samedi 14 juillet 2012

جمال صفری : زندگینامه دکتر محمد مصدق، قسمت یازدهم



 ۱۹ آبان  بمناسبت پنجا ه و ششمین سالروز  شهادت دکتر حسین فاطمی، این مجموعه را  که  در باره نفت و قرارداد دارسی است، با نام این شهید بزرگ نهضت ملی  ایران آغاز می کنم.
  دکترمصدق در نامه معروف خود درباره پیشنهاد ملی شدن نفت، چنین می نویسد:
"اگر ملی شدن صنعت نفت خدمت بزرگی است که به وطن شده است، باید از کسی که اول آن پیشنهاد را نمود تشکر کرد وآن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است که روزی در خانه جناب آقای نریمان پیشنهاد خود را داد و عمده نمایندگان جبهه ملی حاضر در جلسه آن را به اتفاق آرا تصویب نمودند. رحمه الله علیه که در طول مدت همکاری با اینجانب حتی یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد." وهمچنین ایشان در نامه ای به مرحوم ﺁیه الله زنجانی تأکید نمودند: "تاریخ حتماً اسم او را زنده نگه خواهد داشت، چرا که او می‌تواند آموزش‌دهنده همه وطن ‌دوستان باشد و من در مقابل تمام بی‌حرمتی‌ها و کج ‌اندیشی‌هایی که دیگران نسبت به او داشتند, از طرف مردم از ایشان عذرخواهی می‌کنم."
 - دکتر مصدق در خاطراتش مى‏نویسد: "ملى شدن صنعت نفت در سراسر کشور ابتکار شادروان دکتر حسین فاطمى است که چون کمیسیون نفت مجلس شوراى ملى پس از چند ماه مذاکره و مباحثه نتوانست راجع به استیفاى حق ملت از شرکت نفت انگلیس و ایران تصمیمى اتخاذ کند، دکتر فاطمى بامن که رئیس کمیسیون بودم مذاکره نمود و گفت با وضعى که در این مملکت وجود دارد استیفاى حق ملت کارى است بسیار مشکل، خصوصاً که دولت انگلیس مالک اکثریت سهام شرکت است و بعنوان مالیات بر در آمد هم هر سال مبلغ مهمى از شرکت استفاده مى‏کند و من باب مثال در سال ۱۹۴۸ از شصت و یک ملیون (میلیون) لیره عوائد خالص شرکت نفت، بدولت ایران که مالک معادن نفت است از بابت حق الامتیاز فقط نه ملیون (میلیون) لیره رسیده در صورتیکه دولت انگلیس بعنوان مالیات بر در آمد، بیست و هشت ملیون (میلیون) لیره استفاده کرده است.
بنابراین اول باید در فکر آتیه بود که از مال ملت بیش از این سوء استفاده نکنند و عوائد نفت هر چه هست نصیب ملت ایران بشود. سپس راجع بگذشته هر اقدامى ممکن باشد نمود. همانطور که کشور انگلیس بعضى از صنایع خود را در سراسر کشور ملى کرده است، نفت را باید ملى کرد تا دنیا بداند که نمایندگان جبهه ملى جز آسایش مردم چیزى نمى‏خواهند و با هیچ سیاستى سازش ندارند."(۱)

• فاطمی  بمناسبت بستن سفارت انگلستان در سرمقالۀ باختر امروز ۲۹ دی ماه ۱۳۳۰ نوشت: 
« ... در ایران بودند و هنوز هستند کسانی که قبله گاهشان سفارت و کعبه  سیاستشان« لندن » است و گمان دارند بدون میل و ارادۀ مستر چرچیل هیچ جنبده ای در گوشه ای از دنیا نخواهد توانست به زندگی  خود ادامه دهد.»
بزرگترین حربه تبلیغی سیاست اجنبی اینست که عده ای ساده لوح ومقام پرست ومنفعت جو را به عظمت سحروافسون خود معتقد می کند وهرروز به نوعی دراطراف این قدرت نیروی موهوم، به افسانه سازی و تبلیغ می پردازد. مخصوصاً سیاست استعماری انگلستان درطی دوقرن اخیردرشرق  بطورماهرانه ازاین راه بهره برده که اغلب کشورهای مشرق زمین را بدون یک سرباز انگلیسی  دویست، سیصد سال زیرسیطره مستعمراتی کشیده است. درهمین ایران جزدردوجنگ جهانی جهانگیر  بین المللی، کسی روی سربازانگلیسی را ندید، ولی آنچنان نوکرانشان براوضاع مسلط  بودند وبطوری نفوذ مخفی جاسوسان وعوامل « اینتلجنت سرویس » تمام نقاط  حساس ومناصب ومقامات مؤثررا در اختیارگرفتند که درمقابل غارت و هستی یک کشور اجازه داده نمیشد نفس ازسینه کسی بیرون بیاید. صحنه ها ی گوناگون برای سرگرمی مردم آماده کرده وآنچنان تخم نفاق وتجزیه را در بین افراد ملت ما پاشیدند که جز عده ای معدود هیچکس حتی از رقم سالیانه عواید نفت جنوب کوچکترین اطلاع نداشت. رفتاری که مسعتمره چی های لندنی با جامعه ایرانی کرده اند به مراتب خشن تر و بیرحمانه تر  و شقاوت آمیز تر از رویه ایست که در مستمعرات آفریقای سیاه پیروی نمودند.
در میان قبائل وحشی اگر موجبات زندگی و شرایط  اولیه حیات انسانها را آماده نکردند چندان دوراز متد استعماری  نیست، اما  در ایران که صاحب همه چیز بود و در یک زندگی  بالنسبه راحت بسر می برد، انواع وسائل را برانگیختند که ملت ما نتواند با کاروان مدنیت جهان هم قدمی کند. و اقسام فشار و  رشوه خواری و امراض اجتماعی در این سرزمین ترویج کرده و افسون وافیون را جز سیاست انگلستان که از تخدیر اعصاب میلیونها هموطن ما استفادۀ غارت سالیانه خود را می برد کسی دیگر به ایران نیاورده است.( ۲)
 • در سر مقاله"باختر امروز ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ " " این دربار شاهنشاهی روی دربار سیاه فاروق را سفید کرده ":
 "یکی نیست بپرسد دیگر شما و فامیل شما از یک مشت پابرهنه و لختی که بیست سال پدرت آنها را به نفت جنوب زیر نظر مستقیم خویش فروخت و برای چهل سال بعد از خود نیز قرار داد۱۹۳۳ را باقی گذاشته چه می خواهید؟
...ثروت یک مملکت را به غارت بردید، املاک و اموال و نوامیس مردم از دست این خانواده سی سال است در امان نبوده حالا مثل دزدها و بدکارها از تاریکی شب برای کودتا استفاده می کنید و برای استراحت به کلاردشت تشریف می برید.
...پدر شما ( رضا خان ) یکمرتبه بدستیاری « آیرونساید» کلنل انگلیسی، به روی هموطنان خود شمشیر کشید وعاقبت در منتهای نکبت درگوشه  « ژوهانسبورگ» چشم برهم گذاشت. اوازاین جنایت چه چیزی دید که امروزشما ازروی نقشه فرستاده های سفارت انگلیس بغداد وایادی جیره خواراجنبی  همان راه نکبت بار و ملعنت آمیزرا از نومی پیمائید!؟" (۳)
•  در سرمقاله" باختر امروز ۲۶ مرداد ۱۳۳۲ "" خائنی که می خواست وطن را به خاک و خون بکشد فرار کرد":
" تو نیز چون از بغض و نفرت مردم خبر داشتی و هم می دانستی که چقدر بیشرمانه فرمانبردار و آلت بی اراده اجنبی هستی، پس از آنکه دستور ارباب در برابر بیداری و مقاومت عمومی نقش بر آب شد به بیرون از مملکت فرارکردی. برو ای اسیر اراده اجنبی که تاریخ جنایت آمیز دودمان سی ساله پهلوی را تکمیل کردی، آن سفاکی و خونریزی و چپاول پدروخیلی از خصوصیات دیگر خاندان جلیل، این فصل شرم آور و این ورق سراپا ننگ آخر را نیز لازم داشت. از مولود کودتای آیرونساید جز اینکه در سوم شهریور فرار کند و از مخلوق سوم شهریور نیز غیراز اینکه به نهضت ملی ایران خیانت نماید، هیچ انتظار دیگر کسی نیست. (۴)
دکتر فاطمی که با "برانکارد" به دادگاه نظامی فرمایشی آورده شده بود، با شجاعت و شهامت ضمن دفاع از اهداف نهضت ملی ایران وافشای رژیم کودتای امریکایی - انگلیسی برضد حکومت ملی مصدق، "برای بیداری و روشنگری نسل های حال وآینده ایران که بدان علاقمندند(۵) در دفاعیه خود می گوید:
 " ... باید پرسید: ما به آسایش عامه چه صدمه ای وارد آوردیم؟، به جان چه کسی سوء قصد نموده ایم؟، مال چه کسی را به غارت برده ایم و به چه وسیله "آسایش عامه" را مختل ساخته ایم؟. ازاین بگذریم که به کیفر رسانیدن ما چه ارتباطی با تأمین تمامیت و استقلال کشور دارد؟ مگرآنکه از دلایل معروف " دیوان بلخ" را در نظر بیاوریم و همینطور مطلب را دست بدست بگردانیم تا به " تمامیت و استقلال کشور" برسیم...
...روزی که من به قول خودتان وزیربوده ام، شبانه سروپای برهنه دستگیرومثل پست ترین بردگان وغلامان به گوشه ای افکنده شدم ( اشاره فاطمی به کودتای ۲۵ مرداد است) بعد هم که بازبه قول خودتان کاره ای نبوده ام ونیستم، درخوریک همچورفتارعادلانه ای هستم؟! پس شما که تا این حد نیز حفظ ظاهر را مقتضی نمی دانید چرا دیگر یک سلسله تشریفات زائد را فراهم می سازید وزحمت بیهوده می کشید که صورت قانونی به کار بدهید؟. آنهائیکه یک همچو صحنه سازی ها را متحمل باشند، باطن و ظاهر کارشان کم و بیش متفاوت است. من که زیر سقف شهربانی از تماشاچی به قول شما و از چاقوکش های بنام، بنا بر آنچه که تمام یک پایتخت ناظر و شاهد بود، ضربات بی حساب دشنه خورده ام و از ادعا نامه ای هم که به دادگاه آمده، ده ها و صدها فحش دریافت داشته ام، آیا می توانم یک لحظه اشتباه کنم که باز قانون و رسیدگی در کار است؟. حالا اگر شما اصرار دارید که من خود را به بلاهت بزنم و سال نیکو را از بهارش بشناسم حرفی ندارم که این نمایش کمدی - تراژدی را تا آخرین پرده اجرا نمایم..."(۶)
در دادگاه تجدید نظر، نیزکه سری بود، حکم اعدام فاطمی تائید شد. محمد رضا شاه، با تقاضای فرجام دکتر فاطمی موافقت نکرد. صبح روز ۱۹ آبان ۱۳۳۳ عده ای از افسران که در پیشایش آنها سرتیپ تیمور بختیار و سرتیپ آزموده قرار داشتند، بزندان دکتر فاطمی رفتند. آزموده به فاطمی گفت: " اعلیحضرت با تقاضای شما موافقت نفرمودند. وصیتی دارید بفرمائید!. شماکه مکرر می فرمودید من از مرگ ابائی ندارم و مرگ حق است...."
دکتر فاطمی حرف آزموده را قطع کرد و گفت:" آری آقای آزموده، مرگ حق است و من از مرگ ابائی ندارم، آنهم چنین مرگ پر افتخاری. من می میرم تا نسل جوان ایران از این مرگ درس گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کند و نگذارد جاسوسان اجنبی براین کشورحکومت نمایند. من درهای سفارت انگلیس را بستم، غافل ازاینکه تا دربار هست، انگلستان سفارت لازم ندارد."(۷)
" دکترفاطمی آنچنان ابرازقدرت کرده بود که درلحظه‌ای که او را روی برانکارد گذاشته بودند تا داخل آمبولانس ببرند می‌گفت: "سربازها, نظامی‌ها توجه داشته باشید! ما درراه ‌آزادی و اعتلای ایران جانمان را ازدست می‌دهیم. این جان برای شما نیزارزشمند است وشما هم کوشش کنید که زیربار دیکتاتوری و خودسری نروید. اعضای خانواده پهلوی خانواده‌ای هستند که تافته جدابافته از ملت ایران هستند. این تافته در انگلستان بافته شده و اینها نان, آب و گوشتی که فراهم کرده‌اند همه نشئات گرفته از سرمایه‌داری انگلستان است. از اربابشان جدا نیستند. اگرخواستید ایران به استقلال برسد، باید در ایران حکومت مردمی باشد."(۸) پس او را با برانکارد به میدان تیربردند وحتی اجازه ندادند با خانواده خود و دکتر مصدق وداع کند. و درحالی که درجه تب ۴۰ را نشان می داد، تیرباران شد.(۹) سرنوشت دکتر فاطمی در همان روزهای نخست پس از کودتا، از طرف امریکا، انگلیس و شاه معین شده بود. زیرا:
  ۱ - در گزارش ۲۱ اوت۱۹۵۳ هندرسن، سفیر وقت امریکا درایران به وزارت امور خارجه تاکید میکند که:"عامل دیگرکمک کننده به اظطراب و ناراحتی، آن است که خطرناکترین رهبران ملی هنوز آزادند. مصدق، فاطمی، شایگان، حسیبی و دیگران. به آسانی ممکن است با رهبران حزب توده در صدد طرح توطئه باشند. این حقیقت که فاطمی هنوز زنده است، علی رغم شایعات روز ۱۹ اوت در باره مرگ وی، بویژه دلسرد کننده است، زیرا که وی حیله گرترین و بدون ملاحظه ترین فرد از اطرافیان مصدق محسوب می شود. این باور وجود داشت که وی با روحیه انتقام جویی تردید در کمک به پیوند اتحاد و همکاری میان ملیون و توده ای ها، علیه غرب را به خود راه نمی دهد."(۱۰)
۲ - کرمیت روزولت، فرمانده عملیات، در اول شهریور پس از کودتا به ایران می رود و می گوید:" پس از برگزاری تشریفات، شاه به من اشاره کرد و اولین عبارتی که با لحن رسمی ادا کرد این بود: " من تختم را مدیون خدا و ملتم و ارتشم و شما هستم " ... و "روزولت " موضوع سرنوشت مصدق و دیگر رهبران جبهه ی ملی را عنوان میکند و از محمد رضا شاه می پرسد: "میل دارم بدانم درمورد مصدق، ریاحی و دیگران، که علیه شما توطئه کرده اند، چه فکری کرده اید؟" (۱۱)
شاه می گوید: " در این مورد زیاد فکر کرده ام. مصدق محاکمه می شود.( در این موقع لبهای شاه می لرزید) و به سه سال محکوم خواهد گشت ... ریاحی نیز مجازات مشابهی دارد. ولی یک استثنا وجود دارد و آن، حسین فاطمی است. او هنوز دستگیر نشده ولی به زودی او را پیدا می کنند. فاطمی، بیش ازهمه ناسزاگویی کرد. هم او بود که توده ایها را واداشت مجسمه های من و پدرم را سرنگون و خرد کنند. او، پس از دستگیری، اعدام خواهد شد.
۳ - دستوراعدام فاطمی، از لندن صادر شده بود. درسند ۱۰۴۵۸۴ /۳۷۱/ FO به تاریخ ۳۰ سپتامبر ۱۹۵۳ سفارت بریتانیا در بیروت- که در آن زمان ستاد مشترک عملیات اینتلیجنت سرویس بود - به وزارت امور خارجه انگلیس، چنین گفته شده است: " تا آنجا که از مطالب روزنامه ها استنباط کرده ام، اوضاع آن قدرها هم بد پیش نمی رود... مصدق مشکل ایجاد خواهد کرد، با توجه به اینکه در حمام خون کشته نشد، به نظرمن، بهترین راه حل برای او تبعید است... اما در مورد فاطمی، اگردستگیرشود بهترین راه حل اعدام است..."(۱۲)
پیشگفتار 
در این مجموعه که اختصاص به نفت و قرارداد دارسی داده شده است، چون مصدق مظهر آزادی ، استقلال واحقاق حقوق ملی ایران است ومبارزات مستمراو و یارانش درنهضت ملی ایران ریشه درتاریخ گذشته و دیرپای ایران و برعلیه  استبداد داخلی و سلطه خارجی دارد،بنابراین بطورچکیده و فشرده  سیری از تاریخ نفت در ایران دراین مجموعه  آورده  شده است زیرا برآنم که خوانندگان تصوری از گذشته تاریخ نفت داشته باشند و
«چکیده ای ازمذاکرات تیمورتاش ومسئولین شرکت نفت درعرض سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۲یعنی درعرض آن چهارسال پیش ازلغو امتیازیادداشت تنظیم شده ازطرف وزارت خارجه انگلیس درباره مراحل مختلف مذاکرات نفت میان دولت ایران وشرکت نفت ایران و انگلیس از ژانویه ۱۹۲۹ تا دسامبر۱۹۳۲ برای اطلاع وزیرخارجه متبوعش ( سرجان سیمون) تنظیم کرده است » آورده  شده است.
تیمورتاش که رضا خان می گفت «قول تیمورقول من است »  در۱۹۲۸ دولت ایران بمنظور تجدید نظر درامتیازنفت دارسی با شرکت نفت ایران و انگلیس وارد مذاکره شد. ودر دوراول مذاکرات درتهران اوایل ژانویه ۱۹۲۹) با تمدیدامتیاز نفت  موافقت کرده ودرگزارش آمده است « دولت ایران موافقت کرد که به جای امتیاز دارسی امتیاز جدید به شرکت نفت داده شود که مدت آن از تاریخ عقد قرار داد جدید( تابستان ۱۹۲۹ ) شصت سال باشد. یعنی  از  ۱۹۲۹ تا ۱۹۸۹ بدون شک  تیمورتاش رضاشاه را درجریان مذاکرات قرارمی داد  و  همچنین در این مذاکرات تیمورتاش به نمایندگی از طرف دولت ایران خواهان تامین خواسته های زیر شد:
 • کاهش منطقه تحت پوشش امتیاز به میزان ۵۰ تا ٦۰ در صد،
• الغای کلیه حقوق مربوط به انحصار حمل و نقل نفت توسط بریتانیا،
• واگذاری ۲۵% از سهام شرکت نفت به ایران،
• تضمین پرداخت حداقل ۵/١۲ در صد سود سهام به ایران،
• معاف کردن ایران از پرداخت مالیات در لندن،
• پرداخت ۲ شلینگ بهره مالکانه برای هرتن نفت تولید شده.
   تیمورتاش مورد غضب رضا شاه  قرار گرفت و خیانت رضا خان در تمدید  قرار داد دارسی و پیش از آن، صحنه سازی برای لغو امتیاز دارسی که تقی زاده گفته است: «رضا شاه با مرحوم فروغی خصوصیتی داشت که با هیچ یک از وزرا و رجال مملکت آن خصوصیت را نداشت. غالباً افکار و نیات نهایی خود را با آن مرحوم در میان می گذاشت. درقضیه لغو امتیاز دارسی هم پیش از آنکه پروندۀ نفت را توی بخاری بیندازد، فروغی را خواسته و محرمانه به او گفته بود: امروز می آیم به جلسۀ هیئت دولت وتشددی به تمام وزرا می کنم. به خود توهم بد خواهم گفت ولی آن را به دل نگیر!  این جریان را خودت محرمانه به تقی زاده هم بگو که او نیز پیشاپیش با خبر باشد. ولی غیر از شما دو نفر هیچ کس نباید از این نقشۀ من مطلع شود. بعد که فروغی مرخص می شود و می خواهد از اتاق بیرون بیاید دو باره از پشت سر صدایش می زند و می گوید: به تقی زاده هم نگو ...» را در اختیار خواننگان ارجمند قرار میدهم.
کدمن به وزارت خارجه انگلیس  اوضاع روز تمدیدقرارداد دارسی راگزارش می کند و نگاه رضا خان بیسوادو مستبد را نسبت  به فروغی، تقی زاده و داور اینگونه بیان می کند: شاه درحالی که وزرای خود را مخاطب قرارداده بود گفت:« آنها،آن پائین، روی زمین نشسته اند،ونمیتوانند دورترازنوک بینی ها یشان را ببینند، درحالی که من بر بالای برج قراردارم و قادرم دنیای بزرگی را که اطرافم را فرا گرفته، بخوبی  مشاهده کنم.»
 وقتی این کلمات برزبان شاه قادر مطلق آنها جاری شد، وزرا فهمیدند اگرمی خواهندسرشان برتنشان زیادی نکند. باید زبانهایشان را بکلی ببندند و اتخاذ هرگونه تصمیمی را به خود او واگذار نمایند. ازآن پس شاه فقط به سخنان نمایندگان ( (APOC گوش می کرد، وحتی بخود تا این حد هم زحمت نمی داد که عقیده  وزرایش را بپرسد.
 سرانجام آنکه، رضا شاه بقول سید حسن تقی زاده « واگر قصوری دراین کار یا اشتباهی بوده تقصیر آلت فعل نبوده بلکه تقصیر فاعل بوده که بدبختانه اشتباهی کرد ونتوانست برگردد»خود مستقیما با "کدمن" وارد مذاکره شد و استراتژی مکارانه کدمن، روش مستبدانه شاه و بزدلی وزرای ایران، اساس روحیۀ حاکم برجلسه ای را به وجود آورد که درآن تصمیمات  مربوط به قرارداد سال ۱۹۳۳ اتخاذ شدبالاخره، در ۲٦  آوریل ۱۹۳۳ قرارداد جدیدی را با شرکت به امضا رساند که طی آن امتیاز اکتشاف و تولید نفت در ایران برای مدت ٦۰ سال، یعنی تا سال۱۹۹۳به شرکت واگذار گردید. در مقایسه با امتیاز دارسی نکات برجسته قرارداد جدید که بر ملت  تحمیل شده بود عبارت بودند از:
• واگذاری ۲۰% از سهام شرکت به ایران،
• پرداخت بهره مالکانه چهار شلینگ برای هر تن نفت تولید شده و تضمین آنکه مبلغ پرداختی از ۷٥۰ هزار پوند در سال کمتر نباشد،
• کاهش منطقه تحت پوشش قرارداد به صد هزار میل مربع،
• الغای کلیه حقوق مربوط به انحصار حمل و نقل نفت توسط بریتانیا،
• پرداخت یک میلیون لیره برای تصفیه کلیه ادعاهای مربوط به گذشته،
• پیوستن نماینده ایران به هیئت مدیره شرکت،
• آموزش پرسنل ایرانی بمنظور کاهش وابستگی شرکت به پرسنل خارجی،
• عرضه نفت ارزانتر به ایران.
در دوره حکومت این دو خاندان  قاجار و پهلوی، چهار امتیاز مهم نفتی به بیگانگان اعطاء شده است. که دولت  فخیمه انگلستان در غارت و تاراج منابع نفتی ایران و ...  پیشتاز سایر سلطه گران خارجی و قدرتهای استعماری معاصر بودند.
۱ـ امتیاز نفت به «دارسی‌» انگلیسی‌، ۱۹۰۱ م.
۲ـ امتیاز نفت شمال به شرکت «استاندارد اویل‌» امریکائی، ۱۹۲۱ م، بعدها لغو شد.
۳ـ امتیاز نفت شمال به کمپانی «سینگلر» امریکا، ۱۹۲۳ م، بعدها لغو شد.
۴ـ تجدیدنظر در قرارداد «دارسی‌» و اعطای امتیاز جدید نفت به انگلیسی‌ها، ۱۹۳۳ م، در پی نهضت ملی شدن صنعت نفت لغو شد.
سرانجام در هنگام جنگ جهانی دوم در  شهریور۱۳۲۰ ایران بدست متفقین اشغال نظامی شد و رضا شاه به جزیره یوهانسبورگ آفریقا ی جنوبی تبعید گردید.
 مصدق، اولین انتقاد گرقرار داد منحوس ۱۳۱۲  دارسی در مجلس دوره چهاردهم تقنینیه بود که   سخنان او در پایان این مجموعه خواهد آمد.
   از این گذشته پیش ازملی شدن صنعت نفت ایران، دکترمصدق در مجلس  شورا ملی دوره ۱۶ باز به این قرار داد اشاره می کند و می گوید:  
 « بمحض اینکه جنک بین الملل اول خاتمه یافت و یا رقابت دولت روسیه در  ایران از بین رفت، دولت انگلیس قرارداد ۹ اوت ۱۹۱۹ را منعقد نمود و برای اینکه تصویب آن در مجلس چهارم دچار اشکال نشود، در انتخابات آن دوره، غیر از انتخابات تهران که قبل از انعقاد قرارداد خاتمه یافته بود، اعمال نظر کرد. در دوره ۵ و ۶ باز نمایند گان تهران وارد مجلس شدند ولی از دوره هفتم ببعد هیچ وکیلی بدون اجازه دولت بمجلس نرفت. از این مقدمه میخواهم این نتیجه را بگیرم که قرارداد ۱۹۳۳ در مجلس تصویب شده که وکلا نماینده حقیقی ملت نبوده و به علاوه نظر بوجود رژیم دیکتاتوری هیئت حاکمه، مجریان دستوری بیش نبوده اند و چنانچه مجله مذاکرات مجلس راجع بجلسه هفتم بهمن ماه ۱۳۲۷ را که مربوط جواب آقای تقی زاده به آقای عباس اسکندری است قرائت کنند، بخوبی معلوم میشود که وزیر و وکیل، همگی مسلوب الاختیار و مطیع یک مرکز بوده اند. برای اینکه قسمت اصلی اظهارات آقای تقی زاده دایر بمسلوب الاختیار بودن آنها و وجود زور و فشار که دلیل کافی بر بطلان قرارداد ۱۹۳۳ است برای آقایان نمایندگان واضح و روشن شود، نکات اصلی نطق شنبه هفتم بهمن ماه ایشان را که در مجلس پانزدهم ایراد شده است استخراج و در اینجا عینا نقل میکنم « …… روز آخر کار، بنا گهان صحبت تمدید مدت را بمیان آوردند و اصرار ورزیدند …. ما چند نفر مسلوب الاختیار به آن راضی نبودیم و بی اندازه و فوق هر تصوری ملول شدیم .. لیکن هیچ چاره أی نبود … ولی باید عرض کنم که مقصود از اینکه گفتم چاره نبود تنها بیم اشخاص نسبت بخودشان نبود بلکه اندیشه آنها نسبت به مملکت و عواقب نزاع به آن کیفیت نیز بود. من هیچوقت راضی بتمدید مدت نبودم و دیگران هم نبودند و اگر در اینکار قصوری یا اشتباهی بوده تقصیر آلت فعل نبوده بلکه تقصیر فاعل بوده که بدبختانه اشتباهی کرد و نتوانست برگردد. او خود هم راضی بتمدید مدت نبود و در بدو اظهار این مطلب از طرف حضرات روبروی آنها بتحاشی و وحشت گفت « عجب اینکار که بهیچوجه شدنی نیست. می خواهید که ما که ۳۰ سال برگذشتگان برای اینکار لعنت کرده ایم، پنجاه سال دیگر موردلعن مردم وآیندگان بشویم؟. ولی عاقبت در مقابل اصرار تسلیم شد»(۱۳ )
سیری  در تاریخ پیدایش نفت در ایران
فرشید خدادادیان درکشف نفت وآتش درباستان روایت می کند: « یکی ازمهمترین روایت های اساطیری ما مربوط به هوشنگ، اولین پادشاه سلسله پیشدادی ست که مهم ترین کار او نیزهمانا کشف آتش است.
 می دانیم که تاریخ اساطیری ایران با کیومرث آغازمی شود وهوشنگ پیشدادی فرزند سیامک و نوه کیومرث معرفی شده است که بنا به روایت های اسطوره ای، بر دیو سیاه  (که پدرش سیامک را ازبین برده ) پیروزمی شود و با پیروزی وی بردیو سیاه، کیومرث  نیزپس ازسی سال حکمرانی، قدرت را دراختیارهوشنگ قرارداده و سلسله پیشدادیان با وی آغاز می شود.
لقب هوشنگ دراوستا پرداتهParadata  است. درخصوص این واژه دردانش نامه ایران باستان می خوانیم: پرداته / پیشداد. به معنای نخستین قانونگزارجزء نخست واژه پر: پیش / گذشته / مقدم وجزء دوم ذاته یا: قانون / داد. در وندیداد این کلمه به عنوان صف وقانون گزارکهن یا پیشین / کسی که ازپی وقبل از دیگران قانون و داد آوربوده است وهوشنگ پیشداد به عنوان نخستین قانونگزارمعرفی شده است. (وندیداد فرگرد ۲۰ بند ۲ – ۱) این کلمه به عنوان نام خاص عنوان سلسله ای ازشاهان باستانی ودوران باستانی ایران است که پیشدادیان مشهورمی باشند و در اوستا/ بخش یشت ها ازکسانی هم چون هوشنگ / جمشید / فریدون و ...با عنوان پیشدادی یاد شده است. (یشت ها ۲۱ / ۵ و۳ / ۹ و ۲۶ / ۱۹ – مایرهوفرشماره ۲۴۵ ) برای آگاهی از هر نام به مدخل واژه مراجعه شود.
هوشنگ را فرمانروای هفت کشوردانسته اند که دیوان و جادوگران از مقابل او می گریزند و دیوهای مزن( مازن / مازندر) به دست او نابود می شوند وهم چنین کشف آتش را به او نسبت می دهند. چنان چه درشاهنامه می خوانیم:
یکی روز شاه جهان سوی کوه
گذر کرد وبا چند کس هم گروه
پدید آمد از دورچیزی دراز
 سیه رنگ وتیره تن وتیزتاز
 دوچشم ازبرسرچو دو چشمه خون
زدود دهانش جهان تیره گون
نگه کرد هوشنگ با هوش وسنگ
 گرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگ
 به زور کیانی رهانید دست
جهانسوزمار ازجهان جوی جست
برآمد به سنگی گران سنگ خرد
همان و همین سنگ بشکست گرد
فروغی پدید آمد ازهر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
جهاندار پیش  جهان آفرین
نیایش همی کرد و خواند آفرین
یکی جشن کرد آن شب  وباده خورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد
زهوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار

همانگونه که درابیات فوق ازشاهنامه می بینیم، هوشنگ روزی با تنی چند ازملازمان سوی کوه می رود. از دور ماری تیره تن و تیزتازمی بیند که دود ازدهانش برمی خیزد. هوشنگ با نیروی تمام، سنگی به سویش پرتاب می کند که به سنگی دیگر می خورد و بدین ترتیب فروغ آتش پدیدارمی شود. پیش ترگفتیم که نمادها درروایات اساطیری بیانگر معانی واقعی هستند. اسطوره کشف آتش، ماری سیاه وتیره که دود ازدهانش خارج می شود را شاهد هستیم که هوشنگ سنگی به سوی آن مارپرتاب می کند وبراثرجرقه ای که ازبرخورد آن سنگ با سنگ دیگر ایجاد می شود آتش به وجود می آید ودرحقیقت کشف می شود. چنان چه این نمادها را با بدیهیات ذهنی خود تطبیق دهیم، می توانیم این احتمال را درنظربگیریم که جرقه به وجود آمده دراثربرخوردسنگ ها به یکدیگرباید به وسیله  مکمل دیگری که خیلی سریع به جرقه، عکس العمل نشان می داده شعله ورشده باشد وگرنه صرف جرقه به تنهایی نمی تواند شعله آتش را به وجود بیاورد. بهترین گزینه برای مکمل جرقه مورد نظر، همانا تصاعد گاز است. امری که شواهد فراوانی از دوران های مختلف در خصوص آن سراغ داریم. مناطق نفت خیز ایران وخصوصاً جنوب غرب ایران واجد چشمه های خود جوش نفت وتصاعد طبیعی گاز از خلل و فرج زمین بوده اند و از قدیمی ترین ایام باستان و خصوصاً در تمدن ایلام شواهد فراوانی از وجود غیر طبیعی و استفاده از آن درمهرساز دردست داریم.
چشمه های خود جوش نفت و گاز منبع لایزال آتشکده های جنوب غرب ایران بوده اند و رومن گیرشمن درتحقیقات خود در جنوب غرب ایران به آتشکده هایی اشاره می کند که سوخت آن ها گاز  طبیعی  بوده است.
بدین ترتیب می توان مارتیره تن وتیرتازی را که از دود دهانش جهان تیره وتارمی شده جریان سیالی از نفت و گاز تصور نمود که هوشنگ با آن روبرو شده و سنگی به سوی  آن پرتاب نموده دراثر برخورد سنگ با سنگی دیگرجرقه ای ایجاد شده و گازموجود در فضای  پیرامون شعله ور گردیده و بدین سان آتش فروزان شده است.
نحوه شکل گیری آتش با توصیفی که دراسطوره مذکور از مار تیره تن گردیده و مقایسه  آن با جریان های طبیعی نفت وگازی که در برخی مناطق نفت خیز ایران وجود دارد، درذهن پژوهشگر این مساله را تداعی می نماید که آن چه هوشنگ را در کشف آتش  یاریگر بوده، همانا جریان طبیعی از نفت و گاز از دل زمین در منطقه ای کوهپایه ای بوده که به ماری سیاه و تیره تن تشبیه شده است! »(۱۴)
«آتشکده آذرگشسب تا چند قرن بعد از اسلام هم روشن و برقراربود و ابودلف مسعرابن المهل جهانگرد که در اوایل قرن چهارم هجری از آن دیدن کرده چنین میگوید: "”هفت صد سال است که این آتشگاه روشن است لیکن اثری از خاکستر در آن مشهود نیست و شعله آن هرگز فرو نمی نشیند". “. درنقاط دیگری از ایران هم مانند فارس، خراسان وقم ازاین آتشگاه ها وجود داشته است و ایرانیان معتقد بودند که این آتشگاه ها با آتشگاه آذرگشسب آذربایجان ارتباط دارند. محل این آتشگاه که اکنون به نام "” تخت سلیمان“" معروف است در منطقه افشار آذربایجان در شمال شرق آبادیی به نام تکاب واقع شده است و ازشمال غرب به مراغه و ارومیه و از جنوب شرق به زنجان محدود است.
سالها پیش گروهی ازباستان شناسان درآنجا به حفریات پرداخته اند. در زمان مغولان در محل آتشگاه، مسجدی بنا شده و ظاهرا آتشگاه از چندی پیش از آن تاریخ خاموش بوده است. آتشگاه باکو، تا همین اواخر فروزان بوده است.»
l مصطفی فاتح می گوید هرود ت در تاریخ خود راجع به نفت ایران چنین می نویسد:
« در۲۲ کیلومتری شوش محلی است که « اردیکا» نام دارد. دراینجا چاه هایی است که با چرخ و خیک از آن نفت و قیرونمک بیرون آورده درمخزن میریزند و پس ازچندی قیرونمک ته نشین می شود ونفت بشکل مایع باقی می ماند.»
درجای دیگرضمن داستان محاصره شهر آتن ازطرف ایرانیان می نویسد: ایرانیان ازروی تپه ها، قیرهای فروزان به سنگرهای یونانیان پرتاب می کردند ومعلوم است که تیرها آلوده به نفت بوده وگرنه هنگام پرتاب سریع خاموش می شده است. 
پلوتارک درشرح حال اسکندرمی نویسد: هنگامی که اسکندرازکشوربابل می گذشت دریکی از شهرهای اکباتان، مردم برای خوش آمد اسکندر، نفت را روی جاده ها می ریختند و آتش می زدند تا شعله های فروزان آن موجب مسرت اسکندر گردد. ولی ظاهراً پلوتارک در تعیین اسم محل اشتباه کرده زیرا استان اکباتان جزء کشوربابل نبوده و شاید مقصد پلوتارک ناحیۀ نفت خیز کرکوک و موصل  بوده است.
درهرحال این مدارک تاریخی میرساند که در ایران و کشورهای مجاور آن نفت از دیرزمانی وجود داشته و مردم این ممالک به انواع مختلف، حتی برای جشن وآتش بازی از آن استفاده می کردند.
فردوسی در شاهنامه ضمن داستان بستن سد یأجوج ومأجوج توسط اسکندر و چگونگی ساختمان آن از نفت نیزنام برده، چنین می گوید:
زهرکشوردانشی شد گروه  
دو دیوارکرد از دو پهلوی کوه
ز بن تا سرتیغ بالای اوی
چو صد آرش کردند پهنای اوی
از او یک رش انگشت و آهن یکی
پراکنده مس درمیان اندکی
 همی ریخت گوگردش  اندر میان
 چنین باشد افسون و رأی کیان
همی ریخت هر گوهری یاک رده
چو از خاک تا تیغ گشت آژده
بسی نفت وروغن بیامیختند
 همی برسرگوهران ریختند
 و نیزدرطی داستان رزم اسکندر با هندیها راجع به استعمال نفت چنین می گوید:
نشستند دانش پژوهان بهم
یکی چاره جستندبربیش و کم
یکی انجمن کرد از آهنگران
هر آنکس که بودند ازیشان سران
ز رومی و مصری و از پارسی
 فزون بودمردان زصد پارسی
یکی باریگی ساختند آهنین
 سوارش زآهن و زآهنش زین
بمیخ و به مس درزها دوختند
 سواروتن و باره افروختند
بگردون همی  راندند پیش شاه
 درونش بیاکنده نفت سیاه
 سکندربدید آن پسند آمدش
خردمند را سودمند آمدش
باسب و به نفت آتش اندر زدند
همه هندیان دست برسر زدند
ازآتش بر افروخت نفت سیاه
 بجنبید از آن کاهنین بد سپاه
زلشگر برآمد سراسر خروش
بزخم آوریدند پیلان بجوش
چوخرطوم هاشان بر آتش گرفت
بماندند از پیل بانان شگفت
همه لشگر هند گشتند باز
همان ژنده پیلان گردن فراز
مورخ دیگری بنام آمیانوس مارسلینوس۱ همراه ژولین۲ امپراتور روم بجنگ شاهپوردوم آمده چنین می نویسد:
« ایرانیان برگهای گیاه مخصوص را در روغن خیس می کردند، سپس مایع دیگری بنام نفت برآن میافزودند. آنگاه تیرهای جنگی خود را درآن گذارده، آتش میزدند وبطرف دشمن پرتاب می کردند و دقت می کردند کمان را آهسته رها کنند تا تیر بسرعت پرتاب نگردد وآتش آن خاموش نشود. این تیرها بهرجا میرسید ایجاد آتش سوزی می کرد و آتش آن با آن خاموش نمی شد و فقط با ریگ آن حریق را می خواباندند.»
 دویست سال پس ازآن ایرانیان هنگام « دفاع قلعۀ پترا واقع در قفقاز با اسلحه های نفتی رومیان مهاجم را میراندند. پروکموبیوس مورخ بیزانس درتاریخ آن جنگها چنین می نویسد:
« ساخلوی ایرانی کوزه های بسیاری که از گوگرد و قیرانباشته شده بود آتش زدند وبطرف رومیان پرتاب  کردند و توانستند بدانوسیله حریقی را بیاندازند که تقریباً همه چیز را سوزاند.»
درکتاب « پند نامه» آمده که المعتمد خلیفۀ عباسی درسال ۲۷۲ هجری مالیات چشمه های نفت و معدنهای  نمک بادکوبه را به اهالی دربند قفقاز بخشید.
مسعودی خود در سال سیصد هجری به بادکوبه رفته وپس از دیدن معادن نفت آنجا چنین می نویسد:
«درآنجا چشمه های نفت سفید بود زیر دودکش ها وآتش جاودان» می سوخت وهیچگاه خاموش نمی شد.
درکتاب « حدود العالم» ذکرشده که کلیۀ نفت مصرف دیلمتان را از بادکوبه می آورند.
یاقوت حموی در« معجم البدان» خود راجع به نفت بادکوبه چنین می نویسد:
« بادکوبه درایالت شیروان نزدیک دربند است. دراین شهرچشمۀ بزرگی ازنفت است که روزی هزار درهم نفت می دهد. کنارآن چشمۀ دیگری ازنفت سفید است که مانند روعن زیبق می باشد و شب و روز جاری است و عایدی این چشمه هم مانند چشمۀ اولی می باشد. بازرگان موثقی بمن گفت که در آنجا از یک قطعه زمین شعلۀ آتش جاودان برمی خیزد وهیچگاه خاموش نمی شود.»
ابن البلخی درفارسنامه می نویسد:
« سینیزشهرکی است برکناردریا وحصارکی دارد واین سینیز( که همان  بندر دیلم کنونی است) میان مهروبان وجنابا است وجامۀ کتان بافند سخت تر و لطیف تر آنرا سینیزگویند. اما کاشتی نکنند و جزخرما نخیزد و روغن چراغ  وهوا و آب آن نیکو است.»
مقصود او از روغن چراغ همان نفت است که شاید ازناحیۀ دشت قیری ادالکی بدست می آمده است.
مارکوپولو جهانگرد مشهور می نویسد:
 در سرحد ارمنستان وگرجستان چشمۀ نفتی موجود است که مقادیرزیادی نفت از آن بدست می آید ودر یکوقت صد کشتی می تواند ازآن بارگیری کند. این روغن برای خوراک مناسب نیست ولی برای روشنائی مصرف می شود و شترهایی  که مبتلا به امراض جدذی هستند با نفت معالجه می شوند.»
سخن سرای بزرگ، سعدی درباب  هفتم گلستان می گوید.
 « هندوئی نفط اندازی کرد همی آموخت. حکیمی گفت ترا که خانه نبین است بازی نه این است.»
بازی نفت اندازی که سعدی به آن اشاره کرده چنان بوده است که دو طرف چوبی را کهنه پیچیده در نفت فرو می کردند و آتش میزدند و می چرخاندند.
حمدالله مستوفی  قزوینی در نزحهالقلوب می نویسد:
« مومیای معادنش بسیار است. آنچه درایران است معدن بدیه آبی از توابع شبانکاره کوهی است که از او قطرات فرو می چکد و چون موم منجمد می گردد و آنرا موم آبی گفته اند. مومیائی اسم علم آن شد.  معدن دیگر بدبه صاهک از توابع ارجان فارس معدنی است بحدود موصل. نفط معادن بسیار دارد و در ایران زمین بزرگترش معدن باکوبه است و آنجا زمین چاه ها حفر می کنند تا بزهاب میرسد. آبی  که از چاه ها بر می آورند نفط برسرآب می باشد. معدنی بحدود موصل، معدن بین بیات و بند بنجمین و معدن دیگر ولایت معدنی مابین بخارا و اشروسنه معدن بکوه اسیر از توابع فرغانه.»
شاردن که در اواخر قرن هفده میلادی در ایران بوده چنین می نویسد:
« نفت سیاه و سفید درمازندران یافت می شود و آنرا برای رفع سرماخوردگی وروشنائی وسوخت و رنگ کردن اشیاء و مخلوط کردن آن با رنگ های  دیگر بکار می برند.»
بطوریکه در تواریخ مربوط ذکر شده نادر شاه برای ترسانیدن پیل های محمد شاه هندی و سپاهیان هند از  آتش اندازی بوسیلۀ نفت استفاده کرده است.( ۱۵ ) 
ادامه دارد...


Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire