخصی که جدول تاریخ مطابقه ای را دراختیارش گذارده است توجهی نکرده است که جدول تطبیقی معمولا معادل روز اول هر ماه قمری را به دست می دهند بار دیگر باید محاسبه کرده شود. علی هذا مصدق که روز 29 رجب سال 1299 قمری متولد شده است آن روزمطابق بوده است با 16 ژوئن 1882 یعنی 26 خرداد 1261 شمسی. در اینجا علاوه بر یادداشت مرحوم مصدق عکس صفحه ای از کتاب جدول تطبیق سنوات تالیف H.G.Cattenoz چاپ پاریس در سال 1954 که روز اول رجب را معادل 19 ماه پنجم(مه) نشان می دهد به چاپ می رساند.»(1) هدایت الله متین دفتری در این باره می گوید: « آنچه معلوم است، مصدق روز 29 رجب 1299 قمری به دنیا آمد که منطبق است با 26 خرداد 1261 شمسی و 16 ژوئن 1882 میلادی، درآن زمان ثبت احوال دولتی و شناسنامه همان طور که خودش هم اشاره کرده است، وجود نداشت و چنان که رسم بود، پدرش میرزا هدایت وزیر دفتر، ولادت کوچک ترین و آخرین پسر خود را پشت قرآن به ثبت رساند و آن را به همسر خود ملکتاج خانم فیروز ملقب به نجم السلطنه سپرد. این قرآن را بعدها نزد جد عالیقدرم در احمدآباد دیدم که از غارت و دستبردکودتاچیان 28 مرداد 1332 به خانة شماره 109 خیابان کاخ در تهران خانة قدیمی ایشان، مصون مانده بود. پس از درگذشت او (14 اسفند 1345) قرار براین شد که خانه و آخرین زندان مصدق در احمدآباد که اتاق اصلی طبقة تحتانی آن اکنون دیگر آرامگاهش شده بود، به همان شکل اصلی بدون هیچ تغییری ، حفظ و نگهداری شود. رسیدگی به امور این موزة کوچک و سادة خانوادگی به نگارنده واگذار شد. تا مرداد 1358 که قادر به رفت و آمد علنی بودم و برای آخرین بار به احمد آباد سر زدم، قرآن مذکور هنوز در همان جا در اتاق کار مصدق قرار داشت....» (2) پدراو ميرزا هدايت الله معروف به " وزيردفتر" «فرزند میرزا حسین فرزند میرزا کاظم مستوفی الممالک فرزند میرزا محسن آشتیانی ، منسوب به خانواده ای از میرزایان آشتیان بود . جد اعلایش میرزا محسن خان معاصر و دوست کریم خان زند بود...» میرزا هدایت الله ازرجال عصر ناصري، از رجال تجدد خواه و پیروان میرزا تقی خان امیر کبیر بود. و مادرش ملک تاج خانم ( نجم السلطنه ) فرزند فیروز میرزا نصرت الله ولی (اول)فرمانفرما پسرشانزدهم عباس میرزا نایب السلطنه، هما خانم دختربهمن میرزا ملقب به بها الدوله پسر سی و هفتم فتح علی شاه بود. همان شاهزاده ای که اول حاکم کاشان بود و بعدحاکم یزد شد. نجم السلطنه در واقع نوه عباس میرزا و نتیجه فتحعلی شاه بود. او سی خواهرو برادر داشت که دو نفراز آنها به نامهای عبدالحسین میرزا فرمانفرما (نصرت الدوله دوم) و سرور السلطنه ملقب به حضرت علیا همسر مظفر الدین شاه بودند. نجم السلطنه از ازدواج با میرزا هدایت وزیر دفتر– ازدواج دومش – دو فرزند داشت به نام های مصدق السلطنه و دفتر الملوک. ميرزا هدايت الله در زمان ناصرالدین شاه مدتی وزیر لشکر ( مسئول امور محاسباتی قشون) بود و پس از این که میرزا یوسف به صدارت رسید . تصدی "رئيس دفتراستیفاء " یا استفای کل امور مربوط به وزارت ماليه را در زمان سلطنت ناصرالدين شاه به عهده داشت. بعد از مرگ ميرزا يوسف، ناصرالدين شاه، ميرزا هدايت الله را به کفالت امور ماليه و سرپرستي ميرزا حسن منصوب کرد. ميرزا هدايت الله سه پسر داشت که محمد کوچکترين آنها بود. هنگام مرگ ميرزا هدايت الله در سال 1271 شمسي محمد ده ساله بود، ولي ناصرالدين شاه علاوه بر اعطاي شغل و لقب ميرزا هدايت الله به پسر ارشد او ميرزا حسين خان، به دو پسر ديگر او هم القابي داد، میرزا علی را موثق السلطنه و محمد را " مصدق السلطنه " ناميد. دکتر مصدق در خاطرات خود از دوران کودکيش مي نويسد: « چون مادرم پس از فوت پدر با برادرم ميرزا حسين وزير دفتر اختلاف پيدا کرد، با ميرزا فضل الله خان وکيل الملک منشي باشي وليعهد ( مظفرالدين شاه ) ازدواج نمود و مرا هم با خود به تبريز برد. در آن موقع من در حدود دوازده سال داشتم ...»( 3)
- 14 شهریور 1271شمسى - وفات ميرزا هدايت وزيردفتر در سن 75 سالگی.
* مصدق السلطنه با وجود سن کم در نخستين سالهاي خدمت در مقام مستوفي گري خراسان کاملا در کار خود مسلط شد و توجه و علاقه عموم را به طرف خود جلب نمود. در باره خدمات او در خراسان افضل الملک در کتاب افضل التواريخ چنين مي نويسد: " ميرزا محمد خان مصدق السلطنه را امروز از طرفی شغل مستوفي و محاسب خراسان گويند، ليکن رتبه و حسب و نسب و استعداد و هوش و فضل و حسابداني اين طفل يک شبه ره صد ساله مي رود. اين جوان بقدري آداب دان و قاعده پرداز است که هيچ مزيدي بر آن متصور نيست. گفتار و رفتار و پذيرائي و احتراماتش در حق مردم به طوري است که خود او از متانت و بزرگي خارج نمي شود، ولي بدون تزوير و ريا با کمال خفض جناح کمال ادب را درباره مردمان بجاي مي آورد و نهايت مرتبه انسانيت و خوش خلقي و تواضع را سرمشق خود قرار داده است". (4 ) ۱۲۸3 - ازدواج با زهرا امامی دختر سید زین العابدین ظهیرالاسلام امام جمعه تهران و ضیاءالسلطنه دختر ناصرالدین شاه، ملقب به شمس السلطنه بود که بعد از فوت مادر لقب ضیاءالسلطنه گرفت. این ازدواج تا پایان عمر ادامه داشت و حاصل آن ضیاء اشرف، احمد، غلامحسین، منصوره و خدیجه بود. - 1286 شمسى (بهار) - در خدمت استادان شيخ محمد على كاشانى، ميرزا عبدالرزاق بغايرى، ميرزا غلامحسين خان رهنما و ميرزاجوادخان بطور خصوصى به تحصيل ادامه داد. - 1285 شمسى - در دوره اول مجلس شوراى ملى به نمايندگى از اصفهان انتخاب گرديد ولى به علت به حد نصاب نرسيدن سن (سى سال) كه يكى ازشرايط نمايندگى بود، نمايندگى او پذيرفته نشد. - 1286 شمسى/ 1325 قمرى (20 جمادى الاول)، در جريان انقلاب مشروطيت، در سن 24 - 25 سالگى با امضای سوگندنامه جامع آدمیت، به این انجمن وارد شد، ولی حضورش در تشکل پیش گفته چندان دوامی نیافت و آن نهاد را ترک کرده و به جمعیت دیگری پیوست. (5)
-1286 شمسى 1325/ قمرى - به عضويت «مجمع انسانيت» درآمد ونيابت رياست آن را قبول كرد. به «كمك مرحوم حسن مستوفى(مستوفى الممالك)، آشتيانىها، تفرشىها و گرگانىها، در انقلاب مشروطيت و مبارزه براى استقرار آن شركت كرد. در لواى همين مجمع، به ابتكار وى، ميان انجمنهائى كه غوغا سالار نبودند و براستى مشروطه خواه بودند، ارتباط پديدآمد و دفاع از مجلس شوراى ملى در برابر قواى استبداد، مطمح نظر شد». - 1287 شمسى / 1908 ميلادى - براى تحصيل عاليه در مدرسه علوم سياسى پاريس در رشته علوم ماليه به فرانسه عزيمت كرد. در طول مدت تحصيل، يك بار به مناسبت كسالت مزاج به ايران مراجعت نمود. در مراجعت به اروپا، در شهر نوشاتل (سوئيس)به تحصيل دكتراى حقوق مشغول شد. - 1292شمسى / 1913 ميلادى - موفق به اخذ درجه دكترا در رشته حقوق گرديد. * جزوه مسئوليت دولت را براى اعمال خلاف قانونى كه از مستخدمان دولتى در موقع انجام وظايفشان صادر مىشود و قاعده عدم تسليم مقصران سياسى (به زبان فرانسه در پاريس) به چاپ رساند. - 1293 شمسى- نخستين مقاله مصدق در مجلهاى بنام «مجله علمى» كه خود يكى از اعضاى مؤسس آن بود، چاپ شد. - 1293 شمسى / 1914ميلادى - چاپ رساله خود، تحت عنوان وصيت در حقوق اسلام:“وصیت درحقوق اسلامی (شیعه)”: رسالهی دکترای مصدق به زبان فرانسه (1914 م). قسمتهایی از این رساله توسط احمد متیندفتری، علی معتمدی و نصرالله انتظام ترجمه ودر سال 1302 هـ.ش در تهران در 106 صفحه به چاپ رسید. در سال 1377 نیز علیمحمد طباطبایی قمی ـ که خود دکتر حقوق و از مبارزان و زندانیان قدیمیست ـ کل پایاننامه راکه به گفتهی خودش “45 سال پیش آن را ترجمه کرده و در صندوق انتظار جهت یافتن زمان مناسب برای چاپ و نشر آن مانده بود و چندماه هم در وزارت ارشاد برای تحصیل مجوز چاپ، بدون پاسخ، گرد و خاک بیدلیل میخورد” از طریق انتشارات زریاب، در 216 صفحه منتشر کرد. - اواخر 1293 شمسى/ 1914ميلادى - بازگشت به ايران و تدريس در مدرسه علوم سياسى. -3 مهر1293شمسى - تأليف ونشرجزوه “کاپیتولاسیون و ایران:” این کتاب به دنبال انتشار خبر الغای کاپیتولاسیون در اول اکتبر 1914 در ترکیهی عثمانی و در جهت آگاهی مردم ایران از نتایج منفی وجود چنین قانونی و نیزبرای تشویق دولت ایران به الغای کاپیتولاسیون نگارش یافت. این کتاب مصدق که با مطالعه و بررسی مفاد قراردادهای بینالمللی منعقده بین دولت ترکیه و اروپا نوشته شد، در آبان 1293در پنجهزار نسخه به چاپ رسید در حالیکه مصدق، خود، برای اولینبار مسئلهی کاپیتولاسیون را طرح و مورد نقد و اعتراض قرار داد، حسنعلی منصور نخستوزیرایران در اوایل دههی 40، در19 آبان سال 1343،مصدق را به امضای قرارداد مصونیت سیاسی نظامیان دولت آمریکا در ایران، متهم کرد که با واکنش مصدق مواجه شد وایشان در 22 آبان با نوشتن نامهای به منصور، ضمن اظهار تعجب نسبت به بیانات او، اعلام کرد که اواولین کسی بوده که در ایران به مصونیت سیاسی اتباع “دول بیگانه” اعتراض کرده و در این مورد رسالهی “کاپیتولاسیون و ایران” را نوشته و خواهانالغای این رژیم مخالف آزادی و استقلال مملکت شده است.( 6 ) *21 آبان، تأليف و نشرکتاب شركت سهامى در اروپا: این کتاب بعد از اظهارات اردشیر جی، نمایندهی زرتشتیان هند در ایران، مبنی براینکه تاکنون در ایران کتابی دربارهی شرکتهای تجاری منتشر نشده و دراین خصوص کمبودی وجود دارد، با مطالعهی قوانین مختلف کشورهای اروپایی، در آبان 1293 در 103 صفحه انتشار یافت. * 21 آبان، تأليف و نشر" دستور در محاكم حقوقى" : این کتاب نتیجهی مطالعات گستردهی حقوقی مصدق بود که برای افزایش کیفیت تدریس خود در بیش از یک هزار صفحه تألیف کرده بود. کاری که موجب تعجب مدیر مدرسهی سیاسی تهران، دکتر ولیاللهخان نصر گردید. توضیح اینکه مصدق بعد از خاتمهی تحصیلات در غرب، قصد داشت مطالعات خود را استمرار بخشیده و آموختههای پیشین خود را در مورد ابواب حقوقی، در ایران تکمیل نماید ولی در ایران با پیشنهاد دکتر نصر برای تدریس در مدرسهی سیاسی پاسخ مثبت داد و دو ساعت در هفته در آن مدرسه تدریس میکرد. کتاب دستور در محاکم حقوقی به درخواست دکتر نصر و احترام به او و دانشجویان آن مدرسه در امرداد 1294 در 497 صفحه چاپ و منتشر شد، و چون این کتاب قرار بود به خارج از کشور ارسال گردد، مصدق به رغم اینکه “به استعمال لسان و خط اجنبی معتقد نبود”، برای سهولت در امر سانسور که در زمان جنگ جهانی اول متداول بود، اسم کتاب را به خط و زبانفرانسوی بر پشت جلد نوشت. و: “مختصری از حقوق پارلمانی در ایران و اروپا برای آقایان محترم نمایندگان دوره پنجم تقنینیه”: کتاب مذکور در 72 صفحه در سال 1302 انتشار یافت.(7 ) *: “اصول قواعد و قوانین مالیه در ممالک خارجه و ایران قبل از مشروطیت و دورهی مشروطه: اینکتاب ابتدا در سال 1304 منتشر شد و در سال 1377 نیز با پیشگفتاری از عزتالله سحابی و مقدمهای از علیاکبر شبیرینژاد به وسیلهی نشر “فرزان” تجدید چاپ شد. مصدق، انگیزهی خود را از نوشتن این کتاب، ارایهی اطلاعات و تجربیات خود در امور مالی به عموممردم معرفی میکند. مصدق کتابهای پنجگانه اخیر را مجانی چاپ نمود و بر صفحهی عنوان آنها نوشت: “مجانی و حق طبع و ترجمه آزاد است.
الف: “اسقاط دعاوی یا قاعدهی مرور زمان: مصدق این مقاله را در اولین شمارهی مجلهی علمی در سال 1293 نوشت. او ابتدا قصد داشت دربارهی سازمان ثبت املاک سوئیس ـ که روی آنمطالعاتی داشت ـ مطلبی بنویسد، ولی چون تأسیس چنین سازمانی در ایران آن زمان عملی نبود، از نوشتن این موضوع خودداری کرد و با توجه به شرایط ایران مقالهی “قاعدهی مرورزمان” را نوشت که باعث ایجاد ارتباط بین او و برخی علمای دینی شد، اما ایراداتی که از طرف آنها بر مقاله وارد گردید و حتا آن را خلاف شرع معرفی کردند، موجبات یأس و نومیدی مصدقرا فراهم نمود. ( 8) « مصدق، اصول و قواعد مالیه...خود را که در بردارندة شرح تفصیلی و جامع حقوق مالیه عمومی، تعریف و تحلیل نخستین قانون محاسبات، بیان اهمیت مأموریت دیوان محاسبات، و مباحث تطبیقی مربوط به آن است، در چهار باب و بیست و سه فصل تنظیم نمود و در آن تمام مراحل مقدماتی از، تهیه و تنظیم، تصویب، اجرا، و نظارت ( تفتیش) بر بودجه را جای داد. در عین حال، این مجموعه بازتاب اندیشه ها و آراء وی نسبت به مسائل موجود و جهت گیری برای حل و فصل آنها نیز هست.» ( 9 ) ج: "تصویب بودجه در پارلمانهای مختلف": در این مقاله، مصدق به شرح تاریخچه و روند تصویب بودجه درکشورهایی نظیر آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان و نیز بررسی اصول مالیقانون اساسی مشروطیت ایران پرداخته است. مقالهی مزبور در مجلهی “آینده” دورهی اول، در سال 1304 بدون نام و با ذکر امضاء محفوظ، به چاپ رسید. مجلهی “آینده” که مصدق برخی مقالات خود را بعضا با امضاء محفوظ در آن مینوشت، توسط دکتر محمود افشار، دوست دوران تحصیل و یار وفادار او اداره میشد و افشار در پایان سال، نام مصدق را ذیل مقالات مذکور مینوشت. د: "انتخابات در اروپا و ایران": مصدق در این مقاله به شرح قوانین انتخابات در کشورهای مختلف از جمله: فرانسه، انگلیس، آلمان، ایتالیا، کانادا و... پرداخته و بحثی را نیز در مورد نظام نامهی مجلس شورای ملی ایران مطرح نموده است. ه: "تابعیت در ایران": مصدق در این مقاله به بحث و بررسی قوانین مربوط به تابعیت اتباع خارجی در ایران که اصل آن به تأیید ناصرالدین شاه رسیده و در دورهی پهلوی اول هم اجرا میشده، پرداخته است. و: "اصول مهمهی حقوق مدنی و حقوق تجاری ایران": این مقاله دربارهی سیر قوانینی مانند حقوق مدنی، عقود، حقوق خانواده، حقوق توارث، املاک و تجارت در ایران از هنگام وروداسلام تا آغاز مشروطیت و نیز دورهی بعد از مشروطیت است. مقالات ردیفهای 3، 4 و 5 در مجلهی “آینده”، دورهی دوم، سال 1305 به چاپ رسید.(10 ) * 1 دی1293 « در تاسیس و نشر مجله علمی در تهران، هیات مدیره محمد ( محمد مصدق السلطنه)، امیرسهام الدین غفاری، محمد علی مافی ( سالار معظم) یحیی قراگزلو ( اعتمادالدوله)، فیروز( نصرت الدوله)، صالح لقمان، موسی شیبانی، این مجله بطور ماهانه در 15 شماره تا سال 1294 منتشر شد.» ( دفتری ص 22). ( 11 ) مصدق خود در این باره می گوید: « یکی از روزهایی که شادروان حاج میرزا یحیی دولت آبادی به دیدنم آمد و بدنبال مطالبی که با من وقتی در سوئیس صحبت کرده بود، مذاکراتی کرد وباین نتیجه رسید اگر یک عده از کسانی که درخارج تحصیلاتی کرده اند جمعیتی تشکیل دهند می توانند کارهای مفیدی بنفع مملکت بکنند که روی این نظر هیئتی از این اشخاص: دولت آبادی – فیروز نصرت الدوله – غفاری ذکاءالدوله – محمد علی نظام مافی سالار معظم ( اکنون سناتور نظام السلطنه) – موسی شیبانی ذکاء السلطنه و این جانب تشکیل گردید و تصمیم گرفتیم مجله ای بنام « مجله علمی » منتشر کنیم و در شماره ی اول آن برحسب ذوق و معلومات خود مطالبی درج نمائیم. (12) این مجله« در اولین شماره آن که در دی ماه 1293 هجری انتشار یافت« از مرحوم حاج میرزا یحیی دولت آبادی مقاله ای تحت عنوان« توانائی فرع دانائی است» و دکتر مصدق بنام « اسقاط دعاوی » درج گردید.» (13 ) * عضويت دركميسيون" توفير جمع و خرج" در وزارت ماليه. * عضويت در حزب اعتدال بدعوت مرحوم على اكبر دهخدا. * عضويت در حزب دموكرات ضد تشکیلی. * اهدا کتابخانه خودبه مدرسهً عالی علوم سیاسی. بعدها به دانشکدهً حقوق وعلوم سیاسی موسوم شد. (14 ) -1294شمسى (آبان) - از طرف دوره سوم مجلس شوراى ملى به مدت دوسال به عضويت كميسيون تطبيق حوالجات (جانشين ديوان محاسبات) انتخاب گرديد. - 1296تا ارديبهشت 1297) - معاونت وزارت ماليه ورئيس كل محاسبات: « وزارت مالیه 40 تومان خودش را از مادرم طلبکار می دانست(...بله) ولی حق هم نداشت، کاغذ مطالبه را ممکن بود به وزیر مالیه بدهند او امضاء کند. آوردند پیش من که معاون وزارت مالیه بودم، من هم امضاء کردم که بگیرند. کارم که تمام شد منزل رفتم (بله) دیدم مأمور مالیه گفت « خانم ما تقصیری نداریم، این آقا نوشته» مادرم شروع کرد به داد و بیداد سر من که « فلان فلان نشده! تو هم رفتی اونجا برای مادر اوسا چِسک شدی حکم می دهی ؟» گفتم مادر دیگر گذشته.»( 15 ) شادروان خاذنی در خاطراتش شرح میدهد که: «مصدق از دوران جوانی به درستکاری مقید بود قناتی بود بنام شاهک که سه دانگ آن متعلق به شوهر خاله ام بود و سه دانگش هم مال خانم نجم السلطنه مادرآقای دکتر مصدق. شوهر خاله من که پسر عموی مادرم هم بود خیلی ثروتمند بود، اسمش حاج آقا اناری بود. همه باغ اناری معروف متعلق به خودشان بود. خیلی ثروت داشت. خلاصه خانم نجم السلطنه به حسین آقا اناری می گوید که حاج آقا مال مشاع به درد نمی خورد یا سه دانگ را به من بفروش یا سه دانگ مرا بخر. حاج حسین آقا می گوید خانم، هر جوری که میل شما ست، می خواهی بخری یا بفروشی اختیار با شما ست. بالاخره نتیجه صحبت اینها به اینجا منتهی می شود که خود خانم نجم السلطنه آنجا را قیمت کند و سه دانگ حاج حسین آقا را هم بخرد که مالک شش دانگ قنات شاهک بشود. چند روزی از این قضیه می گذرد. آن موقع آقای دکتر مصدق جوان بوده، با کالسکه خودش می رود نزدحاج آفا اناری، پیشخد مت حاج حسین اناری خبر می دهد که آقای مصدق آمده اند. می گوید تشریف بیاورند. فوری ایشان را به تالار هدایت می کنند. خانه هم خیلی مجلل بوده است. الان جزء میراث فرهنگی است. آقای حاج حسین آقا استقبال می کند و می نشینند و شربتی هم می آورند. می پرسد که مسئله چیست؟ مصدق می گوید حاج حسین آقا حقیقت این است که من کارشناسهای خبره ترو بهتری انتخاب کرده ام که گفته اند شما قنات را در حدود3 هزار تومان ارزانتر فروخته اید. من ما به التفاوت آن را که سه هزار تومان است آورده ام که خدمت سرکار بدهم. حاج حسین آقا می گوید آقای مصدق من که صغیر نیستم، در واقع خداوند خیلی بمن بخشیده و 3 هزار تومان برایم مطرح نیست، من با رضا ورغبت اینکار را کرده ام ، حاضر نیسستم این 3 هزار تومان را بپذیرم. دکتر مصدق هم گفته بود " اگر این 3 هزار تومان را نگیری من از اینجا نمی روم ." بالاخره بعد از اصرار خیلی زیادحاج حسین آقا می گوید که من هم نمی پذیرم و راه حل این است که شما این 3 هزار تومان را به یک مؤ سسه خیریه ببخشید. مصدق می گوید من استدعا می کنم که این زحمت را خودت قبول کن. به هر حال 3 هزار تومان را به حاج حسین آقا می دهد. حاج حسین آقا هم این پول را به دارالمجانین می فرستد که وضعشان خیلی خراب بوده است. مصدق در راستی و امانتداری تا این حد مقید بود.»(16) * سردار منصور گیلانی یک بدهی داشت به وزارت مالیه، نمی خواست بدهد، مدرس توصیه کرد که موقوف الاجرا بگذارم. قبول نکردم، مدرس قهر کرد. قوام السلطنه بعد آمد منزل من و تقاضا کرد که مالیات سردار منصور را نگیرم، گفتم نمی شود، گفت« می نشینم اینجا و نمی روم تا قبول کنید» گفتم تشریف داشته باشید.(17 ) - 1298/1919 ميلادى - عزيمت به اروپا؛ اقامت در سويس و مخالفت باقرارداد 1919 وثوقالدوله ودولت انگليس وتشكيل«كميته مقاومت ملى». مصدق می گوید: خبراین قرارداد در سویس، ماه اوت، اول گرمای آنجاست( اروپاست) ولی تهران خنک می شود. بله آقا خدا می داند تا صبح من گریه کردم. احمد، بچه ده یازده ساله بود، گریه کرد.» ( 18) - 1299 - انتصاب به وزارت عدليه در كابينه مشيروالدوله. ( 19 ) پس از ورود به بندر بوشهر(15مهر) بنا برتمايل مردم وموافقت دولت به واليگرى ايالات فارسمنصوب شد. مصدق می گوید: من که به شیراز وارد شدم اهالی به تلگرافخانه رفتند و از دولت خواهش کردند که اگر حاکمی می خواهید بفرستید، فلانی هست باید بماند. دولت هم مرا خواست و من به دولت گفتم من که فعلا وارد فارس شده ام، من مردم را می خواهم اگر با من موافقت کردند اینجا می مانم و هیچ احتیاجی به قوا ندارم. قوای من قوای ملی است. اگر اهالی با من موافقت کردند می مانم والا نمی توانم قبول کنم و به طهران می آیم. پس از مراجعت از تلگرافخانه جماعتی نزد من آمدند. اول نمایندهً قوام الملک گفت قوام الملک سالی دوهزار تومان می دهد. نماینده سردارعشایرگفت دوهزارتومان هم سردار عشایر می دهد. نصیرالملک گفت من بیست هزار تومان می دهم و بعداً که حساب کردند جمعاً صد و شانزده هزار تومان می شود . گفتند با این وضع شما چرا می خواهید بروید طهران؟ اگر بروید طهران، حقوق یکسال شما به اندازه یک ماه اینجا نمی شود. گفتم شما عجب اشتباهی کرده اید. شما می گوئید که ما حاکمی می خواهیم که عدل وانصاف داشته باشد و با مردم به عدالت رفتار کند و از مردم چیزی نخواهد و این پولهایی که بمن می دهید خودش سبب نا امنی می شود. من منظورم چیز دیگری است. اگر شما تعهد می کنید که نه از مردم چیزی بگیرید و به من هم چیزی ندهید من می مانم و قبول می کنم. وگرنه من می روم . آنها تعهد کردند که نه چیزی بدهند و نه چیزی بگیرند و از این جهت من ماندم...» (20 ) عبدالله مستوفی در« شرح زندگانی من » نوشته است : « وجوه اهالی و سرجنبانهای شیراز از دولت خواستند که آقای مصدق السلطنه والی فارس شود. مشیرالدوله هم باین تقاضا جواب مساعد داد.» (21 ) - 19 مهر 1299 تا 3 فروردين 1300)- والى فارس بود كه كودتاى 3 اسفند 1299 روى داد. پس از كودتا و رياست وزرايى سيد ضياء الدين طباطبائى، از واليگرى فارس استعفاء داد و براى مصون ماندن از تعرض دولت كودتا، به دعوت سران بختيارى، به آن ديار رفت. بزرگمهر می نویسد از دکتر مصدق پرسیدم چرا جواب استعفای شما دیر از تهران آمد؟ گفتند: بله، چون قوام الملک در شیراز نبود ( او زمستانها می رفت طرف لار و مناطق گرمسیری) منتظر شدند تا آمد. بعد جواب استعفای مرا دادند. قوام آمد پیش من گفت« شما واقعاً در این مدت در شیراز خیلی زحمت کشیدید. ما می دیدیم که از خودتان هم خرج می کنید. نباید که از خودتان متضرر بشوید» و10 هزار تومان چک به من خواست بدهد که قابلی ندارد، جبران ضرر شود» گفتم بفرمائید، بفرمائید چک را داشته باشید. من برای مملکتم خدمت کرده ام. محتاج هم نیستم. در تهران سر و زندگی دارم. اگر ضرری کشیده ام مربوط به کسی نبوده، خیر، بفرمائید شما زحمت نکشید. به جان شما اگر آن 10هزارتومان را گرفته بودم، فوراً مرا در شیراز دستگیر می کردند. اینها برگه می خواهند بگیرند که مستمسک دستشان باشد(به قول مرحوم صمصام السلطنه که مستمسک را« دستمسک» می گفت) به کسانی اعتماد می کنند که از آنها پرونده ای داشته باشند، تا به محض لگد اندازی پرونده اش را بیرون بکشند. از همه ی اینهائی که سرکار می آورند، پرونده های مسلمی از نا پاکی دارند. آقا خدا می داند پاک ماندن خیلی مشکل است. لازمه اش این است که خیلی محرومیتها را باید قبول کرد و خیلی با احتیاط و جمع و جور باید زندگی کرد.(22) * * در شیراز مقروض شده بودم، خرج راه هم نداشتم. حاج محمد تقی دهقان که از اعیان شیراز بود ( و پسرش هم یک دوره وکیل مجلس شد) با من خیلی دوست بود. خدا رحمتش کند، خیلی مرد خوبی بود{...}1800 تومان از او قرض کردم. بعد از سه ماه با اصل و فرع تومانی سه شاهی برای او فرستادم. آن مرحوم از این کار، خیلی خیلی رنجید و گفت که « شما با این کار، مرا غیر تلقی کردید و راندید» از نظر من ممکن بود این کار بد نباشد. ولی خدا بیامرز خیلی رنجید، فراموش نمی کنم.(23) *** قریه سیدان در چهار فرسخی شیراز رو به اصفهان و از املاک دو نفر از اعیان فارس مرحوم نصیرالملک و مرحوم مستشیر السلطنه بود. آقای دکتر مصدق یکی دو شب در آن ده ماند. در حین حرکت به نوکر مالک می گوید حساب مخارج ما را بدهید که چه اندازه است. این حرف نوکر را به هاج و واج می اندازد که یعنی چه؟ دو سه شب و روز میهمانی در خانه نصیرالملک و مستشیرالسلطنه حساب و کتابی ندارد، مهماندار به مالک خبر می دهد، خود مستشیر می آید مصدق را می بیند که اینجا مهمانخانه نبود که شما می خواهید پول بدهید. این حرف برای ما خیلی تازگی دارد. خلاصه پس از بگو و بشنو عاقبت چاره مصدق نمی شود مخارج دو سه شب و روز و حتی کرایه اتاق را حساب می کند و به ناظر خرج می پردازد. شهرت این خبر و این معامله که در گوش مردم شنیدنی بود و تازگی داشت، مدتها زبانزد خاص و عام بود که چنین حاکمی را هم ندیدیم! ( 24 )
توضيحات و مآخذ: 1 - مصدق و مسائل حقوق و سیاست – گردآوری: ایرج افشار – انتشارات سخن – 1382 - ص 308 2 - ( ویژه مصدق – یادواره پنجاهمین سال ملی شدن صنعت نفت تشکیل دولت مصدق – آزادی – دوره دوم، شماره 26 و 27 تابستان و پائیز 1380- ص 17
توضیح اینکه بعضی از ملیون و پیروان راه مصدق تاریخ تولد وی را همچنان 29 اردیبهشت 1261 می دانند . در صورتیکه مرحوم مصدق در اخرین یادداشتی که درباره سال تولد ش به خط خودش در سال 1344 نوشته است بدون شک برابر با 26 خرداد 1261 می باشد »! بعنوان مثال «هیات امنای قلعه احمدآباد - آرامگاه شادروان دكترمحمد مصدق » همین اشتباه را در سال 1387 نموده است که اطلاعیة «مراسم یكصد و بیست و ششمین سالروز تولد دكتر محمد مصدق » بشرح زیر داده است : هرگز نمیرد آنكه دلش زنده شد به عشق 29 اردیبهشتماه 1387 مصادف است با یكصد و بیست و ششمین سالروز تولد شادروان دكتر محمد مصدق؛ مبارز بزرگی كه سالیان دراز از عمر خود را در راه آزادی، عدالت، دموكراسی و استقلال كشور سپری نمود و با پیكار علیه استبداد و استعمار به بیداری ملل آسیایی و آفریقایی از خواب گران پرداخت و با پشتیبانی ملت ایران و نیروها و شخصیتهای ملی و آزادیخواه موفق به ملی كردن صنعت نفت و خلعید از عوامل بیگانه شد. به همین مناسبت در جهت تجلیل از خدمات این مرد بزرگ تاریخ ایران و جهان روز یكشنبه 29 اردیبهشت 1387 مراسم بزرگداشتی از ساعت 10 صبح بر سر مزار آن شادروان واقع در احمدآباد برگزار میگردد. هیات امنای قلعه احمدآباد آرامگاه شادروان دكترمحمد مصدق منبع: آفتاب نیوز 3- خاطرات و تألمات مصدق –بقلم دکتر محمد مصدق – ص 53 4- مصدق و مسائل حقوق و سیاست – گردآوری: ایرج افشار – ص 287 5- .(فکر آزادی و مقدمهً نهضت مشروطیت ایران، تالیف فریدون آدمیت ( تهران 1340 ) ، ص 221 6- خلیل موحد. مصدق; در عرصه علم و قلم 7- همانجا 8- “همانجا 9- اصول قواعد و قوانین مالیه در ممالک خارجه و ایران قبل از مشروطیت و دورهی مشروطه”: پیشگفتاری از عزتالله سحابی و مقدمهای از علیاکبر شبیرینژاد–1377– نشرفرزان– ص 21 10- خلیل موحد. مصدق; در عرصه علم و قلم 11- ( ویژه مصدق – یادوارة پنجاهمین سال ملی شدن صنعت نفت. تشکیل دولت مصدق – آزادی – دوره دوم، شماره 26 و 27 تابستان و پائیز 1380 ص -22) 12 - خاطرات و تألمات مصدق –بقلم دکتر محمد مصدق – ص 83 ) 13 - مصدق و مسائل حقوق و سیاست – گردآوری: ایرج افشار – انتشارات سخن – 1382 - ص 316 14 - همانجا - ص 30 15- رنجهای سیاسی دکتر مصدق– یادداشتهای جلیل بزرگمهر به کوشش عبدالله برهان-نشر ثالث – 1377 ص 9) 16- «خاطرات نصرت الله خازنی رئیس دفتر نخست وزیری حکومت ملی آقای دکتر مصدق» به کوشش جمال صفری در نشریه انقلاب اسلامی در هجرت شماره های : 589 تا 592 تحت عنوان «مصدق مردی که می خواست ایران را از مدار بسته سلطه گر– زیر سلطه ﺁزاد کند» منتشر گردید . 17- - رنجهای سیاسی دکتر مصدق– یادداشتهای جلیل بزرگمهر - ص 11 18 - همانجا - ص 47 19- حسن پیرنیا (ملقب به مشیرالملک و بعد مشیرالدوله) (تولد ۱۲۵۱ – درگذ شت ۲۹ آبان ۱۳۱۴ ) پسر بزرگ میرزا نصراللهخان مشیرالدوله نائینی می باشد سیاستمدار، تاریخدان و حقوقدان اهل ایران و چهار دوره نخستوزیر ایران در دوران حکومت احمد شاه بود. 20 ) تحصيلات مقدماتي را در ايران به پايان رساند و براي ادامة تحصيل عازم مسكو شد. او ابتدا در مدرسه متوسطه نظامي مسكو به فراگيري علوم مختلف پرداخت و با احراز رتبه اول، دوره اين مدرسه را به پايان رساند. آنگاه دردانشكده حقوق دانشگاه مسكو به تحصيل در رشته حقوق پرداخت و دورههاي تكميلي را با احراز رتبه اول تمام كرد.پس از پايان تحصيلات عالي، به ايران بازگشت و در وزارت خارجه مشغول به كار شد.» او « حسن پیرنیا، با بیشتر آشنا شدن با وضعیت نا بسامان وزارت خارجه، دریافت که کار از ریشه خراب است و انجام هر نوع فعالیتی، به دلیل پایین بودن سطح عامی اعضا وکارکنان عالی رتبه این وزارتخانه، عملا بی فایده خواهد بود.» « برهمین اساس و با کمک حسین پیر نیا و با توجه به مساعد بودن اوضاع واحوال و فراهم بودن زمینه کسب موافقت صدراعظم ومظفرالدین شاه، از پدر خود نصراله خان مشیرالدوله ( وزیر وقت ) مجوز تاسیس مدرسه علوم سیاسی را در خواست کرد تا از این طریق به معارف و فرهنگ عالیه سیاسی در ایران، سر و سامانی بدهد. پس از اعلام موافقت از سوی مظفرالدین شاه، نصر اله خان مشیرالدوله فرمانی مبنی برتاسیس مدرسه عالی علوم سیاسی صادر کرد و بودجه ای معادل 4000تومان برای مخارج سالانه این مدرسه، از محل تفاوت عمل معدن فیروزه خراسان، تعیین کرد. حسن خان مشیرالدوله ( پیر نیا ) نیز بیدرنگ برنامه مدرسه را تنظیم وپس از تعیین مکان مدرسه و معلمهای لازم، آگهی پذیرش داوطلبان تحصیل در مدرسه عالی علوم سیاسی را منتشر کرد . سر انجام، مدرسه عالی علوم سیاسی در بعداز ظهر عید 15 شعبان سال 1317(ه، ق) مصادف با 28 /9/1278-1277 (ش) ودر محل خیابان ادیب تهران، روبروی منزل ارباب جمشید ودر یکی از خانه های نصراله خان سپهسالاری که بعداٌ به تملک عیسی لیقوانی درآمد، تشکیل شد . در مراسم افتتاحیه، حسن پیرنیا بر اساس جزوه ای که از مقدمه حقوق بین الملل تهیه کرده بود، شرحی مفصل درباره حقوق و جنس وفصل آن برای حضار بیان کرد .» «حسن پيرنيا در كنار مديريت اين مدرسه به تدريس دروسي در رشته حقوق و سياسي پرداخت. بعدها با اين كه به دليلمشغلههاي مملكتي ناچار از كنارهگيري رسمي از مدرسه علوم سياسي شد، اما همواره به امور تحصيلي و رفاهي دانشجويان اين مدرسه توجه و علاقه داشت و فارغ التحصيلان آن را فرزندان خود به شمار ميآورد.» «.پیرنیا مشیر الملک، در سال ۱۲۸۱، به وزیر مختاری روسیه انتخاب شد. در بیست و هشت سالگی، با دختر میرزا احمد خان علاءالدوله (از اعضای درجه اول دربار مظفر الدین شاه) ازدواج کرد.» «نقش مهم اعتراضی پیرنیا در مورد قرار داد 1907 روس و انگلیس در خدشه دار کردن استقلال و حق حاکمیت ایران در خور توجه است. دولت ایران به وسیله وزارت خارجه و مشیرالدوله (حسن پیرنیا) که در آن زمان سفیر ایران در دربار روسیه بود به این معاهده اعتراض کرد. مجلس شورای ملی عدم رسمیت این معاهده را که برخلاف حق و عدالت و استقلال ایران بود اعلام نمود ولی کسی به این اعتراضات جوابی نداد و خشم و غضب و هیجانی که در میان ملت ایران از انعقاد قرارداد 1907 تولید شده بود، و در تمام جهان انعکاس پیدا کرده بود، زمام داران لندن و روسیه را بر آن داشت که متفقاً اعلام بدارند که معاهده کمترین لطمه ای به استقلال و حق حاکمیت ایران وارد نمی آورد و فقط دولت روس و انگلیس برای حسن تفاهم در سیاست، این معاهده را منعقد نموده اند. » «پیرنیا پس از قتل اتابک اعظم، در کابینه مشیر السلطنه به وزارت عدلیه رسید. او ابتدا مشیرالملک لقب داشت و بعد از فوت پدر در ۱۳۲۵ (قمری) ملقب به مشیرالدوله شد. در زمان مشروطه نظامنامه مجلس یا قانون اساسی مشروطه را تدوین کرد. وی بعداز فتح تهران و تشکیل دولت جدید، مجدداً به وزارت عدلیه انتخاب شد و از آن پس در کابینههای متوالی، بارها وزیر شد. حسن پیرنیا، در سال ۱۲۹۳، به نخست وزیری رسید و بعدها نیز چند دوره به این سمت انتخاب شد در اسفند ماه سال 1293 شمسی برای اولين بار با رأی تمايل مجلس شورا به سمت رئيس الوزراء انتخاب گرديد. مهم ترين کار مشيرالدوله در اولين دوره نخست وزيری مذاکره با دولتين روسیه و انگلستان برای تخليه ايران از قوای اشغالی آن ها و لغو اختيارات فوق العاده مسيو مرنار بلژيکی رئيس کل گمرک ايران بود. انگليسیهابه واسطه سرسختی مشيرالدوله در تخليه ايران از قوای انگليس نسبت به او نظر مساعدی نداشتند و در مجلس هم، با اينکه به اتفاق آراء به نخست وزيری مشيرالدوله اظهار تمايل کرده بودند، از آغاز دومين ماه زمامداری تحريکاتی عليه او آغاز گرديده که به استعفای مشيرالدوله از رياست دولت انجاميد. مدت زمامداری مشيرالدوله در اولين دوره نخست وزيری او پنجاه روز بود. اتفاقاتی نظیر قیام شیخ محمد خیابانی و حوادث آذربایجان و ابتدای نهضت جنگل و ظهور رضا خان پهلوی، برای به دست گیری قدرت، از جمله رویدادهای نوبتهای دیگر نخست وزیری اوست. حسن پیرنیا، در دورههای دوم و سوم و چهارم و پنجم و ششم، نماینده مردم تهران در مجلس شورای ملی بود. چهار بار نخستوزیر و بیست و چهار بار به مقام وزارت رسید.» کوشش مشیرالدوله در پیشبرد توسعه و گسترش نهادهای مدنی وهمچنین در زمینه امورقضایی کشور، پس از مشروطیت که بسیاری از قوانین را تهیه کرد، فراموش نشدنی است. وی سازمان دادگستری را پی ریزی کرد و علاوه بر تشکیل دیوان کشور و دادسراها، دو قانون اصول محاکمات حقوقی و اصول محاکمات جزایی را به تصویب رساند. «پیرنیا دراواخرعمر و براي گذراندن دوران بازنشستگي، به تحقيق و تأليف كتابهاي تاريخي پرداخت. او سه جلد از دورة كتاب تاريخ ايران باستان را كه از منابع و مراجع علمي تاريخ ايران به شمار ميآيد به رشتة تحرير در آورد و در حال نگارشجلد چهارم اين كتاب بود كه عمرپربار او كفاف نداد. هدف مشيرالدوله از نوشتن اين تاريخ، ارج گذاري و نشان دادنپيشينه وعمق وغناي تاريخی تمدن وفرهنگ ايران در زماني بود كه مزدوران منفور بيگانه، سعي در كتمان ومخدوشسازي چهرة روشن آن داشتند. حسن پيرنيا، پس از ۶۳ سال زندگي سرشار ازفعاليتهاي فرهنگي، علمي، سياسي و اجتماعي كه بسياري از صفحات تاريخ صده ی اخير را پر كرد، در پنجشنبه بيست و يكم (به قولي بيست و نهم) آبان ماه ۱۳۱۴ (ش) بر اثر سكته ی قلبي، درمنزل شخصي خود واقع در خيابان منوچهري تهران، ديده از جهان فرو بست. (پدر او نيز در همين سن و از همينعارضه درگذشت.) پيكرش در آرامگاه خانوادگي پيرنيا، در آستانة امامزاده صالح (س) تجريش تهران، به خاك سپرده شد.» - نگاه کنید به: 1 کتاب محمد ابراهیم باستانی پاریزی «محیط سیاسی و زندگی مشیرالدوله - چاپ دوم، جیبی ۱۳۴۱ 2 - تاریخ بیداری ایرانیان - نویسنده: ناظم الاسلام كرماني- به اهتمام شادروان علی اکبر سعیدی سیرجانی – انتشارات بنیاد فرهنگ ایران - 1349 3 - شرح زندگانی من - عبدالله مستوفی (تاریخ اجتماعی و اداری دورهٔ قاجاریه) – 3 جلد - انتشارات زوار - 1377 4 - خاطرات و خطرات مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه)– کتابفروشی زوار – چاپ چهارم – 1363 5 - منبع: حقوق دانان - http://iranianlawyers.com/spip.php?article76 6 – منبع: سایت کاردانان 7- بهار، ملكالشعرا، تاريخ مختصر احزاب سياسي؛ انقراض قاجاريه، چاپ رنگين، تهران، .1323 8ـ محمود طلوعی - صد سال، صد چهره: تاریخ مصور قرن بیستم/ نشر علم/ 1386. 20- مصدق و مسائل حقوق و سیاست – گردآوری: ایرج افشار – انتشارات سخن – 1382 - ص 197 21 -شرح زندگانی من - عبدالله مستوفی (تاریخ اجتماعی و اداری دورهٔ قاجاریه) انتشارات زوار– 1377-–جلد 3- ص 254 22- رنجهای سیاسی دکتر مصدق – یادداشتهای جلیل بزرگمهر به کوشش عبدالله برهان - نشر ثالث – 1377 - ص 34) 23- (همانجا - ص 35 24 - از خاطرات محمد حسین استخر ( مدیر روز نامه استخر ) به نقل از «خاطرات سیاسی رجال ایران» به اهتمام علی جانزاده – چاپ اول: شهریور 1371– ص 96) ادامه دارد
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire