samedi 11 août 2012

جمال صفری : زندگینامه دکتر محمد مصدق، قسمت بیست و هفتم



777_jamale_safari
روز۲۶ خرداد، مصادف با صد و بیست و نهمین سالروز تولد دکتر محمد مصدق نماد آزادیخواهی ، استقلال طلبی و دمکراسی ایران می باشد و بدین مناسبت پیش از اینکه به ادامۀ کودتای ۱۲۹۹ بپردازم ، لزوم اشارۀ کوتاهی در بارۀ آن بزرگمرد در اینجا ضروری است :
• در پیام مصدق خطاب به مردم ایران ونسل جوان کشور به عنوان آخرین دفاع خود در دادگاه بدوی نظامیآمده است:
« به من گناهان زیادی نسبت داده اند، ولی من خود می دانم که یک گناه بیشتر ندارم و آن این است که تسلیم تمایلات خارجیان نشده و دست آنان را از منافع ثروت ملی کوتاه کرده ام و در تمام دوران زمامداری خود، از لحاظ سیاست داخلی و خارجی فقط یک هدف داشته ام و آن این بود که ملت ایران بر مقدرات خود مسلط شود و هیچ عاملی جز اراده ملت در تعیین سرنوشت مملکت دخالت نکند. پس از پنجاه سال مطالعه و تجربه ، به این نتیجه رسیدم که جز تأمین آزادی و استقلال کامل ، ممکن نیست که ملت ایران بر مشکلات و موانع بی شماری که در راه سعادت و عظمت خود دارد، غلبه کند و برای نیل به این منظور تا آنجا که توانستم، کوشیدم.
راست است که می خواستند سرنوشت من و خانواده ام را درس عبرت دیگران کنند، ولی من مطمئنم که نهضت ملی ایران خاموش شدنی نیست و هرگز فراموش نمی شود و سرنوشت افراد در مقابل حیات و استقلال ملل بی ارج و ارزش است. تنها آرزویم این است که ملت ایران، عظمت و اهمیت نهضت خود را بخوبی درک کند و به هیچ صورت از تعقیب راه پرافتخاری که رفته است، دست نکشد.
امیدوارم که تمام طبقات و آحاد و افراد، از پیر و جو ان، پیرو هر مسلک و مذهب و دین، در هر شغل و مقام، این معنی را بخوبی درک کنند که بیش از یک قرن سیاست های مخرب و مهلک خارجی در مقدرات وطن عزیز ما تأثیر فوق العاده داشت و تمام جریان سیاسی و اقتصادی مملکت را تحت تأثیر می گرفت؛ مخصوصاً نفوذ سیاسی و اقتصادی امپراطوری انگلیس و حکمرانی آشکار و پنهان شرکت سابق نفت جنوب که در مدت نیم قرن امکان تجدید حیات و فعالیت شرافتمندانه را از ما سلب کرده بود، مقتضیات سیاسی دنیا و عشق و علاقه ای که عموم طبقات و افراد مملکت به مبارزه با این سرطان مهلک و طرد این سیاست استعماری داشتند، به من و دوستانم فرصت داد تا با استمداد از همت بلند و اراده محکم هموطنان در قطع نفوذ این سیاست مخرب قیام کنیم و بساط حکمرانی این پایگاه استعماری را برچینیم.» (۱)
• مصدق در دادگاه تجدیدنظر نظامی در بارۀ مضرات «عدم اعتنا به اصول قوانین اساسی و اجرای آن » می گوید:
عدم اعتنا به اصول قوانین اساسی و اجرای آن به ضرر مردم سبب می شود که استعمارگران بتوانند ارادۀ خود را به یک نفر تحمیل کنند. سطح فشار هر قدر وسیعتر باشد اثر فشار نامحسوستر است. اکنون من به جرم همین اظهار نظر و به جرم این که دستخط پادشاه را اجرا نکرده ام در یک دادگاه نظامی که هویت آن بر کسی مستور نیست محکوم شده ام.
من نه به مال عقیده دارم نه به مقام و هدف من یکی است و آن استقلال و عظمت کشور است که به خاطر همین هدف زنده ام و کمال سربلندی استکه در این راه از بین بروم و خدا را شاکرم که در خلال این سرنوشت تیره و تار که برایم مقدر فرموده است این محاکمه وسیله ای شد که پس از پنجاه سال مشروطیت در افکار عمومی این مسأله مطرح شود که در رژیم مشروطه و دموکراسی عزل و نصب رئیس دولت که عالیترین مظهراقتدارات حکومت است به ارادۀ یک نفر است یا به ارادۀ اکثریت ملت؟ و شخص غیر مسئوول و تغییر ناپذیر آیا می تواند فرماندۀ مطلق العنان باشد و باز هم آن مملکت را مملکت مشروطه بدانند یانه ؟ محاکمۀ من تنها یک امری نیست داخلی چون که نهضت ملی ایران سبب شده که محاکمه جنبۀ بین المللی هم پیدا کند و مورد توجه دنیا قرار بگیرد و همه می خواهند بدانند نتیجۀ آن به کجا می رسد؟ چنانچه دادگاه نظامی در معنی و مفهوم مشروطیت شک کند ، عقلای عالم و سیاست شناسان معنای مشروطیت را خوب فهمیده اند و اگر ببینند گه پس از نیم قرن مشروطیت ما، رجال و دادرسان محاکم در الفبای مشروطیت وامانده و مردی را به جرم این که گفته است وزرای دولت و نخست وزیر فقط در مقابل مجلسین مسئوولیت دارند، محکوم می کنند و باز اگر ببینند دولتی که استعمارگران بیگانه را از مملکت بیرون رانده دچار حبس و بند می کنند و ناسزا می گویند، آیا به رشد سیاسی ما چگونه فکر می کنند؟(۲ )
• زنده یاد مهندس احمد زیرک زاده یکی از یاران مصدق در بارۀ دکتر مصدق رهبر نهضت ملی ایران در خاطراتش آورده است :
«مردم مصدق را دوست داشتند چون وقتی حرف می زد مکنونات خاطرشان را بیان میکرد. مصدق به راستگویی ، درستکاری، وطن پرستی و دانشمندی مشهور بود.
راستگویی و راستکرداری از جمله صفاتی هستند که هر انسانی باید داشته باشد و بنابراین نمی توان آنها را وسیلۀ تمایز سیاستمداران قرار داد ( البته معمولاً). ولی ملی گرایی، دموکرات بودن، به قانون احترام گذاردن و قانونی عمل کردن صفات سیاسی ای هستند که مردان سیاسی را از هم جدا می کنند. دکتر مصدق از روز اولی که داخل در دنیای سیاست شده تا آخر عمر یعنی در تمام دوران فعالیتش ، نشان داده که مردی وطن پرست است، نه وطن پرست کتابی که فقط وطن پرستی را می ستاید یا در وصف آن شعرهای زیبایی می سراید ولی حاضر نیست حتی یک ریال درخدمت وطن خرج نماید. او یک وطن پرست به معنی حقیقی لغت است. بدین معنی که منافع وطن را همیشه بر منافع شخصی خود مقدم دانسته و در تمام عمر فعال خود برای وطن مبارزه کرده، جان و مال خود را در راه وطن دریع نداشته است. او یک وطن پرست ملی گراست.
مصدق مردی آزادیخواه است بدین معنی که حقیقتاً به آزادی سیاسی پایبند بوده، مخالف عقیدۀ خود را مردود یا نابود نمی خواهد. مصدق به حاکمیت مردم عقیده مند و دموکرات است و حکومت قانون را لازم می داندو هیچ گاه در صدد بر نمی آید که از قانون سر پیچی کند. در یازدهم اردیبهشت ۱۳۳۰ دکتر مصدق نامۀ زیر را به شهربانی نوشت: « شهر بانی کل کشور، در جراید ایران آنچه به شخص اینجانب نگاشته می شود، هر چه باشند و هر که نوشته باشد، به هیچ وجه نباید مورد اعتراض و تعرض قرار گیرد...» در تمام دوران زمامداریش دکتر مصدق در روزنامه های کشور آماج هزارها تهمت قرار گرفت ولی هیچ وقت روزنامه ای بدین علت توقیف نشد و هیچ ناسزاگویی مورد تعقیب قانونی قرار نگرفت. او در آنچه می گفت صدیق و به عقیدۀ آزادیخواهی خودش همیشه پایبند بود. قسمت اعظم آنچه به عنوان استنباط شخصی در این نوشته آمده بر پایۀ شناخت این صفات در مصدق استوار است. همیشه خواهیم گفت« چنین شد چون مصدق وطن پرست و ملی گرا بود، چنین کرد چون دموکرات و معتقد به حکومت قانون بود و بالاخره چنین شد چون با صفاتی که مصدق داشت نمی توانست چنین نشود. » (۳ ) "
مصدق در اطراف خود یارانی داشت که به مسائل روز آشنا بودند، دانش کافی برای بررسی قرار دادها چه اقتصادی و چه سیاسی را داشتند. یارانی که مانند خودش از دوستداران راستین وطن بودند.
مهندس حسیبی ، مهندس عالی مقام شاگرد قدیمی مدرسه پلی تکنیک پاریس و مدرسه معدن پاریس و دانشمندی به مقیاس جهانی بود. توجه به جزئیات و پشتکار خستگی ناپذیر که از خصوصیات محققین است از مشخصات او بود، بنابراین پیچ و خمها و چاله چوله های فرمولهای فنی گمراهش نمی کرد. استادان حقوقی مانند دکتر شایگان و دکتر سنجابی هر قرار داد را با دقت زیر و رو کرده مفهوم حقیقی آنها را روشن می ساختند . علاوه براین از دانش حقوقدانان مشهور بین المللی استفاده می شد. رادمردانی چون مهندس رضوی ، دکتر معظمی ، دکتر فاطمی ، اللهیار صالح، محمود نریمان، روز نامه نگاران، بلندگویان احزاب با مقالات و سخنرانیهای خود مردم را روشن می ساختند.
دکتر مصدق خود سیاستمداری کهنه کار بود و با نحوۀ عملکرد ستون پنجم داخلی و دسیسه بازیهای سیاستمداران خارجی آشنایی کامل داشت. تهدیدها و تطمیع ها را نادیده گرفته و حاضر نشد هیچ سندی که همچنان استقلال ایران را دستخوش مطامع خارجی باقی نگاه می دارد امضا کند. اگر مصدق یکی از این قرار داد هایی را که به او ارائه شده بود امضا می کرد و با نوعی ملی شدن صنایع نفت که ثروت اصلی ایران را همچنان در دست خارجی نگاه می داشت موافقت کرده بود، دیری نمی گذشت که دولتش ساقط یا خودش ترور می شد و حکومتی شبیه حکومت دیکتاتوری پس از ۲۸ مرداد بر ایران مسلط شده و قرار دادی که امضای مصدق را در زیر داشت به صورت قرار دادی شبیه کنسرسیوم در می آمد. آن وقت دیگر دکتر مصدق دکتر مصدق نبود. یک رجل سیاسی در ردیف سید حسن تقی زاده یا دکتر علی امینی بود و شاید به مقامی پایین تر تنزل می کرد چون آنها لااقل بهانۀ حکومت دیکتاتوری و استبداد و عدم آزادی عمل را داشتند، درصورتی که مصدق این قهرمان ملی شدن صنعت نفت، کسی که مردم ایران برای ابقای مقامش فداکاری کرده بودند، نخست وزیری که مقتدرترین نخست وزیر صد سال اخیر بود و « ملت» را ورد زبان خود داشت، این بهانه را نداشت. از طرف دیگر ملت ایران اگر می توانست به حقانیت قراردادهای دارسی و ۱۳۱۲ و کنسرسیوم به عنوان اینکه باز بر او تحمیل شده اند درمحافل بین المللی اعتراض کند، چگونه می توانست به قرار دادی که نخست وزیر محبوبش ، نخست وزیر منتخب خودش امضا کرده بود اعتراض کند؟
مصدق با امضا نکردن این قرار داد ها نه تنها خود را به مقامی که امروز در ایران دارد رسانید، بلکه اسلحۀ بزرگ ملت ایران را همچنان در دست ملت باقی نگاه داشت و حتی با شکست ( سقوط) خود به ایران عزیزش خدمت کرد.»(۴ )
• علی اصغر حاج سید جوادی در مقاله ای بنام « مردی که باید از نو شناخت- فلسفه اندیشه سیاسی اجتماعی دکتر مصدق» به این نکتۀ مهم اشاره می کند که: «مهمترین و پرسر و صدا ترین گامی که دکتر مصدق در جهت تثبیت شخصیت ممتاز اخلاقی خود در تاریخ پر ماجرای وطن ما و در جنگ حقیقت با واقعیتهای کمرشکن مسلط برجامعه خود برداشت در دو داستان مخالفت او با سلطنت رضاخان سردار سپه در سال ۱۳۰۴ شمسی و ماجرای نخست وزیری او و ملی شدن صنعت نفت خلاصه میشود.
در ماجرای نخست، مصدق با آنکه از عاقبت مخالفت خود در مجلسی که مرکب از وکلای مرعوب از قدرت سردار سپه و یا مجذوب و امیدوار به الطاف او بود، به همان قولی که در جلسه مشورتی با مستوفی الممالک و مشیرالدوله و موتمن الملک به خاطر تردید و خودداری آنها در شرکت در جلسۀ سرنوشت ساز تاریخی داده بود عمل کرد که آنجا گفته بود آقایان به توپچی یک عمر حقوق میدهند که یک روز توپ درکند. دکتر مصدق با شناخت واقعیت مسلط بر جلسه و فضای بیرون از جلسه که از قبل با تبانی و توطئه طرفداران امپراطوری انگلیس و مزدوران بساط سردارسپه رئیس الوزرا تعبیه شده بود بدون لحظه ای تامل و تردید با مخالفت با سلطنت سردار سپه که به نتیجه ای جز بطلان مشروطیت و استقرار استبداد مطلقه نمیرسید به جنگ واقعیت رفت و بر سرنوشتی گرفتار شد که در تواریخ آن دوران مطالعه میشود.
اما در ماجرای دوم یا ماجرای ملی شدن صنعت نفت و نخست وزیری دکتر مصدق. دکتر مصدق در نقش شخصیت در تاریخ با تکیه بر دانش و بینش خود، در فضائی گام برمیداشت که اسطوره عبور رستم از هفت خوان الحلاک دیو و یا هفت مهلکه مبارزهء حقیقت رستمی با واقعیت الحاکی را از زبان فردوسی زنده میکند. داستان نخست وزیری و تلاش او در مبارزه برای تهیه و تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت و خلع ید از نفوذ و دخالت امپراطوری انگلیس است که با تمام قدرت در پشت شرکت نفت ایران و انگلیس یا در واقع بریتیش پترولیوم ایستاده بود. (۵)
• فخرالدین عظیمی استاد تاریخ دانشگاه کانتیکت (Connecticut) درآمریکا در باره مصدق می نویسد: به رغم تلاشهای دامنه دار ی که برای بی اعتبار کردن مصدق صورت گرفت او به نماد جنبشی تبدل شد که در سدۀ بیستم ، یا دست کم پس از جنگ جهانی دوم ، از مهمترین جنبشهای استعمار ستیزانۀ جهان بود. او از پیشگامان اصلی این جنبشها در سدۀ بیستم و پیشرو رهبرانی دیگر، از جمله جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصر ، بود. اما مصدق، بر خلاف برخی دیگر از سران این گونه جنبشها، با تمدن مدرن و هنجارها و ارزشهای آن سرستیز نداشت و برای ایران همان جایگاه، فرصتها بهروزیهایی را می خواست که کشورهای آزاد و سرافراز از آنها برخوردار بودند. از دیدگاه او دلبستگی به تمدن مدرن با آنچه از فرهنگ دیرین ایران ماندگار بود، به ویژه با فضیلتهای مدنی کهن، آمیزه ای فراهم می کرد که می توانست دستمایه ای برای پیشرفت به سوی دموکراسی مدرن در کشور باشد، پایه های فرهنگ ملی را استوار کند و کشورداری را بر بینش و منشی « ملی » استوار گرداند. این بینش و منش آمیزه ای از دلبستگیهای وطن دوستانه و آزادیخواهانه و مسئولیتهای مدنی بود. هدف آن دامن زدن به اعتماد به خود و برکشیدن روح تلاش برای پیشبرد مشروطیت و استقلال و سربلندی ایران بود. آمیزه ای از ارزشهای مدرن روزگار روشنگری و گزیده ای از سنتها و ذخیره های فرهنگی – اخلاقی تاریخ گذشتۀ ایران بود.(۶ )
• ابوالحسن بنی صدر به اصل موازۀ منفی در اندیشۀ خلاق مصدق تأکید می کندبدینسان که : « مصدق زنده است. به اندیشه راهنما و اخلاق که آن اندیشه در عمل اوست، پیشاپیش انسانها را به آزادی ، به بازیافتن حقوق، به استقلال، به غرور انسانی یا زیست در آزادی ، در حقوق ، در استقلال می خواند.»
« قوت او در اندیشه خلاق او است: مبارزه برای استقلال و مبارزه برضد استبداد را مجوز سازش به هیچ قدرت خارجی نکرد. بر همان اصل موازۀ منفی، در این دو مبارزه – که در واقع یک مبارزه اند - روی پای خود ایستاد و به مردم خویش تکیه کرد. تنها مبارزه ای با این روش بود که می توانست ادامه بجوید و قرنی است که ادامه یافته است. تنها این مبارزه است که آزادی و استقلال را هدف کرده است و بدون تردید به این هدف می رسد. » (۷)
اما در باره کودتای ۱۲۹۹نظر علی اصغر زرگر در کتاب «تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دورۀ رضا شاه،» (۸) و با پی نوشت های آن در این مجموعه به شرح زیر می خوانید:
« کودتای سال ۱۹۲۱، که به قدرت رسیدن رضاخان منجر شد در زمانی رخ داد که ایران با یکی از بحرانی ترین ادوار تاریخ معاصرخویش روبرو بود. همانگونه که ملاحظه خواهد شد، اگرچه طرح کودتا را مقامات انگلیسی مستقر در ایران، ریختند، ولی عوامل داخلی نقش مهمی در ظهور رضا خان ایفا کردند. در واقع کودتا اقدامی در جهت جلوگیری از تجزیه و اضمحلال کشور یا گرفتار آمدن آن در یک «انفجار انقلابی» بود. دولتی که در اواخر سال ۱۹۲۰تحت ریاست الوزرایی سپهدار اعظم تشکیل شد از لحاظ داخلی ضعیف ترین دولت ایران از بدو مشروطیت به شمار می رفت، و دوره ای از انفعال و تشویش مدام بر کشورحکمفرما گردید.(۱) در اوائل سال ۱۹۲۱، اکثر ایرانیانی که از رشد سیاسی برخوردار بودند بر این نکته واقف بودند که مملکت آنها به یک دولت مرکزی قوی احتیاج وافر دارد. همانگونه که آقایف اظهار می دارد« موضوع تنها این نبود که اقشار فرو دست مردم نمی خواستند، بلکه اقشار بالای مردم هم دیگر نمی توانستند به سبک گذشته ادامه دهند.»(۲ )شرایط داخلی از این بدتر نمی شد. شاه جوان مردد و مطیع بود رؤیای سفر به اروپا در سر داشت و ملت خویش را نیز می خواست به سرنوشت خودشان واگذارد. طبقه حاکم ایران کاملاً فرتوت و نالایق بود و توده های مردم نیز به نحو شدید فقیر و نسبت به آیندۀ خود بی تفاوت بودند. (۳ ) امنیت داخلی وجود نداشت. برای مقاومت در مقابل حتی ضعیف ترین حملۀ نظامی به کشور هم هیچ نیروی نظامی کارا وجود نداشت. نا امنی کشور و ناتوانی دولت مرکزی در اعمال یک کنترل مؤثر بر مملکت، دخالت دولت بریتانیا به منظور حفاظت از منابع سیاسی - تجاری اش را اجتناب ناپذیر ساخت.
دو عامل دیگر نیز بر پیچیدگی موقعیت افزود و زمینه را برای کسب قدرت توسط رضا خان در فوریه ۱۹۲۱ / اسفند ۱۲۹۹ مساعدتر ساخت. یکی ماهیت گریز از مرکز« نهضت های آزاد یبخش ملی » در دو ولایت شمالی گیلان و آذربایجان بود، این حرکتهامانع از آن بود که برای تحکیم قدرت دولت و استقرار نظم در ایران زمینه مساعدی فراهم شود. رهبران این حرکتها ضد انگلیسی بوده و با دولت هوا خواه بریتانیا به جنگ برخاسته بودند. آنها حتی پس از آنکه حکومت ملی گرای مشیر الدوله نیز جایگزین دولت وثوق الدله شد، باز هم دست از مقاومت در برابر کنترل دولت تهران برنداشتند. تلاشهایی که برای جلوگیری از روند تجزیه و اضمحلال کشور و سرکوبی این حرکتها لازم بود، این دولت ضعیف را بیش از پیش ناتوان ساخت. بعلاوه فشار مالی فوق العاده و فساد و تباهی گسترده ای که تشکیلات اداری را در بر گرفته بود دولت را از کار انداخت. علاوه بر این، رؤسای ایلات و اشراف زمیندار نیز با استقرار یک دولت مرکزی قدرتمند خواستار آن بودند، موقعیت سنتی و ممتاز گروه فوق الذکر را که مدتهای مدید بود از ساخت متشتت این دولت فئودال مآب استفاده می بردند به خطر می افکند. (۴ )
دوم آنکه از انقلاب مشروطه به بعد و بویژه پس از شروع جنگ جهانی اول، در میان نمایندگان مجلس و اعضاء کابینه ها فرقه گرایی مزمنی پدیدار گشت که در تضعیف نظام مشروطه مؤثر افتاد. اعضاء لیبرال مجلس و هیئت های دولت از لحاظ کمی و تجربی ضعیف بودند و برای ارائه برنامه ای پویا در جهت جلوگیری از سقوط و فرو پاشی نظام مشروطه در سال ۱۹۲۱۱۲۹۹ فاقد قدرت و سازمان کافی بودند. در نتیجه بسیاری از ملیون از ناتوانی دولت در اعادۀ نظم دچار نگرانی روز افزونی شدند. بسیاری از رهبران ایرانی به این نتیجه رسیده بودند که در برابر چنین وضعیتی تنها راه حل موجود این است که از طریق یک کودتا به تنها نیروی سازمان یافته اجتماعی، یعنی قشون روی آورده شود.(۵) بنابر یکی از منابع ایرانی، رضا خان مدتها قبل از کودتا، برای خاتمه دادن به اغتشاش داخلی، یک بار به مدرس (۶ ) پیشنهاد همکار داده بوده است.(۷) ولی اکثر ایرانیانی که به واقعیات سیاسی آن زمان آشنا بودند، اعتقاد داشتند که قدرت بریتانیا در ایران بیشتر از آن بود که یک کودتاچی ایرانی بتواند آن را از نظر دور دارد.
از لحاظ خارجی، مشکل اصلی از رویارویی شوروی و انگلیس حاصل شده بود. هر دو قدرت بنا به دلایل مختلف، نیروهای خود را در خاک ایران نگهداشته بودند. نیروهای شوروی در شمال بر جای مانده و به حمایت از جمهوری شوروی در گیلان ادامه دادند، آنها امیدوار بودند که با دولت ایران به توافق برسند، در حالیکه نیروهای بریتانیا بدین جهت در ایران مانده بودند که از پیشروی احتمالی روسها به تهران جلوگیری کرده و امیدوار بودند که پس از منتفی شدن قرار داد ۱۹۱۹ بتوانند برای مسئله ایران یک راه حل نهایی بیابند.
هدف اساسی بریتانیا آن بود که یک دولت با ثبات و نیروی مسلح قوی در ایران ایجاد کند که بتواند از رسوخ بیشتر بلشویکها درخاور میانه از طریق ایران، ممانعت کند. اگر اجازه داده میشد بلشویسم بر ایران چیره گردد، احتمال آن که روزی بریتانیا نتواند مانع از آن شود که هندوستان نیز به سرنوشتی مشابه دچار شود بسیار بود. از این رو کودتای ۱۹۲۱ / ۱۲۹۹طرح شد تا نقش تاریخی ایران بعنوان یک دولت حائل بین امپراطوری بریتانیا و روسیه شوروی از سر گرفته شود.
 نقش بریتانیا در کودتا:
دولت بریتانیا قبلاً در اواخر سال ۱۹۲۰، تا حدود زیادی بنا به دلائل اقتصادی، تصمیم گرفته بود که تا اول آوریل ۱۹۲۱ / فروردین ۱۳۰۰، قوای شمال (Norperforce) ( نام آن بخش از نیروهای بریتانیا که در شمال غربی ایران مستقر شده بودند) را از ایران خارج کند. (۸) این تصمیم همراه با خطر فزایندۀ بلشویسم در گیلان و دیگر ولایات، اصلاحات نظامی در ایران را به یک ضرورت تبدیل کرده بود. از این رو قبل از آنکه تخلیه قوا بعمل آید مقامات انگلیسی در لندن و ایران چنین طرح ریختند که یک هستۀ نیروی نظامی ایرانی بر جای گذارند که بتواند پس از خروج نیروهای بریتانیا، نظم را حفظ نموده و پیشروی نهایی بلشویکها را به سوی تهران که در آن زمان اجتناب ناپذیر می نمود، مانع گردد.
تشکیل یک قوای متحدالشکل، یکی از اهداف اساسی قرار داد ۱۹۱۹ به شمار می رفت، بدین منظور در اواسط ماه مارس ۱۹۲۰ / اسفند ۱۲۹۸یک کمیسیون نظامی مشترک ایران و بریتانیا در تهران تشکیل شد که سازمان ارتش آیندۀ ایران را طرح ریزی کند. این کمیسیون به صورت متفق القول توصیه کرد که لشکر قزاق به انضمام پلیس جنوب و ژاندارمری در یک نیروی نظامی متحدالشکل ادغام گردد.(۹) ولی کلنل استاروسلسکی از همراهی در چنین طرحی امتناع ورزید. وی از شرکت در هرگونه تغییر و تحول در سازمان نیرویی که بر اساس معاهداتی استوار شده بود که بنا به اعتقاد وی هنوز معتبر بودند، امتناع ورزید. استاروسلسکی معتقد بود اگر برای قرار دادن قزاقها در کنترل بریتانیا همکاری می کرد« بعنوان شخصی قلمداد خواهد شد که به نحو خائنانه ای منافع روسیه را قربانی کرده است.»(۱۰)
با چینین استدلالی از طرف استاروسلسکی، روشن است که چرا انگلیسیها اینچنین بر ضرورت انحلال قوای قزاق ایران تاکید داشتند. به افسران روسی اعتماد نبود و در صورت حملۀ احتمالی بلشویکها، قزاقها را به حمایت از شوروی وارد کار کنند.(۱۱) ولی برای دولت بریتانیا این مسئله که با قوای قزاق چه باید کرد، مسئله ساده ای نبود.
در ۶ اکتبر ۱۹۲۱ / ۱۴ مهر ۱۲۹۹، وزارت جنگ برتیانیا طی تلگرافی به ژنرال هالدن، فرمانده عالی نیروهای بریتانیا در بین النهرین، به ژنرال آیرونساید، فرمانده جدید« قوای شمال » اطلاع داد که مشکل حل مسئله استاروسلسکی و دیویزیون قزاق « تا حد زیادی به شخصیت، کاردانی و سرسختی خود آیرونساید بستگی دارد. او باید تلاش کند که نفوذ شخصی خود را بر استاروسلسکی و هر نیروی ایرانی دیگر بر قرار کند، تا این امکانات آنها در جهت بر آورده ساختن خواسته های مقامات سیاسیمان در تهران به نحو احسن هدایت گردد.(۱۲) در این تلگراف به صورت تلویحی به آیرونساید اختیار تام داده می شد که شر افسران دیویزیون قزاق را کم کند.
در این بین دیویزیون قزاق ؛ بعنوان تنها نیروی نظامی کارا و با دیسیپلین موجود، از سوی حکومت مشیر الدوله وظیفه یافته بود که بر ضد نیروهای شورشی کوچک خان و همراهان بلشویک آنان وارد عمل گردد. در آغاز چنین می نمود که قوای مزبور در برخورد با شورشیان موفقیتهایی دارد. ولی پیشروی قزاقها کوتاه مدت بود. آنها که در اواخر ماه اوت / اوایل شهریور سعی کرده بودند انزلی را تسخیرکنند نه تنها کاری از پیش نبردند، بلکه از رشت نیز بیرون رانده شدند. قزاقها در ماه اکتبر / مهر رشت را تسخیر کردند، ولی پس از چند روز باز هم از آنجا بیرون رانده شدند. استاروسلسکی در مقام فرمانده کل قوای قزاق ، اعتبار خود را کاملاً از دست داد. شکست قزاقها و هزیمت قریب الوقوع آنها برای مقامات انگلیسی موقعیت را فراهم آورد که افسران روسی را از صفوف قزاقها تصفیه کنند.
ژنرال آیرونساید و نورمن، سفیر بریتانیا در تهران، طی چند جلسه گفتگوی پیگیر با شاه و دولت ایران ، بر ضرورت تعویض افسران روسی با افسران انگلیسی تاکید ورزید.
آنها را تهدید کردند که درصورت عدم موافقت و همراهی با پیشنهاد آنان ، نیروهای بریتانیا را فوراً فراخواهند خواست و تمام کمکهای مالی بریتانیا به قوای قزاق را قطع خواهند کرد. (۱۳)
مشیرالدوله در برابر فشار آنان ایستادگی کرد و در نتیجه در ۲۸ اکتبر ۱۹۲۰ / ۳ آبان ۱۲۹۹ معزول شد. ولی شاه جوان موافقت کرد که « با توجه به منافع ایران» با بریتانیا به کار بپردازد، و از آنجایی که بریتانیا حامی وی محسوب می شد از آنان تقاضا کرد که وی را تنها نگذارند. (۱۴) قرار شد که با ملحوظ داشتن نظر بریتانیا ، یک دولت جدید انتخاب گردد و سپهدار اعظم که در مورد تمایل وی به اجرای برنامۀ انگلیسها تردیدی نبود، این مهم را به عهده گرفت.( ۱۵)
مقامات انگلیسی تلاش داشتندکه نگذارند قوای قزاق وارد تهران شود. زیرا آگاه بودند اگر پای قزاقها به تهران برسد دیگر نمی توان آنها را از آنجا بیرون کشید، و این وضع می توانست بر سیاست بریتانیا در ایران تأثیر بسیار ناگواری داشته باشد.( ۱۶ )نیروهای قزاق پس ازشکستی که متحمل شدند توانستند از رشت عقب نشینی کنند، ولی اینک در "آقا بابا" ، منطقه ای درچند مایلی قرار گاه نیروهای بریتانیا ، مستقر سازد. مع هذا وظیفه اصلی وی آن بود که افسران روسی را از افرادشان جدا سازد. از آنجایی که بخت و اقبال با آیرونساید همراه بود، استاروسلسکی به دلخواه وی رفتار کرد و قبل از آنکه افرادش به تهران برسند، استاروسلسکی خود در ۲۹ اکتبر / ۷ آبان به تهران آمد و هنگامی که به حضور شاه بار یافت اطلاع حاصل کرد که از مقام خویش معزول گشته است. وی تلاش کرد که دو باره کنترل قزاقها را در دست گیرد ولی موفق نشد، زیرا آیرونساید در مقام احتیاط پیشدستی کرده ارتباطات تلگرافی بین واحدهای مختلف قزاق رازیر نظر گرفته بود. لهذا هنگامیکه منباب مثال ، برای قزاقها پیامی ارسال می شد که به سوی پایتخت حرکت کنند، تلگرافچی انگلیسی متن فرمان مزبور را تغییر داده و قزاقها همچنان در کنترل انگلیسیها در "آقا بابا" برجای ماندند. با این حیله استاروسلسکی از یک حمایت نظامی مؤثر محروم گردید. ) ۱۷(
انگلیسیها تمام افسران روسی ، از جمله استاروسلسکی ، را تحت بازداشت قرار داده و به عراق انتقال دادند.
هرچنددولت ایران سردار همایون، یکی از اعضاء خاندان سلطنت، را به مقام فرماندهی جدید دیویزیون قزاق منصوب داشت، ولی کنترل مؤثر قزاقها در دست بریتانیا باقی ماند. ادارۀ امور آنها به کلنل اسمایث سپرده شد، نامبرده یکی از افسران انگلیسی بود که بنا به مفاد قرار داد ۱۹۱۹ برای سازمان یک ارتش نوین به ایران اعزام شده بود. ( ۱۸(
لندن برای مدتی نمی دانست که با قزاقها چه کند. به نظر می آمد که لندن اصلاً از وقایع جاری ایران اطلاعی ندارد. همان روزی که استاروسلسکی معزول گردید، گرزن طی تلگرافی به نورمن ،از این نکته گلایه داشت که بار دیگر بدون آنکه کوچکترین هشداری دریافت داشته باشد با آنچه « یک چرخش معکوس کامل درسیاست ایران» تلقی می کند، مواجه شده است. زیرا تا یک هفتۀ قبل، علیرغم تردیدهایی که موجود بود، نورمن وزرات امور خارجه بریتانیا را متقاعد ساخته بود که موفقیت سیاست بریتاینا در ایران « از نخست وزیری مشیرالدوله ... و تحمل و حمایت از استاروسلسکی جدا نمی باشد. اما اکنون همه چیز تغییرکرده است.» کرزن در ادامه می افزاید« و بازیگران در مسیر ناپدید شدن اختیاری و اجباری می باشند بدون آنکه با دولت اعلیحضرت ]پادشاه بریتانیا [ هیچگونه مشورتی صورت گرفته باشد. » در خاتمه کرزن به نورمن هشدار می دهد « بدون تردید بر این نکته واقف می باشد ، که ژنرال آیرونساید و شما با تصمیم گیری در مورد یک سیاست جدید به شیوه ای که توصیف نموده اید، و با انتخاب عواملی برای اجرا ی این ]خط مشی جدید [ مسئولیت مهمی را برعهده گرفته اید که تنها موفقیت می تواند آن را توجیه کند.»( ۱۹ )
برای کرزن موفقیت سیاست بریتانیا در ایران از تصویب و اجرای قرار داد ۱۹۱۹۱ او جدایی ناپذیر بود، قرار دادی که تا به آخربر آن به نحو غریبی پافشاری می کرد. ولی نورمن که بر واقعیات سیاسی ایران واقف بود، از موفقیت یک برداشت دیگر داشت. وی به خوبی می دانست که قرار داد مزبور هم اکنون سند مرده ای بیش نیست و تنها مایه شرمندگی سیاست بریتانیا می باشد و از این رو بریتانیا باید برای تشکیل یک ارتش ایرانی که توسط بریتانیا رهبری گردد که خود یکی از اهداف قرارداد بود به صورتی مستقل از قرار داد وارد عمل گردد. نورمن در توجیه اخراج استاروسلسکی و قربانی ساختن حکومت وجیه الملله مشیر الدوله به کرزن نوشت: « اخراج استاروسلسکی و افسران روسی او ، و کنترل انحصاری افسران انگلیسی برتنها نیروی منظم نظامی ایران، ما را بویژه از تغییرات نابهنگام سیاستهای داخلی ایران مستقل داشته و در صورت فقدان تحولات خارجی ، اعمال تدریجی قرار داد] ۱۹۱۹ [را تضمین می کند.» (۲۰)
نورمن هم رأی با ژنرال دیکسون سرپرست هیئت نظامی بریتانیا ، کاملاً خواستار تشکیل ارتش متحد الشکلی بود که زیر نظر افسران انگلیسی قوای قزاق را در خود ادغام نموده و دولت بریتانیا نیز به آن کمک مالی نماید.۲۱
نورمن بنا به ابتکارخود این پیشنهاد را تسلیم دولت ایران نمود. دولت ایران در آغاز این پیشنهاد را رد کرد. ولی پس از مدتی برای تحقق آن با سفارت بریتانیا تماس حاصل کرد. (۲۲)لندن میل نداشت که مسئولیت مالی چنین تجدید سازمان گسترده ای را به عهده گیرد، ولی تا بدانجایی که به امور دیویزیون قزاق مربوط می شد، کرزن این نکته را برای نورمن توضیح داد که « لندن حاضر خواهد بود برای کمک به افسران انگلیسی که از سوی ژنرال آیرونساید و شما انتخاب می گردند، در امر تجدید سازمان] قوای قزاق [ فعلاً مساعدۀ دیگری ارائه دهد.» (۲۳) درنتیجه دیویزیون قزاق همچنان بر جای ماند.
برای آیرونساید – که عملاً فرماندهی نیرو را برعهده داشت – مهمترین مسئله موجود در رابطه با قوای قزاق، تاریخ روزی بود که قوای بریتانیا از ایران خارج شده و قزاقها از قید نظارت بریتانیا رها می شدند. (۲۴ ) لهذا مسئله رهبری می بایست هرچه زودتر فیصله می یافت . آیرونساید که بر تجدید سازمان قزاقها نظارت داشت، از عملکرد آتریاد همدان و فرمانده آنان رضا خان، تحت تأثیر قرار گرفته بود.( ۲۵ ) ژنرال آیرونساید و کلنل اسمایث که وی را در نظر گرفته بودند ، مصمم شدند « بیدرنگ و لااقل به صورت موقت» او را به فرماندهی دیویزیون منتصب سازند.( ۲۶ )با فرا رسیدن ژانویه ۱۹۲۱ / دی ۱۲۹۹ نظریات آیرونساید در مورد نقش آتی رضا خان و قزاقها شکل مشخصی به خود گرفته بود.
او در خاطرات خو د نوشت« آنچه ایران می خواست یک رهبر بود. من در این کشور تنها یک نفر را دیدم که توانائی رهبری ملت را داشت. او رضا خان بود. مردی که در رأس تنها نیروی مسلح کارآی کشور قرار می گرفت. ایا شاه آنقدر قوۀ تمیز دارد که به این مرد اعتماد کند.»( ۲۷ )
اگر چه آیرونساید همانند پادشاه ایران و برخی از مقامات اروپائی در تهران دچار این وحشت نشده بود که به محض خروج بریتانیا روسها دست به تعرض خواهند زد. ، ولی معتقد بودند که شاید روسها تمام مساعی خود را بر ترویج مسالمت آمیز آراء خود در میان سیاستمداران ایرانی ، همراه با یک ارتشائ گسترده تمرکز دهند و لهذا به نظر او تنها راه جلوگیری از یک انقلاب داخلی در دیکتاتوری نظامی نهفته بود. ( ۲۸ ) مع هذا دگرگونی و تحول جامعۀ ایرانی نباید به اندازه ای شدید باشد که نظام سیاسی را سراسر نابود ساخته و در نتیجه وضعیتی نامعلوم پیش آورد. لهذا در روز ۱۲ فوریه ۱۹۲۱ / ۲۳ بهمن ۱۲۹۹ در آخرین گفتگویی که بین رضا خان و آیرونساید صورت گرفت، آیرونساید حاضر شد با دو شرط به رضا خان اجازه دهد که قدرت را در تهران بدست گیرد:
الف ) وی متعهد گردد که در حین خروج انگلیسیها از ایران ، آنها را مورد حمله قرار ندهد.
ب ) برای سرنگونی شاه دست به یک اقدام قهر آمیز نزده یا وقوع چنین اقدامی را اجازه ندهد. آیرونساید نوشت] رضا خان [ در مورد هر دو خوااستۀ من قول قاطعانه داد که طبق میل ما عمل نماید. (۲۹)
آیرونساید برای حضور در کنفرانس قاهره به بغداد احضار شد. وی قبل از آنکه ایران را ترک کند برای دیدار از سفیر بریتانیا و شاه به تهران رفت. بنا به شرح آیرونساید از این وقایع وی نورمن را در بارۀ گفتگوهای بسیاری که با رضا خان داشته و برنامه ای که قرار بود حداقل یک ماه قبل از خروج نیروهای بریتانیا صورت بگیرد، درجریان گذاشت، زیرا به محض آنکه نیروهای انگلیسی خارج می شدند دیگر معلوم نبود که وضعیت بعدی قابل کنترل باشد. (۳۰ ) آیرونساید در جلسۀ دیگری که به حضور شاه رسید سعی کرد وی را متقاعد سازد که اختیاراتی به رضا خان تفویض کند. ولی شاه مخالفت کرد. (۳۱) بالاخره کمتر از شش روز بعد رضا خان به کمک کلنل اسمایٍث و تنی چند از دیگر افسران انگلیسی ، و همراه با سید ضیاءالدین طباطبائی ، از روزنامه نگاران معروف آن زمان، در ۲۱ فوریه ۱۹۲۱ / دوم اسفند ۱۲۹۹ در رأ س ۲۵۰۰ قزاق به سوی تهران پیشروی کرد.( ۳۲ ) آیرونساید در یادداشتهای خود تا قبل از کودتا به سید ضیاء دستیار رضا خان اشاره ای نمی کند. ولی در روایتی دیگر از کودتا بر تقش دست اندر کاران سفارت بریتانیا و فعالیتهای خود سید ضیاء در زمینه اقدامات اولیه تاکید به سزایی شده است.( ۳۳)
بنا به نوشتۀ ژنرال دیکسون، سرپرست هیئت نظامی بریتانیا و وابسته نظامی اسبق سفارت ، انگلیسیهای مقیم تهران آشکارا اختلاف نظر داشتند. برخی از مقامات بریتانیا ، از جمله خود ژنرال دیکسون خواستار آن بوده اند که در تلاشی برای نزدیک شدن به ملیون، بویزه مشروطه خواهان قدیمی ، با احساسات عمومی کنار بیایند. ولی دیگران خواستارآن بودندکه همان به اصطلاح« سیاست سرسختانه» کما فی السابق ادامه یابد.
کسانی که هوا خواه سیاست اخیرالذکر بودند اعتقاد داشتندکه ایرانیها قومی مطیع بودند که با اعمال شیوه های غیردموکراتیک درمیان آنها زودتر می شد به نتیجه رسید. زیرا هنگامیکه دستاوردهای حاصل از عملکرد مزبور به رأی العین مشاهده گردد ، وسائلی که برای کسب آنان به کار رفته است نیز عموماً مورد قبول قرار خواهد گرفت. نورمن خود به یک راه مبتنی بر قانون اساسی معتقد بود، ولی بالاخره از سوی هواداران « شیوه های سرسختانه» متقاعد گردید.(۳۴)
ژ نرال دیکسون که مخالف آن طرح بود، فرد دیوانه ای تلقی گردید و سفیر بریتانیا خواستار احضار فوری وی از تهران شد. (۳۵ ) سیاست اتخاذ شده بر آن قرار داشت که به کمک فردی عادی یک دولت قوی استقرار یابد که بدون دو دلی و تردید برنامۀ بریتانیا را در ایران پیاده کرده و بر ضد مخالفان سیاسی این برنامه برخوردی قاطع در پیش گیرد.
انگلیسیها برای این منظور کاندیداهای متعددی را در نظر گرفته بودند.(۳۶) یکی از آنان سید ضیاءالدین بود؛ فردی عادی و سر دبیر روزنامۀ رعد که مدتها بود از بریتانیا هواداری می کرد. وی در میان انگلیسیهای ایران بسیار محبوب بود و از حمایت آنها برخوردار. سید ضیاء بویژه با هاروارد دبیر شرقی سفارت بریتانیا روابط نزدیکی داشت. احتمالاً هاوارد درمورد سیاستهایی که از سفارت بریتانیا سرچشمه می گرفت نظری تعیین کننده داشت. ملک الشعراء بهار، که از ناظران دقیق اوضاع آن زمان محسوب می شد می گوید:
دوستی هاوارد با سید ضیاء بود که باعث شد بریتانیا سید ضیاء را در مبارزه برای اصلاحات و استقرار نظم در کشور یاری دهد.(۳۷ )
گذشته از حمایت بریتانیا ، سید ضیاء در امررهبری و اصلاح شور و شوق فراوانی از خود نشان می داد. وی چند ماه قبل از کودتا از سردبیری رعد دست شسته و خود را کاملاً وقف سیاست کرده بود. روزی که سپهداراعظم کابینه خویش را تشکیل داد، سیدضیاء به یک ازدوستان خود اظهارداشت « هیچکدام اینها چیزی نیستند، ما خودمان باید کاری بکنیم...»(۳۸)مهمترین امری که سید ضیاء در اجرای برنامه اش با آن روبرو بود، جلب یک نیروی وفادار و کار آمد به شمار می رفت که بتواند با حمایت آن کودتا کرده و کنترل حکومت مرکزی را بدست گیرد. از این رو سید ضیاء متوجه دیویزیون قزاق شد که هنوز نشانه هایی از نظم و دیسپلین را در بر داشت. بریتانیا در اقدامی جهت به تصویب رساندن قرار داد ۱۹۱۹ کمک مالی خود را به قوای مزبور قطع کرده بود. سید ضیاء به سفارت بریتانیا رفت و خواستار آن شد که به منظور وجود یک قوای نظامی مؤثر پس از خروج نیروهای بریتانیا ، کمکهای مالی بیشتری ارائه گردد.( ۳۹ ) تا حدودی بر اثر مساعی وی کمکهای مالی ای انجام گرفت و تماس نزدیک و مداومی بین سید ضیاء و افسران ایرانی و افسران انگلیسی قوای مزبور برقرار شد.
سید ضیاءالدین در نزدیک شدن به قزاقها، ازحمایت آن دسته از افسران ژندارمری که در مقام رابط میان انگلیسیها و قوای قزاق قرار گرفته بودند برخوردار گردید.(۴۰) سید ضیاء در مقابل مخالفت دیگر افسران ایرانی به تبعیت و اطاعت از یک قزاق، رضاخان را به فرماندهی بخش نظامی کودتا منصوب کرد.(۴۱)
رضا خان، بعنوان فردی فاقد ارتباطهای مهم فامیلی که عملیات او را محدود سازد و به مثابه افسری که به شجاعت درنبردمعروفیت داشت، انتخاب مناسبی بود. مع هذا سید ضیاء پس از آنکه به فلسطین تبعید شد به یکی از دوستانش اظهار داشت که درطول راه مدام رضاخان را به حرکت واداشته«... به او امر می دادم و او را با خود به هر طرف می کشیدم...» (۴۲ )سید ضیاء بیست سال بعد، پس از آنکه به ایران باز گشت در یکی ازجلسات مجلس چهاردهم ] اسفند ۱۳۲۳ [ دکتر مصدق تبدیل شد، به ادعای خویش مجدداً صحه گذاشت. وی در مقام دفاع در برابر اتهامات وارده، مسئولیت کامل کودتای ۱۹۲۱ را پذیرفت.»(۴۳)
سیف پور فاطمی در باره کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و اثرات آن در تاریخ معاصر ایران می نویسد:
«در اطراف کودتای سوم حوت و عاملین آن، ضیاء الدین و رضا خان مقالات زیادی در مدح و ذم منتشر شده، ولی کمتر به اسناد و نوشتجات مخصوصاً یادداشت های دو نفر از رجال انگلیس که در این امر رل مهمی بازی کرده اند، اشاره شده است. من در این بخش با اجازه خوانندگان عزیز اجازه می خواهم که از روی این اسناد و گفته های مسببین کودتا پرده برداشته و تا جایی که میسر است قسمتی از تاریخ این واقعه که تاریخ ایران را از هر جهت عوض کرد روشن سازم.»
در میان اسنادی که اکنون در دست است گفتارهای زیر از هر حیث مورد توجه است:
۱ - یادداشت های ژنرال آیرونساید) Edmond Ironside ) فرمانده قشون انگلیس در شمال روسیه در سال های ۱۹۱۸ و ۱۹۱۹ و فرمانده قوای انگلیس در قزوین و شمال ایران در سال های ۱۹۲۰ و ۱۹۲۱ و بازرس ستاد کل انگلیس در جنگ جهانی دوم.
۲ - یادداشت های سِرپرسی لرن (Percy Loraine ) سفیر انگلیس در تهران در دوران نخست وزیری و تاجگذاری سردار سپه.
۳ - گفتار رادیو لندن پس از سوم شهریور و اشغال ایران.
۴ - اظهارات سردار سپه در منزل دکتر مصدق ( یادداشت های دکتر مصدق )
۵ – بیانات سید ضیاء الدین پس از سوم شهریور و اعلامیه سردار سپه ( من عامل کودتا بودم).
چنانچه قبلاً هم اشاره کرده ایم ژنرال آیرونساید فرمانده قوای انگلیس در قزوین مأموریت داشت که قزاقخانه ایران را از افسران روس پاک کرده و آن را تحت اداره افسران انگلیسی قرار دهد. وی برای انجام این مأموریت به تهران می رود وبا نخست وزیر وقت مشیرالدوله مذاکره می کند، ولی مشیرالدوله با کمال تندی به او جواب رد می دهد. (مشیر الدله از طرف نورمن تهدید شده بود که مشیرالدوله بشدت در جلو ایستاده بود و می گفت: نورمن، وزیر مختار انگلیس به دفتر او رفته و با کمال تندی یادداشتی مبنی برتقاضای اخراج افسران روس، روی میز او می گذارد. مشیر الدوله یادداشت را رد کرده و نورمن را ملامت می کند که چرا در دفتر رئیس الوزرای ایران، شرط ادب و انسانیت را ملحوظ نداشته و از او می خواهد که ازجسارتش معذرت بخواهد. چون خوداری می کند، او را از دفترش بیرون کرده و بعد از آن روز از پذیرفتن او خودداری کرد.)
وزیر مختار انگلیس نورمن (Herman Norman ) شاه را تهدید کرده و او را به اجبار وادار به اخراج افسران روس می کند. مشیرالدوله فوراً استعفا داده و سپهدار مأمور تشکیل کابینه می شود و امور قزاقخانه در شمال ایران فوراً به دست کلنل اسمیت (Henry Smythe ) یکی از افسرانی که طبق قرار داد وثوق الدوله به تهران آمده بود قرار می گیرد. سردار همایون فرمانده ایرانی قزاقخانه را هم انگلیس ها عملاً از کار برکنار و به جای او رضا خان را می گمارند. درضمن آیرونساید و سفارت انگلیس مستقیماً درپرداخت حقوق واداره قزاقخانه دخالت کرده و سید ضیاءالدین را واسطه پرداخت وجوهی که بانک شاهی (انگلیسی) دراختیارش گذارده قرار می دهند.
در تاریخ اول نوامبر ۱۹۲۰ آیرونساید شخصاً به اردوگاه قزاق می رود، با بعضی افسران ایرانی قزاقخانه تماس می گیرد. در همان روز آیرونساید در دفتر یادداشتش چنین می نویسد:
«رضا خان فرمانده آتریاد تبریز بی شک یکی از بهترین افسران ایرانی است. سرهنگ اسمیت توصیه می کند که رضا خان عملاً فرمانده این دسته باشد و تحت ریاست سیاسی که از تهران تعیین شده بود عمل کند.» درتاریخ چهاردهم ژانویه ۱۹۲۱ که آیرونساید مجدداً به دیدار او می رود در دفتر خود چنین می نویسد:
« به دیدار قزاقان ایرانی رفته آنان را از نظر گذرانیدم. اسمیت سر و سامانی به وضعشان داده است. مواجب این ها مرتب پرداخت شده است و اکنون این افراد لباس و مسکن دارند. فرمانده کنونی قزاقان موجود حقیر و بی بو و خاصیتی است. روح و روان این گروه سرهنگ رضاخان است، یعنی همان مردی که قبلاً بسیار به او علاقمند شده بودم. اسمیت می گوید مردی نیکوست و من به اسمیت گفته ام به همایون ( سردار همایون نماینده شاه و فرمانده کل قزاق ) مرخصی بدهد تا به سرکشی املاک خود برود.»
آیرونساید پس از رفتن همایون، رضا خان را معاون اسمیت و فرمانده ایرانی قزاق کرده و به فکر می افتد که قبل از تخلیه ایران از قشون انگلیس کار حکومت تهران را یکسره کرده و حکومتی سرکار بیاورد که عملاً قرار داد وثوق الدوله را اجرا کند.
در تاریخ سی و یکم ژانویه، آیرونساید به اتفاق کلنل اسمیت با رضاخان ملاقات کرده و در یادداشت های روزانه چنین می نویسد:« رضاخان مایل است کاری انجام دهد و از این که مشغول هیچ کاری نیست آزرده خاطر است.»
در تاریخ هیجدهم ژانویه در دفتر یادداشت آیرونساید مطالب زیر دیده می شود:
در تاریخ سی و یکم ژانویه آیرونساید به اتفاق کلنل اسمیت با رضاخان ملاقات کرده و در یادداشت های روزانه چنین می نویسد: « رضا خان مایل است کاری انجام دهد و از این که مشغول هیچ کاری نیست آزرده خاطر است.»
در تاریخ هیجدهم ژانویه در دفتر یادداشت آیرونساید مطالب زیر دیده می شود:
« شخصاً عقیده دارم پیش از آن که از این جا برویم باید این افراد را به حال خود رها بکنم. در واقع یک دیکتاتور نظامی گرفتاری های ما را بر طرف خواهد کرد و ما را قادر خواهد ساخت که بی هیچ درد سری این کشور را ترک گوئیم.»
« در تاریخ دوازدهم فوریه آیرونساید راجع به مذاکره و قول و قرار با رضاخان اظهار می دارد: من با رضاخان مصاحبه کرده ام و سرکردگی قزاقان ایرانی را به طور قطع به او سپرده ام. او مردی واقعی و رک ترین مردی است که تاکنون دیده ام. به او گفته ام قصد دارم به تدریج او را از قید تسلط خود رها سازم و باید با کلنل اسمیت ترتیبی بدهد که پس از رفتن ستون منجیل با شورشیان رشت مقابله نماید. درحضور اسمیت صحبتی طولانی با رضاخان انجام دادم. در این فکر بودم که آیا لازم است تضمین کتبی بگیرم یا نه؟ ولی سرانجام به این نتیجه رسیدم که تضمین کتبی نتیجه نخواهد داشت، زیرا اگر رضا بخواهد زیر قول خود بزند چنین خواهد کرد و صرفاً خواهد گفت قول هایی که داده است تحت فشار بوده است و او مجبور به رعایت آنها نیست. موقعی که تصمیم گرفتم که بند رضا را رها کرده و او را به حال خود بگذارم دو نکته را برایش روشن ساختم:
۱- هنگامی که از هم جدا می شویم نباید از پشت سر مرا هدف قرار بدهد، زیرا این عمل به نابودی او منجر خواهد شد و تنها حزب انقلابی از آن استفاده خواهد کرد و برای دیگران جز زیان نتیجه ای نخواهد بخشید.
۲ - شاه را به هیچ وجه نباید کنار بگذارد. رضا به چرب زبانی همه جور قول داد و من و او دست یکدیگر را فشردیم و به اسمیت دستور دادم رضا را بتدریج آزاد ساخته و به حال خود بگذارد».
در یادداشت های آیرونساید در تاریخ چهاردهم و پانزدههم فوریه جملات زیر دیده می شود:
« کودتا برای ما بهتر از هر چیز دیگری است. من به نورمن پیر قوت قلب خواهم داد».
« من در باره رضا با نورمن صحبت کردم. او بسیار بیمناک بود که مبادا شاه کشته بشود. به او گفتم من به رضا اعتماد و اطمینان کامل دارم و دیر یا زود مجبور بودم او و قزاقان را رها کرده که به کار خود برسند.»
روز اول حوت آیرونساید تهران را به قصد بغداد ترک کرد و روز سوم حوت ۱۲۹۹ کودتای سید ضیاء الدین و رضا خان در تهران صورت حقیقت به خود گرفت. آیرونساید در آن هنگام در بغداد بود. در یادداشت های روزانه اظهار می دارد:
« رضا خان در تهران کودتا کرد ه است، ولی به قولی که به من داده وفادار مانده است و نسبت به شاه اظهارمتابعت و صمیمیت کرده است. تصور می کنم مردم فکر می کنند من عامل کودتا بوده ام. اگر به حقیقت حادثه دقیق شویم این کودتا کار من است».
سِر دنیس رایت سفیرانگلیس در تهران ازسال ۱۹۶۳تا ۱۹۷۱در کتاب « انگلیس ها درمیان ایرانیان» چنین می نویسد:
« بامداد روز کودتا وزیر مختار بریتانیا با شاه ملاقات کرد و ظاهراً بی آنکه از لندن دستوری داشته باشدمن باب راهنمایی به شاه گفت که تنها راهی که برایش باقی مانده، آن است که با سرکردگان کودتا رابطه برقرارسازد و خواسته های آنها را بپذیرد.»
سید ضیاءالدین در مجلس چهاردهم، خود را عامل کودتا و رضا خان را دست نشانده معرفی کرد. رضا خان در اعلامیه معروف « من عامل کودتا بودم» خود را عامل کودتا نامید.
در دوره چهاردهم در مجلس، من با سید ضیاء الدین همکاری و دوستی داشتم و اغلب راجع به اوضاع روزهای قبل از کودتا و حکومت صد روزه اش صحبت می کرد. ... به علاوه دو نفر دیگر از دوستان بسیارنزدیک من کلنل کاظم خان سیاح و ماژور مسعود خان کیهان که از افسران ژاندارمری و همدست و همکار سید ضیاء الدین بودند نیز یادداشت های زیادی از آن دوره داشته و اطلاعات جامعی به من دادند. سید ضیاءالدین می گفت که در سال های قبل از کودتا همیشه به این فکر بوده که یا در رأس یک دولت قوی قرار بگیرد و یا با ایجاد یک روزنامه مؤثر درسیاست، دولت های قوی را یاری و همکاری کند. روی همین اصل روزنامه رعد را به وجود آورده و سیاست خارجی خودرا به روی حمایت از کشورهای انگلیس و فرانسه در جنگ قرار داد و در سیاست داخلی هم از حکومت وثوق الدوله و قراردادطرفداری کرد. هنگام انقلاب روسیه به تحریک او دولت استقلال کشورهای آذربایحان و ارمنستان و قفقازیه را به رسمیت شناخت و سید ضیاء با سمت سفیر فوق العاده به بادکوبه و ایروان و تفلیس رفت و قرار داد تجارتی و فرهنگی و سیاسی با کشورهای مزبور برقرار کرد و هنگام مراجعت به ایران در مقالاتش شدیداً از رفتار دولت بلشویک ها و حمله آنها به کشورهای تازه، انتقاد کرد و پس از استعفای وثوق الدوله به فکر کودتا افتاد و هنگامی که سپهدار پیشنهاد وزارت خارجه را به او کرد رد کرده و می گوید این دولت ها داخل آدم نیستند. بنابراین با کاظم خان و مسعودخان و زمان خان افسران ژاندارم همراز و همفکر شده و برای کودتا به دست ژاندارم ها نقشه می کشد. ولی به زعم سید، افسران ژاندارمری تربیتشان طوری بود که حاضر نبودند برخلاف قانون عملی انجام بدهند و این روحیه و نحوه زندگی سرعت عملی را که یک کودتا لازم دارد از آنها سلب کرده بود. درضمن عمل مستحضر شد که دیگران هم از قبیل نصرت الدوله و مدرس و پسر بانو عظمی( مظفرالدین شاه ) به فکر کودتا هستند ولی حنایشان رنگ زیاد نداشت. از این رو دوستانش ( انگلیس ها ) پیشنهاد کردند که توجه خود را متوجه قزاق خانه کرده و رضا خان را برای همکاری انتخاب کند.
ملک الشعرا بهار که با سید خیلی نزدیک بود و از کودتا اطلاعات زیاد داشت، آنچه را که سید بی پرده به من گفت این طور بیان کرد:
« از زمان سر پرسی کاکس عاقد قرار داد در سفارت انگلیس در تهران دو عقیده مختلف وجود داشت. هاوارد رایزن سفارت که فارسی را خوب صحبت می کرد با بسیاری از دولتمردان تهران همکاسه و هم پیاله بود ولی از وثوق الدوله، صارم الدوله و فیروز خوشش نمی آمد. مخصوصاً که آنها هاوارد عاقدین قرار داد را جزو رجال گذشته می دانست و معتقد بودکه در ایران نو باید دنبال مردان با استعداد و بی نام و نشان رفت و به علاوه او مایل بود که کودتا باید به دست نظامیان صورت بگیرد. نهایت چون افسران رمز حکومت و مملکت داری را نمی دانند در رأس دولت کودتا باید یکی از روشنفکران خوشنام قرار بگیرد.
اسمارت که او هم در امور ایران زیاد اطلاع داشت به نظامی ها معتقد نبود و می گفت حکومت آتیه ایران باید به دست افراد صالح و تحصیل کرده و خوشنام باشد و از این رو با افرادی مانند تیمور تاش، ملک الشعرا و فیروز و علاء و نصرالملک و دادگر و دیگران نرد ارادت می باخت.
ها وارد درکارها با افسران نظامی انگلیس همکاری می کرد و همین که آیرونساید رضاخان را پیدا کرد، هاوارد مأمور پیدا کردن شریک کشوری او شد. او هم این قرعه را به نام سید ضیاء الدین زد. اوضاع ایران و حمله بلشویک ها به انزلی و تشکیل حکومت کمونیستی گیلان و ترس شاه از هرج و مرج و فشار لندن تشکیل این حکومت قوی را تسریع کرد.
در دربار هم روی کشمکش حکومت قوی اختلاف وجود داشت. موثق الدوله وزیر دربار جداً مخالف بود و از شغل خود استعفا داد و شاه مشاورالملک را به جای او منصوب کرد. معین الملک یکی از دوستان سید ضیاءالدین و رفیق هاوارد به سمت رئیس دفتر مخصوص انتخاب شد.
در خارج هم سپهداردر کارها درمانده شده و استعفای خود را تقدیم شاه می کند. مشیرالدوله و مستوفی و فرمانفرما از قبول مسئولیت سرباز زدند و آنهایی که در پی مقام ریاست دولت بودند مطرود جامعه و سیاستمداران تهران حاضر نبودند با آنان همکاری کنند. به قول سعدی:
« آن که زاهد است زر نمی ستاند و آن که زر می ستاند زاهد نیست»
از این رو شاه باز سپهدار را مأمور تشکیل کابینه کرد. سپهدار پنج روز قبل از کودتا، دولت خود را به شرح زیر معرفی کرد.:
سپهدار رئیس الوزرا و وزیر عدلیه، امیر نظام وزیر جنگ، سردار معتمد وزیر پست و تلگراف، امین الملک وزیر معارف و اوقاف، نصرالملک وزیر فواید عامه و تجارت، و میرزا عیسی خان کفیل وزارات مالیه.
همان روز که کابینه تشکیل شد، سی و دو نفر از وکلای مجلس چهارم که در تهران حضور داشتند نامه ای به روز نامه رعدنوشته و مخالفت خود را با قرار داد اعلام کردند. عده ای هم از دولتمردان در منزل عبدالحسین خان تیمور تاش اجتماع کرده و با وزیر مختار تازه انگلیس، نورمن ملاقات کرده و به او خاطرنشان کردند که قرارداد مرده است و به هیچ وجه نمیتوان جان تازه به کالبد آن برگردانید. خوب است از دولت ملی حمایت بکند و مجلس هم حاضر است پس از افتتاح با کمک انگلیس ها به کار ایران سر و سامانی داده و جلو هجوم بلشویزم و متجاسرین را بگیرد.
در روز تشکیل کابینه اسمارت به منزل ملک الشعرا رفته و با او در ایجاد حکومتی که بتواند هر صاحب داعیه با نفوذی را سرکوب و یک رژیم مقتدر و ثابت و نیمه دیکتاتوری به وجود آورد صحبت کرد. ملک پیشنهاد می کند که بهتر است نصرت الدوله، تیمورتاش، حبیب الله خان شیبانی، سید ضیاءالدین را با هم متحد کرد و آنها می توانند با کمک قوای ژاندارمری یک دولت قوی تشکیل بدهند. نصرت الدوله در آن موقع بین راه لندن و تهران بود و نظر داشت که پس از ورود به ایران در تشکیل یک دولت قوی اقدام نماید. ولی به گفته ملک، عیب کاراین بود که رجال و اعیان ایران حاضر نبودند جوانان با عرضه و زرنگی مانند تیمور تاش و سید ضیاءالدین را به بازی بگیرند.
ملک، این سنخ فکر غلط را نتیجه محافظه کاری رژیم های سلطنتی و اعیانی در ایران می دانست. ترتیبات غلط وتشکیلات نادرست مردم را ازهم جدا کرده و حکومت های طبقاتی راه همکاری و همیاری رابه روی همه بسته بود. در نتیجه افراد لایق یا فرصت نداشتند یا در معرض حقد وحسد بالایی ها قرار گرفته و به مرور همه را از میان می بردند.
سید ضیاء الدین را از این نظر ملک، کاملاً طرفداری کرده و می گفت:
« مشکل بزرگ کار او هم در دوره کودتا و هم در دوره چهاردهم این بود که رجال توانا و لایق برای همکاری و اتحاد و یگانگی حاضر نبودند. در نتیجه او مجبور شد که با چند نفر افسر ژاندارمری بی بو و خاصیت و رضاخان قزاق که خمیره دسیسه و عدم صمیمت بود همکاری کند.» (۹)
توضیحات و مآخذ:
۱ - دکتر محمد مصدق در محکمه نظامی (دو جلد)، به کوشش سرهنگ جلیل بزرگ مهر، تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۳.(این کتاب را که شامل دفاعیات دکتر محمد مصدق در دادگاه بدوی نظامی است انتشارات نیلوفر دو بار در سال‌های ۶۹ و ۷۸ در یک جلد نیز منتشر کرده است-) ، ص ۱۶۶
۲ - دکتر محمد مصدق در دادگاه تجدیدنظر نظامی، به کوشش جلیل بزرگمهر، تهران ، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۶۵ - ص ۵۲۳
۳ - پرسش های بی پاسخ در سالهای استثنائی" به کوشش دکتر ابوالحسن ضیاظریفی و دکتر خسرو سعیدی توسط انتشارات نیلوفر -۱۳۷۶ - صص ۲۶۸ – ۲۶۷
۴ - همانجا - صص ۲۸۶ - ۲۸۵
۵ - به نقل از مقالۀ آقای علی اصغر حاج سید جوادی «در جلسه بزرگداشت دکتر محمد مصدق که روز ۱۲ مارس توسط مجامع اسلامی ایرانیان در پاریس» برگزار گردید.
۶ - فخرالدین عظیمی - « حاکمیت ملی و دشمنان آن» - نشر نگارۀ آفتاب - ۱۳۸۳ - صص ۱۷ -۱۶
۷ « ویژۀ مصدق – یادوارۀ پنجاهمین ملی شدن صنعت نفت» - تشکیل دولت مصدق » نشریۀ آزادی - دورۀ دوم، شماره۲۶ و ۲۷ ، تابستان و پائیز ۱۳۸۰ - ص ۲۷۱
۸ - (دکتر علی‌اصغر زرگر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضاشاه، ترجمه کاوه بیات، تهران، انتشارات پروین و معین، ۱۳۷۲، صص ۷۳ – ۵۹ )
•پی نوشته ها
۱. Avery. Peter, ModernIranLondon , Ernst Limited, ۱۹۶۵, PP. ۲۱۲ff.
Ramazani , Rouhollah K. , The Foreign Policy of Iran , A Deveoping nation in World Affairs: ۱۵۰۰ / ۱۹۴۱ , Charlottesville, University Press of Virginia , ۱۹۶۶. P. ۱۷۴ .
۲Hurbert , Evans, Evans, “ Recent Soviet Writing on Iran”, Central Asian Review , Oxford, ۱۹۶۷, No. ۱۵, PP. ۲۴۵۴۶.
۳ . For details see Upton , J. The History of Modern Iran, An Interpretation , Harvard Middle Eastern monograph Series, Massachusette , Cambridge , Harvard University Press, ۱۹۷۰, Chapter II. Ironside, Edmond (major Gen.), High Road to Command, The Diaries of Maj. Gen. .E. Ironside۱۹۲۰ / ۱۹۲۲ , edited by Lord Ironside, London, Leo Cooper, ۱۹۷۲ , PP. ۱۵۰ -۵۴
۴Upton , op.Cit., PP. ۲۲۲۳ .
Cottam, R.W. Nationalism in Iran, Oettsburgh University Press, ۱۹۶۴, PP. ۲۵۳ – ۴۵.
۵ – بهار ،پیشین، ص ۷۷
۶ - سید حسن مدرس از اهالی قمشه و از مجتهدین بود. وی در دوره های دو وسوم مجلس به نمایندگی انتخاب شد. در جنگ جهانی اول به طرفداری از نیروهای مرکز پرداخت و پس از ترک تهران به حکومت موقت نظام السلطنه در کرمانشاه پیوست و وزارت عدلیه را عهده دار شد. ولی در پی هجوم نیروهای روسی و فروپاشی حکومت موقت به استانبول رفت. در۱۹۱۹ به تهران برگشت و از در مخالفت با قرار داد ۱۹۱۹ برآمد. سپس در دوره های چهارم و پنجم و ششم مجلس به نمایندگی انتخاب شد و بعنوان یکی ازرهبران اقلیت به صورت مستمری بر ضد خط مشی رضاخان فعالیتکرد. در ۱۹۲۸ / ۱۳۰۸ بازداشت و به خواف ، یکی از ولایات خراسان ، تبعید شد و سپس در ۱۳۱۶ به شهادت رسید . بریا آگاهی از آثار و افکار مدرس ر. ک . بنی صدر ابوالحسن، «موقعیت ایران و نقش مدرس »، ج ۱ ، انتشارات مدرس ، ۱۳۵۶ . زنجانی - سید حسن مدرس ، نطق ها و مکتوبات ، انتشارات ابوذر ، ۱۳۵۵ .
۷ - بهار ، پیشین، ص ۶۵ . نگاهی به مفاد جراید سالهای ۲۰ – ۱۹۱۰ نشاندهندۀ آن است که در این دوره بر ضرورت استقرار نظم و آرامش و نوسازی ایران تأکید فروان بوده است. ر. ک.
Cottam, R.W. Nationalism in Iran , Pittsburgh University Press,۱۹۶۴ , PP. ۲۵۳ –۴۵.
۸ – برای آگاهی بیشتر از سیاست بریتانیا ر.ک.
Ullman , Richard H., The Anglo – Rssian Relations: ۱۹۱۷ – ۱۹۲۱ , The Anglo – Rssian Accord, Vol. III , Princeton University Press, ۱۹۷۲ , PP. ۳۵۸-۶۸.
۹. Documents on British Foreingn Polcy : ۱۹۱۹۱۹۳۹, First Series, Edited by Buttler, R., Bury , J.P.T., and Lambert, M.E., Vol. XIII, London HMSO , ۱۹۶۳, Document no .۳۸۷.
۱۰Ibid ., PP. ۴۵۱۵۲.
۱۱Ibid., Dcuments Nos ۴۱۴ , ۴۱۵ and ۴۱۸.
۱۲Ibid., No. ۵۶۱
۱۳Ibid., Documents Nos ۵۶۶۵۶۷۶۵۹ and ۵۷۰.
۱۴Ibid., No. ۵۷۰.
۱۵Ibid.
۱۶Ironside Op.Cit., P. ۱۴۱.
۱۷ – آیرونساید خود شرح جالبی از این ماجرا داده است. ر. ک. Ibid ., PP. ۱۴۳ – ۴۶.
۱۸Ibid.
۱۹. Documents on British Foreign Policy , First Series , Vol XIII. , Op. Cit., No. ۵۷۳,
کرزن به نورمن ( تهران) ، ۲۹ اکتبر ۱۹۲۰ / ۷ آبان ۱۲۹۹ .
۲۰Ibid., No. ۵۷۱.
۲۱Ibid., No. ۵۸۶.
۲۲Ibid., Documents Nos . ۵۹۱ and ۵۹۹.
۲۳Ibid., Nos . ۵۸۴ and ۵۷۶.
۲۴IronsideOp.Cit., P. ۱۴۹.
۲۵. Ibid
۲۶. Ibid
۲۷Ibid., PP. ۱۷۷۷۸.
۲۸. Ibid
۲۹Ibid., P. ۱۶۱.
۳۰ - Ibid., P. ۱۶۶. . ولی سفیر بریتانیا اظهار داشت که از هرگونه طرح و ترتیب پیشین برای کودتا بی اطلاع بوده است. ر. ک. نورمن( تهران) به کرزن، اول مارس ۱۹۲۱ / ۱۰ اسفند۱۲۹۹.
Public Record Office, London , Foreign Office (FO) ۳۷۱۶۴۰۴, E۴۹/۲.۳۴ .
۳۱ - یادداشتهای روزانه فیلد مارشال لرد آیرونساید که در اختیار لیدی آیرونساید است، یادداشتهای ۱۴ تا ۱۵ فوریه ۱۹۲۱ / ۲۵ تا ۲۶ بهمن ۱۲۹۹
۳۲ – پنج سال بعد لیوتنان کلنل دبلیو. جی. گری در یک سخنرانی در برابر انجمن آسیای مرکزی اظهار داشت« هنگامی که اندک ] بعد از کودتا [ از قزوین عبور می کردم از کلنل اسمایث پرسیدم که آیا به نظر او شرکتش در حرکات سیاسی کشور اندکی عجیب نبوده است. وی پاسخ داده بودکه : « از من نظر مشورتی نظام خواسته شد و من نیز بعنوان یک مشاق ] نظامی [ وظیفه داشتم آن را ارائه دهم» ر.ک.
Grey. Lieut.Col.W.G. Persia. Journal of Central Asian Society , Vol. XIII, ۱۹۲۶, Part II, P. ۳۵ .
۳۳ - بر این که دولت بریتانیا یا سفارت بریتانیا در برنامه ریزی کودتای رضااخان دخالت داشته اند مدرکی وجود ندارد. این پرسش مطرح است که آیا اسناد ومدارک مربوطه هنوز پنهان نگهداشته شده اند و یا از بین رفته اند؟ آیا آیرونساید همانگونه که ترتیب افسران روسی دیویزیون قزاق را داد، این بار نیز بنا به ابتکار شخصی خود وارد عمل شده بود؟ تردید نیست همانگونه که ژنرال دیکسون اشاره کرده است سفارت بریتانیا از کلیه تحولات جاری مطلع بوده است، ولی مدرک و سندی در دست نیست که نشان دهد وزارت امور خارجه بریتانیا نیز از برنامۀ جاری برای تهران مطلع بوده است . از اسناد و مدارک آرشیوهای وزارت امور خارجه بریتانیا چنین بر می آید که مقامات انگلیسی از سیر حوادث ایران سر در نمی آورند و تنها پس از اینکه انگلیسیهایی که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در این امر دخالت داشتند گزارشهای خودرا ارائه دادند، بود که مقامات مزبور پی به واقع امر بردند!
 سیروس غنی در کتاب «ایران؛ برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها» همدلی با رضا خان دارد از فقدان اسناد و مدارکی که نشان‌دهنده نوع واکنش وزیر امور خارجه بریتانیا به این کودتا باشد، اظهار تعجب کرده و عنوان داشته که احتمالاً برخی اسناد و مدارک مربوطه همچنان ارائه نشده‌اند را تقدیم حضور می‌نماید. «یک هفته تمام طول کشید تا نرمن نخستین گزارش خود را درباره جزئیات کودتا به لندن فرستاد. حیرت‌آور است که کرزن، که بی‌اغراق سرنوشت سیاسی خود را با عنوان کردن تغییر ساختار روابط انگلیس و ایران به خطر انداخته بود، حالا مبدل به ناظری بی‌تفاوت شده بود و هیچ علاقه‌ای به اصل و منشاء و پیامد کودتای نظامی بی‌سابقه در یکصدو سی سال گذشته ایران نداشت. احتمال می‌رود که پاره‌ای از مکاتبات و تلگرامهای بودار را، دستکم فعلاً از پرونده‌های جاری «اداره اسناد عمومی» بریتانیا برداشته باشند.»
- نگاه کنید به کتاب سیروس غنی «ایران؛ برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها» ترجمۀ حسن بامشاد- انتشارات نیلوفر -سال ۱۳۷۷ – ص ۲۱۲
۳۴ – نامه شخصی ژنرال دیکسون به ژنرال رد کلیف ( وزارت جنگ ) ، ۸ اکتبر ۱۹۲۱ / ۱۶ مهر ۱۳۰۰.
FO ۳۷۱ / ۶۴۲۷, E ۱۳۲۴۰ / ۷۸۷۳۴ .
۳۵ – نورمن ( تهران) به کرزن ، ش۹ ژانویه ۱۹۲۱ / ۲۹ دی ۱۲۹۹.
FO ۳۷۱ / ۶۴۲۷, E ۱۳۲۴۰ / ۷۸۷۳۴ .
۳۶ - بهار ، پیشین، صص ۶۳ – ۶۲
۳۷Ibid.P۶۵.
۳۸Ibid.P۶۴.
۳۹Wilbe , Donald, Reza Shah Pahlavi: The Resurrection and Reconstruction of Iran , ۱۸۷۸ – ۱۹۴۴Hichville, Exposition Press, ۱۹۷۵. P. ۳۹..
۴۰. Ibid.
۴۱ . Ibid
۴۲ . بهار ، پیشین، ص ۱۱۴
۴۳ – کی استوان ، حسین ، سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم، ج ۱، تهران، انتشارات روزنامۀ مطلق ،۱۳۲۷ ، ص ص ۵۲ – ۴۰
****
۹ - خاطرات نصرت‌الله سیف پور فاطمی- «آیینه عبرت» ، به کوشش علی دهباشی، چاپ اول، تهران، انتشارات سخن، ۱۳۷۸. – صص ۱۸۲ – ۱۷۹
ادامه دارد

Aucun commentaire:

Enregistrer un commentaire