این مقاله از تارنمای انقلاب اسلامی در هجرت شماره ٨٢١ بر گرفته شده است. این تارنما در حال حاضر مورد حمله ارتش سایبری سپاه پاسداران رژیم ولایت فقیه قرار دارد و از دسترس خارج است:
اوباما امید به مصالحه با ایران را از دست می دهد:
در 31 ﮊانویه 2013، مان لورت که در دوران بوش، در شورای امنیت ملی، بعنوان متخصص امور خاورمیانه کار می کرده است، مقاله ای انتشار داده است دارای این اطلاعات و نکات:
کم آوردن اوباما در برابر آنها که پا را توی یک کفش کرده اند که باید کار ایران را ساخت، دارد امید به حل مشکل اتمی ایران از راه مصالحه را از میان می برد. در همان حال که امریکا و 5کشور دیگر گفتگو با ایران را آماده می کنند، حکومت اوباما و نخبگان سیاسی رفتاری را در پیش گرفته اند که پنداری وضعیت در مهار آنها است. ما همواره گفته ایم که مجازاتها همچنان بر مشکلات اقتصادی ایران می افزایند. هدف اینست که این مجازاتها یا ایران را ناگزیر می کنند به خواستهای امریکا گردن گذارد و یا، دست آخر، قوای امریکا تأسیسات اتمی ایران را ویران خواهند کرد.
• و این رویه خود را به توهم خطرناک سپردن است. اصرار ورزیدن به نگرش در واقعیتی که خاورمیانه است، از منظر توهم ها است. همین توهم بود که سبب اشغال عراق و افغانستان شد: جنگ با تروریسم جنگ با مردم سرزمین های مسلمان شد و جامعه های مسلمان را در ضدیت با سیاست امریکا، راسخ تر کرد. بخصوص که همراه شده است با رسمیت بخشیدن دو فاکتو به تصرف سرزمین های مردم عرب توسط اسرائیل. موقعیت امریکا در منطقه در حال سقوط آزاد است.
بسیج بیش از پیش مردم اجازه ادامه دادن به اینگونه سیاست ها را نمی دهد. اگر در چنین موقعیتی، امریکا به بهانه خلع سلاح کشتار جمعی کشور دیگری دست به حمله نظامی بزند، حمله به منافع امریکا ابعاد فاجعه آمیزی بخود خواهد گرفت. با این حال، امریکا به این سیاست ادامه می دهد. گفتگو کردن با پیش کشیدن شرائط و همراه کردن آنها با تشدید مجازاتها و جنگهای پنهان سایبری و تروریستی و تهدید به جنگ، راه به جائی نمی برد.
• بخاطر منافع خود، واشنگتن می باید رویه دیگری در پیش بگیرد. پرزیدنت اوباما می باید همان سان که پرزیدنت نیکسون با جمهوری چین در سالهای اول 1970، رابطه برقرار کرد، با جمهوری اسلامی ایران رابطه برقرار کند. تنها «گفتگو»، آنهم اینطور گفتگو، کار ساز نیست.
از انقلاب ایرانیان بدین سو، هر یک از حکومتهای امریکا با تهران گفتگو کرده اند. تنها برای کمک گرفتن در مواردی که امریکا به کمک نیاز داشته است. حکومتهای ریگان و بوش از حکومت ایران برای رها کردن گروگانهای امریکائی در لبنان، کمک خواستند. حکومت کلینتون مسلح کردن مسلمانان بوسنی را با ایران همآهنگ کرد. بعد از ترورهای 11 سپتامبر 2001، ایران با امریکا برضد طالبان و القاعده همکاری کرد. در آن گفتگوها، هیلاری مان لاورت بمدت 2 سال شرکت داشت.
در تمامی این موارد، واشنگتن در پی آن بوده است که درآنچه بدان نیاز دارد، گفتگو کند و بمحض رسیدن به مقصود، باب گفتگو را بسته است. طرفه این که، به بهانه بی نتیجه شدن دیپلماسی، بر شدت تنش ها و مجازاتها افزوده و دو کشور را به درگیری نظامی نزدیک تر کرده است.
انقلاب اسلامی: راستی اینست که در تمامی این دوران میان رﮊیم ملاتاریا و سپس مافیاهای نظامی مالی با حکومتهای امریکا گفتگو بوده است. اما مصالحه ها نیز بوده اند. نمی توان اثر این مصالحه ها را در باز سازی استبداد ندید. نویسنده یک طرف را ندیده است: گفتگوهای ریگان و بوش بر سر گروگانها به معامله های اکتبر سورپرایز و ایران گیت انجامیدند. کودتای خرداد 60 را که از جمله حاصل سازش پنهانی بود، باید دید. جنگ 8 ساله را که آلن کلارک، وزیر دفاع در حکومت تاچر در دادگاه ایران گفت در سود انگلستان و غرب بوده و اسباب ایجاد و ادامه اش را فراهم کردیم، باید دید. نامه محرمانه آلکساندر هیگ به ریگان و اسناد محرمانه دولت انگلستان را باید دید. نوشاندن جام زهر به خمینی را باید دید. باز سازی استبداد خون ریز و فسادگستر و «بازگرداندن طوفان انقلاب ایران» (قول صدام به سفیر امریکا در بغداد) را باید دید.
در انتخابات ریاست جمهوری 2008، سناتور اوباما بسود گفتگو با ایران موضع گرفت و گفت رویه ای که هجوم به عراق و اشغال این کشور را ببار آورد، را در پیش نخواهد گرفت. اینک که اوباما دور دوم ریاست جمهوری خود را آغاز می کند، اوباما با این خطر روبرو است که تعهد خود را بی اعتبار کند آنهم با گفتن این جمله که سعی کردم با تهران کنار بیایم اما سعیَم بجائی نرسید. چرا هرگز بطور جدی سعی نکرده است.
از سال 2009، حکومت اوباما در گفتگوهای چند جانبه با ایران بر سر پرونده اتمی ایران، شرکت داشته است. و به این بهانه که ایران حاضر نیست خواستهای امریکا را بپذیرد، مجازاتهای بس سخت بر ضد ایران وضع و اجرا کرده است. مجازاتهائی را به اجرا گذاشته است که از مجازاتها بر ضد عراق که در 1991 وضع شدند و تا 2003 مجری بودند، به این سختی، بر ضد کشوری وضع نشده اند.
• مدتها مقامات امریکا مدعی بودند که ایران از گفتگوی جدی طفره می رود زیرا «می خواهد زمان بدست بیاورد» و یا می گفتند نزاعهای داخلی میان جناحهای رﮊیم نمی گذارند ایران بطور جدی گفتگو کند. اما در حقیقت، این واشنگتن بود که در گفتگو جدی نبود. ایران بطور مستمر آماده بوده است بسا محدود کردن فعالیتهای اتمی خود را بپذیرد اگر قدرتهای غربی اصل غنی سازی اورانیوم تحت نظارت آﮊانس بین المللی انرﮊی اتمی را بپذیرند.
اما اوباما، همانند رئیس جمهوری پیش از خود، از پذیرفتن حق ایران بر غنی سازی اورانیوم امتناع کرده است. از قبول این امر که جمهوری اسلامی ایران منافع ملی ایران را (همان سان که مصر تحت رﮊیمهای سادات و مبارک) تصدی می کند و به این اعتبار مشروعیت دارد، امتناع کرده است. هیچ رئیس جمهوری، از جمله اوباما، حاضر نشده است بر این مبنی با جمهوری اسلامی ایران گفتگو کند.
انقلاب اسلامی: باز نویسنده یک طرف را نمی بیند: غیر از این که رﮊیم حاکم زاده کودتا است، حاضر نیست بعنوان رﮊیم «معرف و متصدی منافع ملی» با امریکا گفتگوی علنی به قصد عادی کردن رابطه بکند. نیازمند تضمین حمایت امریکا از موجودیت خویش، آنهم از رهگذر گفتگوها و مصالحه های محرمانه است. اگر از این دید می نگریست، گروگانگیری را نوعی مصالحه میان جمهوریخواهان امریکا و خمینی و دستیاران او، می دید.
و ما باز می گردیم از واپسین دیدار ایران: این دیدار ما را متقاعد کرده است که دیپلماسی می تواند موفق شود. هرکس در خیابانهای تهران راه برود و وضعیت را ببیند، می بیند که اقتصاد ایران در حال فروپاشی نیست و مجازاتها هرچه سخت تر هم بشوند، ایران را به زانو در نمی آورند. تنها کاری که برد دارد پذیرفتن جمهوری اسلامی و برسمیت شناختن منافع و حقوقش، از جمله غنی سازی اورانیوم است.
پذیرفتن یک دولت، بمثابه یک قدرت منطقه ای و کشوری بطور عقلانی در کار تصدی منافع ملی خویش و دفاع از آنها است، همان روش صحیحی است که ریچارد نیکسون، رئیس جمهوری اسبق و هانری کیسینجر، وزیر خارجه او، اتخاذ کردند. وقتی باب گفتگوی جدی و برقرار کردن رابطه را با چین گشودند. موفقیت آنها در «گفتگو» با «پکن» ناچیز نمی شد. چرا که واشنگتن این کار را سالها بود که در سطح سفیر انجام می دهد. دست آورد آنها این بود که قبول کردند و امریکائی ها را متقاعد کردن که باید جمهوری خلق چین و رهبران آن (به تعبیر نیکسون) را بپذیرند. به قول او، بپذیریم که «حق دارد منافع ملی چین را آنطور که از این منافع برداشت می کند، تصدی کند. همانطور که ما منافع خود را تعریف و تصدی می کنیم»و بر این پایه با این جمهوری کار کنیم.
• ابتکار نیکسون موقعیت امریکا در آسیا را، بعد از فاجعه وحشتناکی که جنگ در ویتنام شد، نجات داد و رهبری عمومی امریکا اعاده کرد. اگر اوباما بهمان ترتیب جمهوری اسلامی ایران را بپذیرد، برقرار روابط عمیق امریکا با ایران میسر می شود.
• در طول 22 سالی که آیةالله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران است و 3 رئیس جمهوری که بر سر کار آمده اند، همگی گفته اند آماده برقرار کردن بهترین روابط با امریکا هستند.اما تنها بر اساس احترام متقابل و پذیرفته شدن جمهوری اسلامی از سوی امریکا.
امروز، بر این پایه، با جمهوری اسلامی ایران وارد گفتگو شدن، تنها و بزرگ ترین چالشی است که اوباما، در سیاست خارجی، با آن روبرو است. و این تنها راه است که افتادن در آن، به امریکا امکان می دهد موقعیت از دست رفته خود در خاورمیانه را بازجوید و ، در دور دوم ریاست جمهوریش، اوباما را با فاجعه روبرو نکند.
انقلاب اسلامی: و اگر جمهوری خلق چین به کج راهه ای می رفت که رﮊیم جمهوری اسلامی درآنست، اگر منافع ملی چین در منافع مافیاهای نظامی – مالی ناچیز می گشت، نیکسون و کیسینجر به خود زحمت تن دادن به قبول آن رﮊیم را می دادند؟ امر بس مهمی که نویسنده از آن غافل است و از رهگذر مقایسه صوری چین در دورانی که خیزش اقتصادی خود را آغاز می کرد، با ایرانی که رﮊیم اقتصادش را دچار افلاس کرده است، راه پیش پای اوباما می گذارد، اینست که آنچه سبب تغییر سیاست نیکسون شد، تحولی بود که رﮊیم حاکم بر چین کرد و رشد اقتصادی بود که هدف کرد. پس انتظار تغییر سیاست را نه از امریکا، بلکه انتظار تغییر را از ایرانیان باید داشت. هرگاه مردم ایران تغییر کنند و تغییر دهند، امریکا نمی تواند حقوق ملی ایرانیان را به رسمیت نشناسد و با دولت مبعوث این ملت، در سطح برابر، رابطه برقرار نکند.
شماره ۸۲۱ از ۲۳ بهمن تا ۶ اسفند ۱۳۹۱
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire