این مقاله از تارنمای انقلاب اسلامی در هجرت شماره ٨٢١ بر گرفته شده است. این تارنما در حال حاضر مورد حمله ارتش سایبری سپاه پاسداران رژیم ولایت فقیه قرار دارد و از دسترس خارج است:
دلایل مخالفت روسیه با سیاست غرب در خاورمیانه:
روزنامه امریکائی کریستین ساینس مونیتور (25 ﮊانویه 2013) دلایل مخالفت روسیه با سیاست غرب در خاورمیانه را این سان تشریح کرده است:
ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه می گوید غرب جهاد گرایان پدید آورده است. مسکو بخاطر حمایت ضعیفش از بهار عرب و حمایت قوی از بشار اسد و رﮊیم او سرزنش می شود.اما کرملین می گوید سیاست او در این منطق از ثبات رویه برخوردار است و این غرب است که عصیان صادر می کند. هم پوتین و هم وزیر خارجه غرب را بخاطر سیاستهای ساده لوحانه و ناهمآهنگ در خاورمیانه سرزنش می کنند.
• انتقادهای پوتین بر حمایت از شورشیان ضد دیکتاتوری قذافی و سوریه متکی است. پوتین می گوید حاصل این حمایتها شعله ورشدن عصیان اسلام گرایان افراطی شده است. جنگ کنونی در مالی و گروگانگیری تروریستها در تأسیسات گاز الجزایر، نتیجه حمایت غرب از شورشیان در لیبی است.
پوتین، در دیدار خود با سفیران جدید در کرملین گفت: جنگ داخلی سوریه اینک دو سال است که ادامه دارد. بخشی از شورشیان از لیبی به این کشور رفته اند و جریان اسلحه به سوریه نیز در شتاب و وسعت است. آنها که در مالی عمل می کنند نیز پایگاهشان لیبی است و بخش عمده ای از اسلحه را نیز از لیبی دریافت می کنند. او افزود: «عواقب مصیبت بار این رویدادها، یکی گروگانگیری در الجزایر و کشته شدن بی گناهان از جمله کارکنان خارجی بوده است». و سرگی لاورف، در کنفرانس خبری خود گفت: « حالا قوای فرانسه و افریقائی در مالی جنگ می کنند. با همان کسانی جنگ می کنند که طرفهای غربی ما مسلحشان کردند تا که رﮊیم قذافی را سرنگون کنند».
• در غرب، بسیاری کسان انتقادهای روسیه اینطور ارزیابی می کنند که این انتقادها بخاطر کاهش نفوذ روسیه در منطقه از زمان وقوع بهار عربی است و یا چون رﮊیم روسیه اقتدارگرا است از انقلاب مردم خوشش نمی آید.
اما بسیاری از کارشناسان روسیه که از جهات دیگر، کرملین را سخت انتقاد می کنند، استدلال می کنند که انتقادهای رهبران روسیه واقع بینانه است و مداخله غرب در دنیای اسلام، این پی آمدها را ببار آورده است. اینان می گویند: مسکو از سالهای 1980، وقتی رﮊیم شوروی بر سر کار بود، در افغانستان با جهادگرایان روبرو بوده است. بعد از سقوط آن رﮊیم این رویاروئی در نقاط دیگر ادامه داشته است. انتقاد روسیه از غرب اینست که هیجان زده از سقوط دیکتاتورها حمایت کرده اند بی آنکه از خود بپرسند آیا در پی سقوط دیکتاتورها، دموکراسی برقرار می شود یا نمی شود. نتیجه این شده است شرق آسیا و شمال افریقا جولانگاه اسلام گرایان افراطی شده است.
• یوگنی ساتانوسکی، رئیس مؤسسه مستقل مطالعات خاورمیانه مسکو، می گوید: روسیه با قلمرو جهادی ها هم مرز است. در شمال قفقاز و در آسیای میانه و حتی در منطقه مرکزی ولگا، تهدید می شود. از این رو، ما نسبت به هویت دشمن دید روشنی داریم. ما می دانیم با چه کسانی روبرو هستیم. بعد از ترورهای 11 سپتامبر 2001، و ترورهای دیگر، همکاران ما در امریکا و اروپا نیز می باید همین دید را پیدا می کردند. با وجود این روی داد، می بینیم هر بار آماده اند با آتش بازی کنند. جهادی ها را برضد روسیه و منافع ملی اش بکار می گیرند همانطور که در افغانستان و چچنی و لیبی و سوریه کرده اند و می کنند».
• در دهه گذشته، روسیه از رأی خود در شورای امنیت، در مخالفت با اشغال عراق توسط امریکا بقصد سرنگون کردن رﮊیم صدام و حمایت استوار از جنگ ناتو با طالبان در افغانستان، استفاده کرده است. سال پیش، پوتین به متحدان غربی اصرار ورزید که افغانستان را پیش از «انجام قطعی کار» ترک نگویند. مسکو در آسیای میانه به نیروهای ناتو اجازه استفاده از پایگاههای هوائی را داد. در مارس 2011، مسکو به قطعنامه ای که اجازه استفاده از قوه نظامی را در لیبی می داد، رأی ممتنع داد. و ماه پیش، از قطعنامه ای حمایت کرد که فرانسه و کشورهای دیگر بقصد کسب اجازه مداخله نظامی برشد اسلام گراها را در مالی می داد. به سخن دیگر، روسیه مکرر قطعنامه هائی را وتو کرده است که اجازه همکاری بین المللی با شورشیان را در سرنگون کردن رﮊیم اسد می داد. از این رﮊیم، حمایت سیاسی می کند و برایش اسلحه می فرستد. بنا بر برآورد سازمان ملل، تا به حال 60 هزار نفر کشته شدند و سوریه گرفتار جنگ داخلی است. حدود 500 تا 600 هزار نفر آواره شده و پناهنده گشته اند.
• آنهائی که دستی دور بر آتش دارند، ممکن است سیاستهای مسکو را درهم برهم و بسا ریاکارانه توصیف کنند. اما بسیاری از تحلیل گران روسی استدلال می کند که این سیاستها سرراست و گویای ثبات رویه و برخوردار از پایه استوار هستند. تنها مورد استثناء، وتو نکردن قطعنامه دخالت نظامی در لیبی است. تصمیم را مدودو، رئیس جمهوری وقت گرفت و پوتین، نخست وزیر، در علن، آن را مورد سرزنش قرار داد. استانوسکی می گوید: «قطعنامه مداخله نظامی در لیبی در برداشت وعده هائی را که به روسیه داده شد و به هیچیک وفا نشد.امروز، رأی ممتنع روسیه به آن قطعنامه، اشتباهی ناشی از غیر حرفه ای عمل کردن مدودو، تلقی می شود».
• روسیه استدلال می کند که از دولتهای سکولار و با ثبات، حمایت می کند. ولو این دولتها دیکتوری باشند. زیرا بدیل آن عموما بدتر هستند. روسیه به این سیاست ادامه می دهد.
آندرو کلیموو، عضو کمیته امور بین المللی دوما (مجلس ملی روسیه)، می گوید: «هرگونه تلاش برای صدور انقلاب، بد فرجام است. در عراق، امریکائی ها آمدند برای از میان بردن اسلحه کشتار جمعی که وجود خارجی نداشتند و همه ستون پایه ثبات در کشور را از میان بردند. نگاه کنید به وضعیت امروز عراق... لیبی ثبات داشت، سوریه ثبات داشت اینکه انقلابهائی که قدرتهای غرب به آنها کمک کردند ثبات را از این دو کشور ستاندند. همه این بلبشوها تنها به فعالان بنیاد گرا سود رسانده است».
• تحلیل گران طرفدار کرملین می گویند: روسیه از مداخله کنونی فرانسه در مالی حمایت می کند زیرا در این مورد، جنگ با دشمن مشترک، یعنی جهادگرایان است. طرفه این که غرب، امروز، در مالی، از دولتی دیکتاتوری حمایت می کند که در این کشور، روزی پیش از انتخابات، دولت دموکراتیک را سرنگون کرد. سرگی مارکوف، معاون رئیس دانشگاه اقتصاد پلخانف در مسکو، که در گذشته مشاور پوتین بوده است، می گوید: «ما با فرانسه در باره اقدام نظامی اش در مالی موافقیم. بسا دارند از تاریکی خارج می شوند. این کار کوششی است برای رفع خسارت ناشی از غلط کاری در لیبی. این حمله برضد جهادی ها است و ما از آن حمایت می کنیم.
وقتی غرب به ویران کردن یک رﮊیم با ثبات کمک می کند و برای اسلام گرایان رادیکال میدان عمل ایجاد می کند، با آن مخالفت می کنیم... ما آرزومندیم که روسیه و غرب با یکدیگر همکاری کنند. ما می خواهیم این همکاری را بکنیم. اما شک داریم که غرب آماده همکاری با ما باشد. بسا هنوز باید سفیرهای دیگری توسط اینگونه نیروها که غرب بوجود آورده است، کشته شوند تا به سخن ما گوش کند».
انقلاب اسلامی: انتقاد روسیه از دید «منافع خود» (= با منطقه نفوذ) بعمل می آید و نه از دید حقوق ملتهای تحت ستم دولتهای استبدادی وابسته. با اینکه انتقادش به غرب در مورد لیبی و سوریه وارد است، اما روسیه هیچگاه از جنبشهای همگانی که استقرار دموکراسی را هدف کرده اند، جانبداری نکرده است. از جمله در مورد ایران، استفاده از ناتوانی رﮊیم مافیاهای نظامی – مالی و فشار غرب (مجازاتها) برای بحداکثر رساندن خورد و برد خود سود می جوید. در مورد سوریه نیز، روسیه می توانست سیاست سازنده ای اتخاذ کند و پیش از آنکه کشور ویران شود، به جای جانبداری از رﮊیم اسد، سیاست استقرار دموکراسی در این کشور را در پیش می گرفت. هرگاه چنین می کرد، دولتهای غرب، زیر فشار افکار عمومی، ناگزیر می شدند با روسیه توافق کنند. راه بر نفوذ گروه های مسلح در سوریه بسته می شد و بسا تحولی مطلوب انجام می گرفت. اما پوتین براین اینکه بتواند سیاست جانبدار استقرار دموکراسی را در پیش بگیرد، نخست دولت روسیه است که می باید دموکراتیک بگرداند.
شماره ۸۲۱ از ۲۳ بهمن تا ۶ اسفند ۱۳۹۱
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire